مراسم عزاداری ایام آخر ماه صفر با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین استاد مرتضی جوادی آملی از روز سه شنبه 28 مرداد ماه به مدت پنج شب بعد از نماز مغرب و عشاء در محل مسجد جامع امام حسن عسکری (علیه السلام) تهران برگزار می گردد.
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين، بارئ الخلائق أجمعين، باعث الأنبياء و المرسلين، رافع السموات و خافض الأرضين، و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين، سيما خاتمهم و أفضلهم حبيب اله العالمين، اباالقاسم المصطفي محمد، و علي الأصفياء من عترته، لا سيما خاتم الأوصياء، بقيت الله في العالمين، حجت بن الحسن عسکري، روحي و ارواح العالمين له الفداء، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».
شب پاياني ماه عظيم صفر مصادف است با سالگرد شهادت حضرت ابالحسن ثامن الحجج علي بن موسي الرضا(عليهما آلاف التحية و الثناء) به اين ذوات قدسي تولي داريم و از معاندان آنان تبري ميجوييم. مناسب است در چنين شبي پيرامون شخصيت يگانه و ممتاز امام رضا(عليه السلام) مطالبي تقديم بشود تا کسب معرفت و تحصيل ارادتي نسبت به آن حضرت انجام بشود. در همين آغاز سخن حديثي نوراني از امام رضا(عليه السلام) به عرض شما ارادتمندان و علاقمندان به ساحت امام رضا(عليه السلام) برسانيم و همگان بهرهمند شويم.
اين امام که به عنوان عالم آل محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) لقب دارد گرچه لقب مشهور آن حضرت رضا است اسم شريف آن حضرت علي است و لقب معروف بلکه معروفترين لقب آن حضرت رضا است و کنيه شريف آن حضرت ابالحسن است البته اباالحسن ثاني. امام موسي الکاظم موسي بن جعفر(عليهما السلام) کنيه شريفشان اباالحسن بود و اين کنيه را فرمودند من به پسرم امام رضا عطا ميکنم لذا اباالحسن اول امام کاظم است و اباالحسن ثاني امام رضا(عليهم آلاف التحية و الثناء) است.
اين امام بزرگوار يک بياني و حديثي نوراني دارند که راه و مسير حيات و زندگي ما شيعيان را اين حديث مشخص ميکند. فرمودند امام رضا(سلام الله عليه، صلوات الله عليه) فرمودند: «إن لکل امام عهدا في عنق اوليائه و شيعته و من تمام العهد و حسن الأدا زيارة قبورهم» يک مقدمهاي براي توضيح اين بيان شريف امام رضا(عليه السلام) هست. خداي عالم يک فرهنگي را براي بندگانش در قرآن با صداي رسا و بياني بليغ ارائه فرمود که متأسفانه خوب ما اين سخن را و اين فرهنگ الهي را در باورها و عقايدمان و در اخلاق و اعمال و رفتارمان رعايت نميکنيم و آن مسئله عهد است. عهد يکي از عمدهترين مسائل و معارف توحيدي است که خداي عالم در قرآن مورد تأکيد قرار داد و اين بعضاً به عنوان ميثاق از آن ياد کرد.
انسانها در مقابل پروردگارشان با چه وسيلهاي ميتوانند ارتباط و همپيماني داشته باشند و در سايه اين ارتباط و همپيماني مسئوليت پيدا کنند محفوظ باشند از لغزشها در امان باشند در صراط بمانند. اين امر تنها و تنها از جايگاه يک عهد و پيمان که اگر ما خوب بخواهيم اين عهد و پيمان را به آن توجه کنيم و بدان تأکيد بورزيم از آن به ميثاق ياد ميکنيم. ميثاق يعني يک عهد ناگسستني. عهد استوار. عهد محکم. آن عهدي که خداي عالم با همگان ميبندد و همه انسانها و عبادش را در سايه آن عهد مصون ميدارد از انحراف و تحريف نگاهباني ميکند و نگاهداشت انسان در سايه آن تأمين ميشود مسئله عهد توحيد است عهد توحيد يعني اينکه انسان لحظهاي خود را از خدا دور ندارد و همواره خدا را حاضر و ناظر بداند. ما بنده خدا هستيم ولي با خدا پيمان نبستيم عهد نکرديم و اين پيمان و عهد را مستحکم به عنوان ميثاق نساختيم و اين باعث ميشود که گاهي اوقات ميلغزيم از فضاي توحيد بيرون ميآييم از فضاي بندگي خدا از يکسو و مولويت و سروري پروردگار عالم خارج ميشويم.
بارها بارها خداي عالم ميفرمايد که مگر من بر شما عهد نبستم که «أن لا نعبد الا اياه» مگر خداي عالم را بندگي نکنيد؟ ممکن است انسان اشتباه بکند لغزش داشته باشد اما اين معنايش خروج از حوزه عبوديت و بندگي الهي نيست. ما همهمان اهل اشتباهيم اهل لغزشيم گناه ميکنيم و خداي عالم هم ميداند به ما وعده کفاره اين سيئات را هم داده «و لو أنهم» اگر اين جامعه و مردم اشتباه بکنند بيايند خدمت پيغمبر «جاؤوک و استغفروا الله و استغفروا لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما» اين را خداي علام خودش را آماده کرده است که اگر کسي لغزشي و اشتباهي داشت و اين لغزش يک خروج موقتي از حوزه عبوديت است دوباره متوجه باشد و برگردد و با طلب مغفرت خدا را در چهره توابيت و رحمانيت زيارت کند. «و استغفروا و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما».
بنابراين اين عهد، عهد توحيد است عهد عبوديت و مولويت است و در جاي جاي قرآن بر اين عهد اصرار ورزيده شد و تأکيد شد و فرمود اگر احياناً از تحت اين پيمان خارج شديد زود خودتان را به حوزه عبوديت برگردانيد و با طلب مغفرت همان مسير صحيح عبوديت و بندگي در پيشگاه پروردگار عالم را استمرار ببخشيد. بنابراين عهدي که انسان با خدا دارد عهد توحيد است عهد بندگي و اطاعت از پروردگار عالم است که از اين حوزه خارج نشود. اين عهد حافظ است نگهبان است صائن است شما اگر با يک انسان ديگري عهد بستيد خود همين عهدي که با افراد ديگر ميبنديد خود اين عهد شما را در مورد آن عهد ملتزم ميکند التزام قلبي و عملي پيدا ميکنيد که از آن محدوده خارج نشويد.
ميگويد من عهد بستم. يک وقت خدا دستور ميدهد که «أوفوا بالعقود» يکي از ضعفهاي متأسفانه شديد جامعه ما اين است که پيمانها و عهدهايي که تازه اين عهدها قراردادي است اعتباري است در حوزه جامعه است مورد عنايت و تأکيد خداست «أوفوا بالعقود» اين دستور صريح قرآن است. در احاديث ما يک تعبيري هست اين تعبير خيلي تعبير رسا و بليغي است و آن تعبير اين است که مؤمن کجاست؟ مؤمن را کجا بايد پيدا کرد؟ مؤمن پاي امضاي خودش است. «المؤمنون عند شروطهم» چقدر اين بيان بيان صريح رسا و بليغي است. مؤمن را ميخواهي پيدا بکني ببين کجا عهدش است؟ مثلاً عهد توحيدي قوي دارد اول اذان اول نماز اين در مسجدش است. سؤال ندارد. «المؤمنون عند شروطهم» شما با خدا شرط بستيد عهد و پيمان بستيد پيمان عبوديت امضا کرديد خدا را به عنوان مولاي خود پذيرفتيد و خود را در مسير بندگي او آماده و مهيا ساختيد معنا ندارد که اين طرف و آن طرف را آدم. «المؤمنون عند شروطهم» شما الآن بنگريد ببينيد بخش قابل توجهي از مصائب و مشکلات و آسيبهاي اجتماعي ما شکستن اين روابط انساني ما با همسايهها با فاميل با دوست با آشنا اين است که ما پيمان ميبنديم و با پيمان خودمان راه نميآييم و استوار نيستيم.
ولي در دستورات ديني آمده است که مؤمن را ميخواهي پيدا بکني «المؤمنون عند شروطهم» حالا اين يک بحثي است يک موضوعي جداست که اصطلاحاً در فرهنگ قرآن از آن به عهد توحيدي ياد ميشود آن عهدي که بين انسان با خداست و انسان مسير بندگي را براي خود کمال ميداند و مسير مولويت اله را براي خود فخر ميشناسد. «الهي» چه زيباست مناجات علي بن ابيطالب دارد «الهي کفي بي عزا ان اکون لک عبدا و کفي بي فخرا ان تکون لي ربا، اللهم انت کما أحب فاجعلني کما تحب» اينها چقدر زيبا رابطه عبوديت را معنا کردهاند پذيرفتهاند و براساس اين پيمان استوار ماندند.
خداي عالم در قرآن آن کساني که بر عهد و پيماني که با خدا خويش بستند و استوار ماندند و تبديل نکردند به عظمت ياد ميکند «و منهم من قضي نهبه و منهم من يتنتظر و ما بدلوا تبديلا» يک دسته از انسانهايي هستند که بر سر پيمان خود ماندند عهدي که با خدا داشتند اين عهد را نقض نکردند نکث نکردند. اينها در مسير اين عهد و پيمان هر چه که بود باداباد «و ما بدلوا تبديلا». اينها را خداي عالم به عنوان «رجال» رجال نه يعني مرد در مقابل زد. رادمرد. آنکه بر عهد خودش استوار است خدا او را در فرهنگ قرآن رجال ياد ميکند «رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذکر الله» يک دسته از رادمردانياند که هيچ چيزي آنها را از ياد خدا غافل نميکند و مشغول نميدارد همواره در مسير ذکر الهي هستند.
عدهاي با خدا عهد بستند و بر عهد خود استوار بودند حالا ميخواهيد اگر ما بخواهيم راجع به اين عهد که عهد توحيدي است و زوايايي دارد جوانبي دارد متعهد کيست؟ متعهدله چيست؟ عهد چيست؟ احکامش را ما در کتابهاي فقهي خودمان يک کتابي در باب عهد داريم يک کتابي در باب نذر داريم يک کتابي در باب قسم داريم. آنهايي که عهدشکني کردهاند نکث عهد کردهاند و پيماني که با ديگران حالا خدا که بجاي خود، پيغمبر که بجاي خود، امام که بجاي خود، با ديگران نکث عهد کردهاند اينها چه وظيفهاي دارند؟ دستورات ايماني ما برادران و خواهران بزرگوار خيلي در جهت حفظ و نگاهداشت يک جامعه بزرگ ايماني نقشآفرين است. شما همين مسئله عهد را در قرآن دنبال کنيد. بگذاريد همين علماي شما براي شما اين بحث را تفسير کنند تبيين بکنند ببينيد ما چقدر با فرهنگ عهد فاصله داريم. عهد توحيد.
خداي عالم مسئله رسالت را به عنوان يک عهد بين خود و انبياي الهي ياد ميکند. ما با انبياء و مرسلين عهد بستيم پيمان بستيم که اينها در مسير اداي وظيفه رسالت و آنچه که خدا بر عهده آنها در جهت هدايت جامعه بر عهده آنها گذاشته لحظهاي فاصله نگيرند. در بين همه انبياي الهي حضرت يونس از عهدش فاصله گرفت. شما ببينيد در قرآن با يونس خدا چه کرده؟ چگونه با او برخورد کرده؟ به پيامبر و ساير انبياء فرمود «و لا تکونوا کصاحب الحوت» مبادا مثل صاحب حوت يعني ماهي تکان بخورد او را با اين عذاب، او را در دهن ماهي مياندازيم اين تهديد است. نفرمود که «و لا تکونوا کيونس» مثل يونس نباشيد. فرمود «و لا تکونوا کصاحب الحوت» يعني اگر بخواهي از عهده و ميثاق رسالت فاصله بگيريد خدا با شما چنين کاري خواهد کرد. خدا در مسئله رسالت و وحي و ابلاغ وحي به مردم خيلي عزم استواري دارد عجيب است.
شما ميدانيد که پيغمبر در پيشگاه خدا محبوبترين فرد است لقب حبيب اللهي را گرفته است. «من يطع الرسول فقد اطاع الله» تا اين حد. همين خدا به همين پيغمبري که اين همه مورد محبت و علاقه خداست ميفرمايد «لو تقول علينا بعض الأقاويل لأخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين» خيلي آدم وقتي اين آيات را ميبيند ميگويد خدا چقدر در مسئله ابلاغ وحي به مردم جدي است. ميگويد همين پيغمبر با همين عظمت اگر يک واو بخواهد به اين وحي اضافه کند يا از اين وحي کم بکند ما با شدت با او برخورد ميکنيم رگ گردنش را ميزنيم. «لو تقول علينا بعض الأقاويل لأخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين» وتين رگ گردن است ما رگ گردن آن کسي که بخواهد با وحي ما شوخي بکند ميزنيم حتي پيغمبر باشد. خيلي خدا در مسير ابلاغ وحي مصمم است. اين چراغ وحي بايد روشن باشد حالا همه چشممان را ميخواهند ببندند ببندند. اين بايد روشن بشود. اين به عنوان سراج منير بايد در جامعه باشد. «إنا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا» آقايان! فرهنگ قرآن خيلي متعالي است خيلي خدا نسبت به اين مسائل باعظمت دارد برخورد ميکند.
حالا يک عهدي بين خدا و انبياء است اين را ميگويند ميثاق رسالت. اما يک عهدي بين ما و پيامبران ما است يک عهدي بين ما و امامان ما هست. اين بحثي که دارم انجام ميدهم خدمت شما شرح و تفسي اين حديث امام رضاست که فرمود: «إن لکل امام عهدا في عنق اوليائه و شيعته و من تمام العهد و حسن الأدا زيارة قبورهم». اين عهد چکار ميکند؟ امام رضا(عليه السلام) که دارد ما در شب سالگرد شهادت اين امام عزيزمان امامي که رؤوف است امامي که از علمش و از معرفت الهياش همگان برخوردار شدند و دوران مشعشع و درخشان اين چند سال پايان عمر اسلام و مکتب تشيع عالمي شد جهاني شد و به نوبه خود «ليظهره علي الدين کله» مصداق پيدا کرد. همه اديان آمدند همه علما همه انديشمندان، منکرين، زنادقه، هر کسي که در هر حوزه فکري صاحب معرفت بود به ميدان آمد و امام رضا(عليه السلام) آن حقيقت امامت را گوشهاي از آن را اظهار کرد و همگان را در آن نشست و در آن جلسه خاضع کرد. اين خضوع خضوع علمي است اينها که نيازي به اينگونه از خضوع اجتماعي ندارند اين خضوع و تواضع علمي با يهوديان نه اينکه با قرآن بخواهد با آنها استدلال کنند با کتاب تورات، با مسيحيها با کتاب انجيل، آن هم با زبان خودشان. نه اينکه مثلاً امام رضا رفته کتابها را خوانده درس گرفته زبان آنها را نه! اينکه شدني نيست. اينها دست ميگذارند به خزينه علم خدا و از آنجا از جايگاه علم الهي معدن وحياند. منبع علم الهياند و خداي عالم آنها را در يک موقعيت خاص قرار داده است.
وقتي حضرت وارد خراسان و مرو شدند از اباصلت سؤال کردند چه خبر؟ اباصلت عرض کرد يابن رسول الله مردم در ارتباط با امامت دارند حرف ميزنند که امام کيست؟ امام چيست؟ قضيه امامت چيست؟ چون جريان بنياميه و بني العباس و اينها که اجازه ندادند حقيقت امامت باز و شکوفا بشود و بتوانند بدانند که امامت يعني چه؟ امامت يک حقيقت علوي و موهبت الهي است مگر بشر ميتواند به حقيقت امامت راه پيدا کند؟ امام(عليه السلام) در باب اينکه مردم محترماند مردم بزرگوارند مردم خوباند ولي مسئله امام و امامت در حدي نيست که مردم راجع به آن بتوانند حرف بزنند «لا يدانيه احد» احدي نميتواند به مقام و مکانت امام راه پيدا بکند بعد فرمود: «أين العقول من هذا أين الإختيار من هذا» مگر عقل بشر به اينجا ميرسد؟ اگر عقل بشر به مقام امامت ميرسيد ما ناظر به امام نداشتيم.
الآن اين نه ميليارد جمعيت بنشينند باهم مشورت بکنند علمايشان يک نفر را ميخواهند به عنوان امام جامعه انتخاب بکنند که چه کسي باشد؟ که او يک چراغ منيري باشد که اهل اشتباه نباشد اهل غفلت و اهل هوي و هوس و شهوت و غضب و ظن و گمان و اينگونه از امور نباشد دستش به آسمان و جهان غيب باشد «إذا شاؤوا علموا» هر چه که بخواهند بدانند و جهان در پيشگاه آنها حاضر و آماده باشد خداي عالم سفره هستي را در جلوي ديدگاه آنها باز گذاشته باشد قدرت تصرف بر همه موجودات عالم را داشته باشند کي؟ کجا؟ احدي چنين هست کسي مثلاً؟ «أين العقول من هذا أين الإختيار من هذا» راجع به چه بحث ميکنند؟
وقتي ابراهيم خليل به مقام امامت بار يافت «و إذا ابتلي ربه بکلمات فأتمهنّ قال إني جاعلک للناس اماما» امامت بعد از نبوت حضرت ابراهيم به او عطا شده است امامت جامعه است خدا اين امامت به هر کسي نميدهد. ممکن است يک کسي پيامآور خدا باشد نبي باشد وظيفه ابلاغ و رسالت داشته باشد، ولي امامت جامعه يک خصائصي برتر از اينها نياز دارد. مستحضريد ابراهيم پيامبر به مقام نبوت رسيده بود اما از خداي عالم مقام امامت را درخواست کرده بود خداي عالم چندين آزمون سخت که از جمله آنها ذبح فرزند اسماعيل(عليه السلام) بود انجام داد «و إذا ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فأتمهنّ» وقتي او توانست از پس اين آزمونهاي سخت امامت به در بيايد آنجا بود که خداي عالم فرمود: «قال إني جاعلک للناس اماما» اينجا را ميخواهم دقت بفرماييد ابراهيم خليل دوست داشت اين کمال برتر اين عهد امامت در ذريهاش باقي باشد. خداي عالم نه نفي کرد و نه اثبات، فرمود: «قال و من ذريتي» در جواب فرمود: اين عهد «لا ينال عهد الظالمين» اين عهد نسبت به کساني که اهل ظلم به نفس هستند يا ظلم به ديگراناند اين ظلم ظلم عادي نيست آنکه در درون نفسش لحظهاي از خدا غافل بشود و توجه به غير خدا داشته باشد ذرهاي شرک در وجود او باشد چون «إن الشرک لظلم عظيم» خدا به او اين عهد را نميدهد.
من نميدانم آنهايي که بعد از پيغمبر(صلوات الله و سلامه عليه) گفتند ما خليفة الرسول هستيم اينها که سابقه کفر داشتند سابقه بتپرستي داشتند سابقه بيخدايي داشتند همين خلفا، اين را پيغمبر برايشان تفسير کرد که اين شامل آن کسي که ظلم داشته و مسئله شرک به عنوان «إن الشرک لظلم عظيم» داشته اين اصلاً قابليت اين معنا را ندارد که عهد امامت را عهد امامت آن چيزي که الآن در جامعه ما خيلي خيلي ضعيف است همين عهد است. بله، ما امام رضا را دوست داريم بر او درود ميفرستيم به زيارت قبر او هم ميرويم خيلي هم خوب است خيلي شريف است باريکلا به جامعه ما که لحظهاي حرم امام رضا(عليه السلام) خلوت نميگذارند اين خيلي کار خوبي است ولي آيا اين عهد است؟ عهد با امام که حضرت فرمود «إن لکل امام عهدا في عنق اوليائه و شيعته» اين عهد است؟
حالا يک مختصر توضيحي راجع به اين عهد عرض بکنيم تا ملاحظه بفرماييد که ما با عهد فاصله داريم. با نام حضرت آشناييم با لقب حضرت آشناييم او را دوست داريم گاهي هم به زيارت قبر شريف مشرف ميشويم اما تعهد که انسان خود را متعهد به او ببيند در فکر در عمل در خلاق در سنت و سيرت در آمد و شدها و در معاشرت در انتخاب در آراء و نظرات اين ويژگيهايي که اقتضاي عهد امامت است اين يعني چه که «إن لکل امام عهدا في عنق اوليائه و شيعته» اين عهد چيست؟ اين پيمان پيمان اطاعت است پيمان همراهي است پيمان پذيرش سنت و سيرت است پيمان اخلاق است از امام رضا(عليه السلام) يک صلواتي به روح مطهرش هديه بفرماييد.
سؤال کردند يابن رسول الله «خيار الناس» بهترين انسانها چه کساني هستند؟ يک وقتي ما در يک ترازي سخن ميگوييم که بحث امامت است و نبوت است و رسالت است اين مال ما نيست اين مال خواص از اولياي الهي است انبياء غبطه آنجا را ميخورند آنهايي که ابراهيمي هستند مشتاق آن مرتبه از مقام هستند آنها اصلاً در تراز خواستههاي ما نيست ما دون آن هستيم. اما در بين اوساط افراد جامعه بهترينها چه کساي هستند؟ سؤال کردند از آقا امام رضا(عليه السلام) افراد خير و نيکوکار و شايسته از منظر امام رضا(عليه السلام) کيستند؟ حضرت فرمودند «الذين إذا احسنوا استبشروا و إذا اساؤا فاستغفروا و إذا اعطوا شکروا و إذا ابتلوا صبروا و إذا غلبوا عفوا» پنج خصلت را براي نيکمردان جامعه اين نيکمردان در مقابل نيکزنان نيست. رادمردان انسانهاي شريف اعم از مردان و زنان اين پنج خصلت را بيان فرمودند که اگر کسي اين خصائص را داشته باشد انسان شايستهاي است مؤمن شايستهاي است.
يک: اگر کار خوبي انجام دادند خشنود باشند. خوشحال باشند. «إذا احسنوا استبشروا». آقايان! انجام کار خير را بزرگ بدانيم شما توانستيد ولو در حد افشاء سلام با ديگران نيکرفتاري کنيد خيري به ديگران برسانيد توصيه به خير داشته باشيد آنها را از بدي باز بداريد ميفرمايد هر کار خيري که انجام داديد خوشحال باشيد «و اما بنعمة ربک فحدث» اين کار خير نعمت خداست اين کار خير بالاخره چه کسي در دلتان انداخت؟ ما اصلاً متوجه نيستيم. هيچ اقدامي در نظام هستي نميشود مگر اينکه نورانيت الهي در قلب بتابد اگر اقدام خير و مثبتي باشد نور اوست اگر انسان کار خيري انجام داد خشنود باشد. «إذا احسنوا» اگر به ديگران خير رسانديد خشنود و خوشحال باشيد اين خشنودي خشنودي ايماني است اين فرح و شادماني ايماني است و ارزشمند است.
دو: «و إذا اساؤا فاستغفروا» انسانهاي نيک و شايسته به بيان امام رضا از منظر امام رضا اين است که اگر ما احياناً معاذالله لغزشي داشتيم بدي کرديم حرف تندي زديم غيبي کرديم تهمتي زديم افترائي زديم آقايان! اين فرمايش خداست که در قرآن ميفرمايد «إن بعض الظن اثم» اين چه مسئلهاي است؟ ما خيلي با اين آموزههاي وحياني فاصله داريم. «إن بعض الظن اثم» برخي از اين گمانهايي که در باب ديگران راجع به اين همسايهمان راجع به اين رفيقمان راجع به همکلاسيمان راجع به شريکمان پيدا ميکنيم «إن بعض الظن اثم» اثم يعني گناه. مواظب ظنون و گمانهاي نفساني خود باشيم. اين دين چقدر زيباست و چقدر دستور صريح و روشني دارد. بسياري از اين بدگمانيها و ظنين بودنها و ناصوابيهاي فکري که در اذهان ما پيش ميآيد اينها را قرآن گناه ميداند. «إن بعض الظن اثم» ميفرمايد که اگر کار بدي انجام شد اگر بالاخره لغزشي بود زباني بود چشمي بود گوشي بود بالاخره طعنهاي «ويل لکل همزة لمزة» اين عجيب است. «ويل للمطففين، إذا اکتالوا علي الناس يستوفون و إذا کالوهم أو وزنوهم يخسرون» ما قرآني هستيم؟ ما امت پيغمبريم؟ ما واقعاً در مقام معامله با مردم با اين معياري که خداي عالم ميگويد ... مطفف کيست کمفروش کيست؟ «الذين إذا اکتالوا علي الناس يستوفون» وقتي ميخواهند جنسي را بخرند کامل صد درصد همه را ميخرند همه را ميگيرند هر چه باشد. ولي وقتي ميخواهند به ديگران بدهند «و إذا کالوهم أو وزنوهم يخسرون» کم ميگذارند.
چقدر از جامعه ما در بازار ما اينگونه از مسائل وجود دارد؟ «ويل» واي بر مطففين. قرآن ما کجاست؟ ما کجايمان جامعه قرآني است؟ فرمود «و إذا اساؤوا فاستغفروا» اگر بدي کردند زود استغفار ميکنند خدايا از تو طلب آمرزش ميکنم ميخواهم مرا ببخشي اشتباه کردم اين از افراد نيکوکار و شايسته برميآيد. اين دو.
«و إذا اعطوا شکروا» يکي از بهترين مسائل ديني و اجتماعي خيليها ميگويند دستورات اجتماعي چيست؟ همينها دستورات اجتماعي است. همينها ريشهاش قرآني است و تفسيرش با ائمه(سلام الله عليهم) است فرمود «و إذا اعطوا شکروا» اگر يک چيزي به آنها رسيد هديهاي رسيد عطايي بود بخششي براي آنها بود اهل شکرند شکرگزارند چقدر اين دستور ما در خدمت والد بزرگوارمان که هستيم راجع به اين مسئله چند بار چندين بار من از ايشان شنيدم که «من لم يشکر المخلوق لم يشکر الخالق» اگر کسي به شما خيري رساند نيکي کرد حتماً از او تشکر کنيد. ولي من از خدا شاکر خدا، نه! شاکر خدا و متشکر از اين شخص. «من لم يشکر المخلوق لم يشکر الخالق» از اين بيان صريحتر و روشنتر و بليغتر ما داريم؟ اگر کسي به شما لطفي کرد محبتي کرد شما در مقابل اين محبت وظيفه داريد. وظيفه تشکر داريد. نه اينکه بگوييد خدا اين مرد را فرستاده، بله خدا اين را فرستاده خدا اين را فرستاده اين مظهر عطيه خداي عالم است اين مظاهر براي هميناند. اينها مظاهرند.
باران مظهر است آفتاب مظهر است دريا مظهر است صحرا مظهر است همه اينها مظاهرند که آيات الهياند انسان هم گاهي اوقات مظهر است يک طبيبي به والد بزرگوار ما ميگفت که شما که بالاي منبر ميگوييد خدايا همه مريضها را شفا بده وضع ما چه ميشود؟ حاج آقا در جواب فرمودند که به دست شما شفا بده. شما مظهر اسم شافي خدا باشيد. چقدر ارزشمند است که انسان مظهر اسم خدا باشد. اگر کسي به شما يک عطيهاي داد بله معطي حقيقي خداست اما شما مظهر اين اعطا هستيد و طبعاً بايد از شما تشکر بشود. فرمود «و إذا عطوا شکروا» اگر متاعي به آنها رسيد شکر ميکنند و تشکر ميکنند.
«و إذا ابتلوا صبروا» مؤمن آن کسي که ابتلايي و آزمون و آزمايشي برايش شده اينها صبر ميکنند. يک نکتهاي را همين جا عرض کنم و آن اين است که يک وقت ما يک جامعهاي داريم که جامعه روي ريل هدايت الهي و عهد الهي و نبوي و علوي حرکت ميکند اين گاهي اوقات مشکلات پيش ميآيد اينجا صبر ميکند. ولي يک وقت است که نه، براساس ناجوانمردي نادرستي ناصحيح بودن به جامعه ما دارد سختي وارد ميشود اين همه قطعي برق و آب اين همه مصيبتها براي بخش قابل توجهش براي اين است که انسانهاي نالايق مديران ناشايست افراد ناکاردان بيايند در رأس يک کاري قرار بگيرند و جامعه ما اينجور در زحمت بيافتد. گاهي اوقات فکر ميکنند که مثلاً طبقه سوم و چهارم ساختمان يک آقايي است يک خانمي است سن فلان چه زحمتي دارد؟ چقدر مصيبت است؟ يک وقت واقعاً يک شرايط طبيعي پيش ميآيد بله. يک وقت يک شرايط طبيعي نيست اين شرايط ساختگي است عمداً يا غير عمد از انسانهاي نالايق ناکارآمد نامدير اينجور مصيبتها براي جامعه ما ميآيد و اين همه کشوري که از غني و غنا سرشار است همه ميگويند ده پانزده منابع کل زمين در ايران است اين همه آدمهاي درست و حسابي توانمند انسانهاي غني و قانع شايسته کارآمد بلد کار اينها منزوي اينها کنار، يک عدهاي ميآيند محصول کار اين ميشود. اين حديث شامل اينها نميشود که «و إذا ابتلوا صبروا» به ما ميگويند برق نداريم صبر کنيد! آب نداريم صبر کنيد!
آب نداريم و برق نداريم آيا شرايط طبيعي است يا شرايطي است که انسانهاي ناکارآمد بر جامعه تحميل ميکنند؟ اين از آن قسم نيست. اين را بايد جامعه با قدرت مدني با بيانش با قلمش با سخنش مديران نالايق را کنار بزند و افراد کارآمد و کاردان را براي جامعه بياورد هر کسي باشد. هر کسي از هر طيفي از هر جرياني از هر تفکري که باشد شما ميخواهيد اينجوري فکر کنيد اينجوري فکر کن ولي وظيفهات آب است وظيفهات برق است وظيفهات رساندن خير به جامعه است اين منبع را به درستي استخراج کن. نبايد ما اينها را بگوييم که من شنيدم از بيان برخي از همين هملباسيهاي ما که ما برق نداريم آب نداريم صبر کنيد. «و إذا ابتلوا صبروا» عقلتان کجاست؟ کجا درس خوانديد؟ منابع معرفتي شما کجاست؟ آنکه ميگويد «و إذا ابتلوا صبروا» وقتي امتحان شدند صبر ميکنند اينکه يک امتحان طبيعي باشد.
بله، يک سيلي آمده يک زلزلهاي آمده يا يک اتفاق طبيعي بود شما مرتب به شما گفتند مدام به شما گفتند کارشناسها گفتند گفتند گفتند کشور را به اينجا رسانديد که مردم طفلکيها در زحمتاند آبشان برقشان و اين همه مکافات اجتماعيشان. اين از آن باب نيست که بيايند در خطبههاي جمعه و خطابهها و سخنرانيها و پاي منبر مردم، برق نداريم آب نداريم صبر کنيد! اين حرفها نيست «و إذا ابتلوا صبروا» يعني آن وقتي که مصيبتهاي طبيعي آمده است صبر ميکنند.
بخش آخر هم اين است که «و إذا» وقتي که «و إذا غضبوا عفوا» وقتي غضبناک شدند عفو ميکنند و ميبخشند. يکي از اوصاف انسانهاي خيرانديش و نيکوکار و مؤمن شايسته اين است که «إذا غضبوا عفوا» اگر غضب کردند عفو و بخشش ميکنند.
شب سالگرد شهادت حضرت ثامن الحجج علي بن موسي الرضا(عليهما آلاف التحية و الثناء) است قربان آن امامي که در غربت و مظلوميت و تنهايي در حال مسموميت به شهادت رسيد. خيلي اين امر سخت است. يک وقت است که در منطقه خودش در کشور خودش در شهر خودش در نزد برادران و خواهران و شرايط يک وقتي است که احدي آنجا نيست. «السلام علي من امر اهله و عياله بالنياهة عليه قبل وصول القتل اليه» يکي از سلامهايي ما به امام هشتم امام رؤوف امام عزيزمان اين امامي که وجود نورانياش جانها و دلهاي ما ايرانيها را مخصوصاً نوراني کرده اين وقتي از حضرت وادار کردند که از مدينه خارج بشود بيايد به مرو و خراسان، موقع خداحافظي رفت کنار قبر مطهر رسول الله وداع کرد و عرض کرد يا رسول الله من به هواي خودم و با انگيزه خودم از اينجا جدا نميشوم من نميخواهم از کنار شما جدا بشوم ولي حاکميت و سلطنت است دستور دادند بايد بروم اما وقتي ميخواستند بروند اهل و عيالش را جمع کردن دوستانشان را فاميلها و بچهها و همه را جمع کردند و گفتند بر من گريه کنيد.
«السلام علي من امر اهله و عياله بالنياهة عليه قبل وصول القتل اليه» قبل از اينکه مرگ و شهادت سراغ او بيايد گفت بر من گريه کنيد بر من اشک بريزيد. عرض کردند يابن رسول الله چرا شما داريد ميرويد سفر، حاکم و سلطان شما را دعوت کرده شما در اين سفر داريد با عظمت ميرويد چرا ما؟ اصلاً شگون ندارد که ما بخواهيم قبل از اينکه مرگ شما بخواهد فرا برسد گريه کنيم؟ فرمود آري براي مسافر گريه کردن خوب نيست اما من ميدانم که در اين سفر در پايان اين سفر مرگ مرا فرا خواهد گرفت و در آن وقت هيچ کدام از شما نيستيد که بر من گريه کنيد و اشک بريزيد اکنون بر من اشک بريزيد. «السلام علي من امر اهله و عياله قبل الصول القتل اليه» اما بأبي أنت و أمي يا اباعبدالله، در مقابل حسين بن علي در آخرين لحظه وداع حتي در شب عاشورا به خواهرش زينب(سلام الله عليها) فرمود مبادا گريه کني مبادا بعد از شهادت من مو پريشان کني و پيراهن بر دري، مبادا بر من گريه کني. شما گريهها در پيش داري.
اما وقتي اسب بيصاحب ابي عبدالله الظليمه الظليمه با اين آهنگ نزديک خيمهها شد بر اساس بياني که از ناحيه مقدسه آمده است اين زنها و دخترها کاشفات الرؤوس لاطمات الوجوه در حالي که مو پريشان داشتند و بر صورتهاي خودشان سيلي ميزدند آمدند اطراف اسب حسين را گرفتند و با اسب حسين سخن ميگفتند.
«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[1] ﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون﴾.[2] الحمدلله مداحي بزرگوار و مداح عزيز هستند و إنشاءالله همه را به فيض مصيبت آن حضرت و کسب مودت و معرفت إنشاءالله حاصل خواهد شد من هم چون شب آخر است اجازه ميخواهم دو سه تا دعا بکنم و از برادران و خواهران بزرگوار هم خداحافظي کنم اين چند شب مهمان شما بوديم مهمان اين خاندان بوديم و در فضاي معنويت رسالت رسول گرامي و اهل بيت باهم صحبت کرديم اميدواريم که خداي عالم به احسن وجه اينها را از همه ما قبول بفرمايد و ذخيرهاي براي عالم قبر و قيامت ما قرار بدهد دستگير ما باشد و عامل شفاعت اهل بيت و رسول الله امام مجتبي امام رضا(عليهم آلاف التحية و الثناء) باشد و خدا إنشاءالله کشور ما را نظام ما را مملکت ما را مراجع عظام تقليد مقام معظم رهبري همه را در سايه عنايتها امام زمان هدايت و حمايت بفرمايد و لغزشهاي ما را مورد عفو و بخشايش خويش قرار بدهد و مرضاي جامعه ما را شفاي عاجل مرحمت بفرمايد و همه ما را مورد رحم و لطف خاص خودش قرار بدهد. قلب مطهر آقايمان مولايمان امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرمايد.
«بالنبي و آله و إنشاءالله ادامه برنامه با مداح عزيز و بزرگوار و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.
[2]. سوره شعراء، آيه227.