أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
در مسئله حَجب که یکی از موانع ارث است به دو قسم تقسیم شده است: حجب حِرمان و حجب نقصان و این حجب مربوط به طبقه انساب و اسباب است. چون طبقهبندی است یعنی نسب به سه طبقه تقسیم شد و سبب به چهار قسم تقسیم شد، اینها در طول هماند و نه در عرض هم و وقتی در طول هم باشند، با بودِ طبقه قبلی به طبقه بعدی نمیرسد؛ این یک چیز روشنی است که هم «الأقرب یمنع الأبعد»، هم عرف میپذیرد و هم عقل میپذیرد. این حجب حرمان را عقل میپذیرد، عرف میپذیرد، روایات هم تأیید میکند. اما حجب نقصان یک امر تعبدی است؛ حجب نقصان این است که بعضی از وراث در عین حال که خودشان ارث نمیبرند مانع ارثبری زائد یکی از طبقه قبلیاند، طبقه قبلی ارث میبرد و این حاجب ارث نمیبرد ولی وجود او باعث میشود که آن سهم أعلیٰ را نبرد سهم أدنیٰ را ببرد؛ اگر مثلاً برای پدر دو سهم است یکی رُبع و یکی نصف، اگر برای مادر دو سهم است یکی ثُمن و یکی رُبع در صورت ولد داشتن و نداشتن و اگر برای مادر یک سهم زائدی است به نام ثُلث و یک سهم ناقصی است به نام سُدس، این حاجب باعث میشود که او از سهم زائد محروم شود فقط سهم نازل را بگیرد، این یک تعبّد محض است، این از سنخ «الأقرب یمنع الأبعد» و مانند آن نیست.
بنابراین این دو قسم حجب یکسان نیست؛ حجب حرمان را عقل میفهمد، عرف میفهمد، روایات تأیید میکند، بعد از اینکه خود روایات طبقهبندی کرده است فرمود شما طبقهبندیتان را فقط به دست شرع بسپارید. درست است ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[1] که این را در سوره مبارکه «احزاب» و «انفال» فرمود؛ اما ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾[2] گفت کدام أولیٰ است و کدام أولیٰ نیست، این اولویت، اولویت تعیینی است در مسئله حقوق است نه در مسئله اخلاق که بشود اولویتهای اخلاقی، این مسئله حقوق جزء اولویتهای تعیینی است و بر اساس تعبد است و شارع فرمود که ﴿لا تَدْرُونَ﴾ و دست به آن نزنید. اما آن قسم که «الأقرب یمنع الأبعد» این را میفهمد ولی سهم آنها را چقدر است را نمیفهمد و حاجب نقصی بودن را اصلاً متوجه نمیشود، حاجب حرمانی را میفهمد؛ یعنی بعد از اینکه طبقهبندی شد انساب سه طبقه شدند معلوم است که هر طبقه قبلی طبقه بعدی را محجوب میکند اما حجب نقص را اصلاً متوجه نمیشود که اگر در فلان صورت کلاله باشند، مادر سهم کمتری میبرد و اگر نباشند سهم بیشتری میبرد. این حجب حرمان و حجب نقصان از هم جدا هستند و حجب نقصان یک تعبد محض است نصوص خاصه میخواهد.
مطلب دوم این است در جریان «إبن» که آیا «الف» دارد یا ندارد، اگر «إبن» کنیه باشد مثل «إبن سکّیت» و مانند آن، بله آن با «الف» هست وگرنه این اشتباه چاپی است؛ آن جایی که میگویند «علی بن أبیطالب» یا «حسن بن علی» یا «حسین بن علی»، این جاها جای «الف» نیست حتماً اشتباه چاپی است. صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) یک رسالهای دارد در رجال، ایشان گرچه میفرماید غالب این بزرگانی که به دست ما رسیده است توثیق نشده است؛ اما همین که میفرماید «من الصحابه» این یک فضیلتی است. هیچ کدام از اینها در باب «أب»، در باب «إبن»، این را متعرّض نشدند، ممکن است بعضی چنین کاری بکنند. نعم! آن جاهایی که «إبن» کنیه است مثل «إبن السکّیت» و مانند آن، آن جاها بله با «الف» دارد اما آن جاهای که به طور عادی است «حسن بن علی»، «حسین بن علی»، «محمد بن علی» اینها معمولاً اینطور است، حالا ممکن است یک اصطلاح خاصی هم در رجال باشد.
مطلب بعدی تتمیم روایاتی است که در این زمینه وارد شده است. بعضی از روایات، موهم آن است که با آیه مخالف است، آنها را باید به خوبی تبیین کرد. حالا تتمه روایات باب حجب را بخوانیم؛ وسائل جلد 26 صفحه 147 این روایات حجب را ذکر میکنند. روایت هفتم در صفحه 148 است «مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْکَشِّیُّ فِی کِتَابِ الرِّجَالِ عَنْ حَمْدَوَیْهِ بْنِ نُصَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ السَّرَّادِ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام»؛ او اول یک روایتی را به عرض حضرت میرساند که زراره از امام باقر(سلام الله علیه) چنین مطلبی را نقل کرده است، در ذهن او این بود که این روایت با آیه همانگ نیست. حضرت میفرماید آن روایتی که زراره نقل کرده است حق است و آیه این است؛ اما آن نکتهای که ابهامی است و دغدغه ذهنی سائل بود آن را شفاف نکرد. حالا اصل روایت که یونس بن عمار به عرض امام صادق(سلام الله علیه) میرساند این است که «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام إِنَّ زُرَارَةَ قَدْ رَوَی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام» از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) که «أَنَّهُ لَا یَرِثُ مَعَ الْأُمِّ وَ الْأَبِ وَ الِابْنِ وَ الْبِنْتِ أَحَدٌ مِنَ النَّاس»؛ از نظر نسب اینها به استثنای پدر و مادر در طبقه أولیٰ هیچ کسی غیر از اینها ارث نمیبرد. «لَا یَرِثُ» پدر و مادر و پسر و دختر هیچ کس ارث نمیبرد البته از انساب، این منافات ندارد که مثلاً زوج و زوجه و مانند آن ارث ببرند از اسباب، در انساب هیچ کسی ارث نمیبرند اینها طبقه اولاند. بعد آن سبب را هم استثنا فرمود «إِلَّا زَوْجٌ أَوْ زَوْجَةٌ». پس در انساب با اینها هیچ کس ارث نمیبرد یعنی برادر و خواهر ارث نمیبرند، جدّ و جدّه ارث نمیبرند؛ پس نسب منحصراً در طبقه أولیٰ همین پدر است و مادر است و پسر است و دختر، «إِلَّا زَوْجٌ أَوْ زَوْجَةٌ». در آنجا «أو» ندارد برای اینکه جمع آنها ممکن است؛ اما اینجا «أَوْ» دارد برای اینکه جمع ممکن نیست چون یکی از این دو نفر مُردهاند. این را یونس بن عمار میگوید من به عرض امام صادق(سلام الله علیه) رساندم که زراره از پدر بزرگوار شما اینچنین نقل کرد «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام أَمَّا مَا رَوَی زُرَارَةُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام فَلَا یَجُوزُ أَنْ تَرُدَّهُ» این معلوم میشود که در مسئله سؤال و جواب مشکلی بود برای یونس که مثلاً زراره اینطور نقل میکند؛ از آیه برمیآید که غیر از آنها کلاله هم ارث میبرند این چگونه است؟ لذا حضرت در جواب میفرماید اما آنچه که آیه گفته معلوم میشود که سؤال، مؤلَّف بود، چون «وحَذفُ مَا یُعلَمُ جائزٌ»؛[3] اگر در محاورهای چیزی را حذف کنیم به قرینه بعدی معلوم میشود، حذف آن جایز است «وحَذفُ مَا یُعلَمُ جائزٌ» این حرف ابن مالک و سیوطی است. از این حرف یونس معلوم میشود که در مجلس محاوره به عرض حضرت رساند که زراره از پدر بزرگوار شما(سلام الله علیه) نقل کرده است که در سلسله نسب غیر از این چهار نفر هیچ کسی نیست، از نظر سبب هم «أحد الزوجین» است؛ یعنی اگر زوج مُرد یا زوجه مُرد که دیگری باقی است، از نظر نسب پدر و مادر میت، پسر و دختر میت، همین! هیچ کس دیگری ارث نمیبرد. بعد گویا مسئله آیه را هم مطرح کرد که ظاهر آیه این است که کلاله هم ارث میبرد. این خصوصیت در سؤال سائل نیامده است فقط همین مقدار عرض کرد که زراره از امام باقر(سلام الله علیه) نقل کرد که اینطور است. حضرت فرمود آنچه که زراره نقل کرد حق است؛ اما آیه! این «اما آیه» نشان میدهد که محور سؤال و محاوره این بود که از زراره این حدیث را نقل کرد ولی ظاهر آیه این است که کلاله هم ارث میبرد. فرمود: «أَمَّا مَا رَوَی زُرَارَةُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام فَلَا یَجُوزُ أَنْ تَرُدَّهُ» در ذهن او این بود که این با آیه هماهنگ نیست. «وَ أَمَّا فِی الْکِتَابِ فِی سُورَةِ النِّسَاءِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: ﴿یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾» این مقدار ارث است که برادر دو برابر خواهر میبرد و این با اصل مسئله کار ندارد از این به بعد سؤالبرانگیز است «﴿فَإِنْ کُنَّ﴾» به قرینه ﴿کُنَّ﴾ یعنی آن زنهایی که ارث میبرند «﴿فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْن﴾» اگر بیش از دو نفر بودند، «﴿فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ﴾» دو سوم ماترک را ارث میبرند. «﴿وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً﴾» گاهی اسم به وسیله خبر خصوصیت پیدا میکند یعنی اگر باقیمانده آن کسی که ارث میبرد یک زن باشد نه زن در برابر شوهر بلکه زن در برابر مرد، «﴿فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ﴾». «﴿فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ﴾» اگر فرزند ندارد فقط پدر و مادر ارث میبرند، خواهر دارد اما فرزند ندارد. ملاحظه بفرمایید: «﴿فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ﴾» وقتی فرزند نداشت تنها وارث نسبی أبویناند «﴿فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾». «﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾[4]» مادر یک ششم میبرد. اینجا این یونس خیال کرد که این کلاله ارث میبرد غافل از اینکه کلاله حاجب است بدون ارث، این حجب حرمان نیست حجب نقصان است. او سؤال کرد که ظاهر روایتی که زراره از امام باقر(سلام الله علیه) نقل کرد این است که فقط همین چهار نفر ارث میبرند؛ پدر، مادر، پسر و دختر، خواهر که ارث نمیبرد ولی آیه این است که خواهر ارث میبرد. حضرت فرمود خیر! آیه دارد که او حاجب است نفرمود اگر خواهری داشتند کلالهای داشتند یک مقدار او میبرد. حجب حرمان یک مسئله است، حجب نقصان مسئله دیگری است؛ در حجب نقصان لازم نیست که او ارث ببرد بلکه نمیگذارد که او سهم بیشتر را ببرد، چرا؟ برای اینکه هزینه به عهده پدر است و این خواهر میت نانخور پدر است پس پدر باید دست او بیشتر باشد که بتواند او را تأمین بکند. این نانخور را چه کسی تأمین بکند؟! او خیال کرد که آیه میگوید در این صورت کلاله هم ارث میبرد با حرف زراره سازگار نیست برای اینکه زراره دارد فقط همان چهار نفر؛ یعنی پدر و مادر و پسر و دختر ارث میبرند، ظاهر آیه این است که مثلاً این کلاله که باشد مادر یک ششم میبرد بقیه را کلاله میبرند، خیر! بقیه ردّ به پدر است او میبرد. معلوم میشود محور سوال این بود که زراره اینگونه نقل کرد ولی از آیه بر می آید که کلاله هم ارث میبرد پس وارث منحصر در آن چهار نفر نیست. فرمود خیر! آنچه که زراره فرمود از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) آن را رد نکن آن درست است اما معنای آیه این نیست که کلاله ارث میبرد بلکه معنای آیه این است که او حاجب است و هر حاجبی که ارث نمیبرد! «وَ أَمَّا فِی الْکِتَابِ فِی سُورَةِ النِّسَاءِ ﴿فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾» نه بقیه را خواهر میبرد! بنابراین آیه منافات ندارد با آن بیانی که وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) فرمود و زراره از او نقل کرد. اینجا منظور از این کلاله کیست؟ این إخوه چه کسانی هستند؟ «یَعْنِی إِخْوَةً لِأُمٍّ وَ أَبٍ» یعنی برادر پدر و مادری، یک؛ «وَ إِخْوَةً لِأَبٍ» برادر و خواهر پدری، دو؛ فعلاً مادری بحث نیست. برادر و خواهر مادری محض باشد حاجب نیست؛ برادر و خواهر أبوینیاند، برادر و خواهر أبی، حاجب است.
پس «هاهنا أمران»: یکی اینکه حاجب کیست؟ یکی اینکه حجب چیست؟ حاجب برادر و خواهر أبوینیاند و برادر و خواهر أبی، برادر و خواهر أمی حاجب نیستند؛ دوم حجب، حجب نقصان است، مادر سهم أعلیٰ را که ثلث باشد نمیبرد بلکه سهم أدنیٰ را که سدس باشد میبرد، این نشان نمیدهد که کلاله ارث میبرد. بنابراین اینکه در توهم یونس بود که زراره از امام باقر(سلام الله علیه) این را نقل کرد ولی آیه نشان میدهد که اینها همه ارث میبرند، فرمود خیر! آیه این را نشان نمیدهد، آیه فقط حجب را نشان میدهد. اینکه دارد «فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ یَعْنِی إِخْوَةً لِأُمٍّ وَ أَبٍ» برادر و خواهر أبوینی، یک؛ «وَ إِخْوَةً لِأَبٍ» برادر و خواهر أبی، دو؛ «وَ الْکِتَابُ یَا یُونُسُ قَدْ وَرَّثَ هَاهُنَا مَعَ الْأَبْنَاء فَلَا تُوَرَّثُ الْبَنَاتُ إِلَّا الثُّلُثَیْن» در اینجا قرآن کریم مشخص کرد که چه کسی ارث میبرد و چه کسی ارث نمیبرد، دخترها هم ارث میبرند چون ولد هستند ثلثین ارث میبرند، هیچ سهمی از کلاله نیست چه کلاله أبوینی و چه کلاله أبی فضلاً از کلاله أمی.
این روایت را «مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی أَخِیهِ وَ الْهَیْثَمِ بْنِ أَبِی مَسْرُوقٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ کُلِّهِمْ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ مِثْلَهُ» مثل همین را نقل کردند. ایشان میفرماید: «أَقُولُ: آخِرُهُ مَحْمُولٌ عَلَی التَّقِیَّةِ لِمَا مَضَی». این «فَلَا تُوَرَّثُ الْبَنَاتُ إِلَّا الثُّلُثَیْن»[5] حالا ممکن است درباره ارث دخترها حرفی باشد ولی آن نکته اساسی که محور بحث است حمل بر تقیّه نیست، مشکل چیست؟ این ممکن است که برابر بعضی از فتاوا باشد؛ اما معنای آیه محور باشد و توهم مخالفت باشد بین آیه و روایت، اصلاً مخالفتی در کار نیست. ایشان میفرماید «وَ یَأْتِی» در حدیث یک و دو باب چهار؛ در باب چهار حدیث یک را مرحوم کلینی نقل کرد[6] که آن هم تاحدودی مفصل است که آن را هم بعد ـ إنشاءالله ـ میخوانیم.
روایت هشت این باب را که مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَة عَنْ رَجُلٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَضَّاحٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام» نقل کرد این است که «قَالَ: فِی امْرَأَةٍ تُوُفِّیَتْ» سؤال کردند زنی است متوفّی شد «وَ تَرَکَتْ زَوْجَهَا وَ أُمَّهَا وَ أَبَاهَا وَ إِخْوَتَهَا»؛ هم از طبقه اول گذاشت و هم از طبقه دوم، حالا طبقه اول و دوم را سائل نمیداند، فقط این را سؤال کرد این زنی که مُرد، شوهر و مادر و پدر و برادر و خواهر او هست. حضرت فرمود طبقه اول ارث میبرند؛ یعنی پدر ارث میبرد مادر ارث میبرد نسبی، آن همسر ارث میبرد سببی اما خواهر و برادر اصلاً ارث نمیبرند چون طبقه دوماند. «قَالَ هِیَ مِنْ سِتَّةِ أَسْهُمٍ» شش سهم میشود: «لِلزَّوْجِ النِّصْفُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ وَ لِلْأَبِ الثُّلُثُ سَهْمَانِ وَ لِلْأُمِّ السُّدُسُ» که اینها همه طبقه اولاند یا سببی یا نسبی «وَ لَیْسَ لِلْإِخْوَةِ شَیْءٌ»[7] برای اینکه طبقه دوماند. اینجا اصلاً سخن از حجب نیست بلکه سخن از طبقهبندی است.
روایت نهم این باب که مرحوم شیخ طوسی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُکَیْنٍ عَنْ مُشْمَعِلِّ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام فِی رَجُلٍ تَرَکَ أَبَوَیْهِ»، یک؛ «وَ إِخْوَتَهُ»، دو؛ أبویه در طبقه اولاند و إخوه در طبقه دوم. حالا طبقه اول و دوم که خیلی برای آنها در صدر اسلام روشن نبود یا برای اینها روشن نبود. حضرت فرمود پس کسی که فرزند ندارد «لِلْأُمِّ السُّدُسُ» یک ششم را مادر میبرد، «وَ لِلْأَبِ خَمْسَةُ أَسْهُمٍ» یک ششم را مادر میبرد پنج ششم را پدر میبرد، «وَ تَسْقُطُ الْإِخْوَةُ وَ هِیَ مِنْ سِتَّةِ أَسْهُمٍ»[8] شش سهم که بکنید پنج سهم را پدر میبرد یک سهم را مادر میبرد چون اینها در طبقه اولاند و خواهر و برادر طبقه دوماند اصلاً ارث نمیبرند. اینها حجب حرمان است.
روایت ده این باب که مرحوم شیخ طوسی از «الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد این است که «فِی رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ أُمَّهُ» که طبقه اول است نسبی، «وَ زَوْجَتَهُ» که طبقه اول است سببی، «وَ أُخْتَهُ وَ جَدَّهُ» که طبقه دوماند. «قَالَ لِلْأُمِّ الثُّلُثُ وَ لِلْمَرْأَةِ الرُّبُعُ وَ مَا بَقِیَ بَیْنَ الْجَدِّ وَ الْأُخْتِ لِلْجَدِّ سَهْمَانِ وَ لِلْأُخْتِ سَهْمٌ»[9] این است که بالاتفاق قبل از آن فقیه و بعد از آن فقیه، گفتند این حمل بر تقیّه است؛ چون این روایت صریحاً گفت این طبقه دوم در طبقه اول سهیم است. این با یک روایت و دو روایت نیست که مخالف باشد تا ما بگوییم مثلاً ظاهر و أظهر، نص و ظاهر یا جمع دلالی و مانند آن؛ این به صورت شفاف و روشن طبقه اول همان پدر است و مادر است و پسر است و دختر است نسباً، زوج و زوجه است سبباً.
روایت یازده این باب که مرحوم شیخ طوسی «وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی بَصِیر» این هم حمل بر تقیّه میشود؛ منتها یک وقت است بعضیها دسترسی ندارند یا به این روایت عمل میکنند یک قولی پیدا میشود مثلاً میگوید «فیه اختلاف» است و مانند آن، اما بعضی از مسائل یکدست است؛ ولی اینجا اینگونه نیست که مثلاً عدهای قائل باشند که به آن میرسد، این به طور شفاف اجماعی است لذا گفتند که اینجا اصلاً هیچ قائلی نداریم. «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیه السَّلام عَنْ رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ أُمَّهُ» که نسبی است، «وَ زَوْجَتَهُ» که سببی است، «وَ أُخْتَیْنِ لَهُ» که طبقه دوم است، «وَ جَدَّهُ» که او هم طبقه دوم است. حضرت فرمود: «لِلْأُمِّ السُّدُسُ وَ لِلْمَرْأَةِ الرُّبُعُ وَ مَا بَقِیَ نِصْفُهُ لِلْجَدِّ وَ نِصْفُهُ لِلْأُخْتَیْنِ».[10] این را هم میفرماید که «أَقُولُ: تَقَدَّمَ وَجْهُهُ» که حمل بر تقیّه میشود. بعد خود مرحوم شیخ که این روایت را نقل کرد فرمود این اجماعی است که حمل بر تقیّه میشود «وَ نَقَلَ الشَّیْخُ الْإِجْمَاعَ عَلَی عَدَمِ الْعَمَلِ بِمَضْمُونِ هَذَیْنِ الْخَبَرَیْنِ».[11]
پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب! یک وقت است که سند اشکال دارد؛ یک وقت است که سند همان سند است و قوی است. یک وقت است که میگوییم عمل میکنند به تقدیم این بر آن، یا مثلاً ترجیح میدهند، ترجیح دلالی میدهند، ترجیح سندی میدهند، ترجیح جهت میدهند، اصلاً کاری به اینها نداشتند اینها را گذاشتند کنار. یک وقت است که در دلالت یا مثلاً حمل بر تصرف در هیأت یا تصرف در ماده یکی را مقدم میدارند که این عمل است اما این اجماعی است که مورد عمل نشد.
پرسش: ...
پاسخ: خدا مرحوم آقای بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) را غریق رحمت کند فرمود حداقل فقه مقارن همین بدایة المجتهد و نهایة المقتصد که باید در دست همه طلبهها باشد. ما این کتاب بدایة المجتهد را به راهنمایی ایشان تهیه کردیم که کتاب مفصلی هم نیست اما ابن رشد یک فحلی هست کسی است که به هر حال بزرگان آن عصر روی او حساب میکردند. این کتاب مختصر هست، استدلالی به آن صورت هم نیست و فتوای رسمی آنها را نقل میکند.
پرسش: ...
پاسخ: بله، این را خود مرحوم آقای بروجردی فرمود حمل بر تقیّه کار آسانی نیست اما شیخ طوسی جزء خصصین این کار است خودش خلاف نوشته است، بعد مرحوم علامه مختلَف نوشته است؛ به هر حال اینها برای اینکه چیزی را حمل بر تقیّه کنند باید در دستشان باشد. خود مرحوم شیخ که فحل این میدان است فرمود اگر روایتی را حمل بر تقیّه میخواهید بکنید اول باید بگوید که مخالفین ما چه میگویند بعد مشخص بشود. اصلاً خلاف نوشتن ایشان برای همین است؛ چون او تنها یک وقت است که روایت نقل میکند، یک وقت است که جمع هم میکند. درست است که خیلی از حملهایشان حمل تبرّعی است، ولی آن جایی که میگوید تقیّه است باید مطابق با خلافش باشد. این کار را کرده است و خاصیت فقه مقارن این است. آن روزها خیلی مبتلا بود برای اینکه در یک شهر زندگی میکردند و خدا مرحوم آقای بروجردی را غریق رحمت کند فرمود این شرط اول است که زمان و زمین فتوا مشخص بشود. یک وقت است وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) مسافرت کرده در یک شهری که آنجا خبری از أبی حنیفه و مانند آن نیست، کسی مطلبی را سؤال کرده و حضرت هم فتوا داده، به هیچ وجه شما این را نمیتوانید حمل بر تقیّه بکنید برای اینکه آنجا محل نفوذ أبی حنیفه نبود. اولین شرط آن این است که این فتوا در زمان و زمین تقیّه نازل بشود، یک جایی باشد که آنها نفوذ دارند و اول دعوا میشود لذا حمل بر تقیّه میشود بله؛ اما خود شیخ طوسی که خرّیط این کار است و خلاف نوشته است، این روایت را حمل بر تقیّه کرده است.
روایت دوازده این باب که این هم باز از همان قبیل است مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْخَرَّازِ وَ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام قَالَ: قُلْتُ امْرَأَةٌ تَرَکَتْ أُمَّهَا وَ أَخَوَاتِهَا لِأَبِیهَا وَ أُمِّهَا وَ إِخْوَةً لِأُمٍّ وَ أَخَوَاتٍ لِأَب» یعنی برادر و خواهر أبوینی، برادر و خواهر أبی و برادر و خواهر أمی، سه گروه را گذاشت «قَالَ لِأَخَوَاتِهَا لِأَبِیهَا وَ أُمِّهَا الثُّلُثَانِ وَ لِأُمِّهَا السُّدُسُ»؛[12] اینها با اینکه طبقه اول دارند که مادر هست، بعضی «بالأصالة» و بعضی «بالرّد» بقیه را به خواهر دادند، این را هم فرمود «تَقَدَّمَ وَجْهُهُ».
جلسه آینده ـ إنشاءالله ـ از روایت سیزده به بعد میخوانیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره انفال، آیه75؛ سوره احزاب، آیه6.
[2]. سوره نساء، آیه11.
[3]. ألفیه ابن مالک، ص 18؛ «وحَذفُ مَا یُعلَمُ جائزٌ کَمَا ٭٭٭ تَقُولُ زیدٌ بعدَ مَن عِندکُما».
[4]. سوره نساء، آیه11.
[5]. وسائل الشیعة، ج26، ص148.
[6]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص100.
[7]. وسائل الشیعة، ج26، ص148 و 149.
[8]. وسائل الشیعة، ج26، ص149.
[9]. وسائل الشیعة، ج26، ص149.
[10]. وسائل الشیعة، ج26، ص149.
[11]. تهذیب الأحکام، ج9، ص316؛ وسائل الشیعة، ج26، ص149.
[12]. وسائل الشیعة، ج26، ص150.