اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين سيّما خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء عليهما آلاف التحية و الثناء بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
«أَعْظَمُ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) وَ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَارِه(عليه الصلاة و عليه السلام)».[1]
مراسم سوگ مراسم سالار شهيدان و اصحاب گرامي و کرامش را به پيشگاه ولي عصر و عموم علاقهمندان به قرآن و عترت و شما برادران و خواهران ايمانی و عزادار تسليت عرض ميکنيم. قبل از شروع بحث جريان حکم مشئوم و نابخردانه عالم بزگوار حجاز جناب شيخ نمر را به عرض شما برسانيم. آلسعود بايد بدانند و بفهمند که قتل مؤمن دو حکم دارد: يک وقت است برادران مسلمان در اثر اختلاف مالي و مانند آن نزاعي با هم دارند يکي ديگري را ميکشد، اينجا مسئله قصاص مطرح است که ﴿وَ لكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ﴾.[2] يک وقت است يک مؤمن به ويژه يک عالم ديني را ميکشند چون حق گفته است و حق نوشته است، اينجا دو تا حکم است: يک حکم شخصي است که قصاص است، يک حکم شخصيت حقوقي است، آن حکم شخصيت حقوقي مختصّ به جامعه اسلامي و حکومت اسلامي است. در سوره مبارکه «نساء» فرمود: ﴿وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً﴾؛[3] اگر کسي مؤمني را بکشد مخلّد در عذاب است. اين تعليق حکم بر وصف مشعر به عليت است وگرنه قتل يک گناه بزرگ است گناه بزرگ فسق عادي است و قتل، ابديت جهنم و خلود را به همراه ندارد؛ مانند گناهان بزرگ ديگر است. اين است که در سوره «نساء» فرمود: ﴿وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً﴾؛ اين ارشاد به آن سبب حکم است به اصطلاح، تعليق حکم بر وصف مشعر به عليّت است؛ يعني «من يقتل مؤمناً لإيمانه»، اين مخلّد در عذاب است. اين تنها سخن از قصاص نيست، آن خلود ابدي را در قيامت به همراه دارد و وظيفه جامعه اسلامي را در آيه ديگر بازگو کرد، فرمود: ﴿وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً﴾؛[4] وليّ مؤمن، جامعه اسلامي است كه مؤمنان ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾.[5]
بنابراين آلسعود كه اين تصميم نابخردانه را گرفت بايد بداند قتل اين عالِم برجسته در اثر حقگويي اوست، قتل يك انسان حقگو دو پيامد دارد: يكي خلود در عذاب است, يكي قيام مردمي عليه آلسعود نابخرد است. فرمود: من براي وليّ او سلطنت قرار دادم، تنها سخن از قصاص نيست كه يك حكم فقهي باشد، آن قصاص را در آيه: ﴿وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ﴾[6] بازگو شد؛ اما اگر كسي مظلومي را, مؤمني را مظلومانه به قتل برساند، كيفر جهنم او خلود است از يك سو؛ قيام مردمي را هم عليه او به همراه دارد از سوي ديگر؛ فرمود: ﴿فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً﴾؛ وليّ اين بزرگوار, جامعه اسلامي است و اگر جامعه اسلامي قيام كند، هرگز آلسعودِ نابخرد به جاي خود نخواهد بود، او به جهنم ابد فرستاده ميشود, اميدواريم كه نصايح مراجع و علما و جامعه اسلامي در زمامداران آلسعود اثر كند, اين نكته مربوط به آن تصميم نابخردانه آلسعود بود.
اما مطلب اساسي اين است كه ما در اين دهه وارد جريان كوفه شديم، سخنراني زينب كبرا اساس نهضت را تبيين كرد و كوفه را زنده كرد, كوفي بيوفا را به وفاداري وادار كرد كه قيام مختار محصول اين سخنراني بود. وقتي وجود مبارك زينب كبرا شروع به سخنراني كرد، گفتند ما مثل اينكه عليبنابيطالب(عليه السلام) دارد سخنراني ميكند داريم گوش ميدهيم؛ چون در همين كوفه ساليان متمادي، اميرالمؤمنين حكومت كرد, زندگي كرد, فرزندان او زندگي كردند جلسات زنانه را زينب كبرا اداره ميكرد, مردانه را حسنين اداره ميكردند، براي مردان كوفه و زنان كوفه خاندان عصمت و طهارت، دودمان علوي(عليهم السلام) شناخته شده بودند. وقتي اينها را وارد محفل ابنزياد كردند وجود مبارك زينب كبرا «فَدَخَلَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ الْحُسَيْنِ فِي جُمْلَتِهِمْ مُتَنَكِّرَةً» ناشناس آمد اما «متکبرتاً» با جلال و شكوه كه كسي از جامه غير قيمتيِ او خيال نكند كه گوهر او هم بيقيمت است «فَدَخَلَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ الْحُسَيْنِ فِي جُمْلَتِهِمْ مُتَنَكِّرَةً وَ عَلَيْهَا أَرْذَلُ ثِيَابِهَا». ابنزياد گفت: «مَنْ هَذِهِ المتنكّرة» اين ناشناس كيست كه وارد شده و ديگران نسبت به او حريم ميگيرند؟ گفتند: «هَذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ»؛ براي اينكه زخم زبان بزند، گفت: «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ».[7]
جريان جبر را دودمان اموي ترويج كردند، چون مكتب جبر براي توجيه تهبكاري حاكمان طاغي يك مكتب خوبي است. خدا فقيه نامور ما مرحوم حاج آقا رضا همداني را غريق رحمت كند! اين كتاب, كتاب فقهي بسيار خوبي است و خود اين بزرگوار هم فقيه ناموري بود ايشان در مسئله جبر و تفويض كه برخيها فتوا دادند، كسي كه قائل به جبر است نجس است, كسي كه قائل به تفويض است نجس است، فرمودند: جبر و تفويض از مسائل عميق نظري اسلام است نه ضروري, اگر كسي يك طرف رفت به طرف نظري رفت، نه به طرف ضروري, انكار ضروري نيست تا نجاست را به همراه داشته باشد؛ بعد فرمود: خيلي از علماي ما وقتي تحقيق میكنند گرفتار «احدالطرفين» میشوند، درك آن «امر بين الأمرين» كار هر فقيهي نيست؛ لذا فرمود نمیشود گفت كسي در مطلب دقيق نظري به «احدالطرفين» جبر يا تفويض مبتلا شد، اين آلوده است، درك امر «بين الأمرين» بسيار سخت است؛ بعد فرمود: دودمان اموي جبر را ترويج كردند، بعدها كم كم كه عباسيها روي كار آمدند؛ مثل متوكل عباسي و ديگران، جبر را تشكيل دادند، چون مكتب منحوس جبر براي توجيه تبهكاريهاي هيئت حاكمه طاغوت يك مكتب خوبي است; يعني همه اين كارها را ـ معاذ الله ـ «الله» دارد انجام ميدهد «من غلام و آلت فرمان او».[8] چون مكتب جبر براي توجيه طغيان هيئت حاكمه طاغوت، يك مكتب خوبي است، اموي پايهريزي كرد و عباسي بهرهبرداري كرد و ساليان متمادي عباسيها طرفدار مكتب جبر بودند. بسياري از علماي اسلام كه تفكّر آزادانه داشتند؛ مثل معتزله، اينها را متوكّل عباسي و امثال اينها از بين بردند، اشاعره را كه طرفدار مكتب جبر بودند، زنده نگه داشتند، الآن غالب اين سنّيها در فقه شافعياند و در اصول اشعرياند؛ يعني جبرياند.[9]
به هر تقدير ابنزياد پليد گفت: «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ»، کاری که خدا برادرت کرد چگونه يافتی؟ وجود مبارك زينب كبرا(سلام الله عليها) فرمود اين كاري بود كه دودمان اموي كردند چه اينكه امام سجاد هم چنين پاسخي داد؛ ولي خود زينب كبرا فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا» هر چه شد كار, كار خوبي بود؛ براي اينكه برادرم ميخواست با خون, دين را زنده كند و كرد؛ نه تنها كار, كار خوبي بود، بلكه به صورت جمله حصريّه فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»[10] جز زيبايي ما چيزي نديديم. در حالي كه «وَ عَلَيْهَا أَرْذَلُ ثِيَابِهَا»،[11] در حالي كه با اسارت آمده, در حالي كه از كنار قتلگاه عبور كرده، آن شيون كنار قتلگاه سر جايش محفوظ؛ اما اين سخنراني در دستگاه طغيان اين است «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»؛ جز زيبايي ما چيزي نديديم. بعد حرفهاي ديگري زد، وجود مبارك زينب كبرا(سلام الله عليها) پاسخ او را داد و ديگر اجازه نداد كه او بيش از اين گستاخي كند. رو كرد به وجود وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليه) گفت: آن جوان کيست؟ گفتند اين عليبنالحسين است همين تفکر جبری اموی به صورت ديگر ظهور كرد، همين ابنزياد در همان مجلس درباره امام سجاد كه نام «عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ» را داشت گفت: «عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ» را كه خدا در کربلا كُشت, وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) فرمود: «قَدْ كَانَ لِي أَخٌ يُسَمَّی عَلِيّاً» من برادری داشتم به نام علی، او علی اکبر بود ـ چون آنطوري كه در مقتل ابيمخنف و ديگران آمده آن بزرگوار از امام سجاد از نظر سن بزرگتر بود ـ فرمود: «قَدْ كَانَ لِي أَخٌ يُسَمَّی عَلِيّاً»،[12] آن را قتله كربلا و مأموران اموي كشتند، نه ذات اقدس الهي. ديد امام سجاد(عليه السلام) هم عليه تفکر جبری دارد سخن میگويد، حكيمانه جواب داد. مسائل عرفاني امام سجاد سر جايش محفوظ است؛ اما آن «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا» يك حساب است, «قَدْ كَانَ لِي أَخٌ يُسَمَّی عَلِيّاً قَتَلَهُ النَّاسُ» حساب ديگر است. بعد وقتي ابنزياد در برابر اين حرفها ماند، دستور قتل وجود مبارك امام سجاد را داد، زينب(سلام الله عليها) برخاست، گفت: تا من زندهام اجازه نميدهم كه به برادرم اهانت شود. وجود مبارك امام سجاد به عمهاش گفت شما ساكت باشيد، من خودم پاسخ ميدهم؛ به ابنزياد فرمود: «أَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي» با کشتن ما را میترسانی، «أَنَّ الْقَتْلَ لَنَا عَادَةٌ وَ كَرَامَتَنَا الشَّهَادَةُ»[13] كرامت ما شهادت است، نشانه آن جريان كربلاست، ما كه از شهادت هراسي نداريم؛ ولي اگر قصد جدّي بر كُشتن من داري يك محرم براي اين قافله فراهم كن كه اين قافله را به مدينه برساند، زينب كبرا كه برخاست، ابنزياد گفت: «عَجَباً لِلرَّحِمِ»[14] كه عمه نميگذارد حاضر است فداي برادرزاده شود اين گوشهاي از جريان محفل ابنزياد بود.
اما احياي كوفه با سخنراني زينب كبرا(سلام الله عليها) شروع شد، آن سخنراني كه همه ساكت شدند، آن روز كه بلندگو نبود؛ در جريان همهمه آوردن اسرا و تماشاي اسير و امثال آن، كار عادي نبود جمعيت را ساكت كنند. وجود مبارك زينب كبرا(سلام الله عليها) هم در بين قافله به عنوان مرجع فقهي شناخته شده بود، سعي كردند كه امام سجاد(سلام الله عليه) به عنوان امام چهارم شناخته نشود، وگرنه او را شهيد ميكردند؛ لذا زينب كبرا مسائل فقهي را از امام سجاد سؤال ميكرد، بعد به قافله ابلاغ ميكرد وقتي آن خرما يا نان را صدقه آوردند ديگر نميدانستند فتوا براي امام سجاد است، ميگفت كه «إِنَّ الصَّدَقَةَ عَلَيْنَا حَرَامٌ»،[15] صدقه بر ما حرام است؛ براي اينكه مبادا وجود مبارك امام سجاد به عنوان امام چهارم شناخته شود. رهبری اين قافله را واقعاً امام سجاد به عهده داشت؛ اما دستور ميداد، مدير اجرايي وجود مبارك زينب كبرا بود، در آن صحنه وجود مبارك زينب كبرا مردم كوفه را دعوتنامه مردم را, خيانت و تخلّف مردم كوفه را بازگو كرد، فرمود ميدانيد شما چه كبدي از پيامبر سوزاندند و در آورديد و شكستيد. اينها زمينه شد كه اشكها ريخته شد كم كم زمينه قيام مختار فراهم شد و طولي نكشيد كه اموي سقوط كرد، كار زينب كبرا اين بود رسالتشان اين بود و اين كار هر كسي هم نيست.
مطلب سوم آن است كه وجود مبارك امام حسين(سلام الله عليه) در همه مقاطع سعي ميكردند كه قرآن ناطق باشند و قرآن را تفسير كنند. استضعاف در قرآن دو قسم است: يك گروه مستضعفاند؛ يعني بيچارهاند، هيچ راهي ندارند، بر ديگران لازم است كه اينها را از ضعف و استضعاف و تنگدستي و تهيدستي و مسكنت و ذلّت به در آوردند كه فرمود: ﴿وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ﴾؛[16] يعني «في سبيل المستضعفين»، چرا براي آزادي مستضعفان؛ نظير فلسطينيها و يمنيها قيام نميكنيد! ﴿وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ﴾ اينها را بايد دريابيم. در قرآن كريم براي اهميت بخشودن به برخي از مطالب، ذات اقدس الهي نام خود را كنار نام او ذكر ميكند، درباره احترام به پدر و مادر آنقدر محترم و مهم است كه فرمود: ﴿أَنِ اشْكُرْ لي وَ لِوالِدَيْكَ﴾؛[17] حقشناس من باشيد و حقشناس پدر و مادر; زيرا پدر و مادر مجراي فيض خالقيتاند، پدر و مادر نظير آن دستگاه سلولهاي بنيادي نيستند كه در آنجا يك موجود زندهاي دربيايد، همه فيوضاتي كه ذات اقدس الهي ميخواهد به كودك بدهد از راه نفس مادر است؛ لذا خصيصه مادر, احترام مادر, كرامت مادر در كودك خيلي مؤثر است، اگر غذاي پاك و طيّب و طاهر بخورد، با وضو بچه را شير بدهد، بچه طرز ديگر به دنيا ميآيد. فيوضاتي كه ذات اقدس الهي در تطوّرات اين دارد كه نطفه است, علقه است, مضغه است, عظام است, ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً﴾ است, ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ است, ﴿فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾[18] است، همه اين فيوضات از راه نفس مادر عائد اين کودک میشود؛ لذا فرمود مجرای فيض خالقيت هستند: ﴿أَنِ اشْكُرْ لي وَ لِوالِدَيْكَ﴾.
در جريان ارحام هم مستحضريد محور اصلي رحامت, زن است، آنچه به يك رحِم وصل است ميشود صِله رَحِم, آن رحِم است كه رحمت و مهرباني و گذشت و ايثار و نثار را به همراه دارد، زن است كه سرسلسله ارحام قرار ميگيرد زن است كه مسئله صله رحِم را سازمان ميدهد سامان ميبخشد، فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ﴾؛[19] لذا كسي صله رحم نكند در قرآن به او لعنت شده است؛ لعنت خدا بر كسي كه ﴿يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ﴾[20] كه صله رحم است. اهتمام به صله رحم از اين اقتران «الله و رَحِم» برميآيد كه در آغاز سوره مباركه «نساء» است: ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ﴾. براي نجات مستضعفان فلسطين, مستضعفان يمن, مستضعفاني كه در عراق و سوريه و امثال آن گرفتار سلفي و داعشي و تكفيرياند فرمود: ﴿وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ﴾؛ يعني «في سبيل المستضعفين»، اينها يك گروه استضعافي هستند كه چارهاي ندارند. اما يك استضعاف اختياري است؛ يعني عالماً عامداً زير سلطه غرب يا شرق ميرود، اين استضعاف مثل استكبار از معاصي كبيره است. يك بيان نوراني در قرآن كريم هست، آن بيان نوراني در سخنان نوراني حسين بن علي در اين مسافت و مسافرت تبيين شده است؛ وجود نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) فرمود: من از پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) شنيدهام که ميگويد: «مَنْ رَأي سُلْطَانَاً جَائِرَاً» اگر كسي حكومت جور و ظلم و بيدادگري را ببيند و ساكت باشد و قيام نكند حق است كه ذات اقدس الهي «أَنْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ»،[21] خدا او را با خود همان مستكبر و ظالم و طاغي و غاشم يكجا به جهنم ببرد; يعني مستضعف و مستكبر هر دو به جهنم ميروند چون استضعاف اختياري است. اين بيان نوراني سيّدالشهداء كه فرمود: اگر كسي بتواند حكومت جور و ستم را ساقط كند و خاموش باشد و حركت نكند، او در حقيقت مستكبر است به لباس مستضعف و همانند مستكبر, طعمه شعله جهنم است، از چند بخش آيات قرآن به دست ميآيد؛ در قرآن كريم فرمود: وقتي ما مستكبر و مستضعف هر دو را به جهنم فرستاديم، در همان جهنم اينها عليه يكديگر سخن ميگويند, مستضعفين ميگويند: ﴿رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ٭ رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ﴾[22] عذاب آنها را دو برابر عذاب ما بكن براي اينكه آنها خودشان بيراهه رفتند ما را هم به بيراهه بردند، اين درخواست مستضعفان جهنم است در جهنم، به خدا ميگويند كه عذاب مستكبرها را دو برابر كن براي اينكه آنها بيراهه رفتند ما را هم بيراهه بردند آنها باعث شدند ﴿إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ٭ رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ﴾؛ ذات اقدس الهي در جواب اينها ميفرمايد: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾[23] هم عذاب شما مستضعفان دو برابر است, هم عذاب مستكبران؛ مستكبران دو عذاب دارند عذاب زياد دارند براي اينكه دو گناه كردند: يكي بيراهه رفتند, يكي اينكه شما را هم به بيراههروي دعوت كردند، شما هم دو گناه كرديد: يكي اينكه عالماً و عامداً به سوء اختيار خودتان، حرف آنها را پذيرفتيد؛ يک. ديگر اينکه عالماً و عامداً درخانه اهل بيت را بستيد شما رهبران الهي داشتيد حجّت بر شما تمام شد آنها شما را به حق دعوت كردند، در خانه اهل بيت را بستيد به بيگانه روي آورديد، اين هم گناه دوم. كسي از شام آمده بود، وجود مبارك امام فرمودند: اگر شماها نبوديد که ما خانهنشين نميشديم! شما به سوء اختيار خودتان اموي را تقويت كرديد، ما خانهنشين شديم. اين است كه خدا در قرآن فرمود: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ هم مستكبر دو عذاب دارد، هم مستضعف دو عذاب دارد؛ ولي شما حساب نكرديد و كسي كه بتواند فرياد برآورد و قيام كند و عليه آلسعود، يمنيهاي بيچاره را كمك كند و آرام بنشيند يا بتواند صهيونيسم را از پا در بياورد و اين كار را نكند و فلسطينيها در غزّه و غير غزّه اينطور جان بسپارند، اين دو عذاب دارد؛ براي اينكه هم بيراهه رفت و هم عالماً و عامداً راه دين را با اينكه مقتدر بود تقويت نكرد.
ذات اقدس الهي فرمود حجّت بر شما تمام براي اينكه همراهان خوبي داريد؛ يك, همه زير پوشش من هستيد؛ دو, اين دو اصل را خدا بارها بيان كرد. در سوره «نساء» فرمود: ﴿وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً﴾[24] فرمود شما رفقاي خوب داريد, همراهان خوب داريد, همرزمان خوب داريد, همكيشان خوب داريد، علي و اولاد علي با شماست, ابراهيم و موسي و عيسي با شما هستند «خليل من همه بتهاي آزري بشكست»[25] به قول سعدي با شماست، فرمود: ﴿فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً﴾ شما رفقاي خوب داريد چرا ساكت نشستيد! از طرفي هم ﴿وَ هُوَ مَعَكُمْ﴾[26] من با شما هستم. اگر معيّت ناصرانه و حافظانه الهي از يك سو, همراهي سلسله انبيا و همرزمي سلسله انبيا از سوي ديگر است، آدم همه اينها را رها كند بگويد به من چه, به تو چه, اين يك مستضعفي است كه مثل مستكبر، عذاب او در جهنم دو برابر است با فسّاق ديگر فرق ميكند، امضاي حكومت جور اين است؛ لذا سيّدالشهداء(سلام الله عليه) صريحاً اعلام كرد فرمود: اين پيام پيامبر است كه فرمود اگر ملتي ببيند اموي و امثال اموي دارد بر اينها حكومت ميكند و بتواند خروشي داشته باشد و آرام باشد و اعتراض نكند اين حق است كه «أَنْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ»، خدا اين مستضعف را همانند آن مستكبر گرفتار عذاب جهنم بكند.
لذا ملاحظه فرموديد وجود مبارك سالار شهيدان با قرآن اين نهضت را پياده كرد، زينب كبرا اينچنين است, امام سجاد اينچنين است لذا در جلوي دروازه شام وقتي از وجود مبارك امام سجاد سؤال كردند كه چه كسي پيروز شد؟ فرمود: ما؛ در حالی که زنجير گردنش است, فرمود ما؛ ما رفتيم دين را زنده كرديم و برگشتيم. اين بيان نوراني حضرت امير است در عهدنامه مالك كه بارها اين جمله خوانده شد فرمود مالك! «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا»؛[27] فرمود در سقيفه كه تنها دست ما را نبستند، زوجه و ابوالزوجه هر دو آمدند، دين را به اسارت گرفتند، اينطور نبود كه سياست، حکومت، خلافت و امامت را به بند کشيده باشند تا ما بگوييم ثقافت و فرهنگ چه شد، كلّ دين را طبق بيان نوراني حضرت امير اينها در سقيفه با صبغه ديني, با چهره ديني, يكي به عنوان امّالمؤمنين بودن, يكي به عنوان پدر امّالمؤمنين بودن، با اين چهرههاي ديني آمدند، دين را به بند كشيدند: «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ»، دين با همه مجموعهاش به اسارت سقيفه رفت؛ لذا «يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» وجود مبارك امام سجاد فرمود: ما اين دين را آزاد كرديم و برگشتيم.
در شرق عالم, در غرب عالم هر جا سخن از قرآن و عترت و سنّت اهل بيت(عليهم السلام) باشد به بركت همين كربلاست، اينها رفتند نگذاشتند اموي، آن كار را انجام بدهد، چه اينكه هم ابوريحان بيروني نقل كرد هم عبدالرحمان سلّمي نقل كرد كه بعد از فتح بخشي از كشورهاي غربي كه بت ميپرستيدند همين ابوريحان بيروني كه از حكماي بزرگ ماست معاصر مرحوم ابنسيناست و قبل از هزار سال ميزيست، او در تحقيق ماللهند ميگويد: معاويه آن غنايم جنگي كه از غرب به دستش آمد بخشی از آنها بتهای سلاطين و منطقه بود، اين بتها را بازسازي كرد, مرصّع كرد، از راه كشتي به هند فرستاد و درآمد هنگفتي از اين راه به دست آورد، به عنوان بتفروشي كه خليفه مسلمانهاست.[28] اين كار, كار رسمي دولت اموي بود. شما بت را كه گرفتي، اينكه ماليّت ندارد، حالا چرا مرصّع ميكني به بتپرستان هند ميفروشي، وضع اموي اينطور بود, وضع مروانی اينطور بود در آن ايام وجود مبارک سالار شهيدان(سلام الله عليه) قرآن را تفسير کرد سنت را تفسير کرد, عترت را تفسير كرد, خودشان را معرفي كردند و شربت شهادت نوشيدند.
لذا شما بزرگواران چه حوزويان چه دانشگاهيان اجر شما و همه مردم و خواهران و برادران كه عزاداري باشكوهي كرديد و كردند ـ انشاءالله ـ مقبول ذات اقدس الهي باشد؛ ولي ما بدانيم كه سالار شهيدان آن اشكهايي كه ميريزيم؛ نظير همان اشكي باشد كه در كنار سجادههاي نماز شب ميريزيد، يك اشك عارفانه و عاقلانه باشد، آن وقت آن ميتواند، پشتوانه خوبي باشد؛ يعني اگر دفاع مقدس است با همين مرثيهها اداره شده. ظلمستيزي, آن حرف اول را ميزد براي اين عزيزاني كه در جبههها بودند، با آن روحيه خدا هم پاداش خوب ميدهد اينطور نيست كه حالا آنها دردي احساس كنند درست است اين عزيزان ما گلوله ميخوردند, خمپاره ميخوردند در خون خود ميغلتيدند؛ اما خدا سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي را رحمت كند! ميفرمود اينها كه شربت شهادت مینوشيدند دست و پا میزدند مثل يک آدم تشنهای که در هواي گرم در استخر خنك دارد شنا ميكند، ما خيال ميكنيم او رنج ميبرد. اين بيان لطيف ايشان از روايت نوراني امام باقر(سلام الله عليه) است كه از آن حضرت سؤال كردند كه اين شهداي كربلا اين همه تير ميخوردند چگونه مقاومت ميكردند چگونه تحمل ميكردند؟ فرمود اينها «لا يَجِدُونَ أَلَمَ مَسَّ الْحَدِيد»،[29] يک؛ در يک بيان ديگر امام باقر(سلام الله عليه) فرمود: اگر شما با دو انگشتتان مقداري گوشت يكي از انگشتها را فشار بدهيد چقدر درد احساس ميكنيد؟ دردي احساس نميكنيد، فرمود: آن تيرها را اينها به همان اندازه احساس ميكردند؛ چون احساس كه براي گوشت و پوست نيست، چرا وقتي انسان را بيحسّ كردند تخدير موضعي يا كلّاً تخدير كردند، بدن را قطعهقطعه ميكنند، انسان درد احساس نميكنند، چون درد كه براي گوشت و پوست نيست درد براي لامسه است كه از شئون روح است، وقتي روح تخدير شود يا حواسش نزد معشوقش باشد احساس نميكند؛ اينطور نيست كه حالا كشيدن تير از پاي وجود مبارك حضرت امير مخصوص آن حضرت باشد، اينها مراحله نازله فيض ولايت است، تير را از پا درميآورند و حضرت احساس نميكند، تير به بدن فرو ميرود و اينها احساس نميكنند هم کشيدن تير شکسته دردی ندارد هم فرو رفتن تير سالم، دردی ندارد. شهداي كربلا با اين وضع تفسير كردند معنا كردند يك دوره تفسير قرآن است جريان كربلا, يك دوره تفسير سنّت اهلبيت نبوی و علوی(عليهما الصلاة و عليهما السلام). اين است كه اين سرمايه را ارزان از دست ندهيم، روضهخواني ما, عزاداري ما، جز عالمانه و بخردانه نباشد، آن است كه مؤثر است آن است كه اين كشور را ميگويد نه شرقي نه غربي, اين است كه ميگويد جمهوري اسلامي, اين است كه ميگويد ـ انشاءالله ـ تا ظهور صاحب اصلياش اين نهضت خواهد ماند.
من مجدداً مقدم شما بزرگواران، حوزويان و دانشگاهيان و عزيزان سپاهی و بسيجی را گرامی میدارم، از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به عموم مسلمانها و به فرد فرد شما سعادت و سيادت دنيا و آخرت مرحمت كند! پروردگارا! امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما! دلهاي ما را ظرف محبت و ولايت و امانت و امنيت خودت قرار بده! قلوب ما را متيّم به حبّ خودت قرار بده! قلوب ما را لبريز از علوم اهلبيت قرار بده! خطر سلفی و تکفيری و داعشی را به استکبار و صهيونيست برگردان! مشكلات مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد مقاومتي و ازدواج جوانها در سايه لطف وليّات حل بفرما! جوانان ما و فرزندان ما را «الي يوم القيامة» از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . بلد الأمين، النص، ص482.
[2] . سوره بقره، آيه179.
[3] . سوره نساء، آيه93.
[4] . سوره إسراء، آيه33.
[5] . سوره انفال، آيه72.
[6] . سوره بقره، آيه179.
[7] . اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، النص، ص160.
[8] . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش133.
[9] . مصباح الفقيه، ج7، ص295 ـ 298.
[10] . اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، النص، ص160.
[11] . الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص115.
[12] . الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص116.
[13] . اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، النص، ص162.
[14] . الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص117.
[15] . بحار الانوار، ج45، ص114.
[16] . سوره نساء، آيه75.
[17] . سوره لقمان، آيه14.
[18] . سوره مؤمنون، آيه14.
[19] . سوره نساء، آيه1.
[20] . سوره بقره، آيه27؛ سوره رعد، آيه25.
[21] . بحار الانوار، ج44، ص382.
[22] . سوره احزاب، آيه67 و 68.
[23] . سوره اعراف، آيه38.
[24] . سوره نساء، آيه69.
[25] . سعدی، ديوان اشعار، غزل شماره40.
[26] . سوره حديد، آيه4.
[27] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه53.
[28] . تحقيق ماللهند، ص87.
[29] . الخرائج و الجرائح، ج2، ص848.