اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتابًا في قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْديهِمْ لَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ مُبينٌ ﴿7﴾ وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَكًا لَقُضِيَ اْلأَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ ﴿8﴾ وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكًا لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ ﴿9﴾ وَ لَقَدِ اسْتُهْزِىَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ ﴿10﴾ قُلْ سيرُوا فِي اْلأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ﴿11﴾
قرآن كريم هم نور است هم تبشير است هم انذار، نور است براي اينكه معارف الهي را به عنوان ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[1] تبيين ميكند تبشير است براي اينكه اگر كسي در برابر برهان خاضع بود و عاقلانه اين براهين را پذيرفت و ايمان آورد خير دارين را خدا به آنها بشارت ميدهد انذار است براي اينكه اگر كسي بعد از قيام و حجت و تماميت نصاب دليل در برابر او همچنان انكار كرد خداوند مهلت ميدهد براي توبه و اگر عمداً توبه را ترك كرد او را به كيفر تلخش ميگيرد لذا ميشود انذار اين يك مطلب.
مطلب دوم آن است كه آيات قرآن كريم گاهي در مقابل احتجاج است در آنجا شُبههٴ افراد را نقل ميكند و پاسخ ميدهد گاهي در مقابل لجاج و استهزاست ضمن اينكه احتجاج ميكند و حجت را عليه اينها تمام ميكند هشدار هم ميدهد تهديد هم ميكند آيات اوايل سورهٴ مباركهٴ «انعام» از اين قبيل است آنجا كه بعد از حجت تهديد ميكند معلوم ميشود كه آنها شُبههٴ عِلمي ندارند لِجاج عَملي دارند چه اينكه ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «قيامت» كه دربارهٴ معاد آنها حرف داشتند فرمود: ﴿لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ ٭ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ ٭ أَ يَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ ٭ بَلى قادِرينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ ٭ بَلْ يُريدُ اْلإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ﴾[2] در طليعهٴ اين سوره فرمود آنها اگر شُبههٴ عِلمي دارند پاسخش روشن است بعد چرا پاسخش روشن است؟ براي اينكه آنها خدا را به عنوان خالق قبول دارند خب خدايي كه در بدو امر انساني را كه چيزي نبود او را موجود كرد يقيناً توان آن را دارد كه در پايان امر روح او كه موجود است بدن او كه پراكنده است بالأخره يك بدني مناسب آن روح بيافريند و دوباره انسان را زنده كند آنگاه فرمود اينها شُبهه عِلمي ندارند اينها شهوت عَملي دارند اينها ميخواهند ميدان باز باشد بعد از اينكه فرمود: ﴿أَ يَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ﴾ آنگاه پاسخ داد فرمود: ﴿بَلى قادِرينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ﴾ آنگاه فرمود آنها مشكل عِلمي ندارند ﴿بَلْ يُريدُ اْلإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ﴾ «أمامَ» يعني پيشرو آن ميخواهد پيش رويش باز باشد چيزي جلوي او را نگيرد و اگر معاد باشد روز سؤال و كتاب و جواب باشد جلوي او گرفته است باز نيست فرمود اينها هيچ شُبههٴ عِلمي و حرف عِلمي ندارند منتها شهوت عَملي دارند ميخواهند جلو باز باشد در جريان نبوت هم به شرح ايضاً فرمود اينها شُبههٴ عِلمي ندارند شهوت عَملي دارند ميخواهند جلويشان باز باشد شُبههٴ عِلميشان چيست؟ اينها يا ميگويند فرستادهٴ خدا بايد فرشته باشد يا ميگويند چرا براي ما ملائك نازل نميشود يا ميگويند ما خدا را ببينيم و مانند آن اما اينكه فرستادهٴ خدا نميتواند بشر باشد اين سخن ناصواب است براي اينكه فرستادهٴ از جنس مُرسَل اليه است چون بايد با آنها سخن بگويد احتجاج كند آنها را دعوت كند اُسوهٴ آنها باشد خب فرشته چه تناسبي دارد كه رسول انسانها باشد نميتواند اسوه باشد كه اينكه در سورهٴ «احزاب» فرمود: ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[3] براي آن است كه يك انساني است ميتواند اُسوهٴ ديگران باشد اگر انسان گناه نكرد امين بود عالم بود عادل شد او ميتواند اُسوهٴ ديگران باشد فرشته اگر داراي اوصاف پسنديده بود و از اوصاف سلبي رهايي يافت او چگونه اسوه انسانهاست حتماً رسول بايد از جنس مُرسَل اليه باشد لذا در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود اگر در زمين ملائكه زندگي ميكردند ما رسول را يقيناً ملك قرار ميداديم آنجا انسان نميتوانست رسول باشد براي آنها حتماً بايد فرستادهٴ رسول ملائكه بايد مَلك باشد چه اينكه رسول انسانها بايد انسان باشد اگر شبهه آنها اين است كه ملائكه را ببينند آنها با اين وضع عادي نميتوانند ملائكه را ببينند چون ملك با اين چشم ديده نميشود روزي هم فرا ميرسد كه روز برزخ آنهاست و اينها ملك را خواهند ديد و اگر پيشنهاد آنها اين است كه خدا را ببينند خدا اگر ديدني باشد كه ديگر خدا نيست اگر ديدني باشد جهت دارد مكان دارد آن هم محتاج به ساير نظير ساير موجودات مكاني محتاج به مبدأ است و مانند آن آن ديگر مبدأ كل نيست بعد از اينكه اين براهين و احتجاجها را در موارد گوناگون نظير همين سورهٴ «انعام»، سورهٴ «فرقان»، سورهٴ «هود»، سورهٴ «اسراء» بيان كرد آنگاه هشدار ميدهد ميفرمايد اينها دارند مسخره ميكنند بعد به آنها هشدار داد به پيغمبر فرمود به آنها بگو عدهاي هم قبل از شما بودند انبيايشان را مسخره كردند به عذاب اليم گرفتار شدند براي تحقيق يك سفري هم در زمين بكنيد تاريخها را ببينيد، ببينيد اقوامي به عذاب اليم مبتلا شدند بعضيشان هم در اثر استكبار بود خب از آيات محلّ بحث سورهٴ «انعام» برميآيد كه آنها مشكل عملي دارند نه شُبههٴ عِلمي آنها حرف عِلمي ندارند چرا؟ چون آن طور كه نقل كردند سورهٴٴ مباركهٴ «انعام» بعد از سورهٴ «هود» و «فرقان» و «اسراء» نازل شد و همهٴ اين شُبهات با همه اَجوبه در سورهٴ «فرقان» و «هود» و «اسراء» آمده و اين شأن نزولي كه مرحوم امينالاسلام طبرسي نقل كرده در نوبتهاي قبل به عرضتان رسيد اين شأن نزول ناتمام است براي اينكه اين قصهها قبلاً در سورهٴ «هود» و «فرقان» و «اسراء» مبسوطاً بازگو شد اگر چنانچه كساني خواهان پيشنهاد دهندگان اين امور بودند قبلاً جوابشان را در آن سورهها يافتند اين سورهٴ «انعام» بعد از آن سورهها نازل شد لذا سيوطي گرچه در الدّرالمنثور اين شأن نزولها را نقل كرده كه امينالاسلام هم برابر آن نقل ميكند ولي در لباب النقول و في اسباب النزول اينها را نقل نكرده اينها آن شأن نزول آيات سورهٴ «فرقان» و «هود» و «اسراء»ست كه قبل از «انعام» نازل شده نه دربارهٴ سورهٴ «انعام» است كه يكجا نازل شده و در سورهٴ «انعام» بعد از بيان حجت اعلان خطر هم كرده است فرمود اينها دارند مسخره ميكنند اينها سؤال عِلمي ندارند مسخره كردنشان به اين نحو است گاهي ميگويند مگر بشر ميتواند رسول خدا باشد گاهي ميگويند اگر رسالت حق است دين حق است ملائكه بر ما نازل بشود يك، بالاتر از اين ما خدا را ببينيم دو، خب اين چه طرز فكري است اينها غالب مردمي بودند كه در مكه بودند فكر رايج مردم مكه اين بود يك وقت هست كه برخي از شبههها براي مردم يك ديار است برخي از شبههها مردم ديار ديگر اين قابل جمع است يعني آنها كه ميگفتند مگر انسان به مقام فرشتگي ميرسد حتماً رسول خدا بايد ملك باشد براي اينكه ذات اقدس الهي بالاتر از آن است كه انسان با او ارتباط برقرار كند حرف او را بشنود اگر مردم يك دياري چنين فكري داشتند و چنين شبههاي داشتند مردم ديار ديگر ميگفتند اگر دين حق است ملائكه بر ما هم نازل بايد بشود خدا را هم ما بايد ببينيم اينها قابل جمع بود كه عدهاي در مغرب زمين چنين شبههاي دارند عدهاي در مشرق زمين چنان شبهه اما مردم مكه كه يك منطقهٴ محدود و بستهاي بود آن روز, مكهٴ فعلي كه نبود با اين همه جمعيت خب مردم مكه اين سُوَر همه در مكه نازل شده همين مردم از يك سوي ميگويند انسان نميتواند رسول خدا باشد براي اينكه خدا اَجل و اَشرف از آن است كه بشر با او سخن بگويد و بشر كوچكتر از آن است كه با خدا رابطه داشته باشد از سوي ديگر همين مردم طبق آنچه در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» است به پيغمبرشان پيشنهاد ميدادند اگر دين حق است بايد ما هم ملائكه را ببينيم همانطور كه تو ميبيني ما هم بايد خدا را ببينيم خب اين جز لجاجت چيز ديگر نيست جز استكبار چيز ديگر نيست سورهٴ مباركهٴ «فرقان» را كه ملاحظه ميفرماييد ميبينيد با سورهٴ «اسراء» و آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» است اين اصلاً هماهنگ نيست در سورهٴ «فرقان» آيهٴ بيست به بعد اين است ﴿وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلينَ إِلاّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي اْلأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصيرًا﴾ اينكه ميفرمايد: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلينَ إِلاّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي اْلأَسْواقِ﴾ يعني اين جزء سنن نبوت عامه است قبل از تو هم انبيايي آمدند كه اينها بشر بودند غذا ميخوردند روي زمين راه ميرفتند منتها روح ملكوتي داشتند اين چنين نيست كه بشر نشود رسول خدا باشد آنگاه در آيهٴ 21 همان سورهٴ «فرقان» ميفرمايد: ﴿وَ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا﴾ اينها كه منكر معادند هيچ اميدي به لقاي حق ندارند ميگويند ﴿لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى رَبَّنا﴾ خب چرا ملائكه بر ما نازل نميشود اگر مَلك نازل ميشود بر پيغمبر خب بر ما هم نازل بشود او بشر است ما هم بشريم و چرا ما خدا را نبينيم آنگاه ميفرمايد: ﴿لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا في أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبيرًا﴾ ميفرمايد شما حرف عِلمي داريد يا مشكل عَملي داريد حرف عِلمي اين است كه الله ﴿لَاتُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ﴾[4] اگر او ديدني باشد خب مخلوق است او هم نيازمند است به يك مبدئي او ديگر نميتواند خالق باشد كه ﴿لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا في أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبيرًا﴾[5] آنگاه فرمود به اينكه شما الله را كه نخواهيد ديد همانطور كه قبلاً گذشت نه در دنيا نه در آخرت نه در خواب نه در بيداري اما فرشته را ميبينيد منتها عند الموت ميبينيد و آن روز به شما سخت ميگذرد ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا﴾[6] خب پس از يك سوي اينها تا آنجا تعدي كردند كه گفتند ملائكه بر ما نازل بشود ما هم آنها را ببينيم چه اينكه ما خدا را هم ببينيم همان طوري كه ملائكه را ميبينيم هم ديدن خدا را تمني داشتند هم ديدن ملائكه را در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه باز آياتش خوانده شد از آيهٴ 93 به بعد سورهٴ مباركهٴ «اسراء» بهانههاي گوناگون شروع ميشود تا به آنجا كه ميرسد ﴿أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبّي هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَرًا رَسُولاً﴾ بعد فرمود: ﴿وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلاّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللّهُ بَشَرًا رَسُولاً﴾ اينها گفتند مگر بشر ميتواند رسول باشد با خدا سخن بگويد حتماً رسول بايد فرشته باشد خب از يك سوي شما ميگوييد خدا اَجلّ از آن است كه بشر با او تماس بگيرد از سوي ديگر پيشنهاد ميدهيد كه ملائكه بر شما نازل بشود شما خدا را ببينيد اين دو تا فكر جمع نميشود باهم اين جز بهانه چيز ديگر نيست لذا فرمود اينها ﴿لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا﴾ نظير همان حرفي كه درباره معاد داشتند فرمود اگر شما مشكل علمي داريد خب همان خدايي كه قادر ﴿عَلَى کُلِّ شَيْءٍ﴾[7] است شما قبلاً نبوديد و آفريد دوباره ميتواند بيافريند اين كه سهل است كه ﴿وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾ البته فوراً اين ﴿وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «قيامت» نيست فوراً استدراك كرد فرمود: ﴿وَ لَهُ الْمَثَلُ اْلأَعْلى﴾[8] فرمود اينكه ما ميگوييم معاد آسانتر از مبدأ است اين براي تفهيم ذهن شماست وگرنه ذات اقدس الهي هيچ كاري براي او آسان و آسانتر نيست همه كارها براي او يكسان سهل است سنگينترين كاري كه در جهان فرض ميشود ﴿زَلْزَلَةَ السّاعَةِ﴾ است يعني كل عالم را دفعتاً زير و رو بكند اين كار مثل جمع كردن سايهٴ شاخص كه سادهترين كار عالم است هر دو در قرآن آمده يكسان براي خدا سهل است نه كاري سنگينتر از به هم زدن كل نظام هست نه كاري آسانتر از جمع سايه، سايه چيزي نيست تا جمع كردنش سخت باشد فرمود: ﴿أَ لَمْتر إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَليلاً ٭ ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضًا يَسيرًا﴾[9] ﴿يَسيراً﴾ نه يعني تدريجاً در اينجا ﴿يَسيراً﴾ يعني سهلاً فرمود سايه را به آساني جمع ميكنيم جمع كردن سايه براي ما سخت نيست بعد دربارهٴ حشر اكبر ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْءٌ عَظيمٌ﴾[10] دربارهٴ حشر اكبر ميفرمايد: ﴿ذلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنا يَسيرٌ﴾[11] خب كل عالم بايد عوض بشود يعني ﴿وَ اْلأَرْضُ جَميعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمينِهِ﴾[12] كل عالم بايد عوض بشود نه عالم موجود عالمي كه ﴿إِنَّ اْلأَوَّلينَ وَ اْلآخِرينَ ٭ لمَجْمُوعُونَ إِلى ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[13] يك همچنين چيزي ميفرمايد: ﴿حَشْرٌ عَلَيْنا يَسيرٌ﴾[14] خب پس سنگينترين كاري كه از او سنگينتر در جهان فرض ندارد ﴿عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ﴾[15] و سبكترين كاري كه از او سبكتر فرض ندارد ﴿عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ﴾ چون او با اراده كار ميكند نه با ابزار و جوارح او «فاعلٌ لا بالمعني الحرکات»[16] لذا فرمود معاد آسانتر از مبدأ است فوراً براي اينكه كسي خيال نكند بعضي از كارها آسان است بعضي آسانتر بعضي سخت است بعضي سختتر فرمود: ﴿وَ لَهُ الْمَثَلُ اْلأَعْلى﴾ مبادا خيال بكنيد كه معاد آسانتر از مبدأ است معاد و مبدأ هر دو يكي است آن با اراده كار ميكند اما اينكه فرمود: ﴿وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾[17] اين جدال اَحسن است تا مردم بفهمند خب بعد از اينكه مسئلهٴ برهان را ذكر كرد فرمود اينها مشكل عِلمي ندارند اينها ميخواهند جلويشان باز باشد در جريان وحي و نبوت و رسالت هم همين طور است بعد از اينكه اين دو سه تا شُبهه را نقل كرد در كمال متانت در سورهٴ «فرقان» در سورهٴ «هود» در سورهٴ «اسراء» اينها را نقل كرد الآن در سورهٴ «انعام» تشر ميزند ميفرمايد شما بازيچه كرديد قدري نگاه كنيد ببينيد كه اين اهل بازي به چه سرنوشت تلخي مبتلا شدند خب در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» در كمال نرمش اين ادلهٴ آنها را نقل كرد فرمود: ﴿قُلْ لَوْ كانَ فِي اْلأَرْضِ﴾ آيهٴ 95 به بعد فرمود: ﴿قُلْ لَوْ كانَ فِي اْلأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكًا رَسُولاً ٭ قُلْ كَفى بِاللّهِ شَهيدًا بَيْني وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبيرًا بَصيرًا﴾ در اين بخش ديگر مسئلهٴ به هم زدن اوضاع نيست البته يك اصل كلي را بعداً دارد كه اگر كسي هدايت شد در قيامت طرفي ميبندد و اگر نشد به جهنم ميرود اما هشدار بدهد كه اعلام خطر كند ما عذاب ميفرستيم شما را مستأصلتان كند يعني اصلتان را براندازد اين نيست ولي در سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين هشدار را ميدهد در سورهٴ «حجر» آنجا هم تا حدودي هشدار ميدهد آنها كه بهانه جوئيشان ذكر ميشود در سورهٴ «حجر» آيهٴ شش به بعد اين است ﴿وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ﴾ ـ معاذالله ـ ﴿لَوْ ما تَأْتينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ﴾ خب اين طرز حرف زدن معلوم ميشود روي استكبار و روي لجاجت است كه آن امين وحي خدا را به جنون متهم بكنند بعد بگويند چرا فرشتهها نيامد كه ما آنها را ببينيم آنگاه خدا ميفرمايد: ﴿ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ ما فرشتهها را وقتي ميآوريم كه به حياتتان خاتمه بدهند ﴿وَ ما كانُوا إِذًا مُنْظَرينَ﴾ ديگر اينها مهلت ندارند تا نظر بكنند دربارهٴ كار خودشان ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ في شِيَعِ اْلأَوَّلينَ ٭ وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ ٭ كَذلِكَ نَسْلُكُهُ في قُلُوبِ الْمُجْرِمينَ ٭ لا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ اْلأَوَّلينَ﴾[18] اينها به قدري لجوجاند كه اگر ما يك معجزهٴ حسي براي اينها مقرر بكنيم باز هم ميگويند سحر است ﴿وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ بابًا مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فيهِ يَعْرُجُونَ ٭ لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا﴾ اينها اگر معراج هم بروند ميگويند ما سحر شدهايم اينها مشكل علمي ندارند ﴿وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ بابًا مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فيهِ يَعْرُجُونَ ٭ لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا﴾ اينها اگر معراج هم بروند ميگويند سحر است ميگويند چشمبندي است ﴿إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ﴾ خب آن وقت در چنين شرايطي ذات اقدس الهي ميفرمايد قبل از اينها كساني هم بودند كه با انبياي اينها بدرفتاري كردند به سرنوشت ... مبتلا شدند برويد تاريخ آنها را ببينيد نه بخوانيد نه در كتابها بخوانيد برويد از نزديك آنجايي كه ما ويران كرديم ببينيد.
پرسش...
پاسخ: اگر ملائكه نازل بشود بايد چشم پاك او را ببيند هركسي كه نميتواند فرشته را ببيند در سورهٴ مباركهٴ «انعام» در آيهاي كه بعداً خواهيم خواند به خواست خدا آيهٴ 111 آنجا هم لجاجت اينها ذكر شده است چه اينكه قبلاً هم به اين آيه اشاره شد فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتى وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلاً ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا﴾ مگر اينكه خدا بخواهد به قلب اينها برگرداند اگر همهٴ مردهها زنده بشوند ﴿قُبلاً﴾ مقابل اينها رو در روي اينها با آنها حرف بزنند فرشتهها بر فرض هم نازل بشوند اينها ببينند باز ايمان نميآورند فرشته نظير آن چيزي نيست كه جناب عبدوا يا صاحب المنار فكر كردند كه يك تفكر مادي است شما در المنار كه ملاحظه ميفرماييد اينها خيال كردند فرشتهها مثل دود و دخاناند نازل ميشوند به هر شكلي درميآيند اصولاً ميگويد كه مسلمين كه عالم غير مادي را نميپذيرند اين خيال كردند مسلمين همان چهارتا وهابياند اين همه بزرگان حكمت و خواجه نصيرها و اينها كه مفخر اسلاماند و قائل به تجرد فرشتگاناند اين چون از اينها بيخبر است در المنار ميگويد كه «ليس عند المسلمين عالم غير مادي» هرچه هست مادي است منتها ملك چون يك مادهٴ خيلي لطيف و رقيق است آن را نميبينند ملك و جن اين چنيناند آنها چون لطيفاند با چشم ديده نميشوند مثل اينكه هوا را ما با چشم نميبينيم و اگر بخواهند گاهي به صورتهاي غليظتر درميآيند مثل اينكه هوا ابر ميشود آدم او را ميبيند باران ميشود او را ميبيند اينها خيال كردند فرشتهها كه نازل ميشوند مثل قطرات باران نازل ميشوند فرشتهها كه بالا ميروند مثل دود و دخان است كه بالا ميرود ميگويد «ليس عند المسلمين عالم غير مادي» خب لازمهاش اين است كه عرش خدا كه حاملانش همين فرشتگاناند بشود مادي همهٴ اين معارف صبغه ماده بپذيرد آن وحي و ولايت و اينها هم يك تفكر مادي دارد ديگر.
پرسش...
پاسخ: ما تغيير عالم ميدهيم حالا ممكن است كسي نامش را ماده بگذارد ولي نظام، نظامي است كه لحظتاً واحدتاً يكجا هم بيابان است و هم خيابان هم مسجد است و هم ميكده چون زمين بايد شهادت بدهد ﴿إِنَّ اْلأَوَّلينَ وَ اْلآخِرينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلى ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[19] هر زميني براي هركسي بايد شهادت بدهد خب يك تكه زمين ميدانيد حالات گوناگوني بر او گذشته يك وقتي بيابان بود يك وقتي خيابان بود يك وقتي واحد تجاري بود يك وقتي واحد مسكوني بود يك وقتي ميكده بود يك وقتي بتكده بود يك وقتي مسجد شد يك زمين در يك حال بايد به همه صور دربيايد تا شهادت و شكايت و شفاعت كند يك هم چنين عالمي است حالا اسمش را شما بگذاريد مادي متن عمل را انسان ميبيند همان جا كه ميكده بود انسان ميگسارياش را ميبيند بعد مسجد شد انسان زهد و پارسايياش را ميبيند دفعتاً واحدتاً يك همچنين عالمي است آن وقت اولين و آخرين روي اين كره زمين كه توانايي جمع ندارد خود اين زمين تبديل ميشود ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَيْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[20] كه در سورهٴ «ابراهيم» است از وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) رسيده است كه تبديل ميشود «الي ارضٍ لم يعصي عليها» زمين تبديل ميشود به زميني كه روي آن معصيت نشده خب كجا رويش معصيت نشده؟ كدام زمين است كه روي آن معصيت نشده وقتي از امام(سلام الله عليه) سؤال ميكنند خب مردم در اين پنجاه هزار سال روز قيامت چه ميخورند فرمود زمين تبديل ميشود «الي كرة خبز نقيه» اين زمين تبديل ميشود به يك كُره نان، نان خوب گندم خوب كه مردم از او ميخورند خب يك همچنين زميني است به هر تقدير آن روز انسان فرشته را ميبيند كه مناسب با آن حالت است طليعهاش مسئله برزخ است .
پرسش...
پاسخ: آنها هم برايشان تمثل بود ديگر اين چنين نبود كه همگان ببينند اينكه فرمود: ﴿وَ يُقَلِّلُكُمْ في أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً﴾[21] يعني در چشم اين چنين ظهور ميكند كم زياد نشان ميدهد زياد كم نشان ميدهد در جريان جنگ بدر اين طور نيست كه اگر اين فرشتهها آمدند در يك اتاقي آن وقت در اتاق را آدم ببندد فرشته را بتواند بگيرد اينطور كه نيست.
پرسش...
پاسخ: اين بالي كه كبوتر و مرغ خانه دارند كه نيست ﴿أُولي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾[22] اين شئون گوناگون آن ملائكه است شما وقتي اوصاف اين اجنحه را در نهج البلاغه ميخوانيد به تعبير مرحوم ابنميثم در شرح نهج البلاغه ميفرمايد وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) اوصافي كه براي اجنحهٴ ملائكه ذكر ميكند ضمير جمع مذكر سالم ميآورد كه اين اجنحه مسبحوناند نه نظير بال كبوتر بعد وقتي كه ملائكه را وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) معرفي ميكند ميفرمايد «﴿أُولِي﴾ اجنحة» كه «تسبح»[23] همه اينها و در نامهاي كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) براي معاويه(عليه اللعنه) مينگارد ميفرمايد خيليها ميروند در جبهه كشته ميشوند ولي از خاندان ما برادر من جعفر وقتي رفت ميدان جنگ و شهيد شد «يطير بهما مع الملائكة في الجنه» خب آن بالي كه خدا به جعفرطيار داد بال كبوتر گونه است؟ اينچنين است؟ غرض آن است كه اگر نبود الميزان و تفكر الميزان آنگاه گرفته بود المنار و تفكر المنار اين حوزهها را و پيامدهاي تلخي هم داشت كه همهٴ معارف تفكر مادي و توجيه مادي بشود كه «ليس عند المسلمين عالم غير مادي» خودشان را همهٴ مسلمين ميپندارند به هر تقدير از اين آيات سورهٴ مباركهٴ «انعام» برميآيد كه آنها تنها مشكل عِلمي نداشتند لذا قرآن كريم هشدار داد فرمود آنچه را كه قبل از اينها گفتهاند اينها باز تكرار ميكنند و به سرنوشتي همچون سرنوشت گذشتگان در پيش دارند ﴿وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَكًا لَقُضِيَ اْلأَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكًا لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ٭ وَ لَقَدِ اسْتُهْزِىَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ﴾ يعني اينها الآن دارند استهزا ميكنند خب اما اينكه فرمود: ﴿وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكًا لَجَعَلْناهُ رَجُلاً﴾ اين ضميرها به چه برميگردد؟ ضمير اول كه ﴿وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكًا﴾ به آن رسول برميگردد رسول من عندالله است اگر خدا رسول را از جنس مَلك قرار بدهد بايد آن مَلك را به صورت مرگ درآورد نفرمود اگر ما مَلك را رسول قرار بدهيم فرمود اگر رسول را مَلك قرار بدهيم معلوم ميشود رسول عندالله است تصميمگيري آنجاست نفرمود «ولو جعلنا الملك رسولا لجعلناه رجلا» فرمود: ﴿وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكًا﴾ يعني آن رسول به معناي اعم را اگر رسول به معناي اعم را كه از نزد ماست و پيام ما را ميآورد ما اول قرارمان اين باشد كه او فرشته باشد ناچاريم فرشته را به صورت انسان دربياوريم تا با شما تماس بگيرد شما او را ببينيد احتجاج كنيد حرفش را بشنويد «ولو جعلنا رسول» را «ملكاً لجعنا» آن ملك را رجلاً نه ﴿لَجَعَلْناهُ رَجُلاً﴾ اين دوتا جعل كه باهم سازگار نيست كه «لو جعلنا» آن رسول را «ملكاً لجعلنا» آن رسول را رجلاً اينچنين نيست «لو جعلنا» آن رسول را «ملكاً لجعلنا» آن ملك را رسولاً حتماً آن مَلك را بايد به صورت بشر دربياريم تا شما او را ببينيد آنگاه همان محذور قبلي برميگردد شما الآن اين پيغمبري را كه ميبينيد شُبههتان چيست اگر ما يك فرشتهاي را به صورت انسان در بياوريم باز همه اين شُبهاتتان هست «لجعلنا» آن ملك را رجلاً آنگاه ﴿وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ﴾ بر همين بهانهگيرها ﴿ما يَلْبِسُونَ﴾ نفرمود: «للتبس عليكم» چون الآن اينها بهانهگيرند وقتي بهانهگير شدند برابر سورهٴ «صف» با آنها عمل ميشود ﴿فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾[24] يا درباره يهوديها فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ﴾[25] اينجا هم فرمود: ﴿وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ﴾ آنگاه هشدار داد فرمود: ﴿وَ لَقَدِ اسْتُهْزِىَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ﴾ اين هم تسلي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست هم اعلان خطر نسبت به امت تبهكار مسخره كننده هست هم دعوت است به اينكه اين يك تهديد قولي نيست برويد خب تاريخ را ببينيد نه كتاب تاريخ بخوانيد ﴿قُلْ سيرُوا فِي اْلأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ﴾ يك وقت هست يك كسي جمعيتي به تدريج ميميرند گورستانشان پرميشود يك وقتي هست يك گروهي با داشتن همه امكانات دفعتاً نيست ميشوند اين يك حسابي دارد بالأخره ديگر فرمود برويد شما كه ميشناسيد طبقات را اقوام را ببينيد عاقبت افراد تكذيب كننده چيست؟ پس از اينكه فرمود: ﴿وَ لَقَدِ اسْتُهْزِىَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ﴾ يعني ﴿فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾ گاهي تلخ كاريهاي امم را نقل ميكنند گاهي استقامتهاي انبياي پيشين را نقل ميكند از مجموع ميخواهد به پيغمبر بفرمايد: ﴿فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾[26] ضمن اينكه يك هشداري به امت فعلي هست يك دلداري هم به خود پيغمبر هست بعد فرمود: ﴿فَحاقَ﴾ حاق يعني احاط ﴿وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّىُ إِلاّ بِأَهْلِهِ﴾[27] يعني «لايحيط» ﴿فَحاقَ﴾ هم يعني نزل ﴿فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ﴾ آنچه را كه به او استهزا ميكردند اين يك وقت هست كه به اين معناست آنها اخبار غيبي را مسخره ميگرفتند آنگاه اخبار غيبي بر اينها نازل شده است عذاب الهي را مسخره ميگرفتند عذاب الهي بر اينها نازل شده است يك وقت هست نه همان چيزي كه با همان مسخره ميكردند يعني سُخريه اينها دامنگير اينها شد يعني عمل اينها به اين صورت مجسم شد كه يك نحو تجسم عمل هست يك وقت هست گفته ميشود اينها عذاب الهي را مسخره ميگرفتند آن عذابي كه مورد استهزاي اينها بود بر اينها نازل شد ﴿حَاقَ بِهِم﴾ [28] و ﴿أَحَاطَ بِهِمْ﴾[29] يك وقت هست كه نه معنا اين است كه آنها به چيزي كه با آن چيز پيغمبر به وحي و نبوت را به استهزا گرفتند همان چيز ﴿حَاقَ بِهِم﴾ و ﴿أَحَاطَ بِهِمْ﴾ و «نزل عليهم» ﴿فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ﴾ يعني استهزاي اينها محيط به اينها شد مثل آنچه كه دربارهٴ بخل گذشت در سورهٴ «آل عمران» كه فرمود اينها بخل ميورزند ﴿سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ﴾[30] يعني آنچه را كه به او بخل ورزيدند همان طوق لعنت ميشود و دامنگيرشان ميشود ﴿سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ﴾ يك وقت هست ميگويند افراد بخيل كه حقوق واجب را ادا نميكند معذب ميشود يك وقت هست ميگويند نه آنچه را كه بخلا به او بخل ورزيدند همان طوق عذاب ميشود خب.
پرسش: ... اين تأثيراتي است كه در اينها اثر ميكند
پاسخ: بعد از رحلت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن طور كه در نهج البلاغه هست وجود مبارك حضرت امير(عليه افضل صلوات المصلين) به مردم خطاب كرد فرمود خداوند دو تا امان در قرآن معرفي كرد يكي وجود پيغمبر بود يكي استغفار درباره وجود پيغمبر فرمود: ﴿وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ﴾ دربارهٴ استغفار فرمود: ﴿وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾[31] فرمود مردم شما يك امان را از دست داديد آن امان دوم را از دست ندهيد براي اينكه ممكن است خداي ناكرده به حياتتان خاتمه داده بشود از اين تعبير حضرت امير(سلام الله عليه) معلوم ميشود كه اين خصوصيت مخصوص خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود كه حتي ائمه(عليهم السلام) به آن پايگاه نرسيدند وگرنه خود اميرالمؤمنين خب بود ديگر اينكه خدا فرمود: ﴿وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾ معلوم ميشود آن عذاب استيصالي يعني عذابي كه اصل يك امت را بردارد يك امت را منقرض بكند اين مادامي كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در بين امت بود خدا چنين عذابي نميفرستاد و اگر استغفار گرفته بشود ممكن است يك همچنين خطري امت را تهديد كند آنگاه بركت وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) روشن ميشود كه چقدر بالاست كه استغفار مردم كه بهترين دعا و عبادت است اين در سطح بدن عنصري آن حضرت است عبادت مؤمنين در سطح وجود عنصري آن حضرت است حالا عبادت آن حضرت و دعاي آن حضرت كجاست خدا ميداند وگرنه پيغمبر كه از بين نرفت روح مطهرش هست بدنش هم زير زمين است اين وجود عنصري او به قدري بركت دارد كه همتاي با عبادت امت است اين دوتا امان در عرض هماند و اين ظاهراً مخصوص خود پيغمبر است براي اينكه از تعبير حضرت امير(سلام الله عليه) استفاده ميشود خب
پرسش: بالاخره در زمان خود پيغمبر اين اما بوده
پاسخ: بله بوده
پرسش: اين ...
پاسخ: آن امان كه امت را از بين ببرد نبود لذا با اينكه اين همه در جنگ بدر و احد و امثال ذلك بدرفتاري كردند و خواص آن حضرت را هم شهيد كردند و خود آن حضرت را هم مصدوم و مجروح كردند مع ذلك امت عذاب نديد حضرت فرمود: «اللهم اهد قومي فانهم لايعلمون»[32] در بعد از برگشت از جبههٴ احد به حضرت عرض كردند «لو دعوت عليهم» اي كاش نفرين ميكردي بر اينها فرمود: «لم ابعث لعانا» فرمود من براي لعنت مبعوث نشدم «اللهم اهد قومي فانهم لايعلمون» اين رحمت بودنش هست كه ﴿وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ كَافَّةً لِلنّاسِ﴾[33] يا ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[34] براي عالمين مظهر رحمت است آنگاه كفار و غير كفار همه از وجود عنصري آن حضرت بهره ميبرند حالا از اين بخش آيات گذشتيم دوباره به مسئله توحيد ميرسيم.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 164.[1]
ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 1 الي 5.[2]
ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 21.[3]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 103.[4]
ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 21.[5]
ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 22.[6]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 284.[7]
ـ سورهٴ روم، آيهٴ 27.[8]
ـ سورهٴ فرقان، آيات45 ـ 46.[9]
ـ سورهٴ حج، آيهٴ 1.[10]
ـ سورهٴ ق، آيهٴ 44.[11]
ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 67.[12]
ـ سورهٴ واقعه، آيات 49 ـ 50.[13]
ـ سورهٴ ق، آيهٴ 44.[14]
ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 19.[15]
ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 1.[16]
ـ سورهٴ روم، آيهٴ 27.[17]
ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 10 الي 13.[18]
ـ سورهٴ واقعه، آيات 49 ـ 50.[19]
ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 48.[20]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 44.[21]
ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 1.[22]
ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 1؛ نهج البلاغه، خطبهٴ 91.[23]
ـ سورهٴ صف، آيهٴ 5.[24]
ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 160.[25]
ـ سورهٴ احقاف، آيهٴ 35.[26]
ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 43.[27]
ـ سورهٴ هود، آيهٴ 8.[28]
ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.[29]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 180.[30]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 33.[31]
ـ بحارالانوار، ج 35، ص117.[32]
ـ سورهٴ سباء، آيهٴ 28.[33]
ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.[34]