أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ (16) لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (17) یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَی شَیءٍ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ (۱۸) اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ (۱۹) إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ فِی الأذَلِّینَ (۲۰) کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ (۲۱)﴾
سوره مبارکه «مجادله» که در مدینه نازل شد، گذشته از آن احکام کلّی فقهی، یک سلسله حوادث و رخدادهای سیاسی حکومتی و مانند آن در خود مدینه رخ داد که قرآن کریم آنها را تبیین میکند تحلیل میکند و راهحلّ نشان میدهد. میفرماید اگر مکتبی دارد حکومت میکند، عدهای به آن مکتب ایمان میآورند آن را یاری میکنند؛ عدهای در مقابل آن میایستند با آن مبارزه میکنند؛ عدهای هم مخالفاند، ولی برای اینکه از منافع آن مکتب استفاده کنند و از مضارّ احتمالی آنها مصون باشند منافقانه به سر میبرند؛ لذا نفاق در مکه خیلی کم بود. درست است در مکه منافق بود؛ اما کم بود، در مدینه منافق زیاد بود. بخش وسیعی از سور مدنی، احکام نفاق را بیان میکند.
مطلب دوم آن است که این منافق، هیچ ابزاری ندارد مگر قسم دروغ؛ یعنی خود را به این مکتب نزدیک میکند، به خدا، به پیغمبر، به قرآن نزدیک میکند «بالکذب». برای اینکه ثابت کند من به این امور نزدیک هستم سوگند یاد میکند. شما در سوره مبارکه «توبه» قبلاً ملاحظه فرمودید، در هفت آیه پشت سر هم سوگند اینها را یاد کرد؛ آنجا که سخن از مبارزه با بیگانههاست و اینها شرکت نکردند، پشت سر هم سوگند یاد میکند در هفت جا. در سوره مبارکه «قلم»؛ یعنی ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ﴾[1] خدای سبحان از این گروه پُرقسم به حلّاف یاد میکند، فرمود: ﴿وَ لاَ تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهِینٍ﴾،[2] چون پُرحلف هستند، پُرسوگند هستند و اینها ظاهراً عزیزند، باطناً ذلیلاند؛ لذا هم در دنیا از آنها به عنوان مهین و سست و هون یاد کرد، هم در آخرت آنها را به عذاب مُهین تهدید کرد، زیرا کسی که عزتش کاذب است ذلتش صادق است و قیامت ظرف ظهور هر چه صدق است خواهد بود و چون ذلت اینها صادق است، در قیامت ذلتشان ظهور میکند، میشوند عذاب هون در بعضی آیات، ﴿لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ﴾ در آیات دیگر. اگر کسی در دنیا عزیز بیجهت بود، معلوم میشود ذلیل باجهت است. ممکن نیست که نه عزت حق باشد نه ذلّت. اگر این عزیز بیجهت بود؛ یعنی ذلیل باجهت است. اگر عزتش دروغ بود، ذلّتش راست است. چون قیامت ظرف ظهور هر حقیقت و صدق است، ذلّت اینها ظهور میکند؛ لذا گاهی عذاب هون، گاهی عذاب مهین یاد میکند. در دنیا اینها هم واقعاً ذلیل هستند؛ لذا در سوره «قلم» فرمود: ﴿لاَ تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهِینٍ﴾. در سوره مبارکه «مجادله» که محل بحث است فرمود اینها همیشه یک سپر دستشان است که هیچ حادثهای به آنها نرسد: ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾، سپر دستشان است، زیر این سپر محفوظاند.
مطلب دیگر این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه»؛[3] یعنی مکتب اسلام برترین مکتب است و مسلمانها متمدنترین ملّت هستند این را فرمود. اسلام را هم معنا کرده است، اسلام یعنی انسان طرزی زندگی کند که با ساختار بدن او هماهنگ باشد، یک؛ با نظام جهان هماهنگ باشد، دو؛ ارتباطی که انسان و جهان با خدا دارند با او هماهنگ باشند، سه؛ این میشود متمدنترین ملّت، برای اینکه نه بیراهه میرود نه راه کسی را میبندد. اگر عدهای بعد از کشف کریستف کلمب[4] یک سلسله ابزاری پیدا کردند قدرتی پیدا کردند از طرفی جنگ جهانی اوّل را راه انداختند، از طرفی دیگر جنگ جهانی دوم را راه انداختند، الآن که سخن از جنگ جهانی نیست جنگهای نیابتی را راهاندازی میکنند اینها مترقّی نیستند. اینها یک نیروی مسلّحی هستند که دیگران را به زحمت انداختند. فرمود اگر کسی مسلمان باشد ملّتی مسلمان باشد بهترین مسلمان است، چرا؟ چون که انسان را آفرید، جهان را آفرید، رابطه انسان و جهان را آفرید، میداند که چه چیزی برای انسان خوب است چه چیزی برای نظام خوب است چه چیزی برای انسان و نظام خوب است و چه چیزی بد است. فرمود شرک، الحاد، توحید، ظلم، خلاف، دروغ، اهانت، اینها مثل غذاهای مسموم است. این غذای مسموم وقتی وارد دستگاه روده و معده میشود ممکن است یکی دو ساعت کمتر یا بیشتر بماند، ولی با دستگاه سازگار نیست بالا میآورد. فرمود: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾،[5] منتها بالا آوردن و پایین بردن یک نیرو میخواهد. فرمود ما بالا میآوریم. هر کس در درونش خلاف باشد، به هر حال این غذای سمی را بالا میآوریم آن وقت آبرویش میرود. این طور نیست که کسی خلاف بکند و بتواند سالم از درگاه الهی خارج بشود حالا یا دنیاست یا آخرت است یا هر دو عالَم است. گاهی هر دو عالم است که ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ﴾[6] فرمود چه در دنیا چه در آخرت اینها رسوا هستند. معصیت مثل غذای سمی است. فرمود این با مزاج سازگار نیست معصیت با فطرت سازگار نیست. علمها هم همینطور است علوم حوزوی و دانشگاهی که مهمان ما هستند، نه صاحبخانه؛ ما علمی باید تعریف کنیم، یک؛ طوری باید تحصیل کنیم، دو؛ که با صاحبخانه بسازد. اگر خدای سبحان ـ معاذالله ـ ما را با لوح خالی خلق میکرد، ما مجاز بودیم هر درسی بخوانیم هر گونه علمی فراهم بکنیم؛ اما ما را که خدا با لوح خالی خلق نکرد، لوحی در دست ما بدهد بگوید بنویس! فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾;[7] خیلی از چیزها را ما در درون انسان گذاشتیم. هم فطریات عقل نظر را، هم فطریات عقل عمل را. به هیچ کودکی کسی یاد نداد که دروغ بد است، این اصلاً دروغ یاد نمیگیرد، مگر اینکه بعدها یاد بگیرد. به هیچ کسی انسان یاد نداد که اصل تناقض محال است که شیء هم باشد هم نباشد! اینها فطریات علمی است که به انسان دادند، آنها هم فطریات عملی است که به انسان دادند. ما چه در حوزه و چه در دانشگاه باید چیزهایی یاد بگیریم علومی باشد که مهمانهایی باشد که با صاحبخانه بسازد. اگر چیزی فرا گرفتیم که با ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ نساخت، مثل کسی است که مهمانی آورد که با صاحبخانه نمیسازد، این همیشه درگیر است. این اوّلین درگیری در درون اوست. اینکه حضرت فرمود: «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه»، عدل است حُسن هست، خیر هست، اطاعت هست، مصلحت است، سخا هست، وفا هست، اینهاست. اگر همه این امور را همه ما رعایت بکنیم، هم خودمان در امنیت و امانت هستیم هم دیگران؛ اما منافق چون حاضر نیست به این مکتب تن در بدهد خلاف میکند و آن خلاف را با سوگند خود ترمیم میکند. این قَسم مثل سپری است در دست اوست که هیچ خطری او را تهدید نکند، ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾. بعد فرمود این قسم دروغ برای او ملکه است. قبلاً هم به عرض شما رسید آدمهای بددهن در خواب هم که حرف میزنند فحش میگویند، این طور نیست که حالا در خواب وقتی کسی حرف میزند حرف صحیح بزند. اینها در قیامت هم باز دروغ میگویند؛ منتها کذب آنها در آنجا ظهور میکند، نه اینکه در آنجا واقعاً کذب ممکن باشد. فرمود قیامت ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾؛ شکبردار نیست؛ نه در وقوع قیامت شک است، نه در روز قیامت کسی شک دارد، چون همه چیز روشن است؛ منتها کسی که عادت کرده به دروغ، کذبش در آنجا بدون اختیار از او صادر میشود. نه اینکه واقعاً او بتواند دروغ بگوید و گرنه واقعش ﴿لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثاً﴾[8] که فرمود.
بنابراین اینها کسانیاند که ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾ و از اینها به عنوان حلّاف یاد کرد و چون در جهت خلافِ مکتب حق است از آنها به عنوان مَهین یاد کرد و مانند آن و خدا فرمود ما نعمتی که به شما دادیم چه نعمت ظاهر، چه نعمت باطن و همه را هم مسخّر شما کردیم، هرگز عوض نمیکنیم. چیزی در عالم نیست که انسان نتواند آن را کشف بکند و از آن بهره ببرد. اسرار غیبی آن مربوط به انبیا و اولیای الهی است؛ اما تمام این کهکشانها زمین با تمام طبقاتش، دریا با همه عمیقش، همه اینها را ذات اقدس الهی خلق کرد و راه علمی را به انسان نشان داد و میدهد تا انسان از آنها استفاده کند. فرمود: ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ﴾؛[9] جهان با تسخیر اداره میشود نه با قسر. «قسر» با «قاف» و «سین»، قسر با «قاف» و «سین»؛ یعنی فشار. هیچ کاری در جهان با فشار نیست تسخیر آن است که هر کاری را برابر آن خواسته او که هماهنگ با اوست انجام بدهند مدیریتش هم به عهده الهی است مسخِّر خداست بشر مسخِّر نیست؛ ولی فرمود من برای شما نرم کردم میتوانید استفاده کنید. راه ممنوع نیست یک طریق ممنوع نیست که فلان آسمان، فلان کُره، فلان مریخ آنجا نباید بروید، این طور نیست. فرمود آنچه در آسمان و زمین است راه علمی آن را پیدا کنید، بهرهبرداری کنید آنها تابع هستند، ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ﴾، آن سیاهچالههایی که عدهای از آن میترسند، میفرماید میتوانید از آنها بهره علمی ببرید. چیزی در جهان نیست که سفره فیض خدا نباشد. فرمود ما این سفره را پهن کردیم، شما هم بهرهبرداری کنید.
در درون شما که همه نعمتها را به شما داد ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛[10] در بیرون هم که سفره وسیعی پهن کرد و شما را به عنوان مهمان دعوت به این مائده و مأدبه کرد و اینها را هم برای شما آماده کرد. هیچ موجودی نیست که در برابر بشر تسخیرپذیری خدا را نپذیرد، این است! اما فرمود اگر شما مسیر توحید را حفظ بکنید، این سفره همیشه باز است. اگر ـ خدای ناکرده ـ مسیر را عوض کردید اوضاع برمیگردد. در چند جای قرآن فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾،[11] ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا﴾،[12] این ﴿لَمْ یَکُ﴾، اصلاً سنّت خدا این نیست که چیزی را که داد پس بگیرد، چیزی را که داد برگرداند. سنّت خدا این است که دارد فیض میرساند، مگر اینکه کسی عمداً خودش بالا بیاورد. فرمود این منافق دارد بالا میآورد، آن کسی که به حسب ظاهر دین را قبول کرده، ولی عملاً قبول نمیکند این نفاق عملی دارد، نه نفاق اعتقادی. برخیها کفر عملی دارند، برخیها کفر اعتقادی دارند. در آیه حج که ﴿لِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً﴾، در پایان این آیه دارد: ﴿وَ مَن کَفَرَ﴾،[13] این کفر عملی است کفر اعتقادی که نیست. بعضیها عملاً کافرند بعضیها اعتقاداً کافرند. بعضیها عملاً منافقاند، بعضیها اعتقاداً منافقاند. آن منافق واقعی اصلاً قبول ندارد. ظاهرش این است که اسلام آورده، ولی باطناً اصلاً قبول ندارد. کفر هم دو قسم است نفاق هم دو قسم است. فرمود وقتی شما برگشتید نعمت الهی هم برمیگردد.
مطلب دیگر این است که فرمود شما همیشه پیروز هستید، چرا؟ ﴿لاَ تَهِنُوا﴾؛ هیچ وهن و سستی به خود راه ندهید و حزن هم نداشته باشید. ﴿وَ أَنْتُمُ الأعْلَوْنَ﴾، چرا؟ ﴿إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾،[14] وقتی شما برتر هستید در سایه ایمان، حزن و اندوه شما برای چیست؟ در آیه دیگر مراحل پنجگانه را ذکر کرد، فرمود: ﴿فَلَا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنتُمُ الأعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَن یتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ﴾؛[15] فرمود وهن و سستی به خود راه ندهید، ملّت عزیزی هستید، این یک؛ پیشنهاد سازش هم ندهید، برای اینکه شما جنگ کردید، دفاع کردید، خون دادید. ﴿وَ تَدْعُوا﴾ این ﴿تَدْعُوا﴾ مجزوم به آن «لا» است؛ ﴿لَا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا﴾، یعنی «لا تدعوا». ﴿فَلَا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ﴾؛ یعنی «لا تدعوا»، چرا؟ ﴿وَ أَنتُمُ الأعْلَوْنَ﴾، چرا ﴿أَنتُمُ الأعْلَوْنَ﴾ برای اینکه ﴿وَ اللَّهُ مَعَکُمْ﴾. چرا «و الله معنا» با اینکه خدا «و الله» با کلّ شیء است؟ فرمود درست است که ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾،[16] معیّت قیّومیّه برای همه است؛ اما این معیتی است همراه با احسان و کمک. ﴿وَ اللَّهُ مَعَکُمْ﴾، چرا؟ ﴿وَ لَن یتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ﴾، این پنج بخش هر کدام معلول بعدی است، بعدی علت قبلی است. ﴿وَ اللَّهُ مَعَکُمْ﴾؛ خدا با شماست، چرا؟ چون ﴿وَ لَن یتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ﴾، شما خون دادید، انقلاب کردید، شهید دادید، جانباز دادید، عملی را که کسی برای رضای خدا انجام بدهد، این عمل وَتر نیست تک نیست. شما در این اصطلاحات فقهی و اصولی میبینید که مثلاً مرحوم آقای نائینی فلان اشکال را میکند، مرحوم آقا ضیاء فلان اشکال را میکند میگوید این مشفوع نیست، یعنی چه؟ یعنی این فرمایشی که شما گفتید این تک است. اگر برهان و دلیل در کنارش باشد این یک ادعاست آن هم دلیل، میشود شفع، میشود مشفوع. وقتی دلیل همراهش نباشد، میگویند تک است. «لیس مشفوعاً بالبرهان». عمل تک، آدم تک، دست خالی، وَتر است. «وتر مَوْتُوْری» که در جریان سیّدالشهداء(سلام الله علیه) آمده برای تاکید است؛[17]یعنی تنهای تنها! گاهی میگویند تنها، گاهی میگویند تنهای تنها. این «وتر مَوْتُوْری»؛ یعنی تنهای تنها، هیچ کسی او را یاری نکرد. فرمود: ﴿وَ لَن یتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ﴾؛ عمل شما به نتیجه میرسد. عمل کردید، وقتی عمل کردید ذات اقدس الهی یقیناً این عمل را حفظ میکند؛ حالا یا ده برابر یا بیش از ده برابر، این مربوط به کیفیت خلوص است. ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[18] فرمود هیچ ممکن نیست ملّتی کاری بکند خدا این کار را به نتیجه نرساند. شیطان چه کار میکند؟ اینها تحلیلات همین چند آیهای است که در مدینه نازل شد. شیطان میآید رابطه انسان را با این مرکز علم و عمل یعنی خدا قطع میکند: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾، از مواردی که آن قسمت صرفی عمل نشده برخلاف رایج این باید «إستَحاذَ» باشد نه «إستحوذ»، این «واو» که قبل آن «الف مفتوحه» است باید تبدیل به «الف» بشود، مثل «إستقالَ»، «إستحاذَ». ولی این به همان اصل «واو»ی خود محفوظ میشود، مثل «إستصوبَ»، «إستنوقَ»، اینها به همان اصلشان باقیاند؛ وگرنه قاعدهاش این است که این «واو» که حرف علّه است و مسبوق به فتحه است تبدیل به «الف» بشود، مثل «إستقامَ»، «إستقالَ»، «إستعادَ» این طور است. اینجا باید «إستحاذ» میشد؛ اما ﴿اسْتَحْوَذَ﴾. همین آیه نورانی را وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در آخرین لحظهای که از خیمه امام سجاد(سلام الله علیه) درآمده برای توضیح، حضرت سجاد عرض کرد که وضع شما با این قوم به کجا کشید؟ فرمود: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾، این را آخرین باری که از خیمه امام سجاد بیرون میآمد این آیه را خواند، فرمود شیطان بر اینها مسلط شد یاد خدا را از اینها برد. ما از بس مسئله شیطان و اینها را گفتیم حالا برای ما عادی شد. وقتی انسان آن پایگاه اصلی خودش را رها بکند چیزی نمیبیند، همین ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الأنْعَامِ وَ الْحَرْثِ﴾،[19] که در سوره مبارکه «آل عمران» گذشت. همه اینها را میبیند. این هسته مرکزی قدرت را که از دست بدهد، به زن و فرزند و مال تکیه میکند. فرمود: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾، آن وقت اینها ماندند یک سلسله قسمهای دروغ؛ یک سلسله قدرتهای مال و فرزند؛ نه از مال و فرزند کاری ساخته است در روز خطر: ﴿لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾، نه آن قسم دروغ سپری است که در برابر توحید الهی بتواند بماند. این است که ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾،[20] آن قدر ما او را سرکوب میکنیم که او با سپرش محوِ محو بشود. اگر بخواهند برهان اقامه کنند، برهان با رسالت و نبوت و ولایت است: ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾. در مبارزات، در آزاداندیشی، در نظرهای علمی، ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾.
مرحوم ابن بابویه(رضوان الله تعالی علیه) نقل میکند در زمان وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) که به مرو تشریف آوردند، آن روز حوزه علمیه بینالمللی همین خراسان بود، هر جا که امام آن زمان حضور داشته باشد محور علم است. دانشمندان از هر جهاتی، داخل و خارج، سعی میکردند خودشان را به خراسان برسانند. مرحوم صدوق در همان کتاب شریف توحید خود نقل میکند که برخیها که مناظرههای توحیدی داشتند در محضر امام رضا(سلام الله علیه) حضرت برهان اقامه میکرد آنها نمیخواستند بپذیرند، مأمون که نشسته بود داشت عصبانی میشد. وجود مبارک حضرت به مأمون فرمود شما عصبانی نشوید، این بیرون میرود میگوید که احتشام خلیفه نگذاشت که من جواب علی بن موسی را بدهم شما آرام باشید من او را قانع میکنم. این طور با یک کافر و یا یک ملحد مینشست و احتجاج میکرد. این معنای ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾. شاگردان رسل هم که ورثههای او هستند آنها هم همین طور هستند.
پس در مسئله احتجاج و برهان ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾؛ در رخدادهای عالَم غیب، عذابهایی که آمده گاهی به زمین میگوید قارون را بلع کن! گاهی به دریا میگوید فرعون را بلع کن! گاهی به باد میگوید ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ﴾[21] اینها هست. در مسائل جنگ ظاهری هم که دیدید اینها بیسلاح بودند با چوب و اینها میجنگیدند در جریان بدر که اوّلین جنگ بود، اینها پیروز شدند. این مسلمانها با دست خالی با خوردن خرما با چوب، بر مشرکانی که مسلّح بودند با شمشیر و سواره بودند پیروز شدند. در جریان فتح مکه وقتی وجود مبارک حضرت فاتحانه وارد مکه شد، ابوسفیان متحیّرانه قدم میزد میگفت: «لَیْتَ شِعْرِی بِأَیّ شَیْءٍ غَلَبْتنِی»؛ چگونه شد ما شکست خوردیم آنها پیروز شدند؟ وجود مبارک حضرت از پشت سر رسید دست مبارک را بر دوش نحس ابوسفیان گذاشت فرمود: «بِاَللهِ غَلَبْتُک»،[22] شما قدرت غیبی را ندیدی! این خدا با این برنامهها به همه ما در این بخش میفرماید کاری از نفاق پیش نمیرود، کاری از کفر پیش نمیرود، تنها کار، کار اسلام و مسلمین است. ما مسئله شیطان را باید جِدّ بگیریم؛ هر خیالی که در درون ما شد، باید این را بر کتاب و سنّت عرضه کنیم. فرمود: ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه﴾[23] قبلاً که اتومبیل و اینها نبود، با همین اسب و استر و حمار رفت و آمد میکردند اگر یکی از اینها راه نمیرفت «نزغ»؛ یعنی سیخ، با سیخ این را راه میبردند. شیطان گاهی با سیخ افراد را جابهجا میکند، این را میگویند نزغ. فرمود: ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ﴾، دیدی مرتّب نگاه میکند، مرتّب اصرار میکند این نامحرم را ببین! این مال را بگیر! این رومیزی را بگیر! این زیرمیزی را بگیر! این نزغ است. این با سیخ دارد میگوید که این کار را بکن! فرمود اگر ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه﴾، این آژیر خطر است. این آژیر خطر را که شنیدی برو پناهگاه، به یاد خدا باش. در زمان این دفاع مقدس وقتی آژیر خطر را میشنیدیم میگفتند بروید پناهگاه. بروید پناهگاه یعنی چه؟ یعنی در خیابان بایستید بگویید من میخواهم بروم پناهگاه؟ اینکه آیه فرمود: ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه﴾؛ یعنی بگو: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»؟ البته این ذکر است ثواب دارد، برو پناهگاه! نه بگو من میخواهم بروم پناهگاه. کسی بگوید «اعوذ بالله»؛ یعنی من میخواهم بروم پناهگاه. این طور که شما ایستادید! آن حالی که به آدم دست میدهد، آدم باید کنترل کند وگرنه او با سیخ هم که شد میبرد، تا انسان به تبع او حرکت کند.
فرمود: ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾، رسالت هم فرق میکند؛ یک رسالت به معنای نبوت و امثال آن است، یک رسالت هم همین است که مرحوم سید رضی در نهج البلاغه نقل کرده است. در آنجا دارد که حضرت امیر فرمود: «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ»؛[24] یعنی نیازمندی که آمده از ما کمک میخواهد، این را خدا فرستاده است. شما این کلمه مسکین را که در نهج البلاغه ملاحظه بفرمایید، این «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ» را میبینید؛ یعنی کسی که واقعاً نیازمند است به کسی هم مراجعه کرده که او مقدورش هست انجام بدهد. این را خدا آدرس داده، گفت برو نزد فلان کس! اگر فلان کس جواب مثبت به این آقا ندهد، چه چیزی در میآید؟ «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ». اگر وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) کمکی که به فقیر میکرد گاهی دستش را میبویید دستش را میبوسید دستش را بالای سر میگذاشت، دستش را روی چهره میکشید میگفت دست من به دست الله رسید.[25] این مکتب برای همیشه میماند، این ملّت برای همیشه متمدناند، این ملّت برای همیشه آقا هستند. این چند آیهای که در این قسمت است پیام محوریشان این است. فرمود اینها کسانی هستند که ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾، شما در همان سوره مبارکه «توبه» که بحث آن قبلاً گذشت در هفت آیه پشت سر هم سوگندِ اینها را نقل کرد. در سوره «قلم» دارد که اینها «حلّاف مَهین» هستند. پُرقسم هستند کارشان سوگند یاد کردن است و این قسم را سپر قرار دادند؛ لذا هم خودشان بیراهه رفتند هم راه دیگران را بستند، ﴿فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾. هونش هم به همین جهت است.
﴿لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُهُم مِنَ اللَّهِ شَیْئاً﴾، برای اینکه اینها مخلّد در نار هستند. چه موقع؟ ﴿یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً﴾، آن روز هم این سوگند دروغشان ظهور میکند: ﴿فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَی شَیءٍ﴾؛ با سوگند دروغ میتوانند به هر جا برسند. ﴿أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ﴾، با اینکه آن مطلب را قبلاً فرمود، این ﴿أَلاَ﴾ را برای هشدار بازگو میکند. ﴿اسْتَحْوَذَ﴾؛ اینها تحت ولایت شیطان هستند. «إستحاذَ» نفرمود؛ مثل «استصوب»، «استنوق» اینها باید تبدیل میشد به «استحاذ»، «استناق». ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ﴾، برای اینکه کسانی که یاد خدا را فراموش کردند مشکل اساسی شیطان این است که در برابر خدا ایستاده است و گرنه یک معصیت این طور نیست که آدم را به اینجا بکشاند. شیطان مشکلش این نبود که سجده نکرد، ببینید بعضیها اصلاً گاهی نماز را ـ معاذالله ـ ترک میکنند! این طور نیست. «جُرمش این بود که در آینه عکس تو ندید ٭٭٭ ورنه بر بو البشری ترک سجود» به تعبیر حکیم الهی قمشهای(رضوان الله علیه) «این همه نیست»[26] اگر کسی نماز نمیخواند معصیت کرده است. به اندازه اینکه معصیت کرده، تنبیه هم میشود، درست است؛ اما عذاب ابد داشته باشد نیست. گناه شیطان این است که در برابر ذات اقدس الهی مستکبرانه ایستاده! گفت شما نظرتان این است من نظرم این است، اینکه قابل بخشش نیست. اینکه معصیت عادی نیست این یک کفر غلیظی است استکبار است. آن وقت اینها را از یاد خدا محروم میکند. ﴿أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ٭ إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ﴾، اینها مرزشان را جدا کردند این منافقین مرزشان را جدا کردند مرزبندی کردند. ﴿أُولئِکَ فِی الأذَلِّینَ﴾؛ اینها در اذلّین هستند. ﴿کَتَبَ اللَّهُ﴾، در نظام هستی این تثبیت شده است که ﴿لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی﴾، در احتجاجات و نظریهپردازی، دین و الهیات پیروز است. در مبارزات سیاسی دین پیروز است. در جریانها و رخدادهای عذاب الهی دین و پیروان دین پیروزند. در سه جبهه دین پیروز است، جبهه دیگری که نیست. ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی﴾، چرا؟ چون قوت و عزت برای خداست. همین خدا فرمود شما پیروز هستید، برای اینکه کار شما برای خدا بود ﴿وَ لَن یتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ﴾، این آیه پنج ضلعی هر کدام علّت قبلی است.
حالا این سه روزی که تعطیل هست، قبلاً هم به عرض شما رسید وقتها را ما مناسب است که دو قسمت بکنیم؛ یک قسمت به مصائب این ذات مقدس صدیقه کبریٰ(سلام الله علیها) بپردازیم، چون مصائب آنها تنها مصیبت و اشک و ناله نیست؛ هم تقویت غدیر است هم محکوم کردن سقیفه است. بیانی از مرحوم مفید یادم هست که قبلاً دیدیم. حالا این را بررسی بفرمایید مرحوم مفید دارد وقتی وجود مبارک صدیقه کبریٰ(سلام الله علیه) وجود مبارک حضرت امیر را با آن دست بسته دید، فرمود: «خلّو ابن عمی أو لأکشفنّ راسی بالدعاء»؛[27] دست پسرعمم را باز کنید و گرنه سر خود را برای نفرین آماده میکنم. اینها خیلیها نقل کردند که ستون مسجد علامت لرزش در آن هست، وجود مبارک حضرت امیر به سلمان فرمود که به دختر پیغمبر بگوید که تحمّل کند، «فَإِنِّی أَرَی جَنْبَتَیِ الْمَدِینَةِ تُکْفَئَان»،[28] «کفیء»؛ یعنی لرزید. فرمود به زهرا بگو من میبینم دو طرف مدینه دارد میلرزد. یعنی اگر آن عذاب بیاید کسی نمیماند. تنها ستون مسجد نبود، در مصیبتها اینها هم هست.
غرض این است که مصائب اینها تنها اشک و ناله نیست، معارف اینها هم هست. یک بخش را به اینها؛ یک بخش را هم به علوم اینها مثل «خطبه فدکیه» و قسمتهای اینها. طوری باشد که مثلاً یک مقدار از روز را انسان در عزا و اینها شرکت کند که مصائب اینها، تقویت غدیر و محکوم کردن سقیفه است و یک قسمت آن هم همان علوم است، این «خطبه فدکیه» را ـ إنشاءالله ـ تدریس کنید.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره قلم, آیه1.
[2]. سوره قلم, آیه10.
[3]. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص334.
[4]. کریستف کلمب (کریستوبال کُلُن) سوداگر و دریانورد اهل جنُوا در ایتالیا بود که بر حسب اتفاق قاره آمریکا را کشف کرد. او که از طرف پادشاهی کاستیل (بخشی از اسپانیا) مأموریت داشت تا راهی از سمت غرب به سوی هندوستان بیابد، در سال ۱۴۹۲ میلادی با سه کشتی از عرض اقیانوس اطلس گذشت؛ امّا به جای آسیا به آمریکا رسید. کلمب هرگز ندانست که قارهای ناشناخته را کشف کرده است.
[5]. سوره محمّد، آیه29.
[6]. سوره مائده، آیه33.
[7]. سوره شمس, آیات7 و8.
[8]. سوره نساء، آیه42.
[9]. سوره لقمان، آیه20.
[17]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص774.
[18]. سوره انعام، آیه160.
[19]. سوره آلعمران، آیه14.
[20]. سوره مجادله، آیه21.
[21]. سوره حاقه، آیه7.
[22]. السیرة الحلبیة، ج3 ص55؛ الروض الانف الوکیل، ج7، ص135؛ «قَالَ: فَتَابُوا بَعْدُ وَ حَسُنَ إسْلَامُهُمْ وَ رُوِینَا بإسناد متّصل عن عبد الله ابن أَبِی بَکْرٍ قَالَ: خَرَجَ النّبِیّ ـ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ـ عَلَی أَبِی سُفْیَانَ، وَ هُوَ فِی الْمَسْجِدِ فَلَمّا نَظَرَ إلَیْهِ أَبُو سُفْیَانَ قَالَ فِی نَفْسِهِ لَیْتَ شِعْرِی بِأَیّ شَیْءٍ غَلَبْتنِی، فَأَقْبَلَ النّبِیّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَتّی ضَرَبَ بِیَدِهِ بَیْنَ کَتِفَیْهِ وَ قَالَ: بِاَللهِ غَلَبْتُک یَا أَبَا سُفْیَانَ فَقَالَ أَبُو سُفْیَانَ أَشْهَدُ أَنّک رَسُولُ اللهِ».
[23]. سوره اعراف، آیه200؛ سوره فصلت، آیه36.
[24]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، حکمت304.
[25]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص68.
[26]. دیوان حکیم الهی قمشهای، ص516.
[27]. احتجاج، ج1، ص86.
[28]. الإختصاص، النص، ص186. احتجاج، ج1، ص86.