27 06 1983 4845093 شناسه:

تفسیر سوره رعد جلسه 49

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿و َالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلاَنِيَةً وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَيٰ الدَّارِ (22) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَ مَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ (23) سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَيٰ الدَّارِ (24)﴾

بعد از اينكه سيرهٴ عملي اولوالالباب را بيان فرمود كه داراي اين اوصاف هشتگانه‌اند نتيجهٴ اين سيرهٴ عملي را پايان عالم دنيا معرّفي كرد كه پايان خوبي براي اينها مقرّر شده است عاقبت دنيا كه همان آخرت است به كام اينهاست آن‌گاه بيان فرمود كه ﴿عقبي الدار﴾ چيست ﴿جنات عدنٍ﴾ كه جنت بودن و ﴿عدن﴾ بودن بحثش گذشت نه تنها از لحاظ نعمتهاي ظاهري متنعم‌اند بلكه از لذّت ديدار اقرباي با ايمان هم بهره‌مندند كه ﴿يدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم﴾ چون آباء و ازواج و ذريات بر اساس عمل خوشان وارد بهشت مي‌شوند زيرا ﴿من صلح﴾ را در صدر ذكر فرمود پس آنها هم جزء اولواالالباب خواهند شد و هر كسي كه لبيب باشد و جزء اولواالالباب باشد او وارد مي‌شود و با آباء و ازواج و ذريات خواهد بود چون آباء و ازواج و ذريات همهٴ اقربا را دربر مي‌گيرد زيرا اخوان و اخوات و اعمام و اموات و اخوال و خالات همه جزء ذريات آن آباء به حساب مي‌آيند لذا آنها را علي حده ذكر نفرمود نه در اين آيه نه در آيهٴ سورهٴ مؤمن و غافر از اينكه فرمود ﴿و من صلح﴾ براي آن است كه آن عالمي كه ظهور حق در آن عالم مطرح است و چيزي جز حق در آن عالم مطرح نيست قرابت و خويشي نقشي ندارد زيرا اين قرابت و خويشي براي شناسايي و انجام كارهاي دنياست نه غير در ذيل آيهٴ معروف كه فرمود ﴿انا خلقناكم من ذكرٍ و انثي و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا﴾[1] يعني قبيله قبيله شدن شعبه شعبه شدن نژاد مخصوص داشتن اقرباي خاص داشتن به يك شخص مربوط بودن براي شناسايي است اين يك شناسنامهٴ طبيعي است اين يك آمار خدا داد است كه بعضي‌ها فلان جايي‌اند اهل فلان منطقه‌اند سفيد پوستند سياه پوستند يك آمار الهي است اين تفاوت‌ها ﴿لتعارفوا﴾[2] است پس هيچ معيار ارزشي نخواهد بود مسئلهٴ قبيله, مسئلهٴ قرابت, مسئلهٴ رحامت كه اقرباي هم ارحام هم قبيلهٴ هم باشند فقط ﴿لتعارفوا﴾[3] است يك شناسنامه و آمار همگاني و هميشگي است يك سلسله قراردادهاست كه آن قراردادها كارها را تنظيم مي‌كند. يك سلسله معيارهاي همگاني است در باب كر گفته‌اند اين وجب همراه شماست اگر سه وجب و نيم در سه وجب و نيم در سه وجب ونيمي بود كر است اين وسيله همراه همه است اين يك سلسله وسايل طبيعي خدا داد است كه براي انجام كار است مسئلهٴ قوميت مسئلهٴ قبيله بودن فقط ﴿لتعارفوا﴾[4] است و هيچ ارزشي ندارد

سؤال ...

جواب: حالا اجازه بفرماييد چرا هيچ ارزشي ندارد فقط براي شناسايي است براي اينكه ﴿ان اكرمكم عند الله أتقاكم﴾[5] كرامت در مدار تقوي است و نه غير پس غير از تقوي اين گونه از امور براي شناسايي است و نه غير پس هيچ اساسي ندارد اگر كار خدا اين‌چنين است و اگر قرابت و رحامت براي تنظيم كارهاست نه نقش ديگر و نظام ارزشي داشته باشد پس در بهشت به صرف قرابت كسي، كسي را به بهشت نمي‌برند لذا در اين آيه و در آيهٴ سورهٴ مؤمن ﴿من صلح﴾ را اول قيد كرده فرمود اگر صالح بود صالحين از آباء و ازواج و ذراري با مؤمنين ملحق‌اند و در جريان حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) كه فرمود ﴿اني جاعلك للناس اماماً﴾ عرض كرد ﴿و من ذريتي﴾[6] فرمود من نه همه را يكجا مي‌پذيرم چون ذريهٴ شماست نه همه را يك جا رد مي‌كنم ﴿قال لاينال عهدي الظالمين﴾[7] يعني عهد من به ظالم نمي‌رسد اصولاً لطف خداو عنايت اله شامل تبه‌كار نخواهد شد اين در دنيايش در آخرت هم همين‌طور است اين‌طور نيست كه صرف ذريه بودن و صرف قرابت با ولي از اولياي الهي مشكل را حل بكند لذا هم شواهد قرينهٴ منفصل دلالت مي‌كند بر اين كه اين آباء و ازواج و ذريات بايد مؤمن باشند هم قرينهٴ متّصل زيرا هم در اينجا فرمود ﴿و من صلح﴾ هم در انجا فرمود ﴿فلا أشاب بينهم﴾[8] هم به حضرت ابراهيم فرمود همهٴ ذريهٴ شما مشمول يك اصل نيستند ﴿لاينال عهدي الظالمين﴾[9]

سؤال ...

جواب: آنها كه هر صالحي وارد بهشت مي‌شود الاّ اينكه نعمتهاي بهشت را كه مي‌خواهند ذكر بكند مي‌خواهد بگويد در حضور اقربا و ارحام خود هم هستند گذشته از آن ﴿جنات تجري من تحتها الانهار﴾[10] كه يك لذت‌هاي جسماني و ظاهري است لذت انس با ارحام هم هست انسان دوست دارد با آبايش با ازواجش با ذراري‌اش با اخوانش با اخواتش باشد يك جا باشد.

سؤال ...

جواب: نه سخن از قبيله آنجا نيست و سخن از اقوام و عشاير و اقربا نيست براي اينكه ﴿فلا انساب بينهم﴾[11] همه دفعتاً از خاك برمي‌خيزند سخن از پدري و پسري نيست اين يك مطلب مطلب ديگر اينكه آنها كه در دنيا قرابت داشتند آنها كه در دنيا اقربا و ارحام بودند مايلند آنها را در بهشت در كنار هم باشند يك لذّتي است نه اينكه اينجا پدر و پسر هم‌اند اينجا همه با هم از خاك برخاستند اين‌طور نيست كه يكي والد باشد ديگري ولد ولي همين دو نفري كه يك جا از خاك برخاستند يكي در دنيا پدر بود يكي در دنيا پسر گذشته از اينكه لذت‌هاي ظاهري دارند لذت حضور و انس يكديگر هم براي اينها گواراست اين است كه قرآن كريم به اينها وعده داد كه نه تنها شما در بهشت به سر مي‌بريد نه تنها ارحام باايمان, شما در بهشت به سر مي‌برند بلكه يكديگر را هم مي‌بينيد اين لذت هم براي شما هست

سؤال ...

جواب: نه در آنجا كه از امام(عليه السلام) سؤال مي‌كنند آيا در بهشت اندوهي هست يا نه مي‌فرمايد نه عرض كردند اگر يك كسي مثل حضرت نوح بود پسرش كافر بود پسر در جهنم مي‌سوزد پدر در بهشت متنعم است اين غم را پدر چه كند؟ فرمود آن روز اصلاً يادش نيست كه يك چنين پسري داشت.

سؤال ...

جواب: براي اينكه آن اقرباي مؤمنين ﴿انما المؤمنون إخوة﴾[12] اينها يادشان است اما چون ﴿و اذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر ان الله بريءٌ من المشركين و رسوله﴾[13] اگر مؤمن از مشرك بيزار است و اگر آن روز سخن از ﴿وامتازوا و اليوم ايها المجرمون﴾[14] است صف‌ها از هم جداست هرگز مؤمن به فكر كافر نيست ﴿ولو كان آباءهم﴾[15] اصلاً به ياد آنها نيست هرگز به ياد آنها نيست دلبسته هم نيست فقط اقرباي مؤمن را دوست دارد ولاغير بنابراين هم قرينهٴ متصل و هم قرينهٴ منفصل شاهد است منظور از اين آباء و ازواج و ذريات مؤمنين خواهد بود آن‌گاه فرمود ﴿و الملائكة يدخلون عليهم من كل باب﴾ يكي از نعمت‌هاي بهشت آن است كه فرشتگان رحمت از هر دري وارد مي‌شوند اگر درهاي بهشت فراوان است و اگر درهاي بهشت باز است گرچه هيچ كسي حاضر نيست از بهشت بيرون برود چون ﴿لا يبغون عنها حولا﴾[16] و هيچ كس هم مجاز نيست بدون اذن خدا قدرت ندارد وارد بهشت بشود اما باز بودن در يك آزادي است كه نعمتي است بر نعمتهاي بهشت و از نعمتهاي بهشت خود باز بودن در ﴿مفتحةً لهم الابواب﴾[17] خودش يك نعمت ديگري است فرشته‌ها از هر دري وارد مي‌شوند و به اينها سلام مي‌كنند و مي‌گويند سرّ به اين نعمت رسيدن همان صبر و بردباري شما بود در دنيا قهراً مطالبي كه اينجا مطرح است يكي ارتباط فرشته‌هاست با انسان

سؤال ...

جواب: بله حالا آن جملهٴ آخر مي‌رسيم انشاءالله كه فرمود ﴿سلام عليكم بما صبرتم﴾ براي اينكه صبر در بحث صبر به عرض رسيد كه يك وصف نفساني است كه منشأ همهٴ اين خيرات خواهد بود يا ﴿صبر علي الطاعة»[18] است يا «صبر عن المعصية»[19] است يا «صبر عند المصيبة»[20] همهٴ اين اطاعات ريشهشان به صبر برميگردد لذا در هيچ جاي قرآن خدا مؤمنين را وعده نداد كه من به شما اجر بيحساب ميدهم مگر دربارهٴ صابرين كه ﴿انما يوفّي الصابرون أجرهم بغير حساب﴾[21] اين سرّش آن بود حالا باز به آن جمله رسيديم اگر نيازي به توضيح داشت ممكن است عرض بكنم در اينجا فرمود ﴿و الملائكة يدخلون عليهم من كل باب﴾ فرشتگان از هر دري وارد مي‌شوند رابطهٴ فرشته باانسان چيست كه چگونه فرشتگان با انسان ارتباط دارند؟ قرآن كريم فرشته را به عنوان يك موجود معصوم معرفي مي‌كند كه ﴿ملائكة فلاظ مثداد لايعصون الله ما أمرهم﴾[22] اصلاً گناه نمي‌كنند يك سلسله موجودات معصوم و مي‌فرمايد ﴿بل عباد مكرمون ٭ لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون﴾[23] بندگان مكرم خدايند و هرگز بدون خداي سبحان سخني نمي‌گويند جلو نمي‌افتند و ساير اوصافي كه خداي سبحان براي فرشتگان معين كرده است اگر فرشتگان معصومند و اگر بندگان مكرم حق‌اند و اگر همهٴ كارها را فرشتگان باذن الله انجام مي‌دهند پس ارتباطي كه فرشتگان با مؤمنين دارند اين هم به اذن الله خواهد بود بدون ترديد اما نحوهٴ ارتباط فرشتگان با انسانها در همهٴ شئون فرشته به فكر انسان مؤمن است در دنيا به ياد اوست حين مرگ و احتضار به ياد اوست در برزخ با اوست و در قيامت كبري با اوست و در بهشت هم با اوست اين ارتباطات گوناگوني است كه در قرآن كريم براي فرشته‌ها با انسان مطرح است اما اصل ارتباط فرشتگان با انسان در دنيا در دنيا سورهٴ مباركهٴ احزاب آيهٴ 42 اين است ﴿هو الذي يصلي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الي النور و كان بالمؤمنين رحيما ٭ تحيتهم يوم يلقونه سلام و اعدَّ لهم اجراً كريما﴾[24] فرمود خداست كه بر شما صلوات مي‌فرستد و فرشتگان خدا هستند كه بر شما صلوات مي‌فرستند مؤمن مقامي دارد كه خدا بر او صلوات مي‌فرستد مؤمن مقامي دارد كه فرشتگان بر او صلوات مي‌فرستند اين صلوات خدا و صلوات فرشتگان بر مؤمنين چيست؟ تأثير اين صلوات چيست؟ فرمود تأثير اين صلوات همان اخراج انسان است ﴿من الظلمات الي النور﴾[25] وقتي فرشته بر انسان صلوات مي‌فرستد صلوات فرشته بر انسان وقتي است كه اين انسان از تباهي به نور درآمده باشد ﴿هو الذي يصلي عليكم و ملائكته﴾[26] براي اينكه ﴿ليخرجكم من الظلمات الي النور﴾[27] همين صلوات را در سورهٴ احزاب براي رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده در همين سورهٴ احزاب آيهٴ 56 كه فرمود ﴿ان الله و ملائكته يصلون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلّموا تسليما﴾[28] بر رسول خدا تمام انسانهاي مؤمن و فرشتگان تبعاً لله سبحانه تعالي صلوات مي‌فرستند براي اينكه خدا كه صلوات مي‌فرستد فرشتگان هم كه صلوات مي‌فرستند مؤمنين هم كه مأمور به صلوات فرستادن هستند اين مقام بلند حضرت دربارهٴ حضرت خدا با يك تجليلي اين تعبير را تفهيم كرد فرمود ﴿ان الله و ملائكته يصلون﴾[29] اگر يك فرمانروايي بخواهد از يك مهماني از يك دوستي تكريمي به عمل بياورد نه تنها خودش به منزل او مي‌رود بلكه با همهٴ خدم و حشم و با همهٴ مقربين درگاهش آنجا به منزل او مي‌رود در جريان صلوات بر حضرت خداي سبحان با همهٴ مقربينش يك جا بر حضرت درود مي‌فرستند ﴿ان الله و ملائكته يصلون علي النبي﴾[30] ولي دربارهٴ مؤمنين اين جمله‌ها جداي از هم شد كه جمله بر جمله عطف شد نه مفرد بر مفرد فرمود ﴿هو الذي يصلي عيلكم﴾[31] اين يك جمله ﴿و ملائكته﴾[32] يعني ملائكته هم يصلون عليكم اين جمله بر جمله است در حقيقت دربارهٴ حضرت فرمود خداي سبحان با همهٴ مقربين درگاهش بر حضرت صلوات مي‌فرستد شما هم تأدب را رعايت كنيد جمعاً درود بفرستيد تك, تك نباشيد براي اينكه خدا با همهٴ خدم و حشمش بر حضرت صلوات مي‌فرستد اين يك تكريم فايقي است دربارهٴ مؤمنين جمله‌ها دو تا است فرمود ﴿هو الذي يصلي عليكم﴾[33] اين يك جمله ﴿و ملائكته﴾[34] هم يعني ملائكته هم يصلون عليكم اين‌چنين نيست كه در درود بر مؤمنين خداي سبحان با همهٴ مقربين يك‌جا درود بفرستد اين جمله‌ها را از هم جدا مي‌كند نظير آنچه در پايان سورهٴ بقره است كه ﴿آمن الرسول بما انزل اليه من ربه﴾[35] اين جمله كه تمام شد بعد فرمود ﴿و المؤمنون﴾[36] نفرمود آمن الرسول والمؤمنون يا آمن هو المؤمنون كه مفرد بر مفرد عطف شده باشد جملهٴ اولي را تمام كرد فرمود ﴿آمن الرسول بما انزل اليه من ربه﴾[37] اين جمله كه تمام شد فرمود ﴿و المؤمنون﴾[38] يعني والمؤمنون هم آمنوا بما جاء به النبي بما انزل الله علي رسوله اين‌طور نيست كه مؤمنين را با حضرت يك‌جا ذكر كرده باشد اين تفصيل قاطع شركت در اصل مقام است گرچه در اصل مطلب سهيمند در اينجا هم فرمود ﴿هو الذي يصلي عليكم﴾[39] اين جمله تمام شد و ﴿ملائكته﴾[40] اين‌چنين نيست كه خدا در درود فرستادن بر مؤمنين همهٴ مقربين را به همراه آورده باشد.

سؤال ...

جواب: نه نحوهٴ تعبير تكريم را مي‌رساند.

سؤال ...

