جلسه درس اخلاق (1395/09/04)

06 01 2022 382122 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1395/09/04)

دانلود فایل صوتی
 

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين‏ سَيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الأطْيَبِينَ الأَنْجَبين‏ سَيَّمَا بَقِيَّةَ اللَّه فِي الْعالَمِين بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عَلَيْهِ السَّلَامْ) وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ(عَلَيْهِ الصَّلَاةْ وَ عَلَيْهِ السَّلَامْ)».[1]

مقدم شما برادران و خواهران حوزوی و دانشگاهی و عزيزان نظامی را گرامی میداريم و بخش پاياني ماه صفر كه پايان دوران اسارت اهل بيت(عليهم السلام) از يك سو و ارتحال و شهادت آن ذوات قدسي از سوي ديگر است، به پيشگاه ولي عصر تعزيت عرض مي‌كنيم! اميدواريم ذات أقدس الهي آن توفيق را به ما مرحمت كرده باشد كه از فضايل اين اهل بيت در اين مدت بهره‌هاي كافي و وافي برده باشيم!

بيان نوراني از وجود مبارك زينب كبرا(سلام الله عليها) است كه اين بيان؛ همانند بيان پدر بزرگوارش علي ‌بن ‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) از سنّت الهي خبر مي‌دهد نه از قضيه تاريخي. وجود مبارك اميرمؤمنان در نهج‌البلاغه نامه‌اي براي برخي نوشته در آن نامه مرقوم فرمود: هيچ امّتي با اختلاف خير نديد و خير نمي‌بيند: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَيْراً مِمَّنْ مَضَي وَ لاَ مِمَّنْ بَقِيَ»؛[2] يعني هيچ ملّتي، هيچ امّتي، چه در گذشته، چه در آينده «إلي يوم القيامة» از اختلاف خير نمي‌بيند. اين بيان نوراني اميرمؤمنان(سلام الله عليه) از علم او به سنّت الهي خبر مي‌دهد نه از تاريخ، اگر تاريخ باشد مربوط به گذشته است؛ ولي حضرت فرمود: آينده هم مثل گذشته چنين است كه هيچ امتي با اختلاف خير نمي‌بيند. وجود مبارك زينب كبرا(سلام الله عليها) هم سوگند ياد كرد، فرمود هر كاري كه از دست حكومت اموي برمي‌آيد، شما بكنيد: «فَكِدْ كَيْدَكَ‏ وَ اسْعَ سَعْيَكَ وَ نَاصِبْ جُهْدَكَ»؛ اما «فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا تُمِيتُ وَحْيَنَا»؛[3] قسم به خدا وحي ما را, نام ما را, پيام ما را نمي‌توانيد خاموش كنيد؛ با اينكه اينها به آن صورت اسير در‌آمدند، امام را هم كه شهيد كردند، آن امام چهارم هم كه به صورت اسير در آمده، قدرتي نداشتند كه اينها جهاني سخن بگويند؛ اما با ضرس قاطع سوگند ياد مي‌كند كه شما نمي‌توانيد اين نام را فراموش كنيد. وقتي وجود مبارك زين‌العابدين(سلام الله عليه) فرمود: «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَة فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة»؛[4] معلوم مي‌شود اين هم در رديف بزرگاني است كه به مكتب نرفته، مسئله‌آموز شد. فرمود: قسم به خدا اين نام مي‌ماند. قرن‌ها گذشته از جريان اموي و مرواني بني‌العباس با نام كربلا, قبر كربلا, نام حسين بن علي, زائران حسين بن علي(سلام الله عليه) جنگيدند و نشد و قبر اين خاندان مدت‌ها مخفي بود، قبر وجود مبارك اميرمؤمنان هم از دست اين خوارج مخفي بود. برخي‌ها نمي‌دانستند كه ابوحمزه ثمالي از كوفه بيرون مي‌آيد در يك سرزميني آن‌جا حوزه درس دارد، چند شاگرد داشت ابوحمزه ثمالي خودش از شاگردان امام سجاد بود، اين دعاي سحر ابوحمزه ثمالي كه قبلاً هم به عرضتان رسيد از همان ابوحمزه است كه شاگرد امام سجاد بود، متوجه نبودند كه چرا ابوحمزه ثمالي شاگردانش را از كوفه بيرون مي‌برد و در سرزميني آن‌جا چند نفر دور او هستند و درس مي‌گويند؛ بعدها معلوم شد اينجا قبر علي بن ابي‌طالب است، كنار قبر اميرمؤمنان حوزه‌اي درست كرده بود، قبر حضرت امير هم ساليان متمادي مخفي بود.

 اينكه دامن آن كودك آتش گرفت، كسي خاموش كرد، اين كودك محبّت و لطف آن شخص را ديد، گفت راه نجف كجاست؟ براي همين جهت بود، مي‌گفت شما نجف چه كار داريد، نجف بياباني است؟ گفت ما آخر صاحبي داريم، حسابي داريم، كتابي داريم، جدّمان آن‌جاست، خيلي‌ها نمي‌دانستند قبر وجود مبارك حضرت امير كجاست، حتي خود كوفي‌ها هم نمي‌دانستند؛ لذا وقتي اين دخترك گفت راه نجف كجاست؟ آنها تعجب كردند كه شما با نجف كه يك بيابان است چه كار داريد.

 وجود مبارك زينب كبرا با همين علم غيبي كه از دودمان اهل بيت پدر و مادر بزرگوار آموخت، فرمود: قسم به خدا نمي‌تواني اين نام را فراموش كني! هيچ عاملي در ترويج جريان كربلا به اين صورت از بيگانگان يا آشنايان دخالت نداشتند، فقط همان «وَ فِي قُلُوبِ مَنْ وَالاهُ قَبْرُه‏».[5] اين جريان ميليوني أربعين را كه خدا اجر همه اينها را با خودش قرار بدهد، به همه اينها پاداش دنيا و آخرت بدهد، سعادت و سيادت و كرامت و شرف و عزّت بدهد و سلامتي عطا كند، به همه زائران حسيني خير دنيا و آخرت عطا كند! اين نام مبارك را زينب كبرا فرمود نمي‌توانيد فراموش كنيد.

همه ما مي‌خواهيم بمانيم، هيچ كسي نمي‌خواهد بپوسد، اين بدن مي‌پوسد؛ براي اينكه ما ارتباطي با «وجه الله» داشته باشيم، خداي سبحان «وجه الله» را استثنا كرد، خود ذات أقدس الهي منزّه از استثنا و مستثني و مستثني‌منه است، نمي‌شود گفت همه از بين مي‌روند مگر خدا، او فوق اين حرف‌هاست؛ منتها وجه او، فيض او، ظهور او قابل بحث است: ﴿كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ﴾,[6] ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ ٭ وَ يَبْقي‏ وَجْهُ رَبِّكَ﴾،[7] اين فيض الهي كه به صورت انبيا و اوليا ظهور مي‌كند اين مي‌ماند. ما آن توان را نداريم كه مستقيماً با ذات أقدس الهي گرچه او با ما رابطه مستقيم دارد؛ ولي ما با او رابطه مستقيم نداريم، ما مشكل خودمان, خودمان را مي‌بينيم. ـ اين مطلب داخل پرانتز را توجه کنيد ـ قُرب و بُعد از اضافه‌هاي «متخالفةالاطراف» است و «متوافقةالاطراف» هم هست؛ يعني اگر دو چيز بودند، اين اوّلي به دومي نزديك بود، دومي هم به اوّلي نزديك است، ديگر نمي‌شود گفت اين ديوار شرقي به ديوار غربي اين مقدار فاصله دارد؛ اما ديوار غربي با ديوار شرقي بيش از اين فاصله دارد، اينها اضافه‌هاي «متوافقةالاطراف»‌ هستند؛ مثل اخوّت, اگر اين شخص برادر اوست، اين هم برادر اين است، اگر اين برابر اوست، او هم برابر اين است. اضافه‌هاي «متخالفةالاطراف»؛ مثل كوچكي و بزرگي، اين از او بزرگ‌تر است، او از اين كوچك‌تر است؛ اما مساوات, محاذات اينها اضافه‌هاي «متوافقةالاطراف» هستند؛ ولي در امور معنوي چنين نيست، ممكن است «الف» به «باء» نزديك باشد و «باء» از «الف» دور. اينكه درباره ذات أقدس الهي فرمود: خدا به شما نزديك است: ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد﴾[8] است؛ اما درباره كفار و منافقان و افراد «ضعيف‌الايمان»، ﴿يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ﴾؛[9] يك انسان تبهكار از خدا دور است، در عين حال كه خدا به او نزديك است، أقرب است، ﴿مِنْ حَبْلِ الْوَريد﴾، در قرب و بعد معنوي چنين است، «متوافقةالاطراف» نيست. خداي سبحان با ما نزديك است: ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾؛ اما مشكل از ماست كه ما از او دوريم. اين معنا را بخواهند از باب تشبيه معقول به محسوس به صورتي در بياورند؛ مثل اين است كه اگر كسي يك برادر و دوستي داشته باشد، ساليان متمادي از فراق او رنج مي‌برد و او از سفر برگشت و اين كنارش نشسته است و او نابيناست و آن شخص به اين نابينا نزديک است، ولی اين نابينا از او دور است. اگر كسي نابينا باشد كه ﴿كانَتْ أَعْيُنُهُمْ في‏ غِطاءٍ عَنْ ذِكْري﴾[10] فرمود: چشم اينها از نام و ياد من محجوب است؛ لذا نمي‌بيند. بنابراين اين قُرب و بُعد در عين حال كه اضافه «متوافقةالاطراف» است نسبت به افراد مادي، ممكن است نسبت به افراد معنوي اضافه «متخالفةالاطراف» باشد؛ يعني «الف» به «باء» نزديك باشد؛ ولي «باء» از «الف» دور اين ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾ قرب الهي است؛ اما ﴿يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ﴾ براي كفار.

وجود مبارك زينب كبرا(سلام الله عليها) فرمود ما اگر بخواهيم بمانيم، بايد با اين «وجه الله» يك ارتباطي داشته باشيم، گرچه وجه خدا، آن فيض عام به ما نزديك‌تر از رگ گردن يا رگ حيات ماست؛ اما ما چون دوريم به هر حال بايد با اينها ارتباط داشته باشيم. هيچ كسي نمي‌خواهد بپوسد آن‌كه به فكر ماندن نيست او مشمول، ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ﴾[11] نيست، او گرفتار ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ﴾[12] است، ما همه مي‌خواهيم بمانيم، راه ماندن هم همين است. فرمود: قسم به خدا ما ماندني هستيم، هيچ نمي‌تواني نام ما را فراموش كنيد؛ اين مي‌شود يك عنصر محوري و مدار اصلي قرآن و سنّت اهل بيت(عليهم السلام).

ما اگر بخواهيم بمانيم، اگر اختلاف داشته باشيم كه جامعه ما ـ معاذ الله ـ إرباً اربا بشود، هيچ كدام ما خير نمي‌بينيم. اگر اكثري قاطع جامعه به طرف قرآن و عترت دارد حركت مي‌كند، ما چند نفر جدا باشيم، يقيناً خير نمي‌بينيم. بيان نوراني حضرت امير در هر دو زمينه است، هم درباره اينكه خود امت ارباً اربا بشود از قرآن و عترت جدا شود، فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَيْراً مِمَّنْ مَضَي وَ لاَ مِمَّنْ بَقِيَ» و اگر اكثري جامعه به طرف قرآن و عترت ـ به لطف الهي ـ حركت كرد چند نفري بخواهند از اين جامعه جدا شوند، اين هم يك بيان نوراني از حضرت امير در نهج‌البلاغه هست، هم يك مَثل معروف عربي دارد؛ آن بيان نوراني حضرت امير در نهج‌البلاغه اين است كه «الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ»[13] فرمود: يك چوپان كه يك گلّه را هدايت مي‌كند، اين گلّه در تحت رهبري اوست، او راعي است، چوپان است، رعايت مي‌كند، مسئول حفظ اين گلّه است، تمام تلاش و كوشش اين چوپان اين است كه اين رمه را حفظ كند. اگر به يك جايي رسيدند كه يك دسته علف سبزي روييده است، يك گوسفند تك‌چري به طمع آن دسته علف حركت كند، اين از اين رمه و قافله جدا شده است، اين طعمه گرگ است. حضرت فرمود: همان‌طوري كه گوسفند تك‌چر طعمه گرگ است، يك انسان تك‌رو هم طعمه شيطان است: «الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ»؛ اين بيان نوراني حضرت امير در نهج‌البلاغه هست؛ يك مَثل معروفي هم در لغت عرب هست كه «القاصية للذئب»؛[14] يعني آن «شاة» كه قاصيه است، «أقصي»؛ يعني دورتر، اين از رمه فاصله گرفت و دور شد، اين از آنِ گرگ است.

ما بايد دو كار بكنيم: يكي براي امت است، يكي براي خود ما, امت ما بايد از قرآن و عترت جدا نشود تا خير ببيند؛ چون خير را خدا در قرآن عترت ناميد، او را نور و بركت ناميد. دوم اينكه اگر اكثريت قاطع به طرف قرآن حركت كردند، ما مرزمان را جدا نكنيم. اين بيان نوراني وجود مبارك زينب كبراست كه فرمود: قسم به خدا اين نام محوشدني نيست؛ چون جزء «وجه الله» است. چه چيزي بخواهد «وجه الله» را محو كند؛ چون همه زيرمجموعه «وجه الله» هستند، بيرونِ «وجه الله» كه چيزي نيست، درون «وجه الله» كه با او هماهنگ است؛ لذا اينكه مي‌فرمايند، اگر خدا چيزي را اراده كرد، يقيناً حاصل مي‌شود،[15] به همين دو نكته است؛ چون بيرون از قلمرو اراده خدا، چيزي وجود ندارد، در حوزه و درون قلمرو قدرت خدا همه تحت فرمان او هستند؛ لذا فرمود: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ﴾ برهان مسئله را كه قرآن ذكر مي‌كند كه اراده خدا نفوذ‌ پذير است و تخلف ناپذير و شکست ناپذير است، برهان آن اين است كه ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،[16] اگر همه موجودات آسمان و زمين سپاه و ستاد الهي‌ هستند، چيزي بيگانه نيست، نه در بيرون قلمرو خلقت عالم چيزي وجود دارد، چون عدم محض است, نه در درون خلقت يك چيز ناهماهنگ است، چون همه سپاه و ستاد الهي هستند. ما هم ـ إن‌شاءالله ـ اگر بخواهيم خير ببينيم، اين دو كار را بايد بكنيم؛ يعني همه با هم در خدمت قرآن و عترت باشيم، يك و اگر اكثري قاطع در خدمت قرآن و عترت‌ هستند، ما هرگز از اين اكثري جدا نشويم، اين دو; تا با وجه خدا هماهنگ باشيم كه بارزترين مصداق وجه خدا، انبيا و اوليا اهل بيت عصمت و طهارت هستند؛ آن‌گاه ماندني هستيم، هرگز از بين نمي‌رويم. فرمود: «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهرُ»[17] فرمود: تا روزگار هست، مردان الهي باقي‌ هستند كه ما اميدواريم اين نظام ما, اين رهبر ما, اين مراجع ما, اين دولت و ملت و مملكت ما در سايه قرآن و عترت از خير دنيا و آخرت بهره‌مند بشوند!

 روح مطهر امام راحل, علامه طباطبايي, آيت الله العظميٰ موسوي اردبيلي, همه شهدا، همه علما، همه مراجع مشمول رحمت خاصّ الهي باشند!

عزاداری همه، مخصوصاً أربعينيها مشمول عنايت ولی عصر باشد!

 و خطر سلفي و داعشي و تکفيري را به استکبار و صهيونيسم برگردان!

اين نظام الهي را تا ظهور صاحب اصلي خود از خطري محفوظ باشد!

و عزيزان سپاهی و بسيجی که هفته بسيج هم هست و عزيزان ارتشی و نظامی و آموزشی همه مشمول دعای ويژه ولی عصر باشند تا اين نظام، تا ظهور آن حضرت از هر خطری محفوظ بماند!

«غَفَرَ اللهُ لَنٰا وَ لَكُمْ وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكٰاتُه»

 


[1]. مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.

[2]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه176.

[3]. اللهوف علي قتلي الطفوف(فهري)، ص185؛

[4]. الإحتجاج فی أهل اللجاج، ج2، ص305.

[5]. زاد المعاد ـ مفاتيح الجنان، ص511.

[6]. سوره قصص، آيه88.

[7]. سوره الرحمن، آيه26 و 27.

[8]. سوره ق، آيه16.

[9]. سوره فصلت، آيه44.

[10]. سوره کهف، آيه101.

[11]. سوره إسراء، آيه70.

[12]. سوره أعراف، آيه179.

[13]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه127.

[14]. مجمع البحرين، ج1، ص341.

[15]. سوره يس، آيه82؛ ﴿إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون‏﴾.

[16]. سوره فتح، آيه4 و 7.

[17]. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، حکمت147.


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات