أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ یُسْقَوْنَ فیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبیلاً (17) عَیْناً فیها تُسَمَّی سَلْسَبیلاً (18) وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً (19) وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعیماً وَ مُلْکاً کَبیراً (20) عالِیَهُمْ ثِیابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً (21) إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً (22) إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزیلاً (23) فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً (24) وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (25)﴾.
سوره مبارکه «انسان» طرزی خلقت انسان را تبیین میکند که معادل ندارد یعنی هیچ موجودی همتای انسان نیست، گرچه انسان با بسیاری از موجودات مشترکاتی دارد آنها که در حیات و زیستشناسی تلاش و کوشش کردند و مشترکات انسان و میمون را بررسی کردند همه آن تحقیق درست است اما معنای آن این نیست که انسان همینها را دارد و بس! نظیر آن مثالهایی که قبلاً ذکر میشد، اگر کسی دوران دبستان و دبیرستان و دانشگاه و فوق لیسانس را گذرانده و فعلاً اشتغال به دوران دکترا دارد، او با دبستانیها، دبیرستانیها، دانشگاهیها و لیسانسها مشترکات فراوانی دارد. اثبات مشترکات این شخص با آنها دلیل حصر مقام این شخص نیست این شخص فعلاً در دوران دکتراست که در هیچ مسئلهای با آن افراد یاد شده و عناوین یاد شده شرکتی ندارد. اگر تحقیق کردند دیدند بین انسان و میمون هشتاد درصد مشترکات هست مربوط به بدن اینها و قوه تغذیه و تنمیه و تولید و این گونه از امور است، اما آن معارف اعتقادی که انسان دارد ذرهای از آن در حیوانات نیست. آن قضایای کلی که انسان درک میکند نمونهای از آنها در حیوانات نیست حیوان قضایای وهمی و خیالی را درک میکند هرگز قضیه کلیه را درک نمیکند و مستحضرید که هیچ علم بدون قضیه کلی پیشرفت نمیکند در تمام علوم استدلال هست و استدلال یکی از دو مقدمهاش حتماً باید کلی باشد و حیوان هرگز کلی درک نمیکند. اما جریان انسان و جن مشخص شد که در جن گرچه مقاماتی هست، حتی ﴿قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیکَ بِهِ﴾،[1] اینها هست اما جن هرگز به مقام نبوت نمیرسد به مقام امامت نمیرسد، به آن ولایت کلیه نمیرسد. جن پیغمبر دارد ولی نه از جنس خود، امام دارد ولی نه از جنس خود بنابراین هیچ مشترکاتی در بحث نبوت و امامت بین انسان و جن نیست. در جریان فرشتهها بین انسان و فرشته در آن مقامات عالیه مشترکات فراوان است اما در اوج مقام که انسان «خلیفة الله» است و فرشته «خلیفة الله» نیست فصل ممیز آنهاست و آن این است که انسان میتواند بلاواسطه شاگرد خدا باشد و فرشتهها چنین صلاحیتی ندارند. انسان میتواند اسمای الهی را بلاواسطه از خدا یاد بگیرد که ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ کُلَّهَا﴾،[2] فرشته این چنین نیست. اگر فرشته این لیاقت را میداشت و این توان و صلاحیت را میداشت که اسمای الهی را از ذات اقدس الهی فرا بگیرد دیگر جواب الهی کافی نبود؛ فرشتهها میگفتند اگر شما خلیفه میخواهید که فرمودید: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾، ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ﴾؛ اما ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِنِّی أَعْلَمُ﴾،[3] چیزی را که شما نمیدانید و آن جریان امتحان تعلیم اسماء است که وقتی ﴿عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاء﴾،[4] فرمود «ما اسماء هؤلاء»؟ گفتند ما نمیدانیم. ذاتاً نمیدانند، یک؛ نمیتوانند شاگرد بلاواسطه خدا باشند وگرنه بُخلی در افاضه حق تعالی نبود، دو؛ باید شاگرد «خلیفة الله» باشند، سه؛ محور تعلیم «خلیفة الله» نسبت به ملائکه هم محور انباء است نه تعلیم، چهار؛ که فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[5] نه «یا آدم علمهم باسماء هؤلاء». در چهار بخش فرشتهها از انسان کامل پایینترند و نازلترند. این است که در زیارت جامعه وجود مبارک امام هادی(سلام الله علیه) میفرماید: «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِم»[6] احدی همتای اهل بیت و عصمت طاهرین و خلیفه الهی نیست. این ذوات قدسی که قرآن معادلاند و عِدل قرآن کریماند اوصاف برجسته اینها در صور و آیات قرآن کریم به طور لؤلؤ منثور پراکنده است؛ گاهی به صورت آیه تطهیر مطرح است در سوره مبارکه «احزاب»، گاهی هم همان حدیث «کساء» به صورتهای دیگر روشن شده، گاهی هم در سوره مبارکه «مائده» ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾[7] مطرح است، گاهی ﴿یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾[8] مطرح است؛ اما گاهی سؤال میشود که اینها مربوط به بعضی از ائمه است نه همه ائمه. در خصوص این کریمه ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ﴾[9] درباره این چهار نفر هست درباره همه معصومین از چهارده معصوم نیست؛ ولی دو دلیل هست که تساوی اینها را بیان میکند: یکی دلیل اجمالی است، یکی دلیل تفصیلی. دلیل اجمالی این است که فرمود اینها نور واحدند، اگر یک نور هستند پس تفاوتی نیست چون کثرتی در کار نیست. دلیل تفصیلی آن تصریح وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است به اسمای کل واحد واحد اینها که اینها امام معصوماند، اینها حجت بالغه الهیاند، فرقی هم بین اینها نیست و مانند آن. بنابراین اگر یک جا وصف بعضی از اینها ذکر شد و جای دیگر وصف دیگران ذکر شد همه اینها در آن فضایل شریکاند، این طور نیست که حالا مثلاً یک خصیصهای برای سید الشهداء(سلام الله علیه) باشد که وجود مبارک حضرت امیر فاقد آن خصیصه باشد حالا ظهور و بروز فرق میکند. ممکن است یک خصیصهای در ائمه دیگر باشد و ظاهر نشده باشد نه اینکه آنها فاقد باشند.
مطلب دیگر این است که اهل سنت در عین حال که برخی از این فضایل را نقل میکنند اما آن عناد مستورشان را نمیتوانند همواره پنهان کنند آلوسی که این قسمتها را نقل میکند گاهی به صورت «قیل» گاهی به صورت «و فیه»، گاهی «شاید»، گاهی به اینکه بعضیها اشکال کردند، به این صورته. حتی جریان اینکه چرا در این سوره در عین حال اینکه از بسیاری از نِعَم بهشتی یاد شد از حوری یاد نشد آن برای حرمت وجود مبارک فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است این را نقل میکند، اما این طور نیست که خودش بگوید؛ از دیگران نقل میکند این طور نیست که سالم بگذرد به هر حال یک نیشی یک طعنی یک شبههای در آن هست این طور نیست که برای او مسلّم شده باشد، سرّ اینکه نامی از فرشته در این سوره برده نشده به رعایت حرمت وجود مبارک فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است اصل اینکه درباره آنهاست آن به صورت «قیل» و «قال» رد میشود و اصل اینکه چرا از حور العین در اینجا سخنی به میان نیامده این را هم گرچه بازگو میکند، اما با یک کنایههایی عبور میکند.[10]
عمده آن است که نظم اساسی این سوره مبارکه از مراحل نازل شروع میشود تا آن مرحله عالیه. در قرآن کریم فرمود بهشتیها هر چه بخواهند برایشان حاصل است ﴿لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها﴾[11] یعنی مشیئت اینها در طول علل و اسباب نِعَم بهشتی است هر چه بخواهند حاضر است؛ منتها در آنجا بد خواسته نمیشود به نحو نفی جنس که ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾.[12] عمده آن است که هر چه بخواهند حاصل است، نه هر چه حاصل است اینها میخواهند. بعضی از نِعَم در بهشت است که اینها نمیخواهند نه برای اینکه اینها مایل نباشند برای اینکه نمیدانند. اینکه فرمود: ﴿لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ چند بار این ذکر شده که این فوق مشیئت آنهاست برای اینکه درک نمیکنند تا بخواهند. آن نمونههایی که بارها عرض میشد از همین قبیل است؛ الآن مؤمنین نعمتهای فراوانی میخواهند اما هیچ کشاورزی، هیچ دامداری از خدا درخواست نمیکند ای کاش من نسخه خطی و مصحّح تهذیب شیخ طوسی را داشته باشم، این نعمت را او درک نمیکند، نه اینکه آن نعمت نباشد. بعضی از نِعَم است که اهل بهشت درک نمیکنند تا بخواهند.
تاکنون آن شراب مشخص شد که از کدام چشمه است، آن کاسه مشخص شد که چگونه است، آن ظرف مشخص شد ساقی مشخص شد که ﴿یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ﴾؛ ساقی مشخص، شراب مشخص، کاسه مشخص، اقسام حریر هم مشخص؛ حریر نازک که زیرپوش است و حریر ضخیم که روپوش است، آن حریر نازک زیرپوش به نام سُندس است، آن حریر ضخیم روپوش به نام استبرق است، همه اینها مشخص شد؛ اما در آیات در جمعبندی نهایی میفرماید یک سلسله چیزهایی است که اینها حالا نمیخواهند تاکنون این چیزهایی بود که اینها درک میکردند ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعیماً وَ مُلْکاً کَبیراً﴾ و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: میل دارند یک کمالی است یک لذتی است اینها میخواهند؛ هم میل جسمانی هست هم میل روحانی هست. خدا غریق رحمت کند شیخنا الاستاد مرحوم حکیم الهی قمشهای را این بارها میگفت آرزوی ما این است که نهج البلاغه را در بهشت خدمت حضرت امیر بخوانیم این یک آرزویی است این یک علمی است، تنها لذتهای جسمانی که نیست این لذتها هم هست، اما هر کسی به اندازه خودش. در قرآن کریم فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾[13] یک، در سوره «انفال» و «آل عمران» که بحثش گذشت، فرق این دو سوره در این دو آیه این است که برخیها درجات میطلبند فرمود ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾؛[14] بعضیها از باب اتحاد عالم و معلوم اتحاد شخص و نظیر اینکه «أَنَا مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ هِیَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بَابُهَا»[15] آن در سوره «آل عمران» یا سوره «انفال» با این تفاوت آمده است یکی ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ یکی ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ اینجا «لام» محذوف نیست، خود این شخص این مرتبه را داراست این مرتبه است؛ آن وقت لذتهای جسمانی هست لذتهای روحانی هست میخواهند چیزهایی را بفهمند کمالاتشان زیاد بشود اینها هست.
پرسش: ...
پاسخ: بله علم هست فکر هست؛ منتها حالا تمثّل حرکت هست لیل و نهار تمثّلش هست. غرض این است که گرچه ﴿لا یَرَوْنَ فیها شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً﴾[16] ولی آثار هست این طور نیست که حالا انسان از ماندنش خسته بشود، آنجا ثابت است نه ساکن؛ لذا خستگی در بهشت راه ندارد. عمده این است که اینها با ﴿لَهُمْ ما یَشاؤُنَ﴾ به سر بردند. از آن به بعد ساقی را خدا مشخص نکرد خودش فرمود من ساقی هستم. شراب را مشخص نکرد که از چه چشمهای است به چه گروهی میدهند به دست چه کسی میدهند آنها را هیچ ذکر نکرد ظاهرش این است که خودش شخصاً دخالت میکند که فرمود: ﴿وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً﴾.
آن روایت نورانی که مرحوم امین الاسلام در مجمع البیان نقل کرد قابل قیمتگذاری نیست؛ آن روایت این است که اگر از آن شراب نوشیدند از ماسوی الله فارغ هستند «إذ لا طاهر من تدنّس من الأکوان إلا الله».[17] اگر کسی به دَنَس به غبار و چرک خودخواهی بهشتخواهی، حوریخواهی و مانند آن متدنّس و آلوده است پاک نیست. این شراب، شراب طهور است «إذ لا طاهر من تدنَّس بغیر الله» این خیلی حرف بلندی است. بعد دارد «رووه» نه تنها یک نفر و دو نفر، «رووه عن جعفر بن محمد الصادق(علیهما السلام)». این مقام چه مقامی است؟ آنجا که ساقی خود خدا باشد. چشمهاش کافور جایش مشخص شد زنجبیل مشخص شد تسنیم مشخص شد اما این نامی ندارد ساقی هم آنها نیست آنها به دست آنها خدا سقی نمیکند ﴿وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً﴾ این آخرین قله است، این ﴿لَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ است، آن ﴿لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها﴾ است، این ﴿لَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾. این البته برای همین ذوات قدسی است بعید است دیگران به این مقام برسند.
بنابراین در اینجا که فرمود اینها شراب طهور دادند و از غیر خدا اینها غافلاند در سوره مبارکه «صافات» دارد که هیچ کسی حق مدح خدا را ندارد مگر یک گروه خاص. آیه 159 به بعد سوره مبارکه «صافات» ﴿سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ﴾ خدا منزه است از چیزی که هر کسی او را وصف بکند؛ چون به هر حال یک حقیقت نامتناهی را چه کسی میتواند وصف بکند؟ هر موجودی خدا را وصف بکند به اندازه فکر خود، خدا را وصف میکند و خدا از او منزه است قابل وصف نیست ﴿سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ ٭ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ﴾[18] این عباد مخلَص به زبان خدا، خدا را مدح میکنند؛ این «کُنْتُ ... لِسَانَهُ»[19] «کُنْتُ سَمْعَهُ» «کنت کذا و کذا»، در قرب نوافل، در قرب فرائض اینها که طاهر شدند «عما سوی الله» به زبان الهی خدا را وصف میکنند؛ لذا خدا تسبیح اینها را امضا کرده است. فرمود: ﴿سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ﴾ خدا منزه است از آنچه دیگران خدا را وصف میکنند؛ چون هر وصفی که انسان میکند به مقدار فهم خودش وصف میکند یعنی یک موجود محدود؛ اما اگر عباد مخلصین اگر وصف بکنند، این وصف را خدا امضا میکند چون اینها از آن شراب طهور نوشیدند و لسان اینها شده لسان الهی و به لسان الهی سخن میگویند و به لسان الهی تکلم دارند و دعا میکنند و مانند آن.
مطلب دیگر آن است که قرآن کریم گرچه این اوصاف برجسته را برای این ذوات قدسی میداند اما برای ما هم سهمی قائل است به اندازه لیاقت ما؛ لکن ما این عملی که انجام میدهیم یک وقت است که میگوییم این عمل فلان ثواب را دارد؛ این درست است، درست است که اگر کسی فلان کار را بکند مثلاً انفاق بکند فلان درجه از ثواب را دارد؛ اما یک راهنمایی قرآن کریم میکند که آن راهنماییها خیلی رایج نیست و آن این است که انسان که کار خیر انجام میدهد آن مقداری که خدایا قبول بکن، کار خیر بکن، سعادت به ما بده، عاقبت ما را خیر بکن بهشت بده! اینها جزاهایی است که انسان میخواهد. اما اگر کسی کار خیر انجام بدهد و غرض او الهی باشد و این نکته را در نظر داشته باشد، خدایا من این کار را انجام میدهم که ثابت قدم بمانم، من این کار را انجام بدهم که روحیه بلند پیدا کنم، من این کار را انجام بدهم که غیر از تو نخواهم. این یک تعلیم خاصی است که قرآن کریم در پایان بخش پایانی سوره مبارکه «بقره» مشخص فرمود. در سوره مبارکه «بقره» این قسمت معروف است که: ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ پاداش آن را ذکر میکند ﴿کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ وَ اللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾[20] که چندین بخش است کسی که یک کار خیری انجام میدهد مربوط به معرفت و نیت اوست؛ این مثل آن است که یک حبه گندم را در زمین بکارد این یک حبه هفت خوشه برویاند، هر خوشهای صد حبه گندم داشته باشد این میشود یکی هفتصدتا؛ ﴿کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ﴾ یک حبه گندم هفت خوشه، ﴿فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ﴾ هر خوشهای صد حبه، یکی میشود هفتصد تا؛ این بخش اول است. ﴿وَ اللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ﴾ این ضِعف به معنای دو برابر باشد این هفتصد تا میشود 1400 تا. اگر به معنای بیشتر باشد که حد خاصی ندارد؛ اما عمده مقام سوم است ﴿وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾، نه یعنی یکی را هفتصد تا، نه یعنی یکی را 1400 تا، یکی را به قدری میدهیم که فقط خدا میداند، این حدّ و مرزی ندارد. یک کاری را علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) کرد به عنوان «لَضَرْبَةُ عَلِیِّ لِعَمْرٍو یَوْمَ الْخَنْدَقِ» که خدا به او پاداشی داد که اصلاً به حساب نمیآید که «تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَیْن»[21] این چه به حساب میآید؛ عبادت ثقلین، همه انبیا و اولیا در انسان و همه جنّهای مؤمن در جن؛ «تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَیْن» این به حساب در نمیآید. اینها پاداشی است که خدای سبحان به عمل خیر میدهد؛ اما آنچه در بخش دیگری از همان سوره مبارکه «بقره» ذکر فرمود، آیه 265 همان سوره است فرمود: ﴿وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾، یک؛ ﴿وَ تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾،[22] دو؛ ﴿کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَة﴾ آنها که کار خیر انجام میدهند با دو هدف یکی «قربة الی الله»، یکی اینکه خود من بالا بیایم، روح سخا در من پیدا بشود، روح گذشت در من پیدا بشود، روحم به اعتلا بار یابد. ﴿وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾، یک؛ ﴿وَ تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾، دو؛ خدایا این کار خیر را انجام میدهم که در طول عمرم نلغزم، این کار خیر را میکنم که پایم نلغزد قلبم نلغزد دستم نلغزد، نه کج بروم نه کج بخواهم؛ این اخلاق است که با فقه گره خورده است این سخن از بهشتخواستن نیست آن بهشت را بعد ذکر میکند. این به ما یاد میدهد که انسان میتوان کار خیر انجام بدهد «لله» که ثوابش را میدهد و موقعیت خودش را تثبیت کند که خدایا من دیگر نلغزم. ببینید اگر درختی آن قدرت را میداشت که از جا حرکت میکرد چند سطل آب از رودخانه میگرفت به پای خود میریخت این درخت حرفش چه بود؟ حرف این درخت این است که خدایا من این آبها را به پای خودم میریزم که ریشه پیدا کنم تثبیت بشوم نلغزم! کسی که دارد کار خیر میکند این آیه یادش میدهد که تو هم این طور فکر کن. بهشت را بله خدا میدهد جهنم را هم از تو دور میکند اما تو به هر حال در معرض خطر نباش خودت را تثبیت کن موقعیت خودت را تثبیت کن؛ این کاری به بحث بهشت و جهنم ندارد این تثبیت موقعیت است که خدایا من با این کارم مغرور نشوم این کار را هم ادامه بدهم و فخرفروشی نکنم نگویم کم آوردم نگویم کم میشود موقعیت من تثبیت بشود تثبیت بشود که «لَا تُحَرِّکُهُ الْعَوَاصِف»[23] بشوم. حوادث در عالم زیاد است گاهی اقتصاد است گاهی سیاست است گاهی حکومت است گاهی کم است گاهی زیاد است، من نلغزم؛ این یک مقامی است این در کمالات اخلاقی است خدایا آن توفیق را به من بده که به وسیله این کار خیر هیچ وقت نلغزم همین! این چه کار به آیات دیگر دارد این از غرر آیات اخلاقی ماست اینها محصول آن شراب طهور است آن شراب طهور، انسان را طرزی تثبیت میکند که «ثبتهم الله»، «یثبتهم الله» تثبیت میکند و دیگر نمیلغزد. آن وقت در بخشهای دیگر همین سوره مبارکه «انسان» فرمود وقتی که شراب طهور به آنها داد میفرماید که ﴿إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً﴾؛ چون در بخشهایی از سوره مبارکه «ابراهیم» فرمود: اگر اهل شکر بودید خود شما را بالا میآورم نه مال شما را بالا میآورم ﴿لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ﴾[24] نه «لأزیدن اموالکم و اولادکم و کذا و کذا»؛ خود شما را بالا میآورم؛ این میشود شیخ انصاری او میشود محقق اردبیلی او میشود کذا و کذا؛ خود شخص را بالا میآورند ﴿لَأَزِیدَنَّکُمْ﴾ نه «لأزیدن اموالک و کذا و کذا» این هم از همان قبیل است ﴿کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً﴾.
پرسش: ...
پاسخ: آن در بهشت است، در دنیا البته برای خواص حاصل است. اگر از هر غفلتی منزه شدند و همین طوری که در این بیان اهل بیت(علیهم السلام) بود که ﴿لاَ نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُکُوراً﴾[25] هیچ توقعی نداریم که شما تشکر کنید یا نام ما را ببرند کسی از ما مدح کند اینها را نمیخواهیم هیچ، هیچ! هر چه که غیر خداست فراموش کردند. این رها کردن از غیر خداست حالا تعبیراتی که در این کتابها هست میگویند مقام فنا و امثال ذلک است؛ ولی به هر حال غیر خدا را نمیخواهند و غیر خدا را نمیبینند. این در دنیا برای خواص حاصل است در آخرت ظهور میکند. بعد فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزیلاً﴾ بعد از اینکه آن بخشها را ذکر کردند فرمود این حرفها از همین قرآن در میآید، این توان آن را دارد که انسان را به آن بارگاه برساند ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ﴾ با تأکید ضمیر ﴿إِنَّا﴾ با ﴿نَحْنُ﴾؛ ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزیلاً ٭ فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً ٭ وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصیلاً﴾ اینها صف بستند از هر طرف، تو در اثر اینکه نام مبارک «الله» تو را از هر چه غیر خداست طاهر کرده است بردبار باش نه به مدح اینها دل ببند نه از مذمت اینها نگران باشد ﴿فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً﴾ چه آنها کافرند ملحدند مشرکاند یا نه داخلی آسیبرسان هستند مسلمان هستند به حسب ظاهر، کافر نیستند اهل شرک و الحاد نیستند یک دشمنان داخلیاند نه اینها و نه آنها هیچ کدام شما را آسیب نرساند. ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصیلاً﴾ صبح و شام، نه یعنی دو تا برنامه، یکی صبح یک شام که مثلاً به فلان بیمار بگویند این قرص را یک بار صبح بخور یکی شام. صبح و شام یعنی مستمر، دائماً به یاد ذات اقدس الهی باش که هیچ لحظه غفلت نکنی؛ آنگاه ﴿وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلاً طَویلاً﴾. جریان شب را برهان اقامه کرد مسئله سحر را فرمود که همه خواباند مزاحمی در کار نیست ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ﴾ اصلاً نشئه خاص دارد سحر. ﴿أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً﴾ که بحثش قبلاً گذشت؛ فرمود شب را فراموش نکن، سحر را فراموش نکن، یاد خدا را در سحر فراموش نکن، تا تبعات بعدی آن.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره نمل، آیه39.
[3]. سوره بقره، آیه30.
[5]. سوره بقره، آیه33.
[6]. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص615.
[7]. سوره مائده، آیه3.
[8]. سوره مائده، آیه55.
[9]. سوره انسان، آیه8.
[10]. روح المعانی، ج15، ص170 ـ 174.
[11]. سوره ق، آیه35.
[12]. سوره طور, آیه23.
[13]. سوره انفال، آیه4.
[14]. سوره آل عمران، آیه163.
[15]. الأمالی(للصدوق)، النص، 388.
[16]. سوره انسان، آیه13.
[17]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص623.
[18]. سوره صافات، آیات159 و 160.
[19]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص352.
[20] . سوره بقره، آیه261.
[21]. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج4، ص86.
[22]. سوره بقره، آیه265.
[23]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص455.
[24]. سوره إبراهیم، آیه7.
[25] . سوره إنسان، آیه9.