جواب: دو تا يصلي است ديگر چون جمله فعليه است دو تا فعل است ديگر ﴿هو الذي يصلي عليكم﴾[41] و ملائكته هم يصلون عليكم آن فعل محذوف است ديگر عطف جمله بر جمله است عطف جملهٴ اسميه بر جملهٴ اسميه است در آنجا عطف مفرد بر مفرد است گذشته از اينكه خوب در ذيل دارد كه ﴿ليخرجكم من الظلمات الي النور﴾[42] بنابراين هر وقت انسان در يك چاله‌اي افتاد بداند در آن حال صلوات فرشته شامل حال او نشد اگر دارد همه براي مؤمن طلب مغفرت مي‌كنند همان لحظهٴ ايمان است كه تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است اگر گفتند خداي سبحان بر شما صلوات مي‌فرستد اگر خطاب به مؤمنين است هم خطاب آن حكم را تبيين مي‌كند هم تعبير ذيل فرمود ﴿ليخرجكم من الظلمات الي النور﴾[43] پس صلوات براي آن است كه انسان را نوراني كند اگر در يك لحظه‌اي انسان تيره شد بفهمد در آن لحظه صلوات خداو پيامبر شامل حال او نشده است و اگر در يك لحظه‌اي نوراني شد بداند مشمول صلوات خدا و پيامبر شده اين خصيصه‌اي است كه در آن ذكر شده پس ارتباط فرشتگان با انسان براي اين است كه او را روشن كند از راه صلوات فرستادن صلوات همان رحمتي است كه اينها از خداي سبحان مسئلت مي‌كنند و شامل حال مؤمنين مي‌شود همين معنا را در سورهٴ مباركهٴ مؤمن كه همان سورهٴ غافر است مي‌بينيم ملاحظه مي‌فرماييد كه قبلاً هم بحثش اشاره شده آيهٴ هفتم و هشتم سورهٴ مؤمن كه همان سورهٴ غافر است ﴿الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤمنون به و يستغفرون للذين آمنوا﴾[44] حاملان عرش براي مؤمنين طلب مغفرت مي‌كنند آنها كه بار سنگين عرش به دوش آنهاست براي مؤمنين طلب آمرزش مي‌كنند ﴿و يستغفرون للذين آمنوا﴾[45] چه مي‌گويند مي‌گويند ﴿ربنا وسعت كل شيء رحمةً و علماً﴾[46] چون اين‌چنيني وسيع الرحمة و العلمي ﴿فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك و قهم عذاب الجحيم﴾[47] اينها را بيامرز مؤمنين ﴿ربنا و ادخلهم جنات عدنٍ التي وعدتهم﴾[48] اينها را وارد بهشت عدن كن ﴿و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم انك انت العزيز الحكيم﴾[49] كه بحثش گذشت پس حاملان عرش چند چيز براي مؤمنين طلب مي‌كنند يكي اصل مغفرت يكي وارد كردن اينها در بهشت يكي دور هم بودن مؤمنين اهل بهشت كه از يك قبيله و يك خانواده‌اند كه اين هم يك لذت و انسي است فوق آن لذت‌هاي بهشت از اينكه در سورهٴ احزاب فرمود خدا و فرشتگان بر شماها صلوات مي‌فرستند يعني بر شما مؤمنين در سورهٴ غافر و سورهٴ مؤمن فرمود فرشتگان بر شما صلوات مي‌فرستند اين آيات مقيّده مي‌تواند اطلاق آيهٴ سورهٴ شوريٰ را تقييد كند اگر آيهٴ سورهٴ شوريٰ اطلاق داشته باشد آيهٴ سورهٴ شوري ﴿حم ٭ عسق﴾[50] آيهٴ پنجش اين است ﴿و الملائكه يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن في الارض﴾[51] فرشتگان براي كساني كه در زمينند طلب مغفرت مي‌كنند آيا اين‌چنين است فرشتگان براي همهٴ كساني كه در زمينند طلب مغفرت مي‌كنند چه مؤمن چه كافر آيا اطلاق دارد كه ما با آن آيات تقييد كنيم اين اصلاً اطلاق ندارد ﴿و الملائكه يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن في الارض﴾[52] هر كه در زمين است چه مؤمن چه كافر چنين اطلاقي است تا با آن آيات تقييد بشود يا نه اصلاً اطلاق ندارد اصلاً فرشتگان كافر را نمي‌بينند كفار ديده نمي‌شوند آنها تحت ولايت شيطانند انسان كافر چون نور ندارد ديده نمي‌شود چرا گفته‌اند خانه‌هايي كه در آن خانه‌ها نماز خوانده مي‌شود «و تضيء لاهل السماء كما تضيء الكواكب لاهل الارض»[53] همان‌طوري كه ستاره‌هاي آسمان براي اهل زمين روشن است و مي‌تابد خانه‌هايي كه در آن خانه‌ها نماز خوانده مي‌شود براي اهل سماء مي‌تابد آنها مي‌بينند كافري كه در ظلمات فرو رفته است ديده نمي‌شود اگر هم اين آيه مطلق باشد هم به آن آيات مغيره تقييد مي‌شود هم به روايت هم به اين آياتي كه قبلاً خوانده شد يعني آيهٴ سورهٴ احزاب و آيهٴ سورهٴ مؤمن و غافر تقييد مي‌شود هم روايتي كه در ذيلش هست كه از امام صادق(سلام الله عليه) آمده فرمود منظور از اين ﴿من في الارض﴾[54] مؤمنين من الشيعه‌اند اين مخصّص روايي آن هم مخصّص قرآني اگر هم تازه اين آيه اطلاق داشته باشد

سؤال ...

جواب: بله اينها كه خواهند طلب مغفرت بكنند مي‌خواهند افراد را نوراني كنند به دليل آيهٴ سورهٴ احزاب كه فرمود ﴿هو الذي يصليٰ عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الي النور﴾[55] معلوم مي‌شود اين‌گونه از ملائكه كارشان نوراني كردن مؤمنين است انسانهاست يك سلسله فرشتگاني هستند كه مأمور ضبط اعمالند يك سلسله فرشتگاني هستند كه مأمور عذاب الهي‌اند مثل فرشتگان جهنم اصولا ًمسئولين جهنم غير از فرشتگان چيز ديگري نيست كه فرمود ﴿و ما جعلنا اصحاب النار الا ملائكة﴾[56], آنجا را كسي اداره نمي‌كند مگر فرشتگان.

پس يك عده ملائكه فقط اصحاب النارند مسئول تعذيب كفار و منافقينند در نار آنها يك حساب دارند آنها براي قبض ارواح كفار هم مي‌روند كه ﴿يضربون وجوههم و ادبارهم﴾[57] و مانند آن اما اين ملائكهٴ رحمت كه مظاهر رحمت خداي سبحانند براي نوراني كردن مؤمن تلاش مي‌كنند اينها فقط مؤمنين را مي‌بينند

سؤال ...

جواب: حالا اين ممكن است كه در بحثهاي ديگر به خواست خدا روشن بشود كه درجات اينها چيست اقسام و احكام اينها چيست ممكن است روشن بشود.

سؤال ...

جواب: بله انصراف معنايش همان است كه اراده ارادهٴ جدي به طرف مؤمنين است ديگر اگر گفته شد انصراف دارد به مؤمنين معلوم مي‌شود ارادهٴ جدي همان است.

سؤال ...

جواب: نه اگر انصراف داشته باشد ديگر رد استعمالي هم ندارد معناي انصراف اين است ديگر اگر بر فرض انصراف نداشته باشد و شامل بشود يعني اصالة الاطلاق محكم باشد با آن دو تا آيه به اين روايتي كه مرحوم فيض نقل كرده تقييد مي‌شود كه مرحوم فيض در صافي نقل كرده از امام صادق(سلام الله عليه) كه منظور مؤمنين از شيعه‌اند پس ملائكه تلاش و كوششان آن است كه انسان را نوراني كند در برابر شيطان كه تلاش و كوششش اين است كه ﴿و الذين كفروا اولياؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات﴾[58] كوشش فرشتگان اين است كه ﴿ليخرجكم من الظلمات الي النور﴾[59] و اما ارتباط فرشتگان با انسان عند الموت والبرزخ تا برسيم به مسئلهٴ قيامت و بهشت كه اين آيهٴ سورهٴ رعد در جريان بهشت مطرح است در دنيا مؤمنين تحت ولايت فرشتگانند زيرا فرشتگان اين‌چنين مي‌گويند ﴿إنّ الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة ألا تخافوا ولا تحزنوا و ابشروا بالجنة التي كنتم توعدون﴾[60] اين گويا در سورهٴ حم فصلت است آيهٴ 20 و 21 هم فصلت ﴿ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا﴾[61] آنها كه گفتند خداي ما پروردگار ما الله است ما در تحت ربوبيت الله هستيم و لاغير و روي اين قولشان ايستادگي كردند اين زمينهٴ نزول فرشتگان را روشن مي‌كند ﴿تتنزل عليهم الملائكة﴾[62] ملائكه بر اينها نازل مي‌شود چه مي‌گويند به اينها خوب ما چه زماني بفهميم ملك بر ما نازل شده چون ملائكه اقسامي دارند اصنافي دارند يك عده حاملان وحيند يك عده هم مسئوليت‌هاي ديگر دارند ﴿و ما يعلم جنود ربك الاهو﴾[63] انسان مؤمن چه زماني مي‌فهمد كه ملك بر او نازل شده مادامي كه حرف ملك را بشنود حرف ملك را چيست؟ اين است ﴿تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا ولاتحزنوا﴾[64] نه نسبت به آنچه در پيش داريد هراسناك باشيد زيرا آينده‌تان تأمين است نه نسبت به آنچه پشت سر گذاشته‌ايد غمگين باشيد زيرا آن گذشته‌ها هم تأمين است معمولا ًخوف نسبت به آينده است و حزن نسبت به گذشته گاهي حزن نسبت به آينده هم هست براي اينكه وضع روشن نيست انسان غمگين است كه در آنجا چه كند مردد است علي اي حال نوعاً خوف نسبت به آينده است كه انسان از آينده بيمناك است حزن براي از دست دادن چيزي است در گذشته حرف فرشتگان اين است كه گذشته و آينده را زير پا بگذاريد نه در آينده ترس داريد چون جاي خوب مي‌رويد نه نسبت به گذشته غمگينيد چون چيزي را از دست نداديد ﴿الا تخافوا ولا تحزنوا وابشروا بالجنة التي كنتم توعدون﴾[65] آن بهشتي كه به شما وعده دادند هم اكنون به آن مي‌رسيد اين در حال احتضار است كه بشارت مي‌دهد آنگاه مي‌گويند ﴿نحن اوليائكم في الحيات الدنيا و في الآخره﴾ شما هم در دنيا تحت ولايت ما بوديد ما جزء اولياي شما بوديم هم در آخرت جزء اولياي شما بوديم اگر شما تحت ولايت الله باشيد فرشتگان اوليا و دوستان شمايند هم در دنيا و هم در آخرت دوست به فكر دوست است ﴿نحن اولياؤكم في الحياة الدنيا﴾[66] لذا فرشتگان نمي‌گذارند مؤمن بلغزد ﴿نحن اولياؤكم في الحياة الدنيا و في الآخرة و لكم فيها ما تشتهي انفسكم و لكم فيها ما تدَّعون﴾[67] خوب پس فرشتگان ارتباطي كه با مؤمنين دارند ارتباط ولايت است اينها ولي مؤمن‌اند تا مؤمن بالا بيايد اگر مؤمن بالا آمد هم سطح فرشته شد فرشته ولي مؤمن است يعني دوست است تا از اين حد انسان بالا برود اگر از اين حد انسان بالا رفت اين انسان است كه ولي ملائكه خواهد شد اين انسان است كه امور ملائكه را به عهده مي‌گيرد اين انسان است كه مي‌گويد «سبحنا ... فسبحت الملائكة»[68] اين انسان است كه مي‌گويد ﴿و قدسنا ... فقدست الملائكة﴾ اين‌چنين نيست كه انسان مطلقا تحت ولايت فرشتگان باشد اين انساني كه همهٴ فرشتگان در برابر او خضوع و سجود كردند ﴿فسجد الملائكة كلهم أجمعون﴾[69] اين انسان كاملي كه فرشتگان علومشان را از او گرفتند ﴿يا آدم انبئهم باسمائهم﴾[70] اين انسان كامل مي‌شود وليّ الملائكه. پس براي انسان سه مرحله است در يك مرحله انسان تحت ولايت فرشتگان است تا بالا بيايد وقتي بالا آمد هم سطح فرشتگان شد با فرشتگان ولي است و فرشتگان با او ولايت دارند ولايت به معناي نصرت و محبت از اين حد كه گذشت اين انسان كامل مي‌شود ولي الملائكه زيرا معلم ولي متعلمين است و انسان كامل ولي همهٴ فرشتگان بود زيرا انسان كامل معلم همهٴ فرشتگان بود هيچ فرشته‌اي نيست كه در برابر انسان كامل خضوع نكرده باشد و نكند اين بيان كه چند جاي قرآن ذكر شده است هم با جمع محلا به الف ولام ذكر شده است هم با دوتا تأكيد ﴿فسجد الملائكة كلهم اجمعون﴾[71] پس هيچ ملكي نيست كه در برابر انسان كامل خضوع نكند اين مقام والاي انسان كامل است

سؤال ...

جواب: در آن مقام ملائكه گفتند شما اگر مي‌خواهيد خليفه قرار بدهيد ﴿و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك﴾[72] خداي سبحان فرمود در جريان خلافت انسان كامل مطلبي است بيرون از سماوات و ارض ﴿اني اعلم غيب السمٰوات والارض﴾[73] در اينجا نكته‌اي است كه بر فرشتگان هم پوشيده است لذا ﴿و علَّم آدم الاسماءَ كلها﴾[74] شد آن‌گاه به آدم خود خداي سبحان اين اسماء و حقايق را نشان فرشتگان داد به فرشتگان فرمود اين حقايق چيست ﴿انبئوني باسماء هؤلاء ان كنتم صادقين﴾[75] اگر راست مي‌گوييد مي‌توانيد خليفهٴ من باشيد خليفهٴ من بايد عليم بكل شيء باشد به اذن الله ﴿انبئوني باسماء هؤلاء إن كنتم صادقين ٭ قالوا سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا﴾[76] از آن به بعد سخن از تعليم شد كه خداي سبحان به آدم فرمود ﴿يا آدم انبئهم باسمائهم﴾[77] از اين به بعد آدم شد معلم ملائكه ﴿فلما أنبأهم باسمائهم﴾[78] وقتي آدم(سلام الله عليه) آن حقايق را ياد فرشتگان داد آن هم نه تعليم است بلكه ﴿انباء﴾ است فاصله است بين فرشتگان و انسان كامل انسان كامل علم دارد اينها نباء دارند انسان كامل بلاواسطه مي‌گيرد اينها مع الواسطه مي‌گيرند قهراً كمتر خواهد بود از آن به بعد خداي سبحان فرمود ﴿الم اقل لكم اني اعلم﴾[79] بعد ﴿و إذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم﴾[80] اگر شما فيض‌تان را از انسان كامل مي‌گيريد در برابر او خضوع كنيد و چون در همهٴ موارد سخن از جمع محلا به الف و لام هست و با دو تا تأكيد بعد هيچ فرشته‌اي در عالم نيست كه در برابر انسان كامل خضوع نكند و اگر فرشتگان را خداي سبحان به عنوان نازعات و ناشتات و سابحات و صافات و مدبرات امر معرفي كرد پس اين عالم را فرشتگان به اذن خدا تدبير مي‌كنند چون فرشتگان حقايق را از آن مقام انسان كامل دريافت مي‌كنند به جاست كه در برابر انسان كامل چون ولي‌عصر(ارواحنا فداه) بگوييم «بينه رزق الوري، و بوجوده ثبتت الأرض والسماء»[81] او خليفة الله است علي الملائكه والناس اجمعين نه خليفة الله علي الارض است يك چنين مقامي براي انسان كامل هست كه انسان مي‌شود ولي الملائكه بنابراين در اين كريمه فرمود ما اولياي مؤمنينيم آن‌گاه در حال احتضار به مؤمنين مي‌گويند شما غم چه داريد نسبت به آينده خايفيد آيندهٴ خوب به انتظار شماست نسبت به آنچه پشت سر گذاشتيد غمگينيد همهٴ آن خوبان شما با شما در بهشتند كه اين بيان را مرحوم فيض از امام صادق(سلام الله عليه) و ديگر معصومين نقل مي‌كند كه فرشتگان در آن حال احتضار به مؤمن مي‌گويند هيچ غم و اندوه نداشته باش براي اينكه همهٴ آباء و ازواج و ذرّيات تو با تو هستند آنها كه بدند كه با آنها رابطه نداري كه وقتي كه مردي اصلاً عداوت ظهور مي‌كند آنها كه خوبند با تو هستند همين بحث آيهٴ سورهٴ رعد و سورهٴ غافر كه مي‌فرمايد آباء و ازواج و ذريات مؤمن با مؤمن در بهشتند همين را در حال احتضار فرشته‌ها به مؤمنين مي‌گويند در همين سورهٴ حم فصلت كه ﴿تتنزل عليهم الملائكة﴾[82] است در ذيل همين آيهٴ ﴿تتنزل عيلهم الملائكة﴾[83] اين‌چنين آمده كه «ان الذين قالوا»[84] تفسير مرحوم فيض تفسير مرحوم صافي «قالوا ربنا الله اعترافاً بربوبيته و اقراراً بوحدانيتة ثم استقاموا علي مقتاضاه»[85] بر مقتضاي اين اقرار ايستادگي كردند فرشتگان بر تو نازل مي‌شوند يك بياني هم حضرت امير(سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه او را ملاحظه مي‌فرماييد ﴿تتنزل عليهم الملائكه﴾ «عن الصادق عليه السلام عند الموت»[86] هنگام مرگ نازل مي‌شوند مي‌گويند «لاتخافوا مما امامكم»[87] آن چه كه مي‌خواهيد اقدام كنيد وارد بشويد ترس نداشته باشيد «ولا تحزنوا علي ما خلفتم»[88] آنچه را كه در پشت سر و در خلف گذاشتيد غمگين نباشيد چرا؟ براي اينكه نسبت به آينده «و ابشروا بالجنة التي كنتم توعدون»[89] ما هم كه همواره ولي شما بوديم «نحن اولياؤكم في الحياة الدنيا»[90] يعني «كنا نحرسكم من الشياطين»[91] شيطان مي‌خواست وسوسه كند ما نمي‌گذاشتيم مي‌خواست اغوا كند ما نمي‌گذاشتيم و مانند آن «نحن اولياؤكم في الحياة الدنيا و في الآخره» يعني «عند الموت و لكم فيها ما تشتهي انفسكم و لكم فيها ماتدعون»[92] هر چه بخواهيد هست آن‌گاه فرمود في الكافي عن الصادق(عليه السلام) اين چند جمله را معنا كردند يعني «استقاموا علي الائمة واحداً بعد واحد»[93] تا مي‌رسد به اين جمله «عن الصادق(عليه السلام) ما يموت موال لنا مبغض لاعدائنا»[94] هيچ وليّي از ما نمي‌ميرد «الا و يحضره رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و امير المومنين و الحسن و والحسين(صلوات الله عليهم) فيرونه و يبشرونه»[95] اين معصومين در حال احتضار مي‌آيند به اين محتضر بشارت مي‌دهند «و ان كان غير موال لنا يراهم بحث يسوؤه»[96] اگر آن محتضر از اولياي ما نبود معصومين را مي‌بيند اما خشمگين مي‌بيند «و الدليل علي ذلك قول اميرالمومنين(عليه السلام) لحارث الهمداني يا حار همدان من يمت يرني ٭٭٭ من مومن او منافق قبلا»[97] روبرو مي‌بيند منتها آن به حالت نشات اين به حالت اندوه و في تفسير الامام(عليه السلام)«عند قوله عز و جل الذين يظنون انهم ملاقوا ربهم»[98] من سوره البقره اين‌چنين آمده «قال رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) لايزال المؤمن خائفاً من سوء العاقبة»[99] مومن از بدي عاقبت مي‌ترسد چون نمي‌داند كه آنجا چه خواهد شد «و لا يتيقن الوصول الي رضوان الله»[100] يقين به مغفرت و رضوان الهي ندارد «حتي يكون وقت نزع روحه و ظهور ملك الموت له»[101] آن وقت مسئله براي او روشن مي‌شود چرا؟ و ذلك به اين دليل كه «و ذلك ان ملك الموت يرد علي المومن و هو في شدة علّة و عظيم ضيق صدره»[102] در آن حالت كشاكش مرگ كه مي‌خواهد دنيا را رها كند و وارد برزخ بشود نگران است «بما يخلف من امواله»[103] هرچه كه پشت سر مي‌گذارد براي آنها نگران است «و لما هو عليه من اضطراب احواله من معامليه و عياله»[104] از دوستان او و از بستگان او و او «و قد بقيت في نفسه حرارتها و حسراتها»[105] من اينها را از دست مي‌دهم و ديگر نمي‌بينم «و اقتطع دون امانيه فلم ينلها»[106] آن امنيه‌ها و اماني را هم كه منقطع شد به آنها نمي‌رسد از آن جهت هم متأثّر است آنگاه در اين حال «فيقول له ملك الموت ما لك تجوع غصصك»[107] چرا اين غصه‌ها را جرئه جرئه اين تلخي را تحمل مي‌كني «قال» مومن به اين فرشته مي‌گويد «لاضطراب احوالي و اقتطاعك لي دون آمالي»[108] تو آمدي من به آمالم نرسيدم و حالم مضطرب است آن‌گاه فرشته مي‌گويد «فيقول له ملك الموت و هل يحزن عاقل من فقد درهم زائف و اعتياض الف الف ضعف الدنيا»[109] آيا عاقل كه يك درهم را از دست مي‌دهد و هزار هزار برابر دنيا دريافت مي‌كند محزون مي‌شود «و هل يحزن عاقل من فقد درهم زائف»[110] يك در هم «زائف» بي‌ارزش و بي‌اثر «و اعتياض»[111] در عوضش «الف الف ضعف الدنيا فيقول لا»[112] مؤمن مي‌گويد نه اين معامله حزن آور نيست آن‌گاه وقتي برايش روشن شد كه اين معامله حزن آور نيست «فيقول ملك الموت»[113] مي‌گويد «فانظر فوقك»[114] بالا را نگاه كن ببين چه مي‌بيني «فينظر» اين محتضر حالا اين چشمش بستگانش را نمي‌بيند ديگر راه دنيايش بسته است «فينظر فيري درجات الجنة و قصورها التي يقصر دونها الاماني»[115] بهشت و درجات و قصور بهشت را كه هر اماني و آرزو نسبت به او كم است يعني چه؟ يعني انسان هم بر فرض بخواهد با آرزو زنده باشد در بهشت يك سلسله درجاتي است كه اصلاً آرزوي آنها را هم نمي‌كند براي اينكه بايد بفهمد تا آرزو كند انسان وقتي از يك سلسله نعمت‌ها خبر ندارد آرزو هم نمي‌كند الان آن كتاب خطي مرحوم شيخ طوسي را يك انسان متعارف كه آرزو نمي‌كند نمي‌گويد اي كاش من آن كتاب خطي شيخ طوسي را داشتم چون اهلش نيست كسي آرزوي نعمتي را مي‌كند كه آن نعمت را درك كرده باشد در قرآن فرمود يك سلسله نعمتها در بهشت هست كه اصلاً شما آرزويش را هم نمي‌كنيد چون آرزو به مقدار علم است انساني كه مي‌داند آرزو مي‌كند اگر يك چيزهايي باشد كه انسان اصلا نفهمد و نداند آرزو هم نمي‌كند لذا در قرآن فرمود ﴿لهم ما يشاؤون فيها﴾[116] هر چه بخواهند ﴿و لدينا مزيد﴾[117] يعني فوق مشيّت و امنيه است نه هرچه بخواهند مي‌دهم بعضي از چيز هاست كه اصلاً آرزو نمي‌كنند البته اين را در دنبالة بحث نماز شب خوان‌ها و شب زنده دارها ذكر كرده كه ﴿فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قرة اعين﴾[118] يك سلسله چيزهاست كه انسان اصلاً آرزو نمي‌كند نمي‌تواند به خدا بگويد خدايا آنها را به من بده چرا؟ چون مقدار آرزو به مقدار درك است انسان اگر دركش محدود باشد امنيهٴ او هم محدود است در اينجا فرشته مي‌فرمايد يك سلسله درجاتي و قصوري در بهشت هست كه اماني و آرزو‌هاي تو نسبت به او قاصر است اصلاً آرزوي چنين چيزي هم نمي‌كني كه «يقصر دونها الأماني»[119] آن‌گاه «فيقول ملك الموت تلك منازلك و نعمك و اموالك و اهلك و عيالك»[120] ببين همه را مي‌بيني اگر آنها ماندند با آنها هم هستي با گذشته‌ها كه هستي با آباء و اخوان و اخوات و اعمام عمات و ساير اقرباء مؤمن كه هستي اينها هم كه بايد بيايند جايشان همان‌جاست با تو «و اهلك و عيالك و من كان من اهلك هٰهنا و ذريتك صالحا فهم هنالك معك»[121] پس وقتي مي‌روي به حضور گذشت‌گان مومن مي‌روي به دنبال تو هم آيندگان مؤمن تو به تو ملحق مي‌شوند اين همان ﴿يدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهمم و ذرياتهم﴾ خواهد بود آن‌گاه مي‌فرمايد: «افترضي به بدلا مما هناك»[122] آيا راضي شدي «فيقول بليٰ و الله»[123] آن‌گاه ذيلش را ملاحظه بفرماييد كه نعمت ديگري است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.

[2]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.

[3]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.

[4]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.

[5]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.

[6]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 124.

[7]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 124.

[8]  ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 101.

[9]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 124.

[10]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 25.

[11]  ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 101.

[12]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.

[13]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 3.

[14]  ـ سورهٴ يس، آيهٴ 59.

[15]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 170.

[16]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 108.

[17]  ـ سورهٴ ص، آيهٴ 50.

[18]  ـ كافي، ج 2، ص 91.

[19]  ـ كافي، ج 2، ص 91.

[20]  ـ كافي، ج 2، ص 91.

[21]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 10.

[22]  ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.

[23]  ـ سورهٴ انبياء، آيات 26 ـ 27.

[24]  ـ سورهٴ احزاب، آيات 43 ـ 44.

[25]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[26]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[27]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[28]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 56.

[29]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 56.

[30]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 56.

[31]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[32]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[33]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[34]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[35]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 285.

[36]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 285.

[37]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 285.

[38]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 285.

[39]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[40]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[41]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[42]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[43]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[44]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 7.

[45]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 7.

[46]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 7.

[47]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 7.

[48]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 8.

[49]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 8.

[50]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيات 1 ـ 2.

[51]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 5.

[52]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 5.

[53]  ـ اعلام الدين، ص 101.

[54]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 5.

[55]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[56]  ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.

[57]  ـ سور‌ انفال، آي‌ 50.

[58]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 257.

[59]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[60]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.

[61]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.

[62]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.

[63]  ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.

[64]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.

[65]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.

[66]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 31.

[67]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 31.

[68]  ـ جامع الاخبار، ص 9.

[69]  ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 30.

[70]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 33.

[71]  ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 30.

[72]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 30.

[73]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 33.

[74]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 31.

[75]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 31.

[76]  ـ سورهٴ بقره، آيات 31 ـ 32.

[77]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 33.

[78]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 33.

[79]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 33.

[80]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 34.

[81]  ـ وسائل الشيعة، ج 19، ص 310.

[82]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.

[83]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.

[84]  ـ تفسير الاصفي، ج 2، ص 1116.

[85]  ـ تفسير الاصفي، ج 2، ص 1116.

[86]  ـ بحار الانوار، ج 24، ص 29.

[87]  ـ بحار الانوار، ج 24، ص 29.

[88]  ـ بحار الانوار، ج 24، ص 29.

[89]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 166.

[90]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 166.

[91]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 166.

[92]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 166.

[93]  ـ كافي، ج 1، ص 420.

[94]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 180.

[95]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 181.

[96]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 181.

[97]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 181.

[98]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[99]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[100]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[101]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[102]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[103]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[104]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[105]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[106]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[107]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[108]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[109]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[110]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[111]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[112]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[113]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[114]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[115]  ـ بحار الانوار، ج 2، ص 176.

[116]  ـ سورهٴ ق، آيهٴ 35.

[117]  ـ سورهٴ ق، آيهٴ 35.

[118]  ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 17.

[119]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[120]  ـ بحار الانوار، ج  6، ص 176.

[121]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[122]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.

[123]  ـ بحار الانوار، ج 6، ص 176.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق