جلسه درس اخلاق (1396/02/07)

06 01 2022 382437 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1396/02/07)

دانلود فایل صوتی
 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».

مقدم شما نخبگان, فرهيختگان, حوزويان و دانشگاهيان و برادران و خواهران ايماني را گرامي مي‌داريم! ماه پربركت رجب در حالت وداع است. اميدواريم كه ادعيه‌اي كه اين ماه داشتيد و اعتكاف‌هايي كه در اين ماه پربركت صورت گرفت، مورد قبول ذات اقدس الهي باشد و زمينه‌اي باشد، براي ادراك فضايل ماه پربركت شعبان كه در پيش داريم و اين دو ماه كه يكي ماه ولايت و ديگري ماه رسالت است، زمينه توفيقي را فراهم كند كه ـ إن‌شاءالله ـ به بركات «شهرالله»؛ يعني ماه مبارك رمضان نائل بشويم!

بحث‌هاي روز پنج‌شنبه درباره نهج‌البلاغه بود. سلسله بحث‌هايمان به نامه 62 رسيد. اين نامه 62 را وجود مبارك اميرالمؤمنين براي مردم مصر نوشت. مستحضريد كه وقتي وجود مبارك حضرت امير به حكومت رسيد، كلّ خاورميانه يك كشور پهناور بود كه والي و حاكم آن، علي‌بن‌ابي‎طالب بود، ايران با همه وسعتي كه داشت چندتا استانداري بود و لاغير! مصر با آن عظمتي كه داشت يك استانداري بود. ايشان براي مصر يك استانداري به عنوان «مالك» اعزام كرد و آن عهدنامه‌اي كه براي اداره مصر مرقوم فرمودند، جداگانه در نهج‌البلاغه آمده است. يك نامه ديگري براي مردم مصر نوشت. در آن نامه به مردم فرمود كشور را تنها رهبرِ خوب اداره نمي‌كند، تنها داشتن چند مسئول خوب و بلندهمّت اداره نمي‌كند، عنصر محوري يك كشور, مردم آن مملكت‌اند؛ اين سه قسمت را وجود مبارك اميرالمؤمنين در اين نامه‌اي كه براي مردم مرقوم فرمود جداگانه نوشت. آن نامه‌اي كه براي مالك نوشت ظاهراً كلّ آن نامه در نهج‌البلاغه آمده، مفصّل هم هست. ممكن است بخشي از آن مطالب نيامده باشد؛ ولي قسمت مهمّ آن نامه كه بخش‌نامه حضرت بود در نهج‌البلاغه آمده و اما اين نامه‌اي كه براي مردم مصر نوشت تقريباً سي صفحه است حداكثر آن دو صفحه در نهج‌البلاغه آمده به مردم مصر فرمود: داشتن رهبر خوب لازم است ولي كافي نيست, داشتن بعضي از مسئولان خوب و مدير و مدبّر لازم است ولي كافي نيست. نگوييد رهبري مثل علي‌بن‌ابي‎طالب داريم, نگوييد مسئولي مثل مالك اشتري داريم، شما مي‌بينيد دشمن از هر طرف حمله كرده است.

 مستحضريد حفظ اين انقلاب كار آساني نيست. شما هر روز مي‌شنويد عده‌اي از عزيزترين و بهترين فرزندان اين سرزمين براي حفظ اين سرزمين شربت شهادت مي‌نوشند، همين خبر را اخيراً همه شما شنيده‌ايد. آن بيگانهٴ استكبار و صهيونيست اين سلفي و داعشي و تكفيري را آماده كرده است. كم نيست كه انسان چندين سرباز را يك روز تقديم نظام اسلامي بكند، اينها كار كوچكي نيست؛ اما دشمن از هر طرف دارد حمله مي‌كند.

 اين نكته را عزيزان حوزوي و دانشگاهي بايد بيشتر توجه كنند. حوزه از نظر عقلانيّت و علم الآن دستش خالي است. فقه دارد كه فقه احكام فرعي را دارد، كلام در آن نيست, فلسفه در آن نيست, تفسير در آن نيست, نهج‌البلاغه نيست, صحيفه سجاديه نيست. ما بخواهيم به مردم بگوييم شما انقلابي باشيد، آقايان! انقلابي بودن با سفارش و موعظه حلّ نمي‌شود. انقلابي بودن مثل درس‌هاي مجلس ترحيم و مجلس فاتحه نيست كه انسان با سفارش حلّ كند. انقلاب, حداقل يك علم قوي غني مي‌خواهد؛ مثل نهج‌البلاغه. اين نهج‌البلاغه هم بايد در دو سطح; يك عده كساني كه رسائل و مكاسب مي‌خوانند، بخشي از نهج‌البلاغه را بخوانند, يك عده كساني كه كفايه و قسمت دوم نهج‌البلاغه، اين گروه دوم يقيناً نهج‌البلاغه‎بفهم نمي‌شوند. نهج‌البلاغه يك علم جان‌گيري دارد؛ ولي آن مقداري كه براي اداره كشور كافي باشد، اين مقدار را مي‌توانند بفهمند، وگرنه نهج‌البلاغه بدون علوم عقلي, بدون كلام غني و قوي قابل حلّ نيست. وقتي در نهج‌البلاغه شما مي‌خوانيد «وَ كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُول‏»[1] طرفِ شما يكي دكارت است يكي كانْت است، اين دارد عليّت را ثابت مي‌كند. حضرت امير در اين خطبه مي‌فرمايد چيزي كه هستيِ او عين ذات او نيست، الاّ ولابد علّت مي‌خواهد، شانس و بخت و اتفاق و طبيعت و اينها همه باطل است. اگر كسي بخواهد اين بخش از نهج‌البلاغه را بفهمد اين با كفايه و مكاسب و اينها حلّ نمي‌شود. اين طرف مقابلش مستقيم با دكارت درگير است و كانْت است و مانند آن. در بخش‌هاي اصولي انسان شبهه كعبي را نقل مي‌كند، گذشت آن زماني كه شبهه رسمي حوزه, شبهه عبائيه بود، الآن شبهه كانْت و دكارت است. اين را مطئمن باشيد كه نهج‌البلاغه در حدّ كفايه و مكاسب قابل فهم نيست، حواسّ شما جمع باشد؛ اما براي ضرورت اين است كه نهج‌البلاغه را دو قسمت بكنند: يك قسمتش خطبه و نامه و كلماتي تا حدودي نرم‌تر اين براي رسائل‌خوان, آن بخش دومش يك مقدار دشوارتر هست براي كفايه و كسي كه بخش دوم مكاسب و اينهاست، همراه با بدايه و نهايه و منظومه و اسفار و اينها.

اگر كسي بخواهد انقلابي باشد بايد جريان سقيفه را كاملاً بداند, جنگ جمل را بداند, چطور علي‌بن‌ابيطالب را با آن عظمت و جمال و جلال علمي كه داشت خانه‌نشين كردند. امروز كه دشمن نفوذي‌تر است و آگاه‌تر است و سياست‌بازتر است و خطرناك‌تر است. اين كنزالفوائد كراجكي چندتا رساله است كنار هم جمع شده، يكي از آن رساله‌ها به نام «العجب» است، اصلاً اين رساله خيلي مفصّل نيست، ولي اسمش به نام «عجبٌ» است. همان‌طور كه قوانينِ مرحوم صاحب قوانين را قوانين گفتند، براي اينكه بحث‌هاي آن «قانونٌ» است يا كتاب قانون بوعلي اين است، فصول را فصول گفتند براي اينكه بحث‌هاي آن «فصلٌ» است؛ اما اين كتاب به نام «عجبٌ» است؛ يعني «فصلٌ» در آن نيست, «اصلٌ» در آن نيست، مي‌گويند «عجبٌ» بعد يك قصّه را شروع می‎کند، يک بحث را شروع مي‌كند، اين بحث كه تمام شد، «عجبٌ» يك بحث ديگر شروع مي‌كند. سرّ نامگذاري اين رساله به نام «عجب» اين است كه مي‌گويد؛ بعد از رحلت وجود مبارك پيغمبر(صلی الله عليه و آله و سلم) حضرت امير به عنوان شاخص‌ترين مرد آن روزگار بود، همه هم به عظمت حضرت امير آگاهي داشتند. زني در جهان اسلام همسان صديقه كبرا(سلام الله عليها) نبود و نيست، نه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) دومي داشت نه حضرت امير. بعد از رحلت پيغمبر، وجود مبارك صديقه كبرا چند شبانه‌روز درِ خانه مهاجر و انصار پيغام مي‌داد سفارش مي‌كرد، بياييد علي‌بن‌ابي‎طالب را ياري كنيد هيچ كسي حركت نكرد. بعد از گذشت چند مدت كه خود حضرت امير به حكومت رسيد، يك زن ديگري كه مي‌دانيد كيست، آن زن به مردم همين مدينه گفت بياييد علي‌بن‌ابي‎طالب را بكُشيد، صدها نفر شمشير كشيدند و آمدند «عجبٌ».[2] اصلاً اين رساله به نام «عجبٌ» است كه چطور شد دختر پيغمبر مردم مدينه را دعوت مي‌كند بياييد علي را ياري كنيد كسي جواب نمي‌دهد، عايشه مي‌آيد مي‌گويد بياييد علي را بكُشيد صدها نفر شمشير مي‌كشند. پس مي‌شود در عصر پيغمبر كه تازه حضرت را دفن كردند، شخصيتي كه مثل حضرت امير شناخته‌شده بود, شخصيتي مثل زهرا(سلام الله عليها) شناخته‌شده بود، اين ديگر كسي نبود كه «سيّدة نساء العالمين» بودنِ او را نشنيده باشند. پس مي‌شود ملّتي كه پيغمبر را درك كرد, امام را درك كرد, صديقه كبرا را درك كرد او را طرزي فريب داد كه حق را زير پا بگذارد و باطل را علني كند.

سفارشي نيست كه ما بگوييم آقايان انقلابي باشيد, انقلاب را حفظ كنيد, در انتخابات شركت كنيد علمي است. تا نهج‌البلاغه روشن نشود مثل كفايه درسي نشود, مثل رسائل درسي نشود، انسان راز و رمز بيگانه‌ها را نفهمد كه چگونه مي‌شود يك ملت نبوي و علوي را خاك كرد, چگونه مي‌شود عمروعاص‌ها را حاكم كرد, چگونه مي‌شود باطل را بر حق پيروز كرد, چگونه مي‌شود دهان حق را بست، نه حوزه انقلابي مي‌شود نه دانشگاه. اين نامه را وجود مبارك حضرت امير براي مردم مصر نوشت، فرمود نگوييد ما رهبري مثل علي داريم, نگوييد مسئولي مثل مالك اشتر داريم «إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ»؛ فرمود ما در ميدان جنگيم «لاَ تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً» اين كلمات بوسيدني است. فرمود همه ما الآن در سنگر هستيم. دشمن آماده است و دارد حمله مي‌كند. اينها كه در سنگرند چه كار مي‌كنند؟ مي‌خوابند. يا می‎بينيد كساني كه در ماه مبارك رمضان روزه دارند وقتي مي‌خواهند وضو بگيرند آب را مضمضه مي‌كنند آب را كه نمي‌خورند. فرمود خواب در چشم شما فقط بايد به صورت مضمضه باشد «لاَ تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً» اين انقلاب است. همه ما الآن بايد از اين نظر كه اگر از بيگانه‌ها غافل هستيم به اندازه مضمضه دهان، همان يك لحظه غافل باشيم بقيه بايد بدانيم كه دارند چه كار مي‌كنند.

الآن وقتي انسان مي‌شنود چندين سرباز، به هر حال اينها عزيزان ما هستند. اين دشمن است، اين هم در كمين است. مردم وقتي انقلابي مي‌شوند كه حوزه انقلابي باشد, دانشگاه انقلابي باشد، محور فكري اين است. حوزه هم با رسائل و مكاسب انقلابي نمي‌شود، حوزه با نهج‌البلاغه انقلابي مي‌شود. اين نامه سي صفحه است كه متأسفانه دو صفحه‌ آن در نهج‌البلاغه آمده. بخشي از اين نامه در هفته قبل خوانده شد، بخش ديگر آن را ـ إن‌شاءالله ـ امروز در خدمت شما مي‌خوانيم.

حضرت فرمود من وضع خودم را روشن مي‌كنم، شما هم وضع خود را روشن كنيد! هم دين در خطر است, هم مملكت در خطر است, هم مردم; اين سه عنصر را خوب تبيين كرد. در عهدنامه مالك، آن‎جا حضرت به مالك چه فرمود؟ فرمود مالك! دين بود, نماز بود, روزه بود, مكه بود, حج بود, عمره بود؛ اما اسير بود. مالك «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا». مگر الآن اسلام در سعودي نيست, مگر در بحرين نيست، مگر در اين كشورهاي مزدور بيگانه نيست، نماز هست. فرمود نماز, اسيرِ اينهاست، نمازجمعه اسير اينهاست, سخنراني اسير اينهاست, حج و عمره اسير اينهاست. اين بيان صريح حضرت است در نهج‌البلاغه؛ «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا». پس معلوم مي‌شود، ممكن است جمعيتي نماز بخوانند, روزه بگيرند, حج بروند, نمازجمعه داشته باشند, نماز جماعت داشته باشند, سخنراني داشته باشند؛ اما سخنرانيِ اسير, نمازِ اسير, آن نماز اسير كه ديگر عمود دين نيست. فرمود مالك! ما نيامديم قيام كنيم كه خودمان راحت باشيم، ما آمديم دين را آزاد كنيم، دينِ آزاد به مردم شرف مي‌دهد؛ آن وقت ما نه اختلاسي داريم, نه نجومي داريم, نه زنداني داريم. اين حرف‌هاي ضروري حوزه است، حوزه و دانشگاه اينها را بايد از حفظ بداند. «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ» علي كه خانه‌نشين بشود, صديقه كبرا(سلام الله عليهما) كه خانه‌‌نشين بشوند، دين به اسارت مي‌رود، «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا». حضرت نامه‌اي كه براي مردم نوشت، فرمود شما اگر بخواهيد بخوابيد رهبرِ تنها چه كند؟ استاندار و مسئولِ خوب چه كند؟ محور اصلي قيام, مردم‌اند، مردمِ متفكّر، آنها كشورشان را حفظ مي‌كنند.

 فرمود اگر مردم خواب باشند ما سه اصل را از دست خواهيم داد: يكي خطر متوجه دين مي‌شود, يكي خطر متوجه مملكت مي‌شود: يكي اينكه خطر متوجه خود مردم مي‌شود؛ اين درس‌ها خواندني نيست؟! حوزه كه از اينها خبر ندارد، حداكثر خبري كه حوزه و دانشگاه از نهج‌البلاغه داشته باشند آن كلمات قصار است و چند جمله نصيحت! چطور مي‌شود حرف صديقه كبرا را كسي گوش ندهد و حرف عايشه را گوش بدهد؟! چطور مي‌شود علي‌بن‌ابي‎طالب را بگذارد كنار و عثمان را مطرح كند؟! وجود مبارك حضرت امير فرمود اينها كه بر مالك و عمار مسلّط شدند، اينها مثل گوسفند و گاو به بيت‌المال حمله نكردند. مي‌دانيد اين گوسفند و گاو وقتي وارد مزرعه مي‌شود اين علف را مي‌خورد تمام شد و رفت، اين علف بعد از دو روز باز رشد مي‌كند؛ اما اين شتر چون گرسنه است خبري از علف ندارد آنچه را كه در بيابان است از ريشه مي‌كَند؛ لذا جايي كه شتر تغذيه كرد مدت‌ها علف روييده نمي‌شود، چون ريشه‌اي نمي‌ماند. تعبيري كه وجود مبارك حضرت امير درباره حكومت عثمان دارد كه اينها با بيت‌المال چه كار كردند، فرمودند: «يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خَضْمَ الْإِبِلِ»، نه «خضمة البقر», نه «خضمة الشاة»، گوسفند و گاو اين روي علف را قطع مي‌كنند ريشه است، بعد روييده مي‌شود؛ مثل اختلاس كه وقتي كه چند هزار شد اين‌طور مي‌شود «يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خَضْمَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ»؛ بهار كه شد اين شتر وقتي وارد آن منطقه بيابان مي‌شود كه چهارتا علف روييده اين را با آن دهن پهني كه دارد از ريشه مي‌كَند، اين مي‌شود اختلاس چند هزار ميلياردي، اين مي‌شود نجومي! آن وقت مالي در مملكت نمي‌ماند كه شما بخواهيد اشتغال و توليد ايجاد كنيد، بايد برويد بانك وام بگيريد كه اوّل بدبختي است. اين جمله ﴿يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا﴾[3] كه فعل مضارع است و مفيد استمرار است، فرمود: ﴿يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا﴾ كسي با بانك‎های ربوي كه قدرت توليد ندارد, قدرت اشتغال ندارد. اين حرف‌ها در حوزه، درس‌خواندني است با مطالعه كه حلّ نمي‌شود, با درس هم حلّ نمي‌شود، چون با بناي عقلا و فهم عرف و لغت، مراجعه كردن نهج‌البلاغه حلّ‌شدني نيست، اين استاد قوي غني مي‌خواهد تا كلمات را براي ما معنا كند ما بفهميم حضرت امير چه مي‌خواهد بگويد.

حالا اين نامه سي صفحه است، حداكثر دو صفحه آن در نهج‌البلاغه آمده كه بخشي از اين قبلاً به عرض شما رسيد، بخش دوم آن را امروز مي‌خوانيم. حضرت خودش را معرفي كرد، بعد آن سه خطر را گوشزد كرد كه دشمن در كمين است، هم به دين خطر مي‌رساند, هم به مملكت خطر مي‌رساند, هم به مردم آسيب مي‌رساند. آن بخش دوم اين است، فرمود: «إِنَّي وَ اللَّهِ لَوْ لَقِيْتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلاَعُ الْأَرْضِ كُلِّهَا مَا بَالَيْتُ»؛ من خودم را معرفي كنم، من ادعايم نسبت به آينده نيست، من نسبت به گذشته مي‌گويم، اين كارها را كردم، نه اين كارها را مي‌كنم، اگر كسي بگويد من اين كارها را مي‌كنم، مي‌شود ادّعا و بايد بيّنه بياورد؛ اما كسي كه اين كارها را كرده. فرمود تنها كسي كه در تمام اين صحنه‌ها پيروز بود ما بوديم. الآن هم ما همان هستيم. من سوگند ياد مي‌كنم اگر تمام اين منطقه زمين پر از دشمن باشد و من تنها باشم روي‎برگردان نيستم، از عهده اينها برمي‌آيم؛ اين براي من. «إِنَّي وَ اللَّهِ» سوگند ياد مي‌كند «لَوْ لَقِيْتُهُمْ وَاحِداً»؛ من تنها باشم، «وَ هُمْ طِلاَعُ الْأَرْضِ كُلِّهَا»؛ كلّ اين سرزمين را اين دشمن‌ها پر بكنند «مَا بَالَيْتُ»؛ من باكي ندارم، «وَ لاَ اسْتَوْحَشْتُ»؛ هيچ وحشتي از اينها ندارم، اين از نظر نيروي نظاميِ من. از نظر نيروي اعتقاديِ من «وَ إِنِّي مِنْ ضَلاَلِهِمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ وَ الْهُدَي الَّذِي أَنَا عَلَيْهِ لَعَلَي بَصِيرَةٍ مِنْ نَفْسِي وَ يَقِينٍ مِنْ رَبِّي»؛ از نظر اعتقاد ديني هم مثل روز براي من روشن است كه من بر حقّ هستم و آنها بر باطل‌ هستند، من ترديدي ندارم. پس از نظر نظامي از هيچ كسي ما هراسي نداريم و از نظر اعتقادي هم صد درصد حق با من است و آنها صد درصد باطل; اين دو مطلب مربوط به خود من.

 و از طرفي هم من اصلاً عاشق رفتن هستم: «وَ إِنِّي إِلَي لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاج»؛ من اصلاً براي شهادت روزشماري مي‌كنم. پس از نظر نظامي ما هراسي نداريم, از نظر فرهنگي و اعتقادي در حق بودن خود و بطلان آنها ترديدي نداريم، آدم ترسو هم نيستيم، ما اصلاً مشتاق شهادت هستيم؛ اين براي ما. «وَ إِنِّي إِلَي لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاج»؛ پس اين نگراني ما براي چيست؟ نگراني ما براي سه اصل است. «وَ لَكِنَّنِي آسَي أَنْ يَلِيَ أَمْرَ هذِه الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِينَ حَرْبا وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً»؛ من مي‌ترسم مملكت آشوب شود و كار به دست افراد غيرصالح بيفتد، افراد صالح خانه‌نشين بشوند، مالِ خدا دُوَل بشود. چون مستحضريد از نظر اقتصاد, مال مملكت نه بر اساس دولت‌سالاريِ سوسيال شرق بايد توزيع شود، نه بر اساس كاپيتال غرب كه سرمايه‌سالاري است بايد اداره شود، الآن ثروت در دنيا اين‌طور است. در كشورهاي كمونيستي دستِ دولت است، دولت‌سالارند، در كشورهاي سرمايه‌داري در بخش خصوصي است، بقيه كارگرند. آ‌ن كسي كه با تلفن دوتا كشتي مي‌فروشد, چهارتا هواپيما مي‌خرد, چهارتا كارخانه مي‌خرد, دويست‌تا اتومبيل مي‌خرد در يك روز, بقيه عَمله‌اند، اين طور نيست كه در غرب سرمايه دست همه مردم باشد. چه سرمايه دست دولت باشد دولت‌سالاري باشد که نظام سوسيال شرق آن است كمونيست‌ها, چه دست گروه خاص باشد كاپيتال غرب باشد، اين را قرآن نهي كرده فرمود: ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُم‏﴾[4] فرمود مردم كشور مثل اين دايره 360 درجه‌اي هستند، يك; ثروت و مالِ مملكت مثل خون است، دو; اين خون بايد در تمام اين مملكت جريان داشته باشد، سه; منتها هر عضوي به اندازه استعداد خودش چهار; يعني آن استخوان بزرگ با آن پوست كوچك يك انگشت كه به اندازه هم نمي‌توانند خون بگيرند، هر كسي به استعداد خود؛ مثل حوزه و دانشگاه، اين راه باز است هر كسي به اندازه استعداد خودش درس مي‌خواند تا به جايي مي‌رسد، جلوي كسي هم نگرفتند، اين چهار. در سوره «حشر» فرمود: مبادا ثروت در يك مدار خاص يك نيم‌درجه يا منحني خاص بگردد، بقيه فلج باشند. چقدر اين كتاب شيرين است!

 ما در فارسي كسي كه مال ندارد مي‌گوييم گدا, گدا يك بار علمي ندارد، گدا يعني ندار؛ اما قرآن كشوري كه جيبش خالي است، كيفش خالي است كه نمي‌گويد گدا, معادل عربي گدا فاقد است، «فاقد»؛ يعني ندار, اگر ما به كسي بگوييم اين فاقد است، همان است كه در فارسي مي‌گويند گدا, گدا حرف علمي نيست؛ اما قرآن گدا نمي‌گويد, مي‌گويد فقير، ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراء﴾، فقير به معني گدا نيست اين فعيل به معني مفعول است. فقير يعني كسي كه ستون فقرات او شكسته است. ملّتي كه جيبش خالي است، كيفش خالي است، اين گدا نيست، اين فقير است، اين ويلچري است اين قدرت قيام ندارد چه برسد به مقاومت. شما با سفارش مي‌خواهيد اقتصاد مقاومتي درست كنيد؟ اگر گدا بود يعني ندار؛ اما قرآن كه نمي‌گويد گدا؛ مي‌گويد فقير, مي‌گويد مسكين, مسكين يعني زمين‌گير, ساكن, بي‌حركت, اين قدرت پويايي ندارد، كشوري كه جيبش خالي است، مردمي كه كيفشان خالي است فقير و ويلچري‌ هستند. چقدر اين كتاب شيرين است! اي كاش هر شب به ما دستور قرآن به سر گرفتن مي‌دادند و مي‌بوسيديم.

 در بخش ديگري درباره فقرايي كه در اثر شدت فقر در جاهليت بچه‌ها را مي‌كُشتند، تعبير قرآن اين است كه ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ﴾،[5] نه يعني از ترس گدايي بچه‌ها را نكُشيد, از ترس املاق نكشيد, املاق يعني چه؟ يعني كسي كه جيبش خالي است, كسي كه كيفش خالي است او اهل املاق است، يعني اهل تملّق و چاپلوسي است، او ديگر عزيز نيست, او ديگر كريم نيست، او ايستاده نيست، ايستادگي ندارد، او قائم نيست چه رسد به اينكه مقاوم باشد، اين كتاب است. اينها را حضرت امير فرمود اينها غريب‌اند آنها كه مال دستشان است، اينها مثل شتر از ريشه كَندند چيزي دست ديگري نمي‌رسد، حالا چهارتا باران هم بيايد وقتي كه اينجا ريشه نباشد چه چيزي را سبز كند؟! اين كتاب الاّ و لابد در حوزه‌‌ها بايد درسي باشد وگرنه چهارتا شهيد را مي‌آورند مخصوصاً شهداي گمنام را چهار نفر گريه مي‌كنند, چهار نفر علاقه پيدا مي‌كنند بروند مدافع حرم بشوند؛ اين ريشه ندارد، اين نه حوزه را انقلابي مي‌كند نه دانشگاه را انقلابي مي‌كند تا فكر نباشد, فرهنگ نباشد, عقيده نباشد, علم نباشد, سواد نباشد، خبري از انقلاب نيست. فرمود اينها اين‌طوري هستند، اينها مال را دُوَل قرار دادند، در حالي كه سوره مباركه «حشر» فرمود: ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُم‏﴾ مال بايد تداول داشته باشد، در اين 360 درجه به دست همه برسد. چرا مزدوري در اسلام مكروه است؟ ما نتوانستيم مردم را مزدور هم بكنيم. چندين روايت درباره نهي از مزدوري است؛ منتها اين فقهاي ما(رضوان الله عليهم اجمعين) اين نهي‌‌ها را حمل بر تنزيه كردند، نه تحريم. اين روايت را مرحوم صاحب وسائل در بخش‌هاي مسكن و كتاب اجاره ذكر كرده كه مزدوري در اسلام مكروه است. آدم براي ديگري كار كند يعني چه! انسان بايد براي خودش كار كند محترمانه و كريمانه محصول كار خودش را كنار سفره خودش بياورد، ما نتوانستيم مردم را مزدور هم بكنيم. وجود مبارك پيغمبر كه دست مزدور را نبوسيد، دست كارگر را بوسيد،[6] آن كسي كه كشاورز بود، باغدار بود براي خودش كار مي‌كرد، حضرت دست او را مي‌بوسيد، اين است! اسلام يعني اين! فرمود اگر بيگانه دين را اسير كند، اين حرف‌ها كه مطرح نيست. اين نهج‌البلاغه مي‌شود اسير, بحث‌هاي ديگر در ميدان مي‌آيد، فرمود مبادا اين كار را بكنيد.

 پس نسبت به خودم موضع من مشخص است كه اگر همه جمع بشوند، قدرت نظامي من محفوظ است، يك; من حقانيت خودم را صد درصد مي‌دانم، دو; بطلان آنها را صد درصد مي‌دانم، سه و مشتاق شهادت هم هستم، چهار; اينها برنامه‎های من است. اما اينها كه روي كار آمدند، مال را دُوَل قرار دادند «بين الأغنياء»، در دست مردم كه نيست، مردم جيبشان خالي است، كيفشان خالي است. فرمود اين وضعيت هست و سفها اين‌طورند، من نگران اين هستم «فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلاً وَ عِبَادَهُ خَوَلاً وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً». حالا آن روز اين‌طور بود، امروز ـ إن‌شاءالله ـ اين‌طور نيست. فرمود الآن بعضي از كساني كه مسئول كارند، «چون به خلوت مي‌رسند آن كار ديگر مي‌كنند»، حضرت فرمود كساني زمان عثمان روي كار بودند كه سابقه مي‌گساري داشتند و حد بر آنها جاري شد «فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِي قَدْ شَرِبَ فِيكُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فِي الْإِسْلاَمِ وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّي رُضِخَتْ لَهُ عَلَي الْإِسْلاَمِ الرَّضَائِخُ»، «رضائخ»؛ يعني عطايا, دودمان اموي تا چيز نگرفتند, ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم‏﴾[7] نشدند، از پيغمبر مال نگرفتند كه اسلام نياوردند، بعضي‌ها هم همين‌طور بودند، الآن هم اينها سر كارند. «فَلَوْ لاَ ذلِكَ مَا أَكْثَرْتُ تَأْلِيبَكُمْ وَ تَأْنِيْبَكُمْ وَ جَمْعَكُمْ وَ تَحْرِيضَكُمْ»؛ اگر اين دردها نبود من اصرار نداشتم شب و روز نمي‌گفتم كه در صحنه حاضر باشيد، من اين خطرها را مي‌بينم, اين خطرها را احساس كردم.

 «وَ لَتَرَكْتُكُمْ إِذْ أَبَيْتُمْ وَ وَنَيْتُمْ»؛ شما كه حالا ترك مي‌كنيد همراه ما نيستيد، مبتلا به «وَنْي» هستيد، «وني»؛ يعني سُستي. اين بيان نوراني قرآن كريم به موساي كليم و هارون(سلام الله عليهما) اين است كه ﴿اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی‏‏﴾[8] ﴿وَ لا تَنِيا﴾، اين ﴿تَنِيا﴾ تثنيه‌اي است كه با «لا»ی امر جزم پيدا كرده، اصل آن «ونْي» است، «وني»؛ يعني سستي. ﴿وَ لا تَنِيا في‏ ذِكْري‏﴾،[9] يعني تو اي موسي و برادرت هارون(سلام الله عليهما) وني, وهن, سستي به خود راه ندهيد، در اينجا بايد مصمّم باشيد ﴿وَ لا تَنِيا في‏ ذِكْري‏﴾. وجود مبارك حضرت امير در نامه‌اي كه براي مردم مصر نوشت فرمود: «وَنَيْتُمْ»؛ گرفتار وني و سستي شديد، شما وقتي كه گرفتار وني و سستي بشويد، اين خطرهايي كه گفتم و داريم می‎گوييم شما را تهديد مي‌كند «أَ لَا تَرَوْنَ إِلَی أَطْرَافِكُمْ‏ قَدِ انْتَقَصَت»؛ مگر بعضي از شهرهايتان را نگرفتند, مگر بعضي از كشورها را نگرفتند, مگر بعضي از منطقه‌ها را از شما جدا نكردند, «وَ إِلَی أَمْصَارِكُمْ قَدِ افْتُتِحَت‏»؛ كه شهرهايتان را اينها فتح كردند و گرفتند. «وَ إِلَی مَمَالِكِكُمْ تُزْوَی»؛ هم منزوي مي‌شويد, هم تنگ‌تر زاويه مي‌گيريد, هم به گوشه مي‌افتيد «وَ إِلَی بِلَادِكُمْ تُغْزَی‏»؛ هر سال يك گوشه جنگ را بر شما تحميل مي‌كنند؛ در سوريه اين‌طور, در عراق اين‌طور, هشت سال در كشور عزيزمان اين‌طور.

 «انْفِرُوا»؛ اين «انْفِرُوا» همان‌طوري كه در قرآن كريم آمده است چون دوتا نَفْر در قرآن كريم آمده؛ يعني كوچ كردن: يكي نَفْر فرهنگي است كه در سوره «توبه» آمده: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون‏﴾؛[10] اين نَفْر فرهنگي است، برويد باسواد بشويد, برويد حوزه‌ها, برويد دانشگاه‌ها، حركت كنيد، كوچ كنيد، عالم و دانشمند بشويد. يكي نَفْر نظامي است: ﴿انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً﴾؛[11] پياده‌رو, سبك‌بار برويد به طرف جبهه‌ها. اين نَفْري كه وجود مبارك حضرت امير در اين بخش دارد، اين نفر نطامي است، آن نفري كه در سوره مباركه «توبه» آمده اين نفر فرهنگي است، انسان بايد حركت كند, مسافرت كند, كوچ كند هم محقّق و دانشمند بشود، هم حافظ مرز و بوم. «انْفِرُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ إِلَی قِتَالِ عَدُوِّكُمْ وَ لَا تَثَّاقَلُوا»؛ اين «تثّاقلوا» از همان ﴿اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْض‏﴾[12] است كه در قرآن كريم است، فرمود شما وقتي حركت كنيد؛ مثل اينكه به زمين بسته‌ايد. اگر كسي به زمين بسته باشد، وقتي بخواهد حركت كند، كلّ اين زمين را مي‌خواهد بكِشد، نمي‌تواند. علاقه به زمين همين مشكل را به همراه دارد «إِلَی قِتَالِ عَدُوِّكُمْ وَ لَا تَثَّاقَلُوا إِلَی الْأَرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ وَ تَبُوءُوا بِالذُّلِّ»؛ به فرو رفتگي, به ذلّت, به درماندگي خودتان تن در بدهيد. آن وقت «وَ يَكُونَ نَصِيبُكُمُ الْأَخَسَّ وَ إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ وَ مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ»؛ اين جمله پاياني حضرت است. فرمود مردِ جنگ, بيدار است «وَ مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ»؛ ملّتي كه بخوابد دشمنِ بيدار مي‌تازد، دشمن كه نمي‌خوابد. اگر هم خواستيد، بخوابيد اين را در جمله‌هاي ديگر فرمود: «وَ لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَة»؛[13] اين خواب را به چشمتان راه ندهيد؛ مثل اينكه آدم روزه‌دار وقتي وضو مي‌گيرد مضمضه مي‌كند، آب را به حلق نمي‌رساند، در فضاي دهن آب را مي‌گرداند و بيرون مي‌كند. خوابِ غفلت همين‌طور است، انسان بايد شبانه‌روز بخوابد بدن احتياج به خواب دارد، عمده خواب غفلت است. اين ماه مبارك رمضان كه در پيش داريم همان دعاهاي روز اوّل و دوم اين است كه «وَ نَبِّهْنِي فِيهِ عَنْ‏ نَوْمَةِ الْغافِلِين»؛[14] از نَوم و خواب غفلت ما را بيدار كن! غفلت, جهالت, جاهليت، اينها خواب است. فرمود اگر يك وقت از اين خواب‌ها دامنگيرتان شد در حدّ مضمضه قابل قبول هست؛ اما بيش از اين قابل قبول نيست. اين دو جمله پاياني را در نامه‌اي كه براي مردم مصر مرقوم فرمودند يادداشت كردند «إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ»؛ يعني كسي كه در ميدان جنگ است بيدار است. آن جمله «وَ مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ»؛ كسي كه بخوابد دشمنِ بيدار بر او مي‌تازد و نمي‌خوابد.

من مجدداً مقدم شما را گرامي مي‌دارم. اميدواريم تمام اعمال و بركاتي كه در ماه رجب داشتيد، مقبول پروردگار باشد و توفيق فيض‌برداري و بهره‌برداري از فيوضات ماه پربركت شعبان را به همه شما مرحمت كند همه ما ـ إن‌شاءالله ـ آماده باشيم براي ادراك فيوضات ماه عظيم رمضان الهي!

پروردگارا امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما!

نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملّت و مملكت ما را در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما!

مشكلات دولت و ملّت و مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها به بهترين وجه حلّ بفرما!

مرزداران ما را در سايه لطف وليّ‌ات از هر خطري محافظت بفرما!

خطر سلفي و تكفيري و داعشي را به استكبار و صهيونيسم برگردان!

اين كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!

اشتغال جوان‌ها, اقتصاد مملكت, ازدواج جوان‌ها از کمک و لطف وليّ‌ات همه اينها را برخوردار بفرما!

جوانان مملكت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بده!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه186.

[2] . التعجب من أغلاط العامة في مسألة الإمامة، ج1، ص128؛ «فمن عجيب الأمور و طريفها: أن تخرج فاطمة الزهراء البتول سيّدة نساء العالمين، ابنة خاتم النبيّين، تندب أباها و تستغيث بامّته، و من هداهم إلى شريعته، في منع أبي بكر من ظلمها فلا يساعدها أحد، و لا يتكلّم معها بشر، مع قرب العهد برسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله، و مع ما يدخل القلوب من الرّقة في مثل هذا الفعل إذا ورد من مثلها حتّی تحمل الناس أنفسهم علی الظلم فضلا عن غيره، ثمّ تخرج عائشة بنت أبي بكر إلى البصرة تحرّض الناس علی قتال أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السّلام، و قتال من معه من خيار الناس، ساعية في سفك دمه و دماء أولاده، و أهله و شيعته ، فتجيبها عشرة آلاف من الناس، و يقاتلون أمامها، إلى أن هلك أكثرهم بين يديها، إنّ هذا لمن الأمر العجيب!»

[3] . سوره بقره، آيه276.

[4] . سوره حشر، آيه7.

[5] . سوره إسراء، آيه31.

[6]. اسد الغابه، ج2، ص269.

[7] . سوره توبه، آيه60.

[8] . سوره طه، آيه43.

[9] . سوره طه، آيه42.

[10] . سوره توبه، آيه122.

[11] . سوره توبه، آيه41.

[12] . سوره توبه، آيه38.

[13] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، نامه11.

[14] . الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ الحديثة)، ج‏1، ص230.


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات