بسم الله الرحمن الرحيم
﴿الر تِلْكَ آيَاتُ الكِتَابِ الحَكِيمِ (۱) أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَي رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الكَافِرُونَ إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ مُبِينٌ (۲) إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي العَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلا تَذَكَّرُونَ (۳) إِلَيْهِ مَرْجِعِكُمْ جَمِيعاً وَعْدَ اللّهِ حَقّاً إِنَّهُ يَبْدَأُ الخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالقِسْطِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ (٤)﴾
در اثر اهتمام به قرآن كريم گروهي عهدهدار شمارش آيات و شمارش سور و شمارش كلمات و شمارش حروف و حتي شمارش حركات و تشديدها و اينها بودند كه قبلاً هم اين بحث را از مرحوم فيض نقل كرديم كه قرآن چند سوره دارد چند آيه دارد چند كلمه دارد چند حرف دارد چند تا تشديد دارد چند تا ضمه دارد چند تا فتحه دارد چند تا كسره دارد روي همه اينها كار كرده در تفسير كشف الاسرار مربوط به اين دو سه تا سوره اخير يعني انفال و توبه و يونس ايشان اينچنين ميفرمايند كه سوره انفال هزار و نود و پنج كلمه دارد پنج هزار و هشتاد حرف دارد سوره توبه چهار هزار و نود و هشت كلمه دارد ده هزار و چهارصد و هشتاد و هشت حرف دارد سوره يونس كه الآن در خدمتش هستيم كه صد و نه آيه دارد هزار و هشتاد و تقريباً دو كلمه دارد هفت هزار و پانصد و شصت و هفت حرف دارد اين اهتمام مفسران را نشان ميدهد كه مبادا خداي ناكرده نه تنها يك آيه جابجا بشود يا يك كلمه جابجا بشود يك حرف هم جابجا نشده اين كه ميگويند نه يك واو كم است نه يك واو زياد مربوط به اين است و اختلاف قرائات برميگردد اگر معتبر باشد به دستور خود پيغمبر و اهل بيت عليهم السلام كه ذات اقدس اله به اينها اجازه داد كه اينطور هم ميتوان خواند اختلاف قرائات هرگز مستلزم توهم تحريف نيست كه مثلاً اينطور نازل شده ديگران يك جور ديگر خواندهاند اگر قرائتي به اهل بيت عليهم السلام استناد پيدا كرد معنايش اين است كه اينها از طريق وحي نبوي باخبر شدند خدافرمود كه اينطور هم ميشود قرائت كرد
سؤال: جواب: پس معانياش هم جايز است يعني چند طور چون استعمال لفظ در اكثر از معني عند التحقيق جايز است اينطور نيست كه استعمال لفظ در اكثر از معني جايز نباشد در وصف كتاب به حكيم، وجوهي گفته شد كه يكي از آن وجوه آن است كه قرآن كريم، حَكَم است و حاكم است بر صحف انبياي گذشته همانطوري كه ﴿مصدّقاً لما بين يديه من الكتاب﴾ است ﴿مهيمناً عليه﴾[1] هم هست وقتي هيمنه و سيطره و نفوذ و داوري دارد پس حاكم بر كتابهاي آسماني هم هست هم حاكم است بين اختلافهاي مردم ليحكم بالحق و هم حاكم بر صحف آسماني است كه آنها از تحريف مصون بمانند درباره اينكه مشركان حجاز تعجب كردند كه يك مردي به پيغمبري رسيده است اين را در بخشهاي ديگر قرآن ميفرمايد به اينكه اصلاً اينچنين نيست بي سابقه نيست اينچنين نيست كه ما بشريت را بدون راهنما رها كرده باشيم بلكه در ادوار گذشته هم همينطور بود در مواردي از قرآن كريم هم اين مطلب مطرح است يكي آيهٴ 109 سورهٴ مباركه يوسف است كه ﴿و ما أرسلنا من قبلك إلاّ رجالاً نوحي إليهم﴾ اينها اگر توقع دارند كه يك فرشتهاي سمت رسالت داشته باشد اين درست نيست براي اينكه شما كه فرشته نيستيد كه او را ببينيد اگر ﴿لوكان في الأرض ملائكة يمشون مطمئنين لنزّلنا عليهم من السماء ملكاً رسولاً﴾[2] اما شما چون بشريد بايد از جنس شما كسي به عنوان رسول بيايد اين برهان مسئله سنت و سيرت الهي هم اين است كه ما انبيايي كه قبلاً فرستاديم همهشان جزو افراد بشر بودند و جزو رجال بودند ﴿و ما أرسلنا من قبلك إلاّ رجالاً نوحي إليهم من أهل القري﴾ مطلب ديگر اين است كه قرآن كريم برهان اقامه كرد كه پروردگار شما همان است كه جهان را آفريد اگر خالق شما غير از خالق آسمان و زمين بود بين شما و آسمان و زمين هماهنگ نبود شما هم بايد هم ميتوانيد از اسرار آسمان و زمين به مقدار ميسورتان هم با خبر بشويد هم بهره برداريد خداوند اين سفره را پهن كرد بعد شما را دعوت كرد اينطور نيست كه اول شما را خلق كرده باشد بعد سماوات و ارض را آفريده و مسخر شما كرده باشد بلكه آسمان و زمين را مسخراً خلق كرده است ﴿سخّر لكم ما في السموات و ما في الأرض﴾[3] چيزي در آسمان نيست چيزي در زمين نيست چيزي در دريا نيست كه بشر نتواند به او دسترسي داشته باشد يا براي بشر سودمند نباشد يا بشر حق دخالت نداشته باشد اينها نظير لوح محفوظ و اسرار ماوراي طبيعت نيست كه مقدور خيليها نيست هر چه در اين سفره هست غذاي علمي بشر است و دعوت هم كرده است ﴿سخّر لكم ما في السموات و ما في الأرض﴾[4] پس آسمان و زمين را مسخراً خلق كرده و مهمان خودش را آفريده خليفه خودش را خلق كرده اگر آفريدگار آسمان و زمين غير از آفريدگار بشر بود اين دو سنخ خلقت بود يعني رابطه گسيخته بود نه انسان ميتوانست از نظام بهره بگيرد نه به نظام بهره بدهد منتهي بساط عالم هم از نظر نظام مبدأ فاعلي در مهر است هم بهرههايي كه بشر ميبرد بر اساس محبت است بيان اين دو مطلب اين است كه ذات اقدس اله جهان را با تسخير اداره ميكند نه با قسر، قسر با سين، قسر با سين يعني فشار، شتاب، تحميل، زور، اجبار فرمود اينچنين نيست تسخير آن است كه ما جهان را برابر با خواسته آنها با ميل آنها اداره ميكنيم يعني اينها را با يك سبك خاصي آفريديم و برابر خواستههاي اينها، اينها را هدايت ميكنيم هيچ كاري را بر آسمان يا بر زمين تحميل نميكنيم كارهاي تحميلي مثل اينكه انسان چون دسترسي ندارد به طبقه فوقاني منزلش آب برساند ناچار از فشار كمك ميگيرد با تلمبه و لوله و فواره و فشار آب را بالا ميبرد اين يك فشاري است يك تحميلي است بر آب ولي يك كشاورزي كه ماهر است در دامنه كوه مشغول آبياري است اين هيچ فشاري بر آب وارد نميكند هيچ تحميلي بر آب وارد نميكند بارش باران، بارش برف روي قله كوه، روي سينه كوه، روي دامنه كوه ميريزد و اين بارش سرازير ميشود ميآيد پايين اين كشاورز يك بيل دستش است نميگذارد اين هدر برود به جاي اينكه هرز برود به پاي نهال ميرود اين را ميگويند تسخير يعني كار را برابر با ميل آن شيء انجام دادن مطابق با طبع او انجام دادن منتهي راهنمايي كردن جلوي هرز و هدر رفتن را گرفتن و مانند آن اگر يك مبدأ فائقي كاري را بر خلاف ميل اين فاعل بر او تحميل بكند اين يا ميشود قسر، قسر با سين اگر او فاعل مريد نباشد يا هم ميشود اجبار و اكراه و اضطرار و مانند آن اگر او فاعل مريد باشد يك چنين چيزي اصلاً در عالم نيست عالم با تسخير اداره ميشود.
سؤال: جواب: همين مؤيد است آنها ﴿قالتا أتينا طائعين﴾[5] آنها ميگويند ما طائعاً آمديم ميخواهيد بي ميل يا با ميل گفتند با ميل ميآييم خدا هم امضا كرده است يعني ما شما را با ميلتان اداره ميكنيم آنها هم حرف خودشان را نزدند تريبون عالم دست آنها بود نگفتند قالتا أتينا طائعَيٰن يا طائعذين كه تثنيه بگويند چون نظم طبيعي و منطقي اين است كه به تثنيه بگويند ﴿فقال لها وللأرض ائتيا﴾[6] تثنيه است قالتا تثنيه است أتينا طائعَين عرض كردند خدايا اين همه با طوع و رغبت دارند ميآيند ما هم همينطوريم ما بي ميلي احساس نميكنيم تو كه بر خلاف خواسته ما چيزي را بر ما تحميل نميكني در بخش ديگر قرآن يك كَرْه نسبي و قياسي را اسناد ميدهد يك كره قياسي هست اين كره قياسي در عالم طبيعت چارهاي ندارد خوب بالاخره طوفاني كه هست چهار تا شاخه هم ميشكند باراني كه هست چهار جا را ويران ميكند اما اين مجموعه دارند يك هدف را تعقيب ميكنند اينطور نيست كه باران بيايد و هيچ كس را آسيب نرساند آن ميشود بهشت كه آب كسي را آسيب نميرساند درخت كسي را آسيب نميرساند وگرنه عالم طبيعت كه عالم حركت است همه در حركت هستند از يك سو عصمت و عقل و عدل هم در همه نيست از سوي ديگر تزاحم ميشود قهري ممكن نيست در جهان طبيعت تزاحم نباشد اگر بگويند ذات اقدس اله عالم را طرزي بيافريند كه هيچ باراني به هيچ احدي ضرر نرساند هيچ طوفاني به هيچ كسي صدمه وارد نكند از اين موجودات خدا زياد آفريده در بهشت فراوان است در عالم فرشتهها فراوان است يعني آنجا عقل لازم است علم لازم است عدل لازم است بالاتر از همه اينها عصمت لازم است كه اشتباهاً هم كسي را آسيب نرساند اين ميشود فرشته و بهشت ديگر دنيا نيست اگر دنيا باشد دار تكامل باشد عالم امتحان باشد بايد امر طبيعي مسير خودش را طي بكند فرمود به اينكه همه با طوع و رغبت دارند ميآيند پس ذات اقدس اله كه مدير عامل اين نظام است با مهر اداره ميكند نه با قهر ما هم موظفيم كه محبّانه با عالم برخورد كنيم نه قاهرانه در مقطع مالك است در كتابهاي ديگر اهل حديث شيعه و سني هست كه وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم وقتي به كوه احد ميرسيدند كوه احد را ميديدند ميگفتند «هذا جبل يحبّنا» اين كوه دوست ما است و ما هم دوست او هستيم گرچه جبل احد كوه احد يك بخشي از خصائص جبهه احد را به همراه دارد ولي بالاخره ظاهر فرمايش حضرت اين است كه اين سلسله جبال جزو دوستان ما هستند چون هر چه ما ميخواهيم اينها به ما ميدهند ما هم نبايد در صدد تخريب او باشيم اين ميشود زيست محيطي ميشود فضاي محيط زيست اين ميشود سالم نگه داشتن محيط اين ميشود مهربانانه برخورد كردن از آن طرف ﴿ظهر الفساد في البرّ والبحر بما كسبت أيدي الناس﴾[7] حالا چرا گفتند شما مثلاً به بچههايتان بگوييد به نوجوانهايتان هم بگوييد آب را آلوده نكنند اگر خواستند قضاي حاجت داشته باشند در آب اين كار را نكنند؟ خوب حالا كسي كه اجازه نميدهد يك نوجواني مثلاً يك كودكي آب را آلوده بكند او اجازه ميدهد كه كشتيهاي نفت كش اين همه فضاهاي دريا را آلوده كنند آنچه كه بشر فعلي دارد به عنوان دشمن قهار طبيعت است چه اينكه دشمن خودش هم هست و آن چيزي كه عالم آفرين دستور داد فرمود من كه مهربانانه عالم را اداره ميكنم شما هم كه موظفيد مهربانانه به عالم بنگريد عالم را خدمت كنيد چون او در خدمت شما هست هر چه بخواهيد هست سعي كنيد آنها را درست بپرورانيد آسيبي به آنها نرسانيد چه اينكه آنها هم مرتب در خدمت شما هستند از اين طرف اينها كه ﴿ظهر الفساد في البرّ والبحر﴾[8] شد در حدّياند كه ﴿إذا تولّيٰ سعيٰ في الأرض ليفسد فيها و يهلك الحرث والنسل﴾[9] اين هم حقوق بشر را رعايت نميكند با راهاندازي جنگ و خونريزي هم محيط زيست را رعايت نميكند فرمود به اينكه ﴿إنّ ربّكم﴾ همان خدايي است كه جهان را آفريد وگرنه اگر خداي شما غير از خداي جهان بود اين رابطه گسيخته بود ﴿إنّ ربّكم الله الذي خلق السموات والأرض﴾ حالا آن ﴿في ستّة أيّام﴾ اين ايام همان جريان ﴿إنّ يوماً عند ربّك كألف سنة ممّا تعدّون﴾[10] است يا نه كه در مشابه اين در سوره مباركه اعراف و مانند آن گذشت كه خداوند آسمان و زمين را در شش روز خلق كرد آيهٴ 54 سورهٴ مباركه اعراف اين بود ﴿إنّ ربّكم الله الذي خلق السمٰوات والأرض في ستّة أيّام ثمّ استوي علي العرش يغشي اليل والنهار يطلبه حثيثاً والشمس والقمر والنجوم مسخرات يأمره ألا له الخلق والأمر﴾ و مانند آن در همان سوره مباركه اعراف كه قصه بلعم باعور خوانده شد كه ﴿واتل عليهم بنأ الذي آتيناه آياتنا﴾ آن ديگر من ندارد البته به همان سبك خوانده شد در سوره مباركه اعراف آيه 175 اين ﴿واتل عليهم نبأ الذي آتيناه آياتنا﴾ نه من آياتنا خوب اين ستّة ايام در سوره مباركه اعراف تا حدودي بحث شد فرمود ﴿إنّ ربّكم الله الذي خلق السموات والأرض في ستّة أيّام﴾ اين مال كان تامه كه عالم را آفريد حالا ميخواهد بپروراند نوبت پروردگاري رسيده است ﴿ثمّ استوي علي العرش﴾ مقام فرمانروايي است كه ميخواهد بپروراند آنجايي كه مستقر شده است ﴿يدّبر الأمر﴾ دارد تدبير ميكند تدبير همان پرورش است كه هر ناقصي را به كمال ميرساند هم آن اداره مهربانانه ميشود تدبير شما اگر بخواهيد غير خدا را عبادت كنيد بايد غير خدا رب شما باشد طبق بحثهاي گذشته كسي معبود است كه رب باشد چون رب خدا است پس معبود هم خدا است اگر شما قبول داريد كه واجب الوجود خدا است لاشريك له خالق سماوات و ارض هم خدا است لاشريك له، ربّ العالمين آن ربّ الارباب هم خدا است لاشريك له بايد اين ربوبيت جزئي را هم قبول داشته باشيد كه كار به دست هيچ كسي نيست مگر به دست خدا است همه ابزار كار هستند ﴿لله جنود السموات والأرض﴾[11] آن واحد هماهنگ كننده خدا است اگر كسي نسبت به شما مهري دارد خدا را شاكر باشيد كه قلب او را به سمت شما گرايش داد اگر قهري دارد از كماندار بيند اهل خرد اينطور نيست كه حالا اگر يك كسي تيري به كسي زد آسيبي زد فقط انسان تير را ببيند و به تير بد بگويد بالاخره كماندار را بايد ديد هر چه در عالم ميگذرد بالاخره يا كيفر است يا آزمون اگر چنانچه حادثه تلخي است يا امتحان الهي است كه انسان بايد صابر باشد يا كيفر است كه اين حق اعتراض ندارد پس از كماندار بيند اهل خرد اينطور نيست كه اگر يك آسيبي از كسي يا از جايي به آدم رسيد آدم اين واسطهها را مثلاً بد بگويد چه اينكه اگر يك احساني به كسي رسيد اينطور نيست كه آن خود زيد تمام المبدأ باشد براي افاضه بلكه اين يكي از مجاري وسطيه است كه ذات اقدس اله از اين راه فيض را رسانده بنابراين آدم ميتواند از ديگران كمك بگيرد با بينش توحيدي بگويد خدا را شكر كه از اين راه به ما دارد كمك ميكند و اين شخص را هم به عنوان يك وسيله بداند اما خودش را فريب ندهد كه وسيله، وسيله است و آن مبدأ مستقل هم مبدأ مستقل. بعد فرمود شفاعت حق است اما به اين بتها كه اجازه نداده ﴿من ذا الّذي يشفع عنده إلاّ بإذنه﴾[12] آنجا هم فرمود ﴿لايشفعون إلاّ لِمَن ارتضيٰ﴾[13] و مانند آن ﴿لايملكون الشفاعة إلاّ من اتخذ عند الرحمٰن عهداً﴾[14].
سؤال: جواب: بله منتهي سريعاً انجام ميشود مقدماتش تدريجي است گاهي سريع است گاهي بطيء است ولي مقدماتش تدريجي است گاهي هم البته حوادث دفعي يعني سريعاً انجام ميگيرد ﴿ذلكم الله ربّكم﴾ همان خدايي كه ربّ السموات والأرض است همان خدا ربّ شما است و به هيچ كسي اجازه شفاعت نميدهد از اين بتهايي كه شما ميپرستيد چون در همين سوره مباركه يونس كه قبلاً هم اشاره شد آيهٴ 18 اين است كه ﴿ويعبدون من دون الله مالايضرهم ولاينفعهم ويقولون هولاء شفعاؤنا عندالله﴾ چه كسي به اينها اجازه شفاعت داد بنابراين شفاعت را كه مال اهل بيت، مال انسان كامل، مال اولياي الهي عليهم السلام است آن به اذن خدا است به اين بتها كه كسي اجازه شفاعت نداد ﴿فاعبدوه﴾ اين تقديم آن هم مفيد حصد است ﴿أفلا تذكّرون﴾ يعني يك مطلب را اگر خوب بررسي كنيد گذشته از برهان وجدان هم هست ما حرف بيگانه نميزنيم حرفي كه در درون شما اين حرف آشنا است بالاخره در درون شما اين صداي آشنا ميآيد نه صداي بيگانه گاهي آدم يك صدايي را ميشنود ميبيند از صداي دوستان او است پشت در هست اما اين آشنا است فرمود همه اين آيات آشنا است براي شما حرف بيگانهاي نيست منتهي شما اينها را درك نكرديد در بين اغراض و غرائض صداي اين به گوش شما نميرسد وگرنه ما چيز بيگانهاي نگفتيم كه تحميل بشود بسياري از آيات دارد كه ﴿ولقد يسّرنا القرآن للذكر فهل من مدّكر﴾[15] اين نظير ترجيع بند سوره مباركه الرحمن است كه ﴿فبأئ آلاء ربّكما تكذبان﴾ آن سوره قمر هم يك چنين ترجيع بندي دارد فرمود ما اين را تذكره براي يادآوري قرار داديم آيا كسي هست كه يادش بيايد ﴿لقد يسّرنا القرآن للذكر هل من مدّكر﴾ پس برهان مسئله يك طرف است تذكره مطلب يك مطلب ديگر اين جمع بين برهان و وجدان است كه شما در درونتان هست ما آمديم اين را احيا بكنيم مطلبي كه در خلال بحثهاي قبل هم يك مقداري اشاره شد و تفصيلش در سوره مباركه ذاريات بايد بيايد اين است كه همه مخصوصاً كساني كه در رشتههاي علمي كار ميكنند مثل حوزويان و دانشگاهيان عزيز اينها بايد بدانند به اينكه ما براي عبادت خلق نشديم و آيه سوره ذاريات هم اين نيست كه خدا ميفرمايد ما جنّ و انس را براي عبادت خلق كرديم اين يك طرف قضيه است بيان ذلك اين است كه اگر كسي برداشتش از قرآن اين باشد كه بشر براي عبادت خلق شده خوب ميگويد من كارهايم را انجام ميدهم در بيست و چهار ساعت نمازهاي واجبم را ميخوانم احياناً نمازهاي مستحبي را هم ميخوانم روزه ماه مبارك رمضان را هم ميگيرم مستطيع هم هستم مكه هم ميروم و بعد آزادم چنين كسي به آيه عمل نكرده به هدف هم نرسيده آيه اين نيست كه ما بشر را براي عبادت خلق كرديم آيه دو تا قضيه است يكي موجبه است يكي سالبه آيه اين نيست كه خلقت الجنّ والإنس ليعبدونِ اگر آيهٴ سوره ذاريات يعني آيهٴ 56 سوره ذاريات اين بود كه خلقت الجنّ والإنس ليعبدون بله كسي كارهاي واجبش را انجام بدهد مستحبش را انجام بدهد بقيه رها است اين به آيه عمل كرده اما آن آيه حصر كرده يك قضيه موجبه دارد يك قضيه سالبه دارد ﴿وما خلقت الجنّ والإنس إلاّ ليعبدونِ﴾ يعني اين بيست و چهار ساعتش را بايد عبادت باشد خوب حالا چهار ساعتش را عبادت كرده همه واجباتش را انجام داده آن بيست ساعت را چه كرده آن بيست ساعت را رفته به فكر جمع ثروت ميگويد مال حلال است و من ميخواهم جمع بكنم توليد ميكند سرمايهگذاري ميكند و به دنبال تكاثر است اين اصلاً هدف را گم كرده براي اينكه آن بيست ساعت را چه كار دارد ميكند؟ آن بيست ساعت را كه در اطاعت نيست پس آيه يك قضيه نيست دو تا قضيه است چون حصر است يك قضيه موجبه است يك قضيه سالبه آن قضيه سالبه پيامش اين است كه اگر كسي بيست ساعت را به كارهاي عادي گذرانده اين آيه به او ميگويد من تو را براي اين نيافريدم ماخلقت، ماخلقت، ماخلقت براي اين خلق نشدي براي بازي خلق نشدي آن چهار ساعتي را كه كارهاي واجبش را انجام ميدهد بله آن قضيه موجبه شاملش ميشود اما اين قضيه سالبه آن بيست ساعت را نفي ميكند اين يك مطلب و منظور از اين عبادت هم اطاعت است نه عبادت يعني آنطوري كه به عنوان تعبدي كه در اصول در قبال توصّلي مطرح است معناي عبادت كه اطاعت شد يعني طبق دستور خدا بايد كار بكني طبق دستور دين بايد كار بكني اگر دين دستور داد كه فلان كار قصد قربت لازم است مثل نماز و روزه قصد قربت ميكند اگر گفت فلان كار بايد حلال باشد حالا قصد قربت كردي، كردي، قصد قربت نكردي، نكردي بايد اينطور تجارت بكني اينطور غذا بخوري اينطور بخوابي اينطور حرف بزني اينقدر حرف بزني اينقدر بخوري خوب اين اطاعت كم است در محضر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم كه مثل اعلاي ادب بود فجشّأ رجل كسي آرغ زد خوب آن پيغمبر كه مظهر اعلاي ادب است سريعاً اعتراض كرد فرمود آدم اينقدر غذا ميخورد كه در محفل آرغ بزند؟ «أقلل من جشئك» اين معصيت كه نكرده كار حرامي هم انجام نداده غذاي خودش را خورده منتهي پر خورده فرمود آدم اينقدر غذا ميخورد كه وقتي رفت به يك جايي آرغ بزند؟ پس معلوم ميشود اين اطاعت نكرد اين بيست ساعت را هدر داده به امام صادق سلام الله عليه عرض كردند كه امام بعد از شما كيست فرمود من لايلهو ولايلعب كسي كه اهل بازي نيست در اين اثنا وجود مبارك امام كاظم سلام الله عليه كه يك كودك خردسالي بود وارد شد يك برهاي هم در خدمت آن حضرت بود گوسفندي هم در خدمت آن حضرت بود كودك بود وجود مبارك امام صادق با آن آقايي كه از محضر حضرت سؤال كردند ديدند كه وجود مبارك امام كاظم در دوران كودكي كه با اين بره وارد شد به اين گوسفند گفت اسجدي لربّك حالا ما اهل آن نيستيم كه با حيوانات حرف بزنيم حرف آنها را بشنويم ولي آن كسي كه بالاخره اينطور ميانديشد ديدند كه به اين حيوان ميگويد كه اسجدي لربّك فوراً وجود مبارك امام صادق اين كودك را در بغل گرفت فرمود «بأبي من لايلهو ولايلعب» پدر فداي پسري بشود كه اهل بازي نيست خوب آدم ميتواند سه چهار ساعت مطيع خدا باشد نه يعني هميشه ذكر بگويد عبادت بكند نه همان چهار ساعتش عبادت است واجب و مستحبش همان است اما طرز حرف زدنش نشستنش برخوردش نگاهش كسبش اگر مجموع جمع سلب و اثبات راه افتاد آنوقت بخش پاياني سورهٴ مباركه انعام معناي خودش را ظاهر ميكند ﴿إنّ صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله ربّ العالمين﴾[16] آن وقت خوابش ميشود عبادت حالا انساني كه دائم الصوم است نه يعني هميشه روزه ميگيرد اگر كسي مواظب زبانش و حلال و حرامش باشد بالاخره در حقيقت صائم است چطور در ماه مبارك رمضان أنفاسكم فيه تسبيح اين تعبد محض نيست اگر كسي در غير ماه مبارك رمضان آثار ماه مبارك رمضاني را داشت اين هم أنفاسكم فيه تسبيح ميشود چطور درباره سيّد الشهداء سلام الله عليه آمده است «نفس المهموم لنا تسبيح و همّهُ لنا عبادة» آن ديگر در تمام ساعات است فرمود اگر كسي براي مظلوميت ما مهموم بشود تسبيح است اين مثال حالت روزه ندارد كه اين همان آثار عترت است با آثار قرآن كريم و همّه لنا تسبيح كه آدم غمگين باشد براي سيّدالشهداء پس ميشود آدم طرزي زندگي بكند كه بگويد ﴿إنّ صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله ربّ العالمين﴾[17] ما موظفيم اينطور زندگي كنيم آيهٴ 56 سوره ذاريات حرفش اين است نه حرفش اين است كه من جن و انس را براي عبادت خلق كردم اگر فقط قضيه اثباتي بود جمله، جمله موجبه محض بود جمله اين بود كه خلقت الجنّ والإنس ليعبدون بله اگر كسي كارهاي واجبش را انجام بدهد بقيه آزاد است به آيه عمل كرده اما آيه كه اين نيست آيه يك حصر دارد كه مؤلف از نهي و اثبات است
سؤال: جواب: كارهاي مباح را انسان ميتواند در مسير دين انجام بدهد غذا ميخورد براي تقويت آنهايي كه مينشينند كنار سفره ميگويند «قوّ علي خدمتك جوارحى» براي همين است يك وقتي كسي غذا ميخورد براي اينكه بيشتر بمب بزند يك وقتي كسي بيشتر غذا ميخورد براي اينكه سالم باشد بتواند خدمت بكند آخر دو جور است همان نيتها فرق ميكند كسي كه از راه دور رفته خراسان يكي رفته براي اينكه هارون را ببيند يكي رفته براي اينكه وجود مبارك امام هشتم را زيارت بكند اينها رفتند مسئله سؤال كردند كه نماز ما در اين راهي كه آمديم شكسته است يا تمام حضرت فرمود به اينكه آن آقا نمازش تمام است اين آقا نمازش شكسته است خوب اينها با هم رفتند با هم مسافت را طي كردند يك مسافت را طي كردند گفتند چرا گفتند اين آقا كه نمازش شكسته است اين مسافر است اين آمده كه من را ببيند زيارت امام مستحب است اما تو آمدي براي اينكه هارون را ببيني نماز تو تمام است واين سفر تو هم معصيت است آدم دو جور ميرود دو جور حرف ميزند دو جور نگاه ميكند دو جور غذا ميخورد دو جور ميخوابد اگر كسي به اين قصد خوابيده كه فردا بيدار بشود ظلمي به كسي بكند توطئهاي بكند در تمام اين مدت كه خوابيده عليه او فرشتگان چيز مينويسند و اگر كسي فكرش اين باشد كه خدماتي به مردم ارائه بكند ثواب مينويسند از بيانات نوراني اهل بيت مخصوصاً از سيره وجود مبارك حضرت امير برميآيد كه انسان تلاش در توليد و قناعت در مصرف، آدم تلاش بكند در توليد، شب و روز كه افراط نباشد به مزاجش آسيب نرسد متضرر نشود خوابش به موقع، غذايش به موقع، تمام تلاش و كوشش او اين باشد كه توليد، بكند اينكه عبادت است اما توليد بكند براي اسراف در مصرف، مشكل دارد توليد بكند كه مشكل اقتصادي و تورم را حل بكند اين ميشود عبادت اينكه حرص دنيا نيست اين حرص آخرت است اين تلاش ميكند در توليد اما قناعت دارد در مصرف چه بهتر از اين اينكه فرمود (و ماخلقت الجنّ والإنس إلاّ ليعبدونِ﴾[18] يعني قضيه موجبه بعلاوه سالبه، سالبه بعلاوه موجبه اين دو تا هدف است اگر اينچنين شد ميشود ﴿إنّ صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله ربّ العالمين﴾[19] و اين عبادت هم به معناي اطاعت است اطاعت كلّ شيء بحسبه اگر امر تعبدي بود در امتثالش قضد قربت لازم است و اگر تعبدي نبود در امتثالش قصد قربت نيست مگر كسي بخواهد ثواب ببرد لذا فرمود به اينكه ﴿ذلكم الله ربّكم فاعبدوه﴾ او را عبادت كنيد به همين معني يعني در تمام شئون.
سؤال: جواب: اين مباحات را اين كار حلال است اما اين شخص اين كار حلال را براي بهره صحيح انجام بدهد همين مباحات را انسان در راه صحيح انجام بدهد مثل غذا خوردن يك وقتي كسي ميخوابد براي اينكه استراحت كند يك وقتي كسي ميخوابد براي اينكه تجديد قوا كند و يك كار ديني را بهتر انجام بدهد حالا تا نيت چه باشد اگر آنطور باشد ميتواند بگويد محياي و مماتي لله ...
سؤال: جواب: اگر بخواهد به اين كمال برسد آن جهنم نميرود يا حداقل او را در درجات نازله بهشت جا ميدهند در بحثهاي قبل هم گذشت نسوختن هنر نيست اين قدر آدمهاي نسوز در عالم هست خوب بچهها را كه ذات اقدس اله جهنم نميبرد ديوانهها را كه جهنم نميبرد كفاري كه قبل از اسلام بودند و حجت بالغه نداشتند به جهنم نميروند اليوم كفاري كه در مناطق دوردست و روستايي نشين هستند و مستضعفان فكري هستند اينها كه جهنم نميروند رفع ما اضطرّوا اين نه گروه، شما وقتي نه گروه را ميشماريد ميبينيد اينها مستثني هستند جهنميها كم هستند وجود مبارك امام سجاد سلام الله عليه فرمود اگر كسي جهنم برود تعجب است يك كسي گفت اگر كسي با اين مشكلات بهشت برود تعجب است فرمود نه اگر كسي با اين سعه رحمت الهي جهنّم برود تعجب است «ويل لمن غلبت آحاده عشراته» اگر خدا يك گناه را فقط يك كيفر بدهد اما يك ثواب را حداقل ده برابر پاداش ميدهد اين يكي ميشود ده تا آن يكي ميشود يكي واي به حال كسي كه با اين همه سعه رحمت باز بسوزد هدف اين نيست كه آدم نسوزد اين جزو اهداف خيلي رقيق و نازل است و هدف هم اين نيست كه برود بهشت جناتي كه ﴿تجري من تحتها الأنهار﴾[20] اين همه در اين ادعيه است حشر با ائمه لقاي ائمه زيارت آنها مشمول شفاعت آنها آن ميشود هدف برين و راه هم دارد بنابراين بخشي به واجب برميگردد كه حداقل است بخشي هم به آن مرحله كمال برميگردد كه ما به آن مرحله كمال دعوت شديم همانطوري كه گفتند «لاصلاة لجار المسجد إلاّ بالمسجد» يعني كمال از اين راه است عمله هم در جاي ديگر فراوان است يعني كمالش در اين است كه انسان اين مباحات را لله انجام بدهد.
والحمد لله رب العالمين
[1] ـ مائده، ٤٨.
[2] ـ اسراء، ٩٥.
[3] ـ لقمان، ٢٠.
[4] ـ لقمان، ٢٠.
[5] ـ فصلت، ١١.
[6] ـ فصلت، ١١.
[7] ـ روم، ٤١.
[8] ـ روم، ٤١.
[9] ـ بقره، ٢٠٥.
[10] ـ حج، ٤٧.
[11] ـ فتح، ٤ و ٧.
[12] ـ بقره، ٢٥٥.
[13] ـ انبياء، ٢٨.
[14] ـ مريم، ٨٧.
[15] ـ قمر، ١٧ و ٢٢ و ٣٢ و ٤٠.
[16] ـ انعام، ١٦٢.
[17] ـ انعام، ١٦٢.
[18] ـ ذاريات، ٥٦.
[19] ـ انعام، ١٦٢.
[20] ـ رعد، ٣٥.