26 11 1985 2145388 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 112(1364/09/05)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم

بسم الله الرّحمن الرّحيم

﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدي فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (۳۸) وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (۳۹)﴾

عداوت شيطان

جريان آدم(سلام الله عليه) و كيفيّت خروجش از بهشت در سورهٴ مباركهٴ اعراف و طه هم مطرح است و آن دو سوره چون قبل از سورهٴ بقره نازل شد چون آن‌‌ها مكّي هستند و اين سورهٴ بقره مدني است بعضي از مطالب را خداي سبحان قبلاً بيان فرمود لذا در سورهٴ بقره همهٴ آن خصوصيّات نيامده و اگر به لطف الهي به سورهٴ اعراف و سورهٴ طه رسيديم ممكن است آن خصوصيّاتي كه در اصل جريان ذي دخل است و تا كنون مطرح نشد آنجا مطرح بشود و يكي از مسائلي كه مربوط به مسألهٴ آدم و حوّا و ابليس است همان شبهات هفت‌گانه‌اي است كه معروف است و شهرستاني در ملل و نحل نقل كرد، امام رازي در تفسير كبير نقل كرد و از آن بهره‌برداري مكتب جبر كردند و اگر خداي سبحان توفيق داد به مناسبت مسائل جبر و تفويض از اين شبهات هفتگانه سخن به ميان آمد كه حل مي‌شود اِن شاء الله اگر نه موكول مي‌شود به همان مسألهٴ سوره اعراف يا سورهٴ طه.

آنچه كه فعلاً در اين آيه مطرح است اين است كه خداي سبحان به آدم فرمود شما وقتي به زمين رفتيد زمين جايگاه رنج و تعب و مرگ و امثال ذلك است مثل بهشت نيست و عداوت شما هم در زمين ظهور مي‌كند در بهشت عداوت شيطان با شما در همين زمينه بود كه شما را از بهشت بيرون مي‌كرد يعني شما را از آن مسائل رفاهي محروم مي‌كرد ولي اگر به زمين رفتيد دشمني شيطان با شما اين است كه شما را از سعادت ابد محروم مي‌كند. ديگر راه براي ترميم نيست شما اگر از بهشت خارج شديد مي‌رويد به زمين كه زمين‌دار تكليف است بالاخره مشكلاتش قابل تحمّل هست ولي اين شيطان در زمين اگر شما را اغوا كرده است از سعادت ابد محروم مي‌شويد. و زمين هم نشئهٴ تكليف است پس اين دو مطلب را هنگام هبوط آدم و حوّا به زمين گوشزد كرد. يكي اين كه عداوت شيطان نسبت به شما يك عداوت ديرينه است دست‌بردار نيست و دوم اين كه مسألهٴ شريعت و تكليف هم از اين به بعد خواهد آمد شما كه به زمين رفتيد اينچنين نيست كه بدون دين و قانون بتوانيد زندگي كنيد. هم عداوت شيطان با شما در زمين مسلّم است و هم نزول وحي و شريعت و رسالت در زمين مسلّم. لذا فرمود: *«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً»* همهٴ شما از اين منزلت و جنّت بيرون برويد *«فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً»* از اين به بعد اگر هدايتي تنزّل كرده است براي شما آمده است شما مختاريد هر كدام از شما هدايت مرا پذيرفتيد هيچ آسيبي نمي‌بينيد نه تنها آسيبي نمي‌بينيد ترس هم به سراغ شما نمي‌آيد و اگر هدايات و ادلهٴ ما را نپذيرفتيد گرفتار عذاب اليم خواهيد شد. اين دو راه را همواره خداي سبحان در كنار دين تبيين كرد فرمود:  بشر بدون دين نخواهد بود آغاز استقرار آدم و حوّا در زمين با وحي و دين همراه است.

هدايت الهي

و مطلب ديگر آن است كه بشر در انتخاب راه آزاد است سوم آنست كه هدايتي جز هدايت خدا نخواهد بود اگر كسي به فكر هدايت غير الهي حركت كرد در حقيقت ضلالت است نه هدايت. چهارم اين است كه انسان در انتخاب راه آزاد و مختار است فرمود: *«فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً»* اگر از طرف من هدايت بيايد نه هر كه شما را هدايت كند. لذا كلمهٴ *«منّي»* را قبل از *«هدي»* ذكر كرد و بعد هم باز كه سخن از هدايت به ميان مي‌‌آيد به ضمير اكتفا نمي‌كند نمي‌فرمايد «فمن تبعه» مي‌فرمايد: *«فمن تبع هداي»* با اين كه به حسب ظاهر اگر مي‌فرمود «فمن تبعه» هم مختصرتر بود و هم كافي بود امّا مع ذلك اين اسم ظاهر را به جاي ضمير ذكر مي‌كند براي اهميت مطلب، باز هم به خودش نسبت مي‌دهد. نه به ضمير اكتفا مي‌كند كه بفرمايد «فمن تبعه» نه با «الف و لام» اكتفا مي‌كند كه بفرمايد «فمن تبع الهدي» بلكه به اسم ظاهر مي‌پردازد نه ضمير و آن را هم به خودش اضافه مي‌كند مي‌فرمايد *«فمن تبع هداي»* اگر كسي تابع هدايت من شد از هر گزندي مصون است. *«فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً»* نه از هر جايي قانون بيايد، از طرف خدا بايد قانون بيايد. آنگاه *«فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ»* كسي كه تابع هدايت من بود، هدايت الله بود هرگونه ميل و هواي خود را كنار گذاشت و هر گونه قانون بشري را كنار گذاشت فقط تابع خدا بود اين گذشته و آينده‌اش تأمين است. *«فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»* نه در آينده آسيب مي‌بيند پس ترسي ندارد نه در گذشته چيزي را از دست داده پس غمي ندارد.

خوف و حزن

انسان همواره يا از گذشته‌اش مي‌نالد يا از آينده‌اش در زحمت است چيزي را كه قبلاً از دست داد الآن غمگين است و اين غم يك عذاب دروني است چيزي را كه در آينده احتمال مي‌دهد از دست بدهد الآن هراسناك است اين خوف هم يك عذاب دروني است و اگر كسي اهل هدايت بود هم از حزن مصون است هم از خوف مصون است. نه در گذشته چيزي را از دست او گرفتند كه او اكنون غمگين باشد نه در آينده چيزي را بر او تحميل مي‌كنند كه هم‌اكنون خوفناك باشد اين مسألهٴ خوف كه سلب شد مي‌فهماند به اين كه نه تنها در آينده انسان آسيب نمي‌بيند بلكه ترس هم ندارد الآن در امان است يك وقت انسان در آينده آسيب نمي‌بيند ولي الآن احتمال مي‌دهد يك وقت احتمال آن را هم نمي‌دهد. پس انسان مي‌تواند به جايي برسد كه احتمال عذاب هم ندهد، راحت باشد وقتي از اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) سؤال كردند كه شما بعد از ارتحال و شهادت كجا مي‌رويد فرمود: «إلي العرش الأعلي و إلي الكأس الأوفي و إلي العيش الأهنأ و إلي سدرة المنتهي»(1) جاي من روشن است. گرچه مي‌نالد و اشك مي‌ريزد امّا همين ناله و اشك تبعيّت هدايت خداست. جاي خود را مي‌داند پس انسان مي‌تواند طوري زندگي كند كه به آينده‌اش اميدوار باشد خداي سبحان فرمود: مي‌توانيد به جايي برسيد كه اصلاً ترس نداشته باشيد اگر گفتند خوف و رجا جزو كمالات انساني است همين خوف و رجا جزو دستورات هدايت‌بخش خداست اگر كسي بين اين خوف و رجا اعمال خود را انجام داد اطمينان دارد خداي سبحان به او پاداش قطعي خواهد داد منتها ترس در اين است كه عاقبتش به خير ختم نشود اين خوف ممدوح است وگرنه از آن طرف كه آيا خدا به وعده‌اش عمل مي‌كند يا نه؟ خوفي نيست انسان جزم دارد كه خداي سبحان به وعده‌اش وفا مي‌كند فقط اگر ترس است از اين جهت انسان هراسناك است كه مي‌ترسد نتواند اين راه را ادامه دهد اين خوف، خوف  ممدوح است. لذا خداي سبحان وقتي سخن از ترس را طرح مي‌كند مي‌فرمايد كساني كه از پايان كار خودشان مي‌ترسند و به ما اميدوارند آن‌‌ها رسته‌اند در همان آيهٴ معروف *«هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ»*﴿2﴾ صدرش اين است *«أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَقَائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ»*﴿3﴾ اول مسألهٴ خوف و رجا و تقوا و نزاهت روح را طرح مي‌كند بعد مسألهٴ ارزش علم را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد: كسي كه از آخرت مي‌ترسد و به رحمت خدا اميدوار است يعني از آخرت كار خودش مي‌ترسد نه از خدا بترسد چون خدايي كه رحمت محض است و جمال محض ترسي ندارد. انسان از پايان كار خود مي‌ترسد، مي‌ترسد نتواند اين راه را به مقصد برسد و درست اين راه را طي كند. وگرنه نسبت به خدا، اگر اين راه را طي كرد، هيچ ترسي ندارد چون خدا هرگز خلف وعده نخواهد كرد.

سؤال ...

جواب: بله همين ناله كردن‌‌ها زمينهٴ تداوم آن صراط مستقيم را طرح مي‌كند وگرنه اين‌ها از آن جهت كه به لطف حق اميدوارند اگر از اين‌ها سؤال كنيد شما بعد از رحلت به كجا مي‌رويد همان جواب حضرت امير(سلام الله عليه) را مي‌دهند فرمود: «إلي سدرة المنتهي»(4) اين را حضرت به ضرس قاطع فرمود، فرمود: جايم روشن است امّا از اين طرف با اين ناله‌ها آنجا را روشن كرده است وگرنه خود به خود كه انسان استحقاق آن سدرهٴ منتها ندارد.

سؤال ...

جواب: اصلاً خوف مال آينده است.

سؤال ...

جواب: نه اين نفي جنس است خوف مال آينده است آن چيزي كه باعث ترس است آينده است و حزن نسبت به گذشته است حزن نسبت به واقع است خوف نسبت به متوقّع است. انسان وقتي در گذشته چيزي را از دست داد الآن غمگين است و اگر در آينده چيزي را از دست بدهد احتمال زوالش را بدهد الآن خوفناك است. اگر كسي تابع هدايت خدا بود گذشته و آينده‌اش تأمين است. *«لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»* هيچ گونه ترس و اندوهي ندارند.

سرّ اضافه شدن *«هدى»* به ضمير متكلم و تصريح به اسم ظاهر و اكتفا نكردن به ضمير

و اين خوف در برابر حزن است نه در برابر رجا آن خوفي كه در برابر رجا است مطلوب است و ممدوح. اين خوفي كه در برابر حزن است عذاب است و اين حزن از اولياي الهي زدوده شد و منشأ اين هم تبعيّت هدايت خداست اِصرار اين كريمه آن است كه تنها چيزي كه متبوع انسان است هدايةالله است هم كلمهٴ *«منّي»* را قبل از *«هدي»* ذكر مي‌كند با اين كه *«هدي»* فاعل «يأتي» است و بايد قبل ذكر بشود نفرمود: «فإمّا يأتينّكم هديً منّي» اول سخن از خداست بعد سخن از هدايت يعني هدايت بايد از طرف خدا تنزّل كند بعد در جملهٴ دوم هم نمي‌فرمايد «فمن تبعه» يا نمي‌فرمايد «فمن تبع الهدي» مي‌فرمايد: *«فمن تبع هداي»* كه در همين كريمه در كنار هم دو جا خود را مطرح مي‌كند. يكي اين *«منّي»* يكي *«هداي»* *«فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً»* يكي هم *«فمن تبع هداي»* كه در اين كريمه به فاصلهٴ كوتاه دو جا خود را ارائه مي‌دهد. اگر اينچنين شد *«فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»*.

پيامبر اكرم(ص) تابع هدايت انبياي پيشين

به پيغمبر يعني آدم(سلام الله عليه) مي‌فرمايد تو تابع هدايت باش يعني تابع شخصيّت حقوقيت باش. تو اگر پيغمبر هستي و به پيغمبري هم مي‌رسي به ميل خودت عمل نكن، به هدايت من كه به تو مي‌رسد عمل كن. به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد: تو تابع هدايت انبياي پيشين باش نه تابع انبياي پيشين. در سورهٴ انعام وقتي جريان انبياي پيشين را مطرح مي‌كند آنگاه به پيامبر خاتم هم خطاب مي‌كند مي‌فرمايد به اين كه: تو به هدايت اين‌ها تبعيّت كن نه تابع اين‌ها باش. آيهٴ ٨٩ و ٩٠ سورهٴ انعام اين است كه وقتي اسم عدّه‌اي از انبيا(عليهم السّلام) را مطرح مي‌كند مي‌فرمايد: *«أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هؤُلاَءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْماً لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ»*﴿5﴾ اگر بداند ايشان نسبت به آيات الهي كفر مي‌ورزند ما انبيا و مرسلين را وكلاي خود قرار داديم كه اين‌ها هرگز كافر نخواهند شد آنگاه فرمود: *«أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ»*﴿6﴾ نفرمود *«فبهم اقتده»* به پيغمبر نفرمود تو به اين‌ها اقتدا كن كه آن‌ها قبل از تو بودند تو تابع آن‌ها باش بلكه فرمود به هداي اين‌ها اقتدا كن يعني همان نوري كه بر اين‌ها نازل شد همان نور بر تو نازل مي‌شود تو در حقيقت تابع هدايت خدا باش نه تابع اين‌ها. اين‌ها مانند تو سالك اين راه هستند و تنها چيزي كه متبوع اين‌هاست هدايةالله است. پس به انسان اول هم مي‌فرمايد: تو بايد تابع هدايت حق باشي. به خاتم انبيا(عليهم السّلام) هم مي‌فرمايد: تو تابع هدايت خدا باش كه به اين‌ها رسيده است.

سؤال ...

جواب: اين لسان، لسان اخبار است بداعى الإنشاء. وعده است، وعده، انشا است.

سؤال ...

جواب: گاهي مقدم مي‌شود غير از اين كه در اين جا مقدّم شده است، نه، در بسياري از موارد مي‌بينيد ظرف و جارو مجرور در كنار فعل قرار گرفته است بعد از فاعل نسبت به ساير مفعولها تقدم دارد نسبت به فاعل بالنسبه بايد باشد.

سؤال ...

جواب: چرا اين ظرف و جارو مجرور در *«الذين كفروا بآياتنا»*﴿7﴾ هم هست اينها، كه *«بآياتنا»* را بعد ذكر فرمود.

سؤال ...

جواب:  اين تشريع است اين بيان قانون‌گذاري است.

وعده و وعيد الهي

آنگاه اصل مسأله را كه ذكر مي‌كند نسبت به مؤمنين وعده مي‌دهد نسبت به كفّار و منافقين وعيد و هر دو انشا است. البته خلف وعده محال است امّا خلف وعيد محال نيست ممكن است خداي سبحان نسبت به اطاعت وعده بدهد و اين وعده را يقيناً انجاز مي‌كند چون *«لا يخلف الله الميعاد»*﴿8﴾ ممكن است نسبت به يك معصيت وعيد روا بدارد تهديد بكند اما خلف وعيد محال نيست، قبيح هم نيست يك حكيم عادل، رؤوف، رحيم ممكن است تهديد بكند و به تهديدش عمل نكند چون خلف وعيد محال نيست امّا ممكن نيست وعده بدهد و به وعده‌اش عمل نكند ممكن است روي يك گناهي خدا عفو كند و نگيرد ولي نسبت كفر و نفاق فرمود اينچنين نيست ما عفو بكنيم.

سؤال ...

نفي خوف و حزن از اولياي الهي

جواب: اين كسي كه به مقام ولايت رسيد بله، كسي كه به مقام ولايت رسيد آن را هم خدا از او سلب مي‌كند اولياي خدا نه خوف دارند نه ترس. اگر كسي به مقام ولايت رسيد، اگر كسي در طليعهٴ ايمان است البته اين خوف و حزن دنيايي هست فرمود *«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ»*﴿9﴾ انسان در حوادث مي‌ترسد انسان عزيزاني را از دست مي‌دهد كه از فوت آن‌ها نگران است امّا كسي كه به مقام ولايت رسيد كه فرمود: *«أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»*﴿10﴾ اين مطلق است چه دربارهٴ دنيا، چه دربارهٴ آخرت. سرّش اين است كه اولياي الهي جز به خدا به احدي دل نمي‌بندند آني كه محبوب آن‌هاست كه قابل زوال نيست آنكه قابل زوال است كه محبوب اين‌ها نيست بنابراين *«لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ»*﴿11﴾  نصيب اين‌هاست اين‌ها، غمي ندارند، حزني ندارند.

سؤال ...

جواب: اين در طليعهٴ امر بود كه اولين بار بود موساي كليم ديد يك چوبي به صورت يك مار دمان درآمده است بعدها وقتي خداي سبحان فرمود اين معجزه است *«خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى»*﴿12﴾ بعدها مكرّر در مكرّر همين عصا در دست حضرت بود و همين عصا را القا مي‌كرد و به صورت مار دمان مي‌شد و دست مي‌برد و آن را مي‌گرفت و نمي‌ترسيد.

سؤال ...

جواب: آن در طليعهٴ امر است.  آن قبل از نبوت است. خوف غير از خشيت است البته و خداي سبحان قلب او را در همان حادثه تأمين كرده است و هرگونه خوف را زدود. بنابراين اگر كسي تابع هدايت باشد در حدّ عملِ به وظيفه اين نسبت به قيامت خوف و حزني ندارد و اگر از اين مرحله بالاتر رفت جزو اولياي الهي شد اين نه در دنيا خائف است و محزون، نه در آخرت. آخرت كه فزع اكبر است *«لايحزنهم الفزع الأكبر»*﴿13﴾ در آن روزي كه همه مي‌نالند اين‌ها از فزع اكبر محزون نخواهند شد. چون *«لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ»*﴿14﴾ اصلاً صداي جهنّم را  هم نمي‌شنوند منظرهٴ جهنّم را هم نمي‌بينند.

سؤال ...

جواب: شرط است ديگر يعني اگر بيايد در قضيهٴ شرطيّه ضرورت مقدّم يا ضرورت تالي منافات ندارد كه به صورت قضيهٴ شرطيّه ذكر بشود چه اين كه امتناع طرفين هم با شرط سازگار است. در قضيّه شرطيّه تمام همّت متوجّه تلازم مقدّم و تالي است.

سؤال ...

جواب: موظّف بود كه خودش را حفظ بكند براي اين كه اسلام را حفظ بكند والاّ از كشته شدن هراسي ندارد. مرحوم كاشف الغطا مي‌فرمايد: رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از همهٴ شجاعان اشجع بود و اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) آن طور كه مرحوم كليني نقل كرد مي‌فرمايد: «كنّا إذا احمرّ البأس اتقينا برسول الله»(15)(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، يعني ما وقتي نائرهٴ جنگ خيلي داغ مي‌شد به پيغمبر پناه مي‌برديم وقتي ميدان جنگ خيلي گرم مي‌شد وقتي كنار حضرت مي‌آمديم مثل اين كه به سنگر رسيديم حضرت به مراتب از حضرت امير أشجع بود آن آرامش قلبي كه در رسول خدا بود در ديگران نبود. جنگ بدر كه اولين جنگ مسلمين بود حضرت امير مي‌فرمايد به اين كه همه متأثّر بودند و رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در همان شب در پاي درختي تا صبح سرگرم مناجات و دعا بود مثل اين كه اصلاً فردا جنگي نيست! اين مقام ولايت است.

سؤال ...

جواب: علي أيّ حال دين يك واحد خاص است دين مجموع است نه جميع. يك واحد ارتباطي است دين. اينچنين نيست كه انسان بگويد *«نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ»*﴿16﴾ بايد به همه تن در بدهد و همه را انجام بدهد. اينچنين نيست كه نسبت به بعضي احكام اگر عمل كرد و نسبت به بعض احكام ديگر عمل نكرد خوف و حزن نداشته باشد. نفي خوف و حزن مترتّب است بر تبعيّت جميع احكام الهي.

سؤال ...

جواب: بسيار خوب، لذا گفته شد به اين كه اين ناظر به عذاب است و امّا اگر كسي اين هدايت را در همهٴ ابعادش پذيرفت نظير *«الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»*﴿17﴾ به مقام ولايت رسيد او هم خوف ندارد.

سؤال ...

جواب: آن كه هدايت خداست، همين ناله كردن و جزع كردن خودش تبعيت هدايت است.

سؤال ...

جواب: خوف در برابر رجا جزو مجموعهٴ هدايت است. الآن خوف در برابر حزن است نه خوف در برابر رجا. همهٴ اولياي الهي موظّفند بين خوف و رجا باشند هم بنالند و هم به رحمت خدا  اميدوار باشند. آن ناله، جزو اطاعت هدايت است. اگر آن ناله نباشد يعني تبعيّت نشد.

سؤال ...

جواب: اين در طليعهٴ نبوّت است در آغاز نبوت است به وسيله اين دارد پيدا مي‌كند به اين مقام، هنوز نرسيده  به آن مقام كه آن *«خَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً يَتَرَقَبُ»*﴿18﴾ قبل از نبوّت بود اين هم *«خذ و لا تخف»*﴿19﴾ با همين، خداي سبحان خوف را بر داشت اين *«لا تخف»* يك كه كلمهٴ ظاهري نيست كه انسان به ديگري بگويد نترس «إنّما قوله فعله» براي ما به صورت *«لا تخف»* كه نهي است ترسيم شده است وگرنه فعل خداست امن را خدا در دل‌ها ايجاد كرده است همان طوري كه ترس را در دل‌هاي عده‌اي ايجاد مي‌كند چطور *«سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ»*﴿20﴾ همچنين از دل‌هاي اوليا خوف را برمي‌دارد آن *«لاتخف»* است. نه *«لا تخف»* يعني همان حرف ظاهري بزند بگويد نترس. اين امن را برقرار كردن و خوف را ريشه‌كن كردن فعل خداست آن فعل را به صورت *«لا تخف»* بيان مي‌كند چه اين كه *«سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ»* ترس را خداي سبحان در دل عده‌اي القا مي‌كند كه رسول خدا منصور به رعب بود نه اين كه اين كلمهٴ *«سنقلي»* را گفته باشد يا بفرمايد.

سؤال ...

جواب: با همين ايجاد، با لطف حق خوف برطرف شد. پس بنابراين قبل از فيض خدا انسان خوف دارد با فيض خدا خوف برطرف مي‌شود و الاّ اين‌ها كه ذاتاً مصون از خوف نيستند اين كه ما مي‌گوييم اولياي الهي، معصومين، انبيا(عليهم السّلام) نبايد ترس داشته باشند اين نبايد را از كجا مي‌آورند؟ با فيض خدا مي‌آورند ديگر، نفي جنس است براي اوليا. براي كساني كه در مراحل ابتدايي هدايت هستند نسبت به آخرت اين چنين است براي كساني كه در مراحل نهايي هدايت هستند يعني به ولايت رسيده‌اند اين‌ها خوف در برابر حزن ندارند گرچه خوف در برابر رجا دارند. تا آخرين لحظه بايد بترسند كه انسان چه مي‌داند عاقبت چه پيش مي‌آيد خوف در برابر رجا عبادت است خوف در برابر حزن عذاب است. حزن و خوف برداشته شد نه خوف و رجا لذا خداي سبحان وقتي همين تابعين هدايت را مي‌شمارد مي‌فرمايد: *«يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً»*﴿21﴾ اين جزو فضيلت است انسان از خدا بترسد ترس از خدا جزو تبعيتِ هدايت است امّا ترس از گذشته اين چنين نيست يا ترس از آينده اينچنين نيست خوف در برابر رجا جزو دستورات خداست و جزو شؤون اين هدايت است كه انسان تا آخرين لحظه بايد بين خوف و رجا باشد مادامي كه به مرگ نزديك نشد خوف او از رجاي او بيشتر باشد مادامي كه به مرگ نزديك شد رجاي او از خوف او بيشتر باشد. اين جزو دستورات است امّا وقتي خداي سبحان وعده مي‌دهد مي‌فرمايد به اين كه خوف در برابر حزن كه عذاب است دامن‌گير انسان تابع نخواهد بود.

سؤال ...

خوف چيست؟

جواب: *«والذين كفروا وكذبوا بآياتنا»* اين خوف در بحث‌هاي گذشته بيان شد كه خوف يعني ترتيب اثر عملي. انسان مؤمن مگر نبايد از اتومبيلي كه با سرعت دارد مي‌آيد فاصله بگيرد اگر كسي از اتومبيلي كه با سرعت مي‌آيد فاصله گرفت  رفت پياده‌رو و ترسيد تصادف كند اين بد است؟ آيه اينها را مي خواهد بگويد اگر ماري حمله كرد است انسان بخواهد خودش را نجات بدهد بگويد من از مار مي‌ترسم اين مذموم است؟ آيه اين را مي‌خواهد بگويد يا خوف در برابر حزن مي‌خواهد بگويد نسبت به عذاب الهي نه عذاب متوقّع در كار است نه عذاب واقع. نه قبلاً چيزي را خدا از او گرفت كه فعلاً محزون باشد نه بعداً چيزي را خدا از او مي‌گيرد كه فعلاً هراسناك باشد. و إلاّ اينچنين نيست كه اگر كسي مؤمن شد نبايد از اتومبيل تندرو هراسناك شود برود به پياده‌رو كه معناي خوف اين نيست كه.

سؤال ...

جواب: شما فكر ساير آقايان را هم بكنيد هر چه به ذهنتان آمد خدا رحمت كند مرحوم حاج آقا مصطفي(قدس الله نفسه الزكيه) را، يكي پاي درس امام مرتب هر چه زبانش مي‌آمد سؤال مي‌كرد ، ايشان به طنز گفته بود، ايشان در سؤال كردن فاعل بالعنايه است فاعل بالعنايه در فلسفه اين است كه همان چيزي را كه انسان انديشه كرد بگويد كه گاهي علم سبب فعل مي‌شود مي‌گفت اين بزرگوار در اشكال كردن فاعل بالعنايه است، فاعل بالعنايه اين است كه چيزي كه در ذهن انسان آمد همين كه انديشه آمد كار محقق بشود نظير آن كسي كه مي‌گويند علي الجزع حركت مي‌كندروي شاخه بالا، همين كه تو هم سقوط كرد مي‌افتد حالا يا درست يا نادرست يك قسم فاعلي در فلسفه است به نام فاعل بالعنايه شما در اشكال و سؤال فاعل بالعنايه نباشيد يك مقدار بيانديشيد سؤال كنيد فرمود اين هدايت كه آمد انسان آزاد است اين آزادي تا آخرين لحظه است و خداي سبحان اين راه را در اختيار انسان قرار داد. فرمود به اين كه شما مختاريد آن راه هدايت را طي مي‌كنيد وعده نصيب شما مي‌شود اين راه ضلالت را طي مي‌كنيد گرفتار وعيد خواهيد شد و خودتان مختار هستيد.

رابطهٴ هدايت و اختيار انسان

در جريان آدم(سلام الله عليه) هر جا سخن از هدايت است اين دو بعد را مطرح مي‌كند چه در سورهٴ بقره كه در مدينه نازل شد و چه در سورهٴ طه كه در مكّه نازل شد. در سورهٴ طه ملاحظه مي‌فرماييد لسان، لسان آزادي انسان است در انتخاب راه. آيهٴ ١٢٣ به بعد مي‌فرمايد: *«قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُدىً»*﴿22﴾ كه باز لسان، همان تقديم *«منّي»* بر هدايت *«فمن اتّبع هداي»* باز به ضمير اكتفا نكرد نفرمود فمن اتّبعه يا به «الف و لام» اكتفا نكرد نفرمود فمن اتّبع الهدي بلكه فرمود: *«فمن اتّبع هداي»*﴿23﴾ كه در هر دو جا به خود اضافه كرد فرمود: *«فلا يضلّ و لا يشقي»*﴿24﴾ نه گمراه مي‌شود نه گرفتار شقاوت خواهد شد پس هم راه را درست طي مي‌كند هم به هدف صحيح مي‌رسد. *«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي»* كه اين عدل دوم قضيه است اين *«ومن أعرض عن ذكري»*﴿25﴾ در برابر *«وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا»* است. همه جا خدا وقتي سخن از هدايت را مطرح مي‌كند آزادي انسان را هم در انتخاب راه طرح مي‌كند مي‌فرمايد از طرف خداي سبحان هدايت تنزّل مي‌كند انسان راه آزاد است. اگر در سورهٴ بقره‌اي كه خوانده شد فرمود: *«فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ٭ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»* دو راه را مشخص كرد كه در حقيقت يكي راه است و  يكي بيراهه. در سورهٴ طه هم همين دو راه را مشخص مي‌كند كه يكي راه است، يكي بيراهه. مي‌فرما يد كه: *«فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَى ٭ وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي»*﴿26﴾ يعني «و من لم يتّبع هداي» *«فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً»*﴿27﴾ گاهي به جاي اينكه ضلع دوم آن شرطيه را ذكر بكند لازمي از لوازم آن ضلع دوم را ذكر مي‌كند. گاهي مي‌فرمايد: *«إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً»*﴿28﴾ اين مستقيم دو عِدل يكديگرند نظير آن چه كه در سورهٴدهر كه همان سورهٴ انسان است مشخص كرد آيهٴ سوم سورهٴ *«هل أتي»*﴿29﴾ اين است: *«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً»*﴿30﴾ اين يك راه روشني است گاهي همين مطلب *«إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً»* كه مقابل هم است به زبان‌هاي گوناگون بيان مي‌كند گاهي هدايت را با ضلالت ذكر مي‌كند گاهي هدايت را با لازمهٴ ضلالت ذكر مي‌كند گاهي لازمهٴ هدايت را با لازمهٴ ضلالت ذكر مي‌كند و مانند آن. اين دو راه را همواره بعد از بيان اصل هدايت جلو انسان مختار و آزاد قرار مي‌دهد. روشن‌تر از همه همان آيهٴ سورهٴ دهر است كه فرمود: *«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً»* اين معنا را در سورهٴ بقره به اين صورت بيان كرد فرمود: *«فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ٭وَالَّذِينَ كَفَرُوا»* كه اين *«و الّذين كفروا»* به منزلهٴ «فمن لم يتبع هداى» است. همين معنا را در سورهٴ طه به اين لسان بيان كرد فرمود: *«فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَى»* به جاي اين كه بفرمايد *«فمن لم يتّبع هداى»* فرمود: *«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي»*﴿31﴾ اين اِعراض از ذكر يعني از هدايت من تبعيّت نكرده است. *«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً»*﴿32﴾

آثار ردّ هدايت

هر كس از ياد حق اعراض كرد گرفتار زندگي تنگ خواهد شد هرگز آسوده نيست يعني «عليه خوف و هو يحزن» هم نسبت به گذشته خائف است و محزون است هم نسبت به آينده خوفناك. در فشار است فشار نه يعني فقط فشار مالي كسي كه از ياد حق اعراض بكند در زحمت است ولو متمكّن و سرمايه‌دار هم باشد. آن فشاري كه يك انسان متمكّن دارد به مراتب بدتر از فشاري است كه يك انسان فقير دارد يك انسان تهيدست فقط يك فشار مي‌بيند امّا انسان متكاثر دو فشار دارد تمام تلاشش يا صَرف آن است كه چگونه اين موجودها را حفظ كند يا صَرف آن است كه چگونه بر آمار موجودها بيافزايد او در معيشهٴ ضنك است هرگز روح آسوده نصيب يك انسان متكاثر نخواهد شد و خدا كسي را مبتلا نكند تا ببيند آن درد چقدر زياد است هيچ كسي را خدا به اندازهٴ متكاثرين گرفتار نكرده است اينچنين نيست كه اگر كسي اعراضي از ياد حق كرد و مال دنيا نصيبش شد معيشت ضنك نداشته باشد. او در فشار است. هم در دنيا در فشار است هم در برزخ در فشار است هم در جهنّم. اينچنين نيست كه در برزخ او راحت باشد چون ضغطهٴ قبر و فشار قبر مال همين بدانديشان و تبهكاران است. در جهنّم هم انسان جهنّمي جاي او تنگ است *«القوا منها مكاناً ضيقاً مقرّنين»*﴿33﴾ اين طور نيست كه در جهنّم بگويند اين ميدان آتش و تو. در جهنّم هم جايش تنگ است و دست و پايش بسته است. اعراض از ياد خدا باعث معيشت ضنك است در همهٴ نشئات و توجه به ياد خدا باعث صيانت از ضلالت و شقاوت است هم انسان در راه آگاهانه انتخاب مي‌كند در انتخاب راه از هدايت برخوردار است هم به مقصد مي‌رسد نه گرفتار ضلالت است و نه گرفتار شقاوت.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

پاورقي‌ها:

(1) بحار، ج 22، ص 455.

(2) سورهٔ زمر ، آيهٔ 9.

(3) سورهٔ زمر، آيهٔ 9.

(4) بحار، ج 22، ص 455.

(5) سورهٔ انعام، آيهٔ 89.

(6) سورهٔ انعام، آيهٔ 90.

(7) سورهٔ بلد، آيهٔ 19.

(8) سوره زمر، آيهٔ 20.

(9) سورهٔ بقره، آيهٔ 155.

(10) سورهٔ يونس، آيهٔ 62.

(11) سورهٔ حديد، آيهٔ 23.

(12) سورهٔ طه، آيهٔ 21.

(13) سورهٔ انبياء، آيهٔ 103.

(14) سورهٔ انبياء، آيهٔ 102.

(15) نهج البلاغة، فصل آخر، حديث 9.

(16) سورهٔ نساء، آيهٔ 150.

(17) سورهٔ عنكبوت، آيهٔ 69.

(18) سورهٔ قصص، آيهٔ 21.

(19) سورهٔ طه، آيهٔ 21.

(20) سورهٔ آل عمران، آيهٔ 151.

(21) سورهٔ سجده، آيهٔ 16.

(22) سورهٔ طه، آيهٔ 123.

(23) سورهٔ طه، آيهٔ 123.

(24) سورهٔ طه، آيهٔ 123.

(25) سورهٔ طه، آيهٔ 124.

(26) سورهٔ طه، آيات 123 ـ 124.

(27) سورهٔ طه، آيهٔ 124.

(28) سورهٔ انسان، آيهٔ 3.

(29) سورهٔ انسان، آيهٔ 1.

(30) سورهٔ انسان، آيهٔ 3.

(31) سورهٔ طه، آيهٔ 124.

(32) سورهٔ طه، آيهٔ 124.

(33) سورهٔ فرقان، آيهٔ 13.

 

 

 

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق