10 01 1987 3270547 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 304(1365/10/20)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ (166) وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ (167)

طوايف ده‌گانه آيات و روايات در باب تجسم عمل

مهم‌ترين بحث اين آيات مسئله تجسم اعمال و مسئله خلود كافران و منافقان است [كه] اگر مسئله اُوليٰ به خواست خداي سبحان به خوبي حل بشود حل شبهات خلود هم آسان است.

پرسش ...

پاسخ: چون آياتِ معارض نبودند كه جمع‌بندي بشوند. يك وقت است كه آيات ده طايفه است بايد بينشان جمع كرد، اين اول بحث است؛ يك وقت انسان بعد از اينكه دو هفته بحث كرد بازده بحثش اين است كه ده مسئله است و ده طايفه آيات اين مسائل ده‌گانه را در طول هم انتاج مي‌كنند، اين نتايج بحث است.

و آنچه كه به عنوان نتايج، آيات قرآن كريم به ده طايفه تقسيم شد، (اين) حصر عقلي نيست، براي اينكه ممكن است اگر بررسي بيشتري بشود آيات بيشتري هم در كنار اين آيات قرار بگيرد، آن‌گاه آن آيات ديگر اگر از نظر محتوا يا لفظ عناوين مستقلي داشتند كه از ده طايفه بيشتر خواهد بود و اگر جزء خطوط فرعي اين گروه ده‌گانه باشد كه در ضمن اين آيات ده طايفه يادداشت مي‌شود. و براي اينكه در هيچ مسئله‌اي نمي‌توان قرآنِ بدون عترت را معيار قرار داد ـ همان ‌طوري كه در نوعِ مسائل ثقلين باهم‌اند ـ در اين مسئله روايات هم به ده طايفه تقسيم مي‌شوند يعني همان ده مطلب، مضمون و عنواني كه بر اساس آن مضامين، آيات قرآن كريم به اين ده گروه تقسيم شد، روايات هم كه ملاحظه مي‌فرماييد به همين ده گروه تقسيم مي‌شوند: بعضي ناظر به اصل رؤيت‌اند؛ بعضي ناظر به اينكه هر عملي ديده مي‌شود؛ بعضي ناظر به كيفيت ارائه‌اند؛ بعضي ناظر به آن‌اند كه عمل هم‌اكنون محيط به عامل است؛ [بعضي ناظر به اينكه] تبهكار خودش مواد سوخت و سوز است، تبهكار خودش ماده آتش‌زاست و مانند آن.

 

ـ احاطه بالفعل آتش بر ظالمان

آن‌گاه اگر انسان به كمك اين طايفه از آياتِ يادشده و آن روايات با مسئله تجسم اعمال انس بگيرد وقتي كه به آياتي نظير اين قبيل آيات رسيد [كه] ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا[1] برداشت بهتري دارد خب ديگر احتياجي ندارد كه اينها را تأويل بكند؛ بگويد چون مستقبل محقق‌الوقوع در حكم ماضي است لذا با فعل ماضي ياد كرده است. فرمود: ما براي ظالمين آتشي فراهم كرديم كه سراپرده آن آتش هم‌اكنون اينها را احاطه كرده است: ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا﴾؛ الآن آتش موجود است الآن معَدّ است الآن عتيد است و مستعدّ است ـ آن آمادگي كامل را اگر يك شيئي پيدا كرد مي‌گويند آن عتيد است يعني خيلي معَدّ است ـ الآن آتش سراپرده زد و الآن سراپرده آتش به اهل آتش احاطه دارد و مانند آن؛ ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً[2]. روايات هم قهراً مثل اين آيات ده طايفه خواهند بود.

پرسش ...

پاسخ: منافاتي ندارد كه بعضي از اينها نسبت به آينده ظهور كند؛ اما آنچه كه بالفعل است همين مضاميني است كه با فعل ماضي بر آنها دلالت مي‌كند: ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَاراً﴾ يعني النار موجودة بالفعل ﴿أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا﴾ يعني الاحاطة موجودة بالفعل، بعداً هم يك مشكلاتي بر اينها اضافه مي‌شود.

پرسش ...

پاسخ: نه؛ هر وقت استغاثه كردند. چون كسي كه گرفتار سراپرده آتش شد استغاثه مي‌كند، فرمود: اينها محاط به سراپرده نارند اگر هم استغاثه بكنند ـ چون استغاثه مربوط به آينده است ـ چيزي جز ﴿يَشْوِي الْوُجُوهَ﴾ به اينها نمي‌دهند.

پرسش ...

پاسخ: چون نمي‌فهمند استغاثه نمي‌كنند. الآن ﴿لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا[3] خب اگر پرده برداشته شد آن وقت ناله بلند است، الآن چه استغاثه‌اي دارند؟ الآن چون «حفت النار بالشهوات»[4]. الآن يك آدم مبتلا به مواد مخدر چه استغاثه‌اي دارد؟ وقتي اين ماده از او گرفته شد و همه نيروها را از دست داد آن وقت مي‌نالد (الآن كه دارد لذت مي‌برد). الآن همين ماده‌اي كه قشرش لذيذ است درونش شعله است «حفت النار بالشهوات».

 

ـ رؤيت نشئه برزخي حجاج با عنايت امام باقر(سلام الله عليه)

پرسش ...

پاسخ: در هر حال چون درونِ اين هست و بالفعل هست و مربوط به نشئه برزخ و عالم مثال است، خب با چشم عالم طبيعت كه ديده نمي‌شود. يك وقتي امام [باقر](سلام الله عليه) به همراهش آن لطف را مي‌كند كه او وقتي كه مي‌گويد: «ما اكثر الحجيج و اعظم الضجيج» حضرت مي‌فرمايد: نه به عكس است: «ما اكثر الضجيج و أقل الحجيج»[5] آن وقت با عالم مثال او را آشنا مي‌كند و او درون اشيا را مي‌بيند، آنها همان وقت در همان حال به صورت حيواني بودند ديگر.

پرسش ...

پاسخ: آن مربوط به انتقال از برزخ به قيامت است و الاّ ﴿النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً﴾ آن‌گاه دنبالش اين است كه ﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَفِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ[6]. آن مربوط به قيامت است كه بعد از برزخ است وگرنه الآن آل‌فرعون هر بامداد و هر شامگاه آنها را بر نار عرضه مي‌كنند: ﴿النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً﴾؛ اما وقتي كه ﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ﴾ فرا رسيد مي‌گوييم: ﴿أَدْخِلُوا آلَفِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾، الآن در عذاب شديد به سرمي‌برند.

پرسش ...

پاسخ: احاطه با فعل ماضي تعبير شده است: ﴿أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا[7]

پرسش ...

پاسخ: آن ‌وقت با فعل ماضي تعبير نمي‌شود كه، فعل ماضي اين است كه اين كه كافر بود، كفرش «احاط به»، اين كفر، نار است «و احاط بالكافر سرادق النار».

پرسش ...

پاسخ: اين معنايش اصالةالحس است. اين همه رواياتي كه دارد: «نبوت موجود است، رسالت موجود است، وحي موجود است» همان «اصالة الحس»ي مي‌گويد كه «لو كان لبان بالحس»؛ ولي اصالةالعقل كه چنين حرفي نمي‌زند.

 

ماوراي طبيعي بودن تجسم اعمال

پرسش ...

پاسخ: تجسم يعني جسم‌بودن. ديدنِ جسم، يك امر ملكوتي است [كه] اين مربوط به مرگ به بعد است. گفتند: ما بايد خدا و ملائكه را ببينيم جواب آمد كه خدا اصلاً قابل ديدن نيست؛ اما ملائكه را مي‌بينيد: ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلاَئِكَةَ لاَ بُشْرَيٰ يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً[8] فرمود: ملائكه را مي‌بينيد اما روز مرگ مي‌بينيد؛ نه اينكه ملائكه روز مرگ موجود مي‌شوند.

آن‌گاه اگر آياتي نظير ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا[9] و امثال ذلك بازگو شد، ظهور اينها هم محفوظ است. همان‌ طوري كه آيات به اين ده طايفه يا بيش از ده طايفه تقسيم مي‌شود، روايات هم به همين ده طايفه تقسيم مي‌شود. آن‌گاه اگر خواستيد اينها را ضبط بفرماييد هر روايتي كه مناسب با هر طايفه‌اي از اين طوايف ده‌گانه شد، در كنار آن يادداشت مي‌فرماييد كه بعضي از اين روايات دلالت بر اصل رؤيت، بعضي از روايات دلالت بر كيفيت رؤيت و مانند آن دارند. مقداري از اين مسائل برزخ و تجسم اعمال را مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در كتابهايش مثل علم‌اليقين و اينها مطرح كرده است. بعضي از رواياتي كه مربوط به تجسم اعمال است به عنوان تتمه بحث مسئله اُوليٰ و زمينه براي مسئله بعد (به خواست خداي سبحان) بخوانيم تا وارد مقام ثاني بحث كه مسئله خلود اهل نار است بشويم.

 

تجسم عمل در روايات

ـ مطابقت عمل با جزا

در نهج‌البلاغه در كلمات قصار اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) آمده است كه «اعمال العباد في عاجلهم نصب اعينهم في آجالهم»[10]؛ عمل هر كسي در دنيا نُصب‌العين اوست فردا (يعني فردا عين عمل را مي‌بيند)؛ هر كسي در دنيا هر كاري كرده است اين علمش در قيامت منصوب مي‌شود و در نُصب عين اوست (يعني بين دو چشمش منصوب است) و او مي‌بيند.

و از طرق اهل سنت هم از رسول خدا(عليه آلاف التحية و الثناء) رسيده است كه به انسانها در قيامت مي‌گويند: آنچه را كه شما مي‌چشيد خودِ عمل شماست كه به شما برمي‌گردد: «انما هي اعمالكم تردّ اليكم»[11]؛ اين جزاها عين عمل شماست كه به شما برمي‌گردد.

ـ متمثل شدن عمل براي انسان در قبر

و آنچه كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرده است (در كتاب شريف كافي)، اين هم مؤيد بحثهاي تجسم اعمال است. مرحوم كليني در كتاب‌الجنائز (جلد سوم) كافي بابي دارد به عنوان «باب المسئلة في القبر و من يسئل و من لا يسئل»؛ اصل سؤال در قبر حق است، چه گروهي مسئول‌اند، چه گروهي مسئول نيستند و چه گروهي از آنها فعلاً صرف‌نظر مي‌شود، روايات را در آن باب نقل كرد. حديث چهاردهم از روايات اين باب اين است كه امام ششم(سلام الله عليه) طبق اين نقل مي‌فرمايد: «اذا وضع الميت في قبره مثل له شخصٌ»؛ وقتي مرده را به قبر گذاشتند شخصي، جسمي و جسدي براي او متمثّل مي‌شود ـ كه تعبير به تمثّل است ـ «فقال له: يا هذا»؛ اين شخصي كه براي مرده متمثّل مي‌شود، به مرده اين حرفها را مي‌زند مي‌گويد: «يا هذا كنا ثلاثة»؛ ما سه نفر با تو در ارتباط بوديم و تو با ما سه نفر در ارتباط بودي «كنا ثلاثة كان رزقك»؛ ما سه نفر بوديم: يكي روزي تو بود كه «فانقطع بانقطاع اجلك»؛ «و كان اهلك» يكي هم اعضاي خانواده تو بودند كه «فخلفوك و انصرفوا عنك»؛ سوم منم: «و كنت عملك فبقيت معك اما اني كنت اهون الثلاثة عليك»[12]؛ تو به رزق و فرزندانت بيش از همه بها مي‌دادي، آنها رفتند و من براي هميشه با تو هستم (من كه نزد تو اهون از ديگران بودم براي هميشه با تو هستم)، پس عمل متمثّل مي‌شود [و] به صورت شخص ظهور مي‌كند.

 

ـ باطن عمل صالح و ظهور آن پس از مرگ

روايت سيزدهم همين باب از امام ششم(سلام الله عليه) رسيده است كه «اذا دخل المؤمن قبره كانت الصلاة عن يمينه»؛ نماز طرف راست اوست «و الزكاة عن يساره»؛ زكات در طرف چپ او قرار مي‌گيرد «و البر يطل عليه» «او يظل عليه»؛ آن احسان و نيكي كه به ديگران كرد (آن) مطلّ و مشرف بر اوست يا مظلّ و سايه‌افكن بر اوست «و يتنحي الصبر ناحية»؛ صبر هم به صورت يك شخص رابع ظهور مي‌كند و در گوشه‌اي از قبر قرار مي‌گيرد «و اذا دخل عليه المكان اللذان يليان مسائلته»؛ وقتي آن دو فرشته وارد شدند تا سؤال او را به عهده بگيرند «قال الصبر للصلاة و الزكاة دونكما صاحبكم»؛ صبر به نماز و روزه مي‌گويد اين دو فرشته كه آمدند شما پاسخ آنها را بدهيد «فان عجزتم عنه فانا دونه»[13]؛ اگر نتوانستيد جواب آن سؤال را بدهيد، من عهده‌دارم، چون صبر از نماز و زكات بالاتر است، چون صبر است كه انسان را وادار به صلات و زكات مي‌كند. اين روايات كه بعضيها به عنوان اينكه در قبر سه صورت‌اند؛ بعضي به عنوان چهار صورت؛ بعضي به عنوان پنج يا شش صورت، اينها بيان مصاديق است (حصر نيست). در همين جلد سوم كافي در صفحه 241 روايتي از امام ششم(سلام الله عليه) هست كه فرمود: «يسأل الميت في قبره عن خمس عن صلاته و زكاته و حجه و صيامه و ولايته» معمولاً اين همان است كه «بني الاسلام علي خمس»[14] با يك تفاوت كوتاهي ـ «يسأل الميت في قبره عن خمس»؛ از پنج چيز سؤال مي‌شود از نماز و زكات و حج و روزه و ولايت اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام)

 

ولايت سايه افكن بر ساير اعمال

«و ولايته ايانا اهل البيت فتقول الولاية من جانب القبر للاربع ما دخل فيكنّ من نقصٍ فعليَّ تمامه»[15]؛ ولايت به آن اعمال مي‌گويد اگر نقصي بر شما وارد شده است من تتميم مي‌كنم. معلوم مي‌شود اگر صبر نسبت به نماز و زكات ارجح است، همه و همه اينها نسبت به ولايت مرجوح‌اند؛ آن قداستي كه ولايت دارد سايه‌افكن بر ساير اعمال فرعي است.

 

ـ تجسم عمل جوارحي و جوانحي در قبر

در باب اينكه موضع قبر سخن مي‌گويد (زمين با انسان حرف مي‌زند) و هر روز چند جمله‌اي را با انسانها در ميان مي‌گذارد، چند روايت هست كه روايت اُوليٰ اين است كه نه تنها عمل مجسم مي‌شود، بلكه عقيده هم مجسم مي‌شود. بحث تجسم اعمال براي آن است كه خود عقيده هم جزء اعمال است؛ منتها عمل قلبي است. اينكه گفته شد اعمال مجسم مي‌شود؛ نه عمل در برابر عقيده، بلكه چيزي كه جزء اعمال انسان است؛ خواه اعمال جارحه، خواه اعمال جانحه؛ خواه كار قلب، خواه كار دست و پا (همه و همه) مجسم مي‌شوند.

سخن روزانه قبر و تكريم قبر از مؤمن صالح

روايت اُوليٰ كه از امام ششم(سلام الله عليه) رسيده است، حضرت طبق اين نقل فرمود: «ما من موضع قبر الا و هو ينطق كل يوم ثلاث مرات»[16]؛ هيچ جاي قبري نيست مگر اينكه روزانه سه مرتبه سخن مي‌گويد، مي‌گويد: «انا بيت التراب انا بيت البلاء انا بيت الدّود»، آن‌ وقت وقتي مؤمن وارد قبر شد زمين او را در آغوش مهر مي‌گيرد و مي‌گويد: فخر من اين بود كه تو بر بالاي من قدم مي‌نهادي و الآن كه در دامن من هستي از كرامت و تكريم من برخورداري، آن‌گاه «فيفسح له مد البصر و يفتح له باب»، وقتي‌ كه باب و دري در همان قبر گشوده شد اين جاي خود را در بهشت مي‌بيند «و يخرج من ذلك رجل لم تر عيناه شيئا قط احسن منه»؛ يك مرد خوش‌چهره‌ٴ جميلي را كه در عمرش به آن زيبايي نديده بود مي‌بيند «فيقول يا عبدالله ما رأيت شيئا قط احسن منك»؛ اين شخص مرده در همان عالم برزخ و مثال به اين شخص جميل مي‌گويد: يا عبدالله! من احدي را از تو زيباتر نديدم، تو كيستي؟ «فيقول انا رأيك الحسن الذي كنت عليه و عملك الصالح الذي كنت تعمله»[17]؛ من ايمان و عمل توام. پس اينكه گفته مي‌شود تجسم اعمال؛ نه يعني عملي كه در مقابل ايمان است، آنچه كه انسان انجام مي‌دهد؛ خواه عمل قلب، خواه عمل زبان و جوارحِِ ديگر به صورتهاي خوب مجسم مي‌شوند (اگر شخص مؤمن باشد).

پرسش ...

پاسخ: در آنجا هم به صورتهاي مناسب با آن عالم در مي‌آيند؛ منتها ادب ديني اين است كه براي مردها اين سخنها را دارند؛ ولي درباره زنها هرگز تعبيرات اين‌چنيني ندارند با اينكه زن و مرد يكسان‌اند. گرچه گفتند حور هم جمع احور است هم جمع حوراء؛ اما تعبيرات قرآن كريم طوري است كه با ادب آميخته است؛ به زنها وعده همسر نمي‌دهد گرچه حق است، اين براي رعايت ادب و عفت است. براي هر كسي آنچه كه لازمه تأمين سعادت مناسب با آن نشئه است، صور، مجسم مي‌شود .

 

تجسم عمل و عقيدهٴ طالح در قبر

در همين حديثي كه خوانده شد اگر شخص تبهكار باشد، كسي را مي‌بيند كه بسيار بدچهره است: «ثم انه يخرج منه رجل أقبح من رأي قطّ. فيقول يا عبدالله من انت؟ ما رأيت شيئاً أقبح منك. قال: فيقول أنا عملك السّييءُ الذي كنت تعمله و رأيك الخبيث»[18]، پس اعتقاد هم به صورت زشت مجسّم مي‌شود، عمل هم به صورت زشت مجسّم مي‌شود (اگر شخص تبهكار بود).

 

نكته: وجود جسم در همهٴ نشئات

پرسش ...

پاسخ: براي اينكه انسان در آن نشئه اگر بخواهد لذايد جسماني ببرد با معارف لذت مي‌برد، خواسته باشد با لذايد جسماني بهجت و نشاطي نصيبش بشود بالأخره جسم مي‌خواهد و همچنين به عكس اگر بخواهد گرفتار عذاب معنوي بشود آن ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ[19] هست و اگر به عذاب جسماني مبتلا بشود اين اجسام هستند. چون اگر خصوص روح بود بله نيازي نبود؛ اما در همه نشئات هم روح است هم جسم.

پرسش ...

پاسخ: جسم است بالأخره، الآن هم آنچه كه در عالم طبيعت است، معنا به صورت درآمده: ﴿وَإِن مِّن شَيْ‏ءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[20]. الآن همه كارهاي ما هم تجسيم و تنزيل معناست؛ حرفي كه مي‌زنيم آن معنايي است كه انديشيديم بعد گفتيم؛ راهي كه مي‌رويم آن معنايي است كه اول اراده كرديم بعد پياده كرديم؛ چيزي كه نوشتيم اول فهميديم و انديشيديم و بعد نوشتيم، همه كارهاي ما سابقه تعقل دارد؛ ما روزانه داريم مجرّد را مادي مي‌كنيم به نحو تنزّل نه تجافي.

 

ـ وضعيت شيعه در برزخ و قيامت

حديث سومِ اين باب كه از امام ششم(سلام الله عليه) است اين است كه راوي به امام ششم عرض مي‌كند: «اني سمعتك و انت تقول» ـ اگر ما در خصوصيات اين راويها بحث نمي‌كنيم براي آن است كه همان طوري كه مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه) تذكر دادند، مجموع آنچه كه از طرق سنت و شيعه نقل شده است فوق أن يحصيٰ است، [لذا] خطوط كلي‌اش ديگر نياز ندارد كه انسان درباره هر روايت از آن راوي بحث كند؛ البته اگر يك جزئيات ريزي در كار باشد آن نياز دارد كه روايت معتبر باشد و اما اينها كه ناظر به اصل تجسم‌اند (تجسم عقيده، تجسم اعمال جارحي) تقريباً مورد اتفاق نصوص است ـ به امام ششم(سلام الله عليه) عرض كرد: «اني سمعتك و انت تقول كل شيعتنا في الجنة علي ما كان فيهم»؛ به حضرت عرض كرد كه من شنيدم شما مي‌فرموديد كه همه شيعيان ما اهل بهشت‌اند «قال صدقتك كلهم والله في الجنة» فرمود: من راست گفتم؛ قسم به خدا همه شيعيان در بهشت‌اند «قال قلت جعلت فداك ان الذنوب كثيرة كبار»؛ گناهان زياد است، گناهان كبيره هم هست (بعضيها به گناهان كبيره مبتلايند) «فقال[(عليه السلام)] اما في القيامة فكلكم في الجنة بشفاعة النبي المطاع او وصي النبي»؛ در قيامت همه شيعيان [به] بهشت مي‌روند؛ اما «ولكني و الله اتخوف عليكم في البرزخ»؛ قسم به خدا من از برزخ شما نگرانم. حالا برزخ چقدر طول مي‌كشد خدا مي‌داند، مگر قابل تحمل است؟ يك روزش قابل تحمل نيست چه رسد به احقاف و ساليان متمادي. در همان بيانات حضرت امير در نهج‌البلاغه هست؛ فرمود: شما كه اين پوستتان را تجربه كرديد، اين دست و پايتان را تجربه كرديد كه اين نمي‌تواند در برابر آتش تحمل كند. به خودتان رحم كنيد. يك روزش را آدم نمي‌تواند تحمل بكند چه رسد به چند سال.

 

تفاوت مفهوم «قبر» در اصطلاح كلام و فقه

فرمود: قسم به خدا من در برزخ براي شما نگرانم «قلت و ما البرزخ»؛ برزخ چيست؟ «قال[(عليه السلام)] القبر منذ حين موته الي يوم القيامة»[21]. قبر يك اصطلاح كلامي دارد، يك اصطلاح فقهي. اصطلاح كلامي‌اش اين است [كه] اگر كسي مُرد همان ‌جا وارد قبر شد، قبر يعني برزخ. اگر يك كسي را در سردخانه گذاشتند بعد از يك هفته آوردند دارند دفن مي‌كنند، يك قبر فقهي است؛ چگونه دفع بكنند، آدابي دارد و امثال ذلك؛ اما قبر در روايات از نظر بحث كلامي يعني برزخ. ما چهار عالم نداريم؛ عالم دنيا، عالم قبر، عالم برزخ و عالم قيامت، [بلكه] عالم قبر يعني همان عالم برزخ. كسي كه مُرد (در بستر بيماري‌اش مُرد) منتقل به عالم برزخ شد، [منتقل] به عالم قبر شد، او در قبر است الآن؛ يا «روضة من رياض الجنة» است، يا «حفرة من حفر النيران»[22]. بحثهاي فقهي‌اش آن است كه «ليلة الدفن»ي دارد، قبري دارد، چگونه بايد باشد، چقدر بايد حفر بشود و مستحبات، سنن و واجباتي دارد؛ اما حكم كلامي‌اش آن است [كه] اين شخص همين كه مُرد اين‌چنين نيست كه در دنيا باشد، اين الآن در قبر است.

همين‌ جا الآن يا «روضة من رياض الجنة» است يا «حفرة من حفر النيران»؛ اين در دريا باشد، در هوا باشد اين است. همه اينها را سؤال كردند؛ عرض كردند: خب در هوا اگر كسي را به دار آويختند [و] مدتها در هوا بود [عذاب قبرش چگونه است؟] حضرت فرمود: «رب الارض هو رب الهواء»[23]؛ آن ‌كه در زمين بايد فشار بدهد در هوا فشار مي‌دهد او بالعكس. پس قبر به اصطلاح روايت و كلام (يعني بحثهاي اعتقادي و كلامي) همان عالم برزخ است و در بحثهاي فقهي البته حسابش جداست كه روي زمين است و امثال ذلك. و اينكه گفته شد: «القبر اما روضة من رياض الجنة أو حفرة من حفر النيران»[24]، اگر يك كافر و يك مؤمن را در همين يك قبر ظاهري عالم طبيعت دفن كنند، قبر مؤمن «روضة من رياض الجنة» «مد البصر»، قبر آن كافر هم «حفرة من حفر النيران» به اندازه‌اي كه خدا بخواهد. هر دو هم مي‌بينند و حق مي‌بينند؛ نه توهم است، نه وجود مثالِ متصل است كه نفس ساخته باشد، زمامش به دست او باشد، واقعيت عيني نداشته باشد، بلكه واقعيت عيني دارد؛ منتها مثالي. نشئه حقيقي هست، واهب‌الصور آفريد، مثال هست، وجود خارجي عيني است، لذا فرمود: من از برزخ شما نگرانم. و خب هيچ كس نمي‌تواند تحمل كند.

 

يكي از آثار محبت اميرمؤمنان

و اينكه از طرق اهل سنت هم نقل شد كه «حب علي[(سلام الله عليه)] حسنة لا تضر معها سيئة و بغض علي[(عليه السلام)] سيئة لا تنفع معها حسنة»[25]، اين ناظر به همين است؛ يا به اين معناست كه اصلاً كسي كه واقعاً شيعه علي است دست به گناه نمي‌زند، يا نه اگر گناه كرد جهنم نمي‌رود (در قيامت)، در برزخ گرفتار «حفرة من حفر النيران»[26] خواهد شد. و اما آن براي هيچ كس قابل تحمل نيست، اين است كه حضرت فرمود: قسم به خدا براي شما از برزخ مي‌ترسم.

 

تكذيب آيات الهي، عاقبت ارتكاب معاصي

پرسش ...

پاسخ: بله؛ اين تهديد است. فرمود: عاقبت كساني كه به طرف گناه حركت مي‌كنند اين است كه اول كذب است و بعد تكذيب ـ معاذالله ـ ، لذا گفتند: شما دنبال گناه نرويد كه عاقبتش به تكذيب مي‌رسد: ﴿ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أسَاؤا السُّوايٰ﴾.

 [كه] اسم كان ﴿أَن كَذَّبُوا[27] است؛ ولي سيّدناالاستاد(رضوان الله عليه) مي‌فرمايند: ﴿ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أسَاؤا السُّوايٰ﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿أَن كَذَّبُوا[28] در هر حال اين اعلام خطر است كه پايان گناه ممكن است كه ـ معاذالله ـ به تكذيب برسد.

 

ـ ظهور اعمال صالح و سايهافكني ولايت بر ساير اعمال در قبر

روايتي را صاحب محاسن برقي در اين كتاب شريف محاسن برقي نقل كرده است كه اين از آنها جامع‌تر است. تا كنون تجسم در حدّ سه شخص يا چهار شخص يا پنج شخص و امثال ذلك بازگو شد، الآن آنچه كه ايشان بيان مي‌كنند در حدّ بيش از اينهاست؛ صفحه 288 كتاب محاسن برقي: «ابي بصير عن احدهما عليهما السلام» از امام باقر يا امام صادق(سلام الله عليهما) نقل مي‌كند: «اذا مات العبد المؤمن دخل معه في قبره ستة صور»؛ كسي كه مؤمن باشد و رحلت كند در قبر او شش صورت با او داخل مي‌شوند «فيهنّ صورة هي احسنهنّ وجها و ابهاهن هيئة و اطيبهن ريحا و انظفهن صورة»؛ در بين اين صورتهاي شش‌گانه يك صورتي است كه از همه زيباتر نوراني‌تر پاك‌تر و تميزتر است، آن‌گاه جاهاي اين صور شش‌گانه هم مشخص است: «فيقف صورة عن يمينه»؛ يك صورت طرف راست اين ميت قرار مي‌گيرد (در قبر) «و اخري عن يساره»؛ يكي طرف چپش «و اخري بين يديه»؛ سومي هم پيش روي او «و اخري خلفه»؛ يكي هم پشت سر او قرار مي‌گيرد «و اخري عند رجليه»؛ يكي هم نزديك پاهاي او قرار مي‌گيرد «و يقف التي هي احسنّهن فوق رأسه»؛ آن‌ كه از همه زيباتر و مهم‌تر است بالاي سر او قرار مي‌گيرد «فان أتي عن يمينه»؛ اگر خطر از طرف راست بخواهد بيايد «منعته التي عن يمينه»؛ آن صورت صلات كه در طرف راست اوست نمي‌گذارد، اين نمازي كه در دنيا او را از فحشا و منكر حفظ كرد همين نماز او را از خطر قيامت هم حفظ مي‌كند «ثم كذلك الي ان يؤتي من الجهات الست»؛ از هر طرف آسيبي بخواهد به اين شخص برسد، مسئول آن جهت او را حفظ مي‌كند، آن‌گاه «فتقول احسنهنّ صورة»؛ آن‌ كه از همه زيباتر است به ساير صور مي‌گويد: «من انتم»؛ شما چه كسي هستيد؟ «جزاكم الله عني خيرا»، آن‌گاه اينها خودشان را معرفي مي‌كنند: «فتقول التي عن يمين العبد»؛ آن صورتي كه طرف راست اين شخص است مي‌گويد: «انا الصلاة»؛ من نمازم «و تقول التي عن يساره انا الزكاة»؛ آن‌ كه در طرف چپ است مي‌‌گويد: من زكاتم «و تقول التي بين يديه انا الصيام و تقول التي خلفه انا الحج و العمرة و تقول التي عند رجليه انا بر من وصلت من اخوانك»، آن‌گاه «ثم يقلن من انت»؛ اين صورتها به آن كسي كه بالاي سر اينهاست «و احسنهن صورةً» است و از اينها سؤال كرد، مي‌گويند تو چه كسي هستي؟ «ثم يقلن من انت فانت احسننا وجها و اطيبنا ريحا و ابهانا هيئةً فتقول انا الولاية لآل محمد[(صلوات الله عليهم اجمعين]»[29]. اين است كه اين در رديف اعمال فرعي نيست، اين سايه‌افكن بر اعمال آنهاست. بنابراين هر كدام كه بهتر بودند به صورتهاي بهتر در مي‌آيند.

 

طرح بحث خلود در جهنم

از مجموع اين روايات به خوبي مثل آيات مي‌توان استفاده كرد كه اعمال؛ خواه عمل جانحه و قلب باشد، خواه عمل جارحه؛ مثل نماز و روزه و امثال ذلك باشد، مجسم است (حقيقت عيني است) و اگر كسي اهل بصيرت باشد آنها را مي‌بيند. آن‌گاه وقتي عمل مجسم شد و انسان را رها نكرد و با انسان بود، وقتي وارد مقام ثاني بحث مي‌شويم كه مسئله خلود است، يك مقدار زيادي راهها طي مي‌شود. آياتي كه درباره خلود است ـ كه بايد ملاحظه بفرماييد ـ (اينها) را هم بررسي كنيد. يك سلسله آيات است كه اصل تعذيب را به عنوان وعيد و اعلام خطر بازگو مي‌كند كه مي‌فرمايد: كفر و نفاق باعث عذاب است، خب اينها هم مي‌سازد با في‌الجمله‌اش هم با بالجمله (هم با خلود هم با انقطاع). با اينها نمي‌شود استدلال كرد؛ مگر اينكه به اطلاق اينها كسي تمسك كند كه بگويد «خب اينها معذب‌اند يعني ظاهرش اين است كه مطلقاً معذب‌اند» [كه] اين ‌گونه از استدلالها خيلي قوي نيست. عمده آياتي است كه دلالت بر خلود دارند و [در آنجا هم] خلود اگر بر مكث طويل حمل بشود باز دليل بر انقطاع نيست. عمده بحث، آن آياتي است كه در كنار خلود، مسئله ابديت را طرح مي‌كند كه ﴿خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً[30] كه آنچه به عنوان ابديت طرح مي‌كند ظاهرش اين است كه همواره هستند. آن ‌وقت مي‌ماند يك سلسله اشكالات عقلي كه آنها را هم بايد جواب داد.

خدا را قسم بدهيد به حق محمد و آل‌محمد كه اول صلواتش را بر محمد و آل محمد نازل كند و هر چه زودتر اين عزيزان رزمنده‌مان را پيروز كند كه هم ملت مسلمان ايران و هم ملت مسلمان عراق از اين خطر نجات پيدا كنند.

«بالنبي و آله و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[2] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[3] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.

[4] ـ بحارالانوار، ج 67، ص 78.

[5] ـ بحارالانوار، ج 46، ص 261.

[6] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 46.

[7] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[8] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 22.

[9] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[10] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 7.

[11] ـ بحارالانوار، ج 3، ص 90.

[12] ـ كافي، ج 3، ص 240.

[13] ـ كافي، ج 3، ص 240.

[14] ـ كافي، ج 2، ص 18.

[15] ـ كافي، ج 3، ص 241.

[16] ـ كافي، ج 3، ص 241.

[17] ـ كافي، ج 3، ص 241 ـ 242.

[18] ـ كافي، ج 3، ص 242.

[19] ـ سورهٴ همزه، آيهٴ 6.

[20] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 21.

[21] ـ كافي، ج 3، ص 243.

[22] ـ بحارالانوار، ج 6، ص 205.

[23] ـ كافي، ج 3، ص 241.

[24] ـ بحارالانوار، ج 6، ص 205.

[25] ـ عوالي‌اللئالي، ج 4، ص 86.

[26] ـ بحارالانوار، ج 6، ص 205.

[27] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 10.

[28] ـ الميزان، ج 6، ص 159؛﴿عاقبة﴾ بالنصب خبر كان و اسمه ﴿السّوايٰ﴾ قدّم الخبر عليه لافادة الحصر ... و ﴿ان كذبوا بآيات الله﴾ بحذف لام التعليل و التقدير لتكذيبهم بآيات الله و استهزائهم بها.

[29] ـ محاسن، ج 1، ص 288.

[30] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 169.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق