بسم الله الرحمن الرحيم
﴿لِلَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهمُ الْحُسْنَيٰ وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الآرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ (18) أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَيٰ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الآلْبَابِ (19)﴾
بعد از اينكه اصول دين را يعني توحيد و نبوت و معاد را با برهان اثبات كردند و شبهات منكران اين اصول را ذكر فرمودند و حل كردند آنگاه حقيقت توحيد و معارف را به عنوان يك مثل به صورت آب زلال و آب صافي تبيين كردند و باطل را مانند كف روي آب دانستند كه آن آب نافع است و ميماند و كف روي آب باطل است و ميرود آنگاه به وجه مشترك بين ايمان و آب زلال با كفر و كف روي آب ميپردازند كه ايمان به منزلهٴ آبي است كه ميماند و كفر و ظلم به منزلهٴ كفي است كه باطل ميشود آثار و بركات آب را ذكر ميكنند و خطرات دنبال كف رفتن را هم ذكر ميكنند در طي چند آيه فرمود ﴿للذين استجابوا لربهم﴾[1], آنها كه اين ندا را اجابت كردند يعني قلبي داشتند كه اين فيض الهي را پذيرفت چون فرمود معارف حقه مثل آبي است كه خداي سبحان نازل ميكند و دلها به منزلهٴ ظرفهايي است كه هر دلي به اندازهٴ ظرفيت خود از اين آب استفاده ميكنند اگر دلي ظرف اين معارف بود و اين معارف را گرفت يعني استجابت كرد اين دعوت حق را اجابت كرد و اگر قلبي ظرفيت نداشت و اين دعوت حق را نپذيرفت يعني استجابت نكرد ظرفيت نداشت كه بگيرد لذا آن دل كه به منزلهٴ ظرف است و اين آب زلال را ميگيرد اجابت ميكند آن دل كه مثل سخره صماء است و ظرف آب نيست نميگيرد و اجابت نميكند بركات اجابت دعوت حق را يك جا و خطرات رد دعوت حق را در كنار او ذكر ميكند در طي چند آيه فرمود ﴿للذين استجابوا لربهم﴾, آنها كه حق را اجابت كردند چون در همين سوره قبلاً گذشت كه ﴿له دعوت الحق﴾[2], خدا به حق دعوت ميكند و دعوت حق از آن خداست آن كسي كه اين دعوت حق را اجابت كرد مثل آن ظرفي كه از آب مدد گرفت و پر شد ﴿للذين استجابوا لربهم الحسني﴾, يعني عاقبت حَسَن مال اينهاست پايان كارشان نيك است ﴿و الذين لم يستجيبوا له﴾, آنها كه اجابت نكردند و اين فيض را نپذيرفتند نه تنها آن عاقبت حسن را از دست ميدهند بلكه گرفتار سوء العاقبه و سوء الخاتمه ميشوند كه اگر همهٴ امكانات زمين در اختيارشان ميبود حاضر بودند بپردازند تا از آن سوء خاتمه نجات پيدا كنند ولي آن روز روز فدا گيري و روز داد و ستد نيست ﴿و الذين لم يستجيبوا له لو ان لهم ما في الارض جميعا و مثله معه لافتدوا به﴾, اگر همهٴ لذائذ زمين و مانند آن يعني دوبرابر آنچه در زمين است اگر در اختيارشان بود حاضر بودند به عنوان فديه بدهند تا از آن عذاب الهي برهند كه اين با شقوق چندگانهاي كه در آن بود بحثش گذشت فرمود ﴿اولئك لهم سوء الحساب﴾[3], سوء حساب مال اينهاست تعبير به "لام" دارد نه تعبير به علي آنجا كه لام در برابر علي است لام منفعت است مثل ﴿لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت﴾[4], كه لام لام منفعت است اما آنجا كه لام در برابر علي نيست لام اختصاص است كه عمل مخصوص عامل است و هرگز عامل را رها نميكند مثل آنچه در سورهٴ اسراء آمده كه ﴿ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اسأتم فلها﴾[5], يعني چه كارتان حسن باشد مال شماست چه كارتان سيّئه و ناروا باشد باز هم مال شماست كه اين لام لام اختصاص است العمل مختص بعامله نه عمل از بين ميرود نه با غير عامل رابطه دارد نه عامل از شرّ عملش ميرهد اينچنين نيست العمل مختص بعامله ﴿ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اسأتم فلها﴾, باز لانفسكم چون عمل مختص به عامل است و رابطهٴ عمل و عامل قطع نميشود لذا اينجا هم فرمود آنها كه دعوت حق را اجابت نكردند ﴿لهم سوء الحساب﴾ نه عليهم اين سوء حساب كه بررسي همان اعمال آنهاست مال خود اينهاست و در بحث قبل به عرض رسيد كه گاهي خدا با حُسن حساب محاسبه ميكند گاهي با سوء حساب. حساب حسَن آن است كه بسياري از لغزشها را نديده به حساب بياورد بپوشاند ستر است يك مرحله تكفير سيئات است يك مرحله تبديل سيئات به حسنات است يك مرحله و غفران سيئات است مرحلهٴ نهايي اينها همه در مراحل حساب است ولي سوءالحساب آنست كه تمام سيئات اين شخص را به حساب ميآورند بدون اينكه بپوشانند و او را در حضور همه به محاسبه ميآورند اگر خدا بخواهد با كسي حساب حسَن داشته باشد همهٴ اعمال او را در قيامت به او نشان ميدهد آنطوري كه در روايات ما آمده طوري نشان ميدهد كسي كه در كنار اوست نه ميبيند نه ميشنود خداي سبحان از او اقرار ميگيرد ميفرمايد مگر نه آنست كه اين اعمال را تو كردي او اعتراف ميكند بعد خداي سبحان ميبخشد بدون اينكه اجازه بدهد كسي كه در كنار متهم هست ببيند و يا بشنود و طوري خداي سبحان با آنها به محاسبهٴ حسَن رفتار ميكند كه هيچ نشاني از تبهكاريهاي آنها نسيت نه تنها عفو ميكند بلكه صفح هم ميكند كه فوق عفو است بيان ذلك در دنيا اگر كسي گناه كرد حق كسي را ضايع كرد آن صاحب حق تا يك اندازه ميتواند نسبت به مجرم احسان كند و آن اينكه براي كسي نگويد او نسبت به من ستم كرد و به رخ او هم نكشد و از او بگذرد و نسبت به او هم احسان كند بيش از اين در دنيا مقدور نيست يعني اگر كسي بخواهد مجرمي را مشمول احسان خود قرار دهد بيش از اين مراحل ياد شده مقدور نيست اما هر چه اين صاحب حق نسبت به مجرم محبت و احسان بكند او شرمندهتر ميشود چرا؟ چون به يادش هست كه قبلاً بد كرد و الآن مشمول محبت اين صاحب حق است و اين انفعال و شرم را صاحب حق بخواهد از مجرم برطرف كند قدرت ندارد و همواره مجرم در اين انفعال ميسوزد و از صاحب حق برنميآيد كه اين عذاب دروني او را برطرف كند آن مجرم هر وقت آن تبهكاريها را به ياد ميآورد و احسان صاحب حق را مشاهده ميكند منفعل ميشود و اين انفعال كه يك عذاب دروني است در دنيا قابل رفع نيست ولي خداي سبحان اگر بخواهد كسي را مشمول عفوش قرار بدهد نه تنها از او ميگذرد بلكه صفح هم ميكند طوري كه از خاطرهاش برود كه بد كرده است بهشتياني كه در اثر توبه مشمول عفو خدا شدهاند يادشان نيست كه بد كردهاند تا در اثر آن تذكر در بهشت منفعل شوند و اين انفعال يك شرمي است و يك عذاب اصلاً يادشان نيست كه معصيت كردهاند اين از عنايات الهي است كه در اختيار غير خدا نيست
سؤال ...
جواب: در بهشت هرگز اين معناي رشك بردن و حسد ورزيدن يا افسوس خوردن نيست مثل درجات ملائكه چطور در بين فرشتگان با اينكه ﴿ما منا الا له مقام معلوم﴾[6], هر فرشته مقامي دارد كه فرشتهٴ ديگر ندارد هيچ كدام افسوس ديگري را نميخورد و غم در جهان فرشته نيست اصولاً در بهشت غم و ترس نيست كه غمگين شود لذا وقتي از امام(سلام الله عليه) سئوال ميكنند آنها كه اوليايشان بستگانشان اولادشان كافر بودند و به جهنم رفتند اينها كه در بهشت متنعمند اين غم را چه ميكنند اين حزن و اندوه را چه ميكنند كه پسرشان بستگانشان در جهنم هستند؟ نظير نوح(سلام الله عليه) حضرت فرمود اصلاً يادشان نيست چنين بچهاي داشتهاند چون آنچه كه در بهشت هست رفاه محض است هيچ غم و اندوه نيست وقتي از خاطرهٴ انسان محو بشود كه من يك چنين پسري داشتم او غمگين نيست فرمود خداي سبحان قلب اينها را از هر خاطرهٴ غير الهي شستشو ميكند همانطوري كه كينه نسبت به ديگران نيست ﴿و نزعنا ما في صدورهم من غل﴾[7], غم و اندوه هم نيست اصلاً حزن در بهشت نيست اصلاً يادش نيست كه چنين پسري داشت
سؤال ...
جواب: اين مقايسهٴ دنيا و آخرت هست كه ما آخرت را مثل دنيا ميدانيم و فكر ميكنيم ديگري كه مقام بلندي دارد و ما نداريم حتماً در اثر بيلياقتي ما بود و مانند آن اما اين محاسبهٴ دنيايي در آخرت نيست محاسبهٴ آخرت اين است كه آنجا جاي غم و اندوه نيست ﴿لا خوف عليهم و لا هم يحزنون﴾[8], در بهشت حزن نيست و هر چه كه انسان را غمگين بكند در آنجا راه ندارد نظير عالم فرشتهها كه فرشتگان با اينكه درجات گوناگون دارند اما هيچ فرشته غم آن را ندارد كه چرا من پائينم ديگري بالا؟ هيچ فرشته هم كه بالاست فخر نميكند هيچ فرشتهاي هم كه پائين است محزون نيست چون حزن و اندوه مال اين عالم است چه اينكه در جهنم هرگز رفاه نيست هميشه ترس و اندوه است در بهشت هرگز ترس و اندوه نيست نظير عالم فرشتهها
سؤال ...
جواب: آن در برزخ است «ان للعباس عند الله تبارك و تعالي منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة»[9], اين قيامت صغرا است و الا وقتي كه وارد بهشت شدند آنجا جاي غبطه نيست نه در جنت اگر هست قبل از جنت است يا در قيامت صغرا است يا در طليعهٴ قيامت كبرا و الاّ در جنت آنجا ديگر غبطه نيست نفرمود در بهشت غبطه ميبرند در قيامت البته غبطه ميبرند قبل از حساب و قبل از بررسي و قبل از پايان كار اينچنين است اما وقتي كارها رسيده شد به شهدا گفتند ﴿ادخلوا الجنة﴾[10] آنجا ديگر جاي رشك و اندوه و غم و مانند آن نيست بنابراين براي كفار سوء الحساب است كه اللام للاختصاص با اينكه اين سوء الحساب عليهم است نه لهم اما اللام للاختصاص و براي مؤمنين هم حساب حَسن است ﴿و مأواهم جهنم﴾[11] كه اينها به جهنم ناچارند پناه ببرند چه اينكه بهشت مأواي مؤمنين است ﴿فان الجنة هي المأوي﴾[12] و اين جهنم بد مهادي است ﴿و بئس المهاد مهاد﴾[13] هم بمعناي فرش گسترده است كه مُمَهّد است كه انسان روي آن بنشيند...
خدا اهميت رحامت را در كنار اهميت ارتباط با خودش ذكر كرد فرمود ﴿و اتقوا الله الّذي تسائلون به و الارحام﴾[14], وقتي خدا بخواهد به يك چيزي اهميت بدهد آنرا در كنار خود ذكر ميكند ميفرمايد حق خدا و حق رحم را حفظ كنيد اين كه در اول سورهٴ نساء آمده است ﴿و اتقوا الله الذي تسائلون به و الارحام﴾ براي اهميت دادن به مسئلهٴ صلهٴ رحم است ﴿و اتقوا الله التي تسائلون به و الارحام﴾, آيهٴ اول سورهٴ نساء فرمود از خدا و ارحام بپرهيزيد مسئلهٴ رعايت رحم آنقدر معتبر است كه خداي سبحان ميفرمايد حق الله را و حق الرحامه را فراموش نكنيد اين ارحام گاهي در همان رحامت خانوادگي مطرح است گاهي در حد وسيع ميرسيم به جايي كه حضرت ميفرمايد «انا و علي ابوا هذه الامة»[15] انسان امت اسلامي فرزندان رسول خدا و علي ابن ابي طالب(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هستند اين ميشود يك رحامت اگر هم فرمود ﴿لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي﴾[16] كه ما را امر به اين صله كرد اين هم يك دستوري است كه بايد رعايت شود و اگر امت اسلامي را به عنوان جامعهٴ واحده فرمود ﴿انما المؤمنون اخوة﴾[17] هيچ مسلماني حق ندارد از مسلمان ديگر بيش از سه روز قطع رابطه كند اين هم يك رحامت است كه در جوامع روايي ما آمده هجرت و ترك مؤمن بيش از سه روز صحيح نيست و به ما فرمودند اگر كسي كوشيد از شما جدا شود شما بكوشيد كه بپيونديد «صل من قطعك»[18] فرمودند او در قطع رابطه از شما در تحكيم پيوند قويتر نباشد او هرچه ميكوشد كه رابطه را قطع كند شما بجوشيد كه رابطه را برقرار كنيد پس رحامت در آن معناي گستردهاش از محيط خانوادگي شروع ميشود در امت اسلامي تا برسد امت را با ولياش مرتبط كند كه «انا و علي ابوا هذه الامة» همهٴ اينها مراتب گوناگون رحامت است كه انسان مأمور به وصل است
سؤال ...
جواب: البته امر الله به ان يوصل و آنكه كافر هست وقتي خداي سبحان در قرآن به ما ميفرمايد كه شما ملت پدرتان ابراهيم را حفظ كنيد بعد ميفرمايد ﴿ان اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي و الذين آمنوا﴾[19], بهترين گروهي كه شايسته است راه ابراهيم(سلام الله عليه) را طي كند شمائيد بعد ميفرمايد ابراهيم خليل هم خودش فرمود ﴿اني بريءٌ منكم﴾[20] هم به همراهانش دستور داد كه با او هم صدا بشوند فرمود ﴿انا برآؤُا منكم﴾[21] هم خودش تنها فرمود من از رحم و عموي بت پرست بيزارم و هم مؤمنين تابع ملت ابراهيم(سلام الله عليه) با او همصدا شدند گفتند نحن برئاء منكم بعد قرآن به ما ميفرمايد اين روش روش ملت ابراهيم است پيداست صلهٴ رحم در جايي است كه آنها مؤمن باشند اگر كافر باشند اين رحامت قطع است مگر در حد امر به معروف و نهي از منكر اين را مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) نقل ميكند كه عبد الرحمن ظاهراً دم در كسي ايستاده بود امام ششم(سلام الله عليه) فرمود اينجا چه ميكني عرض كرد اينها از ارحام من هستند آمدم صلهٴ رحم اينجا منزل دايي من است فرمود مگر نميداني او در مسير سعادت نيست رفت و آمد با دايي كه در مسير سعادت نيست ممنوع است چرا آمدي اينجا يك وقت انسان ميرود به عنوان نهي از منكر آن مسئلهٴ صلهٴ رحم نيست آن رحم امت اسلامي است يك وقت به عنوان ديد و بازديد ميرود كه او را از اين رفتن خوشحال كند با اينكه ميداند او كافر است و نفعي هم نميبرد اين است كه آنجا سخن از نحن برئاء منكم است در نهجالبلاغه اين بيان هست كه حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود ما همه يك قبيله بوديم امتيازي بين ما و شما نبود باهم زندگي ميكرديم اما يك امري آمده ما را دو گروه كرده شما نپذيرفتيد ما پذيرفتيم لذا صفتان جدا شد فرمود ما قبل از اسلام باهم بوديم, قبيله بوديم, بسته بوديم, فاميل بوديم, عشيره بوديم, با هم بوديم, اختلافي هم نداشتيم اما حق آمد ما پذيرفتيم شما نپذيرفتيد صفهايمان جدا شد در اين كريمه فرمود ﴿و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل﴾[22] آنچه كه انسان بايد وصل بكند از اين رحامتهاي خانوادگي تا برسد به اصل جامعهٴ اسلامي و امت اسلامي ﴿و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب﴾[23] كه اين دو جملهاش بايد براي بحث بعد حل شود به خواست خدا.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 18.
[2] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 14.
[3] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 18.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 286.
[5] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 7.
[6] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 164.
[7] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 43.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 62.
[9] ـ بحار الانوار، ج 22، ص 274.
[10] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 49.
[11] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 18.
[12] ـ سورهٴ نازعات، آيهٴ 41.
[13] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 18.
[14] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 1.
[15] ـ بحار الانوار، ج 23، ص 259.
[16] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 23.
[17] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.
[18] ـ الفقيه، ج 4، ص 179.
[19] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 68.
[20] ـ سورهٴ أنفال، آيهٴ 48.
[21] ـ سورهٴ ممتحنه، آيهٴ 4.
[22] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 21.
[23] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 21.