اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين، بهم نتولّيٰ و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
مقدم شما فرهيختگان، نخبگان و بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و برادران و خواهران ايماني را گرامي ميداريم. از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم به همه شما و علاقهمندان قرآن و عترت علم صائب و عمل صالح مرحمت کند.
بحثهاي روز پنج شنبه در شرح نهج البلاغه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) به مقدار مناسب محفل بود. در طي سالها بحث، فعلاً به نامه 72 رسيديم. بعضي از مطالب را وجود مبارک حضرت امير به صورت ترجيعبند گاهي در خطبهها، گاهي در نامهها، گاهي در کلمات قصار ذکر ميکند و آن اين است که وضع دنيا چيست؟ و اينکه ما مسئوليتمان چيست؟ اين نامه 72 تقريباً سه سطر است، دو سطر و نيم آن در نهج البلاغه است، آن نيم سطر را ايشان نقل نکردند، در تمام نهج البلاغه است. مضمون آن نيم سطر در کلمات ديگر هم هست.
نامههاي حضرت، گاهي قبل از حکومت آن حضرت است، در آن نامهها مينويسند: «مِنْ عَبدِاللَّهِ عليّ أميرِ المُؤمِنين». چند تا نامه يکي براي سلمان است و بخشي براي ديگران که آنها را قبل از حکومت مرقوم فرمودند در صدر نامه چنين نوشتند: «مِنْ عَبدِاللَّهِ عليّ أميرِ المُؤمِنين». همسر سلمان که رحلت ميکند، وجود مبارک حضرت امير، يک نامه تسليتي براي سلمان مينويسد؛ چون سلمان «مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت»[1] بود. نامه دوستانه براي او مينويسد. آن وقتي هم که وجود مبارک حضرت امير به حکومت رسيدند، آن وقت هم يک نامههايي مينويسند: «مِنْ عَبدِاللَّهِ عليّ أميرِ المُؤمِنين» کذا. اين کلمه «اميرالمؤمنين» را بعد از اينکه به حکومت رسيدند مينويسند. اين نامهاي که براي عبدالله بن عباس نوشتند، اين هم بعد از حکومت آن حضرت است، گرچه در نهج البلاغه عنوان «اميرالمؤمنين» نيامده است. دارد که «إلي عبدالله بن عباس»؛[2] ولي اين مربوط به بعد از حکومت است. هميشه مخصوصاً بعد از حکومت، اين دو اصل را تکرار ميکردند: يکي اينکه خدايي که مدبّر عالَم است، طرزي جهان را تدبير ميکند که اين همواره به کام کسي نيست؛ «گاهي پشت به زين و گهي زين به پشت». اين جريان که جناب فردوسي(رضوان الله عليه) که از حکماي بزرگ شيعه است که بارها به عرض شما رسيد اگر نبود فردوسي با آن مقام، حتماً او را اعدام ميکردند. در عصري که نام مبارک حضرت امير خطر داشت، در آن عصر فردوسي در شاهنامه دارد:
که من شهر علمم عليّم دَر ست ٭٭٭ درست اين سخن قول پيغمبرست[3]
«أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا»;[4] مگر غير فردوسي ميتوانست اين جور با عظمت از علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) ياد بکند؟ اينکه فردوسي ميگويد: «گهي زين به پشت و گهي پشت به زين»؛ اين برداشتي از نامههاي حضرت امير است. حضرت فرمود کلّ دنيا در دو بخش است: آن بخشي را که ذات اقدس الهي اداره ميکند، آن هم فراز و فرود دارد که اين اصطلاح فراز و فرود از لطيفترين تعبيرات فريد الدين عطّار در منطق الطير است.[5] به جاي فراز و نشيب، ايشان اصطلاح فراز و فرود دارد. بخش دوم وظيفه مردم است. در تمام اين امور چهارگانه يعني آنجايي که خدا بر فراز حکم ميکند انسان امتحان دارد، آنجا که بر فرود حکم ميکند انسان امتحان دارد که مربوط به کلّ نظام و جهان است. در بخشي که انسان را ميپروراند، نعمت ميدهد، سرمايه ميدهد، انسان در معرض امتحان است. آن وقتي که انسان را ميآزمايد در تنگنا قرار ميدهد، انسان در امتحان است. در چهار مرحله انسان امتحان است. دنيا چه هفتاد سال چه هشتاد سال چه کمتر و بيشتر، انسان در کلاس آزمايش به سر ميبرد امتحان دارد هر لحظه! اين هشتاد سال براي آن ابد کم است؛ ولي به همين اندازه اکتفا ميکنند؛ چون ما ابد را با اين هفتاد هشتاد ميخواهيم بسازيم. اگر زندگي بعد از دنيا به هفتاد سال يا هشتاد سال يا يک ميليون سال بود امتحانش ممکن بود کمتر باشد؛ اما وقتي ما يک موجود ابدي هستيم و به تعبير قرآن کريم انسان مرگ را ميميراند نه بميرد، خلود و جاوداني در انسان قرار ميگيرد، اين بايد در تمام لحظه امتحان بدهد نه تنها امتحان مادي امتحان معنوي هم بدهد. در سوره مبارکه «فجر» فرمود بعضيها مبتلا به سلامتاند بعضيها مبتلا به بيماري؛ منتها اينها خيال ميکنند وقتي مريض شدند مبتلا هستند، ديگر نميدانند که آن وقتي هم که سالماند مبتلا هستند. در بخشي از سوره مبارکه «فجر» دارد که ﴿فَأَمَّا الْإِنْسان إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ٭ كَلَّا﴾؛[6] فرمود بعضيها مبتلا به ثروتاند، مبتلا به مالاند، مبتلا به جوانياند؛ بعضي مبتلا به پيرياند، مبتلا به بيمارياند، مبتلا به فقرند. «مبتلا»؛ يعني ممتحَن، «ابتلاء»؛ يعني امتحان. فرمود ما کسي را رايگان در اين عالم چيزي نميدهيم. هر چه ميدهيم امتحان است و در برابرش مسئوليت است. درباره هر دو گروه تعبير به ابتلا کرده است؛ ﴿إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ٭ ... كَلَّا﴾، بعضيها مبتلا به ثروت هستند، مبتلا به مالاند، مبتلا به قدرتاند. ما کسي را اکرام نکرديم، «دار الکرامة» بهشت است. اين ﴿کَلَّا﴾ نفي هر دو خيال و گزينش و گزينه است. ﴿إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَن﴾؛ يعني «أَکرَمَنِ»، ﴿وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَن﴾؛ يعني «أَهَانَنِ»، ﴿كَلَّا﴾؛ ما کسي را اهانت نکرديم، کسي را هم گرامي نداشتيم؛ البته طبع انسان را ما يک گوهر گرانبها آفريديم: ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم﴾[7] ما اين گوهر را ارزشمند خلق کرديم، حفظ آن به دست خودش است. هر حادثه تلخ يا شيريني که رخ ميدهد آزمون است. اين مطلب قرآني را وجود مبارک حضرت امير در بسياري از خطبهها، نامهها و کلماتش آورده است. اين چند جملهاي که به عنوان هفتاد و دومين نامه نهج البلاغه است، اين مضمون هم در نامه 22 گذشت، هم در نامه 66 گذشت، همه در خطبهها گذشت.
آن نامه اين است: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّكَ لَسْتَ بِسَابِقٍ أَجَلَكَ» عبدالله بن عباس! يک سلسله اموري است به دست ذات اقدس الهي، خدا با نظم کار ميکند هيچ چيزي بدون نظم نيست: ﴿كُلُّ شَيءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾، در بعضي از روايات کلمه مهندس بر ذات اقدس الهي اطلاق شده است.[8] اين معنا هم قبلاً گذشت که مهندس عربي نيست که بگوييم از باب «فَعلَلَه» است «هَندَسَ يهَندِسُ مُهَندِس» اين معرَّب است، اصل آن اندازه فارسي است اندازه است. بعد تخفيف شد، شده «اَندَزِه». بعد تعريب شد، شده «هَندَسِه»؛ بعد به باب «فَعلَلَه» رفت شده: «هَندَسَ يهَندِسُ مُهَندِس»، وگرنه اين عربي نيست. در همان روايت دارد خداي سبحان مهندس است؛ يعني تمام جزئيات عالم را بر اساس نظم رياضي دارد کار ميکند. عمر افراد هم اين چنين است. فرمود: عبد الله بن عباس! به قدري عالم منظم است که يک لحظه مرگ نه قبل از زمان مناسب ميرسد نه بعد از زمان مناسب: «لَسْتَ بِسَابِقٍ أَجَلَكَ»؛ جلو بيفتي اين طور نيست، بر اجلت مقدم بيفتي اين طور نيست؛ اين برای عمر است. «وَ لَا مَرْزُوقٍ مَا لَيْسَ لَكَ»؛ آنچه براي تو نيست به او نميرسي. اگر کار کردي حلال بود در آن شرايط به اين حدّ ميرسي. «کژ روي جف القلم کژ آيدت»،[9] به قول همين حکيم فردوسي:
اگر بار خار است خود کِشتهاي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رشتهاي[10]
فرمود اگر راه درست رفتي، يک رزق خاص داري؛ بيراهه رفتي يک رزق مخصوص داري. نه رزق تو کم و زياد ميشود، شرايط خاص را اگر رعايت کردي؛ نه عمر تو کم و زياد ميشود اگر شرايط مخصوص را رعايت کردي. اگر با صله رحم و بهداشت زندگي کردي، عمر مشخص داري. بدون صله رحم و بهداشت زندگي کردي، عمر محدود داري، همه مشخص است. ما يک أجل مقضي داريم يک أجل مسمّيٰ: ﴿أَجَلٌ مُسَمّي عِندَهُ﴾،[11] آن که تقديرپذير و تغييرپذير است همين أجل مقضي است که به دست خود آدم است، ولي کلّ اين جريان که «ففي نظام الكلّ كلٌ منتظم». گاهي ميبينيد در بعضي از اين اعلاميهها ميگويند «مرگ نابهنگام»! خدا مرحوم حکيم سبزواري را رحمت کند! فرمود ما چيز نابهنگام در عالم نداريم، هر چيزي به هنگام است، ولي اين شخص چون حساب نميکرد خيال ميکرد که نابهنگام است؛ وقتي علل و عواملش را در نظر بگيرد معلوم ميشود به هنگام است.
ما ليس موزوناً لبعض من نغم ٭٭٭ ففي نظام الكلّ كلّ منتظم
موتاً طبيعيا غدا اخترامي ٭٭٭ قيس إلي کلّية النظام[12]
شما وقتي مرگ نابهنگام پنداري را بر اساس کلّ نظم علل و اسباب بسنجيد ميبينيد که در جاي خودش است و به هنگام است ما چيز نابهنگام در عالم نداريم. «موتا طبيعا غدا اخترامي»، «اخترامي»؛ يعني نابهنگام. اين مرگ، مرگ طبيعي است. کسي آن را نابهنگام ميپندارد که از علل و عوامل قبل و بعدش آگاه نباشد و گرنه:
موتا طبيعيا غدا اخترامي ٭٭٭ قيس إلي کليّة النّظام
ايشان ميفرمايند که نه مرگ جلو و عقب دارد، نه رزق جلو و عقب دارد.
«وَ اعْلَمْ بِأَنَّ الدَّهْرَ يَوْمَانِ»؛ آن به دست ما نيست، ذات اقدس الهي اين فراز و فرود را براي همه دارد، امتحان ميکند. گاهي قدرت را به دست زيد ميدهد، گاهي به دست عمرو ميدهد، گاهي ثروت را به دست زيد ميدهد، گاهي به دست عمرو ميدهد. فرمود: ﴿تِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ﴾،[13] اين در قرآن کريم است، فرمود: اين فراز و فرود روزگار را ما دست به دست ميگردانيم همه را ميآزماييم. دولت را دولت گفتند براي اينکه تداول ميشود از دستي به دست ديگر؛ منتها قدرتهاي عمومي، ثروتهاي عمومي را در سوره مبارکه «حشر» بايد که در دست همه بگردد، نه در دست گروهي خاصّ. در سوره «حشر» فرمود: سرّ اينکه ما براي انفال و غير انفال سهمي معين کردهايم براي آن است که ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُم﴾؛[14] اين ثروت را به اندازهِ نياز بشر ما خلق کرديم و داديم. هيچ کسي بيروزي خلق نشده است. بارها عنايت کرديد آيه شش سوره مبارکه «هود» اين است که ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الأرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[15] فرمود من مسئول روزي دادن تمام مارها و عقربهاي عالم هستم، هيچ موجودي نيست که در عائله من نباشد پرونده نداشته باشد. اين خرسهاي قطبي که حرامگوشت و نجس العين هستند نزد من پرونده دارند، من مسئول هستم به او روزي بدهم. با «عليٰ» تعبير کرده؛ منتها حالا گرگي جلوي روزي کسي را ميگيرد آن امتحان است. ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الأرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾، هيچ کسي! هيچ ماري، هيچ عقربي! من او را خلق کردم موظّف هستم که او را روزي بدهم، روزي او به عهده من است؛ اما راه اختيار را هم گذاشتم، راه مبارزه را هم گذاشتم، راه تسليم نشدن را هم گذاشتم که شما خودتان تلاش و کوشش بکنيد. کوشش بکنيد روزيِ خودتان را هم تأمين بکنيد.
فرمود من آماده کردم. اينکه فرمود: ﴿تِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ﴾، يعني همه در هر شرايطي باشند يک امتحان دارند. در سوره مبارکه «حشر» فرمود: ما اين ثروت را که آفريديم ثروت ممکن است که چهار مکتب داشته باشد تنها يک مکتش حق است. اگر اين ثروتهاي عمومي مملکت در دست دولت باشد و دولتسالاري باشد که نظام سوسيال بلشويکي روي آن است؛ اين باطل است و اگر ثروتهاي عمومي مملکت در بخش خصوصي انباشته بشود که نظام کاپيتال غرب است؛ اين هم باطل است. پس اگر دولتي باشد باطل است، خصوصي باشد باطل است. اينها با هم بسازند خصولتي باشد، اين هم باطل است. دولتي باطل، خصوصی باطل، خصولتي باطل، عمومي حق است. فرمود: ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُم﴾، اين مال، مثل خون بدن در تمام اين 360 درجه بايد بگردد که اگر خون به جايي نرسد آن عضو فلج است. در سوره مبارکه «حشر» فرمود: مبادا اين دولت را اين ثروت را در يک جاي خاصي انباشته کنيد که جاي ديگر به آن نرسد که آن ميشود فلج. ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُم﴾. دولتي باطل، خصوصي باطل، خصولتي باطل، عمومي حق؛ منتها عمومي هر کسي به اندازه استعداد خودش کسب ميکند و اگر خواست توليد و اشتغال کند که سال سال توليد و اشتغال است برود بانک، شعار بانک هم مبلغ، سود، زمان، ديرکرد! مبلغ، سود، زمان، ديرکرد؛ مبلغ سود زمان ديرکرد! اين چهار جمله تسبيحات اربعه آنها باشد، نظام همين است. فرمود: مبادا ربا در کارتان باشد، اين ربا فلج ميکند، با من در جنگ هستيد با من طرف هستيد: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾،[16] شما فقر را چگونه ميخواهيد برطرف کنيد؟ خدا کم فرستاد که نيست! قدرت نداد که داد! هوش نداد که داد! لکن در زمان معاويه کسي حرفي زد، احنف بن قيس پاسخي داد[17] که حالا طرحش اينجا خيلي مناسب نيست.
غرض اين است که يک چرخ جهاني است که خدا آن را به عهده گرفته که فرمود: ﴿تِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ﴾، هر کسي در مرحله زندگياش يک فراز و فرودي دارد که هم در فراز بايد امتحان بدهد هم در فرود. هم آن وقتي که سالم است بايد بداند مبتلا به سلامت است، هم آن وقتي که مريض است بايد بداند مبتلا به مرض است، در هر دو حال بايد امتحان بدهد. ﴿إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ... ٭ كَلَّا﴾؛ ما کسي را جوان کرديم، سالم نگه ميداريم، او را گرامي نداشتيم او را به سلامت امتحان داريم ميکنيم و در سوره مبارکه «حشر» هم فرمود: ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُم﴾؛ اين مطلب گذشته از اينکه در خطبههاي حضرت است در نامه 22 هست، در نامه 66 هست، در نامه 72 هست که اين نامهها هم قبلاً خوانده شد؛ لذا اين نامه 72 در نهج البلاغه آمده است.
فرمود: «وَ اعْلَمْ بِأَنَّ الدَّهْرَ يَوْمَانِ يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ»؛ در هر دو حال «وَ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ دُوَلٍ»؛ دنيا همين ﴿تِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ﴾ است. اين ﴿تِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ﴾ که در قرآن است، به صورت «وَ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ دُوَلٍ» آمده است که تداول ميشود. دولت را هم دولت گفتند تداول ميشود. در هر دو جمله فرمود: «فإن أنت مختبر فَإِذَا کَانَ لَکَ فَلاَ تَبْطَرْ»؛ بَطِر نباش شرور نباش. اين در نهج البلاغه نيست. «وَ إِذَا کَانَ عَلَيکَ فَاصْبِرْ»، اين دو جمله در تمام نهج البلاغة است، در خود نهج البلاغه نيامده است. خدا سيد رضي(رضوان الله تعالی عليه) را غريق رحمت کند! آنچه به صورت نهج البلاغه درآورد خودش هم اعتراف دارد، فرمود: «المختار من خُطَبِهِ و کلماته» مختار برگزيدهاي از خطبههاي حضرت، نامههاي حضرت، بيانات نوراني حضرت است، نه تمام آنها. «فبکلتيهما أنت مختبر»؛ چه در فراز و چه در فرود هر دو در امتحان هستيد. اين طور نيست که انسان وقتي بيمار شد بگوييم مبتلاست يا فقير شد مبتلاست! نه وقتي سالم هم هست مبتلاست. اين پاسخ سلامت را هم بايد بدهد. اين سوره مبارکه «فجر» که نور است، همه قرآن نور است؛ فرمود بعضيها مبتلا به سلامتاند، يک جوان مبتلا به سلامت است، اين بايد امتحان بدهد که از اين جواني چگونه استفاده کرده است؟ اين چشم که ميبيند چه چيزي را بايد ببيند؟ اين گوش که ميشنود چه چيزي را بايد بشنود؟ اينها همه را بايد امتحان بدهد. فرمود: «و أن الدنيا دار دُوَل فَمَا كَانَ مِنْهَا لَكَ»؛ اگر چيزي سهم تو بود، خواهد آمد. «أَتَاكَ عَلَی ضَعْفِكَ»؛ منتها در صورتي که راضي باشي.
اين آيه نوراني براي همه ما تحديد است، فرمود: ﴿وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾؛[18] يک شرک ضعيف و ظريفي در زير عقايد خيلي از ما هست، اين در بخش پاياني سوره مبارکه «يوسف» است. فرمود: اکثر مؤمنين يک ضعف شرکي دارند در درون آنها اين شرک هست. يک گروه خاصاند که مؤمن محضاند؛ ﴿وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾؛ به امام(سلام الله عليه) عرض کردند چگونه میشود که اکثر مؤمنين مشرک ميشوند؟ فرمود همين که ميگويند: «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»;[19] يا ميگويند اوّل خدا دوم فلان شخص! خدا اوّلي نيست که دومي داشته باشد! خدا کارش به ديگري وابسته نيست، ديگري کارش به «الله» وابسته است. اينکه در روايت مرحوم صدوق و و ديگران[20] نقل کردند اگر کسي يک «لا إله إلا الله» با اخلاص بگويد، «دَخَلَ الْجَنَّةَ» همين است، «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ إِخْلَاصُهُ أَنْ تَحْجُزَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل»؛[21] با اخلاص بگويد؛ يعنی نه بيراهه برود نه راه کسي راببندد؛ اين معني اخلاص است. خيلي سخت است؛ ولي يک مدت که آدم امتحان بکند راهش براي او آسان است. فرمود: ﴿وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْر﴾[22] آن کسي که ما را آفريد فرمود اين کار براي شما آسان است؛ منتها خودت بيراهه رفتي، حالا ميخواهي برگردي اينها براي شما دشوار است، و گر نه ﴿وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْر﴾، براي ياد حق اين کتاب کتاب آساني است. اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ خودش را معتاد کرد به سيگار يا غير سيگار حالا ميخواهد ترک کند خيلي سخت است؛ بله سخت است؛ اما حالا چرا معتاد بکند بعد گرفتار سختي بشود.
اين دو جمله در نهج البلاغه نيست براي اينکه در جملههاي ديگر آمده؛ يعني در نامه 22 آمده در نامه66 آمده در بعضي از خطبهها آمده؛ لذا اين جمله به ابن عباس ميفرمايد: «فإذا کان لک فلا تبطر»؛ «بَطر»؛ يعني تجاوز و تعدّي و سرکشي کردن. «وإذا کان عليک فاصبر»؛ اگر مقداري تلخي ميبيني صابر باش! براي اينکه «و بکلتيهما أنت مختبر». زمان قدرت مبتلا به قدرت هستي، زمان ضعف مبتلا به ضعف هستي. «إنا بلغناهم إبتلاه الله ﴿وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهيمَ﴾،[23] «ابتلاء»؛ يعني «إمتَحَنَ»، ما مبتلا هستيم؛ يعني ممتحن هستيم.
بعد فرمود: «فَمَا كَانَ مِنْهَا لَكَ أَتَاكَ عَلَی ضَعْفِك وَ مَا كَانَ مِنْهَا عَلَيْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِك»؛[24] هيچ چيزي نميتواند جلوي قضا و قدر الهي را بگيرد، کار ما جزء قضا و قدر الهي نيست. «بد کني بد آيدت جفّ القلم»، هيچ بدي در عالم نيست. آنچه از ذات اقدس الهي ميآيد خير و رحمت و برکت است. از آنجا بدي نيست، هر بدي که هست از اينجا نشأت ميگيرد، ما ميتوانيم عمري را به سلامت زندگي کنيم.
من مجدداً مقدم شما را گرامي ميدارم، رحلت آيت الله شيرازي(رضوان الله تعالي عليه) را به خاندان ايشان، به حوزه علمي، به علاقهمندان ايشان تسليت عرض ميکنيم. از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم درگذشتگان همه را و همه درگذشتگان را شهدا، علما، بزرگواران را و شهداي حرم را با اولياي الهي محشور بفرمايد!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبيا و اوليا الهي محشور بفرمايد!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرمايد!
مشکلات اقتصاد و ازدواج جوانها را در سايه لطف وليّاش حلّ بفرمايد!
ادعيه خالصانه را درباره همه مؤمنان مستجاب بفرمايد!
خطر سلفي و تکفيري و داعشيها را به استکبار و صهيونيسم برگرداند!
قبله اوّل مسلمانها را از شرّ آمريکا نجات مرحمت بفرمايد!
توفيق اتحاد و هماهنگي و همآوايي مسلمين، مخصوصاً پيروان قرآن و عترت را روزافزون بفرمايد!
و اين نظام اسلامي را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرمايد!
جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص64.
[2] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، نامه18.
[3]. شاهنامه فردوسی، بخش7، گفتار اندر ستايش پيغمبر.
[4]. التوحيد(للصدوق)، ص307؛ الأمالي(للصدوق)، النص، 345.
[5] . ديوان اشعار، عطار، غزل شماره337؛ «ز سرگشتگی زير چوگان *** چرخ چو گويی ندانی فراز از فرود».
[6] . سوره فجر، آيات15 ـ 17.
[8] . الکافي(ط ـ الاسلاميه), ج1, ص158؛ «فَتَعْلَمُ مَا الْقَدَرُ قُلْتُ لَا قَالَ هِيَ الْهَنْدَسَة».
[9]. مثنوی معنوی، مولوی، دفتر پنجم، بخش135. «کژ روی جف القلم کژ آيدت ٭٭٭ راستی آری سعادت زايدت».
[10]. شاهنامه فردوسي, فريدون, بخش20.
[11]. سوره انعام, آيه2.
[14]. سوره حشر، آيه7.
[15]. سوره هود, آيه6.
[16]. سوره بقره، آيه279.
[17] . غرر الأخبار، ص263 و 264.
[18]. سوره يوسف، آيه106.
[19]. تفسير نور الثقلين، ج2، ص476.
[20] . وسائل الشيعة، ج15، ص256.
[21] . التوحيد (للصدوق)، ص28.
[22] . سوره قمر، آيات17 و 22 و 32 و40.
[23] . سوره بقره، آيه124.
[24] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), نامه72.