بسم الله الرحمن الرحيم
﴿لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَالٍ (۱۱)﴾
در مقام بيان توحيد ربوبي خداي تعالي مسئلة عالميتِ حق تعالي به كل شيء را ذكر فرمودند بعد نحوة تدبير انسان را بيان فرمودند و ميفرمايند كه انسان در تمام شئون در تحت تدبير و حراست خداي سبحان است زيرا نه چيزي در جهان به كسي آسيب ميرساند كه بدون اذن حق باشد نه كسي از آسيبي محفوظ ميماند كه بغير اذن حق باشد هم آسيب رسيدن به هر شيئي در تحت تدبير خداي سبحان است هم صيانت از گزند و آسيب در تحت تدبير خداي سبحان است, اينچنين نيست كه يك حادثهاي خودبخود به كسي برسد و آسيب برساند يا خودبخود كسي از آسيب و حادثهاي محفوظ بماند هم برخورد يك حادثه بنام مصيبت در تحت تدبير خداي سبحان است هم حفظ و صيانت از حوادث در تحت تدبير خداي سبحان است دربارة اينكه خدا به كل شيءٍ حفيظ است اين در سورة سبأ و در جاهاي ديگر آمده ﴿انّ ربّي علي كل شيء حفيظ﴾[1] حفظ آسمانها و زمين به عهدة خداست كه ﴿لايؤده حفظهما﴾[2] حفظ هر موجودي كه يكي از آنها انسان است به عهدة خداي سبحان است ﴿انّ ربّي علي كل شيء حفيظ﴾ و چون خدا رب العالمين است پس ممكن نيست كه در جهان هستي چيزي يافت بشود خواه به سود كسي يا زيان كسي مگر بإذنه تعالي چون قبلاً گذشت ﴿و كل شيء عنده بمقدارٍ﴾[3] يعني هر چيزي كه در جهان خلقت يافت ميشود با اندازه و مقدار خلق ميشود و همه به اذن الهي و به فرمان حق تعالي است بنابراين اين مُعَقّبات كه فرشتگان خاصياند انسان را هم به امر الله حفظ ميكنند هم از امر الله حفظ ميكنند ﴿يحفظونه من امر الله﴾[4] يعني از حوادثي كه بخواهد روي بدهد اين فرشتگان انسان را از امر خدا حفظ ميكنند هيچ حافظي براي انسان جز خداي انسان نيست نه خود انسان آن قدرت را دارد كه خويشتن را حفظ كند نه موجود ديگري آن توان را دارد كه حافظ انسان باشد در سورة انبياء اين مطلب را به يك صورت ديگري بيان فرمود، فرمود: ﴿قل من يكلؤكم بالليل و النهار من الرحمن﴾[5] چه كسي كاليء و حافظ شماست شما را از خدا چه كسي حفظ ميكند خودتان حفظ ميكنيد ديگري يا ديگران حافظ شماست؟ شب در حال خواب كه از خود غافليد چه كسي شما را از خدا حفظ ميكند ﴿قل من يكلؤكم﴾اي من يحفظكم ﴿بالليل والنهار من الرحمن﴾ از خدا اگر بخواهد آسيبي به شما برسد جز خود خدا حافظ ديگري شما را حفظ ميكند مبدأ ديگري است كه اين توان را داشته باشد و جلو تدبير الهي را بگيرد؟ اين در سورة انبياء آية 42 است.
سئوال:
جواب: من نشويه است يعني آنچه كه از طرف خداي سبحان ميآيد از حوادث و تدبيرات.سئوال:
جواب: نه ديگر وقتي كه من نشويه شد خوداين «من» اين حرف آن چيزيهائي كه نشأت ميگيرد را تفهيم ميكند يعني آن چيزهائي كه از طرف خدا ميآيد شما را از آنها كي حفظ ميكند وقتي كه بگوئيم از فلان شخص اين حوادث به دستوراتي است كه از آن شخص ميرسد اگر من نشويه باشد اين معني را خود اين حرف تبيين ميكند منتها با كلائت و حفظ براي اينكه سازگار باشد نفرمودند من القهار فرمودند من الرحمن منشأش همان رحمت اوست كه او شما را حفظ ميكند بنابراين هيچ كاليء و هيچ حافظي نيست جز خدا؛ نه چيزي به غير اذن خدا در جهان رخ ميدهد نه چيزي انسان را غير از خدا از حوادث حفظ ميكند بنابراين انسان زير پوشش مأموران الهي است اين مأموران الهي از جلو و دنبال او را از امر خدا حفظ ميكنند تا آن اجل معين برسد اينكه در دعاي شريف كميل آمده «و كم من عثارٍ وقيته و كم من مكروهٍ دفعته»[6] بسياري از لغزشهاست كه تو حفظ كردي بسياري از بلاهاست كه تو دفع كردي انسان توجه به آن بلا ندارد تا دفعش كند بر فرض توجه قدرت دفعش را هم ندارد خيلي از لغزشهاست كه انسان محفوظ ميماند و نميداند كه در اثر صيانت و حراست كيست در بسياري از موارد تصميم ميگيرد كه كاري را انجام بدهد بعد پشيمان ميشود و نكتة ندامت و پشيماني براي او روشن نيست بعدها ميفهمد و ميگويد چه خوب شد من آن كار را نكردم اينطور نيست كه گتره و گزاف تصميم او به ندامت پشيماني بشود بلكه يك مبدليء است بنام مقلب القلوب كه در حوادث دل اثر ميگذارد اگر يك موحدي چون امير المؤمنين(عليه السلام) باشد ميگويد «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم حل العقود و نقض الهمم»[7] و اگر يك انسان متعارف باشد ميگويد پشيمان شدم روي تصادف روي شانس نميداند كه شانسي در كار نيست شانس يك امر وهمي است بدشانسي و خوش شانسي يك امري است كه هم عقل او را باطل ميكند هم نقل او را تخطئه ميكند, توحيد را و ربوبيت خداي سبحان را هم عقل اثبات ميكند هم نقل اثبات ميكند و تأييد ميكند اگر كسي تابع عقل و وحي نبود خواه ناخواه در رهن وهم قرار ميگيرد معتقد به شانس بدشانسي و خوش شانسي ميشود اينطور نيست كه يك حادثهاي از انسان بطور تصادف و گتره از بين برود و سلب بشود اينچنين نيست هر حادثهاي چه در صفحة جان چه در صحنة بدن رخ ميدهد به اذن خداي سبحان است و حساب شده است اگر بعضي از بلاها دفع ميشود آن خدائي كه ﴿من يكلؤكم بالليل و النهار من الرحمن﴾[8] او كاليء و او حافظ بود اگر «و كم من عثارٍ وقيته» است روي حفظ اوست اگر «كم من مكروهٍ دفعته» است روي حفظ اوست پس هيچ كاليء وحافظي نيست مگر خداي سبحان, ﴿قل من يكلؤكم بالليل والنهار من الرحمن﴾[9] اگر در جريان اصحاب كهف فرمود اينها سيصد ونه سال خوابيدند كه سيصد و نه سال قمري و سيصد سال شمسي اگر در بعضي از روايات دارد سيصد سال و در قرآن كريم دارد ﴿و لبثوا في كهفهم ثلاث مائة سنين و ازدادوا تسعا﴾[10] روي همان تفاوت شمسي و قمري است اگر سيصد و نه سال قمري و سيصد سال شمسي خوابيدند قرآن كريم ميفرمايد خدا اينها را از پهلوئي به پهلوئي ميغلتاند كه لباسشان و بدنشان در اثر اينكه يك جا نخوابند آسيب نبيند در اين خوابهاي شبانة ما هم همينطور يك كسي هست كه انسان را از اين پهلو به آن پهلو بدون اينكه خود انسان بفهمد براي اينكه رفع خستگي بشود براي اينكه رنج نبيند براي اينكه آسيبي نبيند در خواب از يك پهلوئي به پهلوي ديگر ميغلتاند يك چنين مدبّري انسان را تدبير ميكند چه در رؤياهائي كه ميبيند چه در خوابهائي كه ميخوابد كاليء و حافظي جز رب العالمين نميتواند باشد بنابراين ﴿له معقبات﴾ يا للانسان ﴿معقبات من بين يديه و من خلفه﴾ يعني يحيطون به ﴿يحفظونه من امر الله﴾[11] چه اينكه يحفظونه بامر الله چون آنكه به كل شيء حفيظ است خداي سبحان است و فرمود ﴿ان كل نفسٍ لما عليها حافظ﴾[12] و در جمع به جمع خطاب فرمود ﴿و ان عليكم لحافظين﴾[13] هم شما را حفظ ميكنند و هم اعمالتان را ضبط ميكنند اينطور نيست كه خاطرات شما محو بشود و بگوئيد كه تاريخ اين را از بين برد يك همچين چيزي يا در حافظة تاريخ هست اينها وهمند اين در كتاب مبين ثبت است پيش فرشتگان كه كرام الكاتبين هستند ثبت است چيزي از انسان فوت نميشود همة گفتارها و رفتارهاي انسان مضبوط است در سورة قاف براي اينكه ثابت بكند و بفرمايد كه تمام اعمال شما نوشته خواهد شد اينچنين فرمود ﴿ولقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد﴾[14] ما انسان را آفريديم از وسوسههاي نفس او هم باخبريم اين نفس عامل قريب است براي وسوسه و شيطان عامل بعيد است براي وسوسه يعني شيطان اگر بخواهد خناسي كه بخواهد ﴿يوسوس في صدور الناس من الجنة والناس﴾[15] آن خناس اگر بخواهد وسوسه كند انسان را از راه نفس اماره و ديگر قواي انساني ميگيرد اينطور نيست كه بلاواسطهٴ وهم يا خيال يا سائر قواي علمي و عملي نفس انسان را بگيرد و در انسان وسوسه كند اين قواي نفساني ابزار دست آن خناس خواهند شد مثل اينكه اگر سم بخواهد انسان را از بين ببرد بوسيلة دستگاه گوارش او او را از بين ميبرد اينطور نيست كه اگر سم در جيب انسان باشد او را از بين ببرد يا سمي را اگر كسي بخورد و هضم نكند ودستگاه گوارش آن را تحويل نگيرد انسان آسيب ببيند اينطور نيست آن سم اگر بخواهد انساني را از بين ببرد با ابزار گوارشي او او را از بين ميبرد
سئوال: جواب: نه. سئوال:
جواب: بله موسوس و عامل ديگري در كار هست كه او را تحريك اين هم ابزار دست اوست و مجري نقشههاي اوست اوست كه ﴿يوسوس في صدور الناس من الجنة و الناس﴾ اوست كه اغوا ميكند و اين قوا را در تحت تأثير خود قرار ميدهد و اين شخص ميشود تحت ولايت شيطان. سئوال:
جواب: نه ديگر تا آنجا كه برسد بله كار نميكند اگر بينابين باشد ﴿خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيئاً﴾[16] باشد نفس لوامهاي دارد راه توبه و انابه براي او باز است اگر به جائي برسد كه ﴿ختم الله علي قلوبهم﴾[17] الا اي حال در اين كريمه فرمود نفس وسوسه ميكند در ديگر آيات فرمود به اينكه شيطان است كه در صدور انسانها وسوسه ميكند ﴿الخناس الذي يوسوس في صدور الناس﴾[18] و آن خناس دو گروهند ﴿من الجنه والناس﴾[19] آن وسوسه كنندهها موسوسين دو گروهند يك قسمتشان جنتند جنها و پريها هستند يك قسمتشان هم مردمند مردمي كه تحت تدبير شيطان خوي شيطنت درآنها پيدا شده و جزء شياطين الانس شدند به صورت دوست و رفيق انسان را گمراه ميكنند ودر انسان وسوسه ايجاد ميكنند. بنابراين اين وسوسه را خداي سبحان فرمود ما ميدانيم و تمام اعمال او و اقوال او مضبوط است براي اينكه ﴿اذ يتلقي المتلقيان عن اليمين و عن الشمال قعيد﴾[20] آن دو فرشته و دو مأموري كه براي رسيدن به كارهاي او و حفظ گفتههاي او مأموريت دارند يكديگر را برخورد ميكنند ملاقات ميكنند يكي از طرف راست او ميآيد يكي از طرف چپ او ميآيد اذ يتلقي المتلقيان يكي عن اليمين است يكي «عن الشمال» است اينها قعيدند يعني نشستهاند نگهبانند كمين كشيدهاند و در كمين نشستهاند هر دوي اينها يكي از طرف راست يكي از طرف چپ ﴿ما يلفظ من قولٍ الا لديه رقيب عتيد﴾ هيچ سخني نميگويد مگر اينكه در همان كنار گفتار او و در كنار زبان او و در كنار قول او يك رقيبي است عتيد, نه اينكه يكي رقيب است ديگري عتيد, نه اين دو فرشته واين دو مأمور كه يكي از طرف راست ديگري از طرف چپ آمدند كمين كردند آنجا قعيدند, قاعدند نشستهاند كمين كردهاند هيچ سخني او نميگويد مگر آنكه آن مأمور هم رقيب است هم عتيد, رقيب است يعني مراقب خوبي است مراقب به كسي ميگويند كه رقبه بكشد گردن بكشد تا خوب ببيند و چيزي از او فوت نشود يك انساني كه كمين كرده و گردن كشيده كه خوب مواظب باشد چيزي از او فوت نشود يك چنين موجودي را ميگويند رقيب, مراقب و عتيد است مستعد است آماده است براي اينكه هر چه كه او ميگويد اين ضبط كند پس هم آن مأمور ضبط حسنات رقيبي است عتيد هم مأمور ضبط سيئات رقيبي است عتيد و كل واحد قعيدند كمين كردند نشستند تا ببينند انسان چه ميگويد ﴿ما يلفظ من قولٍ الا لديه رقيب عتيد﴾[21] كه كل واحد اينها هم رقيبند هم عتيدند اينها براي اينكه حفظ بكنند در قيامت هر كسي كه ميآيد ﴿و جائت كل نفسٍ معها﴾[22] ﴿جائت كل نفسٍ﴾ در حاليكه معها سائق و شهيد كه بحث ديگري است.
سئوال:
جواب: نه ظاهراً اينطور نيست كه يكي رقيب باشد و ديگري عتيد نه رقيبٌ عتيدٌ هر دو يا صفت است براي همان قعيد يا خبرند براي همان قعيد كل واحد هم رقيبند هم عتيدند هم مراقبند هم مستعدند؛ فتحصل كه هيچ شأني از شئون انساني نيست مگر اينكه تحت محافظت فرشتگان الهي است اين فرشتگان هم بامر الله كار ميكنند هم من امرالله محافظت ميكنند چون ﴿لكل اجلٍ كتاب﴾[23] براي هر چيزي فرصتي هست و مجالي هست ﴿و كل شيء عنده بمقدار﴾[24] اين صيانت هم يك حدي دارد همانطوريكه قبلاً هم خوانده شد ﴿حتي اذا جائتهم﴾[25] تا اينكه فرصت مرگش فرابرسد ﴿جاء احدكم الموت توفته رسلنا و هم لا يفرطون﴾[26] كه اگر موقع زوال و هلاكتش فرابرسد مأموران الهي او را توفّي ميكنند كه اين قبلاً بحثش گذشت, لذا در اين آية محل بحث سورة توبه فرمود ﴿ان الله لايغير ما بقومٍ حتي يغيروا ما بأنفسهم و اذا اراد الله بقومٍ سوءً أفلا مرد لهُ ما لهم من دونه من وال﴾[27] اگرخداي متعالي تصميم بر گرفتن و مؤاخذه كرد نه ردي در اين كار هست نه اين شخص سرپرستي غير از خدا دارد قهراً بحث در اين آية كريمه در چند امر خواهد بود, يك امر اين است كه تمام فرشتگاني كه انسان را تعقيب ميكنند به اذن الله هستند به امر الله هستند چه اينكه من امر الله هم خواهد بود ديگر اينكه اين مأمورانِ حفظ حد مشخصي دارند كه تا كي حفظ بكنند اگر آن فرصت فرارسيد چون براي هر انساني يك اجلي است آن فرصت فرارسيد ديگر اين مأموران حفظ نخواهند كرد يا اگر آن گزند و آسيب به قضا و قدر الهي بخواهد برسد ديگر و كم من عثارٍ وقيته نخواهد بود آن چه وقت است؟ يك وقت است جريان مرگ است فرمود براي هر كسي ﴿هو الذي ... ثم قضي اجلاً و اجلٌ مسميً عنده﴾ آن كه اصل قضاي اجل و مدت است يك وقت تغيّر نعمت است تحول حال است تبدل نعمت است و مانند آن. آن چه وقت است؟ يك وقت انسان ميميرد يك وقت انسان از عزت به ذلت يا از غناء به فقر يا از سلامت به مرض يا از امنيت به آشوب مبتلا ميشود آن چه وقت است؟ مسئلة وفات را و مرگ را كه قبلاً بحثش گذشت اين در اوائل سورة انعام هست كه ﴿هو الذي ... ثمّ قضي اجلاً و اجل مسميً عنده﴾[28] و سائر آيات اما تبدل حال و زوال نعمت آن چه وقت است؟ چون فرشتگان همانطوريكه حافظ از مرگند حافظ از زوال نعمت هم هستند آن چه وقت است؟ آنرا فرمود به اينكه بين اعمال شما و حوادث يك ارتباط مستقيم برقرار است اعمال خيرتان نيات خيرتان اقدامات و حسنات شما با حوادث خوب كه خداي متعالي تدبير ميكند رابطة خوبي برقرار است و هرگز خداي متعالي نعمتي را كه به شما داد از شما نميگيرد مگر اينكه شما عمداً در اثر بدرفتاري استحقاق دريافت نعمت را از خود سلب بكنيد آن وقت است كه مأموران الهي ديگر از شما صيانت نميكنند حراست نميكنند آنوقت است كه شما را به حال خودتان واميگذارند اينكه در ادعيه آمده «اللهم لاتكلني الي نفسي طرفة عين»[29] مرا به حال خود من وانگذار نه براي آن است كه واگذاري انسان به خود انسان ممكن باشد چگونه ممكن است تفويض كه انسان را خداي سبحان به خود او واگذار كند منظور از واگذار نكن يعني لطفت و حفظت و عنايتت را از من سلب نكن والا نه خود من آن توان را دارم كه در برابر حوادث مقاومت كنم نه ديگري ميتواند آن مشكل را از من حل كند.
سئوال:
جواب: اينكه مصيبت نيست اين به عنوان كيفر نيست اين به عنوان آزمايش است نه زوال نعمت اينها همه بر نعم اينها افزوده ميشود.
سئوال:
جواب: بله ديگر اين يك امتحان الهي است معنياش اين نيست كه ما مؤمن را در عالم مثل بهشت ﴿لايمسنا فيها نصب ولا يمسنا فيها لغوب﴾[30] «دارٌ بلبلاء محفوفة»[31] همان حضرت امير ميفرمايد بحث در خير و شر نيست فعلاً آنچه در نظام آفرينش هست خير است شر اصلاً در عالم نيست مگر قياسي است چون آنچه در نظام آفرينش هست فعل خداست ﴿الذي احسن كل شيء خلقه﴾[32] او زيبا آفريد.
سئوال:
جواب: يعني زوال نعمت, تحول حال اينها مربوط به اعمال است آن مصيبت برايش آموزنده است آن كه بد نيست زوال نعمت بد است اما اگر چنانچه
سئوال:
جواب: نه دو تا حرف است يك وقت است كه نعمت را ميخواهند بگيرند يك وقت است كه ميخواهند بيازمايند. بيازمايند نعمت را از او نگرفتند زينب كبري عليها سلام در كوفه وقتي از او سئوال كردند كيف رأيت صنع الله و اخيك فرمود ما رأيت الا جميلا بسيار كار خوبي بود اينكه مصيبت نيست زيرا هؤلاء قوم كتب الله عليهم القتل فبرزوا الي مضاجعهم, اينها كساني بودند كه مشمول لطف خدا بودند خدا به مردم فرمود من كه دينم را رها نميكنم دينم را حفظ ميكنم خواه ناخواه شما در خانههايتان بوديد من يك عدة ديگر را ميفرستادم جبهه اينطور نيست كه اگر شما دين را ياري نكرديد من دست از دينم بردارم ﴿لو كنتم في بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الي مضاجعهم﴾[33] يك عده رادمردان ميروند شما سعي كنيد عقب نمانيد اين كه اصل قرآني است كه خدا دست از دينش برنميدارد اگر يك عده توفيق حمايت از دين را نداشتند خدا به آنها ميگويد بنشينيد ﴿و لكن كره الله انبعاثهم ثبتطهم و قيل قعدوا مع القاعدين﴾[34] به اينها ميگويد بنشين تو نميخواهد بروي چون ديد كه لائق نيستند توفيق رفتن و كمك را از اينها گرفت گفت بنشين به يك عده گفت شما اين توفيق را داشته باشيد شما برويد و به همة ما هم فرمود به اينكه شما اگر دست از ياري برداريد ما كه دست از حمايت دينمان برنميداريم كه شما نشديد ديگري ﴿لو كنتم في بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الي مضاجعهم﴾ زينب كبري فرمود اينها از آن گروهند كه سرنوشتشان شهادت بود پس بنابراين ما بايد شكر بكنيم نه بايد صبر بكنيم ما رأيت الا جميلا بسيار كار خوبي بود نه رأيته جميلا حصر فرمود بنابراين اگر نعمتي را اگر خداي سبحان بخواهد بگيرد در اثر بيلياقتي است اما اگر چنانچه اينها يك سلسله اموري باشد در حال آزمايش براي افرادي كه در اين مكتب تربيت شدند كه ﴿لكيلا تأسوا علي مافاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم﴾[35] كه هم در سخنان اميرالمؤمنين است هم در كلمات امام سجاد عليه السلام است كه فرمود زهد راستين را خداي سبحان در دو كلمه خلاصه كرده فرمود زهد آن است كه اگر دنيا رو كرد خوشحال نشويد برگشت نگران نباشيد چون هر دو آزمايش است زاهدي اينچينين در هر دو حال ميگويد خدا را شكر ميكنيم آنگاه اگر خداي متعال نعمتي را بخواهد از يك كسي سلب بكند توفيقي را بخواهد از كسي بگيرد آن وارستگي را از كسي بخواهد بگيرد آن صفاي ضمير را از كسي بخواهد بگيرد اين در اثر بدرفتاريها و گناههاي اوست اين نعم را بخواهد سلب بكند آن است يك وقت است به عنوان امتحان است اگر بخواهد به عنوان امتحان باشد در برابرش چيز ديگر ميدهد اين سلب مطلق نيست يك وقت است نه به عنوان كيفر است ﴿سخرها عليهم سبع ليالٍ و ثمانية ايامٍ حسوماً﴾[36] يا به جائي رسيد كه ﴿فهل تري لهم من باقيه﴾[37] اين كيفر هست
سئوال ...
جواب: بله ديگر آن مرز همان خود انسان است با ميزان الهي كه قرآن كريم ميزان است آن وحي آسماني ميزان است ﴿لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان﴾[38] اگر خود انسان نتوانست تطبيق بكند به اهلش مراجعه ميكند ﴿فاسئلوا اهل الذكر﴾[39] آيا اين كيفر است يا آزمون بنابراين يك ميزاني فرستادند بنام وحي قهراً اگر فرشتگان بخواهند انسان را من امر الله حفظ بكنند يك حد مشخصي دارد هم دربارة اصل اجل حد مشخصي دارد و هم دربارة زوال نعمت يك حد معيني دارد زوال نعمت را اينچنين فرمود كه ما نعمي را كه به شما داديم آن عزت آن امنيت و آن حيثيت و عز و آبروئي كه به شما داديم از شما نميگيريم مگر اينكه شما عمداً با سوء اختيار خود مقدمات زوال اين نعمت را فراهم بكنيد و آن هم گناهان مخصوص است اصل اينكه گناهان في الجمله باعث زوال نعم هستند در دعاي شريف كميل هست «اللهم اغفر لي الذنوب التي تغير النعم»[40] پس معلوم ميشود بعضي از گناهان نعمتها را برميگرداند پس اين هست، قرآن كريم اصل را بيان ميفرمايد كه ﴿ان الله لايغير ما بقومٍ حتي يغيروا ما بأنفسهم﴾[41] كه كارها قسمت مهم از درون شروع ميشود بيرون را خيلي قرآن رويش اثر نميگذارد براي اينكه نفس است كه اثر ممكن است بيرون را اصلاح كنند ولي درون فاسد باشد ممكن است ابدان را اصلاح كنند ظاهرشان را اصلاح كنند اما انفسشان آلوده باشد آن جان است كه اگر آلوده شد زمينة زوال نعمت را فراهم ميكند و انسان هم اگر ستم ميكند و يا گناه ميكند و يا اسراف ميكند بر خويشتن خويش ستم ميكند كه فرمود ﴿يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله﴾[42] انسان بر جان خود ستم ميكند معيار همان جان خواهد بود پس اگر كسي از درون تيره شد زمينة زوال نعمت را خدا فراهم ميكند آن كه نعمت است در حقيقت والا آنچه كه به نام وسائل رفاه و آسايش است اينها را در سورة فجر فرمود اينها آزمايش است اينها كه نعمت نيست ما مردم را همواره ميآزمائيم بعضي را مبتلا به مرض ميكنيم بعضيها را مبتلا به سلامت ميكنيم انسان سالم مبتلاي به سلامت است تا از اين امتحان خوب فراغت پيدا بكند انسان بيمار مبتلا به مرض است در جهاني كه ما بسر ميبريم در عالم دنيا به عنوان اكرام اينها مطرح نيستند اكرام در بهشت است و تحقير در جهنم بياني كه از حضرت امير عليه السلام است «الغني و الفقر بعد العرض علي الله»[43] الآن معلوم نيست كي فقير است كي غني است چون روز حساب فرانرسيده بعد العرض علي الله معلوم ميشود كي فقير است كي غني است پس امروز روز محاسبه نيست امروز معلوم نيست كي غني است كي فقير آنروز روشن ميشود كي دارد و كي ندارد, در سورة فجر فرمود ما هر چه به اينها ميدهيم آزمايش است ﴿فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربي اكرمني و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربي اهانن كلا﴾[44] اين كلا حرف ردع هست براي هر دو پندار فرمود انسان عادي اينچنين است كه اگر وضعش رو به راه شود ميگويد خدا مرا اكرام كرد درحاليكه كرم به تقوا است نه به نعم اگر وضعش رو به راه نبود ميگويد خدا مرا اهانت كرده است درحاليكه اهانت به عصيان است نه به نداري اين پندارها را از انسانهاي عادي نقل ميكند بعد هر دو را ردع ميكند ميفرمايد كلاّ نه آن است نه اين اينجا جاي كرامت نيست اينجا جاي حقارت نيست اينجا جاي امتحان است آن كسي كه ندارد مبتلا به فقر است آن كسي كه دارد مبتلا به غنا است آن كه سالم است مبتلا به سلامت است آن كه بيمار است مبتلا به مرض است هم مرض ابتلا و امتحان است خداي سبحان ميآزمايد ببيند او در بيماري چه ميكند هم سلامت و نشاط ابتلا است تا روشن بشود اين شخص در سلامت چه ميكند پس همة شئون زندگي ما ابتلاست و امتحان الهي است و اگر آن نعمت راستين را كه قرآن روي آن تكيه ميكند آن را نعمت ميداند آن امنيت را, آن عزت را, آن صلاح را و امثال ذلك را خدا به كسي داد بخواهد سلب بكند تا آنها تغيير روحيه ندادند و در جانشان تيرگي پيدا نشد اين نعم الهي از اينها سلب نميشود پس اگر فرشتگان حافظند هم من امر الله هستند هم به امر الله چون هم من امر الله حافظند هم به امر الله حد مشخصي دارد چه وقت دست از صيانت و حراست برميدارند آنوقتي كه روحيههاي مردم عوض بشود جان اينها از صفا به تيرگي مبدل بشود آنوقت است كه ممكن است خدا ي سبحان به فرشتگان دستور صيانت و حفظ ندهد فرمود: ﴿ان الله لا يغير بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم﴾[45] اين نعمتهائي كه خداي سبحان به انسانها داد هرگز از آنها نميگيرد مگر اينكه اينها زمينة زوال نعمت را فراهم بكنند كه مشابه اين در سورة انفال هم هست در سورة انفال ميفرمايد ذلك يعني جريان آل فرعون و امثال ذلك را كه ذكرميكند ميفرمايد ﴿كدأب آلفرعون والذين من قبلهم كفروا بآيات الله فاخذهم الله بذنوبهم﴾[46] اينها را مستأصل كرد مستأصل كرد يعني اصلشان را كند ريشهكنشان كرد؛ اين كار را خداي سبحان تواناست چون ﴿والله شديد العقاب﴾[47] و گزافي در كار خداي حكيم نيست زيرا ﴿ذلك بأن الله لم يك مغيرا نعمة أنعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم﴾[48] خداي متعال نعمتي را كه به يك انسان داد اين امتحان است از آن طرف او موظف است كه نپندارد كه اين تكريم است از اين طرف نعمت الهي است ديگر اينها جزو نعم الهي هستند اين نعمت را خدا نميگيرد مگر اينكه انسان زمينة زوال نعمت را با تغيير روحيه فراهم بكند بأن الله لم يك اگر ميفرمايد لا يغير از او استفاده ميشد كه اين سنت خداست اما لم يك مغيّراً اين مطلب را كه به عنوان يك سنت لايتغير الهي است بهتر تفهيم ميكند خدا اينچنين نيست كه نعمت را بگيرد مگر اينكه زمينة تغيير روحيه پيدا بشود ﴿بان الله لم يك مغيراً نعمة انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بأنفسهم﴾ اما كي تغيير دادن و چگونه تغيير دادن خدا هم به همة خصوصيات عالم است چون ﴿و ان الله سميع عليم﴾[49] لذا باز جريان قوم فرعون را مثال ميزند آية53 سورة انفال و اينكه بين اعمال انسان و نعم الهي رابطه است اين را هم قرآن كريم به عنوان يك وعده ذكر فرمود در سورة اعراف اين وعده را بيان فرمود و آن اين است كه ولو ان اهل القري آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض و لكن كذبوا و اخذناهم بها كانو يكسبون اگر چنانچه مردم قراء و قصبات و منطقههاي بشرنشين مؤمن باشند از نظر اعتقاد و با تقوا باشند از نظر عمل صالح كه تنها اعتقاد كافي نيست تقوا يعني عمل صالح هم لازم است اگر اينچنين باشند ما بركات سماوي و ارضي را به آنها خواهيم داد بر آنها نازل خواهيم كرد اين آيه تلازم بين ايمان و تقوا از يك طرف و برخورداري از بركات الهي از طرف ديگر را تبيين ميكند كه ﴿ولو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء﴾[50] آنوقت اين نعم الهي ميشود بركات آنها هم چون مؤمن متقياند در برابر اين بركات خاضعند و بجا هم مصرف ميكنند و شاكر هم خواهند بود. سرش آن است كه انسان و اعمالي كه از انسان صادر ميشود جداي از نظام آفرينش نيست انسان كه يك موجود جداي از نظام خلقت نيست تا اينچنين توهم بشود كه ايمان و تقواي او چه نقشي دارد در حوادث روز, اينطور نيست انسان يك موجودي است از موجودات همين عالم همة اعمال و عقائد و رفتار و كردار او در جهان نقش دارد چه اينكه حوادث جهان در كيفيت تصميمگيري انسان بينقش نيست پس انسان يك موجود جدا و گسيختهاي از عالم نيست تا توهم بشود كه صلاح او چگونه باعث نزول بركات ميشود يا چگونه نماز استسقا باعث بارش باران خواهد شد يا چگونه دعا نظام را عوض ميكند انسان يك واقعيتي است در كنار ديگر واقعيتها مجموعاً يك واقعيت يك حقيقت خواهند بود آن خدائي كه جهان و انسان را آفريد دو چيز گسيخته و منقطع از هم كه نيافريد تا گفته شود حسنات و سيئات انسان چه تأثيري در فضا و نظام آفرينش دارد يك رسالهاي مرحوم بوعلي دارد براي اثبات اينكه بين اعمال امت و حوادث روز فاصله نيست يك سخن بلندي را در الهيات شفا دارد ميفرمايد به اينكه مبادا بپنداريد كه يك نماز خواندن يا دعا كردن در ريزش باران چه نقشي دارد دع هؤلاء المتشبهة بالفلاسفه سخن آنها كه فيلسوفنما هستند رد كن آنها هنرشان اين است كه عقائد مردم را انكار كنند اكثر چيزي كه تودة مسلمين برآنند اقرار دارند اينها قابل برهان است قربانيها صدقات صلهها صلة رحمها و دعاها و امثال ذلك در كل نظام اثر ميكند آن حكيم متأله است كه ميتواند رابطة انسان و اعمال انسان با حوادث نظام را تبيين كند آنكه بگويد نماز استسقا يا دعا و صدقه چه نقشي دارد در نظام او نه نظام را شناخت نه انسان را شناخت او پنداشت انسان يك موجود جدا بافتهاي است از تافتههاي عالم اينطور كه نيست انسان و همة خاطراتي كه در او هست همة اعمالي كه از او نشأت ميگيرد مهرههاي همين جهانند لذا در قرآن كريم به عنوان يك اصل در دو جا فرمود ﴿ان عدتم عدنا﴾[51] ﴿ان تعودو نعد﴾[52] شما برگرديد لطف ما برميگردد شما عوض شويد لطف ما عوض ميشود اينطور نيست كه شما هر كاري انجام بدهيد حوادث و بركات عالم همانطور راه خودش راادامه بدهد و هيچ كاري هم با شما نداشته باشد اينطور نيست مسئلة كيفر و عقاب حسابش در قيامت جداست اما در مسئلة زوال نعمت و امثال ذلك هم در دنيا با اعمال شما مرتبط است وعدة كرامت و بركت داد نه وعدة رفاه و آسايش و پرخوري فرمود اگر مؤمن باتقوا باشيد ما حيثيتتان را حفظ ميكنيم بركات به شما ميدهيم نه از باب استدراج اموالتان را فراوان بكنيم كه گرفتار تكاثر بشويد شما را از كوثر برخوردار ميكنيم نه گرفتار تكاثرتان بكنيم ولي دربارة عدهاي تهديد فرمود فرمود آنهائي كه رو به گناه رفتند ما آنها را گرفتار تكاثر ميكنيم سرگرمشان ميكنيم به مال فراوان تا عصيانشان و طغيانشان روزافزون بشود تا آنها را سخت بگيريم. بنابراين اين كريمة سورة اعراف كه ﴿ولو ان اهل القري آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء﴾[53] ما را وعدة تكاثر نداد كه اگر آدم خوبي بوديد همة نعم ظاهري و باطني را آنقدر به شما ميدهيم كه همه توانمند شويد آن كه تكاثر است آدم را به عنوان غفلت ميگيرد ما به شما بركت ميدهيم گاهي ميبينيد عمر يك انساني بركت دارد با اينكه مانند ديگران به سر برده اما توانسته چندين جلد كتاب بنويسد چندين خدمت بكند چندين اثر از خود داشته باشد بعضيها همان عمر را هم دارند بيبركت است آن جرياني كه مرحوم ابن بابوية قمي(رضوان الله تعالي عليه) در اماليش از پيراهن خريدن حضرت امير نقل كرده كه رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود نشانة بركت اين است كه با اين پول هم من پوشاك پيدا كردم هم او پوشاك پيدا كرده هم يك بندهاي آزاد شده چند تا كار ما بوسيلة يك پول كم كرديم اين را ميگويند بركت خدا نفرمود اگر شما مؤمن باتقوا باشيد ما ثروتمندتان ميكنيم سرمايهدارتان ميكنيم فرمود بركت به شما ميدهيم كه نياز به غير نداشته باشيد يك, و اهل افراط و تفريط نباشيد دو, و حيثيت و امنيتتان هم برقرار باشد سه و ديگر نعم اينچنيني و اگر چنانچه كسي بخواهد بيرويه برود ما اينها را مستأصل ميكنيم, اينكه فرمود ﴿فيسحتكم بعذاب﴾[54] از طرف خدا يك عذابي ميآيد كه شما را پوست كن ميكند خلاصه اسحات ميكند سحت يعني پوست كندن درختي را اگر بخواهند خشك كنند اگر پوستش را بكنند كم كم گوشتش را بگيرند ديگر چيزي از آن باقي نميماند كم كم به صورت يك پودري در ميآيد اين حال را ميگويند سحت و قرآن كريم از مال حرام هم تعبير به سحت ميكند فرمود سحت نخوريد, سحت خوري و حرام خوري باعث ميشود كه ريشة آدم را ميكند براي اينكه مال حرام ﴿أكّالون للسحت﴾[55] اين مال حرام را از آن جهت كه اگر هر جا راه پيدا كرده پوست آدم را ميكند كم كم گوشت را ميكند كم كم چوب خشك ميكند اينگونه از عذابها را ميگويند سحت فرمود ﴿فيسحتكم بعذاب﴾[56] گاهي خدا اينچنين ميكند در اين آية سورة اعراف هم فرمود به اينكه اگر اهل قراء مؤمن و با تقوا باشند ما بركات ارضي و سماوي را بر اينها نازل ميكنيم داشتن فرزند خوب بركت است, دوست خوب بركت است, شاگرد خوب بركت است, استاد خوب بركت است, همساية خوب بركت است گاهي ميبينيد در اثر نداشتن يكي از اينها تمام آسايش انسان در خطر است اينطور نيست كه بركات يعني نعم مادي و دنيائي كه قارون هم داشته آن كه بركات نيست قرآن از آن تكاثر كه به بركت نام نميبرد همة اينها كه ياد شده جزو بركات است حيثيت و آبرو هم محفوظ باشد جزو بركات است. بركات ارضي و سماوي را خداي سبحان به انسان مؤمن با تقوا مرحمت ميكند فرمود اين سنت الهي است اما ﴿ولكن كذبوا فأخذناهم بما كانوا يكسبون﴾[57] اينها آيات الهي را تكذيب كردند گرفتار مؤاخذات ما شدند كه تتمة بحث باشد براي بعد به خواست خدا.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 57.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.
[3] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[4] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 11.
[5] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 42.
[6] ـ الإقبال، ص 706.
[7] ـ نهج البلاغة، حكمت 250.
[8] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 42.
[9] ـ سورهٴ أنبياء، آيهٴ 42.
[10] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 25.
[11] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 11.
[12] ـ سورهٴ طارق، آيهٴ 4.
[13] ـ سورهٴ انفطار، آيهٴ 10.
[14] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 16.
[15] ـ سورهٴ ناس، آيات 6 و 5.
[16] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.
[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 7.
[18] ـ سورهٴ ناس، آيات 5 و 4.
[19] ـ سورهٴ ناس، آيهٴ 6.
[20] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 17.
[21] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 18.
[22] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 21.
[23] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 38.
[24] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[25] ـ سورهٴ أنعام، آيهٴ 31.
[26] ـ سورهٴ أنعام، آيهٴ 61.
[27] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 11.
[28] ـ سورهٴ أنعام، آيهٴ 2.
[29] ـ الإقبال، ص 160.
[30] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 35.
[31] ـ نهج البلاغه، خطبه 226.
[32] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 7.
[33] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 154.
[34] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 46.
[35] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 23.
[36] ـ سورهٴ الحاقه، آيهٴ 7.
[37] ـ سورهٴ الحاقه، آيهٴ 8.
[38] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.
[39] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 43.
[40] ـ الإقبال، ص 706.
[41] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 11.
[42] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 53.
[43] ـ نهج البلاغه، حكمت 452.
[44] ـ سورهٴ فجر، آيات 17 ـ 15.
[45] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 11.
[46] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 52.
[47] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 52.
[48] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 53.
[49] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 53.
[50] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.
[51] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 8.
[52] ـ سورهٴ أنفال، آيهٴ 19.
[53] ـ سورهٴ أعراف، آيهٴ 96.
[54] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 61.
[55] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 42.
[56] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 61.
[57] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.