قوت و غنای حکمت متعالیه ـ جلسه 3

04 11 2024 4956668 شناسه:

سومین جلسه از دوره آنلاین قوت و غنای حکمت متعالیه در روز دوشنبه 14 آبان ماه برگزار گردید.

لازم به ذکر است دوره «قوت و غنای حکمت متعالیه» استاد مرتضی جوادی آملی، هر هفته دوشنبه ها ساعت 18:30 ، به صورت آنلاین برگزار می گردد.

دانلود فایل صوتی

«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين».

عرض سلام و خير مقدم دارم خدمت استاد بزرگوارمان حجت الاسلام و المسلمين خيلي زحمت کشيدند و ما به ايشان زحمت داديم تشريف آوردند همچنين تشکر ميکنيم از دستاندرکاران برنامه و همچنين عرض سلام و خسته نباشيد داريم خدمت کساني که به صورت آنلاين ما را دنبال ميکنند.

بحث ما با حضرت استاد در رابطه با خصوصيات و ويژگيهاي حکمت متعاليه و بحث غنا و قوّت حکمت متعاليه بود که حالا جلسه قبل اين مطرح شد و مؤلفههاي بيروني که تأثيرگزار در حکمت متعاليه بوده اينها مطرح شد و استاد إنشاءالله که در ادامه از مباحث ايشان استفاده خواهيم کرد و ما را بهرهمند خواهند کرد با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد.

٭٭٭

استاد مرتضی جوادی آملی:

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطّاهرين».

همانطوري که دوست بزرگوارمان اشاره فرمودند بحث در پيرامون قوّت و غناي حکمت متعاليه است. هر چه ما بهتر بتوانيم اين حکمت را و اين مکتب فکري فلسفي را بهتر بشناسيم و با خصائص و ويژگيها و امتيازات و جنبههاي مختلف آن آشنا بشويم طبعاً در مقام بهرهوري و امتيازاتي که در اين مکتب هست استفاده و امکان بيشتري براي اينکه بتوانيم به حاقّ اين مکتب راه پيدا کنيم هست. اينگونه از مسائل عمدتاً در بحثهاي فلسفه فلسفه، يا فلسفه حکمت متعاليه در حقيقت قابل طرح و بررسي است که ما بتوانيم از زواياي مختلف اين مکتب را تعقيب بکنيم پيگيري کنيم و ويژگيها امتيازات و خصئص و شاخصهها و جنبهها و جهات ديگر اين مکتب را بهتر بشناسيم.

پرسش: يعني در واقع ما نگاه از بالا ميخواهيم بکنيم به حکمت متعاليه که چه اتفاقي افتاده است؟

استاد: بله، چه اتفاقي افتاده و چگونه ميشود از اين مکتب بهتر استفاده کرد؟ چون ممکن است يک مکتبي کارآيي و کارآمدي بيشتر و فراوانتري داشته باشد ولي چون مشخص نيست شناخته شده نيست آن بهرهوري و آن استفادهاي که بايد از آن بشود نيست.

پرسش: در فهمش هم طبيعتاً تأثيرگزار است.

استاد: بله، ضمن اينکه فهم مشکل پيدا ميکند اگر خوب مشخص نباشد، آن آثاري که الآن مثلاً خيلي از بحثها را تحت عنوان علوم انساني از منظر مباحث فلسفي خصوصاً حکمت متعاليه ميخواهند دنبال بکنند آيا حکمت متعاليه آن توان و پتانسيل اين کار را دارد؟ آيا ظرفيتي را که براي حکمت متعاليه هست اين قدر هست که بخواهد جابگوي مسائل روز علوم انساني در رشتههاي مختلف آن باشد يا نه؟ و بسياري از مسائل ديگر، زماني روشن خواهد شد که ما بتوانيم کاملاً نسبت به يک مکتب اشراف پيدا کنيم حضور پيدا بکنيم و جهات مختلف آن مکتب را بيابيم. مثل اگر بخواهيم از باب تشبيه معقول به محسوس داشته باشيم مثل يک ماشيني است که حالا اين ماشين هر جور ميتواند باشد مثلاً حالا ماشين دستگاه چاپ باشد يا ماشين دستگاه فرض کنيد که توليد ميوه باشد يا ميوههاي صنعتي و امثال ذلک که اگر آن کسي که سازنده اين دستگاه هست اين دستگاه را به درستي روشن بکند و مشخص بکند جنبههاي مختلفش را طبيعي است که بهرهوري بيشتري ميشود.

پرسش: در واقع براي امتداد هم اگر بخواهيم امتداد بدهيم حکمت متعاليه را در علوم انساني، باز هم نياز به اين امر داريم.

پاسخ: بله، مهمترين يا برترين و برجستهترين نمونهاش از اين مسئله، اصل خلقت انسان است. خداي عالم انسان را آفريد، اما ظرفيت انسان توان انسان قوّت و غناي انسان که انسان تا کجا ميتواند پيش برود و تا چه حدي ميتواند وسعت پيدا بکند قوّت پيدا کند شدّت وجودي پيدا بکند؟ خبر ندارند. سرّ اينکه فرشتگان در باب شناخت انسان اظهار عجز کردند و به خداي عالم به صورت استفهام حالا بعضاً ميگويند اعتراض سؤالي داشتند که آيا فلسفه آفرينش انسان چيست؟ انساني که ميخواهد در نشأه طبيعت باشد افساد ميکند اهلاک نسل ميکند موجب سفک دماء ميشود و امثال ذلک، حق سبحانه و تعالي فرمود «إنّي أعلم ما لا تعلمون» و آن وقتي که «فلمّا أنبئهم بأسمائهم» و اول خداي عالم تعليم دارد «علّم الآدم الأسماء کلّها» و بعد ملائکه فهميدند اين چه موجودي است که ميتواند تمامي اسماء الهي را اسماء يعني حقائق اسماء الهي هستند را داشته باشد دارا باشد و معلم اينها باشد و حتي فرشتهها در حد اينکه بخواهند شاگرد آدم هم باشند نيستند و حضرت آدم به آنها گزارش ميکند «أنبئهم بأسماء هؤلاء» علم پيدا نميکنند.

اين مسئله همه همينطور است؛ يعني اگر از ناحيه کساني که اين مکتب را ايجاد کردند يا اين مکتب را به درستي فهميدند ظرفيتهايش را و جهات عديدهاش توانمنديهايي که در درون آن نهفته است و کارآيي که دارد ميتوانند به درستي بفهمند، طبعاً يک بهرهوري بيشتري الآن از آن ميتوانند داشته باشند. ضمن اينکه مسائل فلسفي که در خود آن علم وجود دارد را بهتر مييابند و آن مقداري که اين فلسفه پيش رفته در مسائل فلسفي خودش را بهتر مييابد.

پرسش: يعني همانطور که در واقع کمال فلسفي وجودي انسان را بدانيم هم بهتر ميفهميم هم کارآيياش را ميفهميم نسبت به حکمت متعاليه هم اگر اين امور را ما ياد بگيريم هم بهتر ميفهميم هم کارآيياش را ميفهميم.

استاد: بله. در اين رابطه برخي از مسائل الحمدلله در جلسات قبل مطرح شد و در اين جلسه هم سعي است که يکي از ويژگيهاي حکمت متعاليه هم بيان کنيم و إنشاءالله دوستان و کساني که علاقمندان به اينگونه از بحثها هستند اين مسائل را دنبال ميکنند و نقطه نظرات صائبي دارند که استفاده خواهيم کرد. در جلسه قبل ما به اين مؤلفه و به اين ويژگي اشاره کرديم که حکمت متعاليه داراي يک معماري و يک ساختار متفاوتي است از ساير علوم و با اين معماري و اين ساختار توانسته است بسياري از مسائل خودش را در اين چارچوب قرار بدهد و مباحثش را حل بکند.

معمارياي که در حکمت متعاليه جناب صدر المتألهين طراحي کردهاند و بنا بر آنچه که خودشان در ابتداي اسفار در مقدمه اسفار حتي اظهار فرمودند که اين راه راهي است که سلّاک و اهل معرفت اين راه را طي کردهاند و آن بحث اسفار اربعه است که مباحث علمي را در چارچوب اين اسفار اربعه طراحي کردهاند و تمامي مباحث فلسفي خودشان را در اين اسفار گنجاندند.

پرسش: که اين هم سابقه نداشت يعني سابقاً کسي بخواهد فلسفه را بخواهد با اين سبک بچيند حتي شيخ اشراق که نگاه اشراقي داشت نبود.

استاد: بله، اينها نکته يک موضوعي را به عنوان موضوع فلسفه مثلاً داشتند و اين موضوع را با هدف مشخصي غايت مشخصي نوعاً ذکر ميکردند. نسبت به اينکه موضوع علم چيست يا هدف اين علم چيست يا روشي که در اين علم بکار رفته است چيست؟ يا مبادي تصوري و تصديقي چيست؟ تقريباً در اين مشربهاي فلسفي و مکتبهاي فلسفي يکسان بود. و لکن با اين ساختار و معماري که جناب صدر المتألهين در باب حکمت متعاليه ارائه کردند يک جهت متفاوتي را ايجاد کردهاند و گام بسيار متمايزي را از ساير مکتبها برداشتند.

پرسش: که در واقع فلسفه را به عرفان نزديکتر ميکند.

استاد: بله، تقريباً ظرفيتهايي که ايجاد ميکند همينطور است. از اين بحث ما ميگذريم يکي دو جلسه راجع به آن صحبت کرديم و جاي بحث هم دارد ولي چون حضار و کساني که علاقمندان به اين بحث هستند مطمئناً اين بحث را دنبال خواهند کرد ما انتظار داريم که جهات ديگر اين قضيه ديده بشود و اين معماري و اينکه اين ساختار علمي که جناب صدر المتألهين طراحي کردند و بر اين ساختار هم استوار و پايدار ماندند و تمام مباحثشان را نه تنها فقط در اسفار، بلکه در ساير آثار فلسفي و عرفاني حتي تفسيري خودشان هم از آن استفاده کردند اين مسئلهاي است که ميتواند موضوع چندين رساله و مقاله و اينها قرار بگيرد و جهات علمي فلسفي خوبي را براي علاقمندان اينگونه از معارف ايجاد بکند و ما منتظريم و مشتاقيم ببينيم که از اين جهت و از اين منظر وقتي حکمت متعاليه ديده ميشود چه دستآوردهايي و به تعبيري بهرهوريهايي را ميتوانيم بروزتر در اين رابطه داشته باشيم.

از اين مسئله گذر ميکنيم و چون دو جلسه صحبت شد ديگه شايد نيازي نباشد گرچه مسئله ظرفيت و گنجايش اينکه بتواند بحثهاي عميقتر و وسيعتر و پردامنهتري را به دنبال داشته باشد هست.

ويژگي ديگر و مؤلفه ديگري که ما ميتوانيم براي حکمت متعاليه ذکر بکنيم اين است که حکمت متعاليه به درستي يک مکتب کامل است اين را بايد امشب توضيح بدهيم اين جلسه توضيح بدهيم که مرادمان از يک مکتب کامل مستقل چيست؟

پرسش: همين که مکتب شده و اينکه کامل است نقصي در آن نيست.

استاد: بله. براي شناخت يک مکتب، ما نياز به اموري و مؤلفههايي داريم که آن مکتب اتفاق بيافتد. صرف اينکه يک تفکري ممتاز و جدا باشد اين کافي نيست. صرف اينکه يک سلسله امتيازاتي هم از ساير مکاتب که اشباه و اقرانش هستند داشته باشد اين هم باز کافي نيست. ما براي اينکه يک مکتب کامل مستقل داشته باشيم بايد چند امر را مدّ نظر قرار بدهيم و اگر اين ويژگيها و اين خصائص را داشت آن وقت است که ميتوانيم بگوييم يک مکتب کامل و مستقل است.

پرسش: در واقع هر فيلسوفي که نوشته، يک نکات ممتازي دارد ولي فلسفه او مکتب نشده است. حالا چه مؤلفههايي بوده که ما ملاصدرا را صاحب يک مکتب کامل و مستقل ميدانيم؟

استاد: بله، همينطور است که فرموديد. نظرات فيلسوفان بسيار خوب، محترم، عامل تکميل، اصلاح، تتميم و نظاير آن خواهد بود و در طول اين قرون متمادي از آن وقتي که پايهگزاري شده اين فلسفه توسط جناب فارابي و بعد جناب شيخ الرئيس و امثال ذلک، از همان زمان بزرگاني و فيلسوفاني و متکفراني بودند و در مسير کاملاً اين انديشه را دنبال کردند همراهي کردند و نظرات صائب و خوبي را در جهت اصلاح تکميل تتميم داشتند و لکن بخواهد به عنوان مکتبي ديگر و تمايز و ممتاز از يک مکتب ديگر باشد اين نيازمند به امور ديگري است که بايد در آن لحاظ بشود. مثلاً ما کاملاً مکتب حکمت اشراق را يا اشراق را از مکتب مشاء متمايز ميدانيم به لحاظ روش کاملاً با هم متمايز هستند و امتياز دارند و اين روش ميتواند در تمام مسائل فلسفي حکمت اشراق راه پيدا بکند.

پرسش: بحث استفاده از شهود را

استاد: بله استفاده از شهود به عنوان يک امتياز بزرگ شناخته ميشود و باعث تمايز حکمت اشراق

پرسش: مثلاً نور قرار ميدهد و بر مبناي نور کتابش را ميچيند.

استاد: بله، همينطور است که در حقيقت فلسفه ايشان ميشود موضوعش ميشود نور و ظلمت و از بحث وجود تقريباً متمايز ميشود گرچه نقاط مشترک فراواني دارد. حکيم سهروردي اين بزرگمرد الهي که او را به عنوان يک حکيم الهي و صاحب انوار جناب صدر المتألهين در تفسيرشان از جناب صاحب حکمت اشراق به عظمت ياد ميکنند و در اسفار از ايشان به عنوان صاحب الأنوار ياد ميکنند و بسيار تجليل و تعظيم بزرگي دارند همه جا از ايشان دارند.

اين مکتب امتيازات فراواني را آورده و در مسئله علم، در مسئله نفس، در مسئله تجرد، و بسياري از مسائل، خودش را از مکتب مشاء جدا و ممتاز کرده و دستگاه فکري حکمت اشراق هم تا حد زيادي توانسته مسائل خودش را در همان دستگاه و در همان مکتب حل بکند. گرچه ما نميتوانيم يک مکتب کامل بناميم برخلاف آنچه که در ارتباط با حکمت متعاليه داريم ميگوييم يک مکتب کامل است در باب حکمت اشراق شايد نتوانيم آن عنوان کامل يا جامع را ياد کنيم اما کاملاً به لحاظ اصول مباني روش و ساير مسائل حکمت اشراق از حکمت مشاء ممتاز است ويژگيهاي هر کدام براي خودشان

پرسش: مؤلفههايي دارد ولي به کمال نرسيده است هنوز شايد به اين جهت بود که شيخ اشراق عمرش وفا نکرده بود يعني در هر صورت اين چه که داريم

استاد: بله اين هم ميتواند باشد ولي سخن اين است که بالاخره خود مکتب بايد کامل باشد به جوري که

پرسش: ظرفيت را نداشت.

استاد: اگر حتي بعد از رحلت يا شهادت ايشان کساني که آن مسير فکري را دنبال ميکنند بتوانند مسائل را از منظر آن مکتب و آن دستگاه فکري بتوانند مسائل را حل و فصل بکنند.

پرسش: مباني فکري هم ضعف داشته که

استاد: که شايد نتوانستند همه مسائل را در آن ببرند. ولي مکتب حکمت متعاليه داراي ويژگيها و امتيازاتي است که ميتواند به عنوان يک مکتب کامل محسوب بشود. به برخي از جهات ما در اين جلسه اشاره ميکنيم حالا اگر فرصت شد که همه جهات وگرنه در جلسات بعد اين بحث را ادامه خواهيم داد. پس عنوان اين جلسه اين است که حکمت متعاليه يک مکتب کامل مستقل است.

اولاً اينکه ما بايد بدانيم که نظريهها و انديشهها و افکار حول يک مسئلهاي ميتواند بسيار حتي قوي و برجسته باشد ولي جامع و کامل بودن غير از برجسته بودن يک نکتهاي است يک مسئلهاي است. در انديشه صدرايي و حکمت متعاليه مطالب بعضاً بسيار برجسته و بارز ميشود و اوج ميگيريد ترديدي نيست اما ما اگر بخواهيم از او به عنوان يک مکتب ياد بکنيم بايد ببينيم که چه ويژگيهايي است که ميتواند او را به عنوان يک مکتب شناخت.

پرسش: صرفاً اينکه مطلب بلندي گفته شده صرف اين کفايت نميکند که ما

استاد: خير، مسائل متعددي را داشته باشد مسائل متعددي را هم از منظري حل و فصل بکند تحليل بکند اينها دليلي نميشود که يک نظريهاي يک انديشهاي به صورت يک مکتب در بيايد. اولاً اينکه بايد خودش را از ساير مکاتب ممتاز بکند. از اقرانش از اشباهش کاملاً جدا بکند. همانطوري که حکمت متعاليه خودش را از مکتب مشاء و اشراق و رواق و امثال ذلک جدا کرده و امتيازات خودش را دارد يک به يک بيان ميکند. يعني ما بايد کاملاً با شناخت اين امتيازات يک نقاطي را معرفي بکنيم که براساس اين نقاط، اين مکتب از ساير مکاتب ديگر پيش از خودش متفاوت است و ممتاز است.

نکته ديگر اين است که در يک مکتب، ما يک نوع استقلالي ميخواهيم که اين مکتب از مکاتب ديگر وام نگيرد. نيايد اصولش را قواعدش را مبادياش را مبانياش را روشش را از ديگر مکاتب بخواهد بگيرد. اگر مکتب يعني حکمت متعاليه روشش بخواهد عين همان روش اشراق باشد يا روش مشاء باشد که روش عقلي صرف است در مشاء و همچنين عقل و شهود هست در اشراق، اين کفايت نميکند.

پرسش: يعني ما اگر در داخل دستگاه اشراق اشراقي فکر کرديم يا داخل دستگاه مشاء مشائي فکر کرديم مکتب جدايي تشکيل نميشود ما هم ميشويم حکمت مشاء يا يک حکمت اشراق. اگر بخواهيم جدا بشويم بايد اصلاً از آن مکتب بيرون بياييم و به نحو ديگري فکر کنيم.

استاد: ما بايد امتيازاتش را اول شناسايي کنيم که اين مکتب داراي چه امتيازاتي هست و بعد در اين مکتب سير کنيم، با اين امتياز سير کنيم. مثلاً حالا اشاره فرموديد من ادامه بدهم بحث روشي که در حکمت متعاليه است. روش حکمت متعاليه يک روشي است که برخوردار از عقل و نقل و شهود است و اين عقل و نقل و شهود به عنوان يک روش قطعي در حکمت متعاليه پذيرفته شده است.

پرسش: در قبليها نبود. مشاء را ما ميبينيم که عقل دارد شهود ندارد شيخ اشراق عقل و شهود، و حکمت متعاليه ميشود عقل و شهود و نقل.

استاد: بله. البته تفاوت مرتبه هم خيلي هست. عقل اينجا و عقل آنجا؛ ولي در اصل عقل باهم مشترکاند يا در اصل شهود بعضاً مشترکاند ولي در اينجا به جد به هر سه پرداخته ميشود و اين هر سه عقل و نقل و شهود، به عنوان روش حکمت متعاليه هست و جناب صدر المتألهين در تمام مباحث خودش اين تلاش را دارد که از اين هر سه منظر استفاده بکند. حتي در مباحث فلسفي که اقتضاء ميکند که بحث عقلي صرف باشد ضمن اينکه عقل را به عنوان يک روش قطعي در مباحث فلسفي دارد ولي چون آن دو روش ديگر را نقل و شهود را باور دارد و اينها را تثبيت کرده تأييد کرده سخني را که از نقل ميگويد نه از باب تأييد باشد يا از باب تأنيث باشد مثلاً در حکمت مشاء ما وقتي که اگر از يک آيهاي يا از يک روايتي استفاده کرديم ميگوييم از باب تأييد است از باب تأنيث است يا اگر در مکتب اشراق ما از روش عقل استفاده کرديم ميگوييم اشراقيين به عقل و استدلالات عقلي نيازي ندارند از باب تأييد و تأنيث است. ولي در حکمت متعاليه از باب تأييد و تأنيث نيست بلکه از باب دليل است.

همانگونه که عقل دليل بر مطلب است شهود دليل بر مطلب است و نقل دليل بر مطلب است چرا؟ اينها پذيرفته شدهاند و اينها مورد تأييدند.

پرسش: در واقع يک ظرفيت عظيمي براي يک فيلسوف ايجاد ميکند که در مسائل مختلف برايش راهگشا ميشود و در آن کامل بودن مکتب هم همانطوري که فرموديد يک مکتب کامل است در آن هم نقش بسزايي دارد يعني وقتي که اين منبع وحي در اختيارش هست ميتواند بهتر فلسفهاش را کامل کند و از نقص مبرا بشود.

استاد: بله همينطور است که ما اين را فعلاً حالا در همين حد داشته باشيم و بعد کار داريم با اين مسئله که مثلاً يک روش چقدر ميتواند همانطور که اشاره کرديد، چقدر ميتواند يک حکمت را متعالي بکند؟ و اين تعالي که جناب صدر المتألهين براي اين حکمت خودش انتخاب کرده که حکمت متعاليه، يک تعارف نيست يک قرارداد نيست يک عنواني نيست که مثلاً ايشان براي حکمت خودش گذاشته است. اين تعالي به حق است يعني حقيقتاً اين علوّ مرتبه وجودي دارد علوّ مرتبه فلسفي و عقلي و حکمي دارد.

پرسش: به واسطه همين وحي.

استاد: حالا يا هم عقل تعالي يافته در سايه وحي و شهود در سايه نقل و شهود، و هم آنها در کنار عقل شکوفا شدند. اينها خيلي مسائل است.

پرسش: وحي که در کنار اينها آمده هم آن شهود تعالي پيدا کرده هم عقل تعالي پيدا کرده لذا حکمت شده

استاد: همينطور است و عقل باعث شکوفايي وحي هم شده کما اينکه وحي هم در ارتباط با عقل. اين تعاطياي که بين اين روشهاي پذيرفته شده در حکمت متعاليه است باعث ميشود که ما بسيار قويتر معارف را دنبال بکنيم.

پرسش: و آن بحث تضادي که مثلاً گاهي بين عقل و دين مطرح ميشود اين هم رخت بر ميبندد.

استاد: بله، اين از نتايج و آثاري است که حالا إنشاءالله براساس اين مترتب ميشود بر اين کار. پس بنابراين ما بايد اول الآن داريم شاخصههاي يک مکتب مستقل و کامل را داريم عرض ميکنيم که در حقيقت يکي از آنها اين است که از يک روشي برخوردار است که اين روش، روش جامع و کامل است ما در جلسات قبل اين توضيح داده شد که تقريباً همه ظرفيتهاي معرفتي را جناب صدر المتألهين به ميدان آورد و ظرفيتهاي معرفتي هم از همين کانالها حاصل ميشود. وقتي گفتيم عقل، مراد فقط عقل تجريدي نيست بلکه مراد عقل تجربي عقل رياضي عقل تجريدي ناب که در عرفان بکار گرفته ميشود اينها هم هست. وقتي ميگوييم عقل، همان عقلي که حضرت استاد آيت الله جوادي آملي در کتاب منزلت عقل بيان کردند.

وقتي ميگوييم عقل، آن عقلي که در عالم تجربيات و عالم طبيعيات ميدانداري ميکند عقل تجربي است. همانطوري که آن عقلي که در عالم رياضيات دارد مالکيت ميکند و ميدانداري ميکند عقل به تعبير استاد نيمه تجربي و نيمه تجريدي است يا عقلي که در فلسفه بکار ميرود يک عقل تجريدي است و نظاير آن. همه انواع عقل به خدمت گرفته ميشود تا معرفتي که براي بشر حاصل ميشود به ميدان بيايد. همانطوري که در باب نقل همه همينطور است هر راه نقل معتبر اصطلاح استاد آقاي جوادي اين است که عقل برهاني و نقل معتبر اين عقل برهاني در طبيعيات ميشود عقل تجربي. در رياضيات ميشود عقل نيمه تجربي و نيمه تجريدي و همينطور. اين يک امتياز بزرگي است که در حکمت متعاليه وجود دارد و او را از اقرانش و اشباهش بتمامه ممتاز کرده است. لذا به لحاظ روش معرفتي، هيچ حکمتي به حکمت متعاليه نميرسد. اين يک.

نکته ديگر اين است که در حکمت متعاليه حالا مبادي فلسفي و مبادي اين علم شايد با ساير مکتبها نزديک باشد ولي در حقيقت در بحثهاي مباني، تفاوتهاي جوهري فراواني حاصل شده است و يک مکتب وقتي يک سلسله مباني قوياي و مستحکمي را بتواند پيدا بکند، ميتواند از اقرانش ممتاز بشود. مثلاً ما اگر مبناي اصالت وجود را در حکمت مطرح بکنيم يا مثلاً مبناي تشکيک در وجود را چون کثرتي که به هر حال سايرين معتقد بودند حتي مشايين يا اشراقيين، کثرت تبايني بود حالا يا تباين در وجودات بود يا تباين در ماهيات بود هر چه بود کثرت تبايني بود ولي در انديشه صدرايي و حکمت متعاليه، اولاً وجود اصيل شناخته شد و ثانياً اينکه کثرت در وجودات به عنوان کثرت تشکيکي شد و کثرت تشکيکي خيلي امر را متفاوت ميکند با مباحث ديگر.

پرسش: که هم بحث اصالت وجود را ميگوييم تقريباً اکثر موارد فلسفه و مسائل فلسفي را تحت تأثير قرار داد از آن طرف بحث تشکيک هم در جاهاي مختلف حتي بحث نفس که ايشان ميرسد آن را از همين بحث تشکيک وجود استفاده ميکند در حالي که در مشاء اين ظرفيت نبود. يعني رسيدن به اصالت وجود واقعاً تأثير گستردهاي در تمام فلسفه صدرايي داشت.

استاد: اين را ملاحظه ميفرماييد که اگر خود اين بحثها خيلي بحث دارد فقط ما داريم عبور ميکنيم مرور ميکنيم که اين مسائل به ديد علاقمندان بيايد و در نظر آنها قرار بگيرد و ما وقتي ميگوييم حکمت متعاليه يک حکمت ممتازي است و يک مکتب مستقل جامع و کاملي است بايد اين ويژگيها را داشته باشد. پس بنابراين مبانياي که در اين مکتب توليد شده، مباني فراواني است يعني اينطور نيست که ما فقط اصالت وجود يا تشکيک و امثال ذلک. در بسياري از مسائل ما مباني مختلفي را داريم. مثلاً يک بحثي را حالا اجازه بدهيد اين را در امتياز رويکردي بگوييم ببينيد يک امتيازي در مکتب حکمت متعاليه هست که اين فقط مختلف به مکتب حکمت متعاليه است و آن رويکرد الهياتي است به هستي و همه حقائق را از منظر هستي ديدن است. و وقتي منظر هستي و الهياتي ديده شد، حتي طبيعيات هم الهيات ميشوند.

پرسش: يعني از نگاه الهي وقتي از علت به معلول نگاه ميکنيم

استاد: اينها که وجودند نه حالا علت و معلول نه. اينها که وجودند نه ماهيات. وقتي نگاه ماهياتي باشد، نميشود نگاه الهياتي داشت.

پرسش: يعني يک نحوه استقلالي

استاد: ممکن است يک ثبوتي برايشان قائل باشند آنگونه که هستند. ولي وقتي وجودي شد،

پرسش: وجود رابط ...

استاد: وجود فقري و وجود رابط و امثال ذلک، تفاوت خيلي امر متفاوت ميشود. شما ملاحظه بفرماييد فقط يک گوشهاي را اشاره بکنيم مثلاً مسئله نفس در مکتب اشراق مکتب مشاء و ساير مکاتب قبل از حکمت متعاليه، همه در طبيعيات مطرح بود. ولي نگاه حکمت متعاليه آمده و اين بحث را الهياتي کرده و اين را برده در جلد هشت اسفار که بحث الهيات بالمعني الأخص است در آنجا مطرح کرده است.

پرسش: در حالي که مشاء طبيعيات را مطرح ميکرد بعد وارد بحث نفس ميشد که در واقع ميگفتند بينابين است و بعد وارد الهيات ميشد.

استاد: همينطور است حتي در الهيات شفا هماکنون نفس در طبيعيات است. در اشارات نفس در طبيعيات مطرح است. در حکمة الإشراق نوعاً اين بحثها اينگونه است. اما اين رويکردي که جناب صدر المتألهين در اين فلسفه و مکتبشان دارند از نظر رويکردي اين مسئله باز متفاوت و ممتاز است که ما همه مسائل را از درگاه وجود بخواهيم ببينيم. ببينيد اين بحثي که در باب معماري و ساختار حکمت متعاليه ارائه شد که حکمت متعاليه مثلاً هستي را از چهار زاويه عمده که «من الخلق الي الحق، من الحق الي الحق، من الحق الي الخلق» يعني وجود از اين چهار مسئله از اين دايره اين صورتبندي شده اربعه بيرون نيست بالاخره يا در مسير حق است يا در حوزه حق است يا از حق صادر شده يا به حق دارد ختم ميشود.

پرسش: همهاش الهيات است.

استاد: بله.

پرسش: يعني چهار سفر ما داريم هر چهار سفر ما الهياتي است.

استاد: الهياتي است و با محوريت وجودي دارد حرکت ميکند که وجود در اين اسفار اربعه دارد اطوار مختلفي پيدا ميکند آن وقتي که ما وجود را در حد بالقوه و بالفعل علت و معلول ممکن و واجب حادث و قديم ميبينيم اين کجا، آن وقتي که وجود را در حد واجبي ميبينيم و امثال ذلک.

بنابراين اين رويکرد در حکمت مشاء نبوده، در حکمت اشراق نبوده و يک نگرش ويژهاي است که در حکمت متعاليه اين اتفاق افتاده است. بايد اين را هم به عنوان يکي از مؤلفههاي عمده حکمت متعاليه بشماريم. اين بحث زياد سخن و حرف در ارتباط با او داشته باشيم يک نمونهاش را ما عرض کرديم که همين بحث نفس بود. يک نمونه ديگر را که حضرت استاد جوادي آملي که خيلي هم در اظهاراتشان بيان فرمودند مسئله تقرب است. ببينيد يکي از بحثهايي که ما در حوزه مباحث کلامي خودمان و عبادي خودمان داريم اين تقرب است ميگوييم که انسانها متقرب الي الله ميشوند. انسانها به ساحت الهي قرب پيدا ميکنند اين چگونه امکان دارد؟ قطعاً اين قرب، قرب مادي که نيست قرب مکاني که نيست اين يک قربي است که حالا ما هم حتي بگوييم يک قرب معنوي بايد تحليل فلسفي داشته باشيم. يک برهان فلسفي داشته باشيم که بگوييم انسان مقرب درگاه الهي بشود. ميگوييم دو رکعت نماز ميخوانم «قربة الي الله» ببينيد اين را جناب صدر المتألهين چهجوري الهياتي ميکند و آن را در چارچوب نگرشهاي فلسفي قرار ميدهد و با نگرش حکمت خودش و مباني خودش و رويکرد خودش و روش خودش اين مسئله را يک مسئله فلسفي قرار ميدهد.

ميگويد که انسان اولاً وجود اصيل است بسيار خوب. اين را به عنوان يک اصل قرار ميدهند. وجود وقتي اصيل شد از احکام عام وجود اين است که وجود مشکّک است داراي مراتب است. وقتي مشکک شد يک مبناي ديگر هم هست اينجا که از او گاهي اوقات به حرکت جوهري ياد ميکنيم گاهي اوقات به اشتداد و تضعّف ياد ميکنيم اشتداد وجودي. از مختصات وجود است که وجود نه تنها به اصطلاح شدت و ضعف دارد بلکه اشتداد و تضعف دارد که البته اشتداد ذاتي است و تضعف بالعرض است براساس آنچه که بيان شده است. اين يعني چه؟ يعني اولاً اينکه وجود 10 ميتواند وجود بيست بشود، يک؛ دو اين است که اين وجود 10 اشتداد وجودي پيدا ميکند يعني همان وجود است که شدت و اشتداد پيدا ميکند و از مرحله 10 به مرحله 20 ميرسد. همين انسان جمادي يا نباتي يا حيواني ميشود انساني ملکي الهي. همين انسان است. اين قرب پيدا ميکند.

پرسش: با اين ظرفيت فلسفي که ايشان ايجاد کرد قربي که تا حال براي ما مأنوس نبود يعني قشنگ ما متوجه ميشويم که چه اتفاقي ميافتد در بحث قرب اين استفاده فلسفه حتي در مسائل کلامي و اعتقادي اين در واقع در حکمتهاي قبلي و مکتبهاي قبلي شايد اين ظرفيت نبود.

استاد: نه، اگر ماهيت اصيل باشد ماهيت متباين است تباين که قوّت اشتداد ندارد. اصلاً ما اشتداد و تضعف نه در ماهيات داريم که متباينات هستند نه در وجودات متباينه.

پرسش: کما اينکه تشکيک در ماهيت را محال ميدانند.

استاد: همينطور است تشکيک در ماهيت را محال ميدانند، يک؛ در وجودات متباين هم باز ما نداريم. بنابراين تشکيک در حقيقت راهگشاست در اين رابطه و براساس اين مبنا قابل حل و بيان و بررسي است. کما اينکه بحث حرکت جوهري را هم اگر پذيرفته نشود کما اينکه مشاء قبول نداشتند هر اتفاقي که براي انسان ميافتد ميگفتند عرضي حالا عارض شده است ولي خود اين نفس هيچ تغييري نکرده است. باز اين هم باشد نميشود آن بحث تقرب را يا اشتداد وجودي و اين حرفها را بيان کرد. همين نکتهاي که اشاره فرموديد اينها باز در اين مباني حل ميشود بحث حرکت جوهري ميشود. نقد جدي مرحوم صدر المتألهين به امثال مرحوم شيخ الرئيس و ديگران اين است که شما در باب نفس ميگوييد که تمام کمالات به صورت عرضي عارض ميشود چطور ميشود جوهر يک شيء ثابت بشود ولي کمالات به صورت عرضي عارض باشد؟

پرسش: ...

استاد: لذا فرمودند که حرکتهاي عرضي يک حرکتهاي تبعياند. به تعبير حکيم سبزواري «و جوهرية لدينا واقعه ـ إذ کانت الأعراض کلا تابعة»

پرسش: يعني اگر اعراض هم تغيير کرده با توجه به ...

استاد: الآن اگر رنگ سيب عوض شد يا طعمش عوض شد يا مزهاش عوض شد چون جوهر سيب رشد کرده است. انسان چون جوهراً رشد کرده است کمالات وجودياش و حسناتش و ملکات فاضلهاش دارد رشد ميکند وگرنه نميشود که اين اوصاف بر اين وجود باشد. آن وقت چرا انسان عذاب ميشود يا انسان مثلاً منعم واقع ميشود؟ اگر آن نفس کامل نشده باشد و بسياري از مباحث ديگر. اينکه عرض ميکنيم اين مباني خيلي فرق کرده مثلاً در باب نفس حالا ما يک سخني ميگوييم و از آن رد ميشويم ميگوييم که اين حکمت متعاليه يک سلسله مباني توليد کرده که با اين مباني توانسته حکمت خودش را پايدار بکند و براساس آن حکمت خودش مسائلش را حالا الآن ويژگي ديگري بايد عرض بکنيم در اين رابطه. حل و فصل بکند. مثلاً بحث در باب نفس قواعد بسيار عظيمي را ايشان توليد کردند مباني يکي مسئله اين است که «النفس في وحدتها کل القوي» اين در حقيقت متفاوت است کاملاً با آنچه که در نزد مشاء و اشراق بود.

آنها قوي را بيرون ميدانستند همانطوري که بدن را بيرون ميدانستند و ميگفتند که نفس توسط قواي خودش. اما ايشان ميفرمايد که نفس همن قواست نفس در مرحله حس، حس است. در مرحله عقل، عقل است. در مرحله خيال، خيال است. باز يک مبناي ديگري که در فضاي نفس ايشان ايجاد کردند بحث تجرد ادراکياي است براي نفس که حتي ادارکات حسيه را هم مجرد دانستند و امثال ذلک.

پرسش: ولي ابن سينا قائل بود که هم ادراک حسي و هم خيالي مادي هستندچ

استاد: اينها غير مجردند و فقط تجرد عقلي را قبول داشتند. ببينيد اين چه ويژگي دارد؟ حالا ويژگي بعدي را ميخواهيم عرض کنيم که بسيار ويژگي مهمي است و اساساً مکتب بودن را با اين ويژگي ميشناسند اين است که به اصطلاح در اين مکتب همه مسائل وجود حل و فصل ميشود. ببينيد ما يک دستگاهي داريم توليد ميکنيم يک مکتبي داريم توليد ميکنيم که در اين مکتب، شما هيچ مسئلهاي را به لحاظ وجودشناسي نميبينيد الا اينکه در اين مکتب دارد حل و فصل ميشود.

پرسش: ظرفيت ايجاد کرده که همه مسائل فلسفي با اين ظرفيت حل بشود.

استاد: بله. شما مثلاً در مکتب اشراق يا مکتب مشاء اين چنين ظرفيتي را نميبينيد. اينکه عرض ميکنم آنها کامل نيستند درست است يک سلسله مطالبي بيان شده يک سلسله اصولي يک سلسله قواعدي مباني، اما شما اين همه مباحثي که در هستيشناس ما داريم با کدام مباني ميتواند در حکمت مشاء حل و فصل بشود؟

پرسش: مثل همين بحث قربي که مثال زديد.

استاد: بله مسائل قرب و مسائل خود نفس. شما در باب نفس ميگوييد که حالا يا نگرش افلاطوني يا نگرش ارسطويي که مثلاً حالا يا نفس را قديم بدانيد يا نفس را حادث بدانيم تعلقش به بدن چگونه است؟ تعلق نفس با بدن يک تعلقي است که تدبيري است ولي در اينکه اين نفس چهجوري خودش را بتواند با بدن مرتبط بکند خيلي مسئله است.

پرسش: اين مجرد است آن مادي است حالا چگونه يک مجرد دارد يک مادي را تدبير ميکند؟

استاد: بله اين جاي سؤال دارد جاي بحث دارد که چگونه ميتواند اينطور باشد. اين مبنا با بحث جسمانية الحدوث و روحانية البقاء حل شد حرکت جوهري هم کمک کرد ولي نفس در ابتداي امر جسماني است. آن سخني که در مکتب مشاء مطرح است که نفس حديث است حادث است و تعلق دارد يا در مکتب مثلاً افلاطونيها هست که نفس قديم هست حالا قديم يا حادث، مرحوم صدر المتألهين آن را از آن به روح ياد ميکند. آنکه قديم است و آنکه انشاء ميشود روح است آن هنوز در ابتداي امر در کار نيست. آنکه در ابتداي امر است نفس است که جسمانية الحدوث است. با اين مباني ما چکار ميکنيم؟ داريم مسائل را حل ميکنيم.

ببينيد ما به دنبال مکتبي هستيم که در آن مکتب بخواهيم مسائل خودمان را حل و فصل بکنيم. صرف اينکه يک سلسله احکامي را از وجود بشناسيم حالا وجود يا علت است يا معلول، يا مثلاً حالا احکام ديگري حالا وجود مادي حيز دارد مکان دارد ماده دارد صورت دارد اينگونه از مسائل بسيار ضرورت دارد خوب هم هست، ولي سخن اين است که ما ميخواهيم با اين مکتب مسائلمان را حل کنيم آيا مسئله انسان و آفرينش انسان و حشر انسان آيا حل ميشود؟ سرّ اينکه جناب شيخ الرئيس اظهار عجز ميکند و ناتواني از اينکه در ارتباط با معاد جسماني بخواهد سخني بگويد براي اينکه اين درسهاي فلسفي نميتواند مسئله را حل بکند. اين مکتب قابل حل اينگونه از مسائل واقعاً نيست.

پرسش: ظرفيت ابن سينا نداشته که با آن مبادي و مباني که داشته آن ظرفيت را بتواند معاد جسماني را حل کند. نداشته، ولي همانطور که در محضر شما بوديم در وقت شواهد الربوبيه در بحث معاد که ملاصدرا مطرح ميکند به خوبي معاد بحث معاد جسماني را حل ميکند و ميگويد جزء ضروريات است و ميپذيرد چون هم آن مباني را دارد هم آن امتياز اول را دارد که هم از عقل استفاده کرد هم از نقل استفاده کرد هم از شهود. همه ظرفيتها را بکار برد و مباني درستي چيد با اين مباني درست توانست اين مسئله را هم به خوبي حل کند.

استاد: بله و همينطور و بسياري از مسائل. و آنچه که امروز حالا اتفاقاً ما اين را در جلسات قبل بيان کرديم که معماري اين مکتب ظرفيت اين را ايجاد کرده که بتواند بپردازد. توان پرداخت يک بحث است، و اينکه بتواند از پس مسئله به دربيايد و مسئله را حل بکند يک بحث ديگري است. اگر مباني نداشته باشد نميتواند.

پرسش: به مسئله ميپردازد ولي قدرت حلّش را ندارد يا جواب اشتباه ميدهد.

استاد: همينطور است. ولي ايشان توانسته براساس اين تحليلي که به لحاظ مکتبي دارد و مبانياي که توليد کرده بسياري از اين مسائل را حل و فصل کند. ما فکر نميکنم ديگر بيش از اين هم احساس بکنم که شايد بحث بحث سنگيني هم هست خسته بکند و هم اينکه خود بنده هم خسته شدم إنشاءالله در جلسه بعد ما اين را ادامه خواهيم داد. پس بنابراين ما در اين جلسه بحث اين است که آيا حکمت متعاليه را ما ميتوانيم به عنوان يک مکتب جامع کامل مستقل بدانيم يا نه؟ به بعضي از ويژگيها و خصائص اشاره کرديم و بسياري هم مانده إنشاءالله اين را بايد در جلسات بعد عرض کنيم تا جامعيت و کامل بودن اين مکتب به مبناي اينکه بتواند همه مسائل هستيشناسي را در حقيقت حل بکند و نيازهاي فلسفي که براي جامعه وجود دارد از جايگاه اين مکتب حل بکند.

فقط يک اشارهاي بکنم در بحث مسئله يک بحثي را که دوستان محققين در حوزه مسائل سياسي داشتند گفتند که سياست متعاليه از منظر حکمت متعاليه. يعني حکمت متعاليه اين را حضرت استاد آيت الله جوادي آملي فرمودند که ظرفيت اين مکتب هست که بتواند براي امروز جامعه يک سياست متعاليه البته سياست يک بخشهايي دارد يک ابعاضي دارد برخي از آن ابعاض را فقه به عهده دارد برخي را کلام به عهده دارد و برخي را فلسفه به عهده دارد. آن برخي را که فلسفه به عهده دارد را ميتواند از منظر حکمت متعاليه جستجو کرد و آن مباني را درآورد. آيا براساس اين مباني که در اين مکتب توليد شده است همه مباني يعني گاهي اوقات بعضيها به برخي توجه ميکنند نه. بايد همه مباني را از همه موضوعات مثلاً مباني که در بحث نفس توليد شده مباني که در بحث وجود به معناي اينکه حالا ارجاع عليت به تشأن يک مبناست که نظام هستي شأن باري سبحانه و تعالي است نه معلول باشد.

اينها هر کدام از اين مباني در بخشهاي مختلف فلسفه و حکمت متعاليه توليد شده است اينها را بايد جدا جدا درآورد در موضوعات مختلف در بحث معاد در بحث نفس در بحث توحيد الهيات بالمعني الأخص در باب واحد، مباحثي مثل بسيط الحقيقه بحث صرف و بحث اتحاد اوصاف با ذات و امثال ذلک اينها همه مباني فوق العادهاي است که در هر بخشي حکمت متعاليه توليد کرده که ما اگر بخواهيم اين مباني را در اين بخشهاي مختلف در بياوريم آن وقت است که ميتوانيم بگوييم آيا اين مکتب ميتواند يک مکتب کامل و حل کننده همه مسائل فلسفي بايد يا نه؟ که حالا ببينيم تا کجا ميتوانيم پيش ببريم.

پرسش: نيازي به يک اشرافي دارد يعني هر کسي نميتواند مدعي اين باشد که من حالا بخواهم مسائل روز را و مسائل جديد را با حکمت متعاليه حل کنم. اين بايد يک اشرافي داشته باشد به مباني صدرا در همه مباحث و از آن استفاده کند در حل مسائل علوم انساني و آنچه که ميخواهد بحث سياست باشد و جامعهشناسي باشد.

استاد: برخي که اظهار احياناً اينکه چگونه ما ميتوانيم از حکمت متعاليه براي امور متدانيهمان استفاده کنيم همين است. اينها نميدانند. آن سفر «من الحق الي الخلق و من الخلق الي الحق بالحق» اينها در آنجا مباني فراواني توليد شده که براساس اين مباني بايد آنها حل بشود. آنهايي که با آن مباني آشنا نيستند فقط ميگويند حکمت متعاليه چهار تا سفر و امثال ذلک، قطعاً نميتوانند اين مسائل را حل بکنند.

پرسش: چهار تا سفر هم تمام شؤون انسان را در بر ميگيرد. شأني نيست که ما بگوييم حالا مغفول مانده در چهار سفر. آن ظرفيتي که ايشان ايجاد کرده با مباني که داشته ميتواند راهگشاي ما باشد در همه مسائلي که در اين چهار سفر براي ما پيش ميآيد از جمله آنها بحث سياست و ساير علوم انساني مطرح شده است.

استاد: همينطور است «الحمد لله» حضور علاقمندان به اين مباحث هم سلام مجدد آرزوي توفيق و اميدواريم که إنشاءالله اين بحثها مفيد قرار بگيرد إنشاءالله.

«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

پرسش: خيلي تشکر و قدرداني ميکنيم از محضر استاد حاج آقاي جوادي خيلي فيض داديد. حالا اگر من يک جمعبندي داشته باشم اگر نکتهاي بود اگر بد متوجه شديم اصلاح بفرماييد.

نکتهاي که حضرت استاد فرمودند در رابطه با اين غنا و قوّت حکمت متعاليه فرمودند نکتهاي که بحث امروز ما بود اين بود که حکمت متعاليه يک مکتب کامل است. حالا ما ببينيم ثابت کنيم که حکمت متعاليه يک مکتب کامل است بايد يک مؤلفههايي ببينيم که آيا اين مؤلفهها در حکمت متعاليه هست يا نيست؟ بايد دقت کنيم در حکمت متعاليه ميبينيم که بله يک ويژگيهايي دارد حکمت متعاليه که اين را متمايز ميکند از ساير مکتبها از جمله مکتب معروف ما مکتب مشاء مکتب اشراق اين را متمايز ميکند.

از جمله آنها بحث تمايزهايي که دارد تمايز در روش بود که حکمت متعاليه در روش خودش از عقل و نقل و شهود استفاده ميکند در حالي که ما ميبينيم مشاء از عقل به تنهايي استفاده کرده و اشراق از عقل و شهود استفاده کرده و اين امتياز مرحوم صدرا بود که نسبت به ساير مکاتب داشت.

بحث ديگر امتياز ديگري که صدرا داشت در مباني بود يعني مباني ايشان کاملاً متمايز است و از جمله بحث اصالت وجود که ايشان مطرح کرده تأثير گستردهاي در تمام فلسفه گذاشته اين بحث. بحث تشکيک وجود، بحث حرکت جوهري و مباني مختلفي که ايشان چيد و ظرفيت را براي همه مسائل ايجاد کرد و مسائل مختلفي را از جمله بحث قرب الهي و مباحث نفس را با اين مباني توانست حل کند.

امتياز ديگر در نگاه الهياتي ايشان بود ايشان يک نگاه الهياتي به کل مسائل فلسفي داشت. اينگونه نبود که مثلاً يک بحثي را بگويد که اين خارج از الهيات است نه. نگاه الهياتي داشت و با اين مبنا بود و ايشان بحث نفس را اصلاً در الهيات بالمعني الأخص آورد بر خلاف مشاء را که بحث نفس را در طبيعيات آورده است. اين امتياز سوم که بحث نگاه الهياتي مرحوم صدرا بود.

امتياز چهارم و آخرين امتيازي که حضرت استاد فرمودند امتياز در اين جهت بود که ايشان مکتبي را پايهريزي کردند که ظرفيت حل تمام مسائل را دارد يعني مسئله نفس را با اين مکتب توانستند حل کنند که در آخر اشاره فرمودند اين مکتب ظرفيتي را دارد که مسائل علوم انساني از جمله بحث سياست و ساير مباحث علوم انساني را با اين مکتب ميشود حل کرد.

استاد: حالا اين بحث ناتمام مانده إنشاءالله در جلسه بعد کامل ميشود.

پرسش: بله، إنشاءالله در خدمت شما خواهيم بود خيلي تقدير و تشکر ميکنيم دوباره از حضرت استاد و همچنين از دوستاني که به صورت آنلاين ما را دنبال ميکردند و کساني که زحمت کشيدند مؤسسه اميرالمؤمنين که زحمت کشيدند و اين موقعيت را فراهم کردند براي پيشبرد مسائل فلسفي. إنشاءالله که خدا عاقبت همه ما را ختم به خير کند صلواتي عنايت بفرماييد.

«اللهم صل علي محمد و آل محمد»