اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلاَ يُؤْمِنُونَ ﴿30﴾ وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ ﴿31﴾ وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ ﴿32﴾ وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴿33﴾
تفوق صفات فعل بر يکديگر و تفاوت آن با صفات ذات
در بحثهاي مربوط به صفات ذات اقدس الهي گفته شد كه رحمتِ خدا بيش از غضب خدا و پيش از غضب خداست. گاهي ممكن است مطرح بشود كه صفات خدا كه عين ذات اوست، زياده و نقص نميپذيرند؛ ولي بايد عنايت كرد كه صفات الهي دو قِسم است. آن صفاتي كه عين ذات است زياده و نقص ندارد، همهشان عين هماند (يك) و همهشان عين ذاتاند (دو)؛ علم عين قدرت است عين حيات است و حيات و قدرت عين علماند و همه عين ذاتاند و مانند آن؛ اما صفات فعل، بعضها فوق بعضاند مثلاً شِفا زيرمجموعهٴ رزق است كه گاهي خداي سبحان روزيِ مال ميدهد گاهي روزيِ كمال ميدهد گاهي روزيِ سلامت ميدهد؛ شافي زيرمجموعهٴ رازق است رازق زيرمجموعهٴ خالق است [و] خالق زيرمجموعهٴ قادر. صفاتِ فعل بعضها فوق بعضاند [و] بعضها اَزيد از بعضاند، چون صفات فعل عين فعل است نه عين ذات.
بيان تجرّد نفسی و تجرّد عقلی
مطلب دوم دربارهٴ فرشتههاست. برهان عقلي دربارهٴ موجود مجرّد مطرح است اما حالا فرشته از چه سنخ است، اين را بايد با دليل معتبر ثابت كرد. اگر فرشتهاي داراي تجرّد عقلي بود يعني به هيچ نحو به بدن مرتبط نبود، اين بدأ و حشرش يكي است عباداتش يكي است و اگر كمالي مطرح است از سنخ ظهور و خفاست؛ مثل اينكه خود ذات اقدس الهي گاهي قدرتش ظاهر ميشود گاهي علمش ظاهر ميشود گاهي با «هو الظاهر»[1] تجلّي ميكند گاهي با «هو الباطن»[2] تجلّي ميكند و مانند آن.
مراتب مدبّرات امر و تدبير آسمانهای سهگانه
از آيهٴ ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾[3] برميآيد كه يك عدّه مدبّرات آسماناند و تدبير را با وحيِ الهي تلقّي ميكنند و با دريافت وحي، آسمانها را اداره ميكنند كه فرمود: ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾.
سه بخش از آسمان مطرح است: يك آسمان ظاهري است كه فعلاً محلّ بحث است كه چند طبقه است و منظومه شمسي دارد راه شيري دارد و مانند آن؛ يک آسمان است كه درش به روي كفّار باز نميشود كه فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾[4]؛ درهاي آسمان به روي كفّار باز نميشود. اگر منظور اين آسمان ظاهري باشد كه الآن كافران آنجا رفت و آمد روزانه دارند؛ اينكه فرمود درهاي آسمان به روي كفّار باز نميشود شايد يك آسمان ديگري باشد كه باطن اين آسمانهاست كه كفّار به آنجا راه ندارند. طايفهٴ سوم يا قِسم سوم از بحث، كيفيت تدبير فرشتههاست نسبت به آسمانها كه خدا فرمود: ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾؛ امر هر آسماني را به مدبّر آن آسمان سپرده است كه اينها مدبّرات امرند. بنابراين اطمينان اينكه اينها همهشان از يك سنخاند از يك دستهاند از يك طايفهاند، كار آساني نيست.
آنجا كه فرمود: ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾، امرِ تدبير هر آسماني را به مسئول آن آسمان ميسپارد، ممكن است اين آسمان به منزلهٴ بدن او باشد و او به منزلهٴ نفس اين باشد و اگر فرشتهاي در حدّ نفس بود اطاعتش باعث كمال است و امثال ذلك. اين هم دو مطلب مربوط به مسائل گذشته.
لزوم اسلامی بودن علوم در مرحله تعليم و کاربرد
آنچه مربوط به مسائل روز است اين است كه در جريان خلقت آسمان و زمين و علوم تجربي، چهار مطلب مطرح است. مطلب اول اينكه تعليم و تعلّم بايد اسلامي باشد وگرنه سودمند نيست يعني معلّم براي رضاي خدا تدريس كند و متعلِّم براي رضاي خدا ياد بگيرد تا فيضي ببرد و اگر تعليم و تعلّم لله نبود سودي ندارد (اين بخش اول). بخش چهارم اين است كه كاربرد علوم بايد اسلامي باشد يعني آدم چيزي را كه ياد گرفت براي نفع خود و جامعه باشد يعني اگر انرژي هستهاي به او دادند اين بهرهٴ صلحآميز ببرد نه اينکه يا خداي ناكرده به سراغ بمبسازي و امثال ذلك برود. مطلب اول و مطلب چهارم روشن است يعني تعليم و تعلّم بايد اسلامي باشد اين را همه ميدانيم و كاربرد علوم هم بايد بهرهٴ انساني بدهد آن را هم همه ميدانيم.
اسلامي شدن علوم به مطلب اول و چهارم نيست براي اينكه اين را ساليان متمادي است كه همه گفتند و شنيديم
تبيين اسلاميت روشهای چهارگانه علوم
تمام محور بحث اين است كه مطلب دوم و سوم اسلامي است: مطلب دوم يعني علم [و] مطلب سوم يعني معلوم؛ علم اسلامي است و لاغير, معلوم اسلامي است و لاغير. علم يعني روش چه تجربي، چه نيمهتجربي كه در رياضيات مطرح است، چه تجريدي كه در فلسفه و كلام مطرح است و چه شهودي كه در عرفان مطرح است، راه خداست. ذات اقدس الهي انسان را با راههاي گوناگون به مقصد آشنا كرد و به مقصود رساند؛ فرمود: ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾[5]. هدايتِ انسانها به مقصد با اين روشهاست [مثلاً] در مسائل تجربي يك طبيب يا غير طبيب كه از راه تجربه دارد مطلبي را ياد ميگيرد به عنايت الهي است. اگر كسي خواست انسان را موجوديِ انسان را هويّت انسان را بفهمد مطابق سورهٴ «نحل» بايد بداند كه ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾[6] [و] مطابق سورهٴ مباركهٴ «قيامت» بايد بفهمد كه ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾[7]؛ اينها شناسنامهٴ انسان است. بقيه بر اساس ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[8] دادهٴ اوست [و] چون دادهٴ اوست فيضِ اوست لطف اوست [پس] اين عين اسلاميّت است؛ چگونه ميشود فعلِ خدا, آيت خدا, خلق خدا, نعمت خدا الهي نباشد؟! پس علم با هر روشي از روشهاي چهارگانه، اسلامي است، معلوم هم كه مخلوق اوست. مشكل دانشگاهها يا اسلامي شدن علوم در مطلب اول و مطلب چهارم نيست يعني تعليم و تعلّم بايد قربة الي الله باشد، بله, كاربرد علوم هم بايد به سود جامعه باشد، بله؛ اما اين علم را اسلامي نكرده است. هيچ روشي [از روشهاي چهارگانه] نيست مگر اينكه خدا داده است [و] هدايت الهي است.
تلاش تفکر غرب برای مبارزه با تفکر اسلاميت علوم
مطلب ديگر اينكه اين حرف اگر دهها بار تكرار بشود براي آن است كه آنها صدها بار دارند ميگويند، ما اگر صد بار گفتيم براي اين است که آنها هزار بار ميگويند كه مگر علم اسلامي است! پارسال مفصّلاً ما اين جريان همايش را براي شما در همين مسجد نقل كرديم كه ظاهراً در مالزي بود که همايشي تشكيل دادند، آن مسئول رسمي اين همايش گفت من حرفم را از يك طنز شروع ميكنم تا به مقصد برسيم [آن گاه] مطلب را با طنز شروع كرد و خنديد و خنداندند و همين راه را ادامه داد و براي حضّار آن همايش يقيني شد كه علم اسلامي نيست! طنزش از اينجا شروع شده بود كه مگر ما دوچرخهٴ اسلامي و غير اسلامي داريم، يك عدّه خنديدند گفتند نه آخر دوچرخه اسلامي و غير اسلامي که نداريم گفت اين يك؛ دو: مگر ما دوچرخهسواري اسلامي و غير اسلامي داريم كه اگر اسلامي شد اين طور ركاب بزن غير اسلامي شد آن طور ركاب بزن، باز هم يك عدّه خنديدند گفتند نه, دوچرخهسواري اسلامي و غير اسلامي نداريم؛ گفت سه: دوچرخهسوار يا مسلمان است يا كافر, گفتند بله همين است. گفت حالا از دوچرخه برويم به اتومبيل از اتومبيل و ساير صنايع برويم سراغ زمينشناسي، ما زمينشناسي اسلامي و غير اسلامي نداريم مثل اينكه زمينِ اسلامي و غير اسلامي نداريم [يا] درياي اسلامي و غير اسلامي نداريم، دريا درياست ديگر، همه گفتند آري! اينها از دوچرخه و شوخي و لبخند و طنز شروع كردند، براي همه مسلّم شد كه علم اسلامي نيست علم يا ضدّ اسلامي است يا بيتفاوت!
مغالطهآميز بودن تفکر غرب و اسلامی بودن مخلوق
پارسال در همين مسجد پاسخ داده شد كه شما آمديد غارت كرديد، اولاً ما طبيعت نداريم اين خلقت را غارت كرديد گفتيد طبيعت, [سپس] طبيعت را به صورت صنعت در آورديد. صنعت دستساخت بشر است [و] آنچه را كه بشر ميسازد مونتاژ از خلقت است يعني اعضا و جوارح را حالا يا آهن است يا چوب است [يا چيز ديگر] از همين خلقت ميگيرد كنار هم سر هم ميكند يا ميشود دوچرخه يا ميشود اتومبيل يا ميشود يخچال يا ميشود تلويزيون. [انسان] اجزاي پراكندهٴ اين عالم را جمع ميكند ميشود يك صنعت، پس صنعت چيزي جز مونتاژ طبيعت نيست، طبيعت هم كذب اندر كذب است، ما چيزي به عنوان طبيعت نداريم، هر چه هست خلقت است.
حالا كه معلوم شد هر چه هست خلقت است، سؤال بكن [آيا] ما مخلوقِ اسلامي و غير اسلامي داريم! مخلوق غير از اسلامي چيز ديگر نيست؛ دريا آيت حق است, صحرا آيت حق است؛ معلوم غير از فعل حق و فيض حق چيز ديگر نيست.
الهی بودن روشهای توليد علم و فقر ذاتی انسان
ميماند روش؛ روش، اين هدايت، اين رهبري، فقط فيض خداست و لاغير؛ بشر که چيزي از خود نداشت. يك موجود فقيرِ فاقد كه هيچ از خود ندارد و با تحوّلي در سلولهاي مغز <من هر چه خواندهام همه از ياد من بِرَفت> [و] گرفتار سهو و نسيان ميشود، اين بشر چه از خود دارد؟! غالب اينها اسلامي حرف ميزنند و قاروني فكر ميكنند، آن قارون هم حرفش همين بود گفت ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾[9]؛ من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم. بشر روشي كه دارد به عنايت الهي و هدايت الهي است: ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾[10], ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[11], ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[12]. توليد علم هم از همين جا شروع ميشود؛ اين ﴿رَبِّ زِدْنِي﴾[13], ﴿رَبِّ زِدْنِي﴾ براي آن است كه انسان توليد علم بكند. توليد علم هم با تلاش و كوشش است؛ فرمود شما يك مقدار كوشش كنيد ذات اقدس الهي به شما عطا ميكند. روش هم، ذات اقدس الهي در درون افراد اين روش را غَرس كرده است.
حجيّت روشهای علوم, دال بر الهی بودن آن
الآن ما كه در حوزه به سر ميبريم اساس كار ما فقه و اصول است. در اصول ـ مستحضريد ـ دو آيه هست آن هم براي تحقيق و اينكه اين دو آيه تشحيذاً للأذهان مطرح است؛ دربارهٴ آيه «نبأ» و آيهٴ «نَفْر» همهٴ محقّقين گفتند اينها دليل حجيّت خبر واحد نيستند [بلکه] مهمترين دليل حجيّت خبر واحد بناي عقلاست. خب اين بناي عقلا كه اساس اصول را تأمين ميكند و فقه ما كه به خبر واحد وابسته است حجيّت خبر واحد به بناي عقلاست، اين روش را خداي سبحان در دلها الهام كرده (يك) و به وسيلهٴ وحي امضا كرده با عدم ردع (دو), شده حجّت شرعي (سه). همين بناي عقلا كه در حجيّت خبر واحد است و روشمندانه حوزه را دارد اداره ميكند، همين بناي عقلا كه تجربه است روشمندانه دارد دانشگاهها را اداره ميكند، اين ميشود حجّت شرعي. اگر طبيبي با روش تجربي به جايي رسيده كه اين روزه براي فلان بيمار ضرر دارد، اين حجّت شرعي دارد [يعني] اگر خودش بيمار است كه روزه نگيرد و اگر کسي بيمارِ اوست هم كه به او بگويد روزه براي تو ضرر دارد؛ اين حجّت شرعي است. معلوم ميشود اين روش تجربي، آن كانال اصلياش را ذات اقدس الهي به او عطا كرده، با امضاي صاحب شريعت حجّت شده و دارد پيش ميرود.
حجيت خبر واحد و روش بنای عقلا از الطاف خداوند
الآن ما هيچ ـ يعني هيچ ـ دليلي نداريم بر حجيّت خبر واحد و دين ما هم با خبر واحد دارد اداره ميشود.
خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد مرحوم آيت الله محقّق داماد را! ميفرمود درست است بخشي از دين ما متواتر است اما بخشهاي وسيعي از دين ما به خبر واحد وابسته است. الآن مطلبي را مثلاً دربارهٴ صوم و صلات و امثال ذلك ميبينيد اينها هزار كتاب در اين زمينه نوشتند، خيال ميكنيم هميشه همين طور بود [در حالي که] الآن هزارتاست. فرمايش ايشان اين بود كه وقتي شما اين هزارتا كتاب را بررسي ميكنيد به عصر مرحوم مجلسين ميرسيد ميبينيد اين هزارتا كتاب ميشود صدتا كتاب, وقتي به عصر ابنادريس و شيخ طوسي و اينها ميرسيد ميبينيد كه اين هزارتا شده چهلتا و شده سيتا و شده دهتا و شده چهارتا شده كُتب اربعه [و] وقتي كتب اربعه را بررسي ميكنيد ميبينيد چهارتا نيست سهتاست براي اينكه كتاب چهارتاست ولي نويسندهاش سه نفرند: شيخ طوسي تهذيب و استبصار نوشته، مرحوم كليني و مرحوم صدوق من لا يحضره الفقيه و كافي را نوشتند پس چهارتا كتاب به سه نفر بسته است، اين سه نفر هم گاهي مرحوم شيخ طوسي از آن دو بزرگوار نقل ميكند ميشود دو نفر, اين دو نفر هم از زراره نقل ميكنند ميشود يك خبر واحد؛ بسياري از مسائل به خبر واحد وابسته است. اينجا شما دامنهٴ بحث را نگاه ميكنيد ميبينيد هزارتا كتاب است قدري جلوتر ميرويد ميبينيد لاغر و باريك شده, شده يك نفر، خب اين خبر واحد است كه اساس حوزهها را دارد اداره ميكند و حجيّت خبر واحد هم به بناي عقلاست. اين روشِ عقلايي را شارع مقدس در دلها مستقر كرده است (اولاً), با امضاي صاحب شريعت اين را تأييد كرده فروزان كرده «يثيروا لهم دفائن العقول»[14] كرده (ثانياً), روشهاي تجربي هم همين طور است.
حالا چرا حوزه اين كار را نميكند, دانشگاه آن كار را نميكند، حوزه و دانشگاه ديگر ميشود يكي؛ الآن تخصّصي شدن علوم باعث شده كه بخشي از علوم را حوزه به عهده بگيرد بخشي از علوم را دانشگاه به عهده بگيرد [لذا] آن هم ميشود حوزهٴ اسلامي اين هم ميشود دانشگاه اسلامي، فرقي در نامگذاري نيست؛ منتها رشتهها تخصّصي شده است. الآن ديگر ممكن نيست كسي مثل سابق باشد دائرةالمعارفي بنويسد كه هم فقه و اصول در آن باشد هم تشريح در آن باشد هم رياضي در آن باشد و مانند آن.
اسلامی بودن روشها در علوم مختلف و اهميت آن
خب ميبينيد قدم به قدم ذات اقدس الهي اين مسائل را مطرح كرده دهها برابر آنچه در قاعدهٴ فقهي و اصولي داريم دربارهٴ خلقت آسمان و زمين هست. هر كدام از اين سي, چهل قاعدهاي كه هست يك سطر است بيشتر نيست اما دربارهٴ خلقت آسمان و زمين قدم به قدم آمده ذكر كرده، در خطبههاي نوراني اهل بيت(عليهم السلام) اين را باز كردند مخصوصاً خطبه اول و خطبهٴ 91 نهجالبلاغه كه خداي سبحان اول فضا آفريد بعد آب آفريد بعد باد را خلق كرد [و] اين باد را بر آب مسلّط كرد، اين آب در اثر حركتهاي فراوان و حركتهاي تند به صورتهاي گوناگون در آمد، گاز پيدا شد و آن گاز بسته بود بعد در شش روز اينها را از هم جدا كرد، آسمان را دو روز, زمين را دو روز, بينالأرض و السماء را دو روز, جمعاً شده شش روز. اين طور تفصيلي كه دربارهٴ آسمان و زمين است كه دربارهٴ هيچ كدام از اين قواعد فقهي نيست. روش, روش اسلامي است يعني علم [اسلامي است] و معلوم هم كه اسلامي است.
در بين امور چهارگانه، تعليم و تعلّم را ما اسلامي بدانيم [اين] از ديرزمان مطرح بود [يا] كاربرد علوم، اسلامي باشد [اين] از ديرزمان مطرح بود، اينها را كسي منكر نيست؛
تفکر نسبتگرا و تضاد آن با اسلاميت علوم
منتها آنها كه ميگويند اخلاق يك امر نسبي است، ميگويند خب شما به خدا و قيامت معتقديد و فكر ميكنيد اين راه را بايد طي كرد [ولي] چون اخلاق نسبي است و انسان با مُردن ميپوسد، ما اين طور استفاده ميكنيم شما آن طور استفاده ميكنيد! آنها مسئلهٴ دين را و ترس از جهنم را علمي نميدانند، ميگويند خب شما باورتان اين است؛ شما از سوسك ميترسيد ما نميترسيم! كسي كه از سوسك ميترسد دليلي ندارد برهان عقلي ندارد اين يك امر نفساني است؛ ميگويد جنابعالي از جهنم ميترسي مثل اينكه از سوسك ميترسي [زيرا] خيال كردي ضرر دارد اما ما نميترسيم. آن كسي كه دين را علمي نميداند عقلاني نميداند و ميگويد يك امر شخصي است و به عاطفه وابسته است، گرفتار چنين چاهي است. ميگويد شما ميگوييد نبايد استفاده كرد، ما هم ميگوييم نه, ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي﴾[15]؛ امروز حرف اول را كسي ميزند كه بمب اتم داشته باشد؛ شما به دنبال صلحآميز هستيد ما به دنبال اين هستيم. وقتي ما اصلِ مطلب را نتوانستيم ثابت كنيم، به اخلاق كه رسيديم ميگويند ميشود عاطفي, ميگويند غير علمي است قابل استدلال نيست ابطالپذير نيست اثباتپذير نيست و مانند آن، خب آن را البته فلسفه بايد ثابت كند.
بنابراين اگر ما موفق شديم كه علم و معلوم را يعني دوم و سوم را الهي كنيم چه اينكه هستند, اسلامي بكنيم چه اينكه هستند، آنگاه روشن ميشود كه امر اول و امر چهارم هم اسلامي خواهد بود.
نمونههايي از بيانات علمی در قرآن و کلمات ائمه(عليهم السلام)
در بيانات ذات اقدس الهي آمده كه ما اين آسمانها را توسعه ميدهيم: ﴿وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾[16] و الآن شما مرتّب ميبينيد كه ستارهاي متولّد ميشود و كهكشانها و امثال ذلك يكي پس از ديگري اضافه ميشوند. خدا غريق رحمت كند مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه)را! بسياري از اين مسائل را در كتاب شريف بحارالأنوار در بحث سماء و عالم ذكر كرده [که مثلاً] آسمان اول چيست آسمان دوم چيست، تمام اين ستارهها هم در آسمان اول است: ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾[17] يا ﴿بِمَصَابِيحَ﴾[18]؛ آسمانهاي بعدي چيست [آن را] بشر بايد كشف بكند فرمود: ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾[19].
در جلد پنجم كافي صفحهٴ 307 حديث پانزدهم از وجود مبارك امام صادق است؛ ثُمالي ميگويد: «مَرَرْت مع أبيعبدالله(عليه السلام) في سوق النحاس»؛ من در خدمت امام صادق(سلام الله عليه) در بازار مسگرها داشتيم عبور ميكرديم «فقلتُ جعلتُ فداك هذا النحاس أيّ شيءٍ أصله»؛ اين مِس اصلش از چيست؟ «فقال فِضّةٌ إلاّ أنّ الأرض أفَسَدْتها فَمَن قَدَر علي أن يُخرِجَ الفساد منها انتفعَ بها»[20]؛ فرمود اين اگر زودتر به آن برسند اين نقره است [اگر] ديرتر برسند [و] خاك در او اثر بگذارد به صورت مِس در ميآيد. مِس و روي و برنج اينها يا اصناف يك نوعاند يا انواع يك جنساند ولي نقره حساب خاصّي دارد.
.....
اسلاميت روش تجربی و محدوده حجيت آن
خب اينها چه فرقي با روايت «علي اليد ما أخذت»[21] دارد؟! چه فرقي با «لا تعاد» دارد؟! اينها همان طوري كه در تشريع فرمودند در تكوين فرمودند. مگر اين قواعد فقهي بيش از يك خط است؟! مگر اين بناي عقلا را شارع مقدس تأسيساً آورد يا امضا كرده؟ روش تجربي هم بشرح ايضاً؛ مگر شارع مقدس كه فرمود طب تحصيلش واجب است ـ جزء واجبات نظاميه است ديگر، ما بايد طبيب داشته باشيم؛ تحصيل فنّ شريف طب واجب است، براي بعضيها واجب عيني براي بعضيها واجب كفايي ـ روشش را شارع ذكر كرده يا خواصّش را ذكر كرده يا دستور داده؟ در بيانات نوراني امام صادق(سلام الله عليه) هست كه هيچ كشوري هيچ تمدّني بدون اين سه اصل نخواهد بود «فإن عدموا كان هَمجاً»؛ سه مطلب است [و] سه فضيلت است كه اگر كشوري [و] ملّتي فاقد اين اصول سهگانه بود هَمج است نه متمدّن: اول «فقيهٌ عالمٌ وَرِعٌ»؛ دوم «أميرٌ خيّرٌ مطاع»؛ سوم «طبيبٌ بصيرٌ ثِقَهٌ»[22]. خب يكي از اين اصول سهگانه، مسئله طب است؛ فرمود كشور بدون طب و طبيب هَمج است اين متمدّن نيست. خب وقتي طب واجب است [آيا] از امام صادق سؤال بكنيم كه شما كيفيت درمان قلب باز و بسته را هم پس بگو يا همين كه به بشر داد, داده است؟
مگر چيزي را ذات اقدس الهي به عنوان لوح نانوشته به ما داد يا در اينجا چيزهايي را گذاشت؟ فرمود ما خيلي از چيزها را در درون شما نهاديم؛ ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[23] هست, ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[24] هست, ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[25] هست. اينها نعمتهايي است در درون انسان [که] انبيا آمدند اينها را اِثاره كنند, شكوفا كنند: «و يثيروا لهم دفائنَ العقول»[26]، وقتي شكوفا كردند [آن گاه] شفافتر ميشود و انسان راه را ميبيند كه چگونه استخراج كند چگونه بهرهبرداري كند، جهت اول و جهت چهارم را هم تأمين ميكند. عمده آن است كه اين وسطها بفهمد روش، الهي است و لا غير, معلوم الهي است و لا غير.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
- نهج البلاغه، خطبه 186.
- نهج البلاغه، خطبه 186.
- سوره فصلت، آيه 12.
- سوره اعراف، آيه 40.
- سوره اعلي، آيه 3.
- سوره نحل، آيه 78.
- سوره قيامت، آيه 37.
- سوره نحل، آيه 53.
- سوره قصص، آيه 78.
- سوره اعلي، آيه 3.
- سوره علق، آيه 5.
- سوره نحل، آيه 53.
- سوره طه، آيه 114.
- نهج البلاغه، خطبه 1.
1.سوره طه، آيه 64.
- سوره ذاريات، آيه 47.
1.سوره صافات، آيه 6.
2.سوره فصلت، آيات 12؛ سوره ملک، آيه 5.
- سوره حاقه، آيات 38 و 39.
- الکافي، ج 5، ص 307.
5.فقه القرآن، ج 2، ص 74.
- تحف العقول،ص 321.
- سوره شمس، آيه 8.
- سوره روم،آيه 30.
4.سوره علق، آيه 5.
5. نهج البلاغه، خطبه 1.