اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنْتُمْ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ(198) ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(199) فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ(200) وَمِنْهُمْ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ(201) أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ(202) وَاذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلاَ إِثْمَ عَلَيهْ لِمَنِ اتَّقَي وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ(203)﴾
وجوب وقوف در عرفات و افاضه به مشعرالحرام
در اين آيات هم مسائل فقهي مطرح است و هم مسائل اخلاقي و عبادي ديگر. حكم اول همان بود كه ابتغاي فضل الهي از نظر مسائل مادي در حج حلال است [و] حرجي ندارد بعد از آنكه فرمود: ﴿لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُمْ﴾، آنگاه احكام فقهي آميخته با احكام اخلاقي شروع ميشود فرمود: ﴿فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ﴾ معلوم ميشود وقوف در عرفات واجب است كه همه بايد در آنجا متوقف باشند، آنجا مجمعي براي همه باشد كه افاضه صادق باشد. نفرمود وقتي از عرفات حركت كرديد، فرمود: وقتي از عرفات افاضه كرديد. افاضه فرع بر وقوف مجتمع است؛ يعني اگر جمعيت انبوهي يكجا توقف كردند بعد متفرق شدند و حركت كردند، اين حالت را افاضه ميگويند؛ مثل آبي كه از منبع افاضه ميكند. معلوم ميشود عرفات نه تنها مكاني است كه همه در آنجا وقوف دارند، بلكه در زمان واحد هم بايد وقوف داشته باشند كه افاضه صدق كند وگرنه يك نفر را نميگويند افاض اگر يك نفر در جايي بايستد از آنجا حركت كند، ميگويند «خرج و ذهب»، نميگويند «افاض»، افاضه فرع بر آن است كه يك جمع انبوهي يك جايي اجتماع كنند و از آنجا متفرق بشوند و اگر در روايات مسئله يوم اكبر بر عرفه تطبيق شد؛ مثل آنكه يوم اكبر بر منا تطبيق شد[1]؛ براي آن است كه همگان در كنار هم جمعاند. در روايات حج اكبر در حقيقت «يوم اكبر» كه به اعتبار آن يوم اكبر حج، حج اكبر خواهد شد هم بر عرفه تطبيق شد و هم بر منا و در اهميت عرفه همين بس كه از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است: «الحج عرفة»[2] و عرفه را حج اكبر ميدانند و اين حج اكبر در حقيقت، اين اكبر صفت يوم است: ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ﴾[3]؛ يعني آن بزرگترين روزي كه در اين سفر در پيش داريد كه همه در گرد هم جمع شديد در آن روز بايد اعلام بشود كه خدا و رسولش از مشركان بيزارند؛ چون آن روز، روز اجتماع عمومي است روز اكبر است و حج به مناسبت آن روز اكبر ميشود «حج اكبر». بنابراين از اين كلمه افاضه دو مطلب استفاده ميشود: يكي وجوب وقوف در عرفات كه نقطه بازگشت، عرفات است و يكي اينكه همه بايد واقف باشد (در زمان واحد، در آن مكان واحد) تا افاضه صدق كند: ﴿فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ﴾.
اهميت ياد خدا در موسم حج
آنگاه در كنار اين حكم فقهي يك مسئله اخلاقي ديگر را هم ذكر كرد فرمود: ﴿فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ﴾ ضمن اينكه حكم فقهي را بيان ميكنند كه شما اگر خواستيد از عرفات برگرديد، بايد از راه مشعر برگرديد؛ نه از راههاي ديگر و قهراً در بازگشت به مشعر ميرسيد و بدون عبور از مشعر به منا نخواهيد رفت، از راههاي ديگر نبايد برويد. ضمن بيان اين حكم فقهي ما را به آن ياد حق و تذكر حق دعوت ميكنند. در اين آيات قرائت شده چندين بار سخن از ذكر حق است. پنج بار يا بيش از پنج بار سخن از ذكر حق است: يكي همين كه فرمود: ﴿فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ﴾؛ دوم اينكه فرمود: ﴿وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ﴾؛ سوم اينكه فرمود: ﴿وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾؛ چهارم اينكه فرمود: ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً﴾، آن وقت دعايي كه بعد نقل شده است ميتواند مصداق پنجم باشد، بعد در آيه 203 كه خوانده شد فرمود: ﴿وَاذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ﴾ كه اين اخيري يا پنجمين به شمار ميآيد و يا ششمين در هر حال چندين بار (پنج الي شش بار) ما را دعوت به ذكر حق كرده است و مصاديق گوناگون ذكر حق.
ـ مراد از ياد خدا در اين آيه
خود ياد حق، ذكر حق است؛ استغفار، ذكر حق است؛ دعا، ذكر حق است و همه اينها زير پوشش ياد حق در مسئله سفر حج دعوت شده است: ﴿فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ﴾؛ وقتي با انسانهاي اولواالالباب و خردمند سخن ميگويد ميفرمايد: اصل اين نعمتي كه شما داريد فيض خداست، شما در قبال اين نعمت به ياد حق باشيد. خود ذكر، شكر حق است. همين كه انسان تسبيح بگويد يا تحليل داشته باشد يا تكبير همين شكر حق است. گاهي انسان تحميد دارد، اين هم ذكر است و هم شكر. گاهي تحليل و تكبير و تسبيح دارد آنها هم به نوبه خود شكر حقاند.
شكرگزاري در برابر نعمت هدايت
فرمود: ﴿وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ﴾؛ همانطوري كه خدا شما را هدايت كرد در مقابل اين نعمت هدايت ياد حق فراموشتان نشود كه اين ياد حق به منزله شكرگذاري از آن نعمت است. در اينجا يك برهاني اقامه فرمود كه چون خدا شما را هدايت كرد و هدايت نعمت است و شكر منعم لازم است پس به ياد حق باشيد، ﴿وَإِن كُنْتُمْ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ﴾؛ گفتند اين «إن» مخفف از مثقله است [و] واوش هم واو حاليه است؛ يعني در حالي كه قبل از دستور خدا شما گمراه بوديد، الآن هم منهاي وحي الهي انسانها به ضلالت ميافتند.
ـ ضلالت انسانها بدون هدايت الهي
با اينكه علم پيشرفتهاي فراواني كرده است در شرايط كنوني شما اگر به بعضي از كشورها؛ نظير هند، ژاپن، چين و امثال ذلك برويد، ميبينيد الآن آنها كه از فيض وحي برخوردار نشدند يا به دام الحادند يا به دام بتپرستي. الآن هم در برابر مجسمهها خضوع عبادي دارند. اينچنين نيست كه اگر علم پيشرفت كرده باشد و وحي دستگير مردم يك منطقهاي نشود آنها رو به راه باشند. آنها يا به بتپرستي سر ميسپارند مثل بودائيها و بعضي از وثنيين ژاپن و امثال آنها يا به الحاد و اگر اين وحي به بركت اهل بيت (عليهم السلام) نصيب ما ايرانيها نميشد با اينكه كشورهاي ديگر در اثر امكاناتي كه به اينها دادند يا مهلتي كه دادند در بسياري از قسمتهاي علمي پيشرفت كردند ولي به دام الحاد يا بتپرستي افتادند و اگر نبود اين خاندان پيغمبر، ما هم همانند بعضي از نياكان و اجداد يا همان آتشپرستي و گبر بودن را حفظ ميكرديم (به عنوان يك سنت باستاني) يا به دام الحاد يا به دام بتپرستي ميافتاديم. اين است كه در زيارت جامعه در حضور ائمه (عليهم السلام) عرض ميكنيم: «بكم اخرجنا الله من الذل»[4]؛ به وسيله شما ما را خدا از ظلمتها رهايي بخشيد روي همين بركات است كه ما هرچه داريم در كنار سفره اين خاندان است به بركت اينهاست كه ما هم از آن زرتشتيت و گبر بودن رهايي يافتيم، و هم به دام الحاد نيفتاديم [و] هم به دامن بتپرستي پناهنده نشديم. فرمود: ﴿وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ﴾، اينچنين نيست كه اگر علم پيشرفت بكند بشر در معنويات هم ترقي ميكند، اين طور نيست. الآن مسافرت به ژاپن و چين خيلي سهل المؤونه است برويد آنجا يا الحاد را ميبينيد يا بتپرستي را با اينكه از نظر صنعت (مخصوصاً صنايع خيلي دقيق) پيشرفت هم كردهاند؛ ﴿وَإِن كُنْتُمْ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ﴾ ما شبانهروز شاكر خداي سبحان باشيم و در برابر اهل بيت (عليهم السلام) خضوع كنيم ـ به اذن خدا ـ [به حق مطلب] نميرسيم؛ چون هرچه داريم به بركت اينهاست. اين يك برهان عقلي است.
شكستن سنّت جاهلي و دعوت به ياد حق
اما در آيات بعد گروهي كه كارشان اين بود در منا بعد از فراغت از مناسك حج به همان ذكر نياكانشان سرگرم بودند و به فخرفروشي وقت ميگذراندند با آنها به زبان ديگر سخن ميگويد، ميفرمايد: همانطوري كه به ياد پدرانتان هستيد به ياد خدا باشيد. پدران عدهاي براي آنها اينقدر محترماند كه تا زندهاند اينها را احترام ميكنند و به اسم اينها سوگند ياد ميكنند، به سر اينها سوگند ياد ميكنند، بعد از مرگ هم به روح اينها سوگند ياد ميكنند. آنقدر آباي اينها پيش اينها عزيز است. فرمود: شما به جاي اينكه آبايتان را گرامي بداريد آلاء الهي را گرامي بداريد. آخر از اين پدر چه كاري ساخته است، او هم اگر فيضي دارد به وسيله نعمت خدا به شما رسيده است: ﴿فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً﴾ با آنها به اين زبان سخن ميگويد. با كساني كه يك قدري بهتر ميانديشند با برهان عقلي سخن گفت: ﴿وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ﴾ كه اين اگر خوب تحليل بشود به همان قياسي كه مؤلَّف از چند مقدمه بود كه به عرضتان رسيد كه شكر ولي نعمت لازم است منتهي خواهد شد.
پس سراسر اين بخش ياد حق است و در هيچ جايي به اين عظمت ما را به ياد حق دعوت نكرد مگر در حج براي اينكه او مهماندار ماست و مهماندار مهمانها را به ياد خود سرگرم ميكند. فرمود: شما كه مهمان من هستيد بايد به ياد من باشيد (لحظه به لحظه) در فلان زمان به ياد من باشيد در فلان مكان به ياد من باشيد، با هم به ياد من باشيد؛ نه تنها پنج يا شش بار ياد حق را مطرح كرد بلكه زمان مناسب را مكان مناسب را هم بازگو كرد. چون همانطوري كه ملاحظه ميفرماييد اين پنج، شش بار بخشي مربوط به زمان است بخشي مربوط به مكان، آنچه كه مربوط به مكان است اين است كه فرمود: ﴿فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ﴾، آنچه كه مربوط به زمان است فرمود: ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً﴾؛ زماني كه از عبادتها فراغت پيدا كرديد يا در مكاني كه براي عبادت جمع ميشويد خلاصه در زمان مناسب در مكان مناسب به ياد حق باشيد.
﴿وَإِن كُنْتُمْ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ﴾ اين ﴿وَإِن كُنْتُمْ مِن قَبْلِهِ﴾ زنده است، الآن هم شامل حال ما ميشود؛ يعني شما منهاي راهنمايي دين يا بالأخره گبر خواهيد بود يا مانند بودائيها بتپرست خواهيد بود يا مانند كمونيستها ملحد خواهيد بود. اگر ما تربيت ائمه را برداريم، به اين سمتها ميافتيم: ﴿وَإِن كُنْتُمْ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ﴾؛ نه اينكه اين ناظر به گذشتهها باشد كه گذشتهها قبلاً ضال بودند و بعد هدايت شدند، بلكه قرآن چون «يجري كما يجري شمس والقمر»[5] هر لحظه سخن ميگويد و هر لحظه تازه است. ﴿وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنْتُمْ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ﴾ لذا در دعاهاي روز عيد و ايام تشريق ميگوييم «لله الحمد الله اكبر علي ما هدانا»[6].
افاضه از مشعر به منا
بعد از جريان افاضه از عرفات فرمود: ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ بعد از مشعر به طرف منا افاضه كنيد؛ يعني در مشعر هم با هم باشيد كه افاضه صدق كند، تك تك نياييد؛ چون به همان دليل كه اگر وقوف در عرفات فراديٰ بود افاضه صدق نميكرد. وقوف در مشعر هم اگر فراديٰ بود (تك تك بود) افاضه صدق نميكرد. اگر جمعيتي يكجا گرد هم جمع بشوند بعد متفرق بشوند، ميگويند «افاضوا» و اما اگر تك تك كسي از جايي بيايد كه نميگويند «افاض». يك قطره باران كه ببارد كه نميگويند افاض؛ وقتي باران كامل يا آب فراواني از بالا ريزش ميكند ميگويند «فاض الماء».
اينكه دربارهٴ اشك چشم فرمود: ﴿أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾[7]؛ اگر كسي يك قطره اشك از چشمش بيايد نميگويند فاض ولي اشك فراواني از چشم او بريزد ميگويند فاضت در هر حال همانطوري كه بايد در عرفات توقف كرد و از عرفات با هم كوچ كرد و حركت كرد همچنين بايد در مشعر با هم بود و با هم از مشعر به طرف منا آمد: ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾ كه اين دومي ناظر به افاضه از مشعر باشد كه تكرار و تقديم و تأخير هم نباشد.
استغفار، مصداق بارز ذكر خدا
﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ در اينجا به جاي اينكه ما را به ذكر دعوت بكند، به مصداق ذكر كه همان طلب مغفرت است فراخوانده است. فرمود: ﴿وَاسْتَغْفِرُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾؛ در حقيقت اينجا هم مصداق ذكر است منتها زير پوشش طلب مغفرت؛ يعني كم كم آماده شديد كه از خدا غفران طلب كنيد و خدا هم گذشته از اينكه غافر است، رحيم هم هست كه رحيم يك رحمت خاصه است در قبال رحمان كه رحمت عامه است كه اين هم بحثش اشاره شد. پس اين ذكر است تحت عنوان استغفار.
شيطان در كمين لحظهٴ غفلت انسان
از آن به بعد فرمود: ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ﴾ اينچنين نيست كه اگر مناسك به پايان رسيد، ديگر وظيفه ذكر نداشته باشيد. اصولاً، ذكر را خدا به عنوان يك امر مستمر بر انسانها لازم ميداند (حالا يا بالوجوب يا بالاستحباب). فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾[8]؛ ذكر نظير مناسك نيست يا نظير نماز و روزه نيست كه وقت خاص داشته باشد و ارقام مخصوص؛ انسان تا ميتواند بايد ذاكر باشد. اگر دائم الذكر بود كه طوبي له و حسن مآب. اگر دائم الذكر نبود، لااقل كثير الذكر باشد؛ زيرا به همان اندازه كه غافل هست به همان اندازه شيطان حمله ميكند. شيطان در حالي حمله ميكند كه انسان غافل هست: ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾[9]؛ اينكه فرمود: به ياد حق باشيد؛ براي اينكه ظرف غفلت و ظرف نسيان، ظرف حمله اوست؛ انساني كه متذكر حق نيست غافل است چون غافل است شيطان ميتازد. او كه آني غفلت ندارد؛ او در تمام آناء الليل و اطراف النهار مأموري دارد از خيل و رجل، تا در اموال و در مال شريك باشد. هيچ لحظهاي شيطان از حمله به انسانها غافل نيست او مرتب مأمورين را سر پست نگه ميدارد تا ببيند اين انسان چه وقت غافل است، در حين غفلت حمله ميكند لذا مسئله ذكر را قرآن كريم با كثرت ياد كرد كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾ و اختصاصي به ظرف عبادت و امثال ذلك ندارد لذا فرمود: ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ﴾؛ نظير اينكه فرمود: ﴿إِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ﴾[10]؛ تازه اگر از يك عبادتي فراقت پيدا كردي، وارد كار ديگر بشو.
عدم تأييد سنّت فخرفروشي به نياكان
﴿فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ﴾. چگونه به ياد خدا باشيد؟ فرمود: ﴿كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً﴾؛ نه اينكه همانطوري كه به ياد نياكانتان هستيد به ياد حق باشيد كه آن را امضا كرده باشد. يك وقتي انسان براي گذشتگانش كه اهل ايمان است طلب مغفرت ميكند اين در حقيقت به دستور خداست دعاي نوح (سلام الله عليه) اين بود[11]، دعاي حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) اين بود[12]. انسان نسبت به پدر و مادر با ايمانش طلب مغفرت كند. اين امتثال امر خداست. يك وقت است به فخرفروشي نياكان سرگرم ميشود. قرآن هرگز او را امضا نميكند. به اين گروه ميفرمايد همانطوري كه به ياد پدرتان هستيد تا صحبت چيزي شده است به روح پدرتان قسم ميخوريد، به ياد خدا باشيد؛ چون آنها اينقدر پدرشان برايشان عزيز بود تا زنده بودند به سرشان قسم ميخوردند، بعد از مرگ هم به روحشان سوگند ياد ميكردند. فرمود: اينقدر به ياد نياكانتان نباشيد به ياد آلاء الهي باشيد؛ نه به ياد آبائتان. با اين گروه ضمن اينكه اينها را به ياد حق دعوت ميكند اينها را از تذكره بياثر گذشتگانشان هم باز ميدارد ولي با آن اولواالالباب از راه برهان وارد ميشود، فرمود: ﴿وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ﴾. در اينجا فرمود: ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ﴾ كه شديدتر باشد؛ يعني به كيفيت وابسته است؛ نظير اينكه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ﴾.
شدت ياد خدا
«حب شديد» نشانه كيفيت است، اينجا هم كه فرمود: ﴿أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً﴾ نه يعني فرياد بكشيد؛ نشانه كيفيت است؛ يعني با حضور قلب با حضور بيشتر به ياد حق باشيد كه اين شدت وصف نفساني است؛ چه اينكه درباره محبت هم فرمود: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ﴾[13]؛ محبت آنها نسبت به خدا خيلي بيشتر از محبت وثنيين است نسبت به آلهه خود. آنها ﴿يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ﴾[14] ولي ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ﴾؛ وثنيين بتها را خيلي دوست دارند آنطوري كه بايد خدا را دوست داشته باشند ولي علاقه مؤمنين به خدا شديدتر از علاقه وثنيين به آلهه آنهاست كه اين شدت وصف نفساني است؛ وصف محبت است كه محبت، يك امر نفساني است. در اينجا هم شدت وصف آن ياد حق است كه ياد حق امر نفساني است وگرنه دربارهٴ نام حق فرمود: تا ممكن است آرام؛ ياد حق را نفرمودند با فرياد بيان كنيد. دربارهٴ نام حق فرمودند تا ممكن است آرام و آهسته: ﴿تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً﴾[15], ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾[16].
براي اينكه خدا ﴿يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي﴾[17] همه را ميداند. اگر ممكن شد به كمتر از جهر به ياد خدا باشيد (آرام و آهسته) پس اينكه به ما ميفرمايد: ﴿أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً﴾ اين ﴿أَشَدَّ﴾؛ نه يعني فرياد بكشيد يا با جهر به ياد حق باشيد اين ﴿أَشَدَّ﴾ صفت كيفي ذكر است كه به امر نفساني برميگردد؛ نظير ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ﴾[18]، ﴿فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً﴾.
سيره و منطق انسانها
آنگاه ياد حق را كه تاكنون چند بار مطرح شد عنوان دعا مطرح ميكند. ميفرمايد: حالا كه بايد به ياد حق باشيد و ياد حق اثر دارد مردم در ياد حق گوناگونند:
ـ سيره و منطق دنياطلبان
بعضيها هستند كه از خدا دنيا ميخواهند حالا بر فرض از خدا دنياي حلال بخواهند به فكر آخرت نيستند ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا﴾؛ اصلاً حسنه نميگويند يا بر فرض بگويند، آخرت را نميافزايند، دنيا ميطلبند؛ يعني تلاش و كوشش اينها در اين سفر دنياست. البته حج خصيصهاي ندارد به عنوان نمونه ذكر شده است جاهاي ديگر هم همينطور است. منطق بعضيها، سيره بعضيها از خدا دنياطلبي است (حالا بر فرض حلال) به فكر آخرت نيستند: ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا﴾ چون اين شخص كاري به آخرت ندارد نسبت به آخرت فرمود: ﴿وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾ اما چون درباره دنيا تلاش ميكند، آنچه كه دربارهٴ دنيا تلاش ميكند و از خداي سبحان مسئلت ميكند، هر اندازه كه خدا مصلحت بداند به او افاضه و مرحمت ميكند؛ نه آن اندازه كه خودش طلب بكند. در سورهٴ مباركهٴ اسراء آيه هجدهم اينچنين ميفرمايد: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ﴾؛ اگر كسي دنيا ميطلبد (كاري به آخرت ندارد)، اينچنين نيست كه هر كس به سراغ دنيا برود به مقصد برسد يا هر اندازه كه براي دنيا تلاش بكند به مقصد برسد؛ نه همه ميرسند [و] نه هر چه خواستند ميگيرند. دو تا قيد در اين آيه آمده، فرمود: ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ﴾[19]؛ نه «ما شاء»؛ آنچه را كه ما ميخواهيم؛ نه آنچه را كه خودش طلب كرد. ﴿لِمَن نُّرِيدُ﴾؛ هر كه را كه ما بخواهيم؛ نه هر كس طلب بكند. اينكه در دعاها ميگوييم: «الحمد لله الذي يفعل ما يشاء و لا يفعل ما يشاء غيره»[20] ناظر به همين است. فرمود: آن اندازه كه ما بخواهيم؛ نه آن اندازه كه اين شخص طلب كرد و هر كس را كه ما مصلحت بدانيم؛ نه هر كس كه طلب كرد. اين دو تا قيد را اضافه فرمود، بعد فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً﴾[21] ولي درباره آخرت همه را به عنوان موجبه كليه ياد كرد، فرمود: ﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً﴾[22]، بدون تقييد هر كس هر اندازه براي آخرت زحمت بكشد نتيجه ميگيرد ولي درباره دنيا فرمود: هر كس هر اندازه براي دنيا زحمت بكشد، اينچنين نيست كه بگيرد (هر اندازه كه خدا بخواهد و به هر كس كه خدا اراده كند) اين دو تا قيد فرق بين دنيا و آخرت است. در اين كريمه محل بحث هم فرمود: ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا﴾ ديگر سخن از آخرت نيست.
پرسش:..
پاسخ: درباره آخرت نه تنها هر چه را كه طلب كرد ميدهيم بلكه ﴿نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ﴾[23]، درباره دنيا نه تنها هر چه طلب كرد به او نخواهيم داد بلكه ﴿مِنْهَا﴾ كه «من»، «من» تبعيضيه است؛ بعضي از آن خواستهها را به او خواهيم داد.
البته امر طبيعي است كه هر كس كار بيشتري بكند بهره بيشتري ميگيرد اما اينچنين نيست كه همه بهرهها به كار وابسته باشد. الآن اين را در ذيل اين آيه اشاره ميكند. ميفرمايد: هر كسي كسبي كه كرد نصيبي دارد پس درباره آخرت هيچ نصيبي او ندارد چون آخرت طلب نكرد؛ اين گروهي كه دنيا طلباند چون طلب آخرت نكردهاند خلاق و نصيبي از آخرت ندارند اما درباره دنيا چه چيزي به آنها ميدهند آن را در ذيل بيان ميكند.
پرسش:..
پاسخ: بله، اما حضرت يوسف فرمود كه ﴿أَنتَ وَلِيِّ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾[24]. اين گروه كسانياند كه فقط دنيا طلب ميكنند معلوم ميشود كاري به آخرت ندارند چون مطلوب اينها دنياست و كاري به آخرت ندارند، خدا در اين دو مطلب بايد آيه نازل ميكرد: يكي درباره دنيا كه مطلوب اينهاست؛ يكي درباره آخرت كه مطلوب اينها نيست. درباره آخرت فرمود: ﴿وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾ يعني بهره و خلاقي از آخرت ندارد چون آخرت طلب نكرد اما درباره دنيا در ذيل بيان ميكنند. پس اين گروه اول كه فقط دنيا ميطلبند بهره اخروي نخواهند داشت.
ـ سيره و منطق حسنهطلبان
اما گروه دوم، گروه دوم كسانياند كه از خدا هم دنياي حسنه طلب ميكنند، هم آخرت حسنه: ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً﴾ يعني «نعمةً حسنه» ﴿وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ يعني «نعمةً حسنه» ﴿وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ اين گروه دوماند كه اينچنين به ياد حقاند. خب، اين گروه هم براي دنيا كار ميكنند هم براي آخرت. گروه اول فقط براي دنيا كار ميكنند چون براي آخرت كار نكردند فرمود: ﴿مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾.
ـ پاسخ خداي سبحان به دعاي دو گروه دنياطلب و حسنهخواه
پس الآن چهار مطلب گفته شد؛ جواب يك مطلب بيان شد و جواب سه مطلب ديگر بيان نشد.
بيان ذلك اين است كه گروه اول دنيا طلب ميكردند (يك)، آخرت طلب نميكردند (دو)، گروه دوم، دنياي حسنه طلب ميكردند (سه)، آخرت حسنه طلب ميكردند (چهار)، اين چهار مطلب جواب آنكه آخرت طلب نكردند گذشت اما اين سه مطلب مانده است، براي تتميم اين سه مطلب ميفرمايد: ﴿أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا﴾؛ گروه اول كه دنيا ميخواستند تنها با دعا مسئله حل نميشود، كسب ميخواهد. گروه دوم كه هم دنيا ميخواستند هم آخرت تنها با دعا حل نميشود در نمازها بگويند: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ كسب ميخواهد؛ نه «لهم نصيب مما دعوا»، ﴿لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا﴾ پس اين سه گروه به مقدار كسبشان بهره ميبرند، به مقدار كسب نصيب دارند. پس ياد حق را زير عنوان دعا تحليل فرمود. دعا را با كسب و عمل صحيح تأييد كرد تا اگر كسي نصيب ميبرد نصيب عامل ميبرد؛ نه نصيب ذاكر و داعي. نفرمود «اولئك لهم نصيب مما ذكروا أو مما دعوا»؛ به صرف دعا بدهند نيست. فتحصل كه ذكر گاهي به صورت تحليل و تسبيح و امثال ذلك است، گاهي به صورت استغفار است [و] گاهي به صورت مسئلت، گاهي خواستن است [و] گاهي خواندن. همه ياد خداست و وقتي اين دعا اثر دارد كه با كسب همراه باشد و اگر كسب دنيايي با دعاي دنيايي همراه بود حسنه نصيب ميشود. كسب اخروي با دعاي اخروي همراه بود حسنه نصيب ميشود: ﴿أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا﴾ و نبايد گفت اين همه جمعيت هزارها نفر چگونه دعايشان مستجاب است؟ جوابش اين است كه ﴿وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾؛ او كه نيازي به آن ندارد كه تك تك را به محاسبه فرا بخواند او ارادهاش همان و تحقق مراد همان.
فضيلت دعا در حق ديگران در سرزمين عرفات
پرسش:.. پاسخ: خود دعا مقدمه است اما تمام كار نيست؛ يكي از گوشههاي به مقصد رسيدن دعاست. دعا كار خوبي است اما انسان براي چه كسي دعا كند و چگونه دعا كند روايات فراواني در تشريح وظايف عرفات آمده كه شما چون آنجا همه كنار هم جمعيد به فكر ديگران باشيد. به آن اندازه كه دعا براي ديگران نافع است دعا براي خود آدم نافع نيست. چون دعا براي خود آدم احياناً مستجاب نخواهد شد ولي دعا براي ديگران سودش اين است كه فرشتگان ميگويند خدايا اضعاف آنچه كه اين شخص براي ديگران مسئلت كرده است به او بده و فرشتگان چون بدون اذن خدا سخن نميگويند: ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[25] يقيناً دعاي فرشتهها مستجاب است. لذا مرحوم صاحب وسائل در كتاب الحج ابواب احرام حج و وقوف به عرفه باب هفدهم اين روايات را ذكر كرده است. عنوان باب هفده اين است «باب استحباب كثرة دعاء الانسان بعرفة و غيرها و لاخوانه واختياره علي الدعاء لنفسه» كه دعاي براي ديگران را مقدم بدارد بر دعاي بر خود.
ـ روايت اول
عدهاي از بزرگان را از صحابه و غير صحابه نقل ميكنند كه در روز عرفات در تمام اين فرصتها براي ديگران دعا ميكردند: «عليبن ابراهيم عن ابيه (رضوان الله عليهما) قال رأيت عبداللهبن جندب بالموقف فلم أرَي موقفاً كان احسن من موقفه مازال ماداً يده الي السماء و دموعه تسيل علي خديه حتي تبلغ الارض»؛ اينقدر اشك ريخت كه از دو گونهاش به زمين ريخت «فلما انصرف الناس» وقتي مردم افاضه كردند و عازم حركت از عرفات بودند «قلت: يا ابا محمد! ما رأيت موقفا قطّ احسن من موقفك قال: والله ما دعوت إلاّ لاخواني»؛ به عبدالله گفتند كه حال بسيار خوبي داشتي خيلي ناله كردي، دعاهاي خوبي داشتي! گفت: قسم به خدا فقط براي برادرانم دعا كردم. چرا براي برادرانم دعا كردم؟ براي اينكه «لان أبا الحسن موسيابن جعفر (عليهم السلام) أخبرني أنّه من دعا لأخيه بظهر الغيب نودي من العرش و لك مائة الف ضعفٍ مثله»؛ من از امام هفتم (سلام الله عليه) شنيدم كه اگر كسي براي برادران مؤمنش دعا بكند فرشتگاني از عرش خدا ندا ميدهند كه صد هزار برابر نصيب تو خواهد شد. «فكرهت ان أدع مأئة الف ضعفٍ مضمونة لواحدة لا ادري تستجاب ام لا»[26]؛ من خوش نداشتم كه صد هزار دعاي مستجاب را (يعني دعاي صد هزار واحد مستجاب را) براي يك دعا كه آن هم معلوم نيست مستجاب باشد يا نه ترك كنم.
نكته: دعا در حقّ ديگران، عامل پيوند و اتحاد جامعه اسلامي
پرسش:.. پاسخ: واقعيت خارجي اگر نداشت كه تشويق نميكردند كه! واقعاً اينچنين است. ملتي مادامي متحد خواهند شد كه در نماز شب به ياد ديگران باشند وگرنه روز شما هر چه اينها را دعوت كني اينها ممكن است كه كنار هم جمع بشوند اما مشمول بيان حضرت امير ممكن است بشوند كه «ايها الناس المجتمعة أبدانهم المختلفة أهوائهم»[27]؛ فرمود: شما بدنهايتان كنار هم هست اما قلبهايتان از هم فاصله دارد. آنكه شب به ياد جامعه است يقيناً روز به فكر آنهاست لذا گفتند چهل نفر را لااقل (اين چهل نفر يعني كمتر از چهل نفر نباشد وگرنه توانستيد چهارصد نفر، بيشتر) شب انسان در نماز شب دعا ميكند، بعد براي خود دعا ميكند. اين جامعه ميتواند متحد باشد وگرنه شب هيچ كسي به فكر ديگري نباشد در نماز و دعا به فكر ديگري نباشند آنجا كه جاي تهذيب و تزكيه است به فكر ديگري نباشند بعد زباني بگويند ما با هم متحديم، اين اصلاً شدني نيست.
ـ روايت دوم
روايت دوم هم اين است كه از ابنابيعمير نقل شد كه عيسيبناعين وقتي حج ميرفت، «كان عيسيبن أعين إذا حج فصار الي الموقف أقبل علي الدعاء لاخوانه حتي يفيض الناس قال فقلت له: تنفق مالك و تتعب بدنك حتي اذا صرت الي الموضع الذي تبث فيه الحوائج الي الله عزوجل اقبلت علي الدعاء لاخوانك و تركت نفسك؟»[28]؛ به او گفتند كه مال خودت را خرج ميكني، بدن خودت را به زحمت مياندازي ميآيي عرفات جايي كه دعا مستجاب است [و] براي ديگران دعا ميكني؟ «فقال: اني علي ثقة من دعوة الملك لي»؛ من مطمئنم دعاي فرشته براي من مستجاب است «و في شك من الدعاء لنفسي»؛ من اگر براي خودم دعا بكنم نميدانم مستجاب است يا نه ولي اگر براي ديگران دعا بكنم فرشتهها براي من دعا ميكنند و يقيناً دعاي فرشته مستجاب است چون فرشته بدون اذن خدا دعا نميكند. اين را مرحوم مفيد نقل كرد.
ـ روايت سوم
صاحب وسائل هم نقل ميكند. آن عبارت از اين است كه: «ابن اسباط عن ابراهيمبنابيالبلاد او عبداللهبن جندب قال: كنت في الموقف فلما أفضتُ لقيت ابراهيمبنشعيب فسلمت عليه و كان مصاباً باحدي عينيه»؛ اين بزرگوار يك چشمش را قبلاً از دست داد (فقط يك چشمش سالم بود) من ديدم «و اذا عينه الصحيحه حمراء»؛ آن يك چشم را كه از دست داد اين يك چشم سالمش يك شبكه خون است «كانها عَلَقَةُ دمٍ فقلت له: قد اصبت باحْدي عينيك و أنا و الله مشفق علي الأخري»؛ يك چشم را از دست دادي من ميترسم چشم ديگر را هم از دست بدهي! «فلو قصرت من البكاء قليلا»؛ كم گريه ميكردي، يك مقدار كمتر گريه ميكردي «قال: لا والله يا أبا محمد! ما دعوت لنفسي اليوم بدعوة»؛ قسم به خدا من يك دعا براي خودم نكردم «فقلت: فلمن دعوت قال: دعوت لاخواني فاني سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول من دعا لاخيه بظهر الغيب وكّل الله به ملكاً يقول و لك مثلاه» اينها خصوص عرفه نيست ولي در جاي عرفه مطرح است منتها اينها در عرفه اعمال ميكردند «فأردت أن أكون إنّما أدعوا لاخواني و يكون الملك يرعو لي لإنّي في شكٍّ من دُعائي لنفسي و لست في شك من دعاء الملك لي»[29].
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ معانيالأخبار، ص295 ـ 296.
[2] ـ عوالي اللآلي، ج 2، ص 93.
[3] ـ سورهٴ توبه، آيه 3.
[4] ـ مفاتيح الجنان، زيارت جامعه.
[5] ـ بحار الانوار، ج 89، ص 97.
[6] ـ الكافي، ج1، ص516.
[7] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 83.
[8] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 41.
[9] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.
[10] ـ سورهٴ شرح، آيهٴ 7.
[11] . سورهٴ نوح, آيهٴ 28.
[12] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 41.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 165.
[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 165.
[15] . سورهٴ انعام، آيهٴ 63.
[16] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 205.
[17] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 7.
[18] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 165.
[19] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 18.
[20] ـ مفاتيح الجنان، تعقيب نماز مغرب.
[21] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 18.
[22] ـ سورهٴ اسراء ، آيهٴ 19.
[23] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 20.
[24] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 101.
[25] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 27.
[26] ـ وسائل الشيعه، ج 13، ص 544.
[27] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 29.
[28] ـ وسائل الشيعه، ج 13، ص 544.
[29] ـ الاختصاص، ص84؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 545.