05 06 1983 4844562 شناسه:

تفسیر سوره رعد جلسه 30

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالمَلاَئِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَاءُ وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ المِحَالِ (۱۳)﴾

بعد از اينكه در اول اين سوره فرمود جميع ما جاء به الوحي حق است آنگاه ما جاء به الوحي را در توحيد و نبوت و معاد خلاصه فرمود و براي توحيد و معاد چند برهان اقامه فرمود و نبوت را بالالتزام تبيين كرد, به شبهات منكرين اصول دين پرداخت در سه مقام راجع به شبهات اينها بحث كرد: يك مقام راجع به معاد بود كه شبهات منكرين معاد ذكر شد, يك مقام راجع به شبهات منكرين وحي و رسالت بود, مقام ثالث مربوط به تبيين توحيد و ردّ شبهات منكرين توحيد بود چون مشركين حجاز اصل وجود خالق را قبول داشتند در توحيد ربوبي ترديد داشتند و انكار مي‌كردند مي‌گفتند آسمانها و زمين را خدا آفريد ولي بايد بتها را عبادت كرد كه از سود و زيان اين بتها ما يا نفع ببريم يا حذر باشيم قرآن كريم توحيد ربوبي را در اين بخش اثبات مي‌كند كه نه تنها آفرينش همهٴ موجودات ازآن خداست بلكه پرورش و تدبير همهٴ موجودات هم در اختيار خداي سبحان است هم خالقيّت از آن خداست و هم ربوبيّت ازآن خداي سبحان است در خلال بحثهاي توحيد ربوبي به اين آيه رسيديم كه رعد خدا را تحميد و تسبيح دارد هم مسبّح حق است هم حامد و فرشتگان هم خدا را تسبيح مي‌كنند پس همهٴ موجودات از شريف‌ترين موجودات تا نازل‌ترين موجودات مسبح حق‌اند و در برابر خدا ساجد و خاضع هستند از شريف‌ترين موجودات كه فرشتگانند تا نازل‌ترين موجودات كه سايه‌ها هستند فرمود شما و سايه‌هاي شما و تمام اجرام و سايه‌هاي آنها خداي سبحان را تسبيح مي‌كنند و سجده مي‌كنند و مانند آن آنگاه فرمود صاعقه‌ها را خدا ارسال مي‌كند و هر كه را كه مستحق عذاب مي‌داند معذّب مي‌كند قبلا تسبيح را يادآوري كرد كه خدا منزّه از هر نقص و عيب است پس اگر كسي را گرفتار عقوبت مي‌كند روي استحقاق اوست نه اينكه خداي ناكرده خيال شود كه روي ظلم است و ناحسابي در عالم است او منزّه از هر نقص وعيب است پس اگر صاعقه‌اي بر قومي ارسال مي‌كند لحكمت و لاستحقاق خواهد بود ﴿و يسبح الرعد بحمده﴾, كه بحث دربارهٴ تسبيح رعد ظاهراً تمام شد ﴿و الملائكة من خيفته﴾ فرشتگان از آن نظر كه عباد مكرم‌اند و بندگان معصوم‌اند كه مباحث‌اش قبلاً مقداري گذشت خدا را تسبيح مي‌كنند و از خدا هراسناك‌اند ترسي كه فرشتگان دارند يك ترس مخصوص است ترسي است عقلي و نه نفسي خيفه نوع خاصي از خوف است چون فعله يك هيئت خاصي از مصدر است و نوع خاصي از فعل است اگر گفتند خاف خوفاً اصل خوف را مي‌رساند چون مصدر مطلق است نه خاص و اگر گفته شد خاف خيفتاً يك نوعي خاصي از هراس و ترس را مي‌رساند فرشتگان ترس مخصوص به خود دارند آن ترسي كه ترس جرم و جسم نيست ترس كمي روزي و مانند آن نيست آن همان خوفي است كه ﴿يخافون ربهم من فوقهم[1] خوفي است كه يك موجود نازل از موجود عالي حريم مي‌گيرد كه ﴿يخافون ربهم من فوقهم﴾ در سورهٴ نحل وقتي جريان سجدهٴ فرشته‌ها را ذكر فرمود از خوف آنها هم سخن گفت و فرمود آنها هم ﴿يخافون ربهم من فوقهم و يفعلون مايؤمرون[2] اين آيه به عنوان بحث سجود از سورهٴ نحل نقل شد ﴿ولله يسجد ما في السمٰوات و ما في الأرض من دابة و الملائكة[3], يعني فرشتگان سجده مي‌كنند ﴿و هم لايستكبرون ٭ يخافون ربهم من فوقهم[4], همواره خدا را بالاي سر خود حاضر و ناظر مي‌بينند خدا را شاهد و مشرف بر خود مي‌دانند در هرحال چون فوقيّت مكاني و مانند آن كه نيست اگر يك موجودي همواره خود را در تحت اشراق قيّم خود مشاهده كند از او مي‌هراسد خوفاعقلياً ﴿يخافون ربهم من فوقهم[5] كه خدا را فوق خود مي‌بينند و خود را مادون خداي سبحان همواره مشاهده مي‌كنند اين خوف مخصوص كه خوف من الرّب الفاعل است خيفه خواهد بود و خداي سبحان مؤمنين را به اين خيفه فرا خواند فرمود از يك خوف خاصي برخوردار باشيد در پايان سورهٴ اعراف فرمود ﴿واذكر ربك في نفسك تضرعاً و خيفةً و دون الجهر من القول بالغدوِّ والآصالِ ولاتكن من الغافلين[6], خدا را به ياد خود بياور ذكراً مصحوبا بالتّضرع و الخيفه تنها مسئلهٴ دعا نيست كه خدا را در حال دعا با تضرع و با خيفه بخوانيد ياد خدا بايد در انسان خوف ايجاد كند چون انسان وقتي قيّم خود را مي‌بيند حريم مي‌گيرد ياد خدا بايد در انسان ضراعت و ابتهال و تضرع به بار بياورد يادتان اين‌چنين باشد نه در حال دعا تضرع داشته باشيد مي‌خواهيد چيزي بخواهيد يا نخواهيد چون تمام هستي شما دعا است اگر لحظه‌اي فيضش به شما نرسد كه نمي‌مانيد ﴿وَ ما بكم من نعمة فمن الله[7] پس ذكري كه ذكر تضرع و خيفه است داشته باشيد آنهم در جانتان ياد خدا در دل و نام خدا بر لب چه در غدو و چه در عشي بايد بالتضرع و الخيفه باشد ﴿و اذكر ربك في نفسك تضرعاً و خيفة[8], اگر خواستيد از ياد به نام بياييد كه نام خدا را بر لب بياوريد ﴿و دون الجهر من القول﴾ خيلي لازم نيست با صداي بلند خدا را بخوانيد ﴿و دون الجهر من القول بالغدوّ و الآصال[9] اين بالغدو و الآصال كه گاهي گفته مي‌شود صبح و شام يعني دائما منظور از اين صبح و شام اين نيست كه في طرفي النهار منظور آن است كه «آناء اللّيل و اطراف النهار» نه في طرفي النّهار به شهادت اينكه مي‌فرمايد فلا تكن من الغافلين غفلت نكنيد اينطور نيست كه بامداد به ياد حق شامگاه به ياد حق وسط روز را به غفلت بگذرانيم اگر سخن از ﴿طرفي النهار[10] بود كه بامداد و شامگاه ما را به ياد حق دعوت كند ديگر در آيات ديگر سخن از اين نبود كه «آناء الليل و اطراف النهار» و ديگر سخن از اين نبود كه ﴿ولاتكن من الغافلين[11], هم لسان اثباتي آن آيات كه مي‌گويد ﴿اطراف الليل آناء الليل و النهار نه طرفي النهار[12] هم لسان سلبي ذيل آيه دارد ﴿ولا تكن من الغافلين[13] نشان مي‌دهد كه منظور اين نيست كه صبح به ياد خدا, شام به ياد خدا, اينكه گفته مي‌شود صبح و شام به ياد خدا اين يعني دائماً آن هم دائماً يادي كه در انسان تضرّع بياورد يادي كه در انسان خيفه بياورد آن خوف عقلي كه انسان در برابر قيّم خود حريم مي‌گيريد نه خوف نفسي كه از مار و عقرب مي‌ترسد وقتي موسي كليم عصا را اژدها ديد و چون اولين لحظه بود رفت مقداري بهراس فرمود ﴿لا تخف﴾ چون ﴿اني لا يخاف لدي المرسلون[14], اصولاً مرسلين در برابر من ترسي ندارند اما فرمود ﴿و لمن خاف مقام ربه جنتان[15] آن همان خشّيت است كه خوف خاص است فرمود مرسَل از مار و اژدها كه نمي‌ترسد مرسل از خدا مي‌ترسد اين همان خوف عقلي است كه انسان در برابر يك مقام عظيم حريم مي‌گيرد چرا آدم وقتي وارد كاخها و قصرها كه مي‌شود خودش را جمع نمي‌كند وارد حرم كه مي‌شود خودش را جمع مي‌كند؟ اينها از چه مي‌ترسند حضور يك عالمي رسيده خودش را جمع مي‌كند از كي مي‌ترسد؟ همين كه احساس حقارت مي‌كند باعث هراس او مي‌شود چرا يك آدم عادي از يك عالم حريم نمي‌گيرد؟ چون نمي‌شناسد او را, چرا يك فرد عادي از يك مرجع حريم نمي‌گيرد؟ چون نمي‌شناسد او را, چرا آنهايي كه ساليان متمادي بيست سال سي سال آنها را بخوبي شناختند به عمق اشراق آنها پي بردند وقتي به حضورشان رفتند خودشان را جمع مي‌كنند؟ اين چه هراسي است؟ ﴿يخافون ربهم من فوقهم[16], اگر كسي بداند اين فوق هست از او مي‌هراسد اين خوف خاص مي‌شود خيفه يعني نوع خاصي از ترس اين خيفه را خداي سبحان به مؤمنين امر كرد كه اين را تحصيل كنيد اين صفت فرشته‌هاست اگر صفات برجسته فرشته‌گان را قرآن ذكر مي‌كند به مؤمنين هم مي‌گويد شما اين صفات را پيدا كنيد اگر در سورهٴ انبياء مي‌فرمايد فرشته هرگز جلو نمي‌افتد ﴿لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون[17] ﴿بل عباد مكرمون ٭ لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون[18] فرشته هرگز جلو نمي‌افتد در سورهٴ حجرات هم مي‌فرمايد كه ﴿يا ايها الذين آمنوا لاتقدموا بين يدي الله و رسوله[19], شما جلو نيفتيد خدا را جلو نيفتيد بگذاريد او اراده كند شما اراده كنيد او بگويد شما انجام بدهيد به دلخواه كار نكنيد تابع خدا بودن صفت فرشته‌هاست اگر خواستيد با فرشته‌ها محشور بشويد راه فرشته‌ها را طي كنيد نوعاً صفات برجستهٴ فرشته‌ها را خدا مي‌شمارد بعد مؤمنين را به تحصيل آن اوصاف وادار مي‌كند مي‌گويد اين كارها را انجام بدهيد, در اينجا مي‌فرمايد ملائكه از خيفهٴ خدا تسبيح مي‌كنند در سورهٴ اعراف مي‌فرمايد شما هم به خيفهٴ خدا متذكر باشيد سخن از خواستن نيست به من اين بده به من آن بده, اين بده و آن بده را خدا به عهده گرفته همهٴ مار و عقربها را خدا دارد روزي مي‌دهد و همهٴ كفار را دارد تأمين مي‌كند اين بده و آن بده مطرح نيست به ياد خدا بودن تضرعاً و خيفهً مطرح است ﴿واذكر ربك في نفسك تضرعا ً و خيفةً و دون الجهر من القول بالغدوِّ والآصال ولا تكن مّن الغافلين[20], بنابراين آنچه كه در اين آيهٴ محل بحث سورهٴ رعد فرمود ﴿و يسبح الرعد بحمده والملائكة من خيفته﴾ نشان مي‌دهد كه يك خوف خاصي در فرشته‌هاست و آن تسبيح است ما را به ذكر خدا خيفتاً فرشتگان را به تسبيح خدا خيفتاً امر مي‌كند يا مي‌ستايد آنگاه فرمود اگر ﴿و يسبح الرعد بحمده و الملائكه من خيفته﴾ يعني يسبح الملائكه من خيفته, پس تمام موجودات جهان خدا را از هر نقص و عيب تنزيه مي‌كنند و آن خدا ﴿ويرسل الصواعق فيصيب بها من يشاء﴾, هرگونه عذاب و بلائي كه بخواهد بر اقوامي كه مصلحت بداند ارسال مي‌كند قبلاً هم گذشت كه بسياري از معاصي را خدا عفو مي‌كند ﴿ويعفوا عن كثير[21] بعضي از معاصي را مي‌گيرد ﴿وَ ما أصابكم من مصيبة فبما كسبت أيديكم و يعفوا عن كثيرٍ[22] بسياري از معاصي را مي‌گذرد در دعا هم مي‌خوانيم ﴿ويعفوا عن كثير[23] اگر از بسياري از معاصي مي‌گذرد آنجاهائي را هم كه مي‌خواهد بگيرد با حكمت است چون او منزه از نقص و جهل و عيب و مانند آنهاست ﴿و هم يجادلون في الله و هو شديد المحال﴾ كه قبلاً بحث شد. جدال يعني چه محال يعني چه چرا اينها جدال مي‌كنند چرا خدا شديد المحال است؟ قبلاً بحث شد. ﴿له دعوة الحق والذين يدعون من دونه لايستجيبون لهم بشيء الا كباسط كفيه الي الماء ليبلغ فاه و ما هو ببالغه[24], فرمود خواندن حق از آن خداست كه اين تقديم حرف جر هم مفيد حصر است ﴿له دعوةالحق﴾ اگر بخواهيد كسي را بخوانيد خواستن حق از آن خداست, غير خدا را بخوانيد يا بخواهيد دعوت باطل است آن دعا و خواندني حق است كه به خدا باشد و مال خدا باشد انسان در اين كه محتاج است حرفي نيست چه كافر چه مؤمن اين معني براي او روشن است كه محتاج است و در اينكه بايد از جائي اين حاجاتش را رفع كند حرفي نيست انسان در تمام شئونش نيازمند است چه خوردنش چه پوشيدنش چه استراحتش و مانند آن در اينكه محتاج است هيچ حرفي نيست در اينكه خود نمي‌تواند همهٴ شئون را متكفل باشد بايد از جايي كمك بگيرد اين هم حرفي نيست اين دو تا بديهي است, كافر مي‌گويد من از طبيعت كمك مي‌گيرم, بت پرست مي‌گويد از اصنام و اوصام مي‌خواهم, ديگري مي‌گويد من از صاحب فلان مقام مي‌خواهم, قرآن مي‌گويد شما كه محتاجيد و دعوت و دعايي داريد اين دعوت و دعايتان بايد به سمت الله باشد و لاغير زيرا او هم جهان را هم انسان را هم پيوند جهان و انسان را آفريد ﴿له دعوة الحق﴾ اين حصر كه در صدر آيه ذكر شده در ذيل نتيجهٴ اين حصر آمده كه ﴿و ما دعاء الكافرين الا في ضلال[25], پس كافر بيراهه مي‌رود اگر ﴿دعوة الحق﴾ از آن خداست ولاغير اگر حصر از آن طرف است در جنبهٴ اثبات اين طرف هم باطل به عنوان حصر در ناحيهٴ نفي هم مال آنهاست كه ﴿و ما دعاء الكافرين الا في ضلال﴾, چرا؟ چون ما دو تا حق كه در عالم نداريم دو تا راه حق داشته باشيم در قبال هم كه نيست اگر يكي حق است ديگري باطل اين معني را قرآن فرمود كه ﴿فماذا بعد الحق الا الضلال[26], اگر در اين كريمه حصر كرد فرمود بعد از حق جز ضلالت چيزي نيست نه اينكه يك قدري حق است يك قدري باطل جز باطل چيزي نيست آنگاه مي‌بينيم اين سه آيه هماهنگ خواهد بود يعني سه جمله مباركه از آيات يكي صدر آيه است كه ﴿له دعوة الحق﴾, اين تقديم حرف جر مفيد حصر است اگر ﴿له دعوةالحق﴾ پس حق جز در دعوت به دعاي خدا نيست اين يك اصل اگر آن كريمهٴ ديگر مي‌گويد ﴿فماذا بعد الحق الا الضلال﴾, از حق كه بگذريد جز ضلالت و گمراهي چيز ديگري نيست اين دو اصل ذيل همين آيهٴ محل بحث كه مي‌گويد تمام تلاش كفار روي ضلالت است به عنوان حصر كه هيچ حقّي در كافر نيست و در فكرشان و راهشان و هدفشان نيست ﴿و ما دعاء الكافرين الا في ضلال[27], كه اين هم يك اصل سوم است اين‌طور نيست كه كافر گاهي حق گاهي باطل آن مسلمان فاسق است كه ﴿خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيّئا[28], گاهي حق گاهي باطل و الا كافر سراپا ضلالت است اگر هم دارد درمانگاه مي‌سازد راه مي‌سازد هم ضلالت است براي اينكه اين طرفي در جهان آخرت ندارد به هدف هرگز نمي‌رسد يك كار مادي است همان‌طوري كه مزرعه‌اي سرسبز مي‌كند يك مقدار بهرهٴ مادي مي‌برد از اين هم يك شهرت مادي نصيبش مي‌شود ولاغير پس اين‌چنين نيست كه كار كافر حقي مخلوط به باطل باشد چون حق از آن  خداست ولاغير ﴿له دعوة الحق﴾, و اگر از او بگذريم جز باطل چيز ديگري نيست چون ﴿ماذا بعد الحق الاّ الضلال[29] اگر از حق گذشتيم جز ضلالت چيز ديگري نيست پس ﴿و ما دعاء الكافرين الا في ضلال[30] اين معناي مبارك را قرآن كريم چند طور بيان مي‌كند گاهي مي‌گويد اين راهي را كه مي‌روي بيراهه است راه را نشان مي‌دهد كه اين بد است گاهي آن هدف و پايان راه را تبيين مي‌كند مي‌گويد آنجا كه مي‌روي خبري نيست؛ يك وقت يك راهنما و هادي به انسان گمراه مي‌گويد اينجا كه پا مي‌گذاري راه نيست يك وقت مي‌گويد اين پاها را كه گذاشتي و رفتي به جايي نمي‌رسي پايان اين خبري نيست گاهي انسان را از خطر پايان بيراهه بودن و بيراهه رفتن آگاه مي‌كند گاهي مي‌گويد اين راه نيست اين دو تا بيان در قرآن كريم هست در سورهٴ نور فرمود كافر مثل انسان تشنه‌اي است كه دوان دوان به طرف سراب مي‌رود يعني مي‌رود مي‌رود مي‌رود تا به آن جايي كه آب‌نما است رسيده ﴿لم يجده شيئا﴾ ﴿وَ الذين كفروا اعمالهم كسرابٍ بقيعه[31], قيعه يعني بيابان صاف و دشت پهن كه اعمالش "ب" يعني في قيعهٍ در يكك قاع صفصفي است .. اگر يك سرابي در يك قيعه وقاع صفصف .. باشد اين هم چون عطشان است به عنوان يك درياي زلال مي‌بيند با سرعت و شتاب مي‌آيد اين‌قدر مي‌دود كه به اين سراب برسد ﴿حتي اذا جاءه لم يجده شيئاً[32], نه وجده لا شيئ چون سراب قابل يافتن نيست چيزي نمي‌يابد، نمي‌يابد كه نيست چون يافتن كه قابل وجدان نيست فرمود ﴿لم يجده شيئاً﴾, چيزي نمي‌بيند.

سؤال ...

جواب: بله يعني عند ما تخليه ماءًَ همان‌طوري كه تخيله ماءً و به دنبال او تلاش مي‌كرد آب را نمي‌بيند اما خدا را آنجا مشاهده مي‌كند و در پايان كار چون كافر مي‌رود و مي‌رود سرانجام در پايان عمرش كه اهداف دروغين را نمي‌بيند خدا را ملاقات مي‌كند عندالموت آنجاست كه ﴿فوفّاه ... حسابه[33].

سؤال:؟؟

جواب: بله ديگر اين مي‌شود ابصرنا و سمعنا, آنجا خدا را مي‌يابد خدا كه سريع الحساب است به حساب او رسيدگي مي‌كند اين بيان سورهٴ نور مي‌فرمايد آن راهي را كه كافر مي‌پيمايد پاياني ندارد پايانش سراب است نمي‌گويد اينكه مي‌روي راه نيست مي‌گويد پاياني ندارد پايانش باطل است در تعبيرات ديگر قرآن به كافر مي‌فرمايد اينكه مي‌روي راه نيست اينجا كه راه نيست كجا مي‌روي؟ اينجا كه مي‌روي راه نيست كجا مي‌روي؟ نمي‌گويد اگر رفتي خبري نيست مي‌گويد اينجا راه نيست اين وسيله نيست اين طرزي كه شما داريد مي‌رويد اين طرز زندگي نيست اين را در محل بحث سورهٴ رعد مي‌فرمايد. مي‌فرمايد: كافر مثل يك آدم تشنه‌اي است كه چشمهٴ جوشان جلو هست اين هم اينجا تشنه هست دست دراز كرده كه از آب چشمه بياشامد رايگان يا چاه عميقي كه داراي آب گوارا و خنك است در پيش دارد يك دست اين لبهٴ چاه گذاشت يك دست آن لبة چاه گذاشت كه دهان به آب برسد خوب نمي‌رسد يك دلوي مي‌خواهد يك طنابي مي‌خواهد يك تلاشي مي‌خواهد يك وسيله مي‌خواهد كافر بدون وسيله همين‌طور دست دراز كرده كه آب بيايد در دستش خب اين نيست ديگر وسيله‌اش طناب است ﴿واعتصموا بحبل الله جميعا[34] ايمان بياور اسلام بياور قرآن قبول كن اين وسيله است اين وسيله تو را به آن چشمه مي‌رساند و سيراب مي‌شوي بدون حبل الله بدون اسلام و ايمان و قرآن و همه و همه دست دراز كردي كه سير بشوي اين راه نيست فرمود كه را مي‌خواهي؟ بت پرست به بتهاي خودش تكيه مي‌كند, يك ماركسيست به تلاش و كوشش خود تكيه مي‌كند, هر كه و هر چه باشد چه بت دروني چه بت بيروني مثل آن است كه انسان دست دراز كرده كه آب گواراي دل چشمه يا چاه همين‌طور بيايد در دستش مفت و رايگان فرمود ﴿والذين يدعون من دونه[35] چون دعوت حق از آن خداست ولاغير ﴿له دعوة الحق﴾ پس ﴿والذين﴾ يعني بتهايي كه ﴿يدعون﴾ يعني مشركين آن بتها را كاري از آن بتها ساخته نيست ﴿والذين﴾ بتهايي كه ﴿يدعون﴾ اين مشركين آن بتها را ﴿لايستجيبون لهم بشيء﴾, آن بتها كاري براي مشركين نمي‌كنند مقام باطل كاري براي پيروان خود نمي‌كند چرا؟ اين معني را بصورت استثناء تعليل مي‌كند و تبيين مي‌كند مي‌فرمايد كاري از آن بتها ساخته نيست.

...مثل كسي است كه اين دو تا كَفَش را پهن كرده بطف چشمهٴ جوشان و آبشاري كه از دور مي‌آيد كه اين كف پهن آب پيدا كند و اين آب را به دهانش برساند اين كه نمي‌شود بايد بروي به سراغ چشمه يك دلوي يك طنابي يك وسيله‌اي تلاشي كوششي تهيه كني تا به آب برسي اين راه رسيدن نيست اين نرفتن است و لو تلاش مي‌كني خسته مي‌شوي شب و روز دستت دراز است اما اين خستگي كاري از پيش نمي‌برد چون آن رفتن نيست راهي دارد ممكن است ساليان متمادي در برابر صنم خضوع كند مانند كسي كه ساليان متمادي در برابر آبشار دست دراز كرده خسته شده ممكن است ساليان متمادي در باربر يك مكتب الحادي كوششها كند ولي اين ساليان متمادي دست دراز كرده هرگز عطشش برطرف نمي‌شود اين معني براي آنست كه اين راه رسيدن نيست قرآن كريم در سورهٴ تكوير از لسان رسول الله(صلوات الله عليه) نقل مي‌كند مي‌فرمايد اين حرفهايي كه من نقل مي‌كنم حرفهاي وحي است ﴿و ما هو بقول شيطان رجيم ٭ فاين تذهبون[36], كجا مي‌رويد اينكه راه نيست اين راهي كه شما مي‌رويد اين راه نيست كجا مي‌رويد؟ راه آنست كه انسان را به هدف برساند اينكه راه نيست اينجا اصلا راه نيست در آيهٴ سورهٴ نوح لسانش اين نيست كه اين راه نيست لسانش اين  است كه آخرش خبري نيست اين لسانها اين است كه اينجا كه مي‌رويد راه نيست فاين تذهبون كجا داريد مي‌رويد؟ لذا همين معناي بلند را در سورهٴ نحل مي‌فرمايد مومن كسي است كه وسيله بگيرد در سورهٴ اسراء مي‌فرمايد آيهٴ 56 و57 ﴿قل ادْعوا الذين زعمتم من دونه[37] شما غير از خدا هر كه را هست بخوانيد چون فرقي نمي‌كند قرآن كريم مسائل ايمان و كفر را كه تحليل مي‌كند اين‌طور نيست كه سخن فقط دربارهٴ مشركين باشد سخن دربارهٴ ايمان است ﴿فماذا بعد الحق الا الضلال[38] يك وقت است كسي بت پرست است يك وقت است كسي كمونيست است فرق نمي‌كند چون ﴿فماذا بعد الحق الا الضلال﴾, اگر حق نبود گمراهي است خواه بي‌ديني باشد خواه بت‌پرستي فرق نمي‌كند لذا همهٴ اينها را قرآن دارد تبيين مي‌كند مي‌فرمايد مؤمن راه را ديد و هدف را شناخت از آن راه به هدف مي‌رسد  شما هدف را تشخيص نداديد بي‌راهه مي‌رويد اين را گاهي به اين صورت كه پايان رفتنتان سراب است خبري نيست گاهي به اين صورت كه اينجا كه گام گذاشته ايد راه نيست ﴿قل ادعوا الذين زعمتم من دونه[39], هر دعايي كه داريد بكنيد هر تلاشي كه داريد بكنيد ﴿فلا يملكون كشف الضّر عنكم و لا تحويلا[40], نه حالتان را مي‌توانند عوض كنند نه اصل آسيب را مي‌توانند بردارند كاري از آنها ساخته نيست, چرا كاري از آنها ساخته نيست؟ چون در همين آيه سورهٴ رعد جمله‌هاي بعد اين است كه آيهٴ بعد از آيهٴ محل بحث اين است كه ﴿قل من ربّ السمٰوات والارض قل الله قل أفاتخذتم من دونه اولياء لايملكون لأنفسهم نفعا ولا ضّراً[41] آنها نمي‌توانند خودشان را اداره كنند, خودشان را نمي‌توانند در جذب و دفع اداره كنند آنوقت مالك ضّر و نفع شما هستند؟ ﴿لايملكون لأنفسهم نفعا و لا ضّر[42]ا, آنوقت مالك شما خواهند بود در سورهٴ رعد فرمود خودشان را نمي‌توانند تأمين كنند در سورهٴ اسراء فرمود ﴿فلا يملكون كشف الضّر عنكم و لا تحويلا[43], كاري هم از آنها از پيش نمي‌برد كه مشكل شما را حل كند ولي پشت سر مي‌فرمايد كه مؤمنين ﴿اولئك الّذين يدعون يبتغون الي ربهم الوسيله ايّهم اقرب و يرجون رحمته و يخافون عذابه ان عذاب ربّك كان محذورا[44], مؤمن كسي است كه راهش را تشخيص داد هدفش را تشخيص داد فهميد عالم مبدأيي دارد فهميد براي رسيدن به او طنابي مي‌خواهد وسيله‌اي مي‌خواهد آن حبل‌الله است وسيلهٴ الهي است ايمان وسيله است نماز وسيله است قرآن وسيله است و مانند آن و نمي‌شود گفت كه فلان توسل جائز است براي اينكه قرآن فرمود ﴿وابتغوا اليه الوسيله[45] اين تمسك با هم در شبههٴ مصداقيه خاص است آيا فلان چيز جائز است يا نه فلان كار روا است يا نه فلان شيئ خير است يا نه قرآن به ما فرمود ﴿وابتغوا اليه الوسيله[46] قرآن كه نمي‌گويد كه اين وسيله است الف وسيله است يا "با" وسيله است قرآن مي‌گويد آنچه كه وسيلة الي‌الله است آن را ابتغا كنيد اين تمسك به آن در شبههٴ مصداقيه يقين عام است كه هيچ صحيح نيست البته او را با نصوص خاصه بايد ثابت كرد چه اينكه ثابت شده كه چه وسيله است چه وسيله نيست. علي اي حال [به هر حال] همهٴ عبادات وسيلهٴ الهي است چه مستحباتش چه واجباتش همهٴ دستورات و سنني كه به ما رسيده است وسيلهٴ الهي است منتهي مؤمن در سباق است سعي مي‌كند اين گوي سبقت را بربايد ايهم اقرب وسيلهً كدام يكي زودتر از ديگري پيش مي‌رود چون راه خير است هيچ تزاحمي هم در آن نيست هم مسابقه را تجويز كرد و هم تشويق كرد كه شما زودتر و بيشتر و جلوتر از ديگران به مقصد برسيد اين مؤمن است كه راه را شناخت وسيله و هدف را هم شناخت كافر است كه نه هدف را شناخت نه راه را لذا بيراهه مي‌رود معني بيراهه رفتن را در ذيل آيه تبيين كرد فرمود ﴿و ما دعاء الكافرين الاّ في ضلال[47] اين آيهٴ محل بحث سورهٴ رعد دربارهٴ راه است ضلالت يعني گمراهي يعني بيراهه رفتن آية سورهٴ نور دربارهٴ هدف است كه اينها دنبال سراب دارند مي‌روند قهراً دنبال سراب كه دارند مي‌روند راه را درست طي نكردند چون اگر راه را درست طي مي‌كردند به آب مي‌رسيدند در سورهٴ نور مستقيماً راجع به هدف سخن مي‌گويد بيراهه رفتن لازمة اوست در سورهٴ رعد مستقيماً دربارهٴ راه سخن مي‌گويد بي هدف بودن لازمهٴ اوست چون اگر چيزي راه نبود پايانش هدف نيست؛ لذا اگر چيزي مالك هيچ امر نبود خواندن او مثل آن است كه انسان تشنه در يك بياباني به يك چاه زلال پرآب برسد يك دست اين‌طرف چاه يك دست آن‌طرف چاه بسط علي الارض كند زبان از دهان دربياورد كه به عمق چاه يك مقداري از آبش به دهان برسد اين‌چنين نيست يا آبشار زلالي از دور ريزش مي‌كند اين دست دراز كرده كه رايگان و مجاني آب به دستش برسد تا به دهان برساند اين هم شدني نيست يك حبل مي‌خواهد ﴿واعتصموا بحبل الله[48], نه تنها بلكه ﴿جميعا﴾ اين حبل همان رابط مستقيم بين خلق و خالق است و هو الوحي و الكتاب السماوي.

«الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 50.

[2]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 50.

[3]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 49.

[4]  ـ سورهٴ نحل، آيات 49 ـ 50.

[5]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 50.

[6]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 205.

[7]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 53.

[8]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 205.

[9]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 205.

[10]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 114.

[11]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 205.

[12]  ـ

[13]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 205.

[14]  ـ سورهٴ نمل،

[15]  ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 46.

[16]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 50.

[17]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 26.

[18]  ـ سورهٴ انبياء، آيات 26 ـ 27.

[19]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 1.

[20]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 205.

[21]  ـ سورهٴ شوري، آيهٴ  30.

[22]  ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 30.

[23]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 30.

[24]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 14.

[25]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 14.

[26]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 32.

[27]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 14.

[28]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ  102.

[29]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 32.

[30]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 14.

[31]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 39.

[32]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 39.

[33]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 39.

[34]  ـ سوره آل‌عمران، آيهٴ 103.

[35]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 14.

[36]  ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 25 ـ 26.

[37]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 56.

[38]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 32.

[39]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 56.

[40]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 56.

[41]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 16.

[42]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 16.

[43]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 56.

[44]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 57.

[45]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 35.

[46]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 35.

[47]  ـ سورهٴ  رعد، آيهٴ 14.

[48]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 103.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق