بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْراً وَكَفَي اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيّاً عَزِيزاً (25) وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقاً (26) وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضاً لَّمْ تَطَؤُوها وَكَانَ اللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً (27) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً (28) وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْراً عَظِيماً (29)﴾
ادله اسوه بودن وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
جريان اسوه بودن وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از ادله فراواني استفاده ميشود طايفه اُوليٰ ادلهاي است كه آن حضرت را به كمالات روحي و معنوي ميستايد گاهي ميفرمايد: ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[1] گاهي هم قصص و داستانهايي نقل ميكند كه از كرامت روحي آن حضرت گزارش ميدهد و مانند آن. نقل اين جريان, طرح اين قصّهها خودش دليل است بر اينكه آن حضرت قُدوه مؤمنان و اُسوه مسلمانان است اين يك دليل. دليل ديگر, ادلهاي است كه ما را امر ميكند به آن حضرت اقتدا كنيم و از آن حضرت پيروي كنيم كه ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾[2] از اين قبيل است ﴿مَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ﴾[3] از اين قبيل است و مانند آن كه اينها جزء طايفه ثانيهاند, طايفه ثالثه كه اصرح از همه است همين آيه 21 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است كه فرمود: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ پس قدوه بودن, اسوه بودن كه براي آن حضرت است ائتسا و اقتدا و تأسّي كه وظيفه ماست از اين سه طايفه و ادله ديگر استفاده ميشود.
گستره اسوه بودن پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و شمول آن بر مسائل خانواده
مطلب دوم آن است كه چون اسوه بودن آن حضرت مطلق است ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ﴾ هم مطلق است و فضايلي كه براي آن حضرت نقل ميكنند نظير ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ مطلق است اختصاصي به مسئله نظامي ندارد كه اين قسمت جنگ احزاب در آن واقعه رخ داده است بلكه آن حضرت در همه مسائل، اسوه و قدوه است نشانه آن, اين است كه بعد از جريان مسئله نظامي, جريان خانوادگي و طهارت روح و امثال ذلك را مطرح ميكند كه اصول خانوادگي و تربيت خانواده و حفظ خانواده و تربيت فرزند را در كنار اسوه بودن آن حضرت ذكر ميكند كه با همسرانش چگونه زندگي ميكند و همسران او با او چگونه زندگي ميكنند مهمترين اصل در جامعه, خانواده است كه خانواده اگر طيّب و طاهر بود جامعه طيّب و طاهر را ميسازد فرزندان را اگر عزيز و محترم و مؤدّب بار آوردند اينها وقتي جوان شدند پرتوقّع نميشوند که به اندك حادثهاي برنجند و ـ معاذ الله, خداي ناكرده ـ زمينه طلاق طرفين پيدا بشود اين فرزند را انسان چطور بار بياورد نازپروردِ تنعّم نكند او را وادار كند كه به سرّاء و ضرّاء زندگي عادت كنند اگر چنين فرزندي در خانواده رشد كرد همين كه مسئول خانواده جديد شد ازدواج كرد زودرنج نميشود, پرتوقع نميشود زود تصميم نميگيرد دست به طلاق نميزند آيات مهمّ اين بخش ناظر به اصول خانوادگي است كه ـ انشاءالله ـ ذكر ميشود.
پرسش:...پاسخ: بله, ﴿مَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ اللَّه﴾,[4] چون وقتي انسان خواهان الهي بود اسماي حسناي او و مانند آن مطرح است كسي اميد لقاءالله را دارد يعني بهشتِ او, رحمت او, ثواب او, كرامت او, فضيلتي كه او آماده كرده است.
تبيين معناي اسوه بودن رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
پرسش: براي اثبات اسوه بودن پيامبر اكرم ميشود به ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾[5] میشود تمسّك كرد كه اراده ايشان مقدّم بر اراده مؤمنين است؟
پاسخ: نه, اسوه آن است كه هر چه او كرد ما بكنيم اينجا كه فرمود: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ يعني او رهبر شماست هر چه گفت اطاعت كنيد هر تصميمي كه شما ميگيريد براي خودتان چون جانتان بر مال و بدنتان مسلّط است آن حضرت چون جان جانان است بر جانتان سلطه دارد شما به جانتان چقدر احترام ميكنيد؟ خيلي, براي اينكه تمام قدرتها را صرف ميكنيد كه جانتان محفوظ بماند او چون جان جانان است بايد جانتان را هم صرف بكنيد كه او محفوظ بماند آن آياتي كه دارد ﴿مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الْأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾[6] همين بود كه قرائت شد يعني هيچ كسي حق ندارد خودش را در جبهههاي جنگ عزيزتر از پيامبر بداند خود را بايد سپر قرار بدهد كه حضرت محفوظ بماند.
چگونگي جان جانان بودن پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
پرسش: جان جانان دليل روايي هم دارد؟
پاسخ: ما يک نفس داريم يك اُولاي از نفس, اولاي از نفس يعني جان جانان, اولاي از بدن, جان ماست اولاي از جان ما كيست؟ آنكه جانِ اين جان باشد خب ما مال را يا آسمان و زمين را كه بالاتر از جانمان نميدانيم ما آنكه به منزلهٴ روحِ روح ماست به منزلهٴ قلبِ قلب ماست كه قلب ما به مثابه بدن او محسوب ميشود او را گرامي ميداريم در روايات هست كه ارواح شيعيان را از فاضلِ طينت ما آفريدند[7] اين روايات طينت خيلي مهم است منتها چون صعب است از سنخ احاديثي است كه «إنّ حَديثَنا صَعبٌ مُستَصعَبٌ»[8] كمتر محلّ بحث است يعني واقعاً قابل حل نيست مگر ظواهري از آنها. فرمود ارواح شيعيان ما را از جايي آفريدند كه ابدان ما را از آنجا آفريدند آن وقت اين ميشود جان جانان, اگر روح ما به منزله بدن آنهاست پس جان آنها به منزله جان جانان است. به هر تقدير ما جانمان را بايد فداي آنها بكنيم طبق آن آيهاي كه قبلاً قرائت شد فرمود: ﴿مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الْأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ شما بايد جانتان را فداي او بكنيد چرا, او چه سِمتي دارد يعني جانتان را هدر بدهيد يا همانطوري كه با بدنتان از جانتان حمايت ميكنيد كه جانتان محفوظ باشد و در سايه حفظ جان, بدن به كمال ميرسد اين جانتان را هم اگر در خدمت آن جانان قرار داديد اين جانتان به كمال ميرسد اُولاي از جان, جان جان است.
به هر تقدير اين سه طايفه آيه دلالت ميكند كه آن حضرت, اسوه است. بعد از جريان نظامي, جريان خانوادگي را تشريح ميكند كه معلوم ميشود اسوه بودن آن حضرت(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي قسمتهاي جنگي نيست.
قوي و عزيز بودن خدا دليل برگشت مغلوبانه احزاب
آيه 25 دارد كه در جنگ احزاب اينها را ذات اقدس الهي برگرداند و مبارزه با اينها را خود خدا كفايت كرد بدون اينكه شما جنگي بكنيد و نبردي بكنيد و اينها خشمناك شدند و برگشتند چون خدا قوي عزيز است يعني نفوذناپذير است به او ميگويند عزيز, تواناست كه بتواند هر كسي را خاك كند اين ميشود قوي.
بررسي مدرك روايي بر اخلاص علي(عليه السلام) در نبرد با عمروبنعبدود
اينكه چند نفر از آقايان زحمت كشيدند ـ سعيشان مشكور باشد ـ در جريان قصه عمرو بن عبدود كه وجود مبارك حضرت علي(سلام الله عليه) هنگامي كه روي سينه نحس عمرو نشست از آنجا برخاست دوباره رفت سرش را جدا كرد كه بعد در توضيح فرمود او چون مثلاً اهانتي به من كرد من صبر كردم كه آن غضبم فرو بنشيند و بعد قربة الي الله سرش را جدا كنم اين را يافتند كه مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) در بحارالأنوار نقل كرد[9] كه آقايان زحمت كشيدند پيدا كردند اصلش از مناقب ابن شهر آشوب(رضوان الله عليه) است[10] ولي ظاهراً آن بزرگوار اين را به عنوان يك قصّه تاريخي نقل ميكند نه به عنوان يك روايت, اگر روايتي پيدا بشود كه خيلي اين كمال برجسته است اين را در ضمن قضاياي تاريخي نقل ميكند كه اينچنين اتفاق افتاده است حالا اگر سند روايي پيدا بشود اين از قسمت تاريخ به قسمت روايت تبديل ميشود حالا فحص كنيد ببينيد كه مرحوم ابن شهر آشوب يا ديگران سندي براي اين ذكر كردند يا به عنوان قصّه تاريخي.
ارسال روايات يكي از مشكلات جدّي تفسير
ما يكي از مشكلات جدّيمان در تفسيرهاي آيات در مقتل, در تاريخ, در قصهها و مسائل اخلاقي اين است كه بسياري از اين روايات ما مرسل است آن كاري كه درباره روايات فقهي بزرگان ما كردند الآن اگر كسي بخواهد تشخيص بدهد اين روايتي كه مرحوم صاحب وسائل نقل كرده صحيح است يا نه خيلي دشوار نيست چون كتاب رجال و درايه اين دو رشته خيلي كار شده اما درباره روايات تفسيري, روايات مقتلي, روايات تاريخي, روايات اخلاقي, روايات حقوقي اينها چون كار نشده بسياري از اينها هم مرسل است اعتماد بر اينها آسان نيست در حدّ تأييد خوب است.
سرنوشت ذلتبار يهوديان مدينه بعد از احزاب
فرمود خداي سبحان اين دشمناني كه از بيرون آمدند اينها را رد كرد در حالي كه خشمناك بودند و محروماً برگشتند. دشمنان داخلي كه يهوديهاي مدينه بودند و با مشركان هماهنگ شده بودند اينها به قلعههايشان به حصونشان به صَياصيشان مغرور بودند اينها در قلعه زندگي ميكردند در كاخ زندگي ميكردند مسلمانها و مهاجرين و انصار هم در اين كوخها و خانههاي ساده به سر ميبردند اين يهودياني كه در داخل با مشركان مكه هماهنگ شدند و عليه اسلام احزابي تشكيل دادند آنها كه فرار كردند و شكستخورده و با محروميت برگشتند وضع اينها هم به اين صورت شد كه اينها هم لرزان و ترسان ناچار شدند آن قلعهها را ترك بكنند و بيرون بيايند و تسليم بشوند تعبير قرآن كريم اين است كه ﴿وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم﴾ خداي سبحان اينها كه ظَهير و پشتوان و پشتيبان و پشتوانه مشركين بودند را از بالاي قلعه و قصرشان پايين كشاند مُظاهره يعني پشت به پشت هم دادن اينكه ميگويند تظاهرات از ظَهْر است نه از ظهور يعني اينها ظهير يكديگر شدند پشتيبان يكديگر شدند پشت به پشت هم دادند ﴿وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾[11] از همين قبيل است مظاهره يعني پشتيبان يكديگر بودن پشتوانه هم شدن, تظاهرات 22 بهمن هم يعني اين, نه يعني مردم ظاهر شدند, مردم ظَهير شدند. اينها كه ظهير شدند ﴿ظَاهَرُوهُم﴾ پشتوانه آنها شدند پشتيبان مشركان شدند رفتند در قلعههايشان، خداي سبحان هراس و ترس را بر دلهاي اينها مستقر كرد (اولاً) اينها از ترس از بالاي قلعه پايين آمدند بدون اينكه نبردي شده باشد (ثانياً) منتها در تعبير، اول فرود آوردن از قلعه را ذكر ميكند بعد قذف رعب را.
سرّ تسليم شدن ذلتبار يهوديان مدينه
فرمود: ﴿وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ﴾ (يك) ﴿وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ﴾ (دو) گرچه اين عطف با واو است كه مطلق جمع است و معنايش اين نيست كه اول اينها را از قلعه آورد پايين بعد اينها را ترساند بلكه اول اينها مرعوب شدند و از شدت ترس از قلعهها بيرون آمدند منتها تقديم انزال بر قذف براي اينكه اين اثربخشتر است وقتي كه اينها از قلعهها پايين ميآيند و تسليم ميشوند و تحت اسارت در ميآيند اين نسبت به مسلمانها مسرّتبخشتر از آن است كه بفرمايد: ﴿وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ﴾ اين انزال از صياصي چون اهم بود اين را قبلاً ذكر فرمود. صِيصيه آن وسيله دفاع را ميگويند, اينها قلعهشان و قصرشان و آن حصونشان, بروج مشيّدشان براي اينها صيصيه بود صيصيه يعني وسيله دفاع, شاخ گاو را ميگويند صيصيه آن ابزاري كه خروسهاي جنگي دارند آن را ميگويند صيصيه, صيصيه يعني ابزار دفاع, ابزار دفاعي اين برجنشينان همان برجشان است ابزار دفاعي اين قلعهنشينان همان قلاعشان است ﴿وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ﴾ يعني مِن قلاعهم, من حصونهم, من بروجهم و مانند آن ﴿وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ﴾ حالا اينها كه فرار كردند عدهاي كشته شدند عدهاي هم به اسارت در آمدند اينها عصاره حكم يهوديهاي مدينه بود كه در جنگ احزاب عليه مسلمانها قيام كردند و با مشركان هماهنگ شدند.
چگونگي ارثبري مسلمانان از اموال و اراضي يهود
بخشي از اينها هم بعدها به ارث مسلمانها رسيد نه ارث مصطلح, درباره بنياسرائيل فرمود: ﴿وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا﴾[12] اين منطقه پهناور مصر را ميراث مؤمنان به وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) قرار داديم آنجا هم ﴿وَأَوْرَثْنَا﴾ از همين قبيل است ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ﴾[13] از همين قبيل است ﴿وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ﴾ اين مربوط به همان جريان احزاب ﴿وَأَرْضاً﴾ يعني «و اورثكم ارضاً» ﴿لم تَطَؤوها﴾ شما الآن آمديد اين منطقه يهودينشين اينها را محاصره كرديد و گرفتيد اما بعضي از زمينهاست كه در محدوده نظامي و جنگ نبود آنها هم بعدها به ميراث شما رسيد آنها را در سورهٴ مباركهٴ «حشر» آيه شش به اين صورت بيان فرمود, فرمود: ﴿وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَي رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلاَ رِكَابٍ وَلكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَي مَن يَشَاءُ﴾ بعضي از سرزمينهاست كه شما بدون جنگ بر آنها مسلّط شديد و آنها تسليم شدند و به ارث اسلامي و ميراث اسلامي در آمده است برخي از مفسّران گفتند اين ﴿وَأَرْضاً لَّمْ تَطَؤُوها﴾ ناظر به سرزمين ايران و روم است[14] روم يعني همين تركيه, خب اينها البته قبلاً به عنوان روم بود كه ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ ٭ فِي أَدْنَي الْأَرْضِ﴾[15] اين منطقه وسيع تركيه به بعد جزء روم بود و ايران در برابر آن, ارض ايران و روم بعد در اختيار مسلمانها قرار گرفت ولي ظاهراً منظور از ﴿وَأَرْضاً لَّمْ تَطَؤُوها﴾ اين نيست چون در زمان وجود مبارك پيغمبر اين فتح اتفاق نيفتاده; اين قسمت فرمود: ﴿وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضاً لَّمْ تَطَؤُوها وَكَانَ اللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً﴾.
عدم اختصاص اسوه بودن پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به مسائل نظامي
اسوه بودن حضرت(سلام الله عليه و علي أهل بيته) اختصاصي به مسئله نظامي ندارد در مسائل خانوادگي و تشكيل خانواده و رعايت اصول همسرداري و كيفيت زيست هم مطرح است فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً ٭ وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْراً عَظِيماً﴾.
وظيفه حوزه و دانشگاه در جريان خانواده در شرايط كنوني
جريان خانواده مخصوصاً در شرايط كنوني از حساسترين مسائل مملكت ماست به ما گفتند فرزند به اندازه معقول داشته باشيد متأسفانه ما در اثر اين فشارهاي اقتصادي و جنگ تحميلي و مانند آن الآن نسل جوان ما دارد فروكش ميكند كودك و فرزند كم شدند و خيال ميكنيم اولاد كمتر زندگي بهتر! اين راه اساسي نيست هم ازدواج را بايد به عنوان اصل قرار داد هم سادهزيستي را به عنوان اصل قرار داد هم اولاد را به اندازه متعارف بايد اصل قرار داد بعد از پيروزي مسلمانها در جريان بعضي از مسائل نظامي يك مقدار غنايم نصيب مسلمانها شد برخيها سعي كردند به رفاه تن در بدهند همسران پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم پيشنهاد دادند كه زندگي ما بايد بهتر باشد مستحضريد اين انقلاب در درجه اول از امام و مراجع و حوزه شروع شد بعد به دانشگاه كشيد بعد به توده مردم، الآن هم پرورش فرزند, حفظ نكاح, پرهيز از طلاق كه أبغض الحلال نزد خداست[16] بايد از همين روحانيت و حوزه و دانشگاه شروع بشود راهش اين است كه انسان ساده زندگي كند.
تبيين سبك زندگي برگرفته از كلام علي(عليه السلام)
البته آن علومي كه اهل بيت دارند مقدور ما نيست آنها كه فرمودند: «سلوني قبل أن تفقدوني فلأنا بطرق السماء أعلم منّي بطرق الأرض»[17] اين ديگر تعارف نيست اين نه مقدور ماست نه ما به آن دسترسي داريم اين حداقلش اين است كه ما طرزي زندگي كنيم كه در دنيا حسنه, در آخرت حسنه داشته باشيم از علي و اولاد علي، خدا عاقلتر خلق نكرده و خلق هم نميكند از اين به بعد كه خلق نميكند قبلش هم نبود وجود مبارك حضرت امير بياناتي در نهجالبلاغه دارد كه آن را چند بار در همين بحثهاي تفسيري خوانديم از ما قبول نميكنند اين حرف را بزنيم ولي ما ميتوانيم بيانات نوراني حضرت امير را قبول كنيم. بسياري از اين مشكلات زندگي در اثر پرتوقع بودن, گرايش به تجمّل از اين حرفهاست بخش وسيعي از طلاقها بر اساس همين جهت است كمتر ازدواج كردن هم بر اساس همين جهت است انسان دو وظيفه دارد كه هم با آسايش زندگي كند هم جامعه را مرفّه كند يكي تا نفس ميكِشد تلاش در توليد حالا يا توليد علم و فرهنگ است اگر براي حوزه و دانشگاه است يا توليد كشاورزي و دامداري و صنعت و اينهاست اگر براي اصناف ديگر است فرمود تا نفس ميكشيد توليد, بيكاري و تعطيلي از بدترين رذايل اخلاقي است. دوم هم قناعت در مصرف اين دو كار وظيفه ماست طبق رهنمود حضرت، تلاش در توليد, قناعت در مصرف. بعد فرمود در روايات ما هست ديگر كه وقتي كسي دستشويي رفته يك سلسله فرشتههايي هستند كه سرش را خم ميكنند ميگويند بهترين نعمت يك ساعت با تو بود تو اين را به اين صورت در آوردي[18] اين سيب و گلابي و موز و اينها را تو به اين صورت در آوردي اين خجالت دارد اين در روايات هست اينها را بايد ديد.
مال چيز خوبي است كه قوام مملكت است مطابق آيه سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾[19] يعني ثروت, قوام مملكت است فقير را كه فقير ميگويند نه براي اينكه مال ندارد آنكه مال ندارد فاقد مال است نداشتن مال يعني فقدان مال, فقير را فقير ميگويند براي اينكه ستون فقراتش شكسته است چون انسانِ ندار قدرت مقاومت ندارد به او ميگويند فقير چون ملت گرسنه قدرت ايستادگي ندارد به او ميگويند فقير, نه قدرت ايستادن, آنكه ايستاده در كوي و برزن دارد گدايي ميكند نشسته است ايستاده نيست فرمود: ﴿جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾ قيام مردم, مقاومت مردم, ايستادگي مردم بر اساس توانمندي آنهاست اگر كسي گرفتار فقر مالي باشد ستون فقرات او شكسته است و قدرت قيام ندارد مال چيز خوبي است خدا از آن به خير ياد كرده.[20]
بيان نوراني علي(عليه السلام) در همراه نبودن ثروت با كمال
اما آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) اين است كه شما تحليل كنيد كه ثروتمند بودن و مرفّه بودن آيا كمال است يا كمال نيست اين تحليل عقليِ حضرت است در نهجالبلاغه فرمود اگر بگوييد كمال است بايد بگوييد انبيا(عليهم السلام) كه سادهزيستترين مردم عالَم بودند و اين ثروت را نداشتند خدا اين كمال را به آنها نداد چه كسي جرأت ميكند كه بگويد كمالي را خدا به انبيا نداد پس اگر داشتن, كمال باشد چون قدر مسلّم اين است انبيا دستشان از مسائل مالي كوتاه بود مالدار نبودند و مانند طبقه ضعيف به سر ميبردند بايد ملتزم بشويد كه اين كمال را خدا به انبيا(عليهم السلام) نداد هرگز اين التزام ممكن نيست. پس معلوم ميشود داشتن, كمال نيست قصص انبيا را هم نقل ميكند جريان حضرت موسي و عيسي و داود را نقل ميكند فرمود بالأخره اين داود با اينكه رهبر انقلاب بود ﴿وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾[21] با رهبري بالأخره به جايي رسيد با انقلاب به جايي رسيد اما با زنبيلفروشي داشت زندگي ميكرد. بعد اين حرف را ميزند اين حرف را ما نميتوانيم بنويسيم نميتوانيم روي منبر بگوييم چون از ما قبول نميكنند ولي از علي قبول ميكنند ما از علي قبول ميكنيم فرمود حالا كه اين است نتيجهاش اين است كه اگر كسي ثروتمند بود بايد بفهمد كه خدا او را تحقير كرده است مگر اين حرف را ميشود در جامعه گفت آنكه وضع مالياش خوب است و مرفّهانه به سر ميبرد مورد اهانت خداست اين حرف را از ما قبول نميكنند چون خود ما مبتلاييم ولي ما از علي قبول ميكنيم حتماً اين را در نهجالبلاغه مراجعه بفرماييد فرمود: «أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ»[22] بنابراين اين هست, اين بايد از خود حوزه شروع بشود از دانشگاه شروع بشود سادهزيست بودن, شرف دنيا و آخرت است نه طلاقي در پيش است نه آن فضيلت فرزندپروري را انسان از دست ميدهد نه مشكلات ديگر در پيش است.
لزوم تأسي به پيامبر در مسائل نظامي, خانوادگي و عبادي
اينكه به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود تو اُسوهاي تنها براي نماز شب نيست تنها براي آن روزههاي مستحبّي و اعتكاف نيست از يك طرف در آنها بايد به پيامبر ائتسا و تأسّي كرد در مسائل نظامي از يك طرف بايد به آن حضرت تأسّي كرد در مسائل خانوادگي هم بايد به آن حضرت تأسّي كرد. وقتي وضع غنايم جنگي به مدينه آمد و توقّع همسران حضرت بالا رفت آيه نازل شد كه به آنها بگو يا دنيا يا آخرت,[23] ميخواهيد با من زندگي كنيد وضع همين است دنيا ميخواهيد بياييد من شما را طلاق بدهم با طلاق جميل آبرومندانه از من خداحافظي كنيد اين ميشود اسوه, اگر خود طلاّب جامعةالزهراء, طلبههاي حوزه بخواهند نَبوي و وَلوي زندگي كنند و عزيزان دانشجويان دانشگاه, ببينيد گاهي اين دانشجويان كه ميآيند ما از اينها سؤال ميكنيم طلبهاي يا غير طلبه, فضاي دانشگاه يك فضاي علوي و ولوي و فاطمي است شما ميبينيد دانشگاه است و اعتكاف, دانشگاه است و نمازهاي شب, اينها آمادهاند منتها اين حرفها را ما بايد عملاً به اينها منتقل كنيم كه شرافت در ساده زيستن است آن حرف را مخفيانه در جلسات خصوصي ميشود گفت اما در سخنرانيها و جلسات عمومي بگوييم كسي كه سرمايهدار است و مرفّه است مورد اهانت خدا و پيغمبر است اين خيال ميكند توليد چيز بدي است توليد, كمال و فضيلت است قناعت در مصرف چيز خوبي است.
وعده خدا در بينياز كردن فقير با ازدواج
پرسش:... پاسخ: خب چرا آن مقدار را كه خداي سبحان وعده داد فرمود: ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾[24] فرمود شما ازدواج كنيد عائله من هستيد ما اين آيات را باور نكرديم فرمود اَيّمها, بيهمسرها چه مردها چه زنها ازدواج بكنيد اگر در اين مسئله مشكلي داريد ﴿إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾.
پرسش: ملاك سادهزيستي چيست؟
پاسخ: خود انسان بين خود و خداي خود ميداند كه سادهزيستي چيست همين زندگي متعارف حالا حتماً بايد فرشش كذا, خانهاش كذا, اتومبيلش كذا اينها نيست مسئولين هم بايد بر اساس همين روال برنامهريزي كنند آنگاه انسان به مقدار كافي اولاد دارد نه آن حدّي كه نتواند تربيت كند به مقدار كافي جوانها ازدواج ميكنند طلاق فروكش ميكند اين آيه براي اسوه بودن نازل شده است فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِأَزْوَاجِكَ﴾ درست است حالا جنگها به پيروزي ختم شد درست است كه غنايم به كشورهاي اسلامي رسيده اما به اين همسرانت بگو شما اگر بخواهيد انقلابتان محفوظ باشد بايد جهادي هم داشته باشد جهاد خانوادگي در سادهزيستي است در اين صورت آدم راحتِ راحت است.
تعلّقات دنيوي, بزرگترين مشكل انسان هنگام مرگ
يك وقت ميگويند اين شخص مُرد اين را طبيب معالج ميآيد آزمايش ميكند ميگويد قلبش, مغزش همه از كار افتاد اجازه دفن ميدهد اين از نظر طبيب مُرده است يعني از دنيا رفته و اما در فضاي دين، اين هنوز از دنيا نرفته براي اينكه وقتي بخواهد وارد برزخ بشود اين يك مشكل جدّي دارد اين شخصي كه به مال دل بسته است به مال تعلّق پيدا كرده هنگام مرگ متعلَّق را از او ميگيرند (يك) تعلّق ميماند (دو) درد و عذاب شروع ميشود (سه) چرا معتادها را كه گرفتند دردشان شروع ميشود براي اينكه متعلَّق اعتياد را از آنها گرفتند, اعتياد همچنان هست, فريادشان بلند است اين بيچاره كه ميخواهد از دنيا وارد برزخ بشود اين فريادش بلند است اين همان فشار قبر است فشار مرگ است تا تك تك اين تعلّقات از جانش كَنده نشود اين را وارد برزخ نميكنند به حسب ظاهر وارد قبر شده اين صلات ليلة الدفن كه براي پرهيز از وحشت و نجات از وحشت است بخشي از آن براي همين است بنابراين از يك مرجع ديني سؤال بكنيد كه موت چيست اين ميگويد انتقال از دنيا به برزخ اين شرايط را دارد از يك طبيب سؤال بكنيد ميگويد اين مُرده است پس تعلّقات دنيا اين مشكل را دارد.
اين روايت نوراني را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در كتاب كافي نقل كرد كه بالأخره اموال او نزد او حاضر ميشود و اعمال او هم نزد او حاضر ميشود و اولاد او هم نزد او حاضر ميشوند همه اينها حرف ميزنند اموال ميگويند تو هيچ سهمي از ما نداري فقط يك مقدار كفن بايد بگيري, اولاد ميگويند ما تا لبهٴ گور با تو هستيم, عمل ميگويند ما با تو هستيم كه هستيم[25] خب اين خطرات هست بنابراين كسي بخواهد راحت زندگي كند, ما باور كرديم اينها عقل كلّاند تنها مسئله بهشت نيست تنها مسئله نجات از جهنم نيست حَسنه دنيا يعني همين! ما فقط حَسنه آخرت را ميخواهيم و به اهل بيت مراجعه ميكنيم يا حسنه دنيا را هم ميخواهيم اگر ميگوييم: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾[26] حَسنه دنيا همين است آدم خوب زندگي كند داشتن همسر خوب بدون دعوا بدون زد و خورد بدون طلاق داشتن فرزندان خوب اينها حسنه دنياست حسنه دنيا در زندگي حلال و زندگي ساده است فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِأَزْوَاجِكَ﴾ به آنها صريحاً بگو, هر روز پيشنهاد ميدهيد كه حالا غنايم آوردند به ما سهم بيشتري بدهيد كه ما مثلاً از بيت نبوّتيم اينها روا نيست.
پرسش:... پاسخ: توليد, كار بسيار خوبي است لازمه توليد اين است كه ما چند ميليون زير خطّ فقر نداشته باشيم همين, الآن ما چند ميليون زير خطّ فقر داريم؟ همين بايد لذّت ببرد كه من مشكل ديگران را دارم حل ميكنم اين لذّت روحي به مراتب بالاتر از لذّت اجوفين است, اين لذّت است, اگر كسي بخواهد لذّت ببرد, لذّت احسان, لذّت اكرام خيلي بالاتر از لذّت اجوفين است.
مأمور شدن پيامبر به جدايي از دنياطلبان
فرمود به آنها بگو يا دنيا يا آخرت; آخرت ميخواهيد با من باشيد دنيا ميخواهيد بفرماييد طلاقتان بدهم طلاق جميل, مؤدّبانه و محترمانه ما توقّعي نداريم ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا﴾ بعضيها دنيا ميخواهند كائناً ما كان چه حلال چه حرام چون دو آيه است در كنار هم, فرمود: ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا﴾[27] ديگر حسنه ندارد ميگويند: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا﴾ يعني چه حلال چه حرام اين ﴿مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾ گروه دوم كه در آيه بعد است ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً﴾ ما يك دنياي طيّب و طاهر ميخواهيم ﴿وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ خب الآن ما چند ميليون فقير در كشور عليبنابيطالب داريم هزارها شهيد هم داديم! اين در اثر همان منظّم زندگي نكردن است گوشهاي از كارها را دستگاه قضايي ميتواند اداره كند اساس كار همان ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾[28] است, ﴿يَلْفِظُ﴾ يعني «يَكتب و يقول و يقوم و يَقعد» اين لفظ, كنايه از مطلق فعل است فرمود شما اگر دنيا ميخواهيد كائناً ما كان اينجا جايش نيست آخرت ميخواهيد كائناً ما كان با هم زندگي ميكنيم.
اختصاصي بودن احكام ازدواج و طلاق پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
﴿إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً﴾ اين طلاق نيست, گرچه ابوحنيفه و بعضي از فقهاي عامّه اين را طلاق دانستند[29] لكن اگر باشد چه اينكه بعضي از فقهاي ما(رضوان الله عليهم) فتوا دادند جزء خصائصالنبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است نظير آنچه در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيه پنجاه دارد كه ﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ﴾ آنجا هم از همين قبيل است اگر ﴿وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ﴾ آنجا هم جزء مختصّات وجود مبارك پيغمبر است كه نكاح محسوب ميشود اينجا هم اگر طلاق محسوب ميشود طبق بعضي از روايات كه فاضل مقداد نقل كرد جزء مختصّات نبي است[30] ﴿أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ﴾ تَسريح همان تطليق است اما ﴿سَرَاحاً جَمِيلاً﴾ بدون دعوا, بدون دلخوري, بدون نگراني, راه مشخص است شما هر راهي را انتخاب كرديد ما هم همان را قبول ميكنيم.
شرايط بهرهوري همسران از زندگي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
اما ﴿وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ با هم زندگي ميكنيم ﴿فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْراً عَظِيماً﴾ اين را هم بايد بدانيد صِرف بودن با من, بودن در اين خانه مشكل شما را حل نميكند بايد باشيد اما با تقوا و احسان, لذا صِرف مجاورت من, همسر پيامبر بودن مشكل را حل نميكند چه اينكه همسر لوط راه به جايي نبرد, همسر نوح راه به جايي نبرد كه ﴿كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا﴾[31] اينها ملعون شدند و معذّب شدند ﴿فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْراً عَظِيماً﴾ خب اگر اينچنين شد يك زندگي مرفّهي دارند سَكينت و آرامش منزل به عهده زن است تهيّه مسكن به عهده مرد است مسكن, آشيانهاي بيش نيست فرمود: ﴿خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾[32] سَكينت مرد, آرامش مرد به همسر با ايمان اوست آن وقت در چنين فضاي نوراني فرزندان صالح هم تربيت ميشوند سابق، طلاق جزء نوادر زندگي بود اما الآن متأسفانه طلاق پشت سر هم است اينها فاجعه است پرورش اين فكر [سادهزيستي] اول بايد از حوزه شروع بشود بعد از فضاي دانشگاه بعد در جامعه كه اميدواريم خدا اين نظام را به بركت صاحب اصلياش ـ انشاءالله ـ از هر خطري حفظ بكند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ قلم, آيهٴ 4.
[2] . سورهٴ نساء, آيهٴ 59.
[3] . سورهٴ نساء, آيهٴ 69.
[4] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 5.
[5] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 6.
[6] . سورهٴ توبه, آيهٴ 120.
[7] . روضة الواعظين, ج2, ص296.
[8] . الكافي, ج1, ص401.
[9] . بحارالأنوار, ج41, ص50 و 51.
[10] . المناقب, ج2, ص115.
[11] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 88.
[12] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 137.
[13] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 128.
[14] . ر.ك: التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص333.
[15] . سورهٴ روم, آيات 2 و 3.
[16] . الكافي, ج5, ص328 و ج6, ص54.
[17] . نهجالبلاغه, خطبه 189.
[18] . من لا يحضره الفقيه, ج1, ص23.
[19] . سورهٴ نساء, آيهٴ 5.
[20] . سورهٴ بقره, آيهٴ 180.
[21] . سورهٴ بقره, آيهٴ 251.
[22] . نهجالبلاغه, خطبه 160.
[23] . تفسير القمي, ج2, ص192.
[24] . سورهٴ نور, آيهٴ 32.
[25] . الكافي, ج3, ص231 و 232.
[26] . سورهٴ بقره, آيهٴ 201.
[27] . سورهٴ بقره, آيهٴ 200.
[28] . سورهٴ ق, آيهٴ 18.
[29] . الكشاف, ج3, ص534 و 535.
[30] . الكافي, ج6, ص136 و 137; كنزالعرفان في فقه القرآن (فاضل مقداد), ج2, ص239.
[31] . سورهٴ تحريم, آيهٴ 10.
[32] . سورهٴ روم, آيهٴ 21.