09 12 1985 2145612 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 119(1364/09/18)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم

بسم الله الرّحمن الرّحيم

﴿وَأَقِيمُوا الْصَّلاَةَ وَآتُوا الْزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الْرَّاكِعِينَ (43) أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ (44)﴾

برپا داشتن نماز و پرداخت زكات       

خداي سبحان به بني‌اسراييل دستور اقامه نماز و إيتاء زكات مي‌دهد اين دستور گذشته از اين كه يك وظايف عبادي همگاني است دستور لازم مستضعفاني است كه به حكومت رسيده‌اند.

ـ پايه‌هاي حكومت محرومان و مستضعفان از نظر قرآن

خداي سبحان در سورهٴ حج وقتي محرومين به حكومت رسيده‌اند نحوه حكومت آن‌ها را چنين تشريح مي‌كند در آيهٴ 41 مي‌فرمايد *«الذين إن مكناهم في الأرض أقاموا الصلاة وآتو الزكوة وأمروه بالمعروف و نهوا عن المنكر ولله عاقبة الأمور»*﴿1﴾

آن‌ها كه از نصرت حق برخوردارند اگر حاكم بر زمين بشوند به اذن خدا يعني دين خدا را در زمين احيا كنند وقتي به قدرت برسند نماز را اقامه مي‌كنند. و زكات را مي‌پردازند و ديگران را به معروف امر مي‌كنند و از بدي بازمي‌دارند و پايان همه كارها را بسوي خداي سبحان مي‌دانند. آنگاه دربارهٴ خصوص بني‌اسراييل در آيات فراوان مي‌فرمايد ما شما مستضعفان را به حكومت رسانديم دربارهٴ بني‌اسراييل مكرّر اين لسان را بيان مي‌دارد مي‌فرمايد به اين كه ما شما را از ستم رهايي بخشيديم و مسلّط بر زمين كرديم. در همين سورهٴ مباركهٴ بقره آيهٴ 49 كه بعد خواهد آمد ان شاء الله مي‌فرمايد:  *«وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلاَءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ»*﴿2﴾؛ فرمود: بياد آن روزي باشيد كه زير سلطه فراعنه بوديد ما شما را نجات داديم گاهي مي‌فرمايد: متذكر باشيد كه خداي سبحان از بين شما انبيا و سلاطين الهي مبعوث كرد. *«و جعلكم ملوكاً»*﴿3﴾ چون اصل كلي آن است كه اگر محرومين به حكومت رسيدند بايد نماز را اقامه كنند، زكات را بپردازند امر به معروف و نهي از منكر را احيا كنند. به بني اسراييل هم مي‌فرمايد: شما مشمول همان اصل كلي هستيد، محروميني بوديد كه امروز به قدرت رسيده‌اند بنابراين *«أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ»*﴿4﴾ اين دستوري كه خداي سبحان به بني اسراييل مي‌دهد دستور عبادي فردي نيست كه انسان در هر شرايطي موظّف است نماز بخواند و روزه بگيرد و زكات بپردازد بلكه ترسيم حكومت محرومان الهي را در سورهٴ حج بيان كرد، مصداق حكومت محرومان را در بسياري از موارد در نقل داستان بني‌اسراييل ذكر كرد. آنگاه مي‌فرمايد: *«يا بني إسراييل»*﴿5﴾ شما *«أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ»*﴿6﴾ در كنار اين اقامه صلاة و ايتاي زكات مسأله امر به معروف و نهي از منكر را هم با يك عنايت خاص طرح مي‌كند. لذا مي‌فرمايد: *«أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ»*﴿7﴾.

ـ استعانت از نماز براي فائق آمدن بر مشكلات

در آيات ديگر راجع اقامه صلاة و ايتاي زكات سخن مي‌گويد مي‌فرمايد: شما با اين نماز بر مشكلات فائق مي‌آييد *«اسْتَعِينُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ»*﴿8﴾ اين معلوم مي‌شود تنها يك دستور عبادي و دستور انفرادي نيست. در آيهٴ 45 مي‌فرمايد: *«اسْتَعِينُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ»* شما مشكلاتي داريد اين مشكلات را با نماز بايد حل كنيد. مگر نه آن است كه خداي سبحان شما را فائق كرد و دشمن شما را از بين برد؟ با كدام قدرت شما فائق شديد؟ با قدرت الهي. اگر بخواهيد اين حكومتتان مستدام بشود چاره جز استعانت به نماز نيست يعني تحكيم ارتباط شما با خدا، باعث دوام شماست. لذا فرمود: *«اسْتَعِينُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ»* تنها سخن از *«أَقِيمُوا الصَّلاَةَ»* نيست استعانت به نماز است نماز معين خوبي است به انسان قدرت مي‌بخشد چه نقشي در نماز هست كه انسان را مقتدر مي‌كند؟ چه كمكي از نماز به انسان مي‌رسد؟ اين را در آيهٴ بعد كه فرمود: *«اسْتَعِينُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ»*  بايد مطرح كرد.

سؤال ...

جواب: منظور آن است كه اين كريمهٴ *«أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ»* همان بيان وظايف حكومت محرومين است كه يكي از پس از ديگري دارد ذكر مي‌كند.

 

تعبير *«واركعوا ...»* به منزلهٴ «صَلّوا»

بعد فرمود: *«وَارْكَعُوا مَعَ الْرَّاكِعِينَ»*﴿9﴾ باز همان مسألهٴ نماز را دوباره تكرار مي‌كند مثل اين كه فرمود: صلّوا مع المصلّين اين كه فرمود *«أقيموا الصلوة وآتوا الزكوٰة»* دوباره فرمود *«واركعوا مع الْرَّاكِعِينَ»*﴿10﴾ خداي سبحان از نماز به اشرف اجزايش ياد مي‌كند. گاهي از نماز به عنوان ركوع ياد مي‌كند. گاهي از نماز به عنوان سجود ياد مي‌كند. گاهي از مصلّين به عنوان راكعين و ساجدين ياد مي‌كند چون ركوع و سجود دو ركن از اهمّ اركان صلاة هستند گاهي خداي سبحان از نماز به عنوان ركوع و سجود ياد مي‌كند اين‌كه فرمود: *«وَارْكَعُوا مَعَ الْرَّاكِعِينَ»* يعني «صلّوا مع المصلّين». تقريباً تكرار همان امر صلاة است براي تأكيد براي آن است كه اين مسأله صلاة نسبت به افرادي كه حاكم بر زمين شدند نقش اساسي صيانت حكومت آن‌ها را دارد.

سؤال ...

جواب: برپا داشتن چه مفرد چه جمع. مثل *«أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً»*﴿11﴾.

 

سؤال ...

ترغيب به نماز جماعت در *«واركعوا مع الراكعين»*

جواب: نه، هر دو هست. هم مي‌تواند جماعت باشد كه در بحث ديروز اشاره شد هم مي‌تواند اين جمله *«و اركعوا مع الراكعين»*﴿12﴾ مي‌تواند تأكيد باشد منتها اساس نماز بر جماعت است لذا جمع ذكر مي‌كند. اصولاً صيغ نماز، صيغ جماعت است. «السّلام عليكم و رحمة الله» نشان مي‌دهد كه نماز، نماز جماعت است. يا «السّلام علينا و علي عباد الله الصّالحين» نشان مي‌دهد كه بساط نماز، بساط جماعت بود.

سؤال ...

جواب: نه آن هم *«مع الرّاكعين»* است. چون *«مع الرّاكعين»* است معلوم مي‌شود گروه ديگري هم اهل ركوعند، شما هم از صف ديگران جدا نشويد.

 

ـ ركوع و سجود، دو ركن مهم نماز

در مسأله تعبير از نماز به ركوع و سجود در سورهٴ مباركهٴ حج، آيهٴ 77 اينچنين است كه *«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا»*﴿13﴾ اينكه فرمود: ركوع و سجود كنيد يعني نماز بخوانيد منتها چون مهم‌ترين اجزاي نماز يا از اهم اركان نماز ركوع و سجود است لذا از نماز به عنوان ركوع و سجود ياد كرده است. چنان كه وقتي مسلمين را معرفي مي‌كند مي‌فرمايد: جريان مسلمين در تورات و انجيل اينچنين آمده است آيهٴ پاياني سورهٴ مباركهٴ فتح، آيهٴ 29 اينچنين است بعد از اين كه فرمود: *«أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»* فرمود: *«تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً»* *«تراهم ركّعاً سجّداً»* يعني «تريٰهم مصلّين». *«تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»*﴿14﴾ يعني «تريٰهم مصلّين»؛ آن‌ها را اهل نماز مي‌يابي. منتها در بين اجزاي نماز چون ركوع و سجود از اهميّت خاص برخوردار است لذا ركوع و سجود ياد كرده است.

 

ـ اهميت سجده با استفاده از آيات و روايات

چنان كه در بين ركوع و سجود باز سجود اشرف از ركوع است دربارهٴ سجود علي حدّه بحث فرمود كه: *«سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»* سيما يعني نشانه. نه سيما يعني چهره. سيما از سمه وسمه و موسوم و امثال ذلك است. موسوم يعني چيزي كه علامت دارد سمه يعني نشانه، سيما يعني نشانه. فرمود: نشانهٴ ايمان در چهره اين‌هاست. يعني اثر سجده در پيشاني آن‌هاست. در بعضي از روايات حضرت به بعضي از شاگردان مي‌فرمايد: چرا پيشاني شما صاف است؟ چرا اثر سجده نيست؟ اينكه گفته‌اند سجده‌هاي طولاني كنيد براي آن است كه حضرت فرمود چرا اين جبهه شما جلحاست.(15) صاف است مثل اين كه فقط به حد ضرورت اكتفا مي‌كنيد سري به خاك مي‌زنيد و برمي‌داريد. فرمود: اينچنين نباشيد. فرمود: *«سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»*﴿16﴾ ركوع يك عبادت مستقلي، ظاهراً نيست اما براي سجده يك عبادت مستقلي در اسلام هست سجدهٴ شكر هست سجده تلاوت هست و يك دستورات خاصي داده‌اند سجده شكر يك عبادت است سجده تلاوت چه سجده واجب در مواضع اربعه چه سجده‌هاي مستحب كه بيش از ده جا در قرآن كريم سجده‌هاي مستحبّي دارد. اين‌ها عبادت است. سجده يك عبادت نفسي دارد غير از آن عبادت جزيي و ضمني كه در صلاة دارد اما ركوع ظاهراً يك عبادت نفسي ندارد كه چيزي به عنوان ركوع يك عبادت مستقل باشد ولي علي ايّ حال از نماز به عنوان ركوع و سجود ياد مي‌كند.

سؤال ...

جواب: نه چون شايسته است كه آن هزار ركعتي كه در ماه مبارك رمضان مطرح است انسان كل قرآن را در ركوعات اين هزار ركعت بخواند بعد تقسيم كرده‌اند اين شش‌هزار و اندي آيه را به اين ركوعات هزار ركعت كه در هر ركوعي چند آيه بخوانند. اين ركوعات است كه مثلاً در صدر سوره مي‌نويسند آياتش چقدر است و ركوعش چقدر يعني اين‌ها را در چند ركوع بخوانند.

سؤال ...

جواب: نماز جماعت امر دارد نماز جماعت كه مستحب نيست، افضل فردي الواجب است. نماز جماعت كه نافله نيست. نماز جماعت جزو نمازهاي واجب است فرق است بين نافله و نماز جماعت، نماز جماعت افضل فردي الواجب است يا نماز اوّل وقت افضل فردي الواجب است و نافله مستحب است. پس مي‌شود ظهور امر را حفظ كرد.

سؤال ...

جواب: نه نظير *«أوفوا بالعقود»*﴿17﴾ اين يعني «فليف كلّ عاقد بعقده» اين جمع به جمع است. منتها وقتي خطاب به جمع كردند افضل فردي الواجب نماز جماعت است *«أوفوا بالعقود»* نه يعني با هم جمع بشويد عقدها را وفا كنيد يعني هر كه عقد خودش را وفا بكند. *«أقيموا الصّلوة»*﴿18﴾ نه يعني جمع بشويد نماز بخوانيد هر كسي نماز خودش را بخواند. منتها آن فرد كامل اين است.

بنابراين، اين *«واركعوا مع الرّاكعين»*﴿19﴾ به منزلهٴ آن است كه «صلّوا مع المصلّين».

 

ـ اقامه نماز دستور همه اديان

اصل صلاة را كه خداي سبحان به بني‌اسراييل دستور مي‌دهد و تكرار مي‌كند براي آن است كه در همهٴ اديان آمده است و آن طوري كه در بحث ديروز ملاحظه فرموديد در آغاز وحي، خداي سبحان به موساي كليم مسأله نماز را آموخت در سورهٴ طٰهٰ اينچنين آمده است كه موساي كليم مي‌فرمايد كه: وقتي خداي سبحان به او وحي آموخت آيهٴ 14 سورهٴ طٰهٰ اينست كه: *«وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي ٭ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي»*﴿20﴾ اين آغاز وحي‌يابي موساي كليم(سلام الله عليه) است. در طليعهٴ وحي سخن از توحيد است و سخن از عبادت حق است و سخن از اقامهK صلاة لذكر الله.

چنان كه در سورهٴ مباركهٴ مريم وقتي كه جريان عيساي مسيح(سلام الله عليه) را ذكر مي‌كند در آيهٴ 31 اين است: *«وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً»*﴿21﴾ تا من زنده‌ام بايد نماز بخوانم تا من زنده‌ام بايد زكات بپردازم اگر زكات مال بود كه واجب است اگر زكات فطره بود بنام اوّل ماه شوال كه روز عيد است كه واجب است تا زنده‌ام بايد با نماز و روزه و زكات باشم. اين بني‌اسراييل بالآخره يا تابع موساي كليم هستند يا تابع عيسي(سلام الله عليه) موظفند صلاة و زكات را احيا كنند.

گاهي به مريم(عليها سلام) دستور سجده يا ركوع مي‌دهد. *«واسجْدِي واركَعي مع الرّاكعين»*﴿22﴾ اين يعني اهل نماز باش. امر به ركوع، امر به سجود كنايه از امر به صلاة است.

سؤال ...

جواب: نه البته از نظر كيفيّت فرق مي‌كند. وگرنه اركان عموميش يكسان است.

سؤال ...

جواب: چرا، اما خصوصياتش با ماخيلي فرق مي‌كنند. در جريان معراج مشخص است كه نحوه صلاة آن‌ها چقدر بود مثلاً و ارقام صلاة ما با صلاة آن‌ها چقدر فرق دارد.

سؤال ...

جواب: آن ديروز عرض شد به اين كه انسان بايد يك رابطه‌اي با خدا داشته باشد و يك رابطه‌اي با خلق خدا در پرتو راهنمايي و هدايت خدا كه بشود عبادت و اگر مسألهٴ قربةً إلي الله نباشد هرگز انسان نمي‌تواند با خلق رابطه برقرار كند سخن از خلق در برابر خدا نيست كه بگوييم خدا و خلق، سخن از خداست ولاغير . و اگر ارتباط با بندگان خداست به دستور خداست و براي تقرب به خداست.

سؤال ...

جواب: آن‌ها را در قرآن كريم مشخص نفرمودند، اما ركوع و سجود داشت چون به مريم(عليها سلام) دستور به ركوع و سجود مي‌دهد. ارقامشان، آمارشان و كيفياتشان البته فرق مي‌كند.

پس آنچه كه فعلاً خداي سبحان به بني‌اسراييل دستور مي‌دهد كه نماز را اقامه كنيد و زكات را ايتا كنيد يعني گذشته از آن وظيفه شخصيتان آنچه كه لازمه حكومت اسلامي است آن را هم فراموش نكنيد.

زكات را خداي سبحان مصارفش را در قرآن كريم مشخص كرده است امّا در چه زكات واجب است آن را بيان نفرمود و بخشي از اين زكات‌ها كه در قرآن كريم است مربوط به تزكيهٴ نفس است، بخشي از اين‌ها هم زكات‌هاي مستحب است. يك مقداري زكات واجب هست. چون بسياري از اين آياتي كه مسأله زكات را مطرح مي‌كند در سور مكي نازل شد و در مكه زكات واجب نبود در مكه نماز واجب شد ولي زكات و صوم و امثال ذلك در مدينه واجب شده است. آن آياتي كه در مكه نازل شده است و دستور زكات مي‌دهد يا زكات‌هاي مستحبّه است يا زكات‌هايي كه به عنوان واجب كفايي نظير انفاق‌هايي كه ديگران را از خطر مرگ و مانند آن رهايي مي‌بخشد خواهد بود يا تزكيهٴ نفس.

 

 

امر به معروف و نهي از منكر

اما دربارهٴ امر به معروف و نهي از منكر كه باز جزو همان شؤون حكومت اسلامي است كه در سورهٴ حج فرمود: *«الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ»*﴿23﴾ در اين كريمه به بني‌اسراييل مي‌فرمايد: ما كه شما را به حكومت رسانديم تنها به اين فكر نباشيد كه نماز را اقامه كنيد و زكات را ايتا كنيد كه خود را اصلاح كنيد. بلكه به اصلاح ديگران هم قدم برداريد. همان طوري كه در آيات قبل فرمود خود را گمراه نكنيد و به فكر گمراهي ديگران هم نباشيد. هم ضلالت بد است هم اِضلال در اينجا هم مي‌فرمايد: هم اهتدا خوب است هم هدايت، هم خود مهتدي باشيد هم ديگران را هدايت كنيد. فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*﴿24﴾ مسألهٴ امر به معروف و نهي از منكر در همه اُمم هست. اينچنين نيست كه مخصوص امت اسلام باشد. دربارهٴ بعضي از اهل كتاب مي‌فرمايد: *«من أهل الكتاب اُمة قائمة يتلون آياتِ الله ... ٭ ... يأمرون بالمعروف»*﴿25﴾ اصل امر به معروف در امت‌هاي ديگر بود منتها خصوصياتي كه در اسلام است چون اسلام مهيمن بر اديان ديگر است آن خصوصيات امر به معروف و نهي از منكر هم مهيمن بر نحوه خصوصيت امر به معروف اُمم ديگر خواهد بود. لذا فرمود: *«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»*﴿26﴾. اينكه فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*. آيين امر به معروف را هم به انسان مي‌آموزد. فرمود: امر به معروف غير از تبليغ است، غير از تدريس است. نفرمود: شما معروف را تدريس كنيد به مردم ياد بدهيد كه چه واجب است فرمود: امر كنيد امر با ولايت همراه است يك ولايت عامي است كه خداي سبحان براي مؤمنين به عنوان ولايت متقابل جعل كرده است كه فرمود: *«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ»*﴿27﴾ حتي لسان امر به معروف غير از لسان نصيحت است، لسان فرمان است كه احياناً بعضي احتمال داده‌اند كه اگر كسي فرمان يك مؤمني را اطاعت نكرده است، دو معصيت كرده است يكي اينكه آن مأمور به كه واجب بود انجام نداد يكي اينكه فرمان وليّ خدا را اطاعت نكرد اين ارشاد نيست اين يك جنبه مولوي دارد و اگر هم تازه جنبهٴ ارشادي داشته باشد غير از تدريس است. امر به معروف، فرمان است. چه كسي مي‌تواند فرمان بدهد؟ چه كسي حق فرمانروايي دارد؟

 

ـ تقبيح خود فراموشي

يك انسان وارسته لذا اگر كسي بخواهد امر به معروف كند بايد بداند امر به معروف غير از سخنراني است، غير از تدريس است. انسان بايد ديگران را به نيكي فرمان بدهد و تا به ياد خود نباشد و خود را تهذيب نكرده باشد توان فرمان ندارد. اين دارد سخنراني مي‌كند نه امر به معروف، آن امر به معروف كه بابي از ابواب بهشت است غير از سخنراني غير از درس گفتن است. در اين كريمه فرمود شما خود را فراموش نكنيد چگونه خود را فراموش نكنيم؟ فرمود اگر كسي به ديگران گفت و خودش عمل نكرد خود را فراموش كرده است.

خود فراموشي و منشأ آن

اين خود فراموشي در قرآن، با خدا فراموشي همراه است. انسان اگر خود را فراموش كرد خدا را فراموش مي‌كند. چه اين كه خدا فراموشي هم با خود فراموشي آميخته است اگر خدا را فراموش كرد خود را هم فراموش مي‌كند اين‌ها تلازم دارند گاهي به عنوان *«نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»* مطرح شد در سورهٴ حشر فرمود: *«وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»*﴿28﴾ مانند كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند و كيفر نسيان خدا هم اين بود كه خداي سبحان إنسا كرد. آن‌ها را از ياد خودشان برد لذا خودشان را فراموش كردند گاهي در حديث مي‌فرمايند: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(29) كه اين جمله معروف «من عرف نفسه»را فرمودند به منزله عكس نقيض آيهٴ سورهٴ حشر است. آيهٴ سورهٴ حشر اين است كه *«وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»*(30) يعني نسيان خدا، زمينهٴ نسيان نفس مي‌شود. يعني «من نسي الله نسي نفسه» عكس نقيض آن اين است كه «من لم ينس نفسه لم ينس الله» يعني؛ «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(31) كه اين حديث شريف «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» به منزلهٴ عكس نقيض آيهٴ سورهٴ حشر است و آيهٴ مباركهٴ سورهٴ يٰس كه فرمود: *«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ»*﴿32﴾ به منزلهٴ عكس مستوي *«نسوا الله فأنسيٰهم أنفسهم»*(33) است. در عكس مستوي محمول به جاي موضوع، موضوع به جاي محمول است. *«نسوا الله فأنسيٰهم أنفسهم»* يعني «نسوا الله فنسوا أنفسهم» در پايان سوره «يٰس» مي‌فرمايد: *«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ»*﴿34﴾ يعني چون خودش را فراموش كرده ما را هم فراموش كرده است. معاد يادش رفته است. چون *«نسي خلقه»* نسٰانٰا ما را هم فراموش كرده است. پس *«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ»* به منزلهٴ عكس مستوي آيهٴ سورهٴ حشر است كه *«نسوا الله فأنسيٰهم أنفسهم»*﴿35﴾ و حديث معروف «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(36) به جاي اينست كه «من لم ينس نفسه لم ينس ربّه» اين عكس نقيض *«نسوا الله فأنسيٰهم أنفسهم»* است. اين‌ها بحث‌هاي فنٰي آن.

 

ـ برخورداري انسان از دو «خود» كه دو درجه از نفس است

اما آن بحث‌هاي اصلي خدا مي‌فرمايد: اين‌ها حقيقتشان را فراموش كردند فقط به فكر حيات حيواني هستند همين گروهي را كه خدا مي‌فرمايد: اين‌ها خودشان را فراموش كرده‌اند مي‌فرمايد: اين‌ها فقط به فكر خودشان هستند اين خود كدام خود است؟ در سورهٴ آل‌عمران مي‌فرمايد: وقتي سخن از جبهه و جنگ و اعزام به جبهه است آن‌ها كه اهل جهاد و نثار و ايثارند به جبهه مي‌روند آن‌ها كه فقط به فكر خودشان هستند مي‌مانند. اين خود كدام خود است؟ يكجا خداي سبحان مي‌فرمايد: اين‌ها خودشان را فراموش كرده‌اند، يكجا مي‌فرمايد: وقتي سخن از جنگ و جبهه است اين‌ها كه مي‌مانند فقط به فكر خودشان هستند. معلوم مي‌شود انسان دو خود دارد يعني دو درجه از نفس است اين همان نفس است كه «في وحدتها كل مراتب» است آن مرتبه عاليه كه مرتبه حيات انساني است آن را فراموش كرده‌اند مرتبهٴ دانيه كه مرتبهٴ نباتي يا مرتبهٴ حيواني است آن را فقط متذكرند. در سورهٴ آل عمران وقتي سخن از اعزام به جبهه و امثال ذلك است فرمود: *«طَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ»* گروهي هستند كه به هيچ فكر نيستند فقط به فكر خودشان هستند *«يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ»* كه *«أهمّتهم أنفسهم»*.

سؤال ...

جواب: آن را هم عرض مي‌كنيم چگونه علم حضوري با نسيان سازگار است. آيهٴ ١٥٤ سورهٴ آل‌عمران مي‌فرمايد: *«ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً يَغْشَي طَائِفَةً مِنكُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَنَا مِنَ الأَمْرِ مِنْ شَي‏ءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِم مَا لاَ يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَي‏ءٌ مَا قُتِلْنَا هاهُنَا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»*﴿37﴾؛ فرمود اين‌ها كه مسأله جنگ مطرح است فقط به فكر خودشان هستند انسان چند تا روح دارد مگر؟ آن روح اصلي را كه فراموش كرد. اين روح كه فقط به ياد اوست، اين روح نباتي است يا بالاتر از نباتي روح حيواني است.

 

ـ تعبير قرآن و اهل معنا

آنكه فقط به فكر خوردن و پوشيدن است و لباس در بر كردن است آن را اهل معنا مي‌گويند هنوز حيوان نشده است، گياه خوبي است، درخت خوبي است خوب مي‌خورد خوب مي‌رويد و خوب مي‌خرامد و سرسبز مي‌شود آن هنوز به حيات حيواني نرسيده است چه رسد به حيات انساني، معلوم مي‌شود سرگرمي به نشئهٴ گياه و نشئهٴ حيوان، ارتباط را از آن نشئهٴ بالا ضعيف مي‌كند وقتي ضعيف كرد انسان حضور ندارد. گرد روي آن را گرفته است. لذا آن مرحلهٴ عاليه را فراموش مي‌كند آنگاه وقتي يك عدّه‌اي دارند به عنوان شهيد تشييع مي‌كنند اين‌ها در كنار دل مي‌گويند خب اگر اين‌ها به جبهه نمي‌رفتند كشته نمي‌شدند خداي سبحان مي‌فرمايد: شما به اين افراد بگوييد: شما اگر جبهه نرفتيد اينطور نيست كه خدا دست از دينش بردارد. *«لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ»*﴿38﴾. يك عدّه رادمرداني هستند كه سرنوشت آن‌ها شهادت است، اين‌ها جبهه را پر مي‌كنند. اينچنين نيست كه حالا وقتي دين خدا مطرح شد شما نرفتيد خداي سبحان دست از دينش بردارد *«قل لو كنتم في بيوتكم»* اين همان بياني بود كه زينب كبرا ـ عليها سلام ـ به ابن‌زياد در كوفه فرمود. فرمود: «هؤلاء قوم كتب الله عليهم القتل و برزوا إلي مضاجعهم»(39) از همين كريمه استفاده كرد. در اين آيه هم فرمود: *«قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ»* اگر هم در خانه‌هايتان باشيد بالآخره *«لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ»*(40) آن مبارزي كه سرنوشت او شهادت است حركت مي‌كند به خوابگاهش مي‌رسد و مي‌آرمد ولي خداي سبحان مي‌خواهد شما را بيازمايد *«لِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»*﴿41﴾ منظور آن است كه اين‌ها كه حقيقت خود را فراموش كرده‌اند فقط به فكر خود حيواني هستند لذا قرآن مي‌فرمايد: *«إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ»*﴿42﴾ فتحصّل انسان اگر مرتبه عاليه‌اش را فراموش كرد فقط به فكر مرتبه دانيه است همين‌ها كه قرآن اصرار دارد چه در سورهٴ «حشر» چه در سورهٴ «يٰس» مي‌فرمايد: اين‌ها خودشان را فراموش كردند درباره همين‌ها مي‌فرمايد: اين‌ها فقط به فكر خودشان هستند بعد مي‌فرمايد: *«إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ»* معلوم مي‌شود آن حقيقت انسان آن حقيقت الهي است آن را اگر فراموش كرد فقط به حيات حيوانيش مي‌پردازد لذا جز به حيات حيواني به چيزي نمي‌انديشد آنگاه فرمود: *«أفلا تعقلون»*﴿43﴾.

 

ـ تعبير *«إن هم الا كالانعام»* بيان واقعيت نه دشنام

حالا ملاحظه مي‌فرماييد كه چگونه خداي سبحان در اين كريمه فرمود كسي كه خودش را فراموش كرد عاقل نيست بارها ملاحظه فرموديد كه قرآن كتاب سبّ نيست لسان قرآن، لسان ادب است اگر فرمود: *«إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ»*(44) نخواست به كسي فحش بدهد هرگز فحش در قرآن نيست آن عذاب الهي را كه قرآن بيان مي‌كند مي‌فرمايد: *«تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ»*﴿45﴾ يك هلاكت و يك تعذيب است وگرنه سراسر قرآن لسانش، لسان ادب است. خودش در سورهٴ انعام به ما آموخت كه *«وَلاَتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ»*﴿46﴾ هرگز به مقدّسات كسي بد نگوييد آن‌ها هم برمي‌گردند به مقدّسات شما بد مي‌گويند. با استدلال سخن بگوييد اما اينكه مي‌فرمايد: *«إن هم إلاّ كالأنعام»*(47) يك واقعيت را دارد بيان مي‌كند مي‌فرمايد: امروز ترديد داريد فردا در روز قيامت به صورت حيوان محشور مي‌شوند روشن مي‌شود. اينچنين نيست كسي را سبّ بكند و فحش بدهد يك حقيقتي را بيان مي‌كند.

سؤال ...

جواب: خب لعن همان غضب فعلي خداي سبحان است. *«يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ»*﴿48﴾ لعن صفت فعل خداست يعني وقتي صاعقه مي‌آيد لعن خداست. لعن خدا كه لعن لفظي نيست.

سؤال ...

جواب: اين بيان حقيقت است مي‌فرمايد به اينكه در قيامت جايشان جهنّم است اين بدگويي نيست سبّ نيست كه قرآن به كسي فحش بدهد مي‌فرمايد پايان گناه جهنّم است كاري به شخص ندارد.

 

عقل نظري و عملي در قرآن

بنابراين، در همين كريمه فرمود اگر كسي خود را فراموش كرد عاقل نيست عاقل كيست؟ العقل ما هو؟ «العقل ما عبد به الرّحمٰن و اكتسب به الجنان»(49) عقل اين است. خب اگر كسي لم يكتسب جنّة تجري من تحتها الأنهار اين عاقل است يا نه؟ خب ليس بعاقل «العقل ما عبد به الرّحمن و اكتسب به الجنان» اگر كسي در طي عمرش لم يكتسب جنة تجري من تحتها الأنهار فهو ليس بعاقل. لذا در كريمهٴ سورهٴ بقره فرمود: *«وَمَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ»*(50) كسي از روش ابراهيم خليل(سلام الله عليه) فاصله بگيرد خُب سفيه است. چون عاقل كسي است كه بهشت كسب كند اگر كسب نكرد عاقل نيست عاقل كسي است كه به ياد خدا باشد تا انسان به ياد خود نباشد كه به ياد خدا نيست. لذا فرمود: *«أفلا تعقلون»*﴿51﴾ عقل در برابر جهل است. آنچه كه در برابر جهل است عقل است نه علم. شما در جوامع روايي ملاحظه مي‌فرماييد كه كتاب «العلم و الجهل» نداريم كتاب «العقل و الجهل» است. انسان يا عاقل است يا جاهل، ثمّ الجاهل يا عالم است يا غير عالم. اگر آن جاهل عالم بود جهلش بيشتر است و اگر جاهل بود جهل ساده دارد. جهل در برابر علم نيست در برابر عقل است. انسان يا عاقل است يا ليس بعاقل. كسي كه عاقل نشد جاهل است سواء كان عالماً او غير عالم. خواه خواندن و نوشتن را بداند يا نداند به همين علماي اهل كتاب كه عالمند فرمود: چرا عاقل نيستيد؟ چون الآن چه كسي امر به معروف و نهي از منكر مي‌كند؟ جز علما و دانشمندان؟ تودهٴ مردم كه اهل امر به معروف و نهي از منكر نيستند در اين كريمه به احبار و رهبان به علماي بني اسراييل مي‌فرمايد چرا عاقل نيستيد نه چرا عالم نيستيد اگر بيان مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) اين بود كه «لا تجعلوا علمكم جهلاً و لا يقينكم شكّاً إذا علمتم فاعملوا و إذا تيقّنتم فأقدموا»(52) ناظر به همين است. فرمود: علمتان را جهل نكنيد، علم را مي‌شود جهل كرد اما عقل را نمي‌شود جهل كرد چون عقل مقابل جهل است. اصلاً عقل را طبق بيان مبارك رسول خدا(صلّى الله عليه وآله وسلّم) عقل گفتند چون پاي جهل را عقال مي‌كند عقل يعني عقال يعني زانوبند. اگر جهل را عقال كرد ديگر جهلي در كار نيست هرگز جهل در برابر عقل قدرت مقاومت ندارد ولي در برابر علم چرا توان مقاومت دارد لذا به علماي بني‌اسراييل فرمود چرا عاقل نيستيد اصرار قرآن كريم اين است كه عاقل بشويد و اگر ما را به علم دعوت كردند فرمودند اين علم نردبان است كه انسان را به عقل برساند وگرنه علم هدف نيست. فرمود: *«تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ»*﴿53﴾ ما اين مثل‌ها را مي‌زنيم تا علما عاقل بشوند. يعني از علم به عقل بيايند. پس اگر كسي به فكر تهذيب نفس نبود عاقل نيست نه عالم نيست.

سؤال ...

جواب: اين عقل يك مقدارش هبه است آن اكتسابيش هم باز هبه الهي است. انسان به هر اندازه كه مي‌داند عمل بكند خداي سبحان نور عقل به او مرحمت مي‌كند در اين كريمه فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*﴿54﴾. ملاحظه فرموديد: در همين آيات مسأله *«و أنتم تتلون الكتاب»* را هم مطرح كرده است معلوم مي‌شود خطاب به علما است فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*.

 

گستره خطاب در قرآن

و اين اختصاصي هم به بني‌اسراييل ندارد ملاحظه مي‌فرماييد در جوامع روايي، از معصومين(سلام الله عليهم) دربارهٴ مسلمان‌ها و مؤمنين هم مشابه اين آمده است مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) در كتاب شريف وسائل در كتاب *«الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر»* باب 10 كه شرايط امر به معروف و نهي از منكر را ذكر مي‌كند عنوان باب اينست در اين باب روايات مناسبي را نقل مي‌كند كه ملاحظه مي‌فرماييد: باب 10 عنوانش اين است «باب وجوب الإتيان بما يأمر به من الواجبات و ترك ما ينهى عنه من المحرّمات» يعني آن آمر به معروف و ناهي از منكر، وقتي امر به معروف و نهي از منكر مي‌كند بايد خودش عمل بكند. آنگاه روايات فراواني را ذكر مي‌كند كه بعضي از آن روايات را تبرّكاً مي‌خوانيم. فرمود به اين كه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در وصيّتي كه به فرزندش ابن‌حنفيه دارد مي‌فرمايد: «يا بنيّ اقبل من الحكماء مواعظهم و تدبّر أحكامهم و كن ٰاخذ النّاس بما تأمر به» يعني اگر چيزي را به ديگران امر كني خودت بيش از ديگران آن را بگير. آخذ باش أشدُّ أخذاً باش. «كن ٰاخذ الناس بما تأمر به و أكَفّ النّاس عمّا تنهي عنه» اگر چيزي را به عنوان منكر از ديگران باز مي‌داري خود كفّ نفست از ديگران بيشتر باشد «و امر بالمعروف تكن من أهله» اهل معروف باش نه سخنران معروف. «فإنّ استتمام الأمور عند الله تبارك و تعالي الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر»(55) در اين بيان كه آيهٴ كريمه مخصوص اهل كتاب نيست ملاحظه مي‌فرماييد.

حديث ديگري كه از رسول خدا(صلّى الله عليه وآله وسلّم) نقل شده است آن حديث اين است رسول خدا مي‌فرمايد كه: «رأيت ليلة اُسري بي إلي السماء قوماً تقرض شفاههم بمقاريض من نار ثمّ تُرمىٰ» در معراج گروهي را ديدم كه لب‌هاي اين‌ها با مقراض قيچي مي‌شود و قطع مي‌شود با مقراضي از آتش بعد اين لب‌ها را به دور مي‌اندازند حضرت فرمود: من گفتم كه: «يا جبرئيل! من هؤلاء؟ فقال: خطباء اُمّتك يأمرون النّاس بالبرّ و ينسون أنفسهم و هم يتلون الكتاب أفلا يعقلون»(56) ملاحظه مي‌فرماييد اين اختصاصي به بني‌اسراييل ندارد.

بيان ديگري كه از امام سجّاد(سلام الله عليه) رسيده است اين است كه در همين باب شريف، حديث 5، حضرت مي‌فرمايد كه: منافق كسي است «و المنافق ينهيٰ و لٰا ينتهي»؛ نهي از منكر مي‌كند ولي خود منتهي نيست نهي‌پذير نيست «و يأمر بما لا يأتي»(57) امر به معروف مي‌كند ولي خود اهل معروف نيست. خب حالا حضرت چطور منافق را بر اين شخص تطبيق فرمود؟ براي اينكه اگر كسي امر به معروف كند و خود اهل معروف نباشد، خود را فراموش كرده است و كسي كه خود را فراموش كند منافق است. دربارهٴ منافقين در سورهٴ مباركهٴ توبه مي‌فرمايد به اينكه: منافقين *«نسوا الله فنسيهم»*﴿58﴾ منافقين خدا را فراموش كردند خدا هم اين‌ها را فراموش كرد. خب اگر منافقين خدا را فراموش كردند در سورهٴ توبه چنين آمده است كه: *«نسوا الله»* و هر كه خدا را فراموش كند خود را هم فراموش مي‌كند براي اينكه كبراي كلّي در سورهٴ حشر مشخص شد چون *«و لا تكونوا كالّذين نسوا الله فأنسيهم أنفسهم»*﴿59﴾ آنگاه يك صغرا و كبراي منطقي به ما ارائه داده‌اند. «إنّ المنافق من ينسي نفسه و كلّ من ينسي نفسه فينسي الله سبحانه و تعالي» و هر كسي خود را فراموش كرد منافق است. لذا امام سجّاد مي‌فرمايد منافق كسي است كه امر مي‌كند و خود عمل نمي‌كند نهي مي‌كند و منتهي نمي‌شود، چون خداي سبحان مي‌فرمايد: كسي كه امر به معروف كند وخود عمل نكند خود را فراموش كرده است *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»**﴿60﴾ لذا حضرت مسأله نفاق را هم بر اين مطرح مي‌كند.

 

أعاذنا الله من شرور أنفسنا

«و الحمد لله ربّ العالمين»*

 

پاورقي‌ها:

(1) سورهٔ حج، آيهٔ 41.

(2) سورهٔ بقره، آيهٔ 46.

(3) سورهٔ مائده، آيهٔ 20.

(4) سورهٔ بقره، آيهٔ 43.

(5) سورهٔ بقره، آيهٔ 40.

(6) سورهٔ بقره، آيهٔ 43.

(7) سورهٔ بقره، آيهٔ 43.

(8) سورهٔ بقره، آيهٔ 45.

(9) سورهٔ بقره، آيهٔ 43.

(10)  سورهٔ بقره، آيهٔ 43.

(11) سورهٔ اسراء، آيهٔ 78.

(12) سورهٔ بقره، آيهٔ 43.

(13) سورهٔ حج، آيهٔ 77.

(14) سورهٔ فتح، آيهٔ 29.

(15) التهذيب، ج 2، ص 313؛ ... قال لي علي(ع) إنّي لأكره للرّجل أن أرى جبهته جَلحاء ليس فيها أثر السجود.

(16)  سورهٔ فتح، آيهٔ 29.

(17) سورهٔ مائده، آيهٔ 1.

(18) سورهٔ بقره، آيهٔ 43.

(19) سورهٔ بقره، آيهٔ 43.

(20) سورهٔ طٰهٰ ، آيات 13 ـ 14.

(21) سورهٔ مريم، آيهٔ 31.

(22) سورهٔ آل‌عمران، آيهٔ 43.

(23) سورهٔ حج، آيهٔ 41.

(24) سورهٔ بقره، آيهٔ 44.

(25) سورهٔ آل‌عمران، آيات 113 ـ 114.

(26)  سورهٔ آل‌عمران، آيهٔ 110.

(27) سورهٔ توبه، آيهٔ 71.

(28) سورهٔ حشر، آيهٔ 19.

(29) بحار، ج 2، ص 32.

(30) سورهٴ حشر، آيهٴ 19.

(31) بحار، ج 2، ص 32.

(32) سورهٔ يٰس، آيهٔ 78.

(33) سورهٴ حشر، آيهٴ 19.

(34) سورهٔ يٰس، آيهٔ 78.

(35) سورهٔ حشر، آيهٔ 19.

(36) بحار، ج 2، ص 32

(37) سورهٔ آل‌عمران، آيهٔ 154.

(38) سورهٔ آل‌عمران، آيهٔ 154.

(39) بحار، ج 45، ص 115؛ اللهوف، ص 160.

(40) سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 154.

(41) سورهٔ آل‌‌عمران، آيهٔ 154.

(42)  سورهٔ فرقان، آيهٔ 44.

(43) سورهٔ بقره، آيهٔ 44.

(44) سورهٴ فرقان، آيهٴ 44.

(45) سورهٔ مسد، آيهٔ 1.

(46) سورهٔ انعام، آيهٔ 108.

(47) سورهٴ فرقان، آيهٴ 44.

(48) سورهٔ بقره، آيهٔ 159.

(49) كافي، ج 1، ص 11.

(50) سورهٴ بقره، آيهٴ 130.

(51) سورهٔ بقره، آيهٔ 44.

(52) نهج البلاغة، حكمت 274.

(53) سورهٔ عنكبوت، آيهٔ 43.

(54) سورهٔ بقره، آيهٔ 44.

(55) وسائل الشيعة، ج 16، ص 149 ـ 150.

(56) وسائل الشيعة، ج 16، ص 151 ـ 152.

(57) وسائل الشيعة، ج 16، ص 150.

(58) سورهٔ توبه آيهٔ 67.

(59) سورهٔ حشر، آيهٔ 19.

(60) سورهٔ بقره، آيهٔ 44.

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق