23 05 1983 4844204 شناسه:

تفسیر سوره رعد جلسه 19

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (۷)

حقانيت وحي و تلازم معاد با نبوت

در اين سورهٴ مباركهٴ رعد اول به طور اجمال به حقانيت جميع ما جاء به النبي اشاره كرد در آيهٴ اولي فرمود ﴿وَالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ[1] و قسمت مهم آنچه را كه نازل شده است و جزء ما جاء به النبي است توحيد است و نبوت است و معاد آن‌گاه با چند برهان مسئلهٴ توحيد و معاد را تبيين فرمود و چون توحيد و معاد بيان شد وحي و نبوت هم بيان مي‌شود زيرا اگر براي جهان مبدئي هست هو الله سبحانه و براي عالم معادي است كه باز هو الله سبحانه بكل شيء حسيب است اگر يوم الحسابي هست پس تكليفي هست زيرا در يوم الحساب سؤال مي‌كنند كه فلان كار را چرا كردي و فلان كار را چرا نكردي قهراً تكليف واجب و حرام حلال و حرام و ديگر احكام تكليفي بايد باشد, حساب نيست مگر قبلاً قانوني طرح شده باشد تكليفي تعيين شده باشد تا در يوم الحساب اعمال را برابر آن قانون منطبق كنند و كيفر يا پاداش بدهند بنابراين توحيد را به صراحت و همچنين معاد را به صراحت در اين سه برهان اشاره كرده‌اند و بيان كرد‌ه‌اند, وحي را و نبوت و ضرورت را بالالتزام. بعد از اينكه اين مرحلهٴ از بحث تمام شد پرداختند به شبهات كسانيكه در اين امور سه‌گانه نقدي دارند بعضي از نقدها مربوط به معاد است بعضي از اشكالها مربوط به وحي و رسالت است بعضي از اشكالها مربوط به توحيد و مبدأ متعال آنچه كه مربوط به معاد بود في‌الجمله اشاره شد و گذشت منكرين معاد چند تا اشكال داشتند يك مقدارش در سورهٴ «رعد» بود بقيه در سور ديگر بود كه بالاجمال اشاره شد.

اشكال و درخواست متعدد منكران معاد پيرامون وحي و نبوت

مقام ثاني از انتقادهاي آنها ناظر به وحي و رسالت است كه مقام ثالث راجع به توحيد است در مقام ثاني كه فعلاً محل بحث است انتقادي كه دربارهٴ وحي و رسالت داشتند اين بود كه مي‌گفتند چرا هر روز معجزهٴ تازه و آيه علي حده و جديدي نمي‌آوري؟ اين را قرآن كريم مكرر از مشركين نقل كرد يا براي آنكه هر روز يك طرح تازه و يك پيشنهاد تازه‌اي را مطرح مي‌كردند يا هر روز دسته‌اي و گروهي اين حرف را طرح مي‌كردند از اين جهت هم در همين سورهٴ «رعد» كه محل بحث است در چند جا اين مطلب تكرار شده هم در سور ديگر بازگو شده, گذشته از اينكه در سور ديگر اين مسئله تكرار شد در همين سورهٴ «رعد» هم چند جا تكرار شده و خواستهٴ كفار اين بود كه چرا آيت و معجزه‌اي براي ما نمي‌آوري اولاً وجود رسول الله(صليٰ الله عليه و آله و سلّم) معجزه بود اين را معجزه حساب نمي‌كردند, آيات قرآن كريم معجزه بود اين را معجزه نمي‌پنداشتند و منظورشان اهانت واستهزاء بود چه اينكه آيات ديگر پرده برداشت فرمود منظورشان جز استهزاء چيز ديگري نيست, قرآن كريم در برابر اين پيشنهادها تحليل مي‌كند هم انگيزهٴ آنها را بيان مي‌كند و هم معجزه بودن و آيت بودن كتاب الله را بيان مي‌كند و هم اينكه معجزه به دست خداست نه به دست غير خدا آن را بيان مي‌كند و هم اينكه اعجاز براي هر معجزه‌اي يك وقت مناسبي است يك حكمت خاصي است, اينطور نيست كه اگر كسي قدرت داشت بتواند روزانه وضع نظام را عوض كند روزانه جهان تكوين را تغيير بدهد بلكه ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ[2] براي هر چيزي يك حكم مضبوط و منظمي است عالم با نظم اداره مي‌شود و اعجاز انبيا هم از نظم جهان بيرون نيست حالا اگر كسي پيامبر شد پشت سر هم نظم جهان را عوض بكند اينطور نيست.

پرسش: پس شق القمر چگونه است و اگر ماه دو قسمت شود بر خلاف نظام نيست؟

پاسخ: نه براي اينكه جزء نظام كلي عالم اين است كه اگر يك وقتي ايمان آوردن يك عده‌اي موقوف باشد بر اينكه عادت عوض شود نه حكم عقلي تغيير پيدا كند

پرسش: واقعاً دو نصف شد يا به تصور دو نصف شد؟

پاسخ: واقعاً دو نصف شد ديگر اينها جزء عادت هست

ضرورت وجود معجزه در نظام جهان

يعني نظام جهان بر اين اقتضاء مي‌كند كه انساني باشد نظام جهان اقتضا مي‌كند كه انسان هدايت بشود نظام جهان اقتضا مي‌كند كه هدايت انسان از راه وحي است نظام جهان اقتضا مي‌كند كه كسي كه داعيهٴ وحي و رسالت دارد اعجازي بياورد بتواند در نظام دخل و تصرف كند باذن الله تا مردم بفهمند اين مأمور من عند الله است چون اين مقام شامخ رسالت يك مقام بلندي است مدعيان دروغين اين مقام كمتر از انبياي راستين نيستند لذا فهرست متنبيان كمتر از آمار انبياء نيست هر وقت پيامبر بود در كنارش چند تا متنبي بود براي اينكه روشن بشود نبي كيست متنبي دروغين كيست معجزه لازم است اعجاز خرق عادت است نه خرق طبيعت فتحصل كه وجود اعجاز جزء ضروريات نظام جهان است جهاني كه در او معجزه نباشد خرق عادت نباشد جهان ناقصي است وقتي كه ما سير بحث را به انسان و هدايت انسان مي‌رسانيم مي‌بينيم در عالم حتماً بايد معجزه باشد و معناي اعجاز هم خرق عادت است نه خرق قوانين عقلي اگر تمام جريانها بطور عادي سيرشان را ادامه بدهند كسي هم بيايد بگويد من با ماوراي طبيعت ارتباط دارم و رسولم من عند الله العزير الحكيم مردم با چه قبول كنند؟ ناچار يك كاري كه جز با ماوراء طبيعت در ارتباط نيست بايد نشان بدهند و آن كار را چون آن مدعي نبوت انجام مي‌دهد متنبي‌ها عاجزند فرق نبي و متنبي مشخص مي‌شود كه ﴿إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ[3] ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الأشْهَادُ[4] در جمع إنَّ جندنا كه انبيا هستند, ﴿لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾ و اگر كسي مسير انبيا را طي كرد او غالب است بنابراين روي اين بحثهاي عقلي مي‌بينيم كه وجود اعجاز در نظام ضروري است عالمي كه معجزه در آن نباشد يك عالم ناقصي است يعني نبوت نباشد يعني وحي نباشد يعني انسان‌ها سُدي و رها باشند هدايت نشوند بنابراين اگر مسئله ﴿يَانَارُ كُونِي بَرْداً وَسَلاَماً[5], است اعجاز است اگر ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً[6] است تصرف در آب است اعجاز است اگر ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ[7] كه تصرف در فضا و باد است اعجاز است اگر ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ[8] است اعجاز است, الا اينكه چه زماني بايد معجزه اظهار بشود و به دست چه كسي بايد معجزه ظهور بكند اين ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ[9] اين‌چنين نيست كه با اقتراح مستهزيها و مسخره‌كننده‌ها انبيا(عليهم السلام) هر روز بيايند نظام را عوض بكنند اين‌چنين نيست يا براي آنكه پيشنهاد دهنده‌ها زياد بودند يا براي آنكه همين گروه لجوج هر روز اين جريان را تكرار مي‌كردند در نوع سوره‌هاي قرآن اين مسئله طرح شده در همين سورهٴ محل بحث يعني سورهٴ رعد هم چند جا شده

تحليل سخن استهزء كنندگان براي پيامبر اكرم(ص)

 و قرآن اين مسئله را تحليل كرد فرمود انگيزهٴ اينها استهزاء است يك, اعجاز هم ضروري است و ما معجزه آورديم و آن كتاب الله است دو, و باز هم اعجاز و معجزات به دست انبيا ظهور مي‌كند اين سه, اما ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾ اينطور نيست كه هر روز هر چه آنها گفتند ما انجام بدهيم هر روز هر چه گفتند تو انجام بدهي و تو رسول من بدان كه گرچه به ايمان اينها حريصي ولي اگر بخواهي به آسمانها بروي و از آسمان معجزه بياوري يا زمين را بشكافي از زمين اعجاز و معجزه بياوري اينها ايمان نمي‌آورند اينها به دنبال چيز ديگر حركت كرده‌اند و مطمئن باش اگر هم معجزهٴ سمائي بياوري يا معجزهٴ ارضي بياوري باز اينها ايمان نمي‌آورند اين گروهي كه ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ[10] آن وقت اين تحليلها را در همين سورهٴ رعد و سورهٴ انعام و سورهٴ يونس و سورهٴ غافر و ديگر سور كه قرآن كريم انگيزه‌هاي پيشنهاد دهنده‌گان اعجاز روزانه را مطرح مي‌كنند مطالعه كنيم در همين سورهٴ مباركهٴ رعد كه محل بحث است يك جا همين آيهٴ محل بحث بود كه فرمود ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَّبِّهِ﴾ جواب اينها را نداد نه خداي سبحان جواب اينها را داد و نه فرمود تو جواب اينها را بده, بلكه مستقيماً به رسول الله(صليٰ الله عليه و آله و سلّم) براي طمأنينهٴ بيشتر سخن گفت فرمود ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾ باز در همين سورهٴ «رعد» كه محل بحث است آيهٴ 27  اين است كه ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَّبِّهِ﴾ كفار مي‌گويند چرا معجزه نازل نشد؟ ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ[11]

مفهوم انابه كردن و هدايت ويژه انابه كنندگان

اين‌چنين نيست كه هدايت و ضلالت با معجزه باشد، چندين معجزه آمد و اينها معجزاتي ديدند و مؤمن نشدند هدايت و ضلالت توفيق يا خذلان الهي است كه در اثر حسن نيت يا خبث سريره دامن‌گير انسان مي‌شود يا نصيب انسان مي‌شود ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ﴾ كسي كه انابه كرد كسي كه چندين نوبت به طرف خدا برگشت يا كسي كه از غير خدا منقطع شد و الهي انديشيد اين از هدايت ويژه برخوردار است ﴿يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَاب﴾ اين انابه يا از ناب ينوب است به كسي مي‌گويند انابه كرد و جزء منيبين است كه چندين نوبت به طرف خدا برگشته باشد اين تكرر رجوع را مي‌گويند انابه كه اين فوق توبه است, اگر چندين نوبت به طرف إله برگشت مي‌شود جزء منيبين و انابه كرده است يا از ناب ينيب است يعني انقطع و ينقطع كسي كه منقطع از غير اله باشد و منقطع الي الله باشد جزء منيبين است و اگر كسي انابه كرد خدا او را از هدايت خاص برخوردار مي‌كند خدا همگان را هدايت كرده است به معني ارائة الطريق اما كسي كه انابه كرد منقطع از غير خدا و مرتبط الي الله شد يا چندين نوبت به طرف الله برگشت خدا او را از هدايت خاص برخوردار مي‌كند كه ﴿يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَاب﴾ آن‌گاه فرمود ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ[12] ... ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أَوْكُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَي بِل لِلَّهِ الأمْرُ جَمِيعاً[13]

مولودي از استهزاء و درخواستهاي نابجاي منكران

آنها چه پيشنهاد مي‌دهند پيشنهاد مي‌دهند به اينكه اين كوهها كنار برود اين جبال تسيير وتحريك اينها را جابجا كند اگر هم منظورشان عملي بشود كه آمدند گفتند مكه در مهار كوههاست كه كوهها احاطه كرده مكه را يك دشت وسيعي ندارد اگر هم ما اين كوهها را به وسيلهٴ و به بركت اعجاز قرآن كنار ببريم باز ايمان نمي‌آورند ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ[14] يا زمين را ما تقطيع بكنيم آنجا كه دلشان بخواهد دره بشود دره شود آنجا كه مي‌خواهد كوه بشود كوه شود آنجا كه مي‌خواهد دشت بشود دشت شود و مانند آن هر پيشنهادي كه آنها دربارهٴ جريان زمين و دره‌ها و كوهها و امثال ذلك مي‌دهند اگر هم عملي بشود ﴿أَوْكُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَي[15] اينها ايمان نمي‌آورند اگر كتابي بوسيلهٴ آن كتاب اين آيات تكويني عوض بشود اين قرآن هست توان آن را دارد ولي باز ايمان نمي‌آورند

پرسش ...

پاسخ: ﴿سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ﴾ كاري به تقطيع ارض ندارد چون آنها پيشنهاد دادند كه ما اگر بخواهيم اينجا كشت كنيم كشاورزي كنيم و مانند آن اين كوهها جلو ما را مي‌گيرد دستور بده يك مقدار كوهها فاصله بگيرند اينجا يك دشت پهني بشود اين ﴿سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ﴾ است يا بوسيلهٴ قرآن تقطيع ارض بشود يا طي الارض بشود كه بوسيلهٴ قرآن انسان از جاي دوري به جاي دوري در اسرع اوقات برود كه طي الارض همان تقطيع الارض است يا نه قطعات بشود جائي كه خواستيم دره بشود دره بشود جائي كه خواستيم هموار بشود هموار بشود و مانندآن.

پرسش ...

پاسخ: يا اينكه مي‌فرمايد هر پيشنهادي كه بدهند يا اگر كتابي بوسيلهٴ اعجاز آن كتاب اين تصرفات بخواهد بشود از قرآن برمي‌آيد ولي باز اينها ايمان نمي‌آورند ﴿أَوْكُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَي﴾ كه مي‌گفتند ما مرده‌هايمان را از نزديك ببينيم و با آنها سخن بگوئيم وقتي سخن از معاد مطرح بود اينها مي‌گفتند ﴿ائْتُوا بِآبَائِنَا[16] پدران ما را پس بياوريد خيال مي‌كردند معاد يعني دنياي مجدد در همين دنيا انسان دوباره زنده مي‌شود كه جواب "لو" محذوف است ﴿بِل لِلَّهِ الأمْرُ جَمِيعاً[17] اولاً اگر كتابي منشأ بركات اين‌چنيني باشد اين قرآن هست و اگر بوسيلهٴ قرآن اين بركات، عملي بشود باز اينها ايمان نمي‌آورند, خوب اين را به خواست خدا فردا بحث خواهيم كرد يعني به اينجا كه رسيديم علي حده بحث مي‌شود كه منظور تسيير و تقطيع و تكليم چيست.

 

سرّ نپذيرفتن درخواستهاي منكران نبوت

 بحث مورد دوم بود كه گفتند چرا آيات الهي نازل نمي‌شود معجزات نمي‌آوريد و مانند آن در همين سورهٴ «رعد» آيهٴ 38 به اين صورت است ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجاً وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ[18], فرمود گرچه اينها پيشنهاد مي‌دهند كه شما معجزهٴ جديد و آيت تازه‌اي ارائه بدهيد اما اين‌چنين نيست كه اگر كسي پيامبر شد هر روز هر لحظه در نظام اثر كند زيرا تغيير نظام هم با نظم است يعني ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾ يعني لكل وقتٍ محدودٍ حكمٌ مقضي كتاب آن حكم مقضي است ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ كَانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ كِتَاباً مَوْقُوتاً[19] يعني حكمي است معين تنظيم شده براي هر شيئي حكم مضبوطي است گرچه وجود نبوت لازم است و نبوت بدون اعجاز نخواهد بود اما اعجاز روزانه و لحظه‌اي نيست كه هر لحظه اعجاز و هر روز يك معجزه كه نظام عوض بشود تغيير نظام هم روي نظم خاص است يعني همانطوري كه هدايت انسان لازم است و هدايت انسان جز به وحي و رسالت ميسر نيست و تشخيص وحي و رسالت جز به اعجاز ميسر نيست پس وجود اعجاز به عنوان يك ضرورت در نظام مطرح است اين اعجاز هم ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾ منظم است اينطور نيست كه هر روز معجزهٴ جديد هر روز آيت تازه باشد ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾ اين موارد گوناگوني بود كه در همين سورهٴ رعد مطرح است و اما آنچه كه در سور ديگر مطرح است.

پرسش ...

پاسخ: أجل يعني مدت محدود كي ما بايد معجزه بياوريم اين يك وقت حساب شده دارد آنها چون پيشنهادشان در اين سورهٴ «رعد» اين بود آيهٴ 38 مي‌گفتند ﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ چرا؟ چون ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ[20] اين‌چنين نيست كه هر وقت ديگران پيشنهاد دادند اين معجزه بياورد اگر ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾ نبود و عالم منظم نبود و هرج و مرج بود هر وقت اينها پيشنهاد دادند شما هم معجزه بياوريد, اگر لكل أجلٍ لكل وقتٍ محدودٍ كتابٌ مقضي و حكمٌ معين, اگر اين است بر اساس اينكه ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ[21], بر اساس همان اصل ديگري كه در اين سورهٴ رعد است كه ﴿وَكُلُّ شَى‏ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ[22], پس نظم در جهان حاكم است اين‌چنين نيست كه هر روزي كه اينها پيشنهاد دادند كه مرده‌اي زنده بشود معجزهٴ تازه‌اي اظهار بشود رسول الله انجام بدهد, گرچه خداي سبحان قادر است اما با نظم كار را انجام مي‌دهد.

 

عمر منكران از شناخت مقام نبوّت

ولي منكرين كه در برابر وحي و رسالت قرار مي‌گرفتند همانطوري كه يك عده‌اي در برابر توحيد هر آيت ونشانه‌اي را هم كه در دلالت بر توحيد دليل كافي باشد ببيند ايمان نمي‌آورند در برابر آيات رسالت و وحي هم اين‌چينن است اگر ﴿وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لاَ يُؤْمِنُوا بِهَا[23] كه در قرآن كريم هست اگر هر آيتي را كه دلالت بر وحدانيت خداي سبحان مي‌كند اينها ببينند باز ايمان نمي‌آورند دربارهٴ آيات و نشانه‌هاي وحي و رسالت هم اين‌چنين است يا مي‌گويند هر روز اعجاز تازه‌اي بياور يا مي‌گويند كه همانطوري كه تو مي‌بيني ما هم ببينيم خيال مي‌كنند كه رسول شدن يعني يك فرد عادي با همهٴ خصوصيتهاي يك فرد عادي با فرشتگان در تماس است مي‌گويند اگر فرشته با تو حرف مي‌زند خوب پس با ما حرف بزند ما قبول كنيم اگر خدا با تو سخن مي‌گويد با ما هم سخن بگويد تا ما هم قبول بكنيم ﴿لَوْلاَ يُكَلِّمُنَا اللّهُ[24], چرا با ما حرف نمي‌زند؟ دلشان مي‌خواست، چون فكر مي‌كردند كه رسول(صليٰ الله عليه و آله و سلّم) مانند اينها غذا مي‌خورد در خيابان و بازارها راه مي‌رود اينها مي‌گفتند تو كه با ما فرق نمي‌كني اگر تو كلام الله را مي‌شنوي ما هم بايد بشنويم ﴿لَوْلاَ يُكَلِّمُنَا اللّهُ﴾ چرا خدا با ما سخن نمي‌گويد؟ اين در سورهٴ «بقره» آيهٴ 118 هست ﴿وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ لَوْلاَ يُكَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ[25], اينها جاهلانه پيشنهاد مي‌دادند مي‌گفتند اگر تو كلام الله را مي‌شنوي خُب چرا ما نمي‌شنويم؟ اگر خدا با تو سخن مي‌گويد چرا با ما سخن نمي‌گويد؟ كه ما بپذيريم ﴿وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ لَوْلاَ يُكَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ[26] يك آيه‌اي بيايد براي خود ما روشن بشود اين حرف تنها حرف مشركين حجاز نبود ﴿كَذلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ[27] جُهالي كه انبيا پيشين با آنها مبتلا بودند و با آنها روبرو بودند آن جاهلان هم همين سخنان را مي‌گفتند كه مشركين حجاز به تو مي‌گويند ﴿كَذلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ﴾ چرا؟ چون ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ[28], دلهاي اينها شبيه هم است جانهاي اينها شبيه هم است طرز تفكرشان هم شبيه هم است ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ[29] اگر كسي بخواهد يقين بياورد ما آيات را بيان كرديم معجزات را آورديم هيچ پيامبري را اعزام نكرديم مگر با معجزه گاهي خود پيامبر معجزه است جريان حضرت مسيح(سلام الله عليه) كه ﴿جَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِين[30] كه مي‌فرمايد مريم و پسرش معجزهٴ جهاني است وجود يك پيامبر معجزه است تكلم او معجزه است نظير آنچه كه در بين اميين يك كسي برخاست كه احدي همانند او از علما نيست و آيات قرآني را هم كه تبيين كرديم ﴿قَدْ بَيَّنَّا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ[31] اين‌چنين نيست كه ما نگفته باشيم و اعجاز نشان نداده باشيم و مانند آن

پرسش: اينها كه اين سؤالها را مي‌كردند از سر عناد مي‌خواستند يا اينكه واقعاً نمي‌فهميدند؟

پاسخ: اينها عناد داشتند به واقع براي اينكه ما شواهدش را ديروز در سورهٴ «انعام» و سورهٴ «اسراء» خوانديم كه اينها جز مسخره كار ديگري نمي‌خواستند بكنند براي اينكه قرآن گذشته از آن معجزات فعلي اين معجزهٴ قولي را آورد فرمود من كه درس نخوانده‌ام و يك نفرم شما همهٴ درس خوانده‌هاي عالَم را جمع كنيد يك سوره مثل اين بياوريد اين نه نزاعي دارد و نه مبارزه‌اي من ادعاي نبوت كردم دعواي نبوت بايد با اعجاز قرين باشد اين هم معجزهٴ من است يا يك كتاب يا ده سوره يا يك سوره مثل اين بياوريد در سه مقطع, سه مرحله اين تحدي به عمل آمده من يك نفرم امّي شما همهٴ علمايتان جمع بشوند ﴿وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً[32] از جن وانس يك سوره مثل اين بياورند يا يك قرآن مثل اين بياورند اينكه نزاعي ندارد اينكه مبارزه‌اي ندارد آنها به مبارزه برخاستند و اينها دفاع كردند نه اينكه اينها به مبارزه برخاسته باشند گفتند ما رسوليم و اين هم معجزهٴ ماست و من يك امي هستم درس نخوانده شما همهٴ علمايتان را جمع كنيد اليوم هم همينطور است اليوم هم اين تحدي باقيست به صراحتش و به قوتش اليوم هم ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ[33], در كمال صراحت تحدي عالمي دارد اينطور نيست كه الآن تحدي نداشته باشد؛

 

سابقه تاريخي هدايت و سابقه انكار كافران

بنابراين آنچه در سورهٴ «بقره» هست اين است كه به رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) مي‌فرمايد اين حرف تازگي ندارد نه رسالت تو تازگي دارد نه جهالت آنها تازگي دارد در جاي ديگر فرمود ﴿قُلْ مَا كُنتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ[34], من كه يك رسول تازه‌اي نيستم بديع و ابتكاري نيستم كه تازه من پيامبر شده باشم كه، قبل از من انبياي فراواني آمده بودند چون ﴿لِكُلِّ قَوْمٍ هَاد﴾ اگر بشريت هست هدايت مي‌طلبد اگر هدايت است بايد به وحي و رسالت باشد پس ﴿مَا كُنتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ﴾ من يك رسول بديع و تازه و ابتكاري و بي‌سابقه نيستم قبل از من انبياي فراواني بودند و حرف تازه‌اي هم نياوردم اگر مسئلهٴ توحيد و رسالت و معاد است ديگران هم آوردند منتها من كاملتر آوردم كه مهيمن بر همه است مسيطر بر همه است من حرف انبياء پيشين را تصديق مي‌كنم هم ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ[35] هست هم ﴿مُهَيْمِناً عَلَيْه[36] كه خاصيت خاتميت در همان هيمنهٴ علمي او و اعجاز علمي وعملي اوست واينها هم اگر حرفهاي جاهلانه دارند در بين اقوام انبياء پيشين هم جاهلاني مثل اين بودند ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾, چون ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ همان استهزائي كه جهال پيشين داشتند جهال مشركين حجاز هم دارند؛ در سورهٴ «انعام» اين جريان را بازتر كرد فرمود به اينكه آيهٴ 25 سورهٴ «انعام» ﴿وَمِنْهُم مَن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَي قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لاَ يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّي إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلاّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِين[37] اين يك سلسله از آيات الهي است كه دربارهٴ توحيد است اينها نمي‌پذيرند

 

حسرت و اندوه فراوان پيامبر اكرم بر كفر كافران و پافشاري آنان بر كفر خويش

بعد مي‌رسد به همين سورهٴ انعام آيهٴ 35 به بعد كه مربوط به اصل بحث ماست مي‌فرمايد ﴿وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ[38] چون رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) كمال اشتياق را داشت كه قومش مسلمان بشوند بقدري علاقه‌مند بود كه از كفر آنها رنج مي‌برد در حد يك حسرت و اندوه قرآن چند جا تسليت مي‌دهد از طرف خداي سبحان به او, او را دلداري مي‌دهد آرام مي‌كند مي‌فرمايد ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً[39], تو داري جانت را مي‌بازي خوب تو در حد ارشاد و هدايت بگو اگر نپذيرفتند متأثر نباش اين همه تلاش براي چه؟ مثل اينكه داري غالب تهي مي‌كني جان مي‌دهي حالا ايمان نياوردند, نياوردند ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾ در كريمهٴ ديگر تسليت مي‌دهد مي‌فرمايد به اينكه ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ[40], اينقدر متحسر نباش مثل اينكه جانت را به دنبال اينها داري از دست مي‌دهي اندوه براي چه غصه براي چه خب نپذيرفتند نپذيرفتند به دنبال اين دلداريها به حضرت فرمود ﴿وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ﴾ اگر اعراض و انكار و كفر اينها بر تو دشوار آمده و سخت است, تو هر كاري از دستت برآيد كه اينها ايمان بياورند بكن ولي اينها ايمان نمي‌آورند ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الأرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدَي فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ[41], تو اگر بخواهي استطاعت داشته باشي زمين را بشكافي از دل زمين يك معجزه در بياوري اين كار را بكن ولي اثر ندارد, نردبان بگذاري آسمان بروي از آسمان يك معجزه تنزل بدهي بكن ولي اثر ندارد ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الأرْضِ﴾, يك كانالي در زمين يك سقبه و سوراخي در زمين يك نفق و شكافي در زمين ايجاد بكني كه اين كانال را طي بكني و از آنجا يك اعجاز بياوري اثر ندارد خلاصه آسمان بروي زمين بيائي كافر ايمان نمي‌آورد اين كسي كه دلش در اثر سيئات مُهر شده ايمان نمي‌آورد ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ[42] اتخاذ كني نفقي را كانال و روزنه‌اي را در زمين يا سلّم و نردباني را در آسمان ﴿أَوْ سُلَّماً فِي السَّمَاءِ[43] كه محصول كانال زدنِ زمين يا نردبان گذاريِ آسمان اين باشد ﴿فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ[44], يك معجزه‌اي بياوري اينها ايمان نمي‌آورند بكن ولي بي‌اثر است

 

تعلق اراده الهي به ايمان اختياري انسان

﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدَي[45] اگر خدامي‌خواست همهٴ اينها را هدايت مي‌كرد و بر هدايت جمع مي‌كرد ولي آن الجاء و اضطرار است خدا راه اينها را باز گذاشته فرمود ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُر[46] فرمود ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً[47] ﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ[48] راه باز است كه انسان در انتخاب راه آزاد است و مختار ﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدَي﴾ پس ﴿فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾ كه اياك اعني واسمعي يا جار خواهد بود نصيحت به ديگران است والا رسول الله را كه فرمود ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيم[49] هرگز نمي‌شود جاهل دانست او منزه از جهل است

پرسش ...

پاسخ: چون سختترين كار اين است ديگر ما هم در تعبيراتمان مي‌گوئيم آسمان بروي زمين بروي اين حرف بي‌اثر است يك تعبير ادبي است.

 

ناتواني دلمردگان از شنيدن و اجابت دعوت پيامبر اكرم(ص)

آن‌گاه فرمود كساني سخنان تو را مي‌شنوند كه زنده باشند آن كه زنده نيست كه حرف تو در او اثر نمي‌كند ﴿إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ[50], آنها كه مي‌شنوند لبيك مي‌گويند اجابت مي‌كنند ﴿وَالْمَوْتَي يَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ[51] آنها كه مرده‌اند آنها در قيامت بالاخره بايد اينها حقيقت برايشان روشن بشود, مردگان اجابت نمي‌كنند كسي كه زنده باشد و بشنود اجابت مي‌كند مرده حرف در او اثر نمي‌كند؛ معلوم مي‌شود در انسان گذشته از يك روح حيواني كه در حد تأمين غذا و يك سلسله عواطف و احساسات باشد كه در حيوانات هست روح ديگري است كه انسانيت انسان به او بسته است و از نظر قرآن كريم اگر كسي فاقد آن روح بود مرده است و همانطوري كه يك عضو يك مقداري از گوشت يا پوست از بدن انسان جدا بشود از اين حيات محروم است و نجس است, كافر هم كه از حيات عقلي و انساني بي‌بهره است نجس است اين مرده است مردار است مردار نجس است قرآن كريم كافر را ميت و مردار مي‌داند مي‌گويد آنچه كه انسانيت انسان را تأمين مي‌كند ايمان است در حقيقت انسان حيوان ناطق مؤمن است نه حيوان ناطق حيوان ناطق ديگران هم هستند ديگران حالا طور ديگري حرف مي‌زند اين طور ديگر حرف مي‌زند و الا نطق را خيلي‌ها دارند ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ[52] آن هم براي خودش يك نطق و منطقي دارد.

پرسش: اين نطق‌هاي واقعي كه به كمال علمي و عملي نرسيدند يرجعون الي الله مي‌شوند؟

پاسخ: (يرجعون الي الله المنتقم القهار) ديگري (يرجعون الي الله الرئوف الرحيم) همه به الله برمي‌گردند منتها الله به عنوان قهار منتقم مرجع كفار است الله به عنوان رئوف رحيم مرجع مؤمنين است كفار وقتي وارد جهنم شدند مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا[53] خدا را با اسم حسن القهار منتقم ملاقات مي‌كنند مؤمنين خدا را با اسم حسن الله الرئوف الرحيم ملاقات مي‌كنند؛ ﴿إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ[54] آن‌كه مي‌شنود اجابت مي‌كند آن‌كه مرده است و نمي‌شنود كه اجابت نمي‌كند تو هر معجزه‌اي هم بخواهي بياوري بياور, اين جريان اعجازي كه حضرت امير(سلام الله عليه) آنطور كه در نهج البلاغه در خطبهٴ قاصعه هست كه حتماً ملاحظه مي‌فرمائيد او صريحاً مي‌گويد درخت را حضرت آورده و شاخه‌ها و برگهايش روي دوشها بود يك معجزهٴ حسي بود كه خوب ايمان نياوردند ﴿إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ

تبيين صورت حقيقي انساني در قرآن كريم

و در حقيقت انسان در فرهنگ قرآن كريم حد تامش حيوان ناطق مؤمن است كه اگر ايمان نبود انسان نيست و قرآن به كسي سب و بدگوئي نمي‌كند و اگر فرمود ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ كَالأنْعَامِ[55] يك واقعيتي است و اين واقعيت يوم القيامه ظهور مي‌كند اين‌چنين نيست كه فحش داده باشد بگويد به اينكه اينها مثلاً حيوانند يا ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ[56] واقعيتي است اين واقعيت آن روزي كه ﴿ذلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ[57] آن روزي كه حق است و همه حقائق ظهور مي‌كند آن روز روشن مي‌شود در ذيل آيهٴ كريمهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً[58] اين را فريقين نقل كرده‌اند يعني هم امين الاسلام طبرسي نقل كرده هم زمخشري در كشاف از رسول الله(صليٰ الله عليه و آله و سلّم) نقل كردند كه عده‌اي به صورت حيوانات در مي‌آيند تفسيرش در ذيل اين آيه فريقين نقل كرده‌اند كه فوج فوج مي‌آيند گروه گروه مي‌آيند دسته دسته مي‌آيند به صورتهاي گوناگون در مي‌آيند اينطور نيست كه اگر فرمود ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ يك سبي باشد كه نه يك واقعيتي است اين كسي كه جز خوردن و پوشيدن و عواطف حيواني چيز ديگري ندارد غرائز حيواني را مي‌شناسد و لاغير اين حيوانٌ ناطق و اين انسان نيست از نظر قرآن انسان لدي القرآن الكريم حيوانٌ ناطقٌ مؤمن كه لولا الايمان حيوان است در حقيقت، فرمود اينها مرده‌اند يعني حيات حيواني را دارند اما حيات انساني را ندارند ﴿إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ[59] و اينها مرده‌گاني هستند ﴿وَالْمَوْتَي يَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُون ٭ وَقَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَبِّهِ[60] در تتمهٴ

 

قدرت مطلق الهي بر اعطاي معجزه و تعلق آن براساس نظم و حكمت

همان بحث قبلي ﴿قَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَي أَن يُنَزِّلَ آيَةً وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَيَعْلَمُون[61] خدا قادر است معجزه نازل كند اما اكثري نمي‌دانند يعني حالا كه خدا قادر است رسول الله باذن الله مي‌تواند كار انجام بدهد هر روز بيايد به دلخواهتان كوه را دشت كند دشت را كوه كند جائي را خشك كند جائي را سبز كند اين كار را بكند يا ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ[62] ما گفتيم وجود الاعجاز ضروريٌ همانطوري كه در جهان براي رفع عطش درختها آب لازم است در جهان براي رفع عطش انسانها وحي و رسالت و اعجاز لازم است اين جزء نظام زندگي است عالمي كه در آن معجزه نيست عالم ناقص است يعني وحي نيست پس الاعجاز حق لاريب فيه اما ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ[63] اينطور نيست كه هر روز هر كسي پيشنهاد داد فلان مرده را زنده كنيم فلان كس را بميرانيم فلان جا را سبز كنيم فلان جا را خشك كنيم اينكه معناي اعجاز نشد, بنابراين فرمود ﴿قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَي أَن يُنَزِّلَ آيَةً وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَيَعْلَمُونَ[64], اين معنا كه پيشنهاد باطل مطرح مي‌كردند در بسياري از آيات بود در همين سورهٴ انعام بود و در جاهاي ديگر هم هست در سورهٴ يونس هم باز مسئلهٴ اينكه چرا معجزه‌اي نمي‌آورد مطرح است آيهٴ بيستم سورهٴ «يونس» هم اين است ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَبِّهِ﴾ چرا معجزه‌اي نمي‌آيد ﴿فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ[65] درست است رسول الله قادر است باذن الله اما غيب پيش الله است او مي‌داند كه چه وقت مصلحت است و چه وقت لازم است ﴿إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُم مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ[66] باز مشابه اصل مسئله در سورهٴ غافر آيهٴ 78 هم آمده فرمود ﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ[67] شما از او چه مي‌خواهيد هر روز منتظريد كه نظام را عوض كند؟ آيا اين نظام تحت ارادهٴ رب العالمين است و تحت ارادهٴ رسول الله يا تحت ارادهٴ رب العالمين است؟ اگر تحت ارادهٴ رب العالمين است هر وقت رب العالمين اراده بكند انجام مي‌شود غيب پيش خداست لكل أجلٍ هم كتاب و رسول هرگز نمي‌تواند معجزه بياورد الا باذن الله و اين همه معجزات را او آورد و باز مي‌آورد باذن الله لكن در شما اثر نمي‌گذارد ﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ و اگر خداي سبحان برابر پيشنهادتان يك معجزه‌اي آورد باز نپذيرفتيد و استهزاء را ادامه داديد مشمول خشم و كيفر الهي خواهيد بود ﴿فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ[68] اگر فرمان نهائي [ذات اقدس] الهي رسيد و بين شما حَكَميّت شد آن‌گاه است كه تبهكاران سرمايه‌ها را مي‌بازند.       والحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 1.

[2]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 38.

[3]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 173.

[4]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 51.

[5]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 96.

[6]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 77.

[7]  ـ سورهٴ سباء، آيهٴ 12.

[8]  ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 1.

[9]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 38.

[10]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 7.

[11]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 27.

[12]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 27.

[13]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 31.

[14]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 31.

[15]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 31.

[16]  ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 25.

[17]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 31.

[18]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 38.

[19]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 103.

[20]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 38.

[21]  ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 49.

[22]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.

[23]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 25.

[24]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.

[25]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.

[26]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.

[27]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.

[28]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.

[29]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.

[30]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 91.

[31]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.

[32]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 88.

[33]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 88.

[34]  ـ سورهٴ احقافـ، آيهٴ 9.

[35]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.

[36]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.

[37]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 25.

[38]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 35.

[39]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 6.

[40]  ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 8.

[41]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 35.

[42]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 35.

[43]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 35.

[44]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 35.

[45]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 35.

[46]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[47]  ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 3.

[48]  ـ سورهٴ بلد، آيهٴ 10.

[49]  ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 6.

[50]  ـ سورهٴ انعام، ايه 36.

[51]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 36.

[52]  ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 16.

[53]  ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 12.

[54]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 36.

[55]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 44.

[56]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 44.

[57]  ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 39.

[58]  ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 18.

[59]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 36.

[60]  ـ سورهٴ انعام، آيات 36 ـ 37.

[61]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 37.

[62]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 38.

[63]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 38.

[64]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 37.

[65]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 20.

[66]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 20.

[67]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 78.

[68]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 78.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق