اعوذ بالله من الشيطان الر جيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَي الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَي بِالْأُنْثَي فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِن رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَي بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ(178) وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ(179)﴾
كتابت و جعل تشريعي قصاص
ـ تقسيم كتابت و جعل تشريعي به واجب و استحبابي
مسئله كتابت بخشي از آن به كتابتهاي تكويني برميگردد مثل آنچه كه در امالكتاب هست يا [در] كتاب مبين هست يا [در] كتاب محو و اثبات هست يا ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[1] است و مانند آن كه اين از بحثها خارج است; يك مقدار كتابتهاي تشريعي است يعني حكم شرعي خداي سبحان. اين كتابتهاي شرعي گاهي به صورت ترخيص است گاهي به صورت عزيمت است; [به عبارت ديگر] گاهي به صورت اباحه و ترخيص است و گاهي هم به صورت يك وظيفه [كه] وظيفه هم گاهي وظيفه واجب است [و] گاهي هم وظيفه مستحب. ﴿وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ﴾[2] كه در زمينهٴ مراسم نكاح و امثال ذلك آمده است اين ترخيصي است و در غير آن صورت كتابتها كتابتهاي شرعي است نه ترخيص محض; خواه به صورت الزام باشد نظير آنچه كه در صوم, صلات, قصاص و قتال آمده است; يا به صورت استحباب باشد نظير آنچه كه در وصيت آمده است. در زمينه روزه گرفتن در حالي كه فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾ اما در همين آيهٴ 187 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اينچنين آمد كه فرمود: ﴿أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَي نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ﴾[3] اين ﴿وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ﴾ لسانش لسان ارشاد به جذب منافع است يعني با اين عمل به دنبال نسل و طلب نسل باشيد نظير ﴿و ابتغوا عند الله رزق﴾ كه اين لسان لسان ترخيص است و تشويق به طلب ولد و مانند آن چون در آن موارد كه با لام ياد شده است مثل ﴿كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ﴾ غير از آن است كه فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ﴾ اين مورد آمده است فرمود: ﴿وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ﴾ گر چه هر چه خداي سبحان عليه انسان هم مقرر كند باز به سود انسان است چون كه فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾[4].
ـ نكتهاي پيرامون تقرير احكام با «علي» و «لام»
اينچنين نيست كه اگر جايي با «عليٰ» ذكر شده است نشانه تحميل باشد و اگر جايي با «لام» ذكر شده است فقط نشانه جلب منفعت باشد همه احكام به سود انسان است. در هنگام تقرير احكام الزامي با «عليٰ» ياد ميشود در هنگام تقرير حكمهاي ترخيصي با «لام»; نه اينكه آنجا كه با لام شد به سود انسان است آنجا كه با علي شد به زيان انسان باشد به شهادت همين جريان قتال كه فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ لذا وقتي بزرگان اين كريمهٴ ﴿لَن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾[5] را معنا ميكنند ميگويند همه را خدا براي سودِ ما نوشت ﴿كَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ خواه بلا باشد ﴿كَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ خواه عطا باشد[6] ﴿كَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ با اينكه آنجا در هنگام اصابه انسان مصاب است و مصيبت ديده است و در هنگام اصابه گاهي هم متضرر ميشود اما در هر دو حال با لام تعبير ميشود ﴿لَن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ آنچه كه خدا براي ما نوشته است حتي آن احكام تكليفي و احكام الزامي هم كه به حسب ظاهر به زيان ماست آن به سود ما خواهد بود و در مسائل تكويني آن مصائبي هم كه به سراغ ما ميآيد باز به سود ماست لذا فرمود بگوييد ﴿لَن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾[7] آنجا هم كه عليناست آنجا هم كه لناست لناست ولي در هنگام تفكيك مسائل ترخيصي و مسائل الزامي آنجا كه جاي ترخيص است با لام استعمال ميشود مثل همين آيهٴ 187 سورهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ﴾[8] در موارد ديگر با علي ذكر ميشود نظير آنچه كه در باره اصل صوم آمده است كه ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[9] يا درباره قتال آمده است ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ﴾[10] يا در همين زمينه قصاص آمده است كه ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَي﴾ يا درباره جلاي وطن نسبت به بعضي از يهوديهاي اطراف مدينه [در] آيهٴ سوم سورهٴ «حشر» اين چنين آمده است ﴿وَلَوْلاَ أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهمُ الْجَلاَءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ﴾[11] كه اين را هم بر حكم تشريعي تطبيق كردند يعني اگر يهوديهاي اطراف مدينه جلاي وطن نميكردند (خداي سبحان بر آنها جلاي وطن را واجب نميكرد) آنها را به عذاب اليم گرفتار ميكرد, اين حكم جلاي وطن يك حكم الزامي است كه بر آن ساكنان اطراف مدينه جعل شده است ﴿وَلَوْلاَ أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهمُ الْجَلاَءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ﴾; اگر اين يهوديها تخليه نميكردند ما دستور شديدتر ميداديم كه در اينجا كتب به معناي اوجب و الزم است و در مسائل تشريعي است.
ـ مصداقي از جعل تشريعي استحبابي
اما آنچه كه در مسئله تشريعي است و به نحو استحباب آمده است آن همان مسئله وصيت است كه ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ﴾[12] گر چه بعضي از فقها به شهادت همين كتابت حكم الزامي فهميدند ولي مشهور بين اماميه حكم استحبابي است كه اگر هنگام مرگ كسي مالي دارد شايسته است براي ذويالقربي و مانند آن وصيت كند كه مقداري از مال او را مثلاً ثلث را درباره اينها مصرف كنند پس كتابت كه به معناي جعل حكم شرعي است گاهي وجوب است گاهي استحباب.
در آيهٴ 103 سورهٴ مباركهٴ «نساء» هم مسئله نماز را به عنوان كتاب موقوت ياد كرده است كه فرمود: ﴿فَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ كَانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ كِتَاباً مَوْقُوتاً﴾[13] پس در اين گونه از موارد يعني درباره روزه درباره نماز درباره قصاص درباره قتال درباره جلاء وطن و امثال ذلك تعبير به كتابت شده است.
ـ عدم جعل تشريعي ديه در قتل عمد
و اما در محل بحث كه فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَي الْحُرُّ بِالْحُرِّ﴾ چون در خصوص قتال تنها حكمي كه است حكم قصاص است در خصوص قتل عمد مجني عليه يا اولياي دم فقط موظفاند كه قصاص طلب كنند ديگر حق طلب ديه ندارند اگر خواستند عفو كنند و مانند آن مطلب ديگري است ولي آنها مخيَّر بين قصاص و اخذ ديه نيستند [چون] حكم اولي در قتل عمد قصاص است. و اگر خواستند ديه بگيرند ديه مقدر و مقرري در قتل عمد نيست مگر اينكه ولي مقتول راضي باشد يا مجنيٌّ عليه راضي باشد و جاني هم رضايت بدهد كه با توافق هم ديه بگيرند چون در قتل عمد ديه جعل نشده است لذا زمام امر به دست مجنيٌّ عليه يا وليّ دم نيست به دست طرفين است اولاً و حد معيني هم ندارد ثانياً گاهي ممكن است به كمتر از ديهاي كه در قتل خطا يا شبه عمد است توافق كنند گاهي ممكن است به بيش از آن اندازه توافق كنند ديه [قتل خطا يا شبه عمد] مقرر است چند تا گوسفند باشد يا چند تا شتر يا چند تا حلّه و مانند آن ديه قتل خطا يا شبه عمد مقدر و مقرر است در قتل عمد چون ديهاي اصلاً جعل نشده است و مربوط به رضاي طرفين است ممكن است اينها بر كمتر از آن مقدار توافق كنند يا بر بيشتر از مقدار ديه مقرر توافق كنند بگويند مثلاً ما تصالح كرديم بر دو هزار گوسفند در حالي كه دو هزار گوسفند هرگز ديه نيست چون قتل عمد ديه معين و مقرر شرعي ندارد پس حكم اصلي در قتل عمد قصاص است و لاغير و بقيه يا ترخيص است يا توافق است و مانند آن لذا با ﴿كُتِبَ﴾ هم سازگار است كه فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَي الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَي بِالْأُنْثَي﴾.
اشتراط قصاص به تماثل
ـ اشتراط قصاص طرف به تماثل
اين قيود ذكر شده در آيه سورهٴ «بقره» مقيد همان آيه سورهٴ «مائده» است كه فرمود: ﴿أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾[14] اما آيه محل بحث قصاص طرف را ذكر نكرده است فقط قصاص نفس را ذكر كرد يعني اگر كسي كسي را كشت حكمش آن است كه ﴿الْحُرُّ بِالْحُرِّ﴾ قصاص بشود اما در قصاص اطراف دست كسي را قطع كرد پاي كسي را قطع كرد چشم كسي را كور كرد و مانند آن اين آيه محل بحث متعرض قصاص طرف نشدهاند و اما آيهٴ 45 سورهٴ مباركهٴ «مائده» قصاص طرف را هم مثل قصاص اصل متذكر شده است منتها بحث در اين است كه آيا همانطوري كه در قصاص نفس مماثله شرط است در حريت و عبديت در ذكورت و انوثت آيا در قصاص طرف هم مماثله شرط است يا قصاص طرف به اطلاق خود باقي است و تماثل شرط نيست يعني ﴿الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ﴾ در خصوص قصاص نفس است و در قصاص طرف اين چنين نيست كه ﴿الْحُرُّ بِالْحُرِّ﴾ هر كسي چشم او را كور كردن او ميتواند چشم جاني را كور كند خواه عبد باشد خواه حر خواه انثي باشد خواه مذكر آيا اين﴿الْحُرُّ بِالْحُرِّ﴾ كه مقيد ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ است مقيد ﴿الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾[15] هم هست يا نه البته در آيهاي بيان نشده ولي در روايت است, چون در روايات آمده است و بر اين روايات هم فتواي اماميه مستقر است كه «لا قصاص بين الحر و العبد»[16] اين «لاقصاص» مطلق است خواه قصاص طرف خواه قصاص نفس وهم چنين در ساير اقسام مضافاً به اينكه اصلاً قصاص يعني مماثله صرف تدارك و جبران غير مماثل را قصاص نميگويند اگر دومي مثل اولي نباشد قصاص نيست قصاص آن عقوبت مماثل خواهد بود گذشته از اينكه لغتاً قصاص آن عقوبت مماثل است نصاً هم تماثل در قصاص طرف مثل قصاص نفس معتبر است[17].
ـ اشتراط قصاص نفس به تماثل
پرسش: ...
پاسخ: اما مماثله در جاني و مجني عليه را آن آيه سورهٴ «نحل» تعرض ندارد آيه سورهٴ «نحل» حداكثر نظير آيه سورهٴ «مائده» [است] كه دارد ﴿وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾, الأنف بالانف﴾, ﴿الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ﴾[18] تماثل در محدوده جنايت و كيفر است نه جاني و مجني عليه جاني و مجني عليه را بايد از آيه يا روايت ديگر استفاده كرد آنجا كه فرمود: ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾[19] يعني كيفر مماثل با آن جنايت باشد اما جاني خصوصياتش چيست مجني خصوصياتش چيست اينها هم بايد مماثل باشند يا نه آن را اين آيه سورهٴ «نحل» متعرض نيست لذا مسئله اسلام و كفر تقييد شد مسئله تماثل در اسلام لازم است بين پدر و پسر قصاص نيست گرچه بين مادر و فرزند تا حدودي قصاص هست بين عبد و حر قصاص نيست بين مذكر و مؤنث قصاص نيست و مانند آن يك بحث در اين است كه شما در آن قصاص تعدي نكنيد يعني اگر او يك چشم را كَند شما دو چشم را نكَنيد يا يك مقدار مجروح كرد بيش از آن اندازه مجروح نكنيد اين نظير همان است كه فرمود: ﴿فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾ يك بحث در تماثل به لحاظ اوصاف جاني و مجني عليه است اين را آن آيه متعرض نيست.
پرسش ...
پاسخ: نه اين تماثل در اصل قصاص را نه خصوصيات جاني و مجني عليه را اين خصوصيات را آيه سورهٴ «مائده» و بقره متعرضاند آيه سورهٴ «مائده» ميگويد ﴿أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾[20] آيه سورهٴ «بقره» تقييد ميكند ﴿الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَي بِالْأُنْثَي﴾ اما آن آيه سورهٴ «نحل» ميگويد به مقدار جنايت شما جبران كنيد يعني اگر او يك مقدار زخم زد شما همان اندازه او يك نفر را كشت شما هم يك نفر.
پرسش ...
پاسخ: نه; چون مربوط به جنايت است نه جاني. چشم چپ اگر مورد جنايت شد قصاصش هم كندن چشم چپ است; اما خصوصيات جاني با خصوصيات مجني عليه بايد مماثل باشد آن را روايت ميگويد يا آيه سورهٴ «مائده» و «بقره» ميگويد آن آيه سورهٴ «نحل» ناظر به تماثل در جنايت و قصاص است در آن محدوده عذاب; نه خصوصيات و اوصاف جاني و مجني عليه.
ـ نتيجه بحث
بنابراين آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» گرچه در قصاص نفس اطلاق آيه سورهٴ «مائده» را تقييد ميكند ولي چون متعرض قصاص طرف نيست اطلاق آيه سورهٴ «مائده» درباره قصاص طرف را روايات بايد تقييد كند لذا فقه اماميه هم اين است كه «لا قصاص بين الحر و العبد»[21] در قصاص طرف هم اينچنين است اين بهطور مطلق مرحوم محقق در شرايع فتوا داد مرحوم صاحب جواهر گفت «و عليه النص و الفتوي»[22].
عزيمت و رخصت در قصاص
بعضي از خصوصيات در همين آيه هست كه احياناً گفته ميشود بين امت اسلامي با امت يهود فرق است و آن اين است كه فرمود: ﴿فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ﴾ يعني اينكه ما گفتيم ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ﴾ اين حكم الزامي براي جاني است نه براي مجني عليه يا وليّ دم, وليّ دم «كتب عليه القصاص» نيست بلكه آن جاني مطلقا; خواه جاني طرف خواه جاني نفس «كتب عليه القصاص» است او بايد خودش را تسليم كند يك طرف الزام است طرف ديگر ترخيص چون حق است نه حدّ (وقتي حق است نه حدّ, يك طرف ترخيص است يك طرف الزام) لذا ميفرمايد اگر مجنيعليه خواست عفو بكند خب ميتواند عفو بكند. اين با ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ﴾ منافات ندارد چون بر جاني الزام شده است نه بر مجني عليه فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَي﴾.
اعمال روح اخوت در قصاص
ولي اگر مجنيعليه خواست عفو بكند كار خوبي است: ﴿فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ﴾ يعني اگر جاني از طرف مجني عليه, عفو شامل حال او شد خواست او را از قصاص عفو كند يا مطلقا عفو كند يا با توافق بر ديه از قصاص و كشتن او صرف نظر كند ﴿فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ﴾ يعني ولي دم تابع معروف شد خواست يك كار خيري انجام بدهد معروف مطلق خير است خير را ميگويند معروف خواه واجب خواه مستحب آنچه را كه عقل آن را ميشناسد و شرع آن را به رسميت ميشناسد پيش عقل و شرع شناخته شده است ميگويند آن معروف است چيزي را كه عقل آن را به رسميت نميشناسد و شرع آن را به رسميت نميشناسد پيش عقل و شرع ناشناخته است آن را ميگويند منكر نكره است يعني عقل آن را نميشناسد شرع آن را نميشناسد خير را عقل و شرع ميشناسند معروفاند شر را عقل و شرع به رسميت نميشناسند منكرند امر به معروف و نهي از منكر هم از همين باب است در اين كريمه فرمود اگر كسي از قاتل صرف نظر كرد ﴿فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ﴾ زيرا عفو معروف است او از يك معروف دارد تبعيت ميكند و اگر خواست ديه بگيرد آن جاني با احسان و بدون مماثله و سرگرداني ديه را تأديه كند اكنون كه مجني عليه يا وليّ دم صرفِ نظر كردند (از قصاص گذشتند) خواستند ديه بگيرند آن جاني هم سرگردانشان نكند اين ديه را با احسان تأديه كند پس هم مجني عليه تابع معروف بود و هم جاني بايد با احسان و بدون سرگرداني ديه را تأديه كند ﴿فَمَنْ عُفِيَ﴾ يعني آن جاني كه ﴿عُفِيَ لَهُ﴾ به سود او عفو شده است ﴿مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ﴾ از برادر او اين تعبير ﴿مِنْ أَخِيهِ﴾ تشويق به اِعمال روح اخوّت و برادري است يعني خاصيت ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[23] بودن آن است كه انسان در اين گونه از موارد خطر اعمال اخوت كند اگر چنانچه برادر ديني او مثلاً عفو كرده است آن عفو كننده تابع معروف شد و اين مورد عفو قرار گرفته يعني جاني بايد آن ديه را با احسان و بدون معطلي و سرگرداني تأديه كند ﴿وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ﴾.
پرسش ...
پاسخ: در قتل عمد نه قتل عمد ديه ندارد اصلاً
امامت رحمت و احسان و عفو
پرسش ...
پاسخ: آن نفسش بعد از قتل عمد ديگر نفس محترمه نيست حرمتي ندارد در اختيار اولياي دم است اولياي دم اگر خواستند اعدام كنند او را اعدام ميكنند و حكم اولي قصاص است بر او هم لازم نيست كه بپذيرد لذا اگر توافق كردند ديه ميدهند قتل عمد با قتل خطا محض يا شبه عمد فرق ميكند در آن قتل خطا يا شبه عمد پرداخت ديه واجب است ولي در قتل عمد پرداخت ديه واجب نيست اين شخص ميتواند خودش را تسليم كند آنگاه در ذيل آيه فرمود: ﴿ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِن رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ﴾ يعني گرچه صدر آيه نشانه حكم الزامي قصاص است اما تخفيف الهي هم است رحمت الهي هم است كه دست طرفين را باز گذاشته جاي عفو و احسان را هم باز گذاشته است ﴿ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِن رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَي بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ اگر كسي بعد از اين عفو و تخفيف دوباره خواست از جاني انتقام بگيرد اين ديگر صحيح نيست زيرا بعد از عفو و بعد از تخفيف و توافق بر ديه يا اصل عفو ديگر حق ولي دم ساقط شده است از آن به بعد نميتواند نسبت به جاني تعدي كند اگر كسي تعدي كرده است ﴿فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾.
قصاص, عامل حيات جامعه
صاحب كنز الفرقان(رضوان الله عليه) اينچنين ميفرمايد اين ﴿ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِن رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ﴾ نسبت به امت اسلامي است براي اينكه درباره كليميها و يهوديها حكم فقط قصاص است درباره مسلمين است كه خدا سبحان تخفيف و رحمت را روا داشت فرمود يا قصاص يا عفو ولي دم مجبور نيست كه قصاص كند ميتواند عفو كند اگر هم خواست عفو كند آزاد است[24].
اين بيان ايشان با ذيل آيه سورهٴ مباركهٴ «مائده» سازگار نيست چون در همان آيهٴ 45 سورهٴ «مائده» اينچنين است كه ﴿وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ﴾[25] يعني بر بنياسرائيل در تورات ﴿وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا﴾ يعني بر بنياسرائيل در تورات ما تنظيم كرديم كه ﴿أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ﴾[26] ظاهرش آن است كه ما صدر و ذيل اين حكم را در تورات نوشتيم يعني در تورات مقرر كرديم كه قصاص نفس و قصاص طرف و قصاص جروح مقرر است و اگر مجني عليه يا ولي دم خواست صدقه بدهد و عفو كند اين كفاره گناهان او محسوب ميشود پس اين چنين نيست كه حكم الزامي بنياسرائيل قصاص باشد و لا غير مگر كسي بگويد اين ذيل در تورات نيست و اين خلاف ظاهر است ذيل هم مثل صدر در تورات است يعني همانطوري كه اصل قصاص در تورات آمده جواز عفو هم در تورات آمده اينطور نيست كه در تورات فقط قصاص آمده باشد و جواز عفو نيامده يا اينكه در انجيل فقط عفو آمده باشد و قصاص نيامده باشد يك همچنين شاهدي هم ايشان اقامه نكردند چون ايشان دو تا ادعا كردند يكي اينكه در تورات فقط قصاص است نه عفو در انجيل فقط عفو است نه قصاص در قرآن هم عفو است و هم قصاص خوب آن ديني كه براي كشتن هيچ حكم الزامي و كيفري ندارد كه نميتواند كه بماند شاهد بر اينكه در انجيل حكم قصاص نيست فقط عفو است چيست؟ با اينكه بسياري از احكام تورات در انجيل آمده است و اصولاً ديني كه بخواهد حكومت كند مردم را اداره كند و براي آدمكشي جز عفو قانوني نياورد او نميتواند بماند و اين هم كه احياناً دين مسيح(سلام الله عليه) را دين رهبانيت و دين انزوا و دين گذشت معرفي كردهاند اين معرفي را همان كليسا كرد وگرنه قرآن انجيل را و دين مسيحيت را مثل اسلام و دين موساي كليم يك دين جنگ و رزم ميداند در همان سورهٴ مباركهٴ «صف» به مسلمين ميگويد مسلمانها شما هم مثل مسيحيها باشيد بجنگيد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِي إِلَي اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ﴾[27] كه آن را اصل قرار ميدهد ميفرمايد مسلمين شما هم مثل مسيحيها باشيد آنها عيسي را ياري كردند پيروز شدند شما هم پيغمبرتان را ياري كنيد و پيروز بشويد آن وقت اين ديني كه جنگ را اصل ميداند [كه قرآن كريم] به مسلمين ميگويد مسلمانها مثل اصحاب عيساي مسيح باشيد, او [رسول اكرم] را ياري كنيد پيروز ميشويد چه اينكه اصحاب مسيح او را ياري كردند و پيروز شدند اين دين نميتواند حكمي براي آدمكشي جز عفو نداشته باشد اين دو فرمايشي كه صاحب كتاب شريف كنز العمال در كتاب آيات الاحكام آمد هيچ كدام مبرهن نيست يعني يكي مدعاست بدون دليل يكي هم شاهد بر خلاف اقامه شده است يعني اينكه فرمودند در تورات حكم الزامي است و عفو نيست اين چنين نيست براي اينكه آيهٴ 45 سورهٴ «مائده» الزام و عفو را كنار هم ذكر كرده است ﴿فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ﴾[28] يعني اگر مجني عليه در قصاص طرف ولي دم در قصاص نفس خواستند از حق خودشان بگذرند يك كفاره است يعني كفاره گناهانشان در اين است عفو كنند اين همان ﴿ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِن رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ﴾ اي است كه در همين آيه مورد بحث سورهٴ مباركهٴ «بقره» آمده است ﴿ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِن رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَي بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾.
قصاص, عامل حيات جامعه
مطلب بعدي آن است كه اهميت قصاص را خداي سبحان به قدري با جلال ذكر كرد و فرمود قصاص عامل حيات شماست ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ﴾ اين لسان عوض شد گرچه آن عليكم هم لكم است اما از نظر تقرير ظاهري حكم ايجابي با تكليف همراه است نوعاً اينها را كلفت و مشقت ميپندارند ولي روح اين حكم را كه مصلحت جامعه است در آيه محل بحث با لام بيان كرده فرمود: ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ﴾ نظير ﴿لَن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾[29] است اگر چنانچه يك مصيبتي بيايد و انسان در اثر آن مصيبت مالي را از دست بدهد يا آسيب ديگر ببيند در حقيقت به سود او است ﴿لَن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ اينجا هم كه مسئله قصاص است يك مسئلهاي است به سود جامعه فرمود: ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ﴾ يعني گرچه به حسب ظاهر ما گفتيم ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ﴾ ولي اگر خوب بررسي كنيد به سود شماست نظير همان كه فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ﴾[30] بعد فوراً ترميم كرد فرمود اگر بررسي كنيد «كتب لكم القتال» است نه عليكم.
پرسش ...
پاسخ: نه; حالا يك بحث در «لكم» و «عليكم» است يك بحث هم در اين است كه القتل يُقِلّ القتل، القتل انفي للقتل و امثال ذلك است كه اين افصح است و امثال ذلك, الآن بحث در «لكم» و «عليكم» است همين مطلب قصاصي كه قبلاً به عنوان ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ﴾ ياد شد, [در] همين آيه الآن به صورت ﴿لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ﴾ ياد ميشود (نه عليكم); نظير ﴿لَن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾; [يا] نظير ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾[31] و مانند آن اوّل به صورت «عليٰ» است, بعد وقتي مصلحت بازگو ميشود به صورت «لام» تقرير خواهد شد; نظير آن موارد يادشده. در اين آيهٴ اول فرمود بر شما قصاص الزام شد آنگاه فرمود اين در حقيقت قصاص به سود شماست اما به سود قاتل است چون وقتي بداند قصاص ميكنند دست به قتل نميزند اما به سود اولياي مقتول است براي اينكه تشفيع شده است و جلوي آدمكشيهاي ديگران را هم ميگيرد پس اين قصاص به سود امت و جامعه است ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ﴾ كه با «لكم» ذكر ميشود نه «عليكم» يعني روح حكمهاي الزامي هم در حقيقت به سود مردم است.
منفعت انسان, پيامد همهٴ احكام الهي
پرسش ...
پاسخ: آن «عليٰ» استيلاست, «عليٰ» همه جا استعلا و استيلاست. چيزي كه بر آدم حاكم است انسان محكوم آن است و از آن ضرر انتزاع ميشود. آنجا هم ﴿أَنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[32] اين است همه شيءها مُستولا عليه حقاند مقهور حقاند (خدا قاهر بر همه است). آنجا هم به همين «عليٰ» است; منتها اين استعلا و قهر در هر جا لازمهاي دارد در اين كريمه فرمود گرچه ما گفتيم اين قصاص بر شما قاهر است ولي اين يك تعبير ابتدايي است مثل آن است كه طبيب به بيمار ميگويد تو موظفي كه اين دارو را مصرف كني و اگر انسان به عمق اين درمان پي ببرد ميبيند كه اين دارو به سود بيمار است نه عليه بيمار همه جا «عليٰ» براي استعلاست; منتها ضررداشتن را از خصوصيات مقام استفاده ميكنند. در همين مسئله قصاص كه در آيه قبل فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ﴾ در آيه بعد ميفرمايد: ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ﴾ نظير همان ﴿لَن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾[33] با اينكه مصيبتها گاهي قتل است گاهي زلزله گاهي حوادث دردناك ديگر است اما فرمود: ﴿قُل لَن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ همين بيان درباره قتال هم آمده است منتها ديگر نفرمود كتب لكم القتال آن را بازتر ذكر كرد فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ﴾[34] [كه] وهو كره لكم﴾[35] به حسب ظاهر اما ﴿وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾[36] يعني روح اين قضيهٴ ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ﴾ را كه بشكافيد ميشود «كتب لكم القتال» يا [فرمود:] ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾[37] و روح اين قضيه را كه بشكافيم ميشود كتب لكم الصيام اين چنين است در اين مسئله قصاص هم فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ﴾ ولي اين مسئله را باز كرد فرمود روح اين قضيه را كه تحليل كنيد ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ﴾ نه عليكم
آميختگي حكم قصاص با عدالت
پرسش ...
پاسخ: هم تجربه نشان داد كه اين زندانها اثر نكرد و هم آنهايي كه حامي اين فكر بودند دارند دست برميدارند. فرمود اگر در جامعهاي بدانند كه قصاص است نه آن جاني دست به قتل ميزند نه مجني به حالت مظلوم بودن ميماند و ديگران هم عبرت ميگيرند پس بنابراين قصاص به جامعه حيات ميبخشد و اما اين تعبير ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ﴾ البته چون در جاهليت بود كه «القتل انفي للقتل» اين حكم در اسلام با يك لطايفي بيان شده است كه هم مختصرتر است وهم اينكه اين حكم با عدل آميخته است آن «القتل انفي للقتل» در جاهليت بود اما چند نفر را به جاي يك نفر كشتن هم بود «القتل انفي للقتل» او را هم ميگرفت اما قصاص او را نميگيرد قصاص آن كيفر مماثل است در خود معناي قصاص آمده است ﴿أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾, «ان الواحدِ بالواحد», «ان الاثنينِ بالاثنين», «العشرةِ بالعشرة» (در معناي قصاص آمده است) چون قصاص آن كيفر مماثل است اينكه ميگويند قصه ميگويد يعني اين جمله بعد مثل جمله اول است و اگر جمله بعد جداي از جمله اول باشد متفرقات است قصه نيست قصه آن تتابعي است كه يك همگوني بين اجزاء و حلقات اين داستان است و آن گونه از امور را ميگويند قصه يعني به دنبال يك اصل رفتن نقصه يقصه و امثال ذلك اين است اينكه ميفرمايند گاهي ما فلان كس را اعزام كرديم كه يقصه به دنبال او برود يعني خط سيرش يكسان باشد اين همگوني را ميگويند قصاص اما در «القتل انفي للقتل» اين لطيفه نيست لذا در عين حال كه ميگفتند «القتل انفي للقتل» در برابر يكي اگر قدرت داشتند پنج نفر يا دو نفر را ميكشتند ولي آن قصاص نبود اما اين كريمه كه ميگويد ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ﴾ يعني در حقيقت اگر يك نفر از شما [را] كشتند, يك نفر را بايد بكشيد. بايد قصاص كنيد; نه تشفي دل [كه] به اندازه قدرت هر اندازه كه از شما برآمد كيفر بكنيد (اينچنين نيست). اين خصوصيات را ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ﴾ دارد, آن «القتل انفي للقتل» ندارد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 187.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 187.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 216.
[5] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 51.
[6] . ر.ك: نظم الدرر, ج3, ص331.
[7] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 51.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 187.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 183.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 216.
[11] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 3.
[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 180.
[13] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 103.
[14] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 45.
[15] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 45.
[16] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 45.
[17] . ر.ك: مفردات, ص671 ـ 672, «ق ص ص »; التفسير الكبير, مج3, ج5, ص51.
[18] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 45.
[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 194.
[20] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 45.
[21] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 45.
[22] . ر.ك: جواهر الكلام, ج42, ص93 ـ 98.
[23] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.
[24] . ر.ك: كنزالعرفان, ج2, ص356.
[25] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 45.
[26] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 45.
[27] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 14.
[28] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 45.
[29] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 51.
[30] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 216.
[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 216.
[32] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 20.
[33] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 51.
[34] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 216.
[35] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 216.
[36] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 216.
[37] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 183.