بسم الله الرحمن الرحيم
در سورهٴ مباركهٴ رعد قبل از بيان آيات ديگر اولين آيه اين بود كه آنچه كه از خداي سبحان به تو رسيده است حق است ﴿والذي انزل اليك من ربك الحق﴾[1] و چون ما نزل من الله سبحانه علي قلب رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم﴾ كه همان دين است در اصول خلاصه ميشود يعني توحيد و نبوت و معاد براي تبيين حقانيت اين اصول سهگانه براهيني اقامه كردند با سه برهان هم مسئلهٴ توحيد را و هم مسئلهٴ معاد را تبيين كردند و چون توحيد و معاد مستدل ثابت شد نبوت و وحي هم كه بين توحيد ومعاد است يعني بين آغاز و انجام است بيانگر راه تكاملي انسانهاست آنهم به التزام معلوم ميشود زيرا ديني كه مبدأ دارد و معاد دارد يقينا ًحساب و تكليف و امر ونهيي خواهد داشت زيرا يومالحساب براي رسيدگي به اعمال عباد است اگر قانوني نباشد واجب و حرامي نباشد امر و نهيي نباشد يومالحسابي مطرح نيست وقتي يومالحساب مطرح شد يقيناً تكليف و وحي و رسالت هم بالالتزام معين خواهد شد, بعد از تبيين اصول سهگانهٴ دين با استدلال منتهي بعضي بالصراحه بعضي بالالتزام به شبهات منكرين دين پرداخت بعضي از شبهاتشان دربارهٴ معاد است بعضي از شبهات دربارهٴ توحيد است بعضي از شبهات دربارهٴ وحي و رسالت است. شبهاتي كه دربارهٴ معاد بود گذشت كه اين مقام اول شبهات آنها بود, شبهاتي هم كه دربارهٴ وحي و رسالت بود آنهم گذشت چون در اين سورهٴ مباركه چهار پنج جا راجع به وحي و رسالت و شبهات منكرين وحي و رسالت آياتي دارند, بعد ميپردازند به آن قسمت مهم كه توحيد ربوبي است آنچه كه در اين سورهٴ مباركه بيش از هر چيزي مورد نظر هست همان توحيد ربوبي است آياتي كه دلالت ميكند بر توحيد ربوبي خداي سبحان در اين سوره فراوان است آنگاه در اين مقام كه مقام تبيين توحيد ربوبي خداي سبحان است اول از علم شروع ميكند زيرا مدبر بودن و مربي بودن بدون علم ممكن نيست, آنوقت علم به كل شيئ و نظم ضروري كلشئ را بيان ميكنند تا برسند به مسئلهٴ ربوبيت و تنصيص بكنند به اينكه خدا رب كل شيئ است, لذا فرمودند: ﴿الله يعلم ما تحمل كل أنتيٰ و ما تغيض الأرحام و ما تزداد و كل شئ عنده بمقدار﴾[2] آيهٴ بعد هم باز دربارهٴ علم واجب هست منتهي از اين وسيعتر فرمود ﴿عالم الغيب و الشهادة الكبير المتعال﴾[3] معمولاً در هر آيه مطلبي كه ذكر ميشود ذيل آيه دليل آن مطلب بيان خواهد شد در آيهٴ محل بحث فرمود خداي سبحان آنچه را كه هر مادهاي حمل ميكند عالم است ﴿الله يعلم ما تحمل كل انثي﴾ اين انثي دربارهٴ انسان و حيوان صادق است اگر اين انثي دربارهٴ گياهان هم صادق باشد كه گياهان هم انثي و ذكر داشته باشند هر چه را كه يك گياه انثي حمل ميكند آن را هم خداي سبحان عالم است, جريانِ اينكه هر چه را هر انثايي حمل ميكند اعم از انسان و حيوان خدا ميداند درقرآن كريم هم اصل آفرينش ما فيالارحام را به خدا نسبت داد و هم علم بما فيالارحام را به خدا نسبت داد و هم صورتگري و صورتسازي ما فيالارحام را به خدا نسبت داد و هم نر و ماده بودن ما فيالارحام را هم به خدا نسبت داد بنابراين آنچه كه در رحم قرار ميگيرد با جميع شئونش تحت علم حق تعالي است هم اصل وجودش هم نحوهٴ وجودش هم مقدار وجودش و هم كيفيت وجود زيرا هر چه كه در ارحام قرار ميگيرد وجودش به هبهٴ الهي بسته است اين يك اصل كلي در سورهٴ شوري راجع به اين است كه فرمود: ﴿يهب لمن يشاء اناثا ًو يهب لمن يشاء الذكور ٭ او يزوجهم ذكراناً و اناثاً و يجعل من يشاء عقيما﴾[4] اين در سورهٴ شوري است بعد از اينكه فرمود: ﴿لله ملك السموات والارض يخلق ما يشاء﴾ آنگاه فرمود: ﴿يهب لمن يشاء اناثاً﴾[5] به بعضيها كه خداي شبحان مصلحت بداند فقط دختر هبه ميكند ﴿و يهب لمن يشاء الذكور﴾ به بعضيها كه مصلحت بداند پسر مرحمت ميكند و چون معمولاً ذكور پيش مردم اولي از اناث هستند او را نكره و اين را معرفه ذكر فرمود والا در دين فرقي بين ذكور و اناث نيست لذا معصومين مخصوصاً امام سجاد(سلام الله عليه) در شرح حالش و سيرهٴ حضرت هست خدا فرزندي كه به حضرت ميداد سئوال نميكرد كه آيا مذكر است يا مؤنث زيرا چيزي كه نه در اختيار پدر است نه در اختيار مادر است و نه حسن و قبحش مربوط به علم كسي است و آيندهاش روشن نيست سئوالي ندارد و سعادت مربوط به مذكر و يا مؤنث بودن نيست, سعادت مربوط به انسانيت انسان است و انسانيت انسان نه زن است نه مرد آنكه جان آدمي است و حقيقت آدمي است و معيار سعادت به او وابسته است او نه مذكر است نه مؤنث چون اين پيكر است كه يا اينچنين ساخته شده يا آنچنان ﴿من عمل صالحاً من ذكرٍ او انثيٰ و هو مؤمن فلنحيينه حياةً طيبة﴾[6] در سورهٴ نحل ميفرمايد اگر كسي داراي اين دو ركن بود يعني اعتقاد صحيح و عمل صالح داشت خواه زن خواه مرد ما او را به حيات طيب ميرسانيم نه يعني زن و مرد مساوي هم هستند يعني زن و مردي در كار نيست زيرا حقيقت سعادت به جان انسان است و جان انساني نه نر است نه ماده لذا در هيچ مقامي از مقامات ديني ذكورت شرط نيست يا انوثت مانع نيست نه مذكر بودن شرط آن مقام است و نه مؤنث بودن مانع آن مقام در اصل كمال در مسائل اجرايي كارها را تقسيم كردهاند گفتهاند مرد بايد فلان كار را انجام بدهد زن بايد فلان كار را, اما در مقامات ايمان درجات ولايت درجات ايمان هرگز هيچ درجهاي از درجات ايمان نه مشروط به ذكورت است نه ممنوع به انوثت درجات ايمان كه كمال به آن درجه بسته است اما مسائل اجرايي و تقسيم كارها بعضي كارها مشروط به ذكورت است برخي از كارها ممنوع به انوثت است فلان كار را مرد در اسلام نميتواند بكند فلان كار را زن در اسلام نميتواند بكند اينها مسائل اجرايي است والا در درجات ايمان در كمال و تحصيل سعادت هيچ درجهاي از درجات ايمان كه آن معيار سعادت است نه مشروط به ذكورت است نه ممنوع به انوثت نه مذكر بودن شرط است نه مؤنث بودن مانع. زني بتوانيم مانند مريم(عليها سلام) پيدا كنيم تنها زني كه قرآن اسمش را ميبرد اوست بالاتر از او صديقهٴ طاهره(سلامالله عليها) پيدا بكنيم كه هم سطح علي بن ابيطالب باشد ممكن است بنابراين ذكورت و انوثت در مسائل اجرايي نقش دارد كه معيار سعادت مسائل اجرايي نيست ولي در درجات ايمان و تكامل روح هيچ نقشي ندارد نه هيچ درجهاي از درجات ايمان مشروط به مذكر بودن است نه هيچ درجهاي از درجات ايمان ممنوع به مؤنث بودن است ولي چون پيش مردم يك چنين تفاوتي هست لذا اناثاً نكره و الذكور معرفه ذكر شده است ﴿يهب لمن يشاء اناثاً و يهب لمن يشاء الذكور﴾[7] اين قسمت دوم؛ قسم سوم ﴿او يزوجهم ذكراناً و اناثاً﴾[8] به بعضيها هم پسر مرحمت ميكند هم دختر مرحمت ميكند, قسم چهارم ﴿و يجعل من يشاء عقيما﴾[9] به برخي اصلاً فرزند نميدهد چرا؟ ﴿انه عليم قدير﴾[10] هم ميداند كه به كي چه بدهد و هم ميتواند برابر علمش عمل بكند هم او عالم به مصالح است ولاغير و هم قادر است مصالحي كه ميداند انجام بدهد چون پيدايش فرزند در ارحام به بخشايش الهي است كه او ميبخشد پس يقيناً او ميداند كه چه داده ﴿يعلم ما تحمل كل انثي﴾[11] چون خودش اعطا كرد اگر در سورهٴ رعد در آيهٴ محل بحث سورهٴ رعد فرمود: ﴿الله يعلم ما تحمل كل أنثي﴾ هر چه را كه هر مادهاي در رحماش حمل ميكند خداي سبحان ميداند چون خداي سبحان هبه كرد چگونه ميشود كه خداي سبحان هبه بكند و نداند؟ چون او واهب هست پس او عالم هم هست ﴿يعلم ما تحمل كل انثي﴾ لذا در سورهٴ لقمان هم فرمود: آنچه را كه در ارحام هست خداي سبحان ميداند در پايان سورهٴ لقمان فرمود: ﴿ان الله عنده علم الساعة و ينزل الغيث و يعلم ما في الارحام﴾[12] آنچه در رحم هست خداي سبحان ميداند اگر مذكر است و اگر مؤنث است خداي سبحان ميداند.
سئوال: …
جواب: نه الآن به طور جزم نميتوانند بفهمند در حد يك حدس و تخمين است و معصومين(عليهم السلام) عالم اين علم هستند اين حصر اگر هست حصر اضافي است يعني بالاصالة بالاستقلال ذات اقدس الهي ميداند و علومي كه ائمهٴ معصومين دارند از ناحيهٴ حق(سبحانه و تعالي) است خود اينها هم ميدانستند باذن الله و بعلم الله ميدانستند.
سئوال:
جواب: تا آخرش ديگر
سؤال:
جواب: او را هم اگر بر فرض هم بشر به جائي برسد كه اينها را بداند باز به تعليم الله است چون ﴿الرحمن ٭ علم القرآن﴾[13]
سئوال:
جواب: يعني بالذات و بالاصاله از آن اوست
سؤال:
جواب: منتهي دسترسي به اينها آسانتر نيست الآن مگر ما چيزهايي كه ميبينيم به تعليم الهي نيست؟ درك سادهترين مطلب حتي درك اينكه دو دو تا چهار تاست درك اينكه الكلُ اعظم من الجزء است
سئوال:
جواب: آن حصر اضافي است و چون ديرتر به دسترسي مردم قرار ميگيرد اين است والاّ ﴿والله اخرجكم من بطون امهاتكم لاتعلمون شيئا﴾[14] حتي مسئلهٴ الكل اعظم من الجزء را هم انسان نميداند ﴿و جعل لكم السمع والابصار والأفئده لعلكم تشكرون﴾[15] و كذا و كذا اين علمي هم كه ما داريم به عنوان الكل اعظم من الجزء اينچنين نيست كه در اين علم هم مستقل باشيم اين به عنايت الهي و بخشايش الهي است نميدانستيم مجاري ادراك را به ما داد و اين علم را هم به ما داد
سئوال:
جواب: بله ظاهرش حصر اضافي است ديگر يعني بالاصاله چون اينها با ديگر علوم فرق دارد كمتر در دسترس ديگران قرار ميگيرد والاّ خود اينها هم ميدانند اگر حصر باشد نبايد ديگران بدانند و حالا كه اينها هم كه ﴿عنده مفاتح الغيب﴾[16] رسيدند عالماند
سئوال:
جواب: آخر ديگران هم به آن دسترسي هم ندارند خيليها دسترسي ندارند اما اينها بالبطع والقطع دسترسي دارند بدون ترديد مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) نقل كرده در شرح حال حسن بن علي (عليهمالسلام) كه حضرت در يكي از سفرهايي كه پياده به بيتالله مشرف ميشد در حاليكه «جنائبه تقاد معه»[17] پاهاي حضرت متورم شد حضرت به خدمتگذارش فرمود كه اين پول را ميگيري جلو ميروي چند قدم كه رفتي يك سياه چهرهاي در راه است فلان روغن را دارد از او بگير با اين پول روغن را بياور كه به پا بمالم كه اين ورم و آماسش برطرف بشود به دستور حضرت خدمتگذارش حركت كرد و رفت و آن مرد سياه چهره را ديد و گفت يك چنين روغني داري گفت بله براي كه ميخواهي براي حسن بن علي(عليهم السلام) او گفت من خودم ارادتمند حضرت هستم و خودم ميآيم به حضور حضرت آمد خدمت امام دوم(سلام الله عليه) و البته پول را حضرت به او دستور داد بگيرند و روغن را هم گرفت به حضرت عرض كرد كه من كه از منزل بيرون ميآمدم همسرم باردار بود شما دعا كنيد كه خدا به من يك فرزندي بدهد كه او شيعه باشد و دوست شما باشد چون آنروز خيلي مشكل بود مكتب صحيح اهلبيت حضرت با ضرس قاطع فرمود مطمئن باش خدا بهتو فرزندي داد «و هو يحبنا اهل البيت»[18] ظاهراً پسر هم بود اين علم غيبي است كه خداوند به اينها داده است و بالاتر از اينها زيرا كسي كه علم الاسماء را دارد همهٴ اينها جزو امور جزيي است اينها را فقط به شاگردان آموختند ولي منظور اين است كه آنچه كه هست از نهجالبلاغه هم هست و امثال ذلك اين حصرهاي اضافي است والاّ خود معصومين به بالاتر از اين هم خبر دادند و آنجا كه هست يا بالاستقلال است در برابر بالطبع يا بالذات است در برابر بالاعرض و مانند آن در اين كريمه فرمود: ﴿و يعلم ما في الارحام﴾[19] آنچه در رحمها هست خداي سبحان ميداند چون خودش به صاحبرحم اعطا كرده است و بخشود در سورهٴ مباركهٴ آل عمران اوائل آل عمران هست كه ﴿هو الذي يصوركم في الارحام كيف يشاء﴾[20] خداي سبحان است كه فرزندها را در ارحام صورتسازي ميكند مذكر و مؤنث بودن آنها و زشت و زيبا بودن آنها ناقصالخلقه يا تامالخلقه بودن آنها و ديگر مسائل را او در ارحام صورتسازي ميكند ﴿هو الذي يصوركم في الارحام كيف يشاء﴾ بعضيها خواستند بگويند كه نفس مادر است كه در اثر داشتند بعضي از قوا به نام قوهٴ مصوره اين صورتگري و صورتسازي كودك را به عهده ميگيرد كه مرحوم خواجه در متن تجريد دارد «والمصوره عندي باطلهٌ» يعني قوهٴ مصوره را ما نميپذيريم براي اينكه خداي سبحان است كه «مصور ما في الارحام» است ولي آنها كه مصور را اثبات كردند اينچنين نيست كه در برابر خداي سبحان چيزي را ثابت كرده باشند كه يكي از مأموران الهي يكي از مجاري فيض قوهاي است بنام قوهٴ مصوره مگر ساير قوايي كه براي نفس انساني صادر ميشود در قبال امر الهي است يا همه جزو جنود الهياند چيزي در جهان امكان نيست كه سپاه حق نباشد چون ﴿لله جنود السماوات والارض﴾[21] هر چه در جهان امكان هست جزو جنود الهي است بنابراين اگر قوهٴ مصوره ثابت شد يك مجرايي از مجاري فيض ذات اقدس الهي است نه اينكه يك كاري در برابر خدا بكند چيزي در عالم نيست كه جند حق نباشد و سرباز حق نباشد اين است كه در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) به ما هشدار داد فرمود: واعلموا عباد الله كه «جوارجكم جنوده»[22] اينچنين نيست كه شما آزاد آزاد باشيد دست و پاي شما سربازان حقاند اگر يك وقت خواست بگيرد شما را با دست وپاي خودتان ميگيرد با زبانتان ميگيرد يك حرفي ميزنيد كه سقوط ميكنيد يك چيزي را امضا ميكنيد كه سقوط ميكنيد جايي ميرويد كه سقوط ميكنيد با پا شما را ميگيرد با دست شما, شما را ميگيرد با زبان و چشم شما, شما را ميگيرد اينطور نيست كه ما در برابر خدا سمتي داشته باشيم كه فرمود: «جوارحكم جنوده و ضمائركم عيونه»[23] هر جا كه تنها هستيد فكر نكنيد كه خالي است خلوت شما جلوت ذات اقدس الهي است خلوتي نداردي شما, اينچنين نيست كه بگوييد ما يك كاري ميكنيم بعد يك چيزي ميشود نه هماكنون اگر خداي سبحان بخواهد كسي را بگيرد با جوارح او او را ميگيرد, بنابراين آنهايي كه قوهٴ مصوره اثبات كردند جندي از جنود الهي را اثبات كردند نه اينكه در برابر خداي سبحان آيهٴ ششم آل عمران اين است كه ﴿هو الذي يصوركم في الارحام كيف يشاء لا اله الا هو العزيز الحكيم﴾[24] فتحصل كه اصل تكوّن ما فيالارحام به هبهٴ الهي است كما في سورهٴ شوري است و اصل وجودش معلوم حق سبحانه است كما في سورهٴ لقمان و آنچه را كه زن در رحمش حمل ميكند كما در آيهٴ سورهٴ رعد كه محل بحث است كه ﴿الله يعلم ما تحمل كل انثي﴾[25] صورتهايي كه روي آن محمول محقق ميشود و پياده ميشود به دست خدايي است كه منزه از دست است ﴿هو الذي يصوركم في الارحام﴾ طبق آيهٴ شش سورهٴ آل عمران
سئوال:
جواب: خداي سبحان فرمود اگر چنانچه اينچنين غذا بخوريد ما آنچنان ميسازيم و اينچنين مثلاً اعمال انجام بگيرد ما بچه را نابينا ميكنيم همهٴ راهها را مشخص كردهاند كه اگر اين در اين شرايط بچه متكون بشود ما او را نابينا ميكنيم در آن شرايط متكون بشود در شرايط اختياري ما او را بينا ميكنيم يا زيبا ميكنيم يا زشت ميكنيم همهٴ راهها را به ما در شرع گفتهاند, بنابراين ﴿الله يعلم ما تحمل كل انثي﴾[26] آنچه كه بر پشت انسان حمل ميكند حِمل است و آنچه در شكم حمل ميكند حَمل است كه بين حَمل و حِمل اين فرق هست و ﴿حِمل بعيرٍ و انا به زعيم﴾[27] بار يك شتر آنچه را كه بر دوش يك حيوان هست حِمل است آنچه را كه در شكم اوست در درون اوست حَمل است در اين كريمه فرمود ﴿الله يعلم ما تحمل كل انثي﴾ آنچه را كه يك ماده حالا خواه انسان خواه حيوان حمل ميكند خداي سبحان ميداند و آنچه را كه رحمها فروميبرند از خونهاي گوناگون در زمان بارداري ﴿و ما تغيض الارحام﴾[28] آن خونهايي كه رحم فروميبرد خداي سبحان ميبرد قاض يعني فروبرد يقيض يعني فرو ميبرد ﴿و غيض الماء﴾[29] يعني فروبرده شد آنچه را كه رحم جذب ميكند از خونها و فرو ميبرد در زمان بارداري خداي سبحان ميداند و آنچه را كه فرو ميريزد اضافه ميآيد در زمان زايمان و مانند آن يا در زمان بارداري احياناً بعضي از دمايي كه ممكن است ببيند چون كه روايات فيالجمله نه بالجمله تأييد ميكند باز خداي سبحان ميداند ﴿و ما تزداد﴾[30] يعني ارحام تزداد از آنچه را دماء و مانند آن ار خدا ميداند چرا؟ چون ﴿وكل شئٍ عنده بمقدار﴾[31] هر شيئ عندالله با هندسه و اندازه است با مقدار است عالم عالم منظم است نظير هلكات و درجات اعدا نه نظم صناعي داشته باشد يا نظم اعتباري داشته باشد نظمهاي اعتباري مثل نظم افراد نمازگذار در صفوف جماعت كه اينها منظماند در كنار هم ايستادهاند اگر كسي كه صف جلو است بيايد صفِ دنبال و كسي كه صف آخر است بيايد صف جلو هيچ محذوري ندارد يك نظم اعتباري است اينها نظمها را ميگويند نظمهاي اعتباري صندليها را يك جور ميچينند افراد در كلاس يك جور مينشينند در نماز جماعت يك جور صف ميبندند و مانند آن, يك عده نظمهايي هم هست به نام نظم صناعي كه در صناعات معمول است اين اتومبيل را اينچنين ميسازند آن راديو را آنچنان ميسازند اين نظمها نظمهاي صناعي است كه در صنعتها به كار ميرود اينطور نيست كه هر پيچ را با هر مهره بشود جفت كرد يك حساب خاصي دارد قسم سوم نظم طبيعي است كه يك واحد واقعي را تشكيل ميدهد كه درخت يك واحد واقعي است نه نظم صناعي است مثل يك راديو و يك نظم اعتباري است نظير صفوف جماعت هرچه كه در جهان يافت ميشود با نظم طبيعي خاص عندالله يافت ميشود يك اندازهاي دارد, هندسهاي دارد كه اين هندسه معرب اندَزه است مخفف اندازه در بعضي از روايات هم سخن از مهندس بودن خداست كه خدا با هندسه جهان را آفريد يعني با اندازه جهان را آفريد اينها يك اصل كلي قرآني است كه قرآن كريم ميفرمايد هر چه كه يافت ميشود روي اندازه است براي او حدي است نه قبل از آن حد يافت ميشود نه از آن حد ميگذرد كه بعد از آن حد يافت بشود چون ﴿كل شئ عنده بمقدار﴾[32] بنابراين ﴿يعلم ما تحمل كل انثي﴾[33] هم «يعلم ما تغيض الارحام» هم «يعلم ما تزداد الارحام» پس آنچه كه در ذيل آيه آمده ﴿و كل شئ عنده بمقدرا﴾ ميتواند به عنوان يك اصل كلي سند آن سه تا مدعا ابشد و اما اصل اين مطلب كه ﴿كل شئ عنده بمقدر﴾ است هم سورهٴ حجر تأييد ميكند و هم سور ديگر در سورهٴ حجر اين اصل قرآني هست كه ﴿و إن من شئ الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم﴾[34] يعني هيچ چيزي در جهان امكان يافت نميشود مگر آنكه خزائن او پيش ماست يعني لكل شيئٍ خزائن نه لكل شيئٍ خزينه واحده هر شيئ معلوم ميشود خزائن غيبي دارد ممكن است بعضي از درجات غيب را وليي از اولياء الهي بداند و بالاترش را نداند آن ولي كاملتر بداند لكل شيئ خزائن نه لكل شيئ خزينهٌ ﴿ان من شئ الا عندنا خزائنه﴾[35] آن شيئ يعني لكل شيئ واحده مخازن و غيوب ﴿ان من شئ الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلومٍ﴾[36] ما آن را از مخزن غيب تنزل نميدهيم مگر روي هندسه و اندازه و حساب شده پس بر اساس آيهٴ محل بحث سورهٴ رعد ﴿كل شئ عنده بمقدار﴾[37] بر اساس آيهٴ سورهٴ حجر ﴿و ما ننزله الا بقدر معلوم﴾[38] در سور ديگر هم مسئلهٴ قدر و تقدير مطرح است در سورهٴ قمر اينچنين آمده كه ﴿انا كل شئ خلقناه بقدر﴾[39] قدر يعني حد و اندازه اگر نظام نظام علت و معلول است تنها انسان نيست كه اگر مرگ او فرا رسيد «لا يستأخرُ ساعةً و لا يستقدم» نه كل شيئ در جهان اينطور است كه لايستقدم و لايستأخر اگر نظام, نظام علت و معلول است و براي هر چيزي سبب خاص است و به تعبير امير المؤمنين(عليه السلام) در نهجالبلاغه كه فرمود «كل قائمٍ في سواه معلولٌ»[40] هر چه به غير تكيه كرده است معلول است اين تنصيص قانون عليّت عامه است و اينكه ذات اقدس الهي علت است ولاغير و جميع ماسوا الله معلول هستند نظام, نظام علت و معلول است يك, جميع اشياء معلولاند دو, خداي سبحان علت جميع اشياء است سه. «وكل قائمٍ في سواه معلول» هر چه كه به غير تكيه كرده است هر چه كه هستياش عين ذات او نيست اين معلول است اگر نظام, نظام عليّت است و آن دو حديث شريف كتاب الحجة كافي كه فرمود: «ابي الله ان يجري الاشياء الا بأسباب»[41] مؤيد قانون عليّت است اگر نظام نظام عليّت است هر معلولي بدون علت يافت نميشود با تحقق علت هم حالت منتظره ندارد پس جريان اجل انساني نيست كه ﴿اذا جاء اجلهم فلاٰ يستأخرون ساعةً و لا يستقدمون﴾[42] نظام اينطور است قدر و قدَ ر او فرارسيد «لايستأخر لحظه ولا يستقدم ساعة» لذا در سورهٴ قمر فرمود ﴿انا كل شئ خلقناه بقدر﴾ هر چيزي اندازهاي دارد اگر موطنش فرا نرسد كه يافت نميشود اگر موطنش فرا برسد كه حالت منتظره ندارد در آن لحظه يافت ميشود در سورهٴ طلاق هم اين اصل قرآني هم مطرح است كه فرمود: ﴿قد جعل الله لكل شئ قدرا﴾[43] براي هر چيزي اندازه است زيرا هر چيز محدود است اگر محدود است حدي دارد خداي سبحان است كه مقدرالامور است لانه «لا حد له»[44] اگر هر چيزي محدود است و اندازهاي دارد قبل از آن اندازهاش يافت نميشود و با فرا رسيدن موطن او هم حالت منتظره ندارد و كل شئ عليم ﴿قد جعل الله لكل شئ قدرا﴾[45] اين مسئلهٴ تقدير در سورهٴ فرقان هم هست كه خداي سبحان جميع اشياء را آفريد و براي همهٴ آنها قدر و اندازهاي قرار داد. سئوال: .؟.
جواب: بعضيها شهادت هست بعضي غيب است براي اولياء الهي حاضر است براي ديگران نه. سئوال:
جواب: براي معاصي هم كيفرهاي تكويني معين شده فرمودند كه بعضي از معاصي است كه زود انسان را سرنگون ميكند بعضي از معاصي است كه دعاها را حبس ميكند بعضي از معاصي است كه عذاب و نقمات الهي را نازل ميكند آن طليعهٴ دعاي كميل به اين معاصي اشاره شده «اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل البلاء» يا «تقطع الرجاء» يا «تحبس الدعا»[46] براي ظلم هم خصيصهاي است كه زود سرنگون ميكند منتهي ظلمها فرق ميكند آن ظلمي كه مظلوم هيچ پناهگاهي جز خداي سبحان احساس نكند سريعالاثرتر از ظلمهاي ديگر است زيرا اگر كسي به قدرت خود و به قدرت ايل و ملت خود و مانند آن تكيه كرد او دعايش خالص نيست, انسان مظلومي كه هيچ پناهي و مددي را براي خود نبيند جز خدا نميطلبد و چون جز خدا نميطلبد زود اثر ميكند سوال:
جواب: نه ولي براي اولياء الهي مشخص است چون ميگويند تا سه روز مثلاً جريان بعضي از انبياء كه فرمود نظير ناقهٴ صالح ﴿تمتعوا في داركم ثلاثه ايامٍ﴾[47] خداي سبحان به پيامبرش فرمود كه اينها بعد از سه روز منقرض ﴿تمتعوا في داركم ثلاثه ايام﴾ ميشوند اين را با ضرس قاطع همانطوري كه براي ما بديهي است كه الكل اعظم من الجزء براي وليالله روشن است كه اينها بعد از سه روز منقرض ميشوند اينچنين نيست كه با ليت و لعلّ تبيين كنند ﴿فتمتعوا في داركم ثلاثة ايام ذلك وعد غير مكذوب﴾[48] در مواردي كه آن ولي الهي آن مظلوم جز خداي سبحان احدي را نبيند اثرش سريعتر است امام پنجم(سلام الله عليه) وصيت ميكند ميگويد آخرين وصيتي كه پدرم امام سجاد به من كرد من شما را هم به آن آخرين وصيت توصيه ميكنم و آن آخرين وصيت اين بود كه پدر امام سجاد فرمود كه آخرين وصيتي كه پدرم سيدالشهداء به من كرد من به تو يعني امام باقر آن وصيت را ميكنم و آن اين است كه «اياك و ظلم من لا يجد عليك ناصراً الا الله»[49] گرچه ظلم همهٴ درجاتش بد است اما آن مظلومي كه پناهگاهي جز خدا ندارد به او ظلم نكن براي اينكه او بالاخره پناه ميبرد به يك مبدأيي چون هيچ قوم و خويش و قبيلهاي ندارد جز به خدا به احدي پناه نميبرد و آن دعايش خالص است و دعاي خالص مستجاب است. سئوال:
جواب: و اين در بحث نامگذاري است چون در آن سوره سورهٴ كريمهٴ فرقان آمده و اين سوره سورهٴ طلاق ذكر شده اين نامها يك مقدارش علم بالغلبه است بنابراين در احتجاج هست در ديگر جوامع روايئ ما هم هست كه از امير المؤمنين(عليه السلام) سئوال كردند كه بين آسمان و زمين چقدر فاصله است؟ حضرت فرمود: «دعوة المظلوم و مد البصر»[50] يعني اگر منظور آسمان ظاهر است آنجا كه چشم ميبيند و امتداد ديد بصر است اگر منظور آسمان غيب است آه مظلوم, كه بين آه مظلوم و رسيدن به آسمان هيچ چيزي فاصله نيست «دعوة المظلوم مد البصر» هم به آسمان ظاهر اشاره كرد حضرت هم به آسمان باطن, بنابراين براي هر چيزي اندازهٴ مشخصي هست الاّ اينكه گاهي ما ميدانيم گاهي نميدانيم و آنكه وليالله كامل است به اذنالله به همهٴ اينها ممكن است عالم باشد در سورهٴ فرقان هم مشابه اين آمده كه خداي متعالي همه چيز با ﴿خلق كل شئ فقدّره تقديرا﴾[51] اين ﴿فقدره تقديرا﴾ يعني تمام اشياء را در جهان با اندازه آفريد اوايل سورهٴ فرقان است فرمود ﴿ولم يكن له شريكٌ في الملك و خلق كل شئٍ فقدّره تقديرا﴾[52] اين يك اصل كلي قرآني است ﴿كل شئ عنده بمقدار﴾[53] چون ﴿كل شئ عنده بمقدار﴾ بنابراين همهٴ مسايل گذشته معلوم حق سبحانه تعالي است اين مربوط به آيهاي كه علم حق را تبيين ميكند در خصوص آنچه به ارحام برميگردد و مانند آن, اما در كريمهٴ بعد فرمود: ﴿عالم الغيب والشهادة الكبير المتعال﴾[54] خداي سبحان غيب و شهادت را عالم است كه اين غيب و شهادت را عالم است ناظر به نفي موضوع است يعني غيبي براي حق نيست چون علم با غيب سازگار نيست علم يعني شهود و حضور چگونه يك امري كه غائب هست معلوم انسان هست علم با غيب سازگاز نيست علم همان شهادت و حضور است اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿عالم الغيب والشهاده﴾ يعني اشيايي كه پيش شما و براي شما به دو قسم تقسيم ميشوند بعضي غائباند بعضي شاهد بعضي حاضرند بعضي غائب جميع اشياء عنده تعالي مشهودند كه او ﴿بكل شيئ شهيد﴾ است نه اينكه اشياء دو قسم باشند يك قسم غيب باشند يك قسم شهادت باشند خدا هم به غيب عالم باشد هم به شهادت اصلاً علم به غيب تعلق نميگيرد علم با غيب سازگاز نيست يعني آنچه كه براي شما غيب است براي او مشهود است اين ناظر به آن است كه غيبي در كار نيست ﴿انه عليٰ كل شئ شهيد﴾[55] و ﴿بكل شئ محيط﴾[56] و ﴿بكل شيئ عليم﴾[57] غيب و شهادت هم دو امر اضافي است ممكن است يك مطلبي براي يك فرشته غيب باشد براي يك فرشتهٴ ديگر مشهود باشد اينچنين نيست كه غيب و شهادت نظير ارض و سماء دو تا موجود نفسي باشند كه سماء يك وجود نفسي دارد و ارض يك وجود نفسي دارد نه وجود قياسي غيب و شهادت يك وجود اضافي است ممكن است بعضي از درجات و اسرار عالم براي فرشتهاي غيب باشد براي فرشتهٴ ديگر شهادت اما خداي سبحان ﴿عالم الغيب والشهاده﴾ است يعني آنچه كه براي بعضي غيب است براي خدا غيب نيست و آنچه كه براي ديگران مشهود است براي خدا هم مشهود است چون او ﴿بكل شئ عليم﴾[58] عليٰ ﴿كل شئ شهيد﴾[59] و مانند آن و اگر چنانچه ما في الارحام براي شما غيب است براي خداي سبحان شهادت است اگر ما گفتيم ﴿الله يعلم ما تحمل كل انثي﴾[60] براي شما اگر غيب است براي خداي سبحان مشهود است او ﴿عالم الغيب و الشهاده﴾[61] است چرا عالم الغيب و الشهاده است؟ براي اينكه ﴿الكبير المتعال﴾[62] چيزي در برابر خداي سبحان قابل قياس نيست, ﴿كل شيئ دونه﴾ نه او بزرگ است و بعضي از چيزها كوچكند او يك قدري بزرگتر است و مانند آن اينكه گفته شد الله اكبر يعني «الله اكبر من ان يوصف»[63] مشابه او دربارهٴ كبير است همهٴ اشياء در برابر او صغيرند چيزي در برابر او نيست هيچكدام كبير نيستند كه او بشود اكبر كبير محض و كبير مطلق اوست و چون او نه تنها علي است بلكه متعالي است پس هيچ چيزي از دسترس علمي او بيرون نيست كه مخفي باشد و مكتوم باشد او متعالي از آن است كه چيزي از او نهان باشد چيزي از او پوشيده باشد چون كبير است و چون متعالي است پس چيزي از حيطهٴ علمي او بيرون نيست پس ﴿عالم الغيب والشهاده﴾ است كه اين چهار اسم از اسماء حسني حق سبحانه تعالي دوتايش ميتواند دليل دو تاي ديگر باشد يعني ﴿الكبير المتعال﴾ ميتواند دليل ﴿عالم الغيب والشهاده﴾ كه در حقيقت عالم الغيب و عالم الشهاده است باشد. سئوال:
جواب: نه خير چون متعالي است چيزي نميتواند مسلط بر او باشد كبير است چون بزرگ است كل شيئٍ دونه متعالي است كل شيئٍ تحته مترادف نيستند احياناً متلازم ممكن است باشند.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 1.
[2] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[3] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 9.
[4] ـ سورهٴ شوريٰ، آيات 49 ـ 50.
[5] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 49.
[6] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 97.
[7] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 49.
[8] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 50.
[9] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 50.
[10] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 50.
[11] ـ سورهٴ رعد، ايهٴ 8.
[12] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 34.
[13] ـ سورهٴ الرحمان، آيات 1ـ 2.
[14] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 78.
[15] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 78.
[16] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 59.
[17] ـ كشف الغمة، ج 2، ص 23.
[18] ـ ؟
[19] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 34.
[20] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 6.
[21] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 4.
[22] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 199.
[23] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 199.
[24] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 6.
[25] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[26] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[27] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 72.
[28] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[29] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 44.
[30] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[31] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[32] ـ سئورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[33] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[34] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 21.
[35] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 21.
[36] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 21.
[37] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[38] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 21.
[39] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 49.
[40] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 186.
[41] ـ كافي، ج 1، ص 183.
[42] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 49.
[43] ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 3.
[44] ـ توحيد شيخ صدوق، ص 252.
[45] ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 3.
[46] ـ مفاتيح الجان، دعاي كميل.
[47] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 65.
[48] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 65.
[49] ـ كافي، ج 2، ص 331.
[50] ـ احتجاج، ج 1، ص 268.
[51] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 2.
[52] ـ سورهٴ عرفان، آيهٴ 3.
[53] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[54] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 9.
[55] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 53.
[56] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 54.
[57] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 29.
[58] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 29.
[59] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 53.
[60] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[61] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 9.
[62] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 9.
[63] ـ توحيد شيخ صدوق، ص 313.