02 07 1983 4845204 شناسه:

تفسیر سوره رعد جلسه 53

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿اللَّهُ يُبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا الحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ (۲۶)

چون قرآن نور و هدايت است اگر مسائل عقلي را با برهان بيان فرمود به آن اكتفا نمي‌كند زيرا دست همهٴ مردم به برهان نمي‌رسد آن‌گاه همان معارف عقلي را به صورت مثل تبيين مي‌كند كه تا دست ديگران هم برسد زيرا اين بيان را رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بيان فرمود: «القرآن معدوه الله»[1] قرآن سفرهٴ عمومي خداي سبحان است همهٴ انسانها در كنار اين سفره نشسته‌اند تنها علما و حكما و اهل برهان دعوت نشده‌اند همهٴ انسانها براي هدايت دعوت شده‌اند فكر بسياري از آنها با برهان و استدلال عقلي مأنوس نيست ولي همان معارف را در حد تنزل به صورت يك مثل ذكر مي‌كند تا ديگران هم متوجه بشوند باز به اين هم اكتفا نمي‌كند چون قرآن كتاب علم نيست كه مطلب را به هر زباني كه شد به مردم بفهماند خواه با برهان خواه با تمثيل كتاب هدايت است يعني هم بفهمند و هم بپذيرند تنها غرض اين نيست كه اين اصول را به ياد مردم بدهد تا آنها كه با برهان آشنايند از راه دليل بفهمند آنها كه اهل برهان نيستند با مثل بفهمند بايد اين معارف را بپذيرند و به اين معارف گردن بنهند ايمان بياورند بعد از علم و آنچه كه در ايمان مؤثر است زدودن آن علاقهٴ به طبيعت و دنياست اين يا مشترك هست بين عالم و جاهل يا در عالم بيشتر هست يا در جاهل بيشتر اين مربوط به خصوصيت‌هاي فردي است ممكن است كسي مسائل عقلي را خوب بفهمد اما در موقع گردن نهادن و ايمان آوردن دير تسليم بشود يا ممكن است كسي مسائل عقلي را در حد يك مثل بفهمد نه برهان ولي در موقع پذيرش زودتر از ديگران گردن بنهد آن بيماري كه نمي‌گذارد انسان به فهميده‌اش اعتنا كند ايمان بياورد بعد العلم آن بيماري مشترك بين عالم و جاهل است يا گاهي در عالم بيشتر است در جاهل كمتر گاهي بالعكس اين مربوط به خصوصيت‌هاي فردي است علاقهٴ به دنيا نمي‌گذارد انسان آنچه را كه مي‌فهمد ايمان بياورد لذا قرآن كريم همهٴ اين حقايق را اول با برهان تثبيت فرمود بعد اشكالات را ذكر كرد ولي كه پس از ديگري به اين شبهات جواب داد سپس همهٴ اين معارف را در حد يك تمثيل متنزّل كرد كه دست همه برسد آنهايي كه با برهان فهميدند با تمثيل بهتر بفهمند آنها كه اهل برهان نيستند با تمثيل اصل مطلب را درك كنند و سپس پرداخت به عاملي كه نمي‌گذارد اينها گردن بنهند و ايمان بياورند اين علاقهٴ به دنياست خواه درحكيم, خواه در جاهل, خواه در عالم, اين علاقه‌ها هست يا در آنها بيشتر در جاهل‌ها كمتر يا بالعكس اين مربوط به خصوصيت‌هاي فردي است لذا قرآن كريم كتاب نور و هدايت است نه كتاب برهان و علم خشك نظير كتب عقلي و مانند آن آن‌گاه به علاج اين مسئله مي‌پردازد مي‌فرمايد تنها چيزي كه نمي‌گذارد انسان به فهميده گردن بنهد و در برابر حق خضوع كند حب دنياست دنيا با همهٴ معاني وسيعش آن‌گاه دنيا را تشريح مي‌كند مي‌فرمايد آنچه كه در دست مردم است اين نشانهٴ كرامت نيست اين آزمايش الهي است خدا افراد را مي‌آزمايد به بعضي كم به بعضي زياد مي‌دهد خدا گاهي يك شخص را در دو حال مي‌آزمايد اول وضعش خوب است بعد بد است او بالعكس تا اينكه ببيند در اين آزمايش‌ها انسان چه مي‌كند و تبين هم فرمود آنچه را كه خداي سبحان به عنوان روزي مي‌دهد اين نشانهٴ كرامت نيست جز امتحان چيز ديگر نيست اگر زياد داد امتحان است و اگر كم داد هم امتحان است لذا بعد از آن مباحث اين آيه را طرح فرمود ﴿الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر﴾ كه مسئلهٴ قبض و بسط مسئلهٴ زيادي و كمي غير از مسئلهٴ فقر و غناست سخن اين نيست كه كسي فقير بماند يا در نظام اسلامي فقر را بايد برطرف كرد سخن از فقر و غنا نيست سخن از زيادي و كمي است سخن از ﴿يبسط و يقدر﴾ است ﴿يقدر﴾ يعني تنگ مي‌گيرد ﴿يبسط﴾ يعني گسترده مي‌دهد اين را قرآن كريم به عنوان يك آيت مطرح مي‌كند كه آيهٴ الهي است نشانهٴ الهي است زيرا عدهٴ زيادي كارشان مشترك است بهره‌برداريشان مختلف ممكن است دو نفر به اندازهٴ هم در كشاورزي كوشش كنند يكي در اثر يك سلسله علل و عوامل پيش بيني نشده بهرهٴ بيشتري ببرد يكي كمتر يك جا باران بيايد يك جا باران نيايد يك جا صاعقه بيايد يك جا صاعقه نيايد دو نفر كنار هم مغازه باز مي‌كنند به سراغ يكي مشتريان بيشتري مي‌رود به سراغ ديگري نمي‌رود يك سلسله از امور در تحصيل روزي از دست مردم بيرون است از آن طرف همگان را به تحصيل رزق وادار كرده است و فرمود كسي كه بيكار باشد دعاي او مستجاب نيست و بياني از اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در باب المعيشه آمده مرحوم صاحب وسائل هم نقل كرده كه حضرتش فرمود «من وجد ماء و تراباً ثم أفتقر فابعده الله»[2] كسي كه آب به اندازهٴ كافي دارد و خاك به اندازهٴ كافي دارد معذلك فقير باشد خدا او را دور كند اين يك نفرين تكويني است خلاصه حالا خواه فرد خواه يك امت اگر آب و خاك كافي داشته باشند معذلك محتاج ديگران باشند اينها از رحمت خاصهٴ خدا دورند اين تشويقات فراوان در كتاب و سنت هست.

سؤال ...

جواب: «من وجد ماءً و ترابا» «ثم أفتقر فابعده الله»[3] يعني كسي كه آب به اندازهٴ كافي دارد خاك به اندازهٴ كافي دارد معذلك محتاج است و فقير است خدا او را دور كند معلوم مي‌شود انسان با داشتن سرمايه‌هاي خدا داد نبايد به ديگران نيازمند باشد اما آنچه كه به عنوان قبض و بسط مطرح است چند امر بود كه ملاحظه فرموديد: بسياري از آن امور گذشت يك امر كه مانده است اين است كه اين قبض وبسط به عنوان آيت الهي است امر ديگر آن است كه انسان در برابر قبض و بسطي كه خداي سبحان نسبت به او روا داشت اگر به او مال فراواني داد يا مال كمي داد وظيفهٴ او نسبت به خودش چيست اين يك, چه‌طوري رفتار كند و امر ديگر اينكه اگر كسي از قبض و بسط برخوردار بود از بسط برخوردار بود مال‌دار فراوان بود انسان در برابر او چگونه برخورد كند يك مال‌داري را ديد چه كند آيا آن متمكن و مال‌دار در چشم او جا كند چشمگير باشد و چشم پركن باشد يا نه؟ و اگر يك مال‌داري دارد بيراهه مي‌رود انسان وظيفه دارد او را ارشاد و هدايت كند يا نه اگر خواست ارشاد و هدايت كند راه ارشاد چيست؟ اينها عنواني است كه در ذيل اين آيهٴ كريمه به مناسبت اينكه قبض و بسط مطرح است به مناسبت اينكه آنها اين قبض و بسط را آيت الهي نمي‌دانند اگر خدا يك روزي فراواني به كسي داد ﴿و فرحوا بالحياة الدنيا﴾ مي‌شوند و از آن معارف باز مي‌مانند به اين مناسبت‌ها مطرح است ازاينكه فرمود ﴿الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر﴾ يك سلسله از كارها به عنوان تحصيل مقدّمات و علل اوّليه در اختيار همه است يك سلسله از امور است كه در اختيار انسان نيست همان نمونه‌هايي كه ذكر شده اينها را قرآن مي‌فرمايد آيت الهي است خدا روي حكمت روي مصلحت روي امتحان و آزمون به بعضي بيشتر به بعضي كمتر مي‌دهد اين‌گونه از امور به عنوان امتحان و آيت الهي است در سورهٴ روم اين به عنوان يك آيت مطرح شده است سورهٴ روم آيهٴ 36 به بعد اين‌چنين است مي‌فرمايد ﴿و اذا اذقنا الناس رحمةً فرحوا بها﴾[4] اگر ما چند صباحي به مردم مال داديم يا به يك شخص در دو حال يا به دو شخص خدا دو گونه امتحان مي‌كند ﴿و اذا اذقنا الناس رحمة فرحوا بها﴾[5] خوشحال مي‌شوند ﴿و ان تصبهم سيئهُ بما قدمت ايديهم﴾[6] اگر يك مشكلي دامن‌گيرشان بشود در اثر سوابق بدشان ﴿اذا هم يقنطون﴾[7] نااميد مي‌شوند فوراً يأس در اينها حكومت مي‌كند در حالي كه بايد بدانند هم آن بسط روزي امتحان بود هم اين تنگي معيشت آزمايش است ﴿او لم يروا ان الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر ان في ذلك لآيات لقوم يؤمنون﴾[8] يعني اگر خوب بررسي كنند اين مطلب روشن است به حد رؤيت مي‌رسد ديدني است اين مطلب كه يك ناظري دارد مي‌آزمايد انسان را به مال يا بايد بگوييم عالم هرج و مرج است تصادف است به شانس قائل باشيم يا بايد روي نظام علت و معلول به يك مبدأ فاعلي قائل باشيم آنچه نظام علّي را نمي‌پذيرد به اين وحي تن در مي‌دهد مي‌گويد فلان شخص خوش شانس بود و فلان شخص بدشانس يعني وقتي نظام علت را و معلول را روشن نديد اين امر مبرهن عقلي را نپذيرفت به شانس كه يك امر خرافاتي است تن در مي‌دهد مي‌گويد شانس او بيشتر بود شانس اين كمتر يا بايد گفت نه اين كارهاي پيش بيني نشده كه روي نظام صحيح مي‌گردد يك ناظم حكيم دارد به عنوان امتحان به بعضي بيشتر مي‌دهد به بعضي كمتر مي‌دهد و هذا من الحق فرمود اگر اينها خوب بررسي كنند مي‌بينند خداي سبحان به عنوان امتحان به بعضي بيشتر به بعضي كمتر مي‌دهد يا به يك شخص در دو حال يك قدري بيشتر يك قدري كمتر مي‌دهد همهٴ اينها چه حالات گوناگون يك شخص در دو مقطع تاريخ چه حالات دو نفر جداي از هم در يك مقطع از تاريخ هر دو به عنوان آيت الهي است ﴿او لم يروا ان الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر ان في ذلك لآيات لقوم يؤمنون﴾[9].

سؤال ...

جواب: بله ديگر گاهي مي‌فرمايد كه فلان كار را اگر بكنيد روزي زياد مي‌شود صلهٴ رحم آدم قطع بكند فلان مي‌شود در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه اگر ديديد وضع مالي‌تان خوب نيست با خدا معامله كنيد «اذا املقتم فتاجروا الله بالصدقة»[10] فرمود اگر وضع مالي‌تان بد شد گرفتار ملق و تنگدستي شديد تجارت كنيد و آن اين است كه صدقه بدهيد در درجهٴ اول به ارحام‌تان صدقه عبادت است كه انسان بايد با احترام بدهد نه ترحم از امام (عليه السلام) سؤال مي‌كنند خوب شما گفتيد ما صدقه بدهيم داديم و مال‌مان زياد نشد فرمود چه طور مال داديد اگر مال حلال پيدا مي‌كرديد مال حلال مي‌داديد ممكن نبود مال حلال بدهيد و خدا اضافه نكند صدقه جزء عبادات است عبادت را انسان بايد به عنوان احترام بايد انجام بدهد نه ترحم اگر صدقه با همهٴ شرايطش انجام بشود بيان حضرت امير(سلام الله عليه) اين است «اذا املقتم»[11] اگر گرفتار ملق شديد خشيت املاق، املاق يعني تنگدستي اگر گرفتار املاق شديد تنگي معيشت شديد «فتاجروا الله بالصدقة»[12]

سؤال ...

جواب: بله يعني نمي‌داند راهش چيست نشانه‌اش اين است كه همين شخص يك چند صباحي برمي‌گردد وضع مالي‌اش خوب مي‌شود «نبذ كتاب الله وراء ظهره»[13] مي‌شود بعد مي‌فهمد كه اي كاش همان وضع سابق را مي‌داشت. سؤال ...

جواب: بله خوب ديگر اين البته اگر يك جا انباشته بشود معلوم مي‌شود از جاي ديگر كم شده است ديگر «ما رأيت نعمتاً موفورتاً الا في جمع بحق مضيّاً»[14] منظور آن است كه آن علل و عوامل هم بي‌اساس نيست يعني انسان بعضي از كارها را اگر بكند خداي سبحان معيشت وسيع به او مي‌دهد بعضي از كارها را بكند گرفتار فقر مي‌شود اينها را هم گفته‌اند البته آن‌گاه در همين بخش مي‌فرمايد ﴿فآت ذا القربيٰ حقه و المسكين و ابن السبيل ذلك خير للذين يريدون وجه الله و اولئك هم المفلحون﴾[15] فرمود اكنون كه خداي سبحان به شما داد حقوق ديگران را هم بپردازيد ﴿و ما آتيتم من رباً ليربوا في اموال الناس فلايربوا عند الله و ما آتيتم من زكاة تريدون وجه الله فاولئك هم المضعفون﴾[16] اگر كسي به قصد ربا مال مي‌دهد كه مالش زياد بشود اين هرگز زياد نمي‌شود اين دارد گودال مي‌كَند خيال مي‌كند يك تلي درست كرده اين برجستگي‌هاي سرزمين را مي‌گويند ربوه جنت بربوه در اين بيابان آن قسمت‌هاي برجسته و بلند و تل و تپه را مي‌گويند ربوه ربا يك چنين شكم كردي مال است فرمود اگر شما قصد داريد مال‌تان بالا بيايد راهش ربا نيست اين ربا را خداي سبحان گرفتار محاق مي‌كند ربا يك نمو كاذبي دارد والا ربا و رباخوار را فرمود ما در محاق مي‌اندازيم يعني يك چند صباحي يك چند شبي به صورت بدر در مي‌آيد ماه را كه ملاحظه مي‌فرماييد اول هلال است بعد وسط ماه مي‌شود بدر آخرها مي‌شود محاق اول كه هلال است باريك است كم نور است خواهان دارد بعد كم كم وقتي بدر شد در شب چهارده چشم‌گير است و همه به او نگاه مي‌كنند آخرهاي عمرش هم كه بيست و هشتم و بيست و نهم ماه شد مي‌گويند ماه به محاق افتاده يك وقتي درمي‌آيد كه همه خوابند تا مي‌رود طلوع بكند آفتاب از آن طرف او را تحت الشعاع قرار مي‌دهد مي‌گويند ماه در محاق افتاده خداي سبحان فرمود ما مسئلهٴ ربا و رباخوار را اين‌چنين مي‌كنيم ﴿يمحق الله الربا﴾[17] ربا را بالاخره ربا و رباخواري گرچه يك نمو كاذبي دارد يك چند صباحي زرق و برق دارد ولي پايان كارش به محاق مي‌افتد و اما صدقه دادن و زكات دادن اين را برجسته مي‌كند در آن قسمت فرمود ﴿يمحق الله الربا و يربي الصدقات صدقات﴾[18] را برجسته مي‌كند در اين كريمه هم فرمود ﴿و ما آتيتم من زكاة تريدون وجه الله فاولٰئك هم المضعفون﴾[19] آنها هستند كه مالشان را دو چندان مي‌كنند و اين در حاشيهٴ بحث هست نه البته در متن بحث عمده آن است كه انسان بداند كه اين قبض و بسط آيت الهي است يك, و امتحان خداست دو, خودش كه دارد نبايد از او سوء استفاده كند سه, در برابر كساني هم كه دارد نبايد تسليم بشود چهار, اگر يك متمكّني را ديد با اعجاب نگاه كرد بداند يك آدم پستي است ما اگر بخواهيم بفهميم كه آدم بزرگ طبعيم يا آدم پستي هستيم راهش چيست؟ حتماً بايد در قيامت حسابها را تصفيه كنند آن روز ما را بكشند يا امروز مي‌توانيم خودمان را وزن كنيم اگر امروز راه توزين نبود كه به ما نمي‌گفتند «حاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا و زنوا قبل ان توزنوا»[20] پس ما مي‌توانيم امروز خودمان را كاملا ًوزن كنيم كه يك آدم سنگيني هستيم يا آدم سبك اگر راه نداشت نمي‌فرمودند «زنوا قبل ان توزنوا»[21] اين در بيانات رسول الله هست در بيانات حضرت امير(عليهم السلام) است كه قبل از اينكه شما را بكشند شما خودتان را بكشيد اگر يك متمكني به منزل ما آمد ما در برابر او احساس حقارت كرديم بدانيم كه كوچكيم و كوچكي ما و پستي ما آن وقت براي ما ظهور مي‌كند و اگر نه به عنوان احد من الناس برخورد كرديم بدانيم يك انسان بزرگواري هستيم اين روش را هم قرآن كريم به ما مي‌آموزاند اين‌طور نيست كه بگويد فقط قبض و بسط جزء آيات الهي است و وظيفهٴ انسان را در اين دو شأن ذكر نكند حالا ملاحظه مي‌فرماييد برخوردي كه.

سؤال ...

جواب: احياناً فقير صابر چون درجه‌اش خيلي بالاتر از غني شاكر هست معلوم مي‌شود فقر امتحان سنگين‌تري است چون «ما ضرب الله العباد بسوط اوجع من الفقر»[22] اين در روايات هست هيچ تازيانه‌اي دردناك‌تر از فقر نيست ظاهراً اين امتحان سنگين‌تر از آن امتحان هست فقير صابر بهتر از غني شاكر هست همان جمله‌اي كه از اميرالمؤمنين(عليه السلام) آن روز خوانده شد كه فرمود «ما احسن تواضع الأغنياء للفقراء طلباً لما عند الله و احسن منه تيه الفقراء علي الاغنياء اتكالاً علي الله»[23] فرمود تواضع اغنيا براي فقرا لله خيلي ثواب دارد اما بالاتر از تواضع اغنيا براي فقرا آن بي‌اعتنايي فقرا براي اغنيا است آن آزاد بودن فقير است كه او افضل از تواضع غني است چون همهٴ اين خطرات از حب دنيا نشأت مي‌گيرد لذا قرآن كريم مي‌فرمايد اول اين آزمايش است يك, نشانهٴ كرم نيست. و هميشه هم نمي‌ماند گاهي دست شماست گاهي دست ديگري است بدانيد كه يكسان نيست اين خطرها را هم گوشزد مي‌كند و حالا اگر كسي با اين نصايح متعظ نشد وظيفهٴ ما در برابر اينها چيست؟ اين وظيفه را قرآن كريم دو گونه تبيين فرمود يكي بيان سيرهٴ خود پيامبران يكي بيان روش مؤمنين كه مؤمن راهش در برابر توانگر چيست در برابر روش انبياء سورهٴ سبأ اين‌چنين آمده آيهٴ 34 به بعد فرمود ﴿و ما ارسلنا في قريةٍ من نذيرٍ الا قال مترفوها﴾[24] ما در هر محلي پيامبر بفرستيم آن مترفين‌شان، متمكنين‌شان بهره‌مندان از اموال آنها مي‌گويند ﴿انا بما ارسلتم كافرون﴾[25] اوّل اغنيا در برابر انبياء مي‌ايستند ديگر و حرفشان هم اين است ﴿و قالوا نحن اكثر اموالاً و اولاداً﴾[26] ما هم از نظر مال زياد داريم و هم از نظر اولاد و قيامتي نيست و اگر هم باشد ما آنجا هم به همين وضع مي‌آييم چرا؟ قيامت كه نيست اگر باشد خدايي باشد و قيامتي باشد به همان دليل كه در دنيا ما را گرامي داشت و متمكن كرد در آخرت هم بشرح ايضاً [هم‌چنين] ما را متمكن مي‌كند اين روي آن گمان باطل‌شان كه مال نشانهٴ كرامت است ﴿و قالوا نحن اكثر اموالاً و اولاداً و ما نحن بمعذَّبين﴾[27] يا سالبه به انتفاع موضوع است قيامتي نيست يا سالبه به انتفاع محمول است كه ما مكرميم براي اينكه خدا در دنيا ما را تكريم كرده بنابراين در قيامت هم ما معذب نيستيم آن‌گاه خداي سبحان به رسولش فرمود ﴿قل ان ربي يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر﴾[28] اينها آزمايش الهي است به يك عده بيشتر به يك عده كمتر ﴿ولكن اكثر الناس لايعلمون﴾[29] شما كه گفتيد خدا به ما داد ما را گرامي داشت اين‌چنين نيست شما وقتي از دور بنگريد پدرانتان فقير بودند شما غني هستيد فرزندانتان فقير يك عده‌اي پدرانشان غني بود خودشان فقيرند اين رشته‌ها همين‌طور يكي پس از ديگري به عنوان آزمايش است شما يك مقطع را مي‌بينيد مي‌گوييد ما غني هستيم پيش خدا مكرميم داشتن نشانهٴ كرامت نيست و آن هم شما تك حلقه اين سلسلهٴ نيستيد گاهي پدر غني است پسر بالعكس گاهي پدر فقير است پسر بالعكس رشته‌ها همين‌طور به عنوان آزمايش است حالات افراد هم فرق مي‌كند گاهي در يك حالت انسان متمكن است در حالت ديگر نيازمند و مانند آن كم دارد يك حالتي بيشتر دارد.

سؤال ...

جواب: اين سورهٴ سبأ آيهٴ دو جاي مسئله مطرح شد با دو لسان ﴿ان ربي يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر له﴾[30] فرق بين اولي با دوّمي ظاهراً آن است كه اولي مال دو نفر است كه خداي سبحان به يك عده به عنوان بسط مي‌دهد به يك عده به عنوان كم و قبض كمتر مي‌دهد آن را با زياد داشتن اين را با كم داشتن مي‌آزمايد دومي مال يك نفر است در دو مقطع تاريخي در يك مقطع به او زياد مي‌دهد در يك مقطع به او كم مي‌دهد تا در اين دو مقطع تاريخ او را بيازمايد ﴿قل ان ربي يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر له﴾[31] هر دو كار خداست اما ﴿و ما انفقتم من شيء فهو يخلفه و هو خير الرّازقين﴾[32] آنچه را كه شما در راه او انفاق بكنيد خداي سبحان خلفش را مي‌فرستد اين‌طور نيست كه شما چيزي در راه خداي سبحان بدهيد و خداي سبحان به شما خلف ندهد جانشين مي‌دهد حالا يا جانشين دنيايي يا جانشين اخروي اگر خيلي به شما علاقه داشته باشد دنيا به شما نمي‌دهد كه سرگرمتان كند آنجا كه دار حساب است به شما مي‌دهد اگر نه در همين دنيا هم به شما پاداش خواهد داد ﴿فهو يخلفه و هو خير الرّازقين﴾[33] پس متمكنين به جاي اينكه اين را به عنوان آيت الهي بدانند كرامت وهمي پنداشتند و در برابر انبياء ايستادند در همين سورهٴ سبأ آيهٴ 43 به بعد مي‌فرمايد در آيهٴ 44 و 45 مي‌فرمايد: ﴿و كذب الذين من قبلهم و ما بلغوا معشار ما آتيناهم فكذبوا رسلي فكيف كان نكير﴾[34] به پيامبر مي‌فرمايد الآن مشركين حجاز كه گفتهٴ تو را تكذيب مي‌كنند مهم نيست براي اينكه مطرفين گذشته حرف انبياء معاصر خودشان ر ا تكذيب كردند كه اين مشركين عشري از اعشار تمكن آنها را نداشتند ما آنها را خاك كرديم اينها كه چيزي نيستند عذاب ما كه آمد به حيات آنها خاتمه داد از آنها كه گرفت خوب از اينها هم مي‌گيرد ديگر اينها كه ﴿و ما بلغوا معشار ما آتيناهم﴾[35] عشري از اعشار خلاصه يك صدم قدرت گذشته را كه اينها ندارند كه ما آنها را از بين برديم اينها چه مي‌گويند ﴿وَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي[36] به پيامبر مي‌فرمايد اين مشركين حجاز اگر تكذيب كردند برداشتن اينها كاري سهل است زيرا قبل از اينها كساني انبياء خودشان را و مرسلين ما را تكذيب كردند كه اينها يعني اين كفار معشار از آنچه كه ما به آنها داديم به آنها نرسيدند عشري از اعشار تمكن قدرت پيشين را اينها ندارند وقتي عذاب ما آمد به حيات آنها خاتمه داد ﴿و كذب الذين من قبلهم و ما بلغوا﴾[37] اين گروه يعني اين كفار عصر معشار ﴿ما آتينا﴾[38] آن كفار اعصار گذشته را ﴿فكذبوا رسلي فكيف كان نكير﴾[39] بنابراين پيامبر در برابر آنها سخت مي‌ايستد و مي‌گويد آنچه عامل تكذيب شماست جز حيات دنيا چيز ديگر نيست اما مؤمنين در برابر متمكنين چه مي‌كنند متمكنين محروم از مواهب ديني.

سؤال ...

جواب: كرامت انسان به اين است كه هم به او علم داديم هم به او قدرت داديم كه از نزاع استفاده كنند نه كرامت انسان به او اين است كه تمام تلاش و كوشش اين باشد كه از اين جهان دربياورد وانبار كند اين كه كرامت او نيست فرمود ﴿ولقد كرمنا بني آدم ... و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلاً﴾[40] او مسلط بر درياست مسلط بر فضاست مسلط بر زمين است و نسبت به موجودات ديگر مكرم است انسان نسبت به حيوان مكرم است انسان نسبت به احجار و اشجار مكرم است اما انسان سرمايه‌دار نسبت به انسان بي سرمايه مكرم باشد اين‌چنين نيست حالا آن دو تا آيه‌اي كه در سورهٴ فجر بود آن روز تلاوت شده ملاحظه بفرماييد حالا اگر اين آيات تمام شد آن خطبهٴ مبارك حضرت امير هم چند جمله مي‌خوانيم كه داشتن دليل بر كمال نيست و نداشتن هم دليل بر نقص نيست آن آيه اين است كه در سورهٴ كهف آيهٴ 32 به بعد اين‌چنين آمده كه وظيفهٴ يك موحد را در برابر يك سرمايه‌دار غافل بيان مي‌كند مي‌فرمايد ﴿و اضرب لهم مثلاً﴾[41] اين به عنوان جريان هست قرآن اگر چيزي را بخواهد به عنوان مثل ذكر بكند داستان اگر واقع شده باشد كه قصه است مي‌گويد اين احسن القصص است يا ما قصه نقل مي‌كنيم و مانند آن اگر واقع نشده باشد به يكي از دلالات ثلاث تفهيم مي‌كند كه اين جريان داستان است نه واقع شده ﴿و اضرب لهم مثلاً﴾[42] كه چه؟ ﴿رجلين جعلنا لاحدهما جنتين من اعنابٍ و حففناهما بنخلٍ و جعلنا بينهما زرعا﴾[43] اين مثل و جريان را بازگو كن كه دو نفر هستند يكي متمكن است داراي دو تا باغ است اين باغ باغ‌هاي انگور است اطرافش را درخت‌هاي خرما گرفته زير اين درخت‌ها را هم كشت تأمين كرده و بين اين دو تا باغ هم نهرها جاري است و فراوان است هم آبش تأمين است هم ارزاق چهار فصله‌اش تأمين است هم انگور و خرمايش تأمين است اين‌طور نيست كه فقط درخت باشد كشاورزي نباشد نه اين شخص از هر نظر تأمين شده هم درخت‌هاي انگور و خرماست هم زيرش كشاورزي است هم درونش نهرهاي فراوان يك دو تا باغ اين‌چنيني را ترسيم مي‌كند ﴿جعلنا لاحدهما﴾[44] يكي از اين دو نفر ﴿جنتين﴾[45] دو تا باغ دارد كه اين دو تا باغ ﴿من اعنابٍ﴾[46] از درخت‌هاي انگور ﴿و حففناهما بنخلٍ﴾[47] درخت‌هاي خرما هم پوشانده اين باغ را ﴿و جعلنا بينهما زرعا﴾[48] كشت هم بين اين دوتا باغ هست اطرافش درخت است وسطش جاي كشت است پس هم از نظر گندم و جو امثال ذلك تأمين است هم از نظر محصولات سر درختي ﴿كلتا الجنتين ءاتت اكلها﴾[49] اين دو تا باغ هم نظير باغ‌هاي معمولي نيست كه يك سال سال آورش باشد يك سال سال آور نباشد نه هر ساله مي‌آورد و فراوان هم مي‌آورد هيچ كمبودي هم ندارد ﴿آتت اكلها﴾[50] اُكُل يعني ميوه خوراكي اَكل يعني خوردن آن شجرة طوبي دارد كه ﴿تؤتي اُكُلها﴾[51] يعني هر لحظه ميوه مي‌دهد يا بهشت ﴿اُكُلها دائم﴾[52] يعني ميوه و خوراكي او دايمي است نه خوراندنش دايمي است ﴿آتت اكلها﴾[53] يعني خوراكي‌اش را دايماً مي‌دهد ﴿و لم تظلم منه سيئا﴾[54] هيچ يك از اين دو تا باغ كمبودي ندارد كه يك قدري كم بياورد يا يك سال نياورد اين‌چنين نيست ﴿و فجرنا خللهما نهراً﴾ خلال اين دو تا باغ هم نهر بود كه از نظر آب تأمين بود نيازي به غير نداشت پس تمام اصول كشاورزي براي اين مرد تأمين است همين ثروتش همين بود يا از جاي ديگر هم درآمد داشت نه ﴿و كان له ثمر﴾[55] ثمر ديگري هم داشت پس يك متمكن مرفه‌اي بود ﴿فقال لصاحبه و هو يحاوره﴾[56] يك رفيق ديگري هم داشت كه با او مصاحبه مي‌كرد با او محاوره مي‌كرد با او مناظر و مباحثه مي‌كرد در مسائل توحيدي و اين از اين اموال برخوردار نبود پس يك موحد مصاحبه كننده با يك مطرف متنعم غافل آن مطرف و متمكن غافل مي‌گويد ﴿انا اكثر منك مالاً و اعزُّ نفراً﴾[57] هم جمعيت وابستهٴ من بيشتر است هم مالم از تو بيشتر است اين تفاخر بود اين فخر فروشي بود ﴿و دخل جنته﴾[58] وارد باغ شد اين باغ را كه ديد ﴿و هو ظالم لِنفسه﴾[59] اين سرمايه‌دار غافل به خود ظلم مي‌كند نه به ديگري اين شرك و گناه او ظلمي است به حال خود او چون او در اين نظام نمي‌تواند كاري انجام بدهد ﴿و هو ظالم لنفسه﴾[60] خوب چه گفت؟ وقتي وارد اين باغ شد چه گفت؟ ﴿قال ما اظن ان تبيد هذه ابدا﴾[61] فكر نمي‌كنم كه اين باغ از بين برود اين تعبير تعبير جاهلي بود كه الآن هم در بين افراد غير متوكل هست مي‌گويند يك مال نمير تهيه كنيد مي‌گويند مس تهيه كنيد يا فرش‌هاي محكم باف تهيه كنيد كه اينها مال نمير هست اين فكر، فكر جاهليت است زمين تهيه كنيد اين نمير است حرف آن جاهل اين بود كه اين نمير هست يعني مي‌ماند ﴿ما اظن ان تبيد هذه﴾[62] يعني اين جنت هلاكت ندارد باد يعني هلك يبيد يعني يهلك ما اظن ان تبيد و تهلك هذه أبدا اين يك مال نميري است مي‌گويند ارثي است براي اعقاب بگذاريد اين فكر، فكر جاهلي است.

سؤال ...

جواب: بله اينكه پيداست البته منظورش اين نيست كه ابديت است آنها هم كه مي‌گويند فرش يا نمي‌دانم مس يا نمي‌دانم زمين مال نمير هست آنها هم مبالغه مي‌كنند يعني خلاصه ماندني است در حالي‌كه هيچ لحظه انسان اطمينان ندارد يك انسان موحد چنين حرفي نمي‌زند كه اين از بين نمي‌رود بعد ﴿و ما اظن الساعة قائمة﴾[63] قيامتي در كار نيست گمان نكنم باشد اگر هم باشد همان‌طوري كه ما در اين عالم راحتيم در آنجا هم راحتيم براي اينكه خدا ما را گرامي داشت كه داد پس پيش خدا مكرميم اين حرف هم احياناً به عنوان يك مثل در بين جاهل‌ها هست هر كه در اينجا مرفه هست در آنجا هم مرفه هست اين هست به عنوان ضرب المثل اين مي‌گويد ﴿وما اظن الساعة قائمة﴾[64] قيامتي در كار نيست اگر هم در كار باشد ما راحتيم براي اينكه خدا ما را گرامي داشت كه در دنيا به ما داد ديگر ﴿ولئن رددت الي ربي﴾[65] اگر هم قيامتي باشد ما به حق برگرديم ﴿لاجدن خيراً منها منقلبا﴾[66] در بازگشتن‌گاهمان از اين باغ بهتر گيرمان مي‌آيد براي اينكه خدا ما را علاقه داشت دوست داشت كه داد اين خيال مي‌كرد كه اگر خدا به كسي مال داد به او علاقه‌مند است اين حرف يك مرفه غافل اما آن مؤمن عاقل مي‌بينيد عقل را حضرت چگونه معنا مي‌كند يك مسيحي خوش لباس متمكني از مدينه عبور مي‌كرد اين در تحف العقول هست كه اصحاب گفتند «ما اعقل هذا النصراني»[67] به لسان روز يعني عجب آدم متمدني است خوش پوش است و تميز است و چه آدم عاقلي است حضرت فرمود «مه»[68] يعني ساكت باشيد «ان العاقل من وحد الله»[69] آن انسان موحد عاقل است نه كسي كه زرق و برق دارد خوب لباس مي‌پوشد اين چه نشانهٴ عقلي است «ان العاقل من وحد الله»[70] آنها ديدند يك آدم متمكني با آن وضع با آن پوشاك عبور كرده در چشم‌شان خيره شده فرمود اين نشانهٴ ايمان و عقل نيست در اين كريمه هم مي‌فرمايد ﴿قال له صاحبه﴾[71] آن مؤمن عاقل ﴿و هو يحاوره﴾[72] كه با او محاوره مي‌كرد حوار يعني مناظره مباحثه با او محاوره مي‌كرد صريح گفت ﴿اكفرت بالذي خلقك من تراب ثم من نطفة ثم سَوّاك رجلا﴾[73] به خدايي كه تو خاك بودي بعد نطفه كرده بعد به صورت انسان درآورده كفر ورزيدي؟ تو بايد شاكر باشي و اين آزمون الهي را در راه صحيح صرف كني نگويي ﴿و ما أظن الساعة قائمة﴾[74] ﴿أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً[75] تو حرفت همان بود كه گفتي اما من حرفم چيست ﴿لكنا﴾[76] يعني لكن انا من حرفم اين است تو حرفت همان بود كه گفتي وارد باغ شدي گفتي ﴿ما اظن ان تبيد هذه ابدا﴾[77] و امثال ذلك عجب باغ نميري است تو حرفت اين است اما ﴿لكنا﴾[78] يعني لكن انا من حرفم اين است ﴿لكنّا﴾[79] يعني لكن انا مي‌گويم ﴿هو الله ربي و لا اشرك بربي احدا﴾[80] خدا رب من است براي اين رب احدي شريك نيست و مشرك هم نخواهم بود اين عقيدهٴ من و وظيفهٴ من نسبت به خداست اما هدايتي كه نسبت به تو دارم مي‌گويم ﴿ولو لا اذ دخلت جنتك قلت ماشاءالله لاقوة الا بالله﴾[81] تو وقتي وارد باغ شدي چرا گفتي عجب باغ نميري است مي‌خواستي بگو ﴿ماشاءالله لاقوة الا بالله﴾[82] بگويي اين نعمت خداست اين عنايت خداست اين هديهٴ خداست نگو ﴿ما اظن ان تبيد هذه ابدا﴾[83] عجب باغ نميري است چرا وقتي وارد باغ شدي اين جمله را نگفتي؟ اما ﴿ان ترن انا أقلّ منك مالاً و ولدا﴾[84] اگر مي‌بيني وضع مالي‌ام كم است فرزندانم كم است من اميد به رحمت حق دارم ﴿فعسيٰ ربي ان يؤتين خيراً من جنتك﴾[85] خداي سبحان بهتر از باغ تو وام بدهد من اين اميد را دارم هر جا داد شاكرم در دنيا داد شاكرم در آخرت داد شاكرم ولي اين اعلام خطر را هم مي‌كنم كه ﴿و يرسل عليها حسباناً من السماء﴾[86] اين اميد هست كه يك صاعقه و عذابي از آسمان بيايد به اين باغ سرسبزت خاتمه بدهد حسبان آن عذاب حساب شده و تقدير شده و اندازه‌گيري شده است «حسباناً من السماء فتصبح صعيداً زلقا»[87] دو گونه ممكن است خدا اين باغت را از بين ببرد يا عذابي از بالا بيايد اين صعيد يعني وجه الارض ﴿فتيمّموا صعيداً طبيا﴾ صعيد وجه الارض الآن چشمگير است درخت دارد بوته دارد وقتي صاعقه آمد همهٴ اينها را سوزاند يك سرزمين خشك جاي لغزش است براي اينكه چيزي ندارد جلو آدم را بگيرد صعيد مي‌شود وجه الارض زلغ و لغزان اين يك يا ممكن است اين آبهايي كه از اين چاه و چشمه‌ها مي‌جوشد اگر خداي سبحان دستور بدهد يك قدري اين آبها پايين‌تر برود آن وقت با چه وسيله‌اي شما مي‌تواني آبها را بياوري بالا اگر اين آبها كه از اين چشمه‌ها و قناتها و چاه‌ها مي‌جوشد بالا مي‌آيد دستور بدهد كه يك قدري پايين برود تمام اين باغ‌ها خشك مي‌شود ﴿او يصبح ماؤها غوراً﴾[88] آبش فروبرود اگر آبش غاير شد فرو رفت ديگر ﴿فلن تستطيع له طلبا﴾[89] تو كه نمي‌تواني به دنبال آب بروي كه همهٴ ما را هم به اين خطر هشدار داد فرمود اين آبهايي كه الآن سرزمين شما را مشروب مي‌كند و سرسبز نگه مي‌دارد اگر ما دستور بدهيم چند هزار متر پايين‌تر برود با چه وسيله‌اي اين آبها را بيرون بياوريم ﴿قل ارأيتم ان اصبح ماؤكم غوراً﴾[90] غاير يعني فرورفته اگر اين آب فرو برود دويست متر پايين‌تر برود سيصد متر پايين‌تر برود چهارصد متر پايين‌تر برود ما چه مي‌كنيم ﴿فمن يأتيكم بماء معين﴾[91] چه كسي كه براي شما آب مي‌آورد به اين باغ‌دار هم فرمود يا عذاب از بالا مي‌آيد يا اين آب را يك كمي پايين‌تر مي‌برد تو كه هيچ قدرتي از خود نداري تو به جاي اينكه وارد باغ شدي بگويي «ماشاءالله لاقوه الا بالله» مي‌گويي عجب باغ نميري است اين سخن موحد عاقل آن‌گاه مي‌فرمايد ﴿أحيط بثمره﴾[92] ثمر اين شخص احاطه شد عذاب الهي محيط شد و اين ثمر اين شخص محاط به عذاب الهي شد ﴿فأصبح يقلب كفيه علي ما انفق فيها﴾[93] وقتي كه عذاب الهي به اين باغ خاتمه داد آن‌گاه اين كف را پشت آن دست آن كف را پشت اين دست ماليد ﴿فأصبح يقلب كفّيه﴾[94] كه تمام خرجهايم هدر رفته كه دو تا دست را به هم مي‌مالد كه از بين رفته ﴿فأصبح يقلب كفيه علي ما انفق فيها و هي خاوية علي عروشها﴾[95] اين باغ‌ها ريخته آن انگورهاي داربست را در سورهٴ انعام ظاهراً دارد كه اعنابي است كه معروشات و غير معروشات انگور دو قسم است يك انگور معروش كه داربست است يك انگور غير معروش كه زميني است فرمود اين اعناب و انگورهاي معروشات كه روي عرش و تخت و داربست است كار خداست اين انگورهاي غير معروش هم كار خداست اين درخت‌ها آمده روي اين عرش‌ها و تخت‌ها، تخت‌ها هم آمده روي زمين به اين صورت درآمده ﴿و يقول يا ليتني اشرك بربّي احدا﴾[96] حالا آن روز مي‌گويد اي كاش من موحد بودم و شرك نمي‌ورزيدم ﴿ولم تكن له فئة ينصرونه من دون الله و ما كان منتصرا﴾[97] در حال خطر نه اين انسان آسيب ديده قدرت انتصار دارد يعني انتقام كه خودش دفاع كند يك, نه فئه و گروهي هم به حمايت او برمي‌خيزند كه او را نصرت بدهند دو, فرمود نه ناصر دارد نه متصر است نه نصرت ممكن است نه انتصار ميسر ﴿هنالك الولاية لله﴾[98] در آن روز آن لحظه معلوم مي‌شود ولي كل خداست آن روز ظهور مي‌كند مي‌فرمايد «ولقد كان في رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مايدلك علي مساويٰ الدنيا و عيوبها»[99] فرمود روش حضرت خود اين روش انسان را مي‌فهماند كه دنيا نشانهٴ كمال نيست ما نه تنها نبايد غصه بخوريم يعني ما بايد خودمان را بيازماييم اگر يك غني و يك فقير يا يك كسي كه وضعش خيلي بالاست يك كسي وضعش متوسط است اين هر دو در برابر چشم ما اگر يكنواخت بودند بدانيم كه در راهيم اميد پيشرفت هست اگر يك متمكني را ما ديديم چشم پر كن شد بدانيم كه پستيم و بايد به فكر علاج بود حضرت در اينجا استدلال مي‌كند مي‌فرمايد: روش رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بيانگر ارزش دنياست «اذ جاع فيها مع خاصته و زويت عنه زخارفها مع عظيم زلفته»[100] فرمود يك دوراني بود رسول الله و اصحاب خاص او گرفتار فقر و تنگدستي و گرسنگي بودند حالا «فلينظر ناظر بعقله»[101] فرمود شما با عقل‌تان نظريّه بدهيد «اكرم الله محمداً(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بذلك ام أهانه»[102] خدا پيغمبرش را با اين اكرام كرد يا اهانت كرد با نداشتن با فقر اكرام كرد يا اهانت كرد «فان قال اهانه»[103] اگر كسي بگويد كه خدا پيغمبرش را تحقير كرده با نداشتن با نداري او را اهانت كرده اگر اين‌چنين بگويد معاذالله «فقد كذب والله العظيم بالافك العظيم»[104] به خدا قسم دروغ بزرگ گفت «و ان قال اكرمه»[105] اگر گفت نه اگر بعد از نظر و تعقل به اين نتيجه رسيد كه خدا كه پيغمبرش را ثروت نداد به پيغمبر اكرام كرد احترام كرد كه به او نداد «و ان قال اكرمه»[106] پس «فليعلم» بداند كه «ان الله قد اهان غيره»[107] آن كسي را كه مال داد او را اهانت كرد فرمود «و ان قال اكرمه»[108] اگر ناظر با عقل بينديشد و نتيجه بگيرد كه خدا پيامبرش را اكرام كرد پس «فليَعلم ان الله قد اهان غيره حيث بسط الدّنيا له و زواها عن اقرب الناس منه فتاسي متأسٍ بنبيّه واقتص اثره و ولج مولجه والا فلا يامن الهلكة»[109].

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ

[2]  ـ وسائل الشيعة، ج 17، ص 41.

[3]  ـ وسائل الشيعة، ج 17، ص 41.

[4]  ـ سورهٴ روم، آيهٴ 36.

[5]  ـ سورهٴ روم، آيهٴ 36.

[6]  ـ سورهٴ روم، آيهٴ 36.

[7]  ـ سورهٴ روم، آيهٴ 36.

[8]  ـ سورهٴ روم، آيهٴ 37.

[9]  ـ سورهٴ روم، آيهٴ 37.

[10]  ـ وسائل الشيعة، ج 9، ص 372.

[11]  ـ وسائل الشيعة، ج 9، ص 372.

[12]  ـ وسائل الشيعة، ج 9، ص 372.

[13]  ـ الجمل، ص 255.

[14]  ـ

[15]  ـ سورهٴ روم، آيهٴ 38.

[16]  ـ سورهٴ روم، آيهٴ 39.

[17]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 276.

[18]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 276.

[19]  ـ سورهٴ روم، آيهٴ 39.

[20]  ـ محاسبة النفس، ص 13.

[21]  ـ محاسبة النفس، ص 13.

[22]  ـ شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 302.

[23]  ـ نهج البلاغة، حكمت 406.

[24]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 34.

[25]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 34.

[26]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 35.

[27]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 35.

[28]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 36.

[29]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 36.

[30]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 39.

[31]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 39.

[32]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 39.

[33]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 39.

[34]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 45.

[35]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 45.

[36]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 45.

[37]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 45.

[38]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 45.

[39]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 45.

[40]  ـ سورهٴ إسراء، آيهٴ 70.

[41]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 32.

[42]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 32.

[43]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 32.

[44]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 32.

[45]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 32.

[46]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 32.

[47]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 32.

[48]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 32.

[49]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 33.

[50]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 32.

[51]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 25.

[52]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 35.

[53]  ـ سورهٴ كهف، ايه 33.

[54]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 32.

[55]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 34.

[56]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 34.

[57]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 34.

[58]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 35.

[59]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 35.

[60]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 35.

[61]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 35.

[62]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 35.

[63]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 36.

[64]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 36.

[65]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 36.

[66]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 36.

[67]  ـ تحف العقول، ص 54.

[68]  ـ تحف العقول، ص 54.

[69]  ـ تحف العقول، ص 54.

[70]  ـ تحف العقول، ص 54.

[71]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 37.

[72]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 37.

[73]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 37.

[74]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 36.

[75]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 37.

[76]  ـ سورهٴ كهف،آيهٴ 38.

[77]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 35.

[78]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 38.

[79]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 38.

[80]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 38.

[81]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 39.

[82]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 39.

[83]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 39.

[84]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 39.

[85]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 40.

[86]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 40.

[87]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 40.

[88]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 41.

[89]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 41.

[90]  ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 30.

[91]  ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 30.

[92]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 42.

[93]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 42.

[94]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 42.

[95]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 42.

[96]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 42.

[97]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 43.

[98]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 44.

[99]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 160.

[100]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 160.

[101]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 160.

[102]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 160.

[103]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 160.

[104]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 160.

[105]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 160.

[106]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 160.

[107]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 160.

[108]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 160.

[109]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 160.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق