اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (218)﴾
خلاصهاي از شأن نزول آيه
خلاصهٴ اين كريمه آن است كه مؤمنين و همچنين مهاجرين و مجاهدين في سبيلالله اميدوار رحمت حقاند. درباره نزول اين آيه كريمه گفته شد كه مربوط به تتمه بحث قبل است يعني جريان عبداللهبن حجش با همراهانش كه ابن خضرمي را در ماه حرام كشتند و اشتباهي در اين وسط رخ داد عدهاي گفتند اين گروه، ديگر آمرزيده نخواهند شد. آنگاه آيه نازل شد كه اينها كه مؤمناند و همچنين مهاجرين في سبيلالله و مجاهدين في سبيلاللهاند اگر يك خطش از اينها سر زده است مايه حبط اعمال اينها نخواهد بود، اينها همچنان به رحمت حق اميدوارند[1] اين درباره شأن نزول. اما محتواي اين كريمه آن است كه اميد را مخصوص مؤمنين ندانست، فرمود آنهايي كه مؤمناند و همچنين آنهايي كه مهاجر و مجاهدند، اگر آيه اينچنين بود «ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا» چه اينكه بعضي از آيات به همين روال است[2]، اين نشانه اختصاص بود كه اميد به رحمت حق براي كسي است كه از نظر حسن فاعلي مؤمن باشد و از نظر حسن فعلي هم داراي هجرت و جهاد باشد، ولي چون ﴿والذين﴾ عطف بر آن ﴿الذين﴾ قبلي است و آيه اينچنين است ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا﴾ معلوم ميشود كه هم مهاجرين و مجاهدين في سبيلالله اميدوارند، هم آنها كه مومناند ولي به هجرت و جهاد توفيق نيافتند همه اميدوارند منتها رجا درجاتي دارد و رحمت هم مراتبي دارد آنكه مؤمن است و مهاجر و مجاهد في سبيلالله است رجاء واثق دارد و رحمت خاصه مرجو اوست و آنكه مؤمن هست ولي توفيق هجرت و جهاد نصيب او نشد، رجا متوسط يا ضعيف نصيب او ميشود و همچنين رحمت متوسط يا ضعيف بهره او خواهد بود.
مصاديق رجا در سه طائفه از آيات به اصل مبدأ و معاد
كلمه رجا، از جهت متعلقش معاني گوناگون دارد يعني مصاديق گوناگون دارد گاهي رجا به اصل مبدأ يا اصل معاد تعلق ميگيرد نه به خصوصيتي كه در معاد هست، اگر رجا به اصل مبدأ يا اصل معاد تعلق گرفت اين به قرينه مقام به معناي اعتقاد خواهد بود، مثلاً بعضي از انبيا امت خود را دعوت ميكردند ميگفتند: ﴿وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ﴾ نه اينكه «وارجوا رحمت ربكم» ميفرمودند: ﴿وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ﴾ يعني به اميد قيامت باشيد يعني معتقد به قيامت باشيد، گاهي اين رجا به مبدأ تعلق ميگيرد، نظير آنچه نوح به قومش فرمود: ﴿مَا لَكُمْ لاَ تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَاراً﴾[3] گاهي متعلق به معاد است، نظير آنچه شعيب به قومش فرمود: ﴿يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ﴾[4] گاهي به مبدأ و معاد با هم تعلق ميگيرد، نظير آنچه در سوره «احزاب» آمده است كه ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ﴾[5]
تعلق رجا به اصل معاد
اين سه طايفه از آيات، نشانه آن است كه اگر رجا به اصل معاد تعلق گرفت به معناي اعتقاد و ايمان خواهد بود، منتها اعتقاد به ايماني كه زمينه اميد عملي را هم به همراه داشته باشد و در ساير آيات كه اصل رجا يا ثبوتاً يا سلباً به معاد تعلق گرفت آن هم ناظر به اصل اعتقاد است. فرمود كفار كساني هستند كه ﴿لاَ يَرْجُونَ نُشُوراً﴾[6] يعني «لايعتقدون بالمعاد» يا در پايان سوره «كهف» فرمود: ﴿فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾؛ هر كس به لقاءالله اميدوار است يعني به قيامت معتقد است. پس رجا اگر به اصل معاد تعلق گرفت، دلالت بر اقرار و ايمان دارد. اين چند طايفه از آياتي كه مجدداً با حفظ شماره، قرائت خواهد شد نشانه آن است كه رجا در اينگونه از موارد به معناي اصل اعتقاد است.
رجا در مقابل انكار است قهراً يك امر اعتقادي خواهد بود.
تقابل معناي «رجا» با «خوف» در صورت تعلق به رحمت
و اما اين رجا مصطلح كه به معناي اميد است او در مقابل خوف است يك وصف نفساني است بعد از اعتقاد يعني وقتي نوبت عقيده تمام شد به آن گرايشها رسيد، انسان يا خائف است يا راجي؛ اين خوف و رجا مقابل هماند چه اينكه آنجا اعتقاد و انكار مقابل هم بودند. اين خوف و رجا كه وصف نفساني است مقابل هماند و مؤمن نه رجا محض دارد و نه خوف صرف، بلكه بين خوف و رجاست اين هم دو مطلب. پس مطلب اول آنكه رجا اگر به اصل معاد تعلق گرفت ناظر به اصل اعتقاد است و مقابل او انكار است، مطلب ثاني آن است كه اگر رجا به رحمت تعلق گرفت در مقابل خوف است و مؤمن بين خوف و رجا به سر ميبرد نه خوفش محض است نه رجا او رجا صرف. رجا صرف سر از امن درميآورد كه امن براي خاسرين است و خوف محض سر از يأس درميآورد كه يأس هم براي كافران است. مؤمن بين خوف و رجا زندگي ميكند. مطلب سوم آن است كه اين رحمتي كه به وسيله ايمان و هجرت و جهاد مورد اميد انسانهاست چه رحمتي است، مطلب چهارم آنكه اگر كسي داراي همه اين فضايل اعتقادي و عملي بود؛ هم حسن فاعلي داشت و هم حسن فعلي اين بايد مطمئن به رحمت باشد چرا خداي سبحان تعبير به اميد كرد.
شواهد قرآني بر معني ايمان گرفتن «رجا» در صورت تعلق به اصل معاد
آن مطلب اول كه رجا گاهي به معناي اصل اعتقاد است در مقابل انكار، آيات فراواني هست كه اين امر را تأييد ميكند، نظير سوره «يونس» كه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ ٭ أُولئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[7] اين گروه كه لقاءالله مورد رجاي آنها نيست يعني مورد اعتقاد آنها نيست و چون صرف اعتقاد، سودي ندارد براي اينكه «من رجا شيئاً طلبه و مَن خاف من شئٍ هَرَب منه»[8] از اين جهت به رجا ياد شده است نه اينكه رجا به معناي اعتقاد باشد ﴿لاَ يَرْجُونَ﴾[9] يعني «لايعتقدون»، بلكه رجا به همان معناي خودش خواهد بود
سرّ معني ايمان گرفتن «رجا» در صورت تعلق به اصل معاد
سرّ اينكه از ايمان به رجا ياد ميشود براي آن است كه آن ايمان مؤثر ايماني است كه اثر اميد و رجا را به همراه داشته باشد اثر رجا، طلب و حركت است كه «مَن رجا شيئاً طلبَه و من خاف مِن شئٍ هَرَب منه»[10] اگر كسي از چيزي ميترسد ميگريزد و اگر به چيزي اميدوار است گرايش دارد. پس رجا در اين آيه هفت سوره «يونس» در مورد اعتقاد، استعمال شده است. چه اينكه در پايان سوره «كهف» هم اينچنين است كه فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَي إِلَي أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾؛ اگر كسي به قيامت معتقد است و اميدوارِ لقاي خداست هم حسن فعلي فراهم كند به نام عمل صالح هم حسن فاعلي تحصيل كند به نام ايمان، منتها از ايمان به عنوان نفي شرك ياد كرده است، فرمود: ﴿وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾ در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» آيه 36 اينچنين است كه ﴿وَإِلَي مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً فَقَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ﴾؛ شعيب به قومش فرمود خدا را بپرستيد و اميد قيامت داشته باشيد يعني به قيامت معتقد باشيد نه اينكه شما كه به قيامت معتقديد به رحمت خدا اميدوار باشيد، چون متعلق رجا خود معاد است نه رحمت خدا در معاد و آنها هم منكر اصل معاد بودند، لذا شعيب فرمود: ﴿وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ﴾ منتها همانطوري كه درباره ايمان به مبدأ، به عبادت ياد كرد نفرمود «آمنوا بالله» زيرا ايماني مؤثر است كه عبادت را به همراه داشته باشد، درباره معاد هم بشرح ايضاً [و همچنين] نفرمود «آمنوا باليوم الاخر» چون ايمان به قيامت وقتي مؤثر است كه عمل صالح را به همراه داشته باشد و از اين ايمان به رجا ياد ميشود، لذا فرمود: ﴿وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ﴾[11] در سوره «نوح» آيه سيزده اين است كه ﴿مَا لَكُمْ لاَ تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَاراً﴾ يعني «لاتعتقدون لله عظمتة و ربوبيةً» چرا براي خدا ربوبيت معتقد نيستيد، و ربوبيت را به اين اصنام مثل ود و يغوث و يعوق و امثال ذلك سپردهايد، شما عظمت و ربوبيت را به الله بدهيد يعني «اعتقدوا بربوبية الله» پس رجا در آن طايفه قبل به معاد تعلق گرفت يعني اعتقاد، در اين طايفه به مبدأ تعلق گرفت يعني اعتقاد، طايفه ثالثه همان است كه در سوره «احزاب» آمده و جمع بين هر دو اعتقاد است يعني آيه 21 سوره «احزاب» اينچنين است كه ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً﴾، ﴿لِمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ﴾ يعني «يعتقد بالله واليوم الاخر، يعتقد بالمبدأ و المعاد» پس اين سه طايفه از آيات به شهادت تعلق رجا به مبدأ يا به معاد، به معناي اصل اعتقاد خواهد بود آنگاه آن آياتي كه دارد ﴿لاَ يَرْجُونَ نُشُوراً﴾[12] و امثال ذلك آنها هم مؤيد است كه ﴿لاَ يَرْجُونَ﴾ يعني «لايعتقدون»
تبيين تقابل خوف بردن معناي رجاء
مطلب ثاني كه رجا در مقابل خوف است و اين وصف نفساني است اين جزء اوصاف مؤمن خواهد بود مؤمن نه بايد داراي رجاي صرف باشد نه داراي خوف محض، زيرا رجاي صرف سر از امن درميآورد و جز انسان كافر كسي خود را در امان نميبيند چرا، چون كافر همه علل و اسباب را در ماده خلاصه ميكند و همه ابزار مادي را به حسب ظاهر در اختيار دارد، لذا ميگويد احدي نميتواند بر ما قدرت پيدا كند اين جز، با كفر با چيزي منطبق نخواهد بود، لذا فرمود: ﴿أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللّهِ﴾[13] مؤمن اگر هم بر همه علل و اسباب عادي سلطه پيدا كند، چون معتقد است به اينكه نظام علّي به دست ماوراي طبيعت است و هزارها جنود الهياند كه انسان نه از آنها خبر دارد نه از كار آنها مستحضر است، لذا هرگز خود را در امان نميبيند امن محض فقط با كفر سازگار است چه اينكه خوف صرف هم فقط با كفر سازگار است، خائف محض فقط كافر است اينكه ميگويند ياٴس از رحمت حق، كفر است نه يعني فقط كافر از رحمت حق مأيوس است آن مطلبي است حق، كافر، يائس از رحمت حق است اين درست است براي اينكه او كاري نكرده است اميدوار باشد، اما سخن در اين است كه خود يأس از رحمت حق كفر است، اين جزء معاصي كبيره است چرا، خود يأس كه انكار ضروري نيست چطور يأس كفر است، براي اينكه تا كسي كافر نباشد يائس و آيس و نااميد نيست؛ آنكه تمام علل را در ماده خلاصه ميكند و ميگويد ما به همه اينها مراجعه كرديم و سودي نبرديم و غير از اينها چيزي نيست او كافر است، اما اگر كسي به مبدأ معتقد بود اگر همه علل و اسباب عادي را هم از او بگيرند او به مسبب الاسباب معتقد است، چون به او معتقد است نااميد نيست، لذا توحيد با يأس محض سازگار نيست پس دو مطلب است؛ يكي اينكه كافر آيس و يائس از رحمت خداست اين درست و يكي اينكه ياٴس از رحمت خدا كفر است اين يأس كه انكار ضروري نيست اين يأس كه انكار نبوت يا رسالت يا معاد يا ضروري از ضروريات كه به احد الاصلين برگردد نيست، مگر به همين تحليلي كه عرض شد. يأس محض، فقط براي كافران است و مستلزم كفر، امن صرف هم براي كافران است و مستلزم كفر، مؤمن و موحد بين خوف و رجا به سر ميبرد، لذا يك طايفه از آيات ما را به جمع بين خوف و رجا دعوت ميكند طايفه ديگر مؤمنين الهي را كه ميستايد ميفرمايد اينها بين خوف و رجا جمع كردهاند، طايفه سوم ميفرمايد فقط كافراناند كه نااميدند و طايفه چهارم آياتياند كه ميفرمايند فقط كافراناند كه خود را در امن احساس ميكنند. اما آن آيهاي كه ما را به جمع بين خوف و رجا دعوت كرده است آيه 56 سوره «اعراف» است كه فرمود: و لا تفسدوا في الارض بعد اصلاحها وادعوه خوفا و طمعاً﴾[14] يعني بين خوف و رجا به سر ببريد. طايفه ثانيه، نظير آيه سوره «سجده» است كه شبزندهدارها را معرفي ميكند كه ﴿تَتَجَافَي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾[15]؛ اينها كساني هستند كه پهلوي اينها از بستر اينها تجافي دارد؛ بسته نيست، حالت برخاستن از رختخواب را دارند و تجافي دارند ﴿تَتَجَافَي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ و به همين مضمون است آياتي كه از زبان انبيا (عليهم السلام) نقل ميكند كه ما از جهنم خدا ميترسيم و به بهشت او اميدواريم. اين جمع بين خوف و رجاست كه در همان اوايل سورهٴ مباركهٴ «انعام» آمده است كه خداي سبحان به رسولش ميفرمايد كه بگو من به رحمت حق اميدوارم و از عذاب خدا هراسناكم. آيه 15 به بعد سوره «انعام» اين است كه ﴿قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ٭ مَن يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ﴾ قبلش فرمود يعني آيه چهاردهم فرمود: ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّاً فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ﴾ اين ﴿يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ﴾ ناظر به رجا و رحمت و طمع است آن ﴿إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ ناظر به خوف است، اما آن طايفه از آياتي كه باز جمع كرده است بين خوف و رجا همان آيه سوره «زمر» است كه علما و شبزندهدارها را ميستايد. آيه نهم سوره «زمر» اين است كه ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَقَائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾ در عين حال كه به علم و دانش بها ميدهد و با اين بيان مساوات عالم و غير عالم را نفي ميكند، ولي اين را به عنوان ذيل آيه ذكر ميكند نه به عنوان صدر آيه، شما ملاحظه فرموديد در همه موارد به استثناي سؤال خود حضرت ابراهيم (سلام الله عليه)[16] در همه موارد كه ابتدائاً خداي سبحان سخن ميگويد همه جا تزكيه قبل از تعليم است ﴿يُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[17] خواه عنوان تزكيه و تعليم مطرح بشود تزكيه مقدم است، خواه مصداق تزكيه و تعليم ذكر بشود باز تزكيه مقدم است. آن مواردي كه عنوان تزكيه و تعليم ياد ميشود ميفرمايد: ﴿يُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ در آيه سوره «زمر» سخن از تزكيه نيست، اما اول سخن از نماز شب است بعد سخن از درس و بحث ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَقَائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[18] علم، اگر محترم است علم كسي است كه جزء قانتين آناء الليل و اطراف النهار است علم آن عالمي كه ﴿يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾ است وگرنه ممكن است كسي ﴿يَعْلَمُونَ﴾ باشد ولي لبّاً با ﴿لَا يَعْلَمُونَ﴾ يكي باشد، اگر بدتر نباشد كه «يُغفَرُ لِلجاهِل سبعون ذنباً قبلَ ان يُغفَرَ للعالم ذنبٌ واحدٌ»[19] خب، در اين كريمه لطيفهاي كه به كار رفت ترس و رجا به يك جا متوجه نشد، نفرمود كسي كه از خدا ميترسد و به خدا اميدوار است بلكه فرمود از پايان كار خودش ميترسد و به خدا اميدوار است: ﴿يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾ نه «يحذروا ربه» خداي سبحان كه معدن رحمت و اصل گذشت است، منشأ ترس نيست انسان از پايان كار خود ميترسد نه از اللّهي كه رئوف محض است، لذا اگر ترس است به پايان كار خود انسان تعلق ميگيرد و اگر رجايي هست به لطف بيكران او بسته است «يحذروا عاقبة امره»، يحذر الاخر يعني پايان امر خودش ﴿يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾[20] كه اين طايفه جمع كرده است بين خوف و رجا.
پرسش...
پاسخ: حالت بازدارنده داشتن خوف نسبت به رجاء
معمولاً حد تساوي است ولي انسان تا سالم است بايد كمي خوفش بر رجا بچربد و هنگامي كه به اواخر عمر رسيده است رجايش بايد كمي بر خوفش بچربد مادامي كه به سر ميبرد در حال عادي، گفتند آنچنان خوف و رجا داشته باشد كه «لو وُزِنَ خوف العبد و رجاؤه لم يرجح احدهما علي الاخر»[21] اما عملاً طوري باشد كه خوفش بر رجا بچربد، چون اين نفس را رها بكني به طرف رجا رفته است. اين است كه خوف، به عنوان يك عامل بازدارنده است چون رجا مبادي فراواني دارد خود آن كششها و خود گرايشها، خود آن تنش انسان به اين كارها كافي است كه انسان را به اين طرفها ببرد. اين خوف است كه انسان را مهار ميكند اما در اواخر عمر گفتند رجا بيشتر از خوف باشد.
كفر بودن امن محض به استناد آيات قرآن
آن طايفهاي كه ميفرمايد امن محض سر از كفر درميآورد يا ياٴس صرف، سر از كفر درميآورد، آيه 87 سورهٴ مباركهٴ «يوسف» است كه يعقوب (سلام الله عليه) به فرزندانش فرمود: ﴿يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ﴾ كافر است كه همه علل و اسباب را در طبيعت و ماده خلاصه ميكند و ماوراي ماده معتقد نيست و اگر همين محدوده بسته ماده را جستجو كرد و راه نجات پيدا نكرد نااميد ميشود، اما مؤمن هرگز نااميد نيست براي اينكه معتقد است به خدايي كه ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾[22] لذا فرمود يأس با ايمان سازگار نيست، شما بر فرض اسباب را استقصاء كرده باشيد آن علل غيبيه كه تحت استقصاء شما نيست، لذا همواره اميدواريد. چه اينكه امن از مكر الهي هم بشرح ايضاً [و همچنين] يعني اگر كسي علل و اسباب را در طبيعت خلاصه كرد و همه اينها را فراهم كرد حرفش حرف آل فرعون خواهد كه ﴿أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي﴾[23] وقتي همه علل و اسباب عادي را فراهم كرده است و مسبب علل را هم معتقد نبود، ميگويد احدي بر ما مسلط نيست. در آيه 97 و 98 و 99 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است كه ﴿أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَي أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ﴾؛ شايد در حال بيتوته و در حال شبخوابي عذاب بيايد ﴿أَوْ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَي أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحي وَهُمْ يَلْعَبُونَ﴾، شايد در روز در حال سرگرمي عذاب بيايد ﴿أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللّهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ﴾ كسي كه سرمايه ايمانياش را باخت و مبتلا به كفر شد خود را در امن محض حس ميكند؛ ميگويد كه همه علل و عوامل خطرزا همينها هستند كه ما استقصاء كرديم و كاري از ماوراي علل و اسباب طبيعي و عادي نيست، بنابراين احساس امن محض ميكنند. محض با كفر همراه است چه اينكه يأس صرف هم با كفر همراه است، اما آنكه مؤمن است بين خوف و رجا جمع ميكند چه اينكه خداي سبحان اينها را به ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾[24] دعوت كرده است.
مراد رجاي رحمت در آيه محل بحث
مسئله رجاي رحمت، اين رحمت گرچه به طور عام ذكر شده است ولي به شهادت سرمايهاي كه در همين آيه ذكر شد معلوم ميشود آن رحمتي كه اينها اميدوارند همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «صف» آمده، در سوره صف اينچنين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ٭ وَأُخْرَي تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ﴾[25] اينها عصاره متعلق رحمت است. شرايطي كه در سوره «صف» ذكر شد ايمان است و جهاد امّا شرايطي كه در آيه محل بحث سورهٴ مباركهٴ «بقره» ذكر شد از او بيشتر است و نه كمتر، ايمان هست هجرت هست جهاد هست و مانند آن، مخصوصاً كسي كه بين همه اينها جمع كرده باشد. اينكه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللّهِ﴾ اين ﴿رَحْمَةَ اللّهِ﴾ را آن دو، سه آيه سوره «صف» مشخص است بخشايش گناهان هست ورود در جنات عدن هست فوز عظيم هست پيروزي بر دشمن در دنيا هست همه اينها به عنوان رحمت خاصه است، چون در آن آيه به دو، سه قسمت پرداخت؛ يكي بخشايش گناهان است كه ﴿يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ﴾ يكي به وارد كردن در جنات عدن است كه فوز عظيم خواهد بود و يكي هم به پيروزي نزديك ﴿وَأُخْرَي تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ﴾ كه اين با هجرت و جهاد مناسب است و اگر زمان، زمان هجرت يا جهاد نبود ديگر سخن از فتح و پيروزي هم نيست همان بخشايش گناهان است و همان ورود در جنات عدن. پس اين رحمت، يك رحمت خاصه است و گوشهاي از اين رحمت خاصه در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» بيان شد كه چه گروهي اميدوار به رحمت حقاند و چه گروهي از رحمت حق برخوردار نيستند آيه 29 و سي سوره فاطر اين است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ ٭ لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُم مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾ چون مسئله هجرت و جهاد نبود، وعده پيروزي هم در كنارش نيست بر خلاف سوره «صف»، اصولاً سوره «صف» سوره جنگ است اولش با جنگ، وسطش با جنگ و آخرش هم با جنگ تمام ميشود يعني سه مقطع بيشتر در اين سوره نيست و همهاش درباره جنگ است، آخرش هم ميفرمايد شما جنگ كردن را از پيروان عيساي مسيح ياد بگيريد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِي إِلَي اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ﴾[26] اين آخرش است، اولش هم اين است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ﴾[27] اينكه در مطلع آيه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ معلوم ميشود كه با ماها حرف دارد. يك وقت است كه انسان نهي از غيبت ميكند خودش مبتلاست، نهي از كذب ميكند خودش مبتلاست يك وقت دعوت به جهاد ميكند خودش امتثال نميكند گرچه اينكه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ ٭ كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[28] اصل كلي است و شامل همه موارد ميشود، اما چون اين سوره، سوره جنگ است و صبر هم با كل مضامين سوره بايد هماهنگ باشد آن بارزترين مصداق اينكه ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ اين است كه دعوت به جنگ بكنند و شركت نكنند. به هر حال پس در آن مواردي كه سخن از ايمان و هجرت و جهاد است، رجا و رحمت خداي سبحان همان است كه در سوره «صف» مبسوطاً بيان شد و اگر در زمينه هجرت و جهاد نيست همه آن مزايايي كه مربوط به بخشايش گناهان يا آمرزش گناهان و ورود به بهشت باشد هست و لطف خاص الهي هم ممكن است به عنوان جنة اللقلاء نصيب بشود.
علت تعبير رجا و اميد داشتنِ مؤمنين و مجاهدين
مطلب بعدي آن است كه چرا حالا در اينگونه از موارد اگر كسي مؤمن بود و هجرت داشت و جهاد داشت باز چرا تعبير به رجا و اميد كرد. خب، كسي كه مؤمن هست مهاجر هست مجاهد في سبيلالله هست او يقيناً اهل بهشت است چرا فرمود ﴿يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللّهِ﴾ اين بر اساس دو نكته است نكته اوليٰ همان بود كه گذشت كه انسان بايد بين خوف و رجا به سر ببرد. نكته دوم كه زيربناست براي اينكه گرچه از طرف خداي سبحان وعده او جزمي است خداي سبحان به طور قطعي وعده داد، نفرمود شايد شما را بهشت ببرم بلكه فرمود بهشت ميبرم و در انجاز وعد هم يقيناً تخلف راه ندارد، اين دو امر قطعي است هم با ضرس قاطع وعده داد هم قطعاً به وعده عمل ميكند: ﴿لاَ يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعَادَ﴾[29] اما از طرف بنده چطور، از طرف خداي سبحان حكم همين دو تا قطع است از طرف بنده چطور؛ اگر كسي اهل ايمان بود و اهل هجرت بود و اهل جهاد بود، جزم دارد به حسن عاقبت يا در حد رجاست. اولاً در بسياري از موارد انسان وقتي اهل محاسبه شد رفت حساب بكند ميبيند كه خالص در بين اعمال بسيار كم است و خداي سبحان هم كه جز، خالص چيزي را نميپذيرد: ﴿لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ﴾[30] از اين طرف اصل كلي هست كه ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾[31] آيا اين عمل با تقوا و خلوص محض بود يا نه، روشن نيست اين حب نفس نميگذارد ما يك حسابرس خوبي باشيم ديگري بايد حسابرس ما باشد، ما وقتي ميتوانيم حسيب خود باشيم كه خود را نخواهيم چون شما ميدانيد هيچ كس آنطوري كه هست خودش را در آينه نميبيند بهتر از آن كه هست ميبينيد، چون ديد در آينه با محبت و علاقه است و اين ديد با علاقه نميگذارد انسان آن نقطهضعفها را ببيند. اين ديد با علاقه همان است كه انسان را شب و روز مبتلا ميكند به مقداري كه براي نماز وقت صرف ميكند كه كل اين هفده ركعت شايد يك ساعت طول نكشد و همان مقدار در بدترين جاها برود و احساس شرم نكند، اين همان علاقه است اين علاقه به خود است كه «عند قضاء و الوطر» دست به آن كار ميزند و هيچ ننگي هم احساس نميكند يك امر عادي است، چون آنطوري كه ما به خودمان علاقه داريم، آن علاقه جلوي همه ديدهاي ما را ميگيرد در داوريهايمان در كارهايمان در صحه گذاشتن اعمالمان ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[32] كم اتفاق ميافتد كه انسان خودش را نخواهد و خود را بيگانه حساب كند تا داور خوبي باشد براي خودش. بنابراين گرچه خداي سبحان با دو بيان، دو وعده قطعي داد اما از اين طرف احتمال خطر هست يك، لفقدان التقوي ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾[33] دو، خوف ارتداد و كفر هست ـ معاذالله ـ در همان آيه قبل خوانديم كه ﴿وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ﴾[34] خب، اگر كسي خوف رد دارد كه جزم به عاقبت حسنا ندارد سه، حالا اگر خوف رد نبود خوف ارتداد و كفر نبود، خوف معصيت كبيره هست كه پاياپاي اين حسنه باشد كه، اين خوف كه هست حالا خواه معتقد باشيم به موافاتي كه محقق طوسي در متن تجريد گفته و مرحوم امين الاسلام در مجمع البيان ميگويد مذهب ما موافات است[35] يا نه بگوييم موافات، برهان عقلي ندارد اجماع در اينگونه از موارد حجت نيست ولو به نحو شرط متأخر ما ميگوييم الآن جزا بالفعل هست استحقاق هست يا تفضل الآن هست، منتها آن شرط متأخر نيست ممكن است به هم بزند و قائل به حبط بشويم به هر حال معصيت آينده، آسيبي به حسنه گذشته ميرساند «اما علي القول بالاحباط او علي القول بالموافات علي القول بالاحباط» كه قول ما نيست معنايش آن است كه آن سيئه، حسنه را از بين ميبرد. قول به موافات معنايش آن است كه وقتي به عمل پاداش ميدهند كه تا آخر عمر وفا كند به عهدش؛ به ايمانش بماند به عنوان شرط متأخر علي كلا القولين انسان در معرض خطر است. پس بنابراين از اين طرف هر چه كار خير انسان انجام داد جز در حد رجا بهره ديگر نميبرد، لذا فرمود ﴿يَرْجُونَ﴾ گاهي عنوان رجا مطرح است گاهي عنوان «لعل»، عنوان «ليت»، نظير صوم فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[36] اين نه براي آن است كه شايد خدا بايد است، او براي آن است كه در مقام فعل با ما سخن ميگويد، فعل بيش از «لعل» و «ليت» نيست او كه از طرف خودش حرف نميزند، كه از طرف خودش با دو بيان قطعي حرف ميزند هم آنجا كه وعده ميدهد قطعي است نه به عنوان «لعل» و «ليت» هم آنجا كه انجاز دارد هم قطعي است، اما ميفرمايد روزه روزهگير شايد او را بهشت ببرد، جز رجا چيز ديگر نيست براي اينكه هم در درون اين عمل شايد بيتقوايي راه پيدا كند و او نداند ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[37] در حالي كه ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾[38] اين عمل اصلاً به نصاب اجريابي نرسيده است و هم ممكن است بيرون عواملي بيايد و او را از بين ببرد، پس خود عمل اگر به عامل برگردد از «لعل» و «ليت» نميگذرد، لذا در نوع اين موارد كه خداي سبحان وعده داد فرمود: ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ «لعلكم كذا» «لعلكم كذا» از آن طرف البته جزمي است. پس گاهي با كلمات رجا مسئله بيان ميشود، نظير آيه روزه و گاهي با عنوان رجا بيان ميشود، نظير همين آيه محل بحث كه ﴿يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللّهِ﴾ البته يك عده اميدوارند تجارتشان باير نباشد، ولي عدهاي گرفتار تجارت بايرهاند «باير» يعني هالك، آن زميني كه در مقابل زمين دائر هست و فعلاً ثمر نميدهد و مزروع نيست ميگويند زمين باير، تجارت هم اينچنين است آن تجارت بيثمر را به عنوان تجارت بائره ياد ميكنند در قبال تجارت رابحه، آن تجارتي كه باير هست بخشي از او در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» در آيه شانزدهم گذشت كه فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَي فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ﴾؛ تجارت اينها سودمند نبود نسبت به ديگر همان آيه سوره «فاطر» بود كه خوانديم ﴿يَرجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾[39] يعني تجارت يك عدهاي باير است كه با خسران همراه است، ولي اين گروه تجارتشان تجارت رابحه است گاهي به صفت سلبي ذكر ميشود، نظير سوره «فاطر» كه فرمود: ﴿يَرجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ گاهي با وصف ثبوتي ذكر ميشود، نظير سوره «صف» كه فرمود: ﴿هَل اَدُلُّكُم عَلي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِن عَذَابٍ اليمٍ﴾[40].
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . ر. ك: مجمع البيان، ج2، ص553.
[2] . سورهٴ انفال، آيه 72.
[3] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 13.
[4] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ36.
[5] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 21.
[6] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 40.
[7] . سورهٴ يونس، آيات 7و 8.
[8] . الكافي، ج2، ص68.
[9] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ7.
[10] . الكافي، ج2، ص68.
[11] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ36.
[12] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 40.
[13] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 99.
[14] . سورهٴ اعراف، آيهٴ56.
[15] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 16.
[16] . سوره بقره، آيهٴ129.
[17] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 164.
[18] . سورهٴ زمر،آيه ٴ9.
[19] . الكافي، ج 1، ص 47.
[20] . سورهٴ زمر، آيهٴ9.
[21] . ارشاد القلوب، ج1، ص11.
[22] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 4.
[23] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 51.
[24] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 16.
[25] . سورهٴ صف، آيات 10-13.
[26] . سورهٴ صف، آيهٴ14.
[27] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 4.
[28] ـ سورهٴ صف، آيات 2 ـ 3.
[29] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 20.
[30] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 3.
[31] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 27.
[32] . سورهٴ كهف، آيهٴ 104.
[33] . سورهٴ مائده، آيهٴ 27.
[34] . سورهٴ بقره، آيهٴ 217.
[35] . مجمع البيان، ج1، ص191.
[36] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 183.
[37] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 104.
[38] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 27.
[39] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 29.
[40] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 10.