أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِلَيْهِ مَرْجِعِكُمْ جَمِيعاً وَعْدَ اللّهِ حَقّاً إِنَّهُ يَبْدَأُ الخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالقِسْطِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ (٤) هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَالقَمَرَ نُوراً وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالحِسَابَ مَا خَلَقَ اللّهُ ذلِكَ إِلَّا بِالحَقِّ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (۵) إِنَّ فِي اخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ (۶)﴾
جريان معاد براي اهميتي كه دارد ذات اقدس اله آن را با بيانهاي متنوع بازگو ميكند گاهي در امكانش گاهي در ضرورتش كه دو مقام بحث بود گذشت براي امكان گاهي از مثل سخن به ميان ميآيد گاهي از اعلي و اقوا اگر ذات اقدس اله قدرت آن را داشت و دارد كه يك چيزي را بيافريند مثل او را هم ميتواند اگر جريان معاد مثل مبدا است يعني خلق مجدد مثل خلق ابتدايي است حكم الأمثال هم في ما يجوز و فيما لايجوز واحد است و خدا توانست آن مثل اول را بيافريند پس قادر است مثل دوم را هم بيافريند گاهي از اعلي به اسفل استدلال ميكند ميفرمايد چيزي كه سابقه وجود نداشت آفرينش او دشوارتر از چيزي است كه سابقهٴ وجود دارد منتها پراكنده است و چيزي كه مهمتر از خلق انسان به را به عهده گرفت ﴿أأنتم أشد خلقاً أم السماء بناها ٭ رفع منمكها﴾[1] كذا و كذا نسبت به انسان بطريق اولي است اين بطريق اولي را در خلال استدلالهاي گذشته ملاحظه فرموديد براي تفهيم ما است و اينكه فرمود ﴿و هو أهون عليه﴾[2] براي توجيه ماست وگرنه ﴿و لله المثل الأعلي﴾[3] ﴿و له المثل الأعلي﴾[4] چيزي كه قدرتش نامتناهي است فرض ندارد كه يك امري براي او آسان باشد يك امري براي او آسانتر تفاوت نسبت به قدرت نامتناهي معقول نيست گذشته از اينكه او «فاعل لا بالحركة» است وقتي ﴿إنّما أمره طذا أراد شيئاً أن يقول له كن فيكون﴾[5] با اراده كار بكند نه با اعضا و جوارح و صرف نيرو بنابراين خستگي ندارد.
مطلب ديگر آن است كه جزايي كه به مؤمنان ميدهد حد اقلش قسط و عدل بود و حد اكثرش آنچه كه خود او مصلحت ميداند كه قبلاً گذشت و اين به چند نحو كرامت خود را ذات اقدس اله ظاهر كرده است كه آنها هم بازگو شد يكي از بخشهايي كه مربوط به حساب كريمانهٴ خداست اين است كه دربارهٴ مومنين فرمود خداوند اينها را جزا ميدهد ﴿بأحسن ما كانوا يعملون﴾[6] درباره كفار نفرمود بأسوء ما كانوا يعملون بلكه فرمود ﴿و لنجزينّهم اسوء الذي كانوا يعملون﴾[7] تفاوت اين دو تعبير آن است كه دربارهٴ مومنان كه فرمود ﴿لنجزيّنهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون﴾[8] اين چند تا وجه بود كه يكي از آن وجوهي كه تفسيرش گذشت اين است كه مومن بالاخره كارهاي ضعيف، متوسط و قوي زياد دارد ما همه اعمال او را برابر با احسن اعمال او جزاء ميدهيم نتيجه ميدهيم مثل اينكه يك طبق داري يك دست فروشي يك باغداري كه مثلاً هزارتا درخت در باغ اوست اين هزارتا درخت هركدام ميوههاي فراواني هم دارند كل باغ اين درخت محصولاتش بالاخره سه قسم است آن ميوههايي كه خيلي عالياند، ميوههاي متوسط و ميوههاي ضعيف اگر يك كريمي خواست با اين باغبان كريمانه رفتار كند همه را به قيمت آن بهترين ميوه بخرد اين خريدن است برابر با بِاَحسن ميوههاي او يعني همه را بقيمت آن ميوههاي برتر بخرد اگر مومن يك كار ضعيفي دارد يك كار متوسطي دارد يك كار احسن و اقوايي دارد مشمول كرامت ذات اقدس اله قرار بگيرد خداوند همه اعمال او را برابر احسن ما كان يعمل ميخرد فرمود ﴿لنجزينّهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون﴾[9] اين يكي از وجوهي بود كه در تفسير آن آيه گذشت ولي در جريان كفار و امثال آنها تعبير اين نيست كه بأسوه ما كانوا يعملون تعبير اين است كه آيهٴ 28 سورهٴ فصلت فرمود ﴿فلنذيقنّ الذين كفروا عذابًا شديدًا و لنجزينّهم أسوء الذي كانوا يعملون﴾ فرمود حالا كه اينها كافرند ما ممكن است از بعضي از گناهانشان بگذريم اما از آن اسوئشان نميگذريم بالاخره آنها يك گناه كوچك دارند يك گناه متوسط دارند يك گناه اكبر و اصغر ما آن ﴿أسوء الذي كانوا يعملون﴾[10] را بالاخره به حساب ميآوريم و كيفر ميدهيم پس فرق است بين اينكه ﴿لنجزينّهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون﴾[11] كه دربارهٴ مومنين است يا بفرمايد بأسوء ما كانوا يعملون كه چنين چيزي نيست دربارهٴ كفار يك چنين چيزي نفرمود چون فرمود ﴿جزائًا وفاقًا﴾[12] چون ﴿جزائًا وفاقًا﴾[13] است هرگز كيفر بيشتر از گناه نيست منتها حالا كه بنا شد يك كسي را تنبيه بكنند ممكن است برابر گناهان كوچكش ممكن است از گناهان كوچكش عفو بكنند يا از گناهان متوسطش صرف نظر بكنند اما از آن كفرش كه اكبر گناهان اوست از آن صرف نظر نميكنند پس بنابراين تعبير ﴿و لنجزينّهم أسوء الذي كانوا يعملون﴾[14] با ﴿جزائًا وفاقًا﴾ يا ﴿ليجزي الذين ٰامنوا عملوا الصالحات بالقسط﴾[15] و مانند آن هماهنگ است. مطلب ديگر آن است كه در آيهٴ محل بحث كه فرمود ﴿هو الذي جعل الشمس ضياءً﴾ اين براي تبيين مسأله معاد است گرچه نظم علمي نظام كيهاني را دارد ذكر ميكند بهرههاي توحيدي متقيان را در اينجا ذكر ميكند اما بحث در سياق معاد است ميفرمايد اين عالَم منظم بيهدف نميتواند باشد و اينها بالحق خلق شده اند اين "باء" بالحق باء سببيه نيست تا حالا آنها كه وسائطاند ميانجي اند اولياءاند، انبياء را شامل بشود اين باء يا باء ملابست است يا باء مصاحبت يعني عالم در كسوت حق آفريده شده يا عالم در صحبت حق آفريده شده به حق پوشيده و پيچيده است خالي از حق و عاري از حق نيست خب اگر هدفي در كار نباشد معادي در كار نباشد حساب و كتابي در كار نباشد ميشود باطل چون كار بيهدف باطل است ديگر اين نظام آفرينش كه در جامة حق است در ظرف است در صحابت حق است، مصحوب حق است ملبوس حق است به مقصد ميرسد حالا كه به مقصد ميرسد شما مواظب باشيد در مقصد دستتان خالي نباشد بعضيها با دست خالي و دل تهي و اينها برميگردند كه فرمود ﴿و أفئدتهم هواء﴾[16] يعني چيزي تهيه نكردند دلهاي اينها خالي است اگر دل خالي باشد خب دست هم يقينًا خالي است فرمود ﴿و أفئدتهم هواء﴾ يعني خالي است اما كسانيكه قلوبشان متيّم به نام حق است يا بالاخره نازلتر از او يك سلامت قلبي براي آنها مطرح است اينها با دل خالي برنميگردند خب پس گرچه ﴿هو الذي جعل الشمس ضياءً و القمر نورًا﴾ ميتواند صبغهٴ توحيدي داشته باشد نظام داخلي را معين بكند اما در پايان آيه كه دارد ﴿ما خلق الله ذلك إلاّ بالحق﴾ نشانهٴ آن است كه هدف گيرياش راجع به معاد است ﴿هو الذي جعل الشمس ضياءً و القمر نورًا و قدّره﴾ اين نور را ﴿منازل لتعلموا عدد السنين و الحساب ما خلق الله ذلك إلاّ بالحق﴾ و اين آيات را براي علما و انديشوران توضيح ميدهد كه اينها بيايند از نظر كيهان شناسي بررسي كنند كه چنين چيزي بالاخره بدون هدف نخواهد بود.
در قرآن كريم فرمود كه مخلوقات ما تنها اين نيست كه شما با چشم مسلح يا غير مسلح ميبينيد بعضي از چيزها را اصلاً مقدورتان نيست كه درك بكنيد و نميبينيد حالا يا با چشم مسلح يا غير مسلح در سورهٴ مباركهٴ حاقه آيه 38 و 39 سوگند خدا اين است ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرون﴾ اولاً سوگند به اختران سپهر را يك سوگند مهم ميداند در سورهٴ مباركهٴ واقعه فرمود ﴿فلا أقسم بمواقع النجوم ٭ و إنّه لقسم لو تعلمون عظيم﴾[17] لكن در سورهٴ حاقه آيهٴ 38 به بعد دارد به اينكه آنچه را كه ما در اجرام آسماني آفريديم بعضي ها را ميبينيد بعضي ها را نميبينيد ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرون﴾[18] لذا شما ميبينيد اليوم هم با اينكه با چشمهاي مسلح دارند اجرام آسماني را رصد ميكنند خيلي از چيزها را نميبينند بعد ها ممكن است كه برايشان مثلاً كشف شود بعد ببينيد باز ﴿ما لا تبصرون﴾ ديگري هم هست لذا در بخشهاي سورهٴ مباركهٴ نحل فرمود كه اين وسائل نقليهاي كه مثلاً الآن ما براي شما آفريدهايم كه مشكلات حمل و نقل شما را تامين بكنند تنها اينها نيست يك چيزهايي هم ما خلق ميكنيم كه شما نميدانيد در سورهٴ مباركهٴ نحل اوائلش به اين صورت بازگو شد آيهٴ 5 سورهٴ مباركهٴ نحل به بعد ﴿و الأنعام خلقها لكم فيها دفءٌ و منافع منها تأكلون ٭ ولكم فيها جمال حين ترحيون وحين تسرحون ٭ وتحمل أثقالكم إًي بلدٍ لم تكونوا بٰلغيه إلا بشق الأنفس إنّ ربكم لرؤف رحيم ٭ والخيل والبغال والحمير لتركبوها وزينة﴾.
اينها وسائل نقلي و آرايش و زينت شماست ﴿و يخلق ما لا تعلمون﴾[19] شما هنوز اوائل راهيد يك چيزهايي را هم ذات اقدس اله ميآفريند كه شما نميدانيد اين ﴿و يخلق ما لا تعلمون﴾ الي يوم القيامه حضور و ظهور دارد اينچنين نيست كه الآن انسان بگويد اين ديگر آخر خط فن آوري و صنعت است نه خير خيلي از چيزها را ممكن است در اثر ترقيات علمي بشر خلق بكند كه ما نميدانيم بشر خلق كرد يعني ذات اقدس اله خلق كرد بشر ابزار او هستند هم به دليل ﴿لله جنود السمٰوٰت و الأرض﴾[20] معلوم ميشود بشر و انديشههاي بشري جزء جنود و سپاه اوست هم خودش بصورت اصل كلي فرمود ﴿خلقكم و ما تعملون﴾[21] شما و كار شما مصنوع ماييد بالاخره تمام شئون شما در تحت تدبير ما است ديگر اينطور نيست كه شما معاذالله مفوَّض باشيد مستقل باشيد كه تفويض كه از جبر بدتر است خب پس بنابراين اين ﴿و يخلق ما لا تعملون﴾[22] الي يوم القيامه حضور و ظهور دارد نه الآن آخر خط است نه در گذشته اينچنين بود در آينده نزديك يا دور هم همينطور است فرمود خيلي از چيزها است كه ما بعداً ميآفرينيم و به بشر ميفهمانيم ميآفريند در حقيقت كار ماست كه از راه مجاري بشري است و شما الآن نميدانيد هم نسبت به سپهر فرمود ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرون﴾[23] آنجا ديگر كار شما نيست كار ماست و فرشتگان ما ماموران ما هستند در توليد ستارگان فرشتگان كه مدبراتند ماموران ما هستند در اين صنايع نرم افزار و سبك افزار و سنگين افزار و أو ما شئت فسمه كه در راه است اينجا شما ابزار مائيد به بت پرستان ميفرمايد ﴿خلقكم و ما تعملون﴾[24] ميفرمايد شما و بتها بالاخره محصولهاي ماييد اينطور نيست كه حالا مستقل باشيد بنابراين آنچه كه ذاق اقدس اله در آسمان يا در زمين آفريده است همه اينها چه مع الواسطه چه بلا واسطه اينها بالحقند در صحبت حق است نميشود حق را از اين نظام آفرينش جدا كرد لن يفترقا حتي يردا علي الله سبحانه تعالي. عالم با حق بودن از هم تفكيك پذير نيست اگر عالم بيهدف باشد يعني تفكيك شده يعني اين لباس از آن لابس جدا شده اين مصاحب از آن مصاحب جدا شده در حاليكه فرمود اين بالحق است كسي نميتواند اين كسوت را يا صحابت را از بين ببرد. خب
﴿يفصّك الاٰيٰت لقوم يعلمون﴾ در جريان قمر سورهٴ مباركهٴ يس به اين صورت آمده است كه ما اين را ميگردانيم تا به حالتهاي اولي درآيد يا كهنه شود بالاخره آيهٴ 38 و 39 سورهٴ مباركهٴ يس اين است ﴿و الشمس تجري لمستقرّ لها ذلك تقدير العزيز العليم ٭ و القمر قدّرناه منازل حتي عاد كالعرجون القديم﴾ برميگردد باز دوباره نظير آن شاخه قديمي و منحني خرما و غير خرما ميشود به صورت هلال درميآيد بعد ميفرمايداين نظم به صورتي متقن است كه هيچ كدام حق ندارند جلو بيافتند ﴿لاالشمس ينبغي لها أن تدرك القمر و لاالّيل سابق النهار﴾[25] اينها در عين حال كه يطلبه حسيساً اما هيچكدام حق ندارند جلو بيافتند هركدام بايد سر جاي خودشان باشند شمس با همهٴ قدرتي كه دارد و تامين كنندهٴ نيرو و نور قمر هست اما حق ندارد جلو بيافتد ﴿لاالشمس ينبغي لها أن تدرك القمر و لا الّيل سابق النهار﴾ بلكه ﴿كلٌّ في فلك يسبحون﴾[26] خب اين در عين حال كه جريان مبدا را ذكر ميكند بهرهٴ مادي هم دارد.
سؤال: جواب: نه حق اجازه ندارد ديگر وقتي خداي سبحان اجازه نداد آن قدرت را هم ندارد ديگر چه قدرتي دارد خب چون همه اينها مسخر خدايند ذات اقدس اله اينها را تسخير كرده است.
مطلب ديگر آن است كه براي اهميت معاد و جريان قيامت گاهي از خلقت مماثل گاهي از خلقت اعلي كمك ميگيرد گاهي هم از شواهد ديگر كه خداي سبحان مرده را زنده ميكند ما را متنبه ميكند گاهي هم در بخشهاي چهارم از بخشهاي خواب ما را متنبه ميكند ميفرمايد حالا چرا ما از راه دور ميرويم شما هر شب ميميريد بعد زنده ميشويد منتها اصلاً نميدانيد خواب يعني چه اگر ميدانستيد خواب يعني چه ميدانستيد يك مرگ موقتي است آدم ميميرد يعني چه؟ يعني روح از بدن جدا ميشود ميخوابد يعني چه؟ يعني روح از بدن جدا ميشود آنكه ميماند يك حيات گياهي است آن بخش گياهي ميماند كه بالاخره انسان اين غذاهايي كه خورده هضم بكند يك مرحله ضعيفي از حيات حيواني هم ميماند وگرنه انسان كه ميخوابد حقيقتاً ميميرد ديگر منتها هر روز يك نموداري از بعث و قيامت كبراست شما ميبينيد در قيامت حالا كه ﴿إنّ الأولين و الاٰخرين ٭ لمجموعون إلي ميقات يوم معلوم﴾[27] است البته حشر اكبر حساب خاص خودش را دارد اما همه اين ارواح به ابدان خودشان تعلق ميگيرند هيچكدام اشتباه نميكنند شما در اين رمه سراها كم و بيش رفتيد بخشي از اين رمهسراها را بعضي رمه سراها در اوائل سورهٴ مباركهٴ نحل بررسي كرد فرمود به اينكه خب شما كه ميگوئيد ﴿و لكم فيها جمال حين تريحون وحين تسرحون﴾[28] حالا فرض كنيد يك ميليون گوسفند در يك مرتع بزرگ مشغول چرا هستند و اينها هم مادر شدند و يك ميليون هم بره دارند اينها هيچكدام اشتباه نميكنند با بو كشيدن بالاخره علامتي كه نيست نامي كه نيست نشاني كه نيست اين برهها را از مادرانشان جدا ميكنند آنها را در يك مرتع نگه ميدارند اينها را در يك مرتع نگه ميدارند كه بالاخره نآنا آآياايببا
اگر بره كنار مادر باشد كه نميگذارد پستانش شير پيدا شود كه خب آن دامدار هم بالاخره احتياج به شير اينها دارد ديگر لذا برهها را از مادرها جدا ميكنند و شب كه شد اينها كه هردو برميگردند شامگاه كه بر ميگردند خب هر كدام بعبعكنان مادر خودشان را پيدا ميكنند يا آن مادرها هر كدام بوكشي ميكنند بچه خودشان را پيدا ميكنند هيچ كدام اشتباه نميكنند اگر هم يك وقتي احياناً يك برهاي اشتباهي به طرف گوسفندي برود او را رد ميكنند همه اينها حساب شده است كه ﴿قدّر فهدي﴾[29] الآن هم اگر كسي بيايد پشت بام اين نظام خلقت ميبيند شب كه شد شش ميليارد روح اين شش ميليارد بدن را رها ميكنند صبح كه شد هركدام سراغ بدن خودشان ميروند هيچكدام اشتباه نميكنند ما اين راهها يك چيزهايي است كه نه استاد وجود دارد نه علم وجود دارد نه كتاب وجود دارد معمايي است حافظ جريان خواب واقعاً معما است انسان ميخوابد يعني كجا ميرود؟
سؤال: جواب: خوب سرش اين است كه آن لذت مال بدن است الآن كاري با ما ندارند البته براي مومنان اينطور است «لما استقرّت أرواحهم أجسادهم طرفة عين» اما واقعاً آدم ميبيند ديگر آيات قرآن كه آهنگش اين است ميفرمايد ما دو وقت شما را ميميرانيم يك وقتي كه ميميريد يك وقتي كه ميخوابيد ﴿الله يتوفي الأنفس حين موتها و التي لم تمت في منامها﴾[30] دو مرحله ذات اقدس اله متوفي است و ما متوفاييم اين هم بارها ملاحظه فرموديد كه ما بايد بگوئيم فلان شخص وفات كرده نه فوت فوتي در كار نيست اين فوت تا جزء كلمه است بار منفي هم دارد بمعناي نابودي و نبودن عدم است و اين درست نيست كسي فوت نميكند همه وفات ميكنند خدا متوفي است اين تاي وفات جزء كلمه نيست اين يك كلمهاي است سه حرفي (و ف ي ) همهٴ اين كلمه با مشتقات اين همهاش استيفا و تماميت و حفظ و صيانت را به همراه دارد هيچكدام بار منفي ندارد بگويند فلان كس مستوفا بيان كرد و حقش را استيفاء كرد يا آن مقاله مستوفاست با آن دين مستوفاست يا گفتار فلان كس در اين مطلب مستوفا بود يعني حقش را ادا كرده چيزي كم نگذاشت خدا متوفي است و انسان متوفا ميشود يعني هيچ چيزيش كم نميماند اگر ده درصد يا پنج درصد از انسان جزء ضايعات باشد اين ديگر متوفي نيست اين وفات نيست اين تلفيقي از وفات و فوت است فرمود نه اينچنين نيست آنها گفتند به اينكه ما كه ميميريم ﴿أإذا ضللنا في الأرض أ.نا جديد﴾[31] ماكه در زمين رفتيم گم ميشويم فرمود اينچنين نيست ﴿قل بتوفئكم ملك السموت الذي وكل بكم﴾ شما يك ذرهتان نيم در صدتان هم فوت نميكنيد صددرصد وفات ميكنيد تمام حقيقت شما پيش فرشته ماست ﴿قل يتوفٰكم ملك الموت الذي وكل بكم ثم إلي ربكم﴾[32] كذا و كذا خب بنابراين اسنان كه ميخوابد حقيقتاً ميميرد يك و آن مميتش ذات اقدس اله است دو. حالا تا چه كسي در چه حدي باشد يك وقتي ﴿الله يتوفي الأقس﴾[33] است يك وقتي ﴿يتوفٰكم ملك الموت الذي وكلّ بكم﴾[34] است يان مال اوساط يك وقتي ﴿توفته رسلنا﴾[35] مال نازلين حالا يك وقتي: رخ دوست ميبيند و تسليم وي كند، يك حساب ديگري است يك وقت نه مثل آدم معمولي است آدم معمولي مثلاً خيلي موفق باشد حضرت عزرائيل سلام الله عليه روحش را قبض ميكند كم اتفاق ميافتد كه مثلاً آدم بتواند حضرت عزرائيل را زيارت كند و روح را تقديم او بكند غالباً با ماموران زير دست عزرائيل سلام الله عليه روبروست كه ﴿توفّته رسلنا﴾[36] آن وقت خيلي با دشواري ميميرد به هر تقدير ميميرد فرمود خوابتان مثل مرگتان است ﴿الله يتوفي الأنفس حين موتها والتي لم تمت في منامها﴾[37] يعني ﴿يتوفي﴾ آن بخشهايي كه ميميرند ﴿حين موتها﴾ آن بخشهايي كه زنده هستند ﴿في منامها﴾ چه اينكه در بخشهاي ديگر قرآن كريم هم فرمود به اين كه نه تنها شما در مسئله خواب ميميريد بلكه بيداري روزتان هم به منزلهٴ يك بعثت جديد است اگر آن هم به منزلهٴ بعثت جديد باشد پس بنابراين شما هر شب ميميريد و هر روز بيدار ميشويد ﴿هوالذي يتوفٰكم باليل وبعلم ما جرحتم بالنهار﴾[38] در سوره مباركه انعام بحثش قبلاً گذشت آيه ٦٠ سورهٴ انعام اين بود ﴿هو الذي يتوفٰكم باليل ويعلّم ما جرحتم بالنهار ثم يبعثكم فيه﴾ شما را دوباره مبعوث ميكند يك قيامتي است هر روز ميشود قيامت ﴿ليقضي أجلٌ مسميً﴾[39] تا آن مدت به پايان برسد كه ديگر مرگ دائم باشد كه برويد و دوباره برنگرديد به دنبا برنگرديد البته ﴿ثم إليه مرجعكم ثم ينبّثكم بما كنتم تعملون ٭ وهو القاهر فوق عباده ويرسل عليكم حفظةً حتي إذا جاء أحدكم الموت توفّته رسلنا وهم لايفرّطون﴾[40] هيچ چيزي كم نميگذارند اينها مستوفيانه عمل ميكنند مستوفا قبض ميكنند متوفياند وفا ميكنند هيچ چيزي كم نميگذارند تمام حقيقت شما پيش ما ميآيد خب مگر اينهايي كه مردند ميفهمند مردند خيليها بعد از مدتهاميفهمند مردند اين تلقين ميت گذشته از اينكه براي تشبيع كنندهها آموزنده است يك درسي است براي خود متوفا بدان «اِسمع اِفهم» يا فلان بن فلان كه «إن الموت حق» يعني بدان كه اين حالي كه برايت پيش آمده مرگ است تو رفتي ما هم ميآئيم خيليها هم رفتند اين هم براي ديگران عبرت است هم براي او يك درس است كه به او ميگويند اين حالي كه به تو دست داده ميداني چيست اين حال مرگ است خيليها بعد از مدتها ميفهمند مردند دفعتاً ميبينند نشئه عوض شده يادشان هم ميرود كه قبلاً كجا بودند يك افرادي را ميبينند كه با آنها آشنا نيستند زبان آنها را نميدانند وضع آنها را نميدانند بعد از مدتي ميفهمند تازه كه مردند خب اينها هم كه خوابيدهاند مگر ميفهمند كه خوابيدهاند يك بيان نوراني از پيغمبر «صلي الله عليه و آله وسلّم» رسيده است كه فرمود «تنام عينى أعيناى ولاينام قلبي» من كه ميخوابم چشمم ميخوابد ولي قلبم بيدار است خبدر همان نهج الفصاحه دارد كه مومن هم اينچنين است مومن چشمش ميخوابد قلبش بيدار است روياهاي خوب خواب ديدن خوابهاي خوب مبشرات خوب نصيب هر كس نميشود بعضيها ميخوابند همانطوريكه بيدارند چگونه بيدارند در دنيا غافلانه زندگي ميكنند در خواب هم غافلانه ميخوابند اصلاً نميدانند كه كجا ميروند كه با اضغاث احلام خودشان سرگرمند بزرگا اين رشته ميگويند يك آدم دروغگو خواب صادق نميبيند صدق يك نعمتي نيست كه نصيب هر كس بشود سكي كه روز دروغ ميگويد شب خواب صادق ميبيند شب خواب اضغاث احلام دارد غير از اينكه نيست خب بنابراين انسان حقيقتاً ميميرد مرگ نيست جز مفارقت روح از بدن فرمود ما برميگردانيم در همان آيهاي كه فرمود: ﴿والتي لم تمت في منامها﴾[41] فرمود آنهايي كه ميْوباند روحشان را ما ميگيريم ﴿ليمسك التي قضي عليها الموت ويرسل الأجزي﴾[42] حالا اگر اين شخص عمرش تمام شد ما ديگر اين روح را پيش خودمان نگه ميداريم اينها همانهايند كه در خواب گرفتار ايست قلبي ميشوند در خواب ميميرند ميخوابند ديگر بيدار نميشوند.
سؤال: جواب: همان ديگر براي اينكه آن بدن اين ديگر حركت حركت ارادي نيست اين ديگر تحت ولايت ديگري است خب
اما ﴿فيمسك التي قضي عليها الموت﴾ او را همانجا نگه ميدارد ﴿وبرسل الأخري﴾[43] ديگري را رهان ميكند ميگويد برويد به زمين.
سؤال: جواب خب البته براي اينكه از غير معصوم همين كه احتمال اشتباه بدهيم كافي است ديگر اين خواب بيننده كه معصوم كه نيست براي ما، ممكن است او خودش مطمئن باشد و عمل بكند ولي براي ما كه او را معوصم نميدانيم احتمال اشتباه ميدهيم چون احتمال اشتباه ميدهيم چيزي كه اين احتمال خلاف را و احتمال اشتباه را الغا بكند نداريم ما درباره بيداري در خبر ثقه دستوري داريم بناء عقلاً را امضا كردند كه بمنزلهٴ الغاء احتمال خلاف است اما درباره خواب كه چنين دستوري نيامده بلكه خلافش دستور آمده خب.
سؤال: جواب: چرا ديگر آن قلب كه جداي از آن روح است همانطوري كه در دنيا در بيداري آن وقتي كه در بدن بود غافل بود فرمود ﴿لعمرك إنّهم لفي سكرتهم يعمهون﴾[44] يك عده غافلال زندگي ميكنند حالا هم كه بدن را رها كرده باز با غفلت است مگر بعضيها بيدارند فرمود «الناس نيام» خيليها خوابند يك خوابهاي آشفته ميبينند خب آدمي كه خواب است گاهي هم راه ميرود بعضيها مادامي كه بيدارند خوابهاي آشفته ميبينند زندگيشان هم همين است «الناس نيام إذا ماتوا اشبهوا» تازه بيدار ميشوند براي اينكه دارد خواب ميبيند خب.
در آن نهجالفصاحه طبق بيان نوراني حضرت رسول صلّي الله عليه و آله وسلّم فرمود به اينكه مومن هم همينطور است نميخوابد اين نقدترين برهان است اما سرش اين است كه اين مشهود ما نيست همانطوري كه «من عرف نفسه لقد عرف ربّه» من عرف نومه فقد عرف المعاد آدم كه خوابش را بشناسد خب معاد هم آسان است براي او، هر شب ميداند كجا ميرود و برميگردد مرحوم كليني رضوان الله تعالي در آن جلد هشتم كافي عين روضه كافي نقل ميكند كه وجود مبارك پيغمبر عليه و علي آله آلاف التحية والثناء روز كه ميشد از اصحاب خاص سؤال ميكرد «اهل من مبشرات» ديشب در كلاس درس چه فهميدي در خواب چه ديدي اين خوابش براي او يك درس و بحثي است ديگر خواب حبّذا نوم ألياس اگر كسي صائم واقعي باشد نومش هم عبادت است ديگر خب بنابراين «هل من مبشرات» مبشرات يعني رؤياي بشارت آور چه ديدي؟ اينكه ميفرمايد «هل من مبشرات» براي اينكه روز اينها را خوب تربيت كرده بود حالا اگر كسي غذاي شبهه ناك بخورد مدام با اصالت البرائه و با اصالت الاحتياط اين خواب شهم اضغاس و احلام درميآيد ديگر آنكه فكر ميكرد غذاي طيب و طاهر بخورد مواظب گفتار و رفتارش هست مشمول اين تبشير هم هست «هل من مبشرات» فتحصل من عرف نفسه عرف ربّه في المبدأ عرف ربّه في المعاد چون اگر سكي خودش را بشناسد خوابش را هم ميشناسد ديگر ميداند كجا ميرود كسي الآن شصت سال هفتاد سال بالاخره كسي كه هفتاد سالش است سي و پنج سال خوابيده اين سي و پنج سال نتوانست بفهمد كجا ميرود يا كسي كه چهل سالش است بيست سال سفر كرده چون نيمي از عمر بالاخره انسان در خواب است آدم بيست سال سفر بكند و نداند كجا ميرود معلوم ميشود غافل است ديگر فرمود مؤمن اينچنين است مومن هم قلبش نميخوابد اين دعاهاي ماه مبارك رمضان روز اول و بعد دارد كه خدايا من به تو پناه ميبرم «عن نومة الغافلين» همين است ديگر خواب اهل غفلت ماه مبارك رضمان ماه بيداري است انسان از ذات اقدس اله مسئلت ميكند كه ما را از خواب بيدار كن «عن نومة الغافلين» خب پس حالا معلوم ميشود كه آدم بيست سال رفته به يك جايي و نميداند كجا رفته معلوم ميشود با چشم بسته رفته ﴿وهوالذي يتوفاكم بالّيل ويعلم ما جرحتم بالنهار﴾[45] جرحتم يعني اكتسبتم آنچه كه با جارحه كسب كرديد خدا ميداند ﴿ثم يبعثكم فيه﴾[46] دوباره شما را مبعوث ميكند در روز پس شما در روز مبعوث ميشويد يك بعث است يك حيات مجدد است تا آن عمر هر كسي به پايان برسد ﴿ليقضي أجلٌ مسميً ثم إليه مرجعكم ثم ينبئكم بما كنتم تعملون﴾[47] براي ديگران كه اصلال در اين واديها نيستند همان بخثهاي آيات سورهٴ مباركهٴ حج و اينها ميتواند راهگشا باشد كه يك مقدار به جدال احسن شبيهتر است يك مقدار به تفكر منطقي نزديكتر است آيهٴ پنج و شش سورهٴ مباركهٴ حج اين بود كه ﴿يا أيّها الناس إن كنتم في ريب من البعث﴾[48] شما اگر دربارهٴ معاد شك داريد به چه شك داريد به علم شك داريد بهعلم خدا يا به قدرت خدا يا به قابليت اينها خب اگر چيزي ذات اقدس اله آنقدر عالم بود آنقدر قادر بود كه هيچ را شيء بكند خب متفرقها را هم ميتواند جمع بكند ديگر بعد ﴿فإنا خلقنٰكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلّقة غير مخلّقة لتبيّن لكم و نقرّ في الأرحام ما نشاء إلي أجل مسميً ثم نخرجكم طفلاً ثمّ لتبلغوا أشدكم ومنكم من يتوفّيٰ ومنكم من يردّ إلي أرذل العمر لكيلا يعلم من بعد علم شيئاً﴾[49] نمونه ديگر خب حالا شما شك داريد كه يك جمادي زنده ميشود شما هر بهار مگر نميبينيد خاك زنده ميشود اين علف پژمرده اين درخت پژمرده كه در معاد دوباره جان ميگيرد چه زنده ميشود اين خاكهاي اطراف، يك قدري باران ميآيد به آن ريشهها قدرت امتساس داده ميشود ان خاكهاي اطراف را ميمكد ميشود خوشه بالنده اين خاك بيروح الآن شده برگ ديگر الآن شده تنه و ساقه ديگر اين خوشهاي كه مثلاً يك متر بود الآن شده دو متر اين شاخهاي كه يك متر بود شده دو متر اين خاك خورده اينطور شده اين خاك بالا آمده اينطور شده چه كسي خاك را بالا آورد چه كسي آب را بالا آورد فرمود اين مردهها را ما زنده كرديم اگر اين درخت همين درخت بود كه اين رشد نميكرد كه پس ما خيلي از مردهها را آورديم در مجموعهٴ حيات اين درخت كه اين الآن شده نخل باسق فرمود ﴿وتري الأرض هامدةً فإذا أنزلنا عليها الماء اهتزّت وربت﴾[50] ارض اين بيابان خشك بعد ببينيد علفزار شد ما اين خاك بيروح را زنده كرديم نه آن گياه را تا كسي بگويد اين درخت خوابيده بود ما بيدارش كرديم البته درخت خوابيده را بيدار ميكنند اما همهٴ مواد بيروح و مردهٴ كنار درخت را ميآورد در ريشه و ساقه و تنه و شاخه و برگ و ميوه اينها را زنده ميكند فرمود مرگ نميبينيد كه زمين مرده بود ما زمين مرده را زنده كرديم نه درخت خوابيده را بيدار كرديم بعد از اين جريان آن قوت جريان قسمت معاد را ذكر ميكند ﴿ذلك بأنّ الله هو الحق وأنه يحيِ الموتيٰ وأنه علي كان شيءٍ قدير ٭ وأنّ الساعة آتية لاريب فيها﴾[51] اين ﴿لاريب فيها﴾ همان بالضروره منطقه سات يعني المعاد حق بالضروره ﴿وأن الله يبعث من في القبور﴾[52].
والحمد لله رب العالمين
[1] ـ نازعات، ٢٧.
[2] ـ روم، ٢٧.
[3] ـ نحل، ٦٠.
[4] ـ روم، ٢٧.
[5] ـ يس، ٨٢.
[6] ـ نحل، ٩٧.
[7] ـ فصلت، ٤١.
[8] ـ نحل، ٩٧.
[9] ـ نحل، ٩٧.
[10] ـ فصلت، ٢٨.
[11] ـ نحل، ٩٧.
[12] ـ نبأ، ٢٦.
[13] ـ نبأ، ٢٦.
[14] ـ فصلت، ٢٨.
[15] ـ يونس، ٤.
[16] ـ ابراهيم، ٤٢.
[17] ـ واقعه، ٧٥ ـ ٧٦.
[18] ـ حاقه، ٣٨ ـ ٣٩.
[19] ـ نحل، ٨.
[20] ـ فتح، ٤.
[21] ـ صافات، ٩٦.
[22] ـ نحل، ٨.
[23] ـ حاقه، ٣٨ ـ ٣٩.
[24] ـ صافات، ٩٦.
[25] ـ يس، ٤٠.
[26] ـ يس، ٤٠.
[27] ـ واقعه، ٤٩ ـ ٥٠.
[28] ـ نحل، ٦.
[29] ـ اعلي، ٣.
[30] ـ زمر، ٤٢.
[31] ـ سجده، ١٠.
[32] ـ سجده، ١١.
[33] ـ زمر، ٤٢.
[34] ـ سجده، ١١.
[35] ـ انعام، ٦١.
[36] ـ انعام، ٦١.
[37] ـ زمر، ٤٢.
[38] ـ انعام، ٦٠.
[39] ـ انعام، ٦٠.
[40] ـ انعام، ٦٠ ـ ٦١.
[41] ـ زمر، ٤٢.
[42] ـ زمر، ٤٢.
[43] ـ زمر، ٤٢.
[44] ـ حجر، ٧٢.
[45] ـ انعام، ٦٠.
[46] ـ انعام، ٦٠.
[47] ـ انعام، ٦٠.
[48] ـ حج، ٥.
[49] ـ حج، ٥.
[50] ـ حج، ٥.
[51] ـ حج، ٦ ـ ٧.
[52] ـ حج، ٧.