اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ إِذا قيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ في ضَلالٍ مُبينٍ (47) وَ يَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (48) مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ (49) فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لاَ إِلَي أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ (50) وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ (51) قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52) إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ (53) فَالْيَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (54) إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ في شُغُلٍ فاكِهُونَ (55) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في ظِلالٍ عَلَي الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ (56) لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ (57) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ (58)﴾
مستلزم جبر نبودن خلط بين تکوين و تشريع مشرکان
در سوره مباركه «يس» گذشته از اصول دين, بخشي از مسائل حقوقي و اخلاقي هم مطرح است. در آيه 47 كه سخن از دعوت آنها به انفاق مال به نيازمندان است, آنها چند جواب دادند؛ بخشي از جوابها خَلط بين تكوين و تشريع بود كه ميگفتند اگر خدا ميخواست اين طبقه ضعيف قدرت مالي داشته باشند به آنها ميداد، چرا ما بدهيم؟ اما از اين جهت كه مخاطب را مؤمنين قرار دادند ﴿قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ﴾ معلوم ميشود وجه ديگري هم مطرح است و آن اين است كه شما ميگوييد غنا و فقر به دست خداست, رزق به دست خداست، اگر رزق به دست خداست به آنها بدهد، چرا ما بدهيم؟ وجه سوّم آن هم كه در بحثهاي قبل گذشت. بازگو كردن اين آيه براي آن است كه خَلط بين تكوين و تشريع مستلزم جبر نيست، گاهي ممكن است در بعضي موارد، اينها هماهنگ باشند؛ ولي هيچ تلازمي بين اين دو مطلب نيست كه اگر كسي بين تكوين و تشريع خَلط كرد او جبري باشد. آنها در بحث شرك خودشان ميگفتند اين شرك ـ معاذ الله ـ مرضيّ خداست، براي اينكه خدا به كلّ شيء عليم است, يك; به كلّ شيء قدير است, دو; از شرك ما باخبر است, سه; اگر اين شرك مرضيّ خدا نباشد آن را تغيير ميدهد, چهار; چون تغيير نداد و كاري به ما ندارد معلوم ميشود مرضيّ اوست, پنج; ﴿لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْءٍ﴾[1] اين خَلط بين تكوين و تشريع بود، البته ذات اقدس الهي ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[2] است, ﴿قَدِيرٌ﴾[3] است؛ ولي در نظام تكوين, انسان را بين خير و شرّ و بين حق و باطل, صِدق و كذب, حَسن و قبيح مخيّر كرده است، اما در نظام تشريع گفت الاّ ولابد بايد راه صحيح را برويد و اگر تخيير بود و اباحهگري بود ديگر ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ﴾[4] را در برنداشت. اين آيه, تلازمي با مسئله جبر ندارد؛ اگر به عنوان جدال باشد، اينها به مؤمنان ميگويند شما كه ميگوييد فقر و غنا به دست خداست خدا بدهد! ما ميگوييم فقر و غنا به دست خود انسان است انسان بايد كار كند و توليد كند و اشتغال داشته باشد تا نيازمند نباشد. شما ميگوييد فقر و غنا به دست خداست خدا بدهد! غرض آن است كه اين دو طرف كه اشتباه ميكردند كاري به مسئله جبر ندارد.
تهديد مشرکان توسط انبيا به برپايي ناگهاني قيامت
به هر تقدير مشركان برهاني بر توحيد اقامه نكردند؛; لذا در همان شرك خودشان غوطهور بودند. انبيا و پيروان انبيا(عليهم السلام) آنها را به مسئله معاد تهديد ميكردند، اينها جريان مسئله معاد را مستبعَد ميدانستند نه مستحيل, دليلي بر استحاله و بطلان آن اقامه نكردند؛ بعد ميگفتند: ﴿مَتي هذَا الْوَعْدُ﴾؛ اگر راست ميگوييد اين قيامت چه وقت قيام ميكند؟ پاسخ اينها را ذات اقدس الهي ميدهد كه اينها بايد منتظر يك صيحه و تشر عمومي باشند ﴿مَا يَنظُرُونَ﴾؛ يعني «ما ينتظرون» ﴿إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً﴾ كه اين صيحه از همان جهانلرزه شروع ميشود، سخن از زمينلرزه و امثال ذلك نيست ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظيمٌ﴾[5] سخن از جهانلرزه است؛ يك تحوّل عميقي در جهان پيدا ميشود كه اينها در حال اشتغال به تجارت, به زراعت, به دامداري, به سياست, به كشاورزي و مانند آن كه در اين امور «اختصام» دارند, اختلاف دارند و سرگرم هستند دفعتاً قيامت قيام ميكند ﴿إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ﴾, «يختصمون» اختصام دارند, در مسائل علمي, اجتماعي, مالي و مانند آن اختلاف دارند. اينها وقتي ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ شد نه قدرت دارند كسي را وصيّ خود قرار دهند و نه قدرت دارند به خانههايشان برگردند و بميرند، هر كس در هر جا هست افسرده خواهد شد. ﴿فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لاَ إِلَي أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ﴾.
بررسي روايت منقول از امام سجاد(سلام الله عليه) در اثبات نفخههاي سه گانه
درباره اين صيحه يك بيان نوراني از امام سجاد(سلام الله عليه) مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) نقل كرد كه سه نفخه در عالَم هست: نفخه اول و دوم و سوم.[6] اثبات نفخه اول طبق آيات آسان نيست، اما نفخه دوم و سوم چرا؛ شايد آن مقدمات نفخه اُوليٰ را وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) نفخه ديگر دانست، بالأخره آنكه در بحار مرحوم مجلسي از وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) نقل شده است سه نفخه است؛ ولي قرآن كريم معمولاً دو نفخه را نقل ميكند. از نفخه ثاني مثل همين آيه سوره مباركه «يس» كه فرمود وقتي نفخ شده است ﴿وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلي رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ﴾ به نفخ تعبير شده, گاهي به «نَقْر» كه ﴿نُقِرَ فِي النَّاقُورِ﴾،[7] گاهي به صيحه نظير همين آيه سوره «يس» و ساير آيات.
«فزع» و «صعقه» از لوازم برپايي قيامت و استثنا شدن عدهاي از آن
بخشي از جريان نفخ در سوره مباركه «نمل» گذشت که سوره «نمل» آيه 87 اين بود: ﴿وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ در آن جهانلرزه كه كلّ عالَم ميلرزد ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظيمٌ﴾ لازمه آن «فزع» است, يك; لازمه آن «صعقه» است, دو; هم در «فزع» عدّهاي مستثنا هستند و هم در «صعقه»؛ يعني مدهوشي، نه بيهوشي. در آيه 87 سوره «نمل» فرمود: ﴿وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ و درباره «صعقه» هم فرمود: ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾؛[8] گروهي از اوحديّ از اولياي الهي اينها هم از آن فزع اكبر و هم از آن «صعقه» عمومي مستثنا هستند، اينها چه كساني هستند؟ اينها را بايد روايات مشخص كند؛ گاهي «صيحه» است, گاهي ﴿نُقِرَ فِي النَّاقُورِ﴾ است و گاهي نفخ است؛ چه اينكه گاهي «صعقه» است, گاهي «فزع» است. در صحنه قيامت كه از آن به فزع اكبر[9] ياد كردهاند، عدّهاي واقعاً مستثنا هستند که ﴿لا يَسْمَعُونَ حَسيسَها وَ هُمْ في مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ﴾.[10] در سوره مباركه «نمل» آيه 88 آن دارد كه ﴿وَ تَرَي الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ﴾ كه اين طليعه جريان قيامت است. در سوره مباركه «زمر» بر خلاف سوره «نمل» با فعل ماضي ياد كرده است؛ اين را مستحضريد كه مستقبل «محقّقالوقوع» را در كتابهاي ادبي گفتند هم گاهي با ماضي ياد ميشود و هم با مضارع، اين ﴿وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ﴾ كه در آيه 87 سوره «نمل» آمده است در سوره مباركه «زمر» به صورت فعل ماضي ياد شده است ﴿وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ﴾، چه اينكه در آيه 51 همين سوره مباركه «يس» كه محلّ بحث است به فعل ماضي تعبير شده كه ﴿وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ﴾ در اين جهت فرقي نيست كه مضارع «محقّقالوقوع» را ماضي تعبير ميكنند يا خودش به ماضي تعبير ميشود. پس بين سوره «نمل» و سوره «زمر» و سوره «يس» يك هماهنگي هست. در سوره «زمر» آيه 68 فرمود: ﴿وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْري﴾، چون آنها كه مدهوش نبودند ديگر بيهوش نشدند كه در نفخه صور دوم به هوش بيايند، اينها همواره هستند. آنكه ميگويد: «ما زنده به ذكر دوست باشيم٭٭٭ ديگر حيوان به نفخه صور»؛[11] يعني ساير زندهها با نفخ صور زنده ميشوند، ناظر به اين گروه است که اينها در هر دو نفخه حاضر هستند، براي اينكه اگر فزع اكبر است اينها مستثنا هستند, اگر نفخه صور و «صعقه» و مدهوشي است اينها مستثنا هستند, چون مستثنا هستند جامع بين «نفختين» هستند؛ هم نفخ اول را و هم نفخ دوم را درك ميكنند. آن كسي كه بين «هجرتين» جمع كرد, آن كسي كه صلات «قبلتين» را جمع كرد, آن كسي كه «جهادين» را جمع كرد اين ميتواند «نفختين» را هم جمع كند که هم از «فزع» و «صعقه» نفخه اُوليٰ مصون بماند و هم در نفخه ثانيه حضور فعّالي داشته باشد. ﴿ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْري فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ﴾ ديگر از آن به بعد نه خواب است، نه غفلت هست و مرگي هم نيست.
پرسش:...
پاسخ: مرگ كه هست؛ الآن با اينكه اينها مُردند، با توجه به آن همه اعمال را ميبينند. اين دو آيه سوره مباركه «توبه» كه ناظر به همين بخش است، فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛[12] «اليوم» ائمه ميبينند كه ما داريم چه كار ميكنيم, «اليوم» وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دارد ميبيند ما چه کار ميكنيم ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ﴾ اين ديگر مربوط به زمان حيات آنها كه نيست.
پرسش: پس جمعش با آن آيه ﴿لِمَن الْمُلك﴾[13] چيست؟
پاسخ: اينها جواب ميدهند: ﴿لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ﴾،[14] اگر ذات اقدس الهي جواب ميدهد به زبان اينها جواب ميدهد «وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَتَكَلَّمُ بِهِ»[15] همينها هستند كه ميگويند براي ذات اقدس الهي است؛ بالأخره مُلكي هست، اگر مُلكي هست اينها قويترين مِلك عالَم هستي هستند.
در اين بخش كه ذات اقدس الهي فرمود اينها با «صعقه» از بين ميروند.
اهميت و برتري روايات معرفتشناسي بر روايات فقهي
آن بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود: «النّاسُ نِيامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا»،[16] بارها به عرضتان رسيد که آنگونه از احاديث خيلي قويتر, علميتر و دقيقتر از «لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ»[17] است؛ اين «لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ»، چون به حوزه آمد حداقل در اين پنجاه سال اخير, پنجاه جلد درباره اين پنج جمله نوشته شده است، اين بيش از پنج جمله كه نيست «لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ وَ إِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَرَ» وقتي كلمات معصومين بحث شود آن وقت معلوم ميشود چه چيزي از آن به دست ميآيد. بعد از حذف مكرّرات؛ مثلاً آنچه مرحوم آقاي خويي فرمود, مرحوم امام فرمود, بزرگان ديگر فرمودند ـ درباره اين رساله استصحاب ـ با حذف مكرّرات تقريرات آنها، هركدام را بگوييم يك جلد كتاب نوشتند پنجاه جلد ميشود، اما آن مطالبي كه مربوط به ملكوت است, مربوط به عقلانيّت است, مربوط به توحيد است سند آنها قويتر است، علميّت آنها قويتر است، آنها اگر عرضه شود معلوم ميشود چه چيزي از آنها به دست ميآيد.
ناتمامي سؤال ﴿مَنْ بَعَثَنا...﴾ با استفاده از روايت «النّاسُ نِيامٌ...»
حضرت فرمود: «النّاسُ نِيامٌ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا» برخي از آقايان گوشهاي از اين حديث را وارد شدند، آدم ميبيند که معارف فراواني را آوردند. انساني كه خوابيده است خيلي چيزها را در عالَم خواب ميبيند, خواب ميبيند بوستاني هست, مرغزاري هست, داراييها و ثروتي هست، وقتي صبح براي نماز بلند شد ميبيند دستش خالي است. فرمود خيليها همينطور هستند، خيال ميكنند دارند وقتي كه همه را گذاشتند و با دست خالي دارند ميروند، هنگام مرگ معلوم ميشود دستشان خالي است، تا به حال خواب ميديدند «النّاسُ نِيامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا» اين معناي ظاهري و كفِ اين حديث است. فرمودند انسان كه در خواب رؤيايي دارد، رؤياهاي او گاهي عين واقع است؛ نظير آنچه وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) فرمود: ﴿إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾[18] اين ديگر تعبير نداشت، خودش بود. يك وقت تعبير دارد؛ نظير رؤياهايي كه حضرت يوسف(سلام الله عليه) تعبير كردند. اكثري مردم آنچه را ميبينند مثل خوابيده است كه در رؤيا دارد ميبيند، اينها تعبير دارد؛ يعني آنچه اينها ميبينند مكتبها, رفت و آمدها, قيام و قعودها, حركتها و نهضتها همه اينها تعبير دارد و وقتي که مُردند تعبيرشان روشن ميشود. اين حرف كجا، آن حرف كجا! خيلي از چيزهاست كه آدم در درس ميخواند و بحث ميكند، آنها ميگويند اينكه درس خواندي خوابي است كه داري ميبيني و اين تعبير دارد. «النّاسُ نِيامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا» آن علوم, آن معارف, آن قصّهها كه انسان خيال ميكند جزمي و قطعي است و براساس آن فتوا ميدهد، ميگويند اين تعبير دارد وقتي مُردي معلوم ميشود چه خبر است «النّاسُ نِيامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا». به هر تقدير انسان كه مُرد ميفهمد تا حال خواب بود و چيزي دست او نيست و واقعيّتي هم است. خيليها بعد از جريان سؤال نكير و منكر يا بشير و مبشّر بعد از مدتي ميگويند «نَمْ» بخواب! اگر ـ انشاءالله ـ مؤمن باشد كه ميگويند: «نَمْ قَرِيرَ الْعَيْنِ»[19] با «قرّة عين»[20] بخواب, خيليها در حال خواب هستند و اينچنين نيست كه بيدار باشند، گرچه خيرات و مَبرّات به آنها ميرسد، اما اينچنين نيست كه آنها باخبر باشند؛ بر خلاف شهدا, شهدا واقعاً بيدارند كه ﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ﴾[21] باخبر هستند كه راهيان راه آنها چه كساني هستند، از ذات اقدس الهي بشارت طلب ميكنند و ميگويند مژده دهيد اينها كه راهيان راه ما بودند الآن در كدام مقطع هستند؟ ﴿وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ﴾ نه به ديگران، اين ﴿الَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا﴾ هم قبلاً ملاحظه فرموديد كه عدم ملكه است. آنها كه راهيِ راه شهيد هستند و هنوز نرسيدند به آنها ميگويند: ﴿بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ﴾، اما آنها كه راه نيفتادند نميگويند هنوز نرسيد؛ اگر سه مسافر باشد در سه اتومبيل، يكي زودتر حركت كرده به مقصد رسيده, يكي بعد حركت كرده؛ ولي در راه هست, يكي هنوز حركت نكرده، آنكه پارك كرده حركت نكرده به او نميگويند هنوز نرسيد، ميگويند هنوز راه نيفتاد. ﴿بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا﴾ كه عدم ملكه است، براي راهيان راه شهداست اينها كه راه اينها را ادامه ميدهند؛ ولي به همان كوي نرسيدند شهدا از ذات اقدس الهي بشارت ميخواهند و ميگويند خدايا به ما مژده بده اينها الآن كجا هستند و چقدر مانده به ما برسند؟ اينها كاملاً باخبر هستند و خواب نيستند؛ ولي بسياري از افراد به آنها گفته ميشود «نَمْ قَرِيرَ الْعَيْنِ» بخواب, اگر ـ خداي ناكرده ـ تبهكار باشد كه يك خواب ترسناكي هم ميبيند؛ وقتي كه نفخه دوم شد اينها بيدار ميشوند، حالا برايشان قيامت حق شد؛ يعني فهميدند كه قيامت حق است. همين كه مُردند حيات بعد از مرگ و قيامت برايشان ثابت ميشود، منتها به طور اجمال; لذا وقتي نفخه ثاني شد آنها از آن حالت برميخيزند و ميگويند: ﴿مَنْ بَعَثَنا﴾، حالا يا خودشان متوجه ميشوند كه اين سؤال, سؤال درستي نيست يا ديگران مثل فرشتگان و مانند آن اينها را متوجه ميكنند كه اين چه سؤالي است؟! به فكر مشكل خودت باش! حالا هر كسي تو را بيدار كرد، کرد؛ تو ببين دستت چيست؟ آيا اجازه عبور داري؟ از صراط ميگذري يا نه؟ چرا ميگويي چه كسي مرا بيدار كرد؟ بگو چه کاري بايد بكنم. اينكه اينها ميگويند: ﴿مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا﴾ آنها ـ هر كه هست ـ يا خودشان متوجّه ميشوند که سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) نظر شريفشان اين است كه اين ﴿هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾ حرف خودشان است،[22] حالا ديگران نظرشان اين است كه حرف خودشان نيست بالأخره حرف يا فرشته است يا مؤمنان خاص هستند به آنها ميگويند چرا به اين فكر هستيد که چه كسي شما را بيدار كرده؟ حالا هر كسي شما را بيدار كرده، الآن مشكلت اين است كه بداني راه كجاست و نامه عملت دست راست است يا دست چپ است، مشكل خودت را حل كن، چه كار داري که چه كسي تو را بيدار كرده است. آنها ميگويند: ﴿يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا﴾، مرقد؛ يعني خوابگاه، اينها در خواب هستند، حالا اينها در دنيا خيال ميكردند كه از بين ميروند؛ ولي آنجا برايشان روشن شد كه مرگ به معناي نابودي نيست.
پرسش: قبر که حفرهاي از نار يا روضهاي از جنّت است،[23] اگر خواب هستند چطور ميفهمند؟
پاسخ: آنها مثل افراد خوابي هستند كه در خواب لذّت ميبرند خيليها هستند در اين حالت ميباشند. اين عبارت لطيف مرحوم شيخ مفيد اين است كه عدّهاي «يُلْهَى عَنْهُمْ»،[24] اينها اينچنين نيست كه مرتب بيدار باشند گروه خاصي هستند كه در برزخ باخبر ميباشند.
فرمود شما مشكلتان اين نيست كه چه كسي شما را بيدار كرد، مشكلتان اين است كه وعدّه الهي همين است, يك; صدق حرف انبيا روشن شد, دو; به اين فكر باشيد كه مشكل خودتان را حل كنيد, سه; اينكه چه كسي شما را بيدار كرد چه سؤالي است که ميپرسيد؟ ﴿مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا﴾، حالا يا خودشان متوجه ميشوند كه سؤال از فاعل درست نيست يا ديگران آنها را متوجه ميكنند كه بالأخره شما الآن چه مشكلي داريد؟ شما را بيدار كردند؟ هر كسي بيدار كرد باشد، الآن شما اينجا بايد اين صراط مستقيم را بايد برويد؛ اين صراط مستقيم عدّهاي «كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ»[25] از آن ميگذرند و براي يك عدّه «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّيْفِ»[26] است، هم دو طرف آن آتش است و هم زير آن آتش است. اينكه دارد ﴿عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ﴾،[27] آنكه در دنيا موقع رفتن گاهي افتان و خيزان ميرود، گاهي معصيت ميكند، گاهي در مسير راه راست است گاهي پاي او روي آتش است و گاهي هم روي صراط است، اما آنها كه «كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ» ميگذرند كساني هستند كه در دنيا ذات اقدس الهي توفيق هدايت به آنها داد و آنها هدايتپذير بودند. بالأخره فرمود الآن مشكل شما اين است كه اين راه را طي كنيد، مشكلتان اين است كه نامه را با دست راست خود بگيريد; حالا چه كسي ما را بيدار كرده چه حرفي است؟! حالا يا خودشان متوجه ميشوند و فوراً مسير حرف را برميگردانند يا آنكه با اينها سخن ميگويد به اينها ميگويد مشكل اصلي شما اين است كه وعده الهي رسيده و صدق انبيا روشن شده است، به فكر خودتان باشيد؛ نگوييد ﴿مَنْ بَعَثَنا﴾، بگوييد الآن ما بايد چه كار كنيم؟! ﴿هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ﴾.
بيدار شدن همه انسانها با نفخه دوم و احضار همه به دادگاه الهي
حالا اين نفخه دومي كه بايد همگان حضور پيدا كنند، اين با همان صيحه است؟ فرمود نه, آن صيحه براي اين است كه اينها بيدار شوند؛ آن صيحه اول كه همه به خواب رفتند كه «فزع» و «صعق» شد، اما حالا اين نفخ دوم ﴿وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ﴾ همه بيدار شدند و ديگر بعد از اين نفخهاي نيست. فرمود اين دومي ﴿إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ﴾؛ همانطوري كه در «صعق» فرمود يك عدّه مستثنا هستند، در احضار هم يك عدّه مستثنا هستند. در سوره «صافات»[28] و امثال «صافات» دارد که ما ديگران را حاضر ميكنيم؛ ولي بندگان مُخلَص را ما احضار نميكنيم، اينها خودشان حضور دارند؛ ﴿فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ﴾ آن وقت آن آيه مخصّص عموم اين آيه است.
امکان توجيه روايت امام سجاد(عليه السلام) و امکان مقدماتي بودن نفخه سوم
پرسش: درباره آن سه صيحهاي که امام سجاد(عليه السلام) فرمودند توضيح کافي نداديد.
پاسخ: اگر رسيديم ـ انشاءالله ـ در سوره مباركه «زمر» كه جمع بين «نفختين» كرده است، آنجا روايت بازگو ميشود؛ آن روايت بايد مشخص شود كه واقعاً سه نفخه است يا نفخه اُوليٰ نفخه مقدماتي است كه قرآن دو نفخه را بازگو كرده است. در سوره مباركه «زمر» آيه 67 اين بود: ﴿وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالي عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾ كه اين طليعه نفخه ميشود، بعد خود نفخه شروع ميشود ﴿وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ﴾ اين نفخه اُولاست ﴿إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْري﴾ كه نفخه دوم است ﴿فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ﴾[29] گاهي به نفخ تعبير ميشود, گاهي به صيحه تعبير ميشود, گاهي «نَقر» تعبير ميشود. اگر آن نفخه ثالثه طبق بيان نوراني كه از امام سجاد(سلام الله عليه) نقل شد ثابت شود شايد نفخه مقدماتي باشد.
عظمت صحنه قيامت و عدم توان حمل آن توسط آسمان و زمين
در اين قسمت فرمود همه اينها حاضر ميشوند و با آنكه در سوره «صافات» و اينهاست كه «مخلَصون» مستثنا هستند منافات ندارد، بعد صحنه قيامت را ذكر فرمود كه در صحنه قيامت به هيچ وجه ظلمي نيست. در جريان قيامت، آنقدر مسئله قيامت سنگين است كه تعبير قرآن كريم اين بود كه ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[30] حادثهاي نيست كه آسمان و زمين بتواند تحمل كنند، چون كلّ آسمان و زمين و همه انسانها حتي خود انسان كامل اين ديگر ناچار است از اين عالَم به عالم ديگر منتقل شود.
بررسي فروض سه گانه در تبدّل ارض با نفخه اول و صعوبت آن
در سوره مباركه «ابراهيم» ـ بخش پاياني آن ـ اين آيه مطرح شد كه بايد روشن شود كه در بين فروض سهگانه انسانها كجا هستند؟ آيه 48 سوره مباركه «ابراهيم» اين بود: ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾؛ يعني «تبدّل الأرض غير الأرض, تبدّل السماوات غير السماوات» که آسمان و زمين عوض ميشوند. رواياتي كه در ذيل اين آيه 48 بود اين بود كه زمين تبديل ميشود «إلي أرضٍ لَم يُعصِ عَليهَا»[31] تبديل ميشود به زميني كه روي آن معصيت نشده و برخي از روايات دارد كه اين كُره زمين تبديل ميشود «تُبَدَّلُ خُبْزَةً نَقِيَّةً»[32] به كُره نان كه مردم در قيامت از اين كُره ميخورند و روايات ديگري هم هست. بايد بررسي شود كه اين زمين كه تبديل ميشود به زمينِ ديگر با آنچه در سوره «واقعه» هست كه ﴿إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلي ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[33] در اين نفخه اول ـ فعلاً با نفخه ثاني كار نداريم ـ اين نفخه اول همراه با اين تبديل «ارض» و «سما» است يا قبل از تبديل «ارض» و «سما» است يا بعد از تبديل «ارض» و «سما» ميباشد؟ اوّلين و آخرين كه زنده ميشوند، قبل از اينكه زمين و آسمان عوض شود هست؟ اگر اينها زنده شدند و كلّ زمين و آسمان دارد عوض ميشود اينها كجا هستند؟ در اين صورت كه يك زلزله ديگر پيش ميآيد. اگر زمين و آسمان، اول عوض شود بعد اينها احيا شوند، پس اينها از اين زمين نيستند، در حالي كه ظاهر قرآن اين است كه ﴿مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ﴾.[34] آيا همزمان اين دو حادثه اتفاق ميافتد؟ يعني همزمان انسانها از همين زمين برميخيزد و همزمان همين زمين تبديل ميشود به زميني كه روي آن گناه نشده است؟ كه تصوّر آن صعب است، اين از نظريترين و دقيقترين مسائل مسئله معاد و قيامت است.
پرسش: همان جريان شهادت زمين و زمان؟
پاسخ: بله همين است و در بحثهاي قبل هم بود. در تمام موارد بايد اصلِ ثابت ما داشته باشيم، براي اينكه زمين بايد شهادت دهد و شكايت كند به هر تقدير اگر تبديل شود «إلي أرضٍ لَم يُعصِ عَليهَا» بالأخره اين بايد شهادت دهد, اگر تبديل شود به «خُبْزَةً نَقِيَّةً» بايد شهادت دهد؛ آن وقت چه تبديلي است كه گوهر شيء عوض ميشود، اما همه حواسّش است؟ مسجد شكايت ميكند؛ اينها ديگر تشبيه كه نيست و يك روايت و دو روايت كه نيست، اين تعبيرات ممكن است در برخي از روايات انسان به تشبيه حمل كند، اما واقعاً كسي قدرت دارد كه ـ دهها روايت است ـ همه اينها را توجيه كند؟ زمين ميگويد: «بَيْتِ وَحْدَةٍ وَ مَنْزِلِ وَحْشَةٍ وَ مَفْرَدِ غُرْبَةٍ»[35] هر روز به انسان خطاب ميكند، ما بگوييم اينها همه تشبيه است؟ مسجد شكايت ميكند كه فلان همسايه در من نماز نخوانده, از فلان همسايه شفاعت كند كه آمده نماز خوانده، اينها را بگوييم همه تشبيه است؟ شكايت كردن مسجد, شفاعت كردن مسجد, شهادت دادن زميني كه انسان روي آن گناه كرده، اينها تواتر اجمالي دارد به هيچ نميشود اينها را ما بگوييم مثلاً تشبيه است و تمثيل است و امثال ذلك.
پرسش: آيه ﴿يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا﴾[36] به اين اشاره دارد؟
پاسخ: بله, براي اينكه اين بايد باخبر شود ﴿بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحي لَها﴾[37] كه بگويد؛ آن چون «اشراطالساعة» است و هنوز عوض نشده ميتواند شهادت دهد؛ ولي اگر اين زمين تبديل شد به زميني كه «لَم يُعصِ عَليهَا» يا تبديل شد به «خُبْزَةً نَقِيَّةً» آنگاه چگونه اين مسائل را انسان ميتواند اثبات كند؟ پس دو مشكل اساسي اينجاست: يكي اينكه اوّلين و آخرين كه ﴿لَمَجْمُوعُونَ إِلي ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ هستند در كدام مقطع از مقاطع سهگانه زمين حاصل ميشود؟ دوم اينكه اين به هر وضعي كه است اگر تبديل شود «إلي أرضٍ لَم يُعصِ عَليهَا» كه تصوّر آن دشوار است يا تبديل شود به «خُبْزَةً نَقِيَّةً» كه آن هم دشوار و «مستصعب» است آن وقت اين شهادتها, شكايتها و شفاعتها را چگونه ميشود توجيه كرد؟
عدم امکان اثبات زمان براي صحنه قيامت و دليل آن
مطلب ديگر اينكه در جريان مسئله زمان درست است كه اگر تبديل شود به زمان ديگري، چون جِرم است ممكن است زمان باشد، اما زمان از جِرم نشئت نميگيرد از حركت جرم نشئت ميگيرد، ما چه دليل داريم بر اينكه زمين تبديل شود به زميني كه آن هم حركت ميكند؟ اگر حركت نباشد زمان توليد نميشود، حركت است كه منشأ پيدايش زمان است، اگر چيزي حركت نكند و تحوّل نداشته باشد كه زماني پيدا نميشود؛ اين اثبات ميخواهد، شك براي ما كافي است. اگر كسي شك دارد كه فلان شيء موجود است يا نه, اين نبايد دليل بياورد, اگر كسي بگويد كه ما زمان داريم او بايد دليل بياورد كه اين زمين تبديل ميشود به زمين متحرّك ولو آن زمين «ارضي» باشد که «لَم يُعصِ عَليهَا» يا «تُبَدَّلُ خُبْزَةً نَقِيَّةً», اينها تصوّرش نظري است، فضلاً از تصديق آن.
ورود تبهکاران به صحنه قيامت با غل و زنجير اعمال
در اين موارد فرمود اينها وارد اين صحنه ميشوند و الآن ديگر به اين فكر نيستند كه اين زمين همان زمين قبل است يا نه, كلّ اعمالشان را ميبينند, شهودشان را هم ميبينند و امثال ذلك؛ اين گروه مشكل خاصّي ندارند، اما اساس كار در اين است كه حالا كه ميخواهند وارد شوند ميبينند با غل و زنجير همراه هستند و اين غل و زنجير هم همان اعمال آنهاست. آن روايت نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه در دعاي «ختم القرآن» بود كه از صحيفه سجاديه خوانديم، حضرت فرمود: «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ»[38] درست است كه غل و زنجيري در قيامت هست ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ﴾،[39] اما اين غل و زنجير را از آهن درست ميكنند يا طبق بيان نوراني امام سجاد از همين اعمال درست ميكنند؟ درست است كه هيزمي در جهنم هست، اما اين هيزم را از جنگل ميآورند يا طبق آيه سوره «جن» خود ظالم, گُر ميگيرد و هيزم جهنم است؟ ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛[40] آن بيان نوراني امام سجاد دارد که اعمال, غل و زنجير ميشود، اين بيان قرآني دارد خود ظالم گُر ميگيرد و هيزم جهنم است. مستحضريد اگر بخواهند كورهاي را مشتعل كنند آن موادّ اوليه را ميآورند؛ مثلاً هيزم را بعد آتشزنه يا آتشگيره را كنار آن قرار ميدهند كه اين هيزمها مشتعل شود، از آن آتشزنه يا آتشگيره به عنوان ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ ياد ميشود «وقود، ما توقد به النار». «وقود» را هم قرآن كريم دارد که همين انسانها هستند، منتها ائمه كفر؛ ائمه كفر را ميفرمايد «وقود» هستند ﴿هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ﴾؛[41] آنكه امروز كار استكبار و صهيونيسم را كرد فردا جزء ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ است، امروز يك عدّه را سوزانده فردا خودش ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ ميشود كه ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾[42] آنجا هم كه رفتند ديگران را اينها مشتعل ميكنند.
به هر تقدير اينكه فرمود آسمان و زمين تبديل ميشود، اگر خواستيم اينجا زمان را ثابت كنيم بايد ثابت شود كه اين زمين تبديل ميشود به زمينِ مادياي كه متحرّك است؛ اينها البته هركدام بحث خاصّ خودش را دارد. فرمود در اين قسمت هيچ ظلمي نيست براي اينكه متن عمل را آدم ميبيند، هيچ شكايت و هيچ گِلهاي هم نيست، ميگويند: ﴿ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها﴾.[43]
تصويري از متنعم شدن مؤمنان در بهشت
فرمود در قبال اين انذار, بشارت هم هست و آن اين است كه ﴿أَصْحابَ الْجَنَّة﴾ اليوم كه حالا نفخه صور ثاني شد و همگان حاضر هستند اينها شغلهاي خوبي دارند, لذّتهاي خوبي دارند, متفكّرانه گفتمان دارند, حضور دارند و لذّت ميبرند. در اين بهشت طبق بحث گذشته روشن شد كه تمام لذّتها بدون سابقه رنج هست؛ يعني انسان بدون اينكه رنج تشنگي بچشد لذّت سيرابي دارد، بدون اينكه رنج گرسنگي بكشد لذّت سير شدن را دارد.
بهشت آدم ابوالبشر گوشهاي از بهشت موعود
در سوره مباركه «طه» همين مطلب را ذات اقدس الهي درباره حضرت آدم فرمود؛ در سوره مباركه «طه» آيه 116 به بعد فرمود ما به آدم و حوا گفتيم: ﴿يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ﴾ اين شيطان ﴿عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ﴾ آن وقت اگر از بهشت خارج شديد ﴿فَتَشْقي﴾؛[44] يعني به زحمت ميافتيد. چرا به زحمت ميافتيد؟ براي اينكه اينجا جاي رفاه است و اينجا اصلاً گرسنه نميشوي ﴿إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فيها وَ لا تَعْري﴾،[45] نه لباست كهنه ميشود كه احتياج به خياطي داشته باشي، نه گرسنه ميشوي كه از گرسنگي رنج ببري و نه گرما در تو اثر ميكند و نه تشنه ميشوي و نه آفتابزده، براي اينكه اينجا آفتابي نيست؛ اين همان بهشت معنوي است كه هيچ رنجي در آن نيست و بدون رنج گرسنگي، لذّت سيري هست; بدون رنج تشنگي, لذّت كوثري هست; بدون اينكه انسان احتياج داشته باشد از گرما و سرما نجات پيدا كند در رفاه است. شيطان آمده گفته اينجا جاي خوبي است، بهشت است و هيچ مشكلي ندارد; منتها تو اينجا موقّت هستي، اگر از ميوه اين درخت بخوري يا فرشته ميشوي يا هميشه اينجا ميماني. اينكه به شما گفتند از اين درخت نخور، براي اينكه اگر از اين درخت بخوري يا فرشته ميشوي يا هميشه ميماني ـ جنّت خُلد است ـ نه اينكه اينجا آفتاب هست تو نميسوزي يا گرسنگي هست؛ ولي تو گرسنه نميشوي که نظير باغهاي دنيا باشد، هيچ ارتباطي به باغ دنيا ندارد. در سوره مباركه «اعراف» فرمود ما به حضرت آدم و حوا گفتيم: ﴿فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ ٭ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ﴾[46] خدا شما را فقط براي اين نهي كرد، اينكه گفت از اين درخت نخوريد براي اين است كه اگر از اين درخت خورديد ميشويد فرشته يا اگر از اين درخت خورديد دائماً در اينجا ميمانيد. فرشته شدن كه چيز خوبي است و دائماً در اينجا ماندن هم چيز خوبي است، شما از اين درخت ميل كنيد دائماً همينجا خواهيد بود، چرا برويد زمين؟! ﴿ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدينَ﴾؛ اينجا اگر كسي بماند مخلّد است، چون بهشت خُلد همينجاست.
بنابراين جنّت آدم, جنّت خُلد بود؛ وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) در آن حديث وقتي از حضرت سؤال كردند كه در جريان شجرهٴ آدم بعضي گفتند گندم بود يا خوشه گندم و بعضي گفتند شاخه انگور بود يا شاخه خرما بود، كدام يك از اين روايات درست است؟ فرمود همه درست است، براي اينكه درخت بهشت اينطور نيست كه درخت انگور, گندم ندهد يا خوشه گندم, انگور ندهد فرمود همه اين روايات درست است.[47] از اين معلوم ميشود آن جنّتي كه وجود مبارك آدم بود جنّت دنيايي نبود؛ يعني گوشهاي از گوشههاي زمين نبود.
پرسش:...
پاسخ: چندتا روايت دارد که بعضيها گفتند انگور بود و بعضي گفتند گندم بود؛ وجود مبارك امام رضا فرمود همه اينها درست است، براي اينكه درخت بهشت اينچنين نيست كه درخت خرما فقط خرما دهد يا درخت انگور, انگور دهد يا خوشه گندم, فقط خوشه گندم دهد, بلکه هر چه را بهشتي بخواهد؛ آن نشان ميدهد كه جنّت دنيا نبود و آن هم كه «أرض» گفتند بايد توجيه شود.
بنابراين اينكه فرمود اهل بهشت در رفاه هستند، براي اين جهت است كه آنجا ﴿لا لَغْوٌ فيها وَ لا تَأْثيمٌ﴾[48] هيچكدام از اين مشكلات در آنجا راه ندارد.
پرسش: بهشت مگر تجسّم اعمال خود انسان نيست، حضرت آدم كه كاري نكرده بود؟
پاسخ: چرا, ذات اقدس الهي او را به عنوان امتحان در آن مرحله قرار داد.
بنابراين اينكه فرمود: ﴿إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ في شُغُلٍ فاكِهُونَ﴾ براي آن است. ﴿هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ﴾ حالا منظور از «ازواج» برخيها هستند كه در دنيا به آنها ملحق ميشوند ﴿أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾[49] است, ﴿وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ﴾[50] است يا همان حوريهاي آن عالَم هستند که ﴿هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في ظِلالٍ عَلَي الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ﴾ با اينكه ﴿لا يَرَوْنَ فيها شَمْساً وَ لا زَمْهَريراً﴾؛[51] ولي در هواي سايهگونه، اينها به سر ميبرند که ﴿لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ﴾؛ همانطوري كه در گذشته اشاره شد «فاكهون» به معناي «ذو فاكهه» نيست؛ اينها «متفكّه» و خوشحال هستند, گفتمان لذّتبخش دارند، ميوهها هم براي آنها هست ﴿لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ﴾، هر چه بخواهند براي آنها حاصل است و فوق خواستههاي آنها هم هست. يك وقت چيزي را دعوا ميكنند ﴿دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾[52] كه با ﴿سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾ حاصل ميشود، پس هر چه را كه اينها ادّعا كنند و بخواهند برايشان حاصل ميشود. يك سلسله چيزهاست كه حاصل است، يك چيزهاست كه با ادّعا و خواستن حاصل است و چيزهايي هم هست كه فوق خواستنِ اينهاست.
نعمتهاي بهشتي تابع اراده مؤمنان و پايانناپذيري آن
فرمود: ﴿لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فيها وَ لَدَيْنا مَزيدٌ﴾،[53] اين ﴿لَدَيْنا مَزيدٌ﴾ در بحثهاي قبل بود كه بعضي از نعمتها در بهشت است كه انسانهاي عادي آرزوي آنها را ندارند، چون حوزه آرزو به حوزه معرفت وابسته است، آدم وقتي چيزي را درك نميكند آرزو هم ندارد. اين مثال قبلاً هم ذكر شد شما ميبينيد يك كشاورز يا پيشهور يا دامدار در تمام مدت عمر هرگز آرزو نميكند كه اي كاش من نسخه خطّي تهذيب شيخ طوسي را ميداشتم، اين اصلاً نامي از تهذيب شيخ طوسي نشنيد تا آرزو كند كه من نسخه خطّي آن را داشته باشم. حوزه آرزوي هر كسي به مقدار معرفت اوست، اگر كسي چيزي را نداند آرزو هم نميكند; لذا در آن بخش از قرآن فرمود: ﴿لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ﴾[54] هر چه بخواهند هست, يك; ﴿وَ لَدَيْنا مَزيدٌ﴾[55] يك سلسله نعمتهايي هم هست كه فوق آرزوي آنهاست، آنها نميدانند آنجا چه خبر است كه آرزو كنند; لذا هم ﴿فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ﴾، يك; هم ﴿لَهُمْ ما يَدَّعُونَ﴾, دو; ﴿لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ﴾, سه; ﴿وَ لَدَيْنا مَزيدٌ﴾, چهار؛ يعني برخي از نعمتها و عنايتهاي الهي است كه آنها از آن خبر ندارند تا از ما بخواهند و شايد اين ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ﴾ هم جزء همانها باشد.
در سوره مباركه «احزاب» «تصليه» و «تسليم» هر دو درباره پيغمبر و آل پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) گذشت كه ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً﴾[56] همان آيه معروف است. در همان سوره مباركه «احزاب» نسبت به مؤمنين هم گذشت كه ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾[57] خدا بر مؤمنين صلوات ميفرستد تا اينها را روشن كند «تصليه» در آن سوره «احزاب» مطرح شد، اما «تسليم» مطرح نشد؛ «تسليم» در سوره «يس» است كه فرمود: ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ﴾؛ اين «سلام الله» است كه به انسانهاي مؤمن در بهشت ميرسد, اگر درباره موسي و هارون(سلام الله عليهما) دارد كه ﴿سَلامٌ عَلي مُوسي وَ هارُونَ﴾[58] به دنبال آن دارد که ﴿كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ﴾,[59] «نَجْزِي الکذا» و «نَجْزِي الکذا»؛ سلام خدا همانطوري كه شامل حال انبيا ميشود، شامل حال راهيان درست راه انبيا(عليهم السلام) خواهد شد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1]. سوره انعام, آيه148.
[2]. سوره بقره, آيه29.
[3]. سوره بقره, آيه20.
[4]. سوره حاقه, آيات30 ـ 31.
[5]. سوره حج, آيه1.
[6]. بحارالانوار، ج6, ص324.
[7]. سوره مدثر, آيه8.
[8]. سوره زمر, آيه68.
[9]. سوره انبياء, آيه103؛ ﴿لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ﴾.
[10]. سوره انبياء, آيه102.
[11]. ديوان اشعار(سعدی), غزل303.
[12]. سوره توبه, آيه105.
[13]. سوره غافر, آيه16.
[14]. سوره غافر, آيه16.
[15]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج2 ، ص174.
[16]. مرآة العقول، ج8، ص293.
[17] ـ وسائل الشيعه، ج1، ص245.
[18]. سوره صافات, آيه102.
[19]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج3 ، ص232.
[20]. سوره فرقان, آيه74؛ ﴿قُرَّةَ أَعْيُنٍ﴾.
[21]. سوره آل عمران, آيه170.
[22]. تفسير الميزان، ج17، ص99.
[23]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج3، ص242؛ «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ».
[24]. مسائل السروية، ص63.
[25]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج3، ص232.
[26]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج8، ص312.
[27]. سوره مومنون, آيه74.
[28]. سوره صافات, آيات127 و 128؛ ﴿فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ * إِلاَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ﴾.
[29]. سوره زمر, آيه68.
[30]. سوره اعراف, آيه187.
[31]. ر.ك: الجامع لأحكام القرآن, ج16, ص300؛ «يحشر الناس على أرض بيضاء مثل الفضة لم يعص الله ـ جل وعز ـ عليها».
[32]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج6 ، ص286.
[33]. سوره واقعه, آيات49 و 50.
[34]. سوره طه, آيه55.
[35]. نهج البلاغه, خطبه157.
[36]. سوره زلزال, آيه4.
[37]. سوره زلزال, آيه5.
[38]. الصحيفة السجادية، دعای42.
[39]. سوره حاقة, آيات30 و 31.
[40]. سوره جن, آيه15.
[41]. سوره آل عمران, آيات10 و 11.
[42]. سوره هود, آيه98.
[43]. سوره کهف, آيه49.
[44]. سوره طه, آيه117.
[45]. سوره طه, آيه118.
[46]. سوره اعراف, آيات19 و20.
[47]. عيون اخبار الرضا، ج1، ص306؛ «إِنَّ شَجَرَةَ الْجَنَّةِ تَحْمِلُ أَنْوَاعاً فَكَانَتْ شَجَرَةُ الْحِنْطَةِ وَ فِيهَا عِنَبٌ وَ لَيْسَتْ كَشَجَرَةِ الدُّنْيَا».
[48]. سوره طور, آيه23.
[49]. سوره طور, آيه21.
[50]. سوره طور, آيه21.
[51]. سوره انسان, آيه13.
[52]. سوره يونس, آيه10.
[53]. سوره ق, آيه35.
[54]. سوره نحل, آيه57.
[55]. سوره ق, آيه35.
[56]. سوره احزاب, آيه56.
[57]. سوره احزاب, آيه43.
[58]. سوره صافات, آيه120.
[59]. سوره صافات, آيه121.