بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَاراً وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (۳) وَفِي الأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَي بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَي بَعْضٍ فِي الأُكُلِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (٤)﴾
در اين دو كريمه كه گاهي از وحدت به كثرت و گاهي از كثرت به وحدت استدلال ميكند براي تتميم برهان ربوبي است كه رب العالمين واحد لا شريك له كل نظام را خالق نظام اداره ميكند و در تدبير اين نظام احدي نقشي ندارد در بعضي از سور ظهور وحدت قويتر از ظهور كثرت و ظهور قانون عليت و معلوليت عام است, در بعضي از سور مسئله عليت و معلوليت عامه بيشتر مطرح است در اين دو كريمه سخن آن است كه خدا مستقيماً اين كارها را انجام ميدهد تمام اين ضميرها مفرد است و فعلها هم مفرد است مگر در ذيل كه متكلم معالغير آمده فرمود: ﴿و هو الذي مد الارض و جعل فيها رواسي و أنهاراً و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين يغشي اللّيل النهار ان في ذلك لآيات لقومٍ يتفكرون﴾, در آيهٴ بعد هم فرمود: ﴿و في الارض قطع متجاورات و جنات من اعناب و زرع و نخيل صنوان و غير صنوان يسقي بماء واحد﴾، ساقي كيست؟ روشن نيست ولي در ذيل به عنوان متكلم معالغير فرمود: ﴿و نفضل بعضها علي بعض في الاكل ان في ذلك لآيات لقوم يعقلون﴾, در اين آياتي كه مستقيماً اين تدبير را به خدا نسبت ميدهد نميخواهد نظام علّي و معلولي را انكار كند و وسايط را القاء كند و بگويد احدي در اين كار نقشي ندارد به شهادت اينكه همين كارها را در ساير سور به جنود الهي نسبت ميدهد كه آنها اين كارها را ميكنند منتها باذنه تعالي و به شهادت اينكه سراسر موجودات جهان امكان را قرآن كريم سپاهيان حق ميداند ﴿وَ للّه جنود السماوات والارض﴾[1] ﴿و ما يعلم جنود ربك الا هو﴾[2], چيزي در عالم نيست كه مأمور الهي نباشد هم ﴿ولله جنود السموات والارض﴾, هم ﴿و ما يعلم جنود ربك الا هو﴾ پس كل موجودٍ فهو جنديٌ و مأمورٌ من عندالله تعالي, و اگر اين كارها را به خودش نسبت ميدهد براي اينكه علتالعلل اوست و براي اينكه ديگران اگر كاري انجام ميدهند باذنه تعالي خواهد بود و يؤيّدهُ اينكه همين مطالب را در ساير سور با ضمير متكلم معالغير و با صيغهٴ متكلم معالغير بيان ميكند اگر در اينجا فرمود ﴿و هو الذي مد الارض﴾, در سورهٴ حجر ميفرمايد ﴿والارض مددناها﴾[3], ما اين كار را كرديم معمولاً مواردي كه با متكلم معالغير ذكر ميشود جايي است كه مأموران الهي باذن الله نقشي دارند صرف تفنن در تعبير نيست يا صرف تفخيم وتعظيم نيست كه از شخص واحد به عنوان متكلم معالغير نام ببرند. زيرا در آيات توحيد آنجا كه صحبت از الوهيت حق است كه شايستهٴ تعظيم و تكريم است هيچ جا متكلم معالغير گفته نشده ﴿لا اله الا انا﴾[4] ﴿فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوي﴾[5], آنجا كه فرمان است و صحبت از الوهيت است و صحبت از ربوبيت است كه عظيمترين مقام تدبير است آنجا را با ضمير مفرد و متكلم وحده و امثال ذلك ذكر ميكند هيچ گاه لا اله الا نحن نيامده ﴿لا اله الا انا﴾, بنابراين آنجا كه متكلم معالغير مطرح است براي اِشعار به اين مطلب است كه مأموران الهي باذن الله دخالتي دارند كاري است كه با مأموران الهي انجام ميگيرد و اما آنجا كه مأموران الهي هيچ نقشي ندارند آن جريان الوهيت است آنجا سخن از متكلم معالغير نيست اما جايي كه فرشتگان كه مأموران الهياند باذن الله موظفاند كاري را انجام بدهند در آن بخش با ضمير متكلم معالغير و صيغهٴ متكلم معالغير و امثال ذلك آمده است در سورهٴ حجر آيهٴ نوزده به بعد همين جرياني كه در سورهٴ رعد به افراد ذكر كرده ﴿و هو الذي مد الارض﴾, در سورهٴ حجر آمده ﴿والارض مددناها﴾, ما اينكار را كرديم معلوم ميشود ديگران هم ميكنند و چون ديگران مأموران الهياند در تحت تدبير ربالعالميناند پس نظام نظام سبب و مسببيت است تا برسد به مسببالاسباب آن كسي كه مسبب اسباب است و مبدأ نخستين است او هم افعال به او اسناد دارد حقيقتاً و هم افعال ديگران افعال او به حساب ميآيد در حقيقت ﴿و الارض مددناها والقينا فيها رواسي﴾[6], اگر در سورهٴ رعد همين سورهٴ محل بحث هر دو را با فعل مفرد ذكر كرد فرمود ﴿مد الارض و جعل فيها رواسي﴾ در سورهٴ حجر ميفرمايد ﴿والارض مددناها و القينا فيها رواسي﴾, و اگر در سورهٴ رعد فرمود: ﴿و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين﴾ در سورهٴ حجر ميفرمايد: ﴿و أنبتنا فيها من كل شيء موزون﴾[7] اين را به عنوان متكلم معالغير اسناد ميدهد ﴿و جعلنا لكم فيها معايش و من لستم برازقين﴾[8] تا اينكه در آيهٴ 22 ميفرمايد ﴿و أرسلنا الرياح لواقح فانزلنا من السماء ماء فاسقيناكموه و ما انتم له بخازنين﴾[9] اين باردار شدن ابرها را به باد نسبت ميدهد كه ما بادها را علل و عوامل تلقيح قرار داديم آنهايند كه تلقيح ميكنند و ابر باردار ميشود ﴿و ارسلنا الرياح لواقح﴾, آنهايند كه ملحقاتاند و تلقيح ميكنند و باردار ميكنند اگر چنانچه در سورهٴ نور مثلاً فرمود ﴿أن الله يزجي سحاباً ثم يؤلف بينه﴾[10] و كم كم متراكم ميشود و ﴿يخرج من خلاله﴾[11] كذا و كذا در سورهٴ حجر به عنوان ﴿ارسلنا الرياح لواقح﴾[12], مطرح ميكند در سورهٴ نور فعل را مفرد ذكرميكند و به خودش نسبت ميدهد. آيهٴ 43 به بعد سورهٴ نور ﴿الم تر أن الله يزجي سحابا﴾ او ازجاع ميكند و برميانگيزاند و حركت ميدهد ﴿ثم يولف بينه﴾, بين خود اين ابرها الفتي برقرار ميكند اين ابرهاي متفرق را مؤتلف ميكند و متراكب ميكند, متراكم ميشوند ﴿ثم يجعله ركاماً﴾[13] متراكم ميشوند همين كار را كه در اين سورهٴ نور به خودش نسبت ميدهد خداست كه ابر را ازجاع ميكند در سورهٴ حجر با متكلم معالغير ميفرمايد ما رياح را لواقح فرستاديم لواقح كرديم با اين رسالت كه ﴿و ارسلنا الرايح لواقح﴾, بادها رسالت تلقيح دارند بادهايند كه ابرها را پراكندهها را جمع ميكنند اينها را روي هم قرار ميدهند متراكم ميكنند, تلقيحشان ميكنند, باردارشان ميكنند تا ببارند پس آنچه كه در سورهٴ نور به خود نسبت ميدهد با ضمير مفرد در سورهٴ حجر آنها را رسول خود ميداند هر چه در عالماند رسالت الهي را انجام ميدهند فرستادهٴ حقاند و پيك حقاند كه دارند اين مأموريتشان را امتثال ميكنند و اگر دربارهٴ اين مسئلهٴ «مددنا و القينا» و امثال ذلك هم در سورهٴ حجر آمده هم در سورهٴ قاف آيهٴ هفت و نه آمده هم در سورهٴ عبس آيهٴ 37 و اگر دربارهٴ ﴿يغشي الليل النهار﴾ سخن از ضمير مفرد است و فعل مفرد از همين معنا در سورهٴ اسراء به متكلم معالغير تعبير ميكند ميفرمايد: ﴿و جعلنا اللّيل و النهار آيتين فمحونا آية اللّيل و جعلنا آية النهار مبصرةً﴾[14] ماييم كه شب و روز را اينچنين قرار داديم آيت حق قرار داديم يكي را آيت تاريك و ديگري را آيت روشن، ما ﴿فمحونا آية الليل﴾ محو كرديم نشانهٴ شب را ﴿فمحونا﴾ نه يعني ليل آيت نيست ﴿فمحونا آية الليل﴾ يعني جعلناها آيةً ممحوه, محو بودن او آيت است نه ﴿فمحونا آية اللّيل﴾ كه ليل ديگر آيت الهي نيست بشهادت اينكه در جملهٴ قبل فرمود ﴿و جعلنا الليل و النهار آيتين﴾ اگر چنانچه هر دو آيتاند ﴿و جعلنا اللّيل و النهار آيتين﴾, پس ﴿فمحونا آية اللّيل﴾ يعني اين محوش آيت است همين حالت خاصي كه به نام تاريكي و تيرگي است آيت الهي است فرمود: در آيهٴ دوازده از سورهٴ اسراء ﴿و جعلنا الليل و النهار آيتين فمحونا آية اللّيل﴾, يعني جعلنا آيت الليل را ممحو نه اينكه آيت بودنش را محو كرديم نه ما او را آيت قرار داديم پس ظلمت ليل آيت است چه اينكه ضياء نهار هم آيت است ﴿فمحونا آية اللّيل و جعلنا آية النهار مبصرةً لتبتغوا فضلاً من ربكم و لتعلموا عدد السنين والحساب﴾[15], روز را روشن كرديم تا از فضلالله بهره بگيريد و حساب سال و ماهتان را هم بدانيد پس آنچه كه در سورهٴ رعد ضمير مفرد بود در سورهٴ نساء همان مسئله است با شكل ديگر با ضمير و صيغه متكلم معالغير ذكر شده چه اينكه در آيهٴ ﴿الله الذي رفع السماوات بغير عمدٍ ترونها﴾[16], اگرچنانچه مفرد اسم ظاهر مفرد آورد فعل را هم مفرد آورد ﴿الله الذي رفع السماوات﴾[17], در سورهٴ انبياء آيهٴ 32 فرمود: ﴿وَ جعلنا السماء سقفاً محفوظا﴾[18] گاهي ميفرمايد آسمان سقف مرفوع است گاهي ميفرمايد سقف محفوظ است در سورهٴ انبياء فرمود: ما آسمان را سقف محفوظ قرار داديم, پس اگر ﴿الله الذي رفع السماوات﴾, كه مفرد است در سورهٴ انبياء ميفرمايد: ما آسمان را سقف محفوظ قرار داديم ﴿و جعلنا السماء سقفاً محفوظا﴾, معلوم ميشود در آن كار مدبرات امر كه فرشتگان الهي و مأموران جنود خاص حق تعالي هستند باذن الله سهمي دارند و اگر در ريزش باران و رويش گياه و درختها در بعضي از سور نظير سورهٴ رعد ضمير مفرد آوردند در سورهٴ نباء به عنوان ضمير متكلم مع الغير از همهٴ اينها نام ميبرد ميفرمايد: ﴿الم نجعل الارض مهاداً﴾[19], مگر ما زمين را مهاد و جاي آرامش قرار نداديم در بعضي از تعبيرات قرآن كريم اين است كه زمين مهد است گهواره است اين بيان را وقتي به يك عالم طبيعي ميگويند او از آن استفاده ميكند كه زمين حركتي دارد چون گهواره, وقتي اين آيه را به عالم اخلاق ميسپارند ميگويد زمين گهواره است و زمينيها بچهاند و كسي تا مادامي كه زميني فكر ميكند كودك است حالا كودكي است هشتاد ساله يا كودكي است نَوَد ساله اگر زمين مهد است و گهواره است زميني كودك است همه در كنار اين سفره نشستهاند منتها هر كدام از ديد خاص خود بهرهٴ مخصوص ميبرند اگر ارض مهد است خاصيت مهد را هم دارد. در اين سورهٴ عمّ با متكلم معالغير تبيين كرد فرمود ﴿الم نجعل الأرض مهادا﴾ يا ﴿والجبال اوتادا﴾[20], يعني الم نجعل الجبال اوتادا, اگر در سورهٴ رعد مفرد ذكر كرد ﴿و جعل فيها رواسي﴾ در سورهٴ عم ﴿الم نجعل﴾ است ﴿و خلقناكم ازواجا ٭ و جعلنا نومكم سباتا ٭ و جعلنا اللّيل لباسا﴾[21], اگر در سورهٴ رعد فرمود: ﴿يغشي الليل النهار﴾, كه ليل مفعول اول, نهار مفعول ثاني يعني يجعل الليل غاشيهٴ النهار و لباس النهار لباس است كه ميپوشاند ملتبس را, اگر ليل غاشيهٴ نهار است واگر خدا يغشي ليل را بر نهار در سورهٴ عمّ فرمود ﴿و جعلنا اللّيل لباسا﴾[22], متكلم معالغير ما ليل را لباس قرار داديم ميپوشاند شب را يا لباس آرامش شما قرار داديم ﴿و جعلنا النهار معاشا﴾[23], اگرما ليل را لباس آرامش قرار داديم بالأخره متكلم معالغير است ﴿و بنينا فوقكم سبعاً شدادا ٭ و جعلنا سراجاً وهاجا ٭ و انزلنا من المعصرات ماءً ثجاجا ٭ لنخرج﴾[24], متكلم معالغير است ﴿به حباً و نباتاً ٭ و جناتٍ ألفافا﴾[25], بنابراين نظام نظام علّي و معلولي است اگر اين كارها را در جاي ديگر گاهي مستقيماً به غير نسبت ميدهد گاهي به جمع نسبت ميدهد گاهي به شخص خود نسبت ميدهد كه سه لسان است يعني گاهي ميفرمايد ابر است كه رسالت دارد, ابر است كه اين كارها را ميكند, باران است كه اين كارها را ميكند مدبرات امرند كه اين كارها را ميكند, گاهي ميفرمايد كه ماييم كه اين كارها را ميكنيم, گاهي ميفرمايد منم كه اين كارها را ميكنم, نشان ميدهد كه اين نظام, نظام علّي ومعلولي است ديگران اگر ميكنند به عنوان جند الهياند و مدبرات امرند باذنه و او مسبب اسباب است و مبدأ نخستين. چون سوَري كه در مكه نازل ميشد قسمت مهمش راجع به اصول دين بود يعني توحيد نبوت و معاد.
در اين كريمه به ضرورت معاد اشاره دارد ميفرمايد: شما اگر خواستيد از چيزي تعجب كنيد سخنان اينها تعجبآميز است و؟ اينها كه منكر معادند ﴿و ان تعجب﴾[26] يعني اگر شما از چيزي تعجب ميكنيد سخن اينها تعجب كنيد ﴿فعجب قولهم﴾[27] نه آن طور كه مرحوم امينالاسلام در مجمع معنا كرد كه ﴿و ان تعجب﴾ از انكار توحيد از انكار معاد هم بايد تعجب بكنيد حرف آنها عجب است نه ﴿و ان تعجب﴾ اگر تو شگفتي و تعجبي داري از حرف اينها تعجب داشته باش براي اينكه حرف اينها تعجبانگيز است ﴿فعجب قولهم﴾ حرفشان چيست؟ حرفشان اين است كه ﴿أءِذا كنا ترابا أئِنا لفي خلق جديد﴾[28] ما اگر مرديم و پوسيديم و خاك شديم دوباره زنده ميشويم اولاً برهاني از منكران معاد در سراسر قرآن كريم اقامه نشده است.
در حد تعجب است و در حد استبعاد دليل عقلي اقامه نكردند بر انكار معاد همهاش به عنوان اينكه بعيد است و چطور ميشود و مشكل هست ﴿رجعٌ بعيد﴾[29] و ﴿ما نحن بمستيقنين﴾[30] و امثال ذلك است آنها نميتوانستند يقين پيدا كنند به نفي معاد چون دليلي بر نفي معاد نداشتند براي اثبات معاد درك مسئله بر اينها دشوار بود نه اينكه دليل داشتند بر نفي معاد هيچ برهاني اقامه نكردند قرآن كريم اصرار دارد كه حرفتان را بزنيد حرفشان اين است كه چطور دوباره خاك زنده ميشود در حد تعجب است خُب ميگويند شما اولش را كه ديديد كه برهاني از منكران معاد نقل نشده است كه دلالت كند بر امتناع عود، همهٴ حرفهايشان در محور تعجب و استبعاد است ﴿ذلك رجع بعيد﴾[31] بعيد نه يعني دور است زمانش دور است نه اصلاً مستبعد است كه باشد و حرفي كه قرآن كريم از اينها نقل ميكند اين است كه ﴿و ما نحن بمستيقنين﴾[32] ما يقين هم نداريم هيچ دليلي در سراسر قرآن كريم از آنها در دست نيست كه دلالت بر استحالهٴ معاد كند با اينكه اين همه احتجاجها مطرح شده و رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از اينها حجت ميطلبيد كه دليلتان چيست؟ اينها در حد استبعاد يك وقت ميگفتند چگونه خاك ميتواند انسان بشود؟ يك وقت ميگفتند ما كه از بين ميرويم دوباره (اين قسمت از نوار افتادگي دارد) انسان جز همين هيكل و پيكر چيزي نيست وقتي تكه پاره شد و پراكنده شد چگونه ممكن است دوباره برگردد و زنده بشود كه اين دو سهتا حرف يك مقدار به اين برميگردد كه ما از بين ميرويم يك مقدار به اين بر ميگردد(نوار افتادگي دارد) ميشويم يك مقدار به اين برميگردد كه ما خاك ميشويم در همهٴ موارد قرآن كريم برهان قاطع اقامه كرد بر ضرورت معاد. در مسئلهٴ معاد اشكال منكرين معاد را جواب دادن كافي نيست اين قدم اول بحث معاد است زيرا منكرين معاد ميگفتند شدني نيست اگر ما اشكالات آنها را جواب داديم معلوم ميشود شدني است قابل شدن است ممكن است اينكه معاد نيست معاد همان است كه ميگوييم ﴿انك جامع الناس ليوم لا ريب فيه﴾[33] و به اصطلاح منطقي «المعاد حق بالضرورة» امري است ضروري الوقوع نه شدني است ميشود اشكالي ندارد. حل اشكالات معاد قدم اول است بايد با برهان قطعي ضرورت معاد را تثبيت كرد بنا براين بحث معاد در دو فصل خواهد بود فصل اولي «في ما يرجع الي انكار ادلة المنكرين»؟ (افتادگي نوار)
المعاد يوم لا ريب فيه امري است ضروري نه عيب ندارد نه اشكال ندارد نه چطور ميشود اين براي حل اشكالات معاد است لذا قرآن كريم هم شبهات آنها را نقل ميكند و رد ميكند هم برهان بر ضرورت معاد اقامه ميكند كه المعاد يوم لا ريب فيه؟ (افتادگي نوار) ممكن است بشر دوباره زنده شود نه محال نيست نه اگر (افتادگي نوار) و اگر جز او باداش كيفري نباشد محال است بنابراين يك سلسله از بحثهاي معاد در قرآن كريم به حل شبهات منكران معاد برميگردد يك سلسله از بحثها براي تبيين ضرورت معاد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ در اينجا فرمود ﴿ان تعجب فعجب قولهم﴾[34] از اين تعجب بكن كه ميگويند ﴿أءِذا كُنا قرابا أإنّا لفي خلق جديد﴾[35]؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ما اگر برگرديم و خاك بشويم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
[1] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 4.
[2] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.
[3] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 19.
[4] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 25.
[5] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 12.
[6] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 19.
[7] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 19.
[8] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 20.
[9] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 22.
[10] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 43.
[11] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 43.
[12] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 22.
[13] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 43.
[14] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 12..
[15] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 12.
[16] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 2.
[17] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 2.
[18] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 32.
[19] ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 6.
[20] ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 7.
[21] ـ سورهٴ نباء، آيات 8 ـ 10.
[22] ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 10.
[23] ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 11.
[24] ـ سورهٴ نباء، آيات 12 ـ 15.
[25] ـ سورهٴ نباء، آيات 15 ـ 16.
[26] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 5.
[27] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 5.
[28] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 5.
[29] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 3.
[30] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 32.
[31] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 3.
[32] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 32.
[33] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 9.
[34] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 5.
[35] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 5.