اولین جلسه از دوره آنلاین قوت و غنای حکمت متعالیه برگزار گردید.
لازم به ذکر است به همت موسسه پژوهشی امام علی علیه السلام و با همکاری موسسه آموزش عالی اسراء، دوره «قوت و غنای حکمت متعالیه» استاد مرتضی جوادی آملی، از روز 9 مهرماه هر هفته دوشنبه ها ساعت 18:30 ، به صورت آنلاین برگزار می گردد.
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطّاهرين».
عرض سلام و خير مقدم دارم خدمت همه کساني که در اين نشست وزين علمي شرکت ميکنند چه آنهايي که حضوراً در خدمتشانيم و چه آنها که به صورت مجازي دنبال ميکنند. عرض سلام و ادب دارم خدمت استاد گرانقدرم حضرت حجت الاسلام و المسلمين مرتضي واعظ جوادي آملي که تقبل زحمت کردند که إنشاءالله با بيانات شيوا و عميقشان ما را مستفيض کنند. خدا را شاکريم که باز اين سلسله نشستهاي علمي در باب فراگيري فلسفه که شروع شده بود با اين موضوع و ختم شد الآن به موضوعي که استاد گرانقدر با حساسيت ميخواهند دنبال بکنند بنام قوّت و غناي حکمت متعاليه، اين خدا را شاکريم راجع به اين قضايا. اميدواريم اين سلسله نشستها ادامه پيدا بکند و دوستان ما و همه کساني که گوش ميدهند بهره کافي و وافي را ببرند.
اينجور موضوعات معمولاً ميگنجد در مطالعات علمشناختي يعني اگر بخواهيم استاد بزرگوار الآن که در خدمتشان هستيم ميخواهد يک علم را مثل فلسفه را از بيرون بشناسيم تا با نگاه دقيق و عميق و با اشراف کامل وارد شويم که اگر اينجوري وارد شويم إنشاءالله يک فهم دقيقي را ميتوانيم إنشاءالله از آن علم داشته باشيم. اين مطالعات علمشناختي موضوعاتش مختلف است که اگر بخواهيم به سه دسته تقسيمش کنيم يک بخشش همان رؤوس ثمانيهاي است که معمولاً حوزويان هم به آن ميپردازند يک بخشش تاريخ آن علم ادوار شاخصههاي آن علم هست و يک بخشش هم تحت عنوان فلسفه علم هست که به آن ميپردازند شناخت يک علم از بيرون.
حالا مجموع اينها را ميشود عنواني به آن داد بنام مطالعات علمشناختي. اگر اينجوري يک کسي وارد فلسفه بشود که الحمدلله اين نشستها دارد با اساتيد بزرگوار، ما را به اين سمت ميبرد با اين نگاه دقيق نسبت به يک علم وارد شويم فهم نسبت به آن علم هم شايد آسانتر بشود و هم عميقتر بشود و هم دقيقتر بشود. قوّت و غناي حکمت متعاليه هم يکي از موضوعات ميتواند باشد البته حضرت استاد خود اين موضوع و جايگاه اين موضوع را تبيين بهتري ميکنند و ما استفاده ميکنيم.
قوّت و غناي حکمت متعاليه ميتواند خودش يکي از همين موضوعات علمشناختي باشد که ما اين علم را نسبت به حکمت متعاليه را در فلسفه مشربهاي مختلفي که در فلسفه هست ما اين مشرب را با مشربهاي ديگر مقايسه کنيم تا دقيق تمايز اين مکتب را از مکتبهاي ديگر بفهميم و بدانيم که ملاصدرا با عنوان آغازگر اين حکمت و سلسله شاگردانش تا به اين عصر که به اين حکمت متعاليه پرداختند چگونه و چهجوري دارند وارد مباحث فلسفي ميشوند و با چه عمقي دارند وارد مباحث فلسفي ميشوند و اين حکمت چه جايگاهي دارد؟ مخصوصاً اگر اينجوري با يک نگاه دقيق بخواهيم اين علم را بشناسيم بعداً ميتوانيم ظرفيتهاي اين علم را نسبت به حوزههاي مختلف علمي و اجتماعي که ميتواند پيدا بکند هم بازشناسي کنيم.
من بيشتر از اين اطاله کلام نميکنم رشته سخن را ميدهم به دست استاد گرانقدرم تا خود ايشان الحمدلله ساليان متمادي شايد ربع قرن ثلث قرن از کرسي تدريس و تحقيق و پژوهش اين فلسفه و حکمت و حکمت متعاليه را بر عهده دارند شاگرداني را پروراندند پژوهشها و تعميقهايي را راجع به اين علم انجام دادند که الحمدلله با نگاهي که به مباحث روز هم دارند يک پيوندي هم بين اين حکمت متعاليه و نيازهاي انسان معاصر هم برقرار کردند که در اين سلسله شاگردان حکمت متعاليه وجود اساتيدي مثل استاد بزرگوارم غنيمت است در احياي حکمت متعاليه.
من بيشتر از اين باز اطاله کلام نميکنم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد در خدمت استاد هستيم.
٭٭٭
احسنتم آغاز خوبي بود.
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطّاهرين».
لازم است در ابتداي بحث و اين جلسه يادي کنيم از شخصيت ممتاز و يک قهرمان جبهه اسلام شهيد جناب حجت الاسلام و المسلمين سيدحسن نصر الله که به عنوان نماد مقاومت استقامت و شجاعت و شهامت براي امت اسلام بلکه امم اسلامي در منطقه لبنان و در جبهه مستقيم با کفر جهاني استکبار جهاني صهيونيسم بينالملل و رژيم غاصب اسرائيل بودند و اين مجاهدت و اين مقاومتي که ايشان بيش از سي سال اين را رهبري کردند و در نهايت اقتدار و عقلانيت و حکمت و شجاعت اين امر خطير را و جريان عظيم را راهبري کردهاند يادي کنيم از اين بزرگمرد و شهادتش را به جبهه اسلام و همه اهل مقاومت هم تسليت عرض کنيم و هم تبريک و اميدواريم که اين پايهريزي عميقي که از مدتها قبل انجام شد و يک جبل راسخي در مقابل استکبار جهاني ايجاد شده است إنشاءالله پايدار بماند و اين حرکت به دست پرتوان حزب الله و جوانان ارزشمند لبناني استمرار و ادامه پيدا کند و جريان مقاومت إنشاءالله به نهايت منتهي بشود که از بين بردن جريان صهيونيسم بينالملل و مشخصاً رژيم غاصب اسرائيل هست. درود خدا و سلام خدا و فرشتگان او و همه مؤمنان بر اين شهيد سرافراز امت اسلام و إنشاءالله از پيشگاه حق سبحانه و تعالي رزق مستقيم را خداي عالم به او عطا خواهد فرمود.
اما بحثي که به عنوان قوت و غناي حکمت متعاليه مدتي است که آغاز شده و در جمع دوستان و فضلاي حوزوي و دانشگاهي خصوصاً علاقمندان به دانش حکمت و مشخصاً حکمت متعاليه اين بحثها را دنبال ميکنند و مسائل خودشان را در اين مباحث جستجو ميکنند لازم است که اين بحث را همانطور که اشاره فرمودند در باب شناخت يک علم يک مشرب علمي ما کامل کنيم و با اين شناخت يک وقوف و آشنايي بيشتري را نسبت به اين حکمت والا و متعالي داشته باشيم.
آنگونه که سير بحث اقتضاء کرده بود ما اينطور طراحي کرديم و قوت و غناي حکمت متعاليه را از دو منظر ميتوان مورد بررسي و ارزيابي قرار داد؛ يک منظر داخلي و آنچه که مسائلي که در اين علم توليد شده و آن مسائل در حقيقت داراي قوت و غنايي است که ميتواند يک علم را بسيار با جلال و شکوه داشته باشد مطالبش عمده باشد اساسي باشد بنيادي باشد و شامل و جامع و کامل باشد و هر چه که اين مسائل عميقتر و وسيعتر باشد شمولش نسبت به مسائل ديگر طبعاً بهتر خواهد بود خصوصاً انتظاراتي که امروز جوامع و جامعه اسلامي ما و نظام اسلامي از اينکه حکمت چه نقشي ميتواند در حوزه مسائل مختلف جامعه انساني و اسلامي داشته باشد ميتوانيم او را هم بهتر بيابيم. هر چه دايره شمول اين مسائل جامعتر باشد و بنيانيتر و عميقتر باشد قدرت تحليل مسائل ديگر برآن امکانپذيرتر است.
حالا إنشاءالله ما وقتي وارد مسائل شديم و مسائل دروني اين حکمت را يکي پس از ديگري بررسي کرديم اين قوت را و اين غنا را بيشتر إنشاءالله مشاهده خواهيم کرد و اکنون ما همچنان در فضاي بيروني هستيم و از جهاتي که چه مؤلفههايي از بيرون توانسته حکمت متعاليه را به يک قوت و يک غناي بيشتري برساند و از ساير مشربهاي حِکمي ممتازش بکند فعلاً در اين رابطه داريم صحبت ميکنيم.
بحثي که در اين جلسه بيشتر مورد توجه است و البته بيشتر کار بشود و علاقمندان و دوستان حکمت خصوصاً حکمت متعاليه اين بحث را دنبال بکنند بحث معماري اين حکمت است. ساختاري که اين حکمت با آن ساختار آغاز شده است. مستحضريد که ساير مشربهاي حکمي تا قبل از مرحوم صدر المتألهين يک شکل بسيطي داشت و خيلي معماري مشخصي را غير از آن روند عادي هر علم که با بررسي موضوعات آن علم و يا موضوع علم و يا احکام و امثال ذلک راه ديگري را طي نميکرد ولي مرحوم صدر المتألهين براي اين حکمت يک معماري و يک ساختاري را به ميدان آورد که اين معماري تمام ظرفيت حکمت متعاليه را در خودش دارد يعني هر آنچه را که حکمت متعاليه ميخواهد از جايگاه حکمت خودش آن را بررسي بکند ميتواند در اين چارچوب در اين فضاي ساختاري که ايجاد کرده اين را به آن توجه کند.
اين تعبير را اجازه بدهيد در مقدمهاي که خود جناب صدر المتألهين در اسفار آوردند همين را با بيان خود صدر المتألهين ما آغاز کنيم. ايشان در مقدمه اسفار آن سطر نهايي سطور نهايي ميفرمايند که «و اعلم أن للسلاك من العرفاء و الأولياء أسفارا أربعة؛ أحدها السفر من الخلق إلى الحق. و ثانيها السفر بالحق في الحق. و السفر الثالث يقابل الأول لأنه من الحق إلى الخلق بالحق. و الرابع يقابل الثاني من وجه لأنه بالحق في الخلق» بعد ميفرمايند که «فرتبت كتابي هذا طبق حركاتهم في الأنوار و الآثار على أربعه أسفار و سميته بالحكمة المتعالية في الأسفار العقلية فها أنا أفيض في المقصود مستعينا بالحق المعبود الصمد الموجود».
اين همان معماري است همان ساختاري است که جناب صدر المتألهين اين ساختار را عرفا وام گرفتند از عرفا استفاده کردند و آنچه را در اين حکمت يعني حکمت متعاليه بناست طراحي بشود و مطرح بشود و بارگزاري بشود به يک معنايي، در اين چارچوب هست.
ميخواهم اجازه بدهيد قبل از ورود به اين مسئله، اصل ساختار هر علمي را اجمالاً خيلي گذرا نميشود اين بحث را چون هر علمي اعم از علم فقه علم کلام علم منطق هر کدام از اينها يک ساختاري دارند يک معمارياي دارند و مخصوصاً آن کساني که مصنف آن علم هستند آنها در طراحي اين مسئله فکر کردهاند و بررسي کردهاند هر کدام از چون شما همانطور که در رؤوس ثمانيه ملاحظه ميفرماييد هر علمي يک مصنفي دارد يک مبتدع و آغازگري دارد و مبدعي دارد و آن مبدع هم براساس طراحي که کرده و ساختاري که پايهريزي کرده آن علم را قرار داده است.
مايلم که از علم حديث از آن اقدامي که مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) در باب کافي شريف انجام دادند يک مختصر اشارهاي داشته باشم که اين بزرگمرد وقتي فنّ حديث را خواست طراحي بکند به درستي و به حکمت طراحي کرد و مباحثي را که ايشان آوردند طبعاً تبويبها فصلبنديها ابوابي که به هر حال پيدا ميکنند در آن ساختار و در آن چارچوب شکل ميگيرد. مثلاً همين کاري که مرحوم کليني در باب کافي شريف انجام دادند که آمدند و بحث حديث عقل و جهل را و اين کتاب باب العقل و الجهل را اصلاً طراحي کردند و پايهگزاري کردهاند فنّ حديث را يک مسيري برايش پايهريزي کردند و راهي برايش گشودند که خيلي کار مبتکرانه و قوياي بوده با اينکه معمولاً به هر حال شايد چنين توجهي نباشد که ما اولين باب حديثي را از عقل شروع کنيم. کتابهاي حديث معمولاً از حديث شروع ميکنند يا از رسالت آن و امثال ذلک شروع ميکنند ولي ايشان اولين بابي که براي کتاب شريف خودش قرار داد باب عقل و جهل بوده است.
البته بعد وارد اصول ميشوند بعد فروع کافي بعد روضه کافي بعد نوادر و امثال ذلک که خود اين ساختار و اين معماري که براي علم حديث جناب کليني(رضوان الله تعالي عليه انجام دادند مسيري را گشودند که ديگر محدثان و بزرگان از علم حديث همه براساس اين ساختار مسير فکري حديث را دنبال کردند و اي کاش اين مسير جديتر در عصرهاي بعدي دنبال ميشد و جريان عقل همانطوري که خود مرحوم کليني با شدت و با جديت تمام اين را آوردند و احاديث نابي را در باب عقل و جهل ذکر کردند اگر جريان عقل در حديث همانگونه که جناب کليني پيشنهاد داد و مسير کار را و معماري کار را براساس اين پايهريزي کرد اين اگر ادامه پيدا ميکرد ما گاهي اوقات دچار لغزشهايي که در جريان حديث احياناً اتفاق ميافتاد گرفتار نميشديم.
باز هم يک اشارهاي بکنيم به آن معماري که امروز در جريان علم فقه وجود دارد. اين معماري را که الآن از حدود هزار سال قبل مرحوم محقق صاحب شرايع در باب فقه انجام دادند الآن هم که شما ملاحظه ميفرماييد ميبينيد که همچنان مدارک و مسالک و جواهر و همه و همه به تبع اين مسئله هستند هماکنون هم که وقتي بزرگان فقه ما فقهاي معاصر ما دارند راجع به فقه صحبت ميکنند در همان چارچوب و با همان معماري که مرحوم محقق صاحب شرايع انجام داد دنبال ميکنند حتي مرحوم صاحب وسائل کتاب حديثي خودشان را که منبع فقه است بنام وسائل، وسائل مطابق با جواهر تنظيم شده است ابواب وسائل که مطلبي را آيت الله جوادي آملي ميفرمودند که ما هر وقت ميخواهيم ببينيم اين روايت را مرحوم صاحب وسائل در کدام باب آورده؟ اول مراجعه ميکنيم ببين که مرحوم محقق در شرايع کدام باب بحث کردهاند بعد ميبينيم که صاحب وسائل آن حديث را در آن باب آورده. يعني به تعبيري ديگر وسائل شرح روايي شرايع مرحوم محقق است.
آن معماري به حدي قوي است که يک شخصيتي بعد از چندصد سال چند قرن بعد وقتي ميآيد و ميخواهد اين ابواب فقهي را تنظيم بکند براساس آن ساختار و آن معماري، اين معماري آن قدر قدرتمند است که ميتواند چنين مسيري را تعيين بکند.
بنابراين خود ساختاربخشي خود معماري که براي يک علم دارد ارائه ميشود نشان از اين است که اين علم چقدر ظرفيت دارد و چقدر ميتواند کارآمد باشد. اگر مثلاً ما در باب فقهي مسائل مثلاً اجتماعي را و يا اخلاقي و تربيتي را از جايگاه فقه مثلاً بخواهيم نگاه بکنيم آيا آن ساختار به ما اجازه ميدهد که ما احاديثي که مرتبط با فقه و اخلاق هست يا احکام فقهي و تربيتي هست را هم در حقيقت بياوريم؟ اين خودش مهم است. اگر ساختار چنين ظرفيتي را به ما بدهد چه بسا بتوانيم چنين فضايي را ايجاد بکنيم.
بله مرحوم محقق صاحب شرايع از طهارت شروع ميکند تا ديات ختم ميکند اين ابواب بيش از پنجاه باب فقهي را براساس اين نظمي که هست دارد ترتيب ميدهد و انجام ميدهد اما آيا فقه ميتواند کارکردي در مسائل اخلاقي داشته باشد؟ فقه ميتواند کارکردي در مسائل تربيتي داشته باشد؟ فقه ميتواند کارکردي در مسائل اقتصادي به معناي خاصي که امروز در جامعه هست داشته باشد يا نه؟ آن معماري ميتواند نشان بدهد. آنچه که اکنون طراحي شده و باببندي شده است همين است که الآن ما ميبينيم. چه بسا اگر ما يک ظرفيتي را در معماري فقهيمان ميديديم ميتوانستيم امروز نسبت فقه با اخلاق را با تربيت را با مسائل اجتماعي را و ساير مسائلي که جامعه ما به آن نيازمند هست آن زماني که مرحوم محقق صاحب شرايع فقه را باببندي ميکردند ما چنين فضايي از اجتماع نداشتيم چنين نظام سياسي چنين نظام اجتماعي چنين نظام بينالمللي نداشتيم يک جامعه بسيار محدود شيعي بودند و اينها فقط براي اين بود که احکامي که از شرع مقدس آمده را براي قشري از جوامع که مثلاً شيعيان هستند به عنوان تکاليف عباد در حوزههاي مختلف بيايند صفبندي کنند و مطرح بکنند.
اما آيا اگر امروز مرحوم محقق ميخواست که معماري بکند علم فقه را آيا با همين معماري که امروز هست اين کار انجام ميشد؟ يا حتي اگر مرحوم کليني در چنين فضايي بود و نيازهاي اجتماعي را نيازهاي تربيتي و اخلاقي را انتظاراتي که بشر از دين دارد را از منابع وحياني دارد را آيا با يک طراحي ديگري و يک معماري ديگري اين کار را انجام ميداد يا نه؟ اين هم يک مسئلهاي است که بايد به آن پرداخت. ما الآن معماري که براي علم فقهمان داريم در حقيقت حتي براي علم اصولمان هم داريم الآن آن معماري که الآن آيت الله جوادي آملي(دام ظله) در خصوص علم اصول دارند يک معماري کاملاً متفاوتي است. يک معماري کاملاً معطوف به نظام اجتماعي ما و نيازهاي يک علم است. الآن مسئلهاي که تعبيري که ايشان ميفرمايند اين اجماع را بايد به تعبير ايشان گوشش را بگيريم بياوريم پايين و دست عقل را بگيريم بياوريم بالا، اين يک معماري ديگر است.
اينکه ميفرمايند الآن شما قطاري بحث بکنيد بگوييد که منابع دين عبارتند از کتاب و سنت و عقل و اجماع، مگر شما اجماع را و عقل را ميتوانيد کنار کتاب و سنت بگذاريد؟ آنها منبعند اينها کاشفاند اجماع و عقل کاشفاند آن منبع است منبع را که کنار کاشف نميگذارند. کاشف را که کنار منبع نميگذارند. اين تغيير ساختار اين تغيير معماري است که حضرت استاد آيت الله جوادي آملي در باب علم اصول انجام دادند و اين ظرفيتي که ايشان براساس اين معماري در علم اصول انجام دادند بسيار ميتواند در ارتباط با استنباط امور اعم از مسائل احکام حِکم معارف و امثال ذلک از چنين اصولي ما استفاده بکنيم. اين اصولي که اکنون معماري شده و طراحي شده قطعاً نميتواند و بسيار راجل است که بتواند چنين نيازهايي را از جامعه انساني و جامعه امروز ما بخواهد طراحي کند. ولي يک طراحي جديدي را حضرت استاد ارائه دادند که بايد البته کار بيشتري بشود و تحقيق بيشتري بشود. همينطور در ساير علوم هم ما چنين مسئلهاي را مواجه هستيم و اگر چنين معماري اتفاق بيافتد و طراحي اتفاق بيافتد انتظاراتي که از علوم در آن دوره و در آن روزگار هست امکانپذير است که بتوانيم در بياوريم.
شما الآن يک پنجاه سال قبل صد سال قبل وقتي ميخواستيد يک ساختماني بسازيد با توجه به اينکه مسائل برودتي و حرارتي خيلي متفاوت بود چنين مثلاً بادگيرهاي آن چناني ميساختند با يک چنين معماري ساخته ميشد اما امروز که تکنولوژيها در فضاي مثلاً تأسياست حرارتي بروردتي سرمايش گرمايش و بسياري از مسائل بهرهمندي از مواهب طبيعت و امثال ذلک زياد شده ما ميبينيم که ساختار و معماري ساخت منازل مؤسسات و امثال ذلک تغيير کرده چرا که ما از يک منزل انتظارات خيلي خيلي بيشتري داريم مثل گذشته نيست.
بنابراين خود ساختار و معماري که براي يک علم ميشود لازم است در هر دورهاي تغيير بکند در هر دورهاي اين ساختار و معماري تغيير بکند چرا؟ چون انتظارات از علم متفاوت ميشود. ما از حکمت در گذشته چقدر انتظار داشتيم؟ اما امروز چقدر از فلسفه انتظار داريم؟ الآن فلسفه در همه شؤون زندگي دارد راه پيدا ميکند و ما بايد جوري طراحي بکنيم که بتوانيم وارد اينگونه از مسائل بشويم و اين معمارياش ميتواند اين کار را بکند. اگر شما بياييد يک باببندي بکنيد و بگوييد که مثلاً احکام وجود و اقسام وجود و تمام بشود. اين نميتواند نيازهاي شما را در حوزه حکمت و فلسفه تأمين بکند. اما کاري که جناب صدر المتألهين در بحث معماري کرد يک قوّتي بخشيد به حکمت که امروز بعد از چهارصد سال ما ميتوانيم از ظرفيت حکمت متعاليه براي نيازهاي مختلف خودمان چه نيازهاي علمي و نيازهاي عملي ما خوب بهرهمند شويم و استفاده بکنيم.
اين البته خودش من فکر ميکنم موضوع يک بحثي است که ما ساختار را براي علم هر علمي به جاي خودش و مخصوصاً علم حکمت بايد مورد بحث و بررسي قرار بدهيم و بگوييم که ساختار و معماري شأنش اين است که بتواند همه نيازهايي که جامعه حالا جامعه به معناي اعمش خواه خواص خواه توده مردم از يک علم دارند بتوانيم به جهت آن معماري را اين را ما داشته باشيم و بتوانيم تأمين بکنيم.
الآن مثلاً ميگويند که علم فلسفه مثلاً فلسفه محض به وجودشناسي ميپردازند به احکام وجود و اقسام عام وجود و احکام آن اما آيا ما ميتوانيم از جايگاه فلسفه محض به مسائل ديگر بپردازيم؟ اين نقبي که در غرب اتفاق افتاد و از فلسفه محض عبور کردند و آمدند به اينگونه از مسائل، براي اين بود که ديدند که نيازهايشان انتظاراتشان مطالبشان با آنچه که در گذشته با آن کار ميکردند جواب نميدهد. تأمين نميکند و لذا تغيير ساختار دادند تغيير معماري دادند و حتي اصلاً عبور کردند از برخي از مسائل و گفتند الآن ديگر مسئله ما نيست. هستيشناسي مسئله ما نيست.
با اين زاويه ديد داريم ميرويم جلو و بحث ميکنيم ببينيم که جناب صدر المتألهين در فضاي معماري حکمت چه کاري کرده و چهجوري اقدام کرده و به دنبال چه مسئلهاي بوده است؟
٭٭٭
جناب استاد، عذرخواهم. قبل از اينکه وارد بحث بشويد پس شما در بحث قوتهاي فلسفه و غناي حکمت متعاليه پرداختيد از منظر بيروني حکمت متعاليه را که بخواهيم بررسي کنيم به بحث ساختار توجه کرديد و خيلي هم اين بحث ساختار را باز هم معمولاً همان منظومه يک علم يعني سير موضوعات آن علم ساختار آن علم يک بحث مهمي است باز همان بحث علمشناختي است و خيلي دقيق هم فرموديد الآن تا اين جايي که ما از شما استفاده کرديم شما به چرايي و فايده ساختار علم پرداختيد الحمدلله که چرايي آن ساختار بخاطر اين است که چرايي اين ساختار به جهت ظرفيتهاي آن علم و کارآمدي آن علم است و عوامل شکلدهي ساختار و تغيير ساختار را هم فرموديد که حالا شايد سؤال من اين باشد که به عواملش شايد بشود دقيقتر پرداخت که يک علم چهجوري باعث ميشود که ساختارش تغيير کند؟
آنچه که حضرت عالي اشاره کرديد نيازهاي روز و خود پيشرفت آن علم و پاسخگويي به نيازهاي روز باعث تغيير ساختار ميشود. آيا ميتوانيم به عوامل ديگري هم اشاره بکنيم براي اينکه اصل ساختار يک علم عوض ميشود؟
٭٭٭
قطعاً ميتوانيم به عوامل ديگر توجه کنيم اما من اجازه ميخواهم که برويم مشخصاً همين مسيري که جناب صدر المتألهين در باب اسفار اربعه مطرح کرده. تا قبل از ايشان آنچه را که مثلاً از کتاب الهيات شفاي مرحوم شيخ الرئيس بوعلي سينا بود يا کتابي که از حکيم سهروردي بود يا ساير حکماء بود يک مسير مشخصي را طي ميکرد که موضوع هستي و احکام هستي و اقسام هستي و احکام اقسام عام هستي و اينگونه از مسائل واقعاً مطرح بود. ولي اين نوع نگاه و اين معماري که جناب صدر المتألهين دارد خيلي متفاوت کرده است و اينکه الآن بعد از چهارصد سال ما همچنان ميبينيم که بزرگان از حکمت معاصر ما وقتي ميخواهند سخن بگويند همچنان در آن فضاي معماري شده دارند کار ميکنند براي اين است که او توانسته بخشي از نيازها و مطالبات و انتظارات جامعه علمي را در فضاي حکمت پاسخگو باشد.
حالا يک مروري بکنيم ببينيم همين اسفار اربعه که ايشان طراحي کرده چگونه است؟
يک مسئله اين است که همانطور که خود ايشان فرموده اين است که «و اعلم أن للسلاك من العرفاء و الأولياء أسفارا أربعة» اين يک فرازي است که جناب صدر المتألهين آمده و اظهار کرده که اين ساختار ساختار ابداعي من نيست. گرچه من توانستم از اين ساختار و از اين معماري در فضاي حکمت بهره ببرم آنها در فضاي عرفان بهره بردند و من در فضاي حکمت بهره ميبرم که اين خودش يک ابداع است که آدم بتواند يک نوع شبيهسازي بکند که بتواند مسائل خودش را براساس آن معماري حرفهاي خودش را بزند.
ببينيد حکمت متعاليه عرفان نيست اما مسيري را که عرفا به لحاظ سير علميشان يا سير سلوکيشان طي کردهاند جناب صدر المتألهين آن سير و سلوک را خوش تشخيص داد درست تشخيص داد و اين مطلب را ما به عنوان يک بخش بايد إنشاءالله دنبال بکنيم. من معتقدم که خود اين مسئله که چگونه جناب صدر المتألهين به اين مسئله پرداخت و عرفا را و اولياء را که با اسفار اربعه حرکت کردهاند را چگونه شناخت؟ چون مستحضريد که خود اين مسئله جاي بحث زيادي دارد و شروح مختلف و اطوار مختلفي براي همين آنچه را که عارفان براي اين اسفار اربعه دارند ذکر کرده است که ما الآن وارد آن نميشويم اين خودش جا دارد و اينکه اسفار اربعهاي که نزد عرفا هست چيست؟ ما اين را اول خوب تشخيص بدهيم به عنوان يک بخشي از بحث اين را نگه بداريم اين خودش جاي کار دارد ريشهيابي بشود در آثار جناب ابن عربي بوده از جناب ... يا جناب کاشاني و ديگراني که هر کدام از اينها اين بحثها را مطرح کردهاند و پرداختند و اين اسفار هم مثلاً به نظر برخيها تا مثلاً خود حوزه اله فقط مطرح است. از حوزه اله به بعد را به عنوان سهو بعد از محو تلقي کردهاند و اصلاً ديگه پايين نيامدند بگويند که «من الحق الي الخلق بالحق» يا «من الخلق الي الخلق بالحق» اينها را مطرح نکردند و نوع نگاهي که عرفا دارند چون به حوزه اله و آياتي است به اينگونه از مسائل واقعاً نپرداختند.
حالا جناب صدر المتألهين اگر گفتند که ما اين رااز سلاک و عرفا داريم ميگيريم اين به اين معنا نيست که ما «طابق النعل بالنعل» همه آن چهار سفري که آنها رفتند را در فضاي حکمت خودمان ميخواهيم که داشته باشيم چون بعضيها عرض کردم که اصلاً تا حد محو رفتند تا مقام فناء رفتند.
پرسش: يعني سفر سوم به بعد را ميفرماييد.
پاسخ: بله نداشتند. يعني داشتند همان سفر مثلاً فناء را محو را سفر سوم ميدانند و سهو بعد از محو را سفر چهارم ميدانند. اين سهو بعد از محو خوب است يعني براي عارف خيلي است ولي اينکه بيايد در حوزه خلق و بحث معاد را بخواهد مطرح بکند و سير الي الله را بخواهد مطرح بکند اين يک امر متفاوتي است. بحث اول اين است که ما ببينيم اين تعبير ايشان سلاک از عرفا و اولياء اين اسفار اربعه را چگونه داشتند و اين ريشهيابي بشود خودش ميتواند يک کتاب بشود يا چند مقالهاي بشود در اين زمينه. اين يک بخش.
بخش دوم اين است که آيا جناب صدر المتألهين تا چه حدي وفادار به اين سلوک اربعه بود؟ البته با اين تعبيري که الآن ما خوانديم آمدند و ايشان گفتند که آنچه را که عارفان به عنوان اسفار اربعه گفتهاند من آن اسفار اربعه را اينجور تفسير ميکنم اين خيلي فرق ميکند. ببينيد فرمودند که «أحدها السفر من الخلق إلى الحق» يک «و ثانيها السفر بالحق في الحق» دو «و السفر الثالث يقابل الأول لأنه من الحق إلى الخلق بالحق»، «و الرابع يقابل الثاني من وجه لأنه بالحق في الخلق» ببينيد ما چنين تعابيري را در فرمايش عرفا نميبينيم و چيز متفاوتي شد. يک الگويي گرفته يک عنوان عام و جامعي را گرفته بحث اسفار اربعه بوده اگر آنها آن اسفار اربعه را شهودي ميدانستند و در بحثهاي علم حضوري و شهودي، ايشان اين را در علم حصولي و علم عقلي آوردند و لذا گفتند که «الاسفار الاربعة العقلية» و اين را هم خودشان ممتاز کردند.
بنابراين ما نبايد انتظار داشته باشيم که آن مسيري که عرفا در سير خودشان داشتند مرحوم صدر المتألهين اينجوري حرکت بکند.
پرسش: شايد اين را به نظر برسد که بخاطر آن عرفا سلوک قلبي را مد نظر داشتند و ايشان سلوک عقلي را. خود عقل و قلب شايد اين اقتضاء را داشته باشد.
پاسخ: بله، هم اين خودش مسئله است که ايشان به قول شما قلبي را عقلي آوردند ولي اصلاً به صورت مشخص تبيين کردند اين چهار سفر را تعريف کردند و ما هرگز اين تعريف و اين تقسيم را در اسفار اهل معرفت و عرفا نميبينيم. بنابراين اگر گفتند که «و اعلم أن للسلاك من العرفاء و الأولياء أسفارا أربعة» اين نيست که ما «طابق النعل بالنعل» آنجوري بخواهيم حرکت بکنيم. آنها چهار سفر داشتند شهودي ما هم چهار سفر داريم عقلي. اينجوري بگوييم نه اينکه ما بخواهيم به تبع آنها همانجور حرکت بکنيم. نه، آنها چهار سفر شهودي داشتند «من الخلق» براساس «الي الحق» داشتند يا تأمل در نظام آفرينش داشتند که به حق برسند اول به حق مقيد رسيدند بعد به حق مطلق رسيدند بعد فاني در حق مطلق شدند بعد از فناء بيرون آمدند و سهو پيدا کردند اين مسير.
ما خودمان را مقيد نکنيم که صدر المتألهين حتماً خواسته براساس اسفار قلبي عارفان به همان مسير حرکت بکند. نه، ايشان وقتي با اين تبيين روشن آمد گفت که من اين چهار سفر را اينجوري دارم طي ميکنم پس همانطور که اشاره فرمودند هم روش ما غير از آنهاست آنها قلبياند اينها عقلياند هم دستگاه حرکتي ما متفاوت با آنها است. آنها فقط و فقط در حوزه اله هستند صقع ربوبياند در باب مثلاً حضرات خمس هستند آنجور مسائل را دارند و ما مسائل ديگري داريم که حالا مسائل ديگر را ما بايد حرکت کنيم به اميد خدا ببينيم که چگونه است؟
وقتي وارد اين اسفار ميشويم ميرويم مشخصاً هم مستحضريد که گرچه ساير آثار جناب صدر المتألهين هم در فضاي حکمت متعاليه است اما هيچ کدام به اندازه اسفار گوياي اين سفر نيست. ببينيم جناب صدر المتألهين اين چهار سفري که طراحي کردند در اسفار مطابق با اين چهار سفر حرکت کردند يا نه؟ اين يک بخشي از بحث است.
در بخش اول يک عباراتي را از جناب صدر المتألهين ميبينيم که اين عبارت نميتواند همراهي بکند مصاحبت داشته باشد به اينکه «من الخلق الي الحق» ببينيد آنچه که ايشان در همين سفر اول گفتند فرمودند که «و هو الذي من الخلق إلى الحق في النظر إلى طبيعة الوجود و عوارضه الذاتية» يعني چه؟ کما اينکه در حقيقت ما اگر بخواهيم بگوييم «سفر من الخلق الي الحق» لازمهاش اين است که بگوييم ما اول آيات آفاقي و آيات انفسي را که هر کدام تعيناتي دارند خلقاند حالا خلق عالم و آسمان و زمين يا خلق انسان، فرقي نميکند. ما بياييم و از درون اين مسئله حرکت کنيم با بررسي آيات آفاقي و آيات انفسي به حق برسيم.
پرسش: با آيه.
پاسخ: بله. ولي وقتي ما ميرويم ميبينيم که مستقيماً ميگويد که ما نظر ميکنيم در طبيعت وجود. در طبيعت وجود نه تعيناتش نه آيات انفسي و آفاقي. «من الخلق الي الحق» نه. مستقيماً در اصل طبيعت وجود داريم بررسي ميکنيم. طبيعت وجودي که از کنکاش و کاوش در همين طبيعت وجود، واجب در ميآيد. ما واجب را از جاي ديگر در نميآوريم با تأمل در وجوب واجب را داريم در ميآوريم.
پس بنابراين آنچه که ايشان فرمودند که «من الخلق الي الحق» باشد اينجا اتفاق نميافتد. ما طبيعت که فرمودند «و هو الذي من الخلق إلى الحق في النظر إلى طبيعة الوجود».
پرسش: اگر از همين وجود به عنوان واجب الوجود هم کشيده بود بايد «سفر من الحق» نيست؟
پاسخ: «من الخلق» نيست. خلق يک تعيني است. خلق تعين يا آفاقي دارد يا انفسي. ولي ما از خلق نميخواهيم برسيم. ما اتفاقاً همانطور که مستحضر هستيد موضوع علم فلسفه مگر نه آن است که «بشرط أن لا يکون طبيعياً أو رياضياً أو منطقياً» يعني بشرط لا باشد. وقتي بشرط لا باشد يعني خلق نيست. يعني آفاقي و انفسي نيست. ما با تأمل در وجود به واجب ميرسيم. اينجور نيست که يک چيز خاصي را به عنوان خلق نگاه بکنيم و به اين برسيم.
ما بايد مرور بکنيم تا يک بخشي را جلو ببريم تا إنشاءالله لااقل در اين جلسه يک مقداري از بحث جلو برود ولي اين بحث کار دارد فکر نکنم که ما بتوانيم در يک جلسه به آن برسيم.
فرمودند که در سفر اول چيست؟ «من الخلق إلى الحق» اين تأملي است که ما در اين داريم که ما اين را «من الخلق الي الحق» نميبينيم. اگر ما سير آفاقي يا انفسي را آنگونه که اهل معرفت دارند اهل معرفت با سير آفاقي و انفسي حرکت ميکنند و ميرسند. آنها که اول آن حق مطلق را نميبينند. آنها در آيات سير ميکنند اين درست است «من الخلق الي الحق» اهل معرفت درست است. ولي ما براساس اينکه آمديم و موضوع فلسفه را الوجود دانستيم يا «الموجود بما هو موجود» دانستيم «بشرط أن لا يکون طبيعيا أو رياضيا أو منطقيا أو اخلاقيا» که همه تعينات را شکستيم گذاشتيم کنار و آن را به عنوان يک حقيقت به تعبير ايشان طبيعة الوجود دانستهايم طبعاً مسير فرق ميکند.
اين در باب سفر اول است. ببينيد مرحوم صدر المتألهين سفر دوم را کجا دارند مطرح ميکنند؟ ايشان سفر دوم را در ابتداي بحث جواهر و اعراض، طبيعيات دارند مطرح ميکنند. شما اول جلد چهارم اسفار را که ملاحظه بفرماييد طبيعيات جواهر و اعراض است. ميگويند «السفر الثاني في الطبيعي» السفر الثاني براساس اينکه شما فرموديد «من الحق الي الحق» براساس آنچه که اينجا شما فرموديد «السفر الثاني لأنّه بالحق في الحق» سفر ثاني بالحق في الحق است ولي شما آنطور که در اسفار آورديد فرموديد که جواهر و اعراض را به عنوان سفر ثاني مطرح کرديد.
پرسش: جلد شش اسفار را بايد در نظر داشته باشيم.
پاسخ: بله آن علي القاعده اگر ميخواستيد شما مطرح بکنيد اين است. اتفاقاً وقتي وارد جلد ششم يا الهيات بالمعني الأخص که ميشوند که همانطور فرموديد آنجا جا دارد که ما بگوييم سفر دوم هست ايشان ميگويد سفر سوم است. سفر سوم سفري است که «من الحق الي الخلق بالحق» است آنجا ما الآن سفر الي الخلق نداريم. اين سيري که ايشان تعيين کردند و فرمودند ما براساس اين سير ميخواهيم حرکت بکنيم بر اين سير حرکت نشده. چطور؟ چون شما الهيات بالمعني الأخص را چه ميدانيد؟ يعني در ارتباط با حق سبحانه و تعالي اثبات حق توحيد حق اسماء و صفات الهي و آنچه که مربوط به حوزه حق سبحانه و تعالي است اين سفر «من الحق الي الحق» است.
حالا ما نميگوييم سفر عرفاني. آن را نميگوييم آن بحث جدايي است. سفر الهي که شما تعيين فرموديد يعني «من الحق الي الحق بالحق»، اين اقتضاء دارد که شما از اول الهيات بالمعني الأخص اين را سفر ثاني بدانيد. پس اين هم يک نوع تفاوت ديگري است که ما در اظهارات جناب صدر المتألهين در اين رابطه ميبينيم.
ايشان در ابتداي جلد هشتم که بحث نفس هست سفر چهارم را دارند ميبينند. سفر چهارم در حقيقت سفري است که «من الخلق الي الخلق بالحق» است ما ميتوانيم اين سفر را سفر چهارم تا يک حدي بدانيم چون به هر حال بحث نفس يک مسيري را دارد طي ميکند که نهايتاً به حق منتهي ميشود بحث معاد و اينها را دارد. ولي به هر حال با چهار سفري که ايشان طراحي کردند خيلي سازگار نيست.
پس يک مطلب را ما فراموش نکنيم اين است که آنچه را که به عنوان معماري و ساختار يک علم است نشان از اين دارد که همه ظرفيت هاي علمي را بايد در درون خودش داشته باشد و سرّ اينکه در حکمت مشاء و حکمت اشراق ما نتوانستيم از آن حکمتها براي مسائل خودمان استفاده بکنيم به جهت اين است که آن طراحي و آن معماري کافي نبود. اما معتقديم طراحي که جناب صدر المتألهين کردند براي اينکه بتوانند ظرفيتهاي علمي جديد را وارد صحنه حکمت بکنند و نيازهاي علمي را و مطالبات و انتظارات را مطابق با آن جريان علمي به صحنه بياورند به رغم اينکه اين اسفار اربعه ميتواند ايشان خيلي اين مسير را همراهي نکردند گرچه طراحي کردهاند ولي خودشان در مقام عمل اين را شايد البته ما نبايد انتظار داشته باشيم به کتاب آن چناني و اينها. ولي شايد در ساير آثار ديگري که جناب صدر المتألهين دارند مثل شواهد و مبدأ و معاد و امثال ذلک اين مسائل را ديده باشند.
حالا يک شواهدي را هم از مثل شواهد الربوبيه يا مبدأ و معاد و امثال ذلک عرض بکنيم که ببينيم چناب صدر المتألهين واقعاً در همان ساختار ميخواهد حرکت بکند گرچه در اسفار اينجوري جلو آمده ولي واقع اين است که آن چهار سفري که طراحي کرده را به آن باور دارد و معتقد است. «سفر من الخلق الي الحق» را معتقد است «من الحق الي الحق» را معتقد است ما سفر دوم را خوب ميتوانيم در فرمايشات جناب صدر المتألهين خوب بيايم. ايشان آنچه را که در باب الهيات بالمعني الأخص هست که حوزه اله است توحيد الهي اسماء الهي براهيني براي اثبات مبدأ سبحانه و تعالي و ساير مباحثي که به صقع ربوبي و اينها برميگردد همه را در الهيات بالمعني الأخص چه در اسفار و چه در ساير آثار خودشان خوب آوردند. يعني اين وفاداري به سفر دوم در باب الهيات بالمعني الأخص کامل است.
وفاداري به اينکه با تأمل در هستي در طبيعت وجود بتوانند به واجب برسند اين هم باز کامل است يعني حالا گرچه ما اين را خلق نميدانيم ولي اين را به آن باور داريم که ايشان با تأمل در طبيعت وجود به واجب رسيدهاند اين کاملاً در فرمايشات ايشان وجود دارد.
سفر سوم همانطور که مستحضر هستيد به عنوان آن چيزي است که از ناحيه حق سبحانه و تعالي صدر شده يعني «من الحق الي الخلق». جناب صدر المتألهين اين را اتفاقاً در آثار خودش به نحو أحسن آورده هم در کتاب المبدأ و المعاد هم در کتاب شواهد و امثال ذلک آوردهاند. حالا چهجوري؟ ملاحظه بفرماييد.
سفر سوم چيست؟ سفر سوم اين است که «من الحق الي الخلق بالحق». اين «من الحق الي الخلق» دو چهره برايش درست کرد صدر المتألين. يک چهره فلسفي درست کرد يک چهره کلامي. چهره فلسفي که براي اين بحث مطرح کرده است بحث صادر نخستين است بحث اينکه اول بايد عقل باشد بعد نفس باشد بعد طبع باشد کاملاً اين مسير فلسفي را جناب صدر المتألهين در کتاب المبدأ و المعاد آورده المبدأ يعني چه؟ يعني قوس نزول يعني هر آنچه را که از جانب حق سبحانه و تعالي صادر شده. از صادر نخستين تا هيولي را در سفر سوم داريم آورده. به عنوان المبدأ. در ساير کتابهايشان همين است حتي در شواهد الربوبيه يک بحث مشهد سوم است يک مشهد چهارم است که الآن يک توضيحي عرض ميکنم.
اين المبدأ هم حيث فلسفي برايش درست کرده گفته اول عقل است چون وجودشناسي است اول وجود عقل است بعد وجود نفس است بعد وجود طبع. هم حيث کلامي را که صدور جريان نبوت، رسالت، وحي، «في النبوات و المنامات» اينکه قرآن به عنوان صادر الهي است از ناحيه جلد هفت اسفار در حقيقت سفر سوم ميشود «من الحق الي الخلق» است. سفري که جلد هفتم اسفار است در بحث
پرسش: در وحي و کتاب است.
پاسخ: بله کتاب است و قرآن است و امثال ذلک. مبدأ، المبدأ يک عنوان فلسفي است که جناب صدر المتألهين دارد و مراد از مبدأ يعني سير نزولي. يعني آنچه که از حق سبحانه و تعالي شروع ميشود به لحاظ فلسفي شروع ميشود تا به انتها که هيولي است ميرسد. به لحاظ فلسفي ميشود عقل و نفس و طبع. ولي به لحاظ کلامي ميشود مسائلي که در باب نبوات و منامات است بحث وحي است بحث رسالت است بحث کتاب است و مسائلي که در اين رابطه مطرح است. اين «في النبوات و المنامات» اين است و به عنوان مشهد خامس در شواهد الربوبيه مطرح کرده است.
ظاهراً حالا وقت هم خيلي نگذرد اين را عرض کنم و ختم کنم.
المبدأ است اما المعاد چيست؟ معاد هم در حقيقت سير صعودي است که از هيولي آغاز ميشود به صادر نخستين ختم ميشود اين سفر چهارم است. المبدأ که قوس نزول است سفر ثالث است المعاد که از هيولي شروع ميشود ميآيد به عنصريات معدنيات جمادات و نباتات و حيوانات و نفس انسان و بحث حرکت جوهري و بحث اشتداد و بحث فلان و تا ميرسد به صادر نخستين در معاد. که هر دو را مطرح ميکند هم معاد کلامي مطرح است هم معاد فلسفي که اينها سفر چهارماند يعني «سفر من الخلق» هيولي «الي الخلق بالحق» که دارد منتهي ميشود به سمت حق سبحانه و تعالي ولي در بحث معادش.
ميخواهيم عرض کنيم که گرچه در اسفار شواهدي مثلاً وجود دارد که جناب صدر المتألهين به اين اسفار چهارگانهاي که خودشان در ابتدا و مقدمه کتاب اسفار خودشان آوردند ملتزم نبودند التزام عملي در اسفار نداشتند اما در فضاي حکمت متعاليه اين کار را داشتند يعني هر چهار سفر را خوب پياده کردند و اين چهار سفر که پياده شد در حقيقت ما ميرويم حالا إنشاءالله بخش دوم صحبت ميرويم به سمت اينکه آن انتظاراتي که ما داريم، يک؛ و ظرفيتهاي علمي که ما از حکمت متعاليه انتظار داريم بياييم ببينيم که آيا در اين چهار سفر ميتوانيم پيدا بکنيم آيا امروز ما حرفي مطلبي علمي فلسفي و حِکمي ميتوانيم داشته باشيم که از خارج از اين چهار سفر باشد و جناب صدرا به آن به لحاظ معمارياش شايد به لحاظ مسئله به آن نپرداخته باشد ولي به لحاظ معماري به آن پرداخته. معماري حکمت متعاليه امروزه ميتواند يک ظرفيتي را ايجاد بکند که همه مسائل را ما در او ببينيم و از او گذر کنيم.
فتحصل که بحث معماري و ساختاري که جناب صدر المتألهين به حکمتش بخشيد بسيار متفاوت از آن چيزي است که در گذشته و تاريخ پيش خودش بوده است يعني حکمت مشاء حکمت اشراق و يا حکمت رواقيين و ساير موارد که آنها بسيار بسيط بدون معماري سنگين حرکت کردند. گفتند موضوعي ما داريم ما در اين علم براساس اين موضوع ميرويم به سراغ مسائلش. بله اول مسائل عامتر را فرا ميگيريم تا بعد مسائل بعدي را. همانطوري که مثلاً هر علمي هم همينطور است آن مسائلي که عامتر و شاملتر است مقدم قرار ميدهند مسائلي که مهمتر است مقدم قرار ميدهند بعد مسائل ديگر را.
ما خوب است که يک مقايسهاي بکنيم معماري قبل از حکمت متعاليه و معماري بعد از حکمت متعاليه را. ظرفيتها چرا صدر المتألهين اين معماري را عوض کرد؟ آيا صرفاً بخاطر اينکه سلاک و عرفا چنين چيزي داشتند يا واقعاً ميخواهد انتظارات حکمت روزگار خودش را تأمين بکند و آينده ظرفيت حکمت را متعالي بکند؟ اين ظرفيت حکمت هم الآن متعالي شده است.
حالا اميدواريم که إنشاءالله بقيه مباحث اگر توفيق باشد در جلسات بعد مطرح بشود.
«و الحمد لله رب العالمين»
٭٭٭
تشکر ميکنم من ديگه جمعبندي نميکنم خود استاد به دقت جمعبندياش را کردند فقط عرض تشکر ميکنم از مؤسسه امام علي که اين فرصت را فراهم کردند. إنشاءالله بتوانيم در جلسات بعد همانطور که استاد فرمودند از چرايي اين ساختار و مقايسه اين ساختار با ساختار مشارب ديگر فلسفي هم بهره ببريم ببينيم اين مقايسه خودش جايگاه دقيق ساختاربندي جناب صدرا را نشان ميدهد. اگر اين مقايسه صورت بگيرد نشان ميدهد و خيلي بحث حث دقيق و خوبي است إنشاءالله که بتوانيم در جلسات بعد از حضرت استاد استفاده بکنيم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»