03 11 2015 449967 شناسه:

تفسیر سوره شوری جلسه 30 (1394/08/12)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیث مِن بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَ یَنشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ (۲۸) وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّةٍ وَ هُوَ عَلَی جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ (۲۹) وَ مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ (۳۰) وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَ مَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَ لاَ نَصِیرٍ (۳۱)

 

سوره مبارکه «شوریٰ» از آن جهت که در مکّه نازل شد و عناصر محوری سُور مکّی اصول دین است، مسئله توحید در ولایت، توحید در مَحمدت و توحید در نصرت جزء مطالب این سوره خواهد بود.

     تفاوت ولیّ با ناصر و محرومیت ظالمین از ولایت و نصرت الهی

در آیه هشت همین سوره مبارکه «شوریٰ» ـ که قبلاً گذشت ـ فرمود: ظالمین ولیّ و نصیری ندارند، بعد در آیه نُه به نحو مطلق با ضمیر فصل و معرفه بودن خبر، حصر را ثابت کرد و فرمود: ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی، پس ولیّ مطلق نظام هستی، ذات اقدس الهی است.

ولیّ با ناصر فرق جوهریشان در این است که ولیّ تمام شئون «مُوَلّیٰ علیه» را بر عهده دارد، ولی ناصر بخشی را که منصور مانده است تأمین میکند. در نصرت شخص منصور بخشی از کارها را به عهده میگیرد، آن کمبود را از کمک ناصر ترمیم میکند، این میشود نصرت. فرزند انسان، وقتی که کودک و نوزاد است، او فقط ولیّ میخواهد، چون هیچ کاری از او ساخته نیست، مگر اینکه پدر و مادر نیازهای او را تأمین کنند، در چنین حالتی پدر و مادر ولیّ او هستند، امّا وقتی که رشد کرد، نوجوان و جوان شد، بخشی از کارها را خودش به عهده میگیرد، کمبود را پدر و مادر تأمین میکنند، در اینجا پدر و مادر ناصر هستند، پس ولایت آن است که تمام شئون «مُوَلّیٰ علیه» را ولیّ به عهده دارد و نصرت به این است که بخشی از کارهای منصور را ناصر به عهده میگیرد. فرمود گرچه واقعاً خدا ولیّ است و همه کارهایی که شما میکنید ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ[1] است ـ منتها حالا یا با واسطه یا بیواسطه ـ گاهی خدای سبحان به وسیله فرشتهها کارهای شما را انجام میدهد و گاهی هم به وسیله اعضا و جوارح شما کارهای شما را انجام میدهد، شما خیال میکنید که خودتان انجام دادید و حال آنکه اگر تحلیل کنید، میبینید که جز ولایتِ الهی چیز دیگری نیست؛ اگر هم تحلیل دقیق نکنید، میبینید در هر حال نصرت در آن هست. تحلیل دقیق آن در آیه نُه آمده است که به صورت حصر ذکر کرد، فرمود: ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی، آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که فرمود شما آشنا باشید و بدانید که اگر کاری را با دستتان انجام میدهید، کارهای خیر را با فکرتان، با قلبتان، با دستتان و با بدنتان انجام میدهید، شما اعضا و جوارحتان مجاری فیض خداست و ابزار کار اوست: «أَعْضَاؤُکُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُه‏»؛[2] این دست شما سرباز خداست! آنجایی که بیراهه میروید، این را از سربازی رد کردی، آنجا که خدمتی انجام میدهی و کار خوبی انجام میدهی این دستتان سرباز خداست، دیگر نگویید من این کار را کردم! «أَعْضَاؤُکُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُه‏».

بنابراین براساس این دید نهایی ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی، اینطور نیست که ما بگوییم کاری یا بخشی از کاری را ما انجام دادیم و بخشی را خدا! از این توحید ناب که مقداری فاصله بگیریم که اوحدی از موحّدان در این زمینه به سر میبرند، اگر تنزّل کنیم خدا ناصر است؛ یعنی تمام کمبودهای ما را او جبران میکند. پس آیه هشت که فرمود ولیّ و ناصر خداست، این برای بخشهای میانی است، امّا آیه نُه که میفرماید: ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی، بخش کامل است. مسئله ولایت و نصرت در همین آیات 28 به بعد هم مطرح است که فرمود او «غَیث» میفرستد؛ گاهی «مَطر» است که سیل و خرابی را هم به همراه دارد، سود و زیانش مخلوط هم است؛ گاهی فقط «غَیث» است، «غَیث» دیگر خطری ندارد پناه آدم است، ما وقتی مشکل داریم میگوییم: «أَغِثْنِی یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ»،[3] او که «غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ» است برای ما «غَیث» میفرستد؛ غیث هم نه سیل به همراه دارد، نه ویرانی و خطر دارد. ما اگر از ذات اقدس الهی باران میخواهیم و نماز استسقاء میخوانیم یا دعای استسقای صحیفه سجادیه[4] را میخوانیم، از خدا «غَیث» طلب کنیم، نه «مَطَر» که گاهی با سیل همراه باشد. فرمود او «غَیث» میفرستد، منتها حالا شما نخواستید یا نمیخواهید.

    سرّ تاکید بر مظهر ولیّ و حمید شدن انسان

در پایان هم دارد: ﴿وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ. یک بیان نورانی از امّام سجاد(سلام لله علیه) در همین اوّلین دعای صحیفه سجادیه است، اینها انسان را معرّفی کردند. ما معمولاً از انسان همین حیوان ناطق را یاد داریم. در سوره مبارکه «یس» گذشت که انسان حیوان ناطق نیست، حیوانی نیست که حرف بزند و یک جانور حرفزننده نیست. در فرهنگ قرآن، انسان «هو الحیّ المتألّه» است؛ «حیّ» است، برای اینکه ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ[5] و «متألّه» است، برای اینکه در سوره «یس» انسانی که در سایه رهبری انبیا حرکت کند، در قبال کافر قرار گرفته است و کافر را قرآن «مرده» میداند، فرمود: ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ،[6] این «صنعت احتباک»[7] که آن را در مطوّل ملاحظه کردید، این مثلاً صنعت چهار ضلعی است؛ در صنعت چهار ضلعی به جای اینکه متکلّم اضلاع چهارگانه را ذکر کند، یکی در میان ذکر میکند تا آن دو موردی که حذف شده را مخاطب بفهمد؛ انسان یا زنده است یا مرده، انسان زنده یا مؤمن است یا کافر که این میشود چهار ضلع؛ ولی سوره «یس» که چهار ضلع را ذکر نکرده است، فرمود انسان یا زنده است یا کافر؛ یعنی آن دو قسم دیگر را بفهم! پس بنا بر سوره «یس» انسان آن کسی است که زنده باشد و زندگی او هم به وسیله سوره «انفال» باید تأمین شود، البته انسان زندهای که در قبال کافر هست، نه زنده مانند حیوان ناطق! این بخش از سوره که دارد ﴿وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ؛ یعنی او حمیدپرور است. این دعای نورانی صحیفه سجادیه دعای اوّل ـ دعای حمد است ـ عرض میکند خدایا اگر راهنمایی تو نبود، حمد و رهبری تو نسبت به حمد و شکر نبود و انسان اینها را نمیفهمید و حمد نمیکرد: «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ»؛ اگر حمد نباشد اینها انسان نیستند! این دعاهای حضرت هم حکمت است، هم تفسیر است، هم فقه است و هم اخلاق، وگرنه این دعاهای معمولی مانند «اللّهم اغفر لی و لوالدیه» که آنطور بار علمی ندارد. این دعای اوّل صحیفه سجادیه میگوید جامعهای که اهل حمد نیستند: «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِه‏ ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾»،[8] این حکمت است به زبان دعا! پس از امام سجاد(سلام الله علیه) اگر سؤال کنیم که «الانسان ماهو»؟ میگوید: «هو الحیّ المتألّه الحمید»، حمید فصل اخیر انسان است که اگر کسی«الله» را حمد نکند، دیگر انسان نیست. اینجا هم که میفرماید: ﴿وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ؛ یعنی بکوشید که شما مظهر ولیّ شوید، یک؛ مظهر حمید شوید، دو.

     اقامه دو برهان بر اثبات ربوبیت الهی از راه خالقیت

 دوباره برمیگردند به مسئله خالقیت و ربوبیّت که او آفریدگار است و پروردگار. درباره آفریدگار بودن، مشرکان حجاز مشکلی نداشتند، میگفتند که خدا آفرید: ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ،[9] آنها مشکلی نداشند.

پرسش: ...

پاسخ: بله، توفیق شناخت خدا و توفیق تکلّم با او حمد میخواهد.

پرسش: ...

پاسخ: ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ[10] تکوینی است، در بحثهای قبل هم بود که سایه کافر با اینکه وجود ضعیف دارد موحّد است ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ، کَلب و خنزیر هم در نظام تکوین حمد دارند، هیچ موجودی نیست که تکویناً خدا را حمد نکند.

فرمود: ﴿وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ، خالقیت را مشرکان حجاز میپذیرفتند، امّا ربوبیت را نمیپذیرفتند ﴿وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ؛ ولی دو برهان در قرآن کریم برای اثبات ربوبیّت از راه خالقیت هست؛ یعنی ممکن نیست کسی «ربّ» باشد و خالق نباشد، بنابراین ربوبیت صَنم و وَثَن مستحیل است، چرا؟ چون ربوبیّت یا به خلقت برمیگردد یا مستلزم خلقت است، برای اینکه ربوبیت و تدبیر و تربیب است، نه تربیت! تربیت جزء لوازم فرعی ربوبیت است؛ این «ربّ» مضاعَف است ناقص نیست، باب تفعیل آن تربیب است نه تربیت، او «ربّ» است و بعد از اینکه نقصها و عجزها را برطرف کرده است میپروراند، او «ربّ» است. «ربّ» چه کار میکند؟ «ربّ» کان ناقصه عطا میکند، یا علم میدهد یا مال میدهد یا حیات میدهد یا آب میدهد یا نان میدهد یا «غَیث» میدهد، سرانجام چیزی عطا میکند. اعطای چیزی کان ناقصه است و کان ناقصه عبارت از آفریدنِ چیزی است، یک؛ دادنِ او به «مربوب» است، دو؛ پس ربوبیت «عند التحلیل» به خلقت برمیگردد. ممکن نیست کسی «ربّ» باشد و چیزی را نیافریند، وقتی «ربّ» است، یعنی شیئی را میآفریند و به این «مربوب» میدهد. پس ربوبیت «عند التحلیل» به خالقیت برمیگردد؛ این حد وسط یک برهان اول است.

حد وسط برهان دوّم آن است که اگر کسی خواست موجودی را تدبیر کند، «ربّ» او باشد و او را بپروراند، باید از هویّت او باخبر باشد، تا اینکه بداند چه چیزی برای او نافع است، چه چیزی برای او ضارّ است و چگونه او را بپروراند، تنها کسی که از هویت اشیاء باخبر است خالق آنهاست، کسی که چیزی را نیافریده چگونه او را بپروراند؟! پس اگر شما قبول دارید «الله» خالق است، باید بپذیرید تنها کسی که «ربّ» اشیاء است، همان خالق اشیاء است، برای اینکه بدون آشنایی به هویت شیء چگونه او را میپروراند؟

     نشانه توحید ربوبی بودن خلقت آسمان و زمین و جمع کردن آن

این دو برهان که در اثر تعدّد حدّ وسط دو برهان میشود، در بسیاری از آیات قرآن کریم هست. در این آیاتی که قرائت شد، میفرماید خالقیت و ربوبیت برای اوست: ﴿وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ، این برای کان تامّه است؛ ﴿وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّةٍ﴾ که منظور از این ﴿دَابَّةٍ﴾ جنبنده است، نه یعنی ملائکه که فخر رازی این سهو قلم و این سخن ناصواب را دارد که فرشتگان چون حرکت میکنند و «دبیب» دارند، آنها هم ﴿دَابَّةٍ﴾ هستند.[11] ﴿دَابَّةٍ﴾ یعنی جنبنده، ما که از کهکشان راه شیری و از مجموعه نظام سپهری خبر چندانی نداریم، تازه گوشهای از ستارهشناسی کشف شده است، بسیاری از آن چیزها که وجود دارد هنوز کشف نشده است. آنکه آفرید فرمود در اینها حیوانات و جنبنده هست! منظور از ﴿السَّماوَاتِ﴾ نظام جوّ و فضا و هوا نیست که ما میگوییم این پرندههایی که در فضا هستند، چون در قرآن کریم کلمه ﴿السَّماوَاتِ﴾ در برابر کلمه «أرض» برای مجموعه نظام سپهری است، این فضا را ﴿السَّماءِ﴾ میگویند امّا ﴿السَّماوَاتِ﴾ نمیگویند. فرمود ما این باران را از ﴿السَّماءِ﴾ برای شما نازل میکنیم یا ﴿وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا﴾[12] که در سوره مبارکه «نور» بود، برای شما باران نازل میکنیم. کوههایی که در ﴿السَّماءِ﴾ است، نه در ﴿السَّماوَاتِ﴾! کوههای ﴿السَّماءِ﴾ همین ابرهاست، ما از ابرهایی که در فضا و هواست، برای شما باران نازل میکنیم؛ امّا از فضا، از جوّ و از هوا به عنوان ﴿السَّماوَاتِ﴾ یاد شود، در قرآن معهود نیست. ﴿السَّماوَاتِ﴾ همان «سماوات» مصطلح است که فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ﴾،[13] ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ[14] و مانند آن. فرمود آسمانها را او خلق کرد، زمین را او خلق کرد، جنبندههایی که در آسمانهاست را او آفرید و جنبندههایی که در زمین است هم او آفرید. این ﴿بَثَّ﴾ یعنی گسترش و در کنار این ﴿بَثَّ﴾ مسئله جمع هم مطرح است که جریان معاد را مطرح میکند: ﴿وَ هُوَ عَلَی جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ﴾، این سفره خلقت را پهن کرد دوباره جمع میکند. این تعبیر ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ[15] که در قرآن کریم آمده است، میتواند مؤیّد این مطلب باشد؛ فرمود که شما یک صفحه، کاغذ یا پارچهای را مینویسید و امضا میکنید، وقتی که این صفحه و کاغذ را امضا کردید، این مکتوب است؛ امّا وقتی که لوله کردید، تا کردید و به صورت بستهای خاص درآوردید، این طومار و «سِجِلّ» میشود، فرمود ما الآن آسمان و زمین را پهن کردیم: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ، «سِجِلّ» یعنی طومار، این صفحاتی که مردم مینویسند امضا میگیرند این طومار نیست، این پارچههای طولانی طومار نیست، امّا وقتی که لوله کردند میشود طومار؛ فرمود الآن این آسمان و زمین باز است، بعد لوله آنها را میکنیم: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ؛ این طومار، آن مکتوبات و امضاها را در درون خود دارد، ما وقتی این آسمانها را لوله کردیم، آنچه در آسمان و زمین است در این لوله میمانند، ما این را جمع میکنیم و دوباره در صحنه قیامت پهن میکنیم.

    هشدار بر ضرورت آمادگی در برابر توطئههای سختافزاری و نرمافزاری استکبار

حالا فردا که روز سیزده آبان است، مستحضرید ما باید یادمان باشد که قرآن دو مطلب را به ما آموخت: یکی آن کارهای سختافزار و دیگری نرمافزار؛ آن سختافزار عموماً برای آن نیروهای نظامی است و برای غیر نظامی است «مع الواسطه». فرمود آن قدر ستبر و قوی باشید که هیچ بیگانهای در شما طمع نکند! این ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً[16] که بحث آن گذشت، امر غایب است و این امر غایب ضمیرش به کفّار برمیگردد؛ آنها که به مبدأ و معاد و به نظام اسلامی معتقد نیستند که به این امر عمل کنند، حتماً آنها باید احساس کنند! این یعنی چه؟ یعنی آنقدر قوی باشید که آنها بترسند به شما حمله کنند. هیچ آدم عاقلی با بیل و کلنگ به جنگ کوه هیمالیا یا سلسله جبال البرز نمیرود، فرمود شما اینطور باشید. این برای نیروی نظامی ما که ـ الحمد لله ـ در صدد این کار هستند و باید هم روزافزون باشد. در آن مطلب نرمافزاری هم فرمود: ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ؛[17] باهوش باشید، دشمن که دستبردار نیست! چه از راه نفوذ سیاسی یا نفوذ اقتصادی ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ، این هوشمندی را داشته باشید و محکم بگیرید! اگر آن روایت نورانی را که در ذیل آیه ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ[18] آمده ملاحظه فرمودید، آن روایت هم همین را میگوید؛ وقتی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍیعنی چه؟ اینکه مانند شعار ﴿أَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ[19] قرار گرفته، در ذیل آیه ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍاز حضرت سؤال کردند که «أَ قُوَّةٌ فِی الْأَبْدَانِ أَمْ قُوَّةٌ فِی الْقُلُوب» نرمافزار یا سختافزار؟ فرمود هر دو، هم «قُوَّةٌ فِی الْقُلُوب» و هم «قُوَّةٌ فِی الْأَبْدَانِ».[20]

غرض آن است که ذات اقدس الهی فرمود تدبیر برای خداست، خلقت هم برای خداست، الآن ما سفره خلقت را پهن کردیم، بعد جمع میکنیم. به تعبیر سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این جمع در قبال آن ﴿بَثَّ﴾ است که فرمود: ﴿وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا، در قبال آن فرمود: ﴿وَ هُوَ عَلَی جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ، یک وقت بساط آن را جمع میکند. این کاغذ یا آن پارچه نوشته را اوّل پهن میکند، بعد لولهاش میکند و جمع میکند که ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ.

پرسش: ...

پاسخ: او را هم شامل میشود؛ یعنی هر دو حق است قرآن چون جزء «جَوَامِعُ‏ الْکَلِم‏»[21] است، هم شامل زمین و زمینیها میشود و هم شامل «سماء» و «سماوات» میشود، آنچه کشف شده مشمول این «جامِعُ الْکَلِم‏» است و آنچه کشف نشده را هم مشمول است.

    عرفی بودن انحصار اسناد بلاها به دستِ انسان

مطلب بعدی آن است که اینکه در آیه فرمود آنچه دامنگیرتان شد: ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ هست، لطیفهای مرحوم شیخ مفید(رضوان الله علیه) در تصحیح عقاید مرحوم شیخ صدوق(رضوان الله علیهما) دارد که اسناد این کارها به «یَد» یک اسناد رایجی است، گرچه آدم حرفی را با زبان میزند یا کاری را با چشم انجام میدهد یا کاری را با پا انجام میدهد، ولی اسناد کار به دست یک چیز رایجی است، آن وقت از آن مَثل معروف «یَداک أَوْکَتا و فُوکَ نَفَخَ»[22] یاد میکنند. مرحوم شیخ مفید در تفسیر این آیه، میگوید اسناد کار به دست براساس آن شهرتی است که بین عرب رواج داشت است[23] که «یَداک أَوْکَتا و فُوکَ نَفَخَ»، این یک مَثل معروف بین عربهاست. قبلاً که بَلَم و ترّاده[24] و لِنج و امثال آنها نبود، برای عبور از یک طرف شط به طرف دیگر آن، این مَشکها را پُر از آب میکردند و دهنه آن را محکم میبستند، با این مَشکها از یک طرف به طرف دیگر عبور میکردند؛ کسی که شتابزده بود کم دمید و دهنه مَشک را هم محکم نبست و وسط این آب رسید داشت غرق میشد که یک نگاه منتظرانهای هم به افراد ساحل کرد، آنها که در ساحل بودند گفتند: «یَداک أَوْکَتا و فُوکَ نَفَخَ»؛ یعنی دهان تو دمید و دستان تو بست، میخواستی بیشتر بدمی، حالا که داری غرق میشوی ما چه کنیم! این «یَداک أَوْکَتا و فُوکَ نَفَخَ» جزء مَثلهای رایج شد. مرحوم شیخ مفید میفرماید که این آیاتی که فرمود: ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، اسناد فعل به دست، برای این است که انسان بیشترین کار را با دست انجام میدهد، وگرنه کاری که انسان به جایی با پا رفته یا با زبان چیزی را گفته هم مشمول این مطلب است.

     ناتمامی استفاده قائلین به تناسخ از آیه ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ بر اثبات آن

مطلب دیگر سخن ناصوابی است که جناب فخر رازی از بعضیها نقل کرده و آن این است که این حادثههای تلخی که برای جامعه اتفاق میافتد در تحلیل گذشته اشاره شد که یا مجموع است یا «جمیع»، یا «فی الجمله» است یا «بالجمله»، یا برای تکتک افراد است یا برای مجموع امت؛ اگر برای مجموع امت باشد، این ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ هیچ مشکلی ندارد؛ در این مجموع انبیا هستند، اولیا هستند، اتقیا هستند و دیگران هم هستند، به این امت میفرماید که اگر مشکلی پیش آمد تقصیر خود شماست، برای اینکه حرف انبیایتان را گوش ندادید! ولی اگر ناظر به «جمیع» باشد، باید به این سؤال پاسخ داد. در این «جمیع»، در امت انبیا هستند، اولیا هستند، اتقیا و صلحا هستند، چرا اینطوری؟ پاسخی که در بحث گذشته گفته شد، این است که اگر «جمیع» مراد باشد نسبت به انبیا و اولیا ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأمْوَالِ﴾ هست و امّا نسبت به دیگران کیفر هست. حادثهای که پیش بیاید ممکن است نسبت به بعضیها آزمون باشد و نسبت به بعضی کیفر. تا اینجا بحث گذشته بود، امّا آنچه امروز از فخر رازی ـ البته ایشان نقل کرده ـ هست، این است که اگر یک حادثه تلخی نسبت به یک جامعه پیش بیاید، تناسخیها بر این پندار باطل هستند که این حادثه تناسخ را میخواهد تثبیت کند، چرا؟ برای اینکه هر حادثهای که پیش میآید ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ. اگر بزرگسالان معصیت کردند معلوم میشود که ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ تنبیه آنهاست، خردسالان چه مشکلی دارند؟ معلوم میشود که قبل از اینکه ارواح از ابدان تبهکاران گذشته به این نشئه بیاید، ظالمانه زندگی کردند، یک؛ بعد از مرگ به ابدان کودکان به نحو تناسخ تعلق گرفتند، دو؛ این کودکی که امروز گرفتار عذاب است دیروز زنده بود و ظالم بود، پس این ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ ناظر به آن است.[25] غافل از اینکه تناسخ از چیزهای «بیّن الغی» است که برهان عقلی و نقلی بر استحاله آن هست. گاهی کودک رنج میبرد و این تنبیه پدر و مادر است یا امتحان و آزمون پدر و مادر است؟ این ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأمْوَالِ﴾ همین است! گاهی این اولاد که آسیب میبینند، مستقیماً بعد از مرگ در روح و ریحان الهی هستند، حتی در بعضی از روایات دارد که در تحت تدبیر و تربیت وجود مبارک خلیل حق(سلام الله علیه) هستند، یک چند لحظهای رنج میبرند و بعد تأمین میشوند؛ ولی عمده یا امتحان است برای پدر و مادر که ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأمْوَالِ﴾ یا تنبیه اینهاست. بنابراین سخن از تناسخ و شبهه تناسخ و امثال آن اصلاً مطرح نیست.

    قید ﴿یَعْفُوا عَن الکَثِیرٍ﴾ دال بر بیشتر و پیشتر بودن رحمت از غضب

امّا اینکه فرمود: ﴿وَ مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ، این ﴿یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ برای این است که رحمت او بیش از غضب اوست، همانطوری که پیش از غضب او هم هست. در سوره مبارکه «مائده» از عفو فراوان سخن به میان آمده است. آیه پانزده سوره مبارکه «مائده» این است: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَ یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ، این دعای معروف «یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ»[26] از این آیات سوره مبارکه «مائده» و «شوریٰ» و امثال آنها استفاده شده است.

      ناتوانی انسان در جلوگیری از تقدیر الهی و سبقت از آن

 امّا فرمود آسمان بروید، حکم همین است! زمین بیایید، حکم همین است! ﴿وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَ لاَ فِی السَّماءِ؛[27] شما بتوانید کاری انجام دهید که جلوی فرمان و تدبیر و قضا و قدر الهی را بگیرید که شما قدرتتان جلو بیفتد و قدرت «الله» ـ معاذ الله ـ به دنبال بیفتد، اینچنین نیست. فرمود: ﴿وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ؛[28] هیچکسی نمیتواند از ما جلو بیفتد! در سوره مبارکه «واقعه» فرمود هیچکس نمیتواند جلو بیفتد، ما همیشه سابق هستیم ﴿وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ که «معجزین» نفی شده، کسی بخواهد ما را عاجز کند و دور بزند این ممکن نیست. فرمود آسمان بروید، حکم همین است؛ زمین باشید، حکم همین است؛ زیرا ﴿وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الأرْضِ إِلهٌ،[29] چون غالباًَ محور، محورِ زمین است و جریان آسمان کمتر مطرح است، لذا در بعضی از آیات دارد که ﴿وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ﴾، اگر در سوره مبارکه «عنکبوت» از «أرض» بودن سخن به میان میآید، به همین مناسبت است؛ در سوره مبارکه «عنکبوت» از «أرض و سماء» سخن به میان آمده و در سوره «شوریٰ» از خصوص «أرض». در سوره «عنکبوت» آیه 22 این است: ﴿وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَ لاَ فِی السَّماءِ امّا آیه محل بحث سوره مبارکه «شوریٰ» این است که فرمود: ﴿وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ﴾؛ به هر تقدیر اگر آسمان بروید و آنجا هم ترمینال و زندگی درست کنید ﴿وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الأرْضِ إِلهٌ، اگر بخواهید کاری انجام دهید، هیچکاری از دست شما ساخته نیست. در سوره مبارکه «واقعه» ـ کما سیأتی ـ فرمود در کشاورزیهایتان کار اصلی را ما انجام میدهیم، شما فقط این بذرهای مرده را از انبار به دل خاک میسپارید، همین! کارتان جابهجایی اموات است! آنکه این بذر را زنده میکند ما هستیم، کار شما «حَرث» است، نه «زَرع»! گندم را از انبار به زیر خاک بردن این «حَرث» است، امّا این گندمِ مرده را زنده کردن و خوشه و ریشه و شاخه دادن «زَرع» است، ﴿أَ فَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ؛[30] «زارع» ما هستیم و ما هستیم که زنده میکنیم، شما کارتان جابهجایی مردههاست. درباره پدر و مادر هم همین را فرمود، فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ، کار پدر امناء و نقل منی است «من موضع الی موضع آخر»، همین است! امّا منی را انسان کردن که کار شما نیست، فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ[31] و به کشاورزان هم میفرماید: ﴿أَ فَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ.[32]

«و الحمد لله ربّ العالمین»



[1] . سوره نحل، آیه53.

[2] . نهج البلاغه، خطبه199.

[3] . بحارالانوار، ج92، ص253.

[4] . الصحیفة السجادیة، دعای19؛ «اللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیْثَ‏ وَ انْشُرْ عَلَیْنَا رَحْمَتَکَ بِغَیْثِکَ‏ الْمُغْدِقِ مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَبَاتِ أَرْضِکَ الْمُونِقِ فِی جَمِیعِ الْآفَاقِ...».

[5] . سوره انفال، آیه24.

[6] . سوره یس، آیه70.

[7] . «احتباک» در بدیع، بدین ‌معناست که در دو کلام پیاپی، از جمله اول، قسمتی ـ که مشابه آن در جمله دوم بیان شده است ـ حذف شود و از جمله دوم نیز بخشی ـ که در جمله اول بدان اشاره شده است ـ حذف گردد. این صنعت با خلق ظرفیت‌های معنایی در بخشی از آیات قرآن، معنای گسترده‌ای را در قالبی محدود، به نمایش می‌گذارد که پژوهش در آن، نشانگر تأثیر علم بدیع در تفسیر است.

[8] . سوره فرقان، آیه44.

[9] . سوره لقمان، آیه25.

[10] . سوره اسراء، آیه44.

[11] . مفاتیح الغیب، ج‏27، ص599؛ «الثانی: أن الدبیب هو الحرکة و الملائکة لهم حرکة...».

[12] . سوره نور، آیه43.

[13] . سوره فصلت، آیه11.

[14] . سوره بقره، آیه29.

[15] . سوره انبیاء، آیه104.

[16] . سوره توبه، آیه123.

[17] . سوره نساء، آیات71 و 102.

[18] . سوره بقره، آیات63 و 93؛ سوره اعراف، آیه171.

[19] . سوره انفال، آیه60.

[20] . تفسیر العیاشی، ج1، ص45؛ «عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَال سَأَلْت أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ أَ قُوَّةٌ فِی الْأَبْدَانِ أَمْ قُوَّةٌ فِی الْقُلُوبِ قَالَ فِیهِمَا جَمِیعا».

[21] . الأمالی(للطوسی)، ص484؛ «فَسَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ، قُلْتُ: وَ مَا جَوَامِعُ‏ الْکَلِمِ‏ قَالَ: الْقُرْآنُ‏».

[22] . لسان العرب، ج15، ص425.

[23] . تصحیح اعتقادات الإمامیة، ص34.

[24] . لغتنامه دهخدا، تراده . [ت َرْ را دَ ـ دِ] قایق و کرجی و گمی.

[25] . مفاتیح الغیب، ج‏27، ص600 ـ 601؛ «المسألة الثالثة: احتج أهل التناسخ بهذه الآیة، و کذلک الذین یقولون إن الأطفال و البهائم لا تتألم، فقالوا دلّت الآیة علی أن حصول المصائب لایکون إلا لسابقة الجرم، ثم إن أهل التناسخ قالوا: لکن هذه المصائب حاصلة للأطفال و البهائم، فوجب أن یکون قد حصل لها ذنوب فی الزمان السابق، و أما القائلون بأن الأطفال و البهائم لیس لها ألم قالوا قد ثبت أن هذه الأطفال و البهائم ما کانت موجودة فی بدن آخر لفساد القول بالتناسخ فوجب القطع بأنها لا تتألم إذ الألم مصیبة».

[26] . من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص132.

[27] . سوره عنکبوت، آیه22.

[28] . سوره واقعه، آیه60.

[29] . سوره زخرف، آیه84.

[30] . سوره واقعه، آیات63 و 64.

[31] . سوره واقعه، آیات58 و 59.

[32] . سوره واقعه، آیات63 و 64

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق