أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
در بيانات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) به توصيههايي که نسبت به کميل داشتند رسيديم. تقريباً چهارده جمله به کميل فرمودند. قبلاً خود حضرت علم را معرفي کرد که «الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ»[1]. برخيها ارتباطي با ائمه(عليهم السلام) ندارند و از آنها ارث نميبرند. اگر کسي ارتباطي با کسي نداشت وارث او نخواهد بود. اساس علم در اسلام به دو قسم است به نحو مانعة الخلو نه مانعة الجمع: يکي راه درس است يکي راه ارث، جمع هر دو برکتي است که بهره بعضيها ميشود. درس همين است که انسان به حوزه يا دانشگاه و امثال ذلک ميرود کتابي را از استاد فرا ميگيرد و عالم ميشود؛ الفاظي هست قضايايي هست مفاهيم ذهني هست ادلهاي هست اين علم الدارسه است که محدودهاش مشخص است و خيلي عهدهدار عمل صالح نيست، انسان بايد تلاش و کوشش بکند آنچه را که فهميد به عمل برساند و منتقل کند اين علم الدراسه است؛ اما علم الوراثه کسب نميخواهد رنج و درس و بحث و مفهوم نميخواهد فقط پيوند ميخواهد.
براي تبيين علم الوراثه و علم الدراسه به مسئله مال و اقتصاد مثال بزنيم؛ يک وقت است که کسي کارخانه توليدي دارد يا مزرعه کشاورزي دارد توليد دارد مالک مالي ميشود اين روي کسب است. اين راه دارد يعني درس و بحث و اينها است راه کسب است. يک وقت است فرزند يک پدري است که او اهل توليد است او اهل کار است او سرمايه سنگيني دارد، بعد از مرگ آن پدر، اين پسر ارث ميبرد. اين پسر از راه کسب ارث نبرد از راه ربط ارث بُرد. هيچ کس نميتواند به اين پسر بگويد شما چکار کردي که مالک شدي؟ مال به دست آوردی؟ ميگويد من کار نکردم من فقط ربط داشتم پسر اين پدر بودم.
در ارث، ربط و پيوند حرف اول را ميزند، در کسب تلاش و کوشش و اينها. علم الدارسه و علم الوراثه هم همينطور است؛ در علم الدراسه حوزه و دانشگاه و تلاش و کوشش و درس و بحث و کتاب و کتابت و اينها لازم است، اما در علم الوراثه ربط لازم است، يک کسي بخواهد وارث امام بشود؛ ائمه(عليهم السلام)، ذات مقدس حسين بن علي(سلام الله عليه) اين نبود که ساليان متمادي برود درس بخواند، اين زيارت وارث نشان ميدهد که آنچه آدم داشت تو داري آنچه ابراهيم داشت تو داري آنچه موسي و عيسي داشت تو داري چون با همه اينها ربط داشتي «يا وارث آدم» يا وارث کذا يا وارث کذا.
در ارث تنها ربط شرط است پيوند شرط است. اگر کسي پيوند داشته باشد، علم الوراثه نصيبش ميشود، نداشته باد علم الوراثه نصيبش نميشود. وجود مبارک حضرت امير آمد گفت من يک معلمي هستم اگر با من رابطه داشته باشيد هم از علم الدراسه من استفاده ميکنيد هم از علم الوراثه، چون «أَنا رَبَّانِيُّ هَذِهِ الْأُمَّة»[2] من، تنها استاد حوزه و دانشگاه و اينها نيستم، من عالم رباني هستم، چون عالم رباني هستم، دستم هم در ارث باز است هم در کسب باز است. اگر با من رابطه معنوي داشتيد از علم الوراثه من استفاده ميکنيد، اگر با خطابهها و خطب من آشنا بوديد از علم الدراسه من استفاده ميکنيد. اگر جامع بين الأمرين بوديد هم از ارث بهره ميبريد هم از کسب بهره ميبريد. حضرت علم را معنا کرد فرمود علم وراثت کريمه است. هيچ کس نميتواند از پسر يک پدر مالدار و تاجر بپرسد تو چکار کردي که مال به دست اوردی؟! ميگويد: من کاري نکردم، من فقط با او ربط داشتم.
در علم الدراسه درس و بحث لازم است. در علم الوراثه آن سحرخيزي و آن شبزندهداري و آن زيارت ائمه و آن مناجات شعبانيه و آن ناله و آن محافظت لازم است. ذات مقدس پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية الثناء) هم علم الدراسه آورد هم علم الوراثه آورد. همان سخنرانيهای او علم الدراسه بود، هم اينکه بعد از هجرت از مکه هنوز به مدينه نيامد، در مسير قبا مسجدي ساخت؛ درباره مسجد قبا همين آيه نازل شد که ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾؛[3] درست است که بهشت ميروند و از جهنم نجات پيدا ميکنند، اما محبوب اينها طهارت است. اينها چون امامي دارند مطهر، ائمهاي دارند مطهر، فاطمه زهرا(سلام الله عليها) دارند مطهر، چهارده الگو دارند که ﴿وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً﴾[4] آنها مطهَّر هستند اينها که نميتوانند مطهَّر بشوند در مسجد با رابطههاي عبادي ميخواهند طاهر بشوند که مأموم آن امام بشوند ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾، اين يعنی ارث، نه «يحبون أن يتعلموا يجتهدوا» کذا و کذا.
آنها که در حوزه و دانشگاه هستند اکثري آنها به لطف الهي راه حق را طي ميکنند، ولي باز ممکن است خداي ناکرده در بين ما کساني هم باشند که يکي از اين چهار فرقه هستند؛ حضرت فرمود چهار فرقه ميآيند و در درس و بحث ما شرکت ميکنند ولي کاري نميکنند. اينها دلشان ميخواهد خودشان را نشان بدهند يا اگر سر و صدای چيزی شد، از آنجا سر در میآورند. اين چهار گروه را حضرت معرفی کرد همين شاگردان حضرت بودند. فرمود اينها که مشکلی را حل نمیکند؛ مشکل خودشان را حل نمیکنند مشکل ديگری را چهطور حل بکنند؟ ذات اقدس الهی مسجدی را براي علم الوراثه ساخت. غالب اين سخنرانيها و اينها در مسجد بود. وجود مبارک حضرت امير وقتي وارد نماز جمعه ميشد ميخواست خطبه بخواند، ايستاده به اندازه يک سوره قرآن سخنراني ميکرد. عقل متحير است! درست است که قرآن کلام خدا است و معادل ندارد اما اين هم بالاخره تبيين همان قرآن است شرح همان قرآن است، به اندازه يک سوره قرآن خطبه نماز جمعه حضرت است. اين کتاب شريف تمام نهج البلاغه را ببينيد. چهطوري است؟ چه زمانی فکر کرده؟ فرمود حواستان جمع باشد ما قبلاً بنشينيم مطالعه بکنيم و اينها نيست. «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْل»؛[5] الآن همه ما سالهاي متمادي بيش از هفتاد سال است که اين کوههاي تهران را ميبينيم اين کوههاي تهران کوههاي خيلي بلندي است اما يک سيل در طي اين هفتاد سال ما نديديم. مگر هر کوهي سيل دارد؟ حالا اين راه را ميبندند راه آب را نشان نميدهند يک جا سيل پيدا ميشود مطلب ديگري است. مگر هر کوهي سيل دارد؟ اين سلسله جبال بالاي تهران خيلي بلند است اما سيل بلندتر از اينها است، مگر هر کوهي سيل دارد؟ ولي حضرت امير فرمود من هر وقت شروع کردم سيل دارم «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْل»، لاريجانيها که در دامنه دماوند آنجا زندگي ميکنند ميدانند اين پرندهها که پر ميکشند نفسشان بند ميآيد نميتوانند به بالاي قله دماوند بروند. پنج هزار متر است مگر اينکه پنج شش بار وسط راه بنشينند دم بزنند نفسي بگيرند بعد بروند. فرمود مگر کسي ميتواند به سراغ من بيايد؟ «وَ لَا يَرْقَي إِلَيَّ الطَّيْر»، هيچ پرندهاي نميتواند - چه بوعلي باشد چه غير بوعلي - فکر هيچ کسي نميتواند پر بکشد تا آنجا بيايد. من هر وقت بخواهم شروع بکنم سيل دارم. بين اين کوهی تهران و قله شيار فراوان است لذا ارتباطي با قله ندارند اما آنهايي که در دامنه همين البرز زندگي ميکنند ميدانند بعضي از قسمتها است که مستقيماً با خود قله رابطه دارد. هر وقت باران آمد آنجا سيل دارد براي اينکه چند هزار متر بايد بشويد و آبها را بياورد. فرمود: «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْل وَ لَا يَرْقَي إِلَيَّ الطَّيْر».
من عالم رباني هستم بخواهيد کار مسجد قبا را پيدا کنيد ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾، مسجد مرکز من، بخواهيد درس و بحث بکنيد مرکز من «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْل» است. هم من طاهر تربيت ميکنم که ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾، هم درس و بحثها. فرمود اينها يوم القيامه هست گرچه اول گلايه دارد که چهار گروه آمدند در درس و بحث ما ولي فيضي نبردند و کاري نکردند، اينها به فکر خودشان بودند يا خواستند خودشان را نشان بدهند يا اگر ديگران سري درآوردند سری به آنجا بسپارند. بعد فرمود: اينطور نيست فيض خدا قطعشدني نيست، همانطوري که سلسله انبياء قطع نشده، سلسله ائمه قطع نشده است، سلسله علما قطع نميشود، نه علم الدراسه قطع ميشود نه علم الوراثه قطع ميشود. فرمود: «بَلَى» اينطور نيست که قطع بشود من گفتم که علم وراثت کريم است بسيار خوب! آدم ميخواهد بفهمد که دارد يا ندارد؟ کجا ببيند؟ فرمود يک آينه لازم است. آن آينه تفکر صحيح است. هر دو را حضرت امير در همين نهج البلاغه فرمود؛ هم «الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ» را فرمود، هم «الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَة» فرمود. فرمود فکر و انديشه که بکنيد، تأمل تأمل تأمل بکنيد در انديشهی شما، آنچه که من گفتم پيدا ميشود، اين يک آينه شفافي است اين آينه را غبارآلود نکنيد. اين آينه که غبارآلود نشد خيلی چيزها را نشان ميدهد، اين «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ»[6] کذا و کذا. «الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَة»، يک آينه شفافي است آن مطلبي که من گفتم در اين آينه ميبينيد که حق با کيست چکار بايد کرد و چگونه بايد عالم شد و علم را بايد چکار کرد و امثال ذلک، اينها هست.
پس هم «الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ» که دو تا راه باز است. اينطور نيست که حالا ما برويم حرم حضرت معصومه يا فلان زيارت بکنيم فقط براي اينکه بهشت برويم. البته آن بهشت سر جايش محفوظ است، درجات بهشت سرجايش محفوظ است، اما بالاخره مشکل دنيا هم بايد حل بشود يا نشود؟ اينطور نيست که حالا زيارت کردن فقط براي بهشت باشد يا مثلاً حرم رفتن فقط براي طلب آمرزش پدر و مادر باشد، همه اينها سرجايش محفوظ است اما وراثت کريمه هم سرجايش محفوظ است. انسان ميرود حرم زيارت ميکند از آنها علم رباني ميخواهد.
در پايان فرمود آن راه دوم قطع نشد. تنها وجود مبارک حضرت حجت نيست که حجت مستور خدا است، علمايي هستند مستور خدا، زهادي هستند مستور خدا همه اينها شاگردان حضرت هستند، فرمود او اصل است اينها فرع هستند. همانطوري که امام ظاهر - امام صادق و امام باقر - زرارهها و هشام بن حکمها و هشام بن سالمها را تربيت کردند، اين حجت الهي که غائب هست هم حجج غائبه تربيت ميکند. اينطور نيست که حالا بگوييم او منتظر است بيکار نشسته تا زمان ظهور بشود، خير! همانطوري که ديگران مثل امام صادق و امام باقر (سلام الله عليهما و عليهم اجمعين) علم الدراسه داشتند هر روز درس ميگفتند اين علم الوراثه دارد و هر روز شاگرد وراثتي تربيت ميکند. اينطور نيست که حالا مثلاً ميگوييم حرم رفتيم زيارت کرديم که پدر و مادر ما را بيامرزند، آنها سرجايش محفوظ است.
کنار وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) يک مردي نشسته بود گفت خدايا پدر و مادر مرا بيامرز! حضرت فرمود اين چه دعايي است!؟ خدا پدر و مادر مرا بيامرز! چرا اينطور دعا ميکني؟ فرمود: «استوسع رحمة الله». اصلاً ما را به مسابقهاي دعوت کردند که مساحتش قابل طرح نيست. اين قرآن ما را به مسابقه دعوت کرده يا نکرده؟ اين ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾[7] باب افتعال است و معني باب مفاعله را ميدهد. اين ﴿اسْتَبِقُوا﴾ گرچه باب افتعال است اما به منزله سابقوا است مثل آيات ديگري که دارد ﴿سَابِقُوا﴾[8] ﴿سَابِقُوا﴾. ﴿سَابِقُوا﴾ يعني مسابقه بدهيد. ميدان مسابقه کجاست؟ ميدان مسابقه به اندازه نظام هستي است[9]. شما اگر بخواهيد به اوج کمالات برسيد مزاحم کسي نيستيد، کسي هم مزاحم شما نيست؛ نظير فلان اتومبيل و فلان دوچرخه و اينها نيست. فرمود در ميدان مسابقه اصلاً جاي مزاحمت نيست؛ هم ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾، هم ﴿سَابِقُوا﴾ مسابقه بدهيد به مساحتي که به اندازه آسمانها و زمين است لذا هر چه شما بخواهيد مسابقه بدهيد نه کسي مزاحم شما است نه شما مزاحم کسي هستيد. حالا بنا شد انسان انساني وارسته باشد، هيچ مزاحمتي در اين کار نيست.
فرمود او که حجت الهي است اصل است، همانطوري که امام صادق و امام باقر حجت ظاهر بودند شاگردان فراواني داشتند الآن حجت باطنه داريم شاگردان فراواني دارد. اگر آنها علم الدراسه داشتند اين حضرت علم الوراثه دارد. اينطور نيست که حالا بگوييم حضرت غائب است تا ظهور بکند، الآن بيکارِ بيکار است. خير!. فرمود «بلي» در ذيل همين بيان است. اين چهارده جمله را به کميل فرمود در جمله يازده به بعد اين است که «اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ» فرمود حجت الهي نميخواهد باطل بشود. اگر غائب باشد هيچ کاري نکند، اين - معاذالله - بطلان حجت الهي است. فرمود او هر روز دارد کار ميکند منتها شما پيوند داشته باشيد ارث ببرد. از آن طرف هيچ قصوري نيست او مثل امام باقر و امام صادق هر روز دارد کار ميکند، هر روز دارد هدايت ميکند، از اين طرف بايد يک دستي بجنبد و تلاش و کوششی بکند وگرنه از آن طرف او مظهر «دائم الفيض علی البريّة»[10] است. فرمود «بلی» درست است که يک عده آمدند و از ما بهرهای نبردند، ولی حجت الهی سرجايش محفوظ است و هرگز حجت الهی باطل نميشود و علم الوراثه هميشه هست ولو علم الدراسه نباشد. اگر درِ خانه امام صادق و باقر(سلام الله عليهما) را بستند درِ علم الدراسه را بستند اما در علم الوراثه بسته نيست. فرمود حواستان جمع باشد اگر قرآن ميدان مسابقه را بيان نکرده بود انسان ممکن بود بگويد که تزاحمي هست و عالم دارالتزاحم است! عالم دارالتزاحم است، اما عالم ماده دارالتزاحم است، نه عالم معنا، هر جا سخن از مسابقه است مساحتش را مشخص کرد.
ما يک ماقبل تاريخ داريم يک مابعد تاريخ. ما يعني ما! يعني انسان. ماقبل تاريخ ما در سوره مبارکه «اعراف» فرمود ذات اقدس الهی اولين و آخرين را جمع کرد خودش را به آنها نشان داد. اينها را در سوره «اعراف» گفته است. خدا سيدنا الاستاد مرحوم علامه را غريق رحمت کند فرمود که اين سوره «اعراف» سرتاسر توحيد است.
فرمود در همين سوره «اعراف» که ﴿ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي﴾[11] اولين و آخرين را جمع کرد. اولين و آخرين چه کساني هستند؟ ميليونها سال بعد ممکن است کسي ديگر بيايد، همه را ذات اقدس الهی در آن مشهدي که ميخواهد خودش را نشان بدهد و سخنراني بکند جمع کرد ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى﴾، دو آيه است که در کنار هم است فرمود من اين کار را کردم خودم را به اينها نشان دادم. احدي معذور نيست چون در آن صحنه من خودم را به اينها نشان دادم. به همه گفتم من چه کسي هستم؟ ربّ شما نيستم؟ ﴿قالُوا بَلي﴾، چرا اين کار را کردم؟ براي اينکه هيچ کس در عالم معذور نيست. مبادا کسي بگويد من در کشور کفر تربيت شدم، پدر و مادر من کافر بودند. اين دو تا آيه در همين سوره مبارکه «اعراف» پشت سر هم است. ﴿أَنْ تَقُولُوا﴾ کذا و ﴿أَنْ تَقُولُوا﴾ کذا. ﴿أَنْ تَقُولُوا﴾ يعني مبادا أن تقولوا؛ مبادا کسي بگويد من در کشور کفر بودم من در غرب بودم آنجا پدر و مادر من کافر بودند! من طرزي خودم را به شما نشان دادم که در دستگاه شما چاپ شده است منتها شما اين را نميخوانيد و مطالعه نميکنيد. وقتي فشار ديديد از همه جا محروم شديد، ميگوييد يا الله. من همان «يا الله»اي هستم که آن روز به شما نشان دادم. احدي در عالم معذور نيست اين دو تا آيه را پشت سر هم در سوره مبارکه «اعراف» ملاحظه بفرماييد اين ﴿أَنْ تَقُولُوا﴾، نظير اينکه ﴿إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا﴾[12]، يعني «کراهة أن تصيبوا» مبادا اينکه کسي اصابت کند. فرمود ما اين کار را کرديم مبادا کسي بگويد من در ديار غرب بودم! مبادا کسي بگويد پدر و مادر من کافر بودند! مبادا کسي بگويد من در جاهليت بودم آنجا بتپرست بودند! مبادا مبادا. احدي معذور نيست. اين کجاست؟ اين در درون ما هست.
اگر درونکاو باشيم از راه ارث بخواهيم عالم بشويم اين راه باز است. اين مشهد و اين منظر در بيرون نيست که انسان از کتاب اين را در بياورد. اين در درون است. براي اينکه فرمود: ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾، خود انسان شاهد صحنه است مثل اينکه کسي در برابر آينه بايستد سر آينه را خم بکند خودش را نشان بدهد از آينه بپرسد که چه کسي را ميبيني؟ ميگويد تو را. اگر کسي سرِ آدم را خم بکند بگويد چه کسي را ميبيني؟ ميگويد تو را ميبينم. ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى﴾، اين کار را کرديم مبادا ﴿أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلين﴾[13] يا ﴿إِنَّمَا أَشْرَكَ ءَابَاؤُنَا﴾[14]، بگوييم ما غفلت کرديم يا پدر و مادر ما کافر بودند يا زمان جاهليت بود. احدي معذور نيست. اين ماقبل تاريخ ما است.
ما چنين صحنهاي را در مابعد تاريخ داريم. يعني آنجايي که ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُب﴾[15] که لوله ميکنند. قبلاً به عرضتان رسيد که به اين کاغذ که تمام مکتوباتش در آن مسطور است وقتي که لوله شد ميگويند سجلّ. فرمود ما آسمان و زمين را اينطور ميکنيم ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُب﴾، الآن آنچه که در اين يک صفحه نوشته بود مطوي است. فرمود آنطوري که سجلّ مکتوبها را در خودش جمع ميکند ما کل آسمان و زمين را لوله ميکنيم. ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُب﴾، آن وقت کذا و کذا و کذا. آن روز باز مابعد تاريخ ما است. ما در چنين صحنهاي هستيم. ما هرگز از بين نميرويم، چون هرگز از بين نميرويم يک چيزي بايد پيدا کنيم که از بين رفتني نباشد. علم الدراسه رفتني است. آنچه ميماند علم الوراثه است.
فرمود بسيار خوب، حالا حرف ما را گوش نداديد، گوش نداديد، اينطور نيست که درِ رحمت الهي بسته باشد راه خدا بسته باشد اينطور نيست. فرمود اين چهار گروهي که آمدند از ما فيض ببرند بهرهاي نبردند اما «اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً» قائم به حجت الهي باشد، يا مشهور باشد يا مستور باشد «لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّه وَ بَيِّنَاتُهُ وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ أُولَئِكَ» گوشه و کنار پيدا ميشوند در غرب در شرق و امثال ذلک پيدا ميشوند البته «وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ» به برکات آنها حجتهاي الهي محفوظ است هميشه اينطور بود و هست تا اينکه اينها را به اصلشان برميگردانند.
فرمود اگرچه هميشه در دنيا افراد عادي هم هستند ولي اينطور نيست که اينها مخفي باشند يا وجود مبارک حضرت – معاذالله - آنجا مخفي باشد مستور باشد غائب باشد بيکار باشد تا زمان حضور، نه، او هم مثل امام صادق و امام باقر هر روز دارد کار ميکند، منتها با علم الوراثه کار ميکند. اينطور نيست که حالا منتظر باشد و تسبيح بزند تا چه زمانی بشود، نخير! اين مأمور ذات اقدس الهی است به علم الوراثه. فرمود اينطوري است شاگردان خيلي خوبي دارند. بعد آخرها فرمود که کميل! خداحافظ شما، حالا برويد.
پرسش: ... دو مرتبه همين زمين است ...
پاسخ: همين زمين است منتها البته طرز ديگري که بتواند بماند و امثال ذلک. همين زمين است که بايد شهادت بدهد. اگر زمين ديگري باشد که شهادت نميدهد. فلان زمين شهادت ميدهد مسجد شهادت ميدهد که فلان همسايه ميآمد فلان همسايه نميآمد همه اينها شهادت ميدهند. شهادت ميدهند يعني الآن ميفهمند. قيامت ظرف اداي شهادت است نه ظرف تحمل شهادت. الآن زمين کاملاً ميفهمد. اگر الآن نفهمد در قيامت چگونه شهادت بدهد؟ اگر زمين، چيز ديگري باشد که نميتواند شهادت بدهد. حالا البته به سبکي که در قيامت باشد. زميني که بتواند براي ابد بماند مثل خود انسان. طرزي ذات اقدس الهی اينها را در ميآورد که مرگ ندارند، اما اينجا «کل نفس» بالاخره مرگي دارد و مرضي دارد و امثال ذلک ولي آنجا اينطور نيست، اما همين است که به آن صورت در ميآيد.
غرض اين است که وجود مبارک حضرت مثل امام باقر است، مثل امام صادق است، آنها گذشته از علم الوراثه، علم الدراسه هم داشتند ولي حضرت فقط علم الوراثه دارد فرمود «بَلَى» بله يعني ما نااميد نيستيم «اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّه وَ بَيِّنَاتُهُ» آن وقت اگر – معاذالله - وجود مبارک حضرت غائب باشد هيچ کاري نکند حجت باطل میشود. گاهی راههای فراوانی به انسان نشان میدهند معلوم هست که از کجا است ولی گوش نمیدهد – معاذالله - معلوم میشود که حجت خدا است و حجت به او تمام شده است. ميگوييم خدا رحم کرد، خدا رحم کرده ولي ما بايد از اين به بعد مواظب باشيم. اينکه بعداً مواظب نيستيم هم ميشود حجت، حجت خدا هم است، تنها رحمت خدا نيست.
غرض اين است که اين کارها را وجود مبارک حضرت کرد: خودش را معرفي کرد که من عالم ربّاني هستم، يک؛ عالم ربّاني هم مدرّس علمي الدراسه است هم مدرّس علم الوراثه، اين دو؛ علم هم حقيقتش آن است که وراثت کريمه باشد، اين سه؛ و در درون انسان اين فکرت هست، چهار؛ ما يعني ما! ما يعني انسان! هم جريان ماقبل تاريخ داريم يک استادي داريم بنام خدا که خودش را به ما نشان داد سخنراني کرد ما گفتيم بله چشم. ما اين هستيم. يک جريان مابعد تاريخ هم داريم. اين دو تا آيه در سوره مبارکه «اعراف» را مشاهده بفرماييد که چگونه خدا با ما حرف زد؟ و در ذيل هم فرمود که من يک کاري کردم که هيچ کس در عالم معذور نيست. آن عرب جاهلي که در بتپرستي زندگي ميکرد او معذور نيست براي اينکه من در درون او خودم را نشان دادم او به من قول داد: ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى﴾. اين خد ااست. دارد که «لأن لا يقول، لأن لا يقول» يک کسي بگويد ما در کشور کفر زندگي ميکرديم ﴿إِنَّمَا أَشْرَكَ ءَابَاؤُنَا﴾، فرمود اگر کسي بگويد پدران ما مشرک بودند يا ما در جاهليت زندگي ميکرديم آنها کافر بودند، نخير! من در درونتان خودم را به شما نشان دادم، تو به من قول دادي: ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى﴾. خودت شاهدم بودي. تو را شاهد خودت قرار دادم.
پس ما يعني انسان گوهر گرانبهايي هستيم. اين است که گفتند فکر بکنيد، بيش از اينکه به ديگران فکر بکنيد، در مورد خودتان فکر بکنيد، ما هستيم که هستيم که هستيم، چه اينکه بوديم که بوديم که بوديم، ما انسانها اين هستيم، اگر انسان اين است، تا بود چنين بود، تا هست چنان هست، چرا ما خودمان را ارزان بفروشيم؟ اين است که وقتي که ذات اقدس الهی انسان را آفريد گفت: ﴿فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾[16]. اميدواريم به برکت شما علما و بزرگان که نائبان ولي عصر هستيد اين کشور محفوظ بماند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . نهج البلاغه، حکمت5.
[2]. مفردات ألفاظ القرآن، ص337 ؛ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه108.
[3]. سوره توبه، آيه108.
[4]. سوره احزاب، آيه33.
2. نهج البلاغة، خطبه3.
[6] . الکافی، ج2، ص54.
[7]. سوره بقره، آيه148؛ سوره مائده، آيه48.
[8]. سوره حديد، آيه21.
[9] . ر.ک: سوره حديد، آيه21.
[10] . المصباح للکفعمی، ص647
[11] . سوره اعراف، آيه172.
[12] . سوره حجرات، ايه6.
[13] . سوره اعراف، آيه172.
[14]. سوره اعراف، آيه173.
[15]. سوره انبياء، آيه104.
[16]. سوره مؤمنون, آيه14.