أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
مسئله ارث است چون اينها خواه و ناخواه در اين دادگاهها محل ابتلا خواهد بود. در باب ارث هم چند مقام مطرح است فعلاً ترسيم خطوط كلي ارث است كه اصل ارث است آيه 33 از سوره «نساء» ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيداً﴾ اصل تصوير ارث؛ انساني كه مُرد اگر مالي را رها كرد و ترك كرد، به چه کسي ميرسد آنچه كه بعد از مرگ انسان ميماند ميراث اوست و آنها كه از اين مال سهم ميبرند ورّاث او هستند نحوه ارث بردن را قرآن مشخص كرد فرمود: ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ﴾ براي همه ما «موالي» قرار داديم كه اين «موالي» چه ميكنند؟ يعني «يرثون ممّا ترك»، از آنچه را كه ميّت ترك كرده است و گذاشته ارث ميبرند حالا ﴿مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ تقدير اين است كه «﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ جعلنا موالي» يعني آنچه را كه والدين و بستگان و هم پيمانها ترك كردند ما «موالي» قرار داديم يا نه, «لكل جعلنا موالي ممّا ترك» آن ميّت، كه ضمير در ترك به ميّت برگردد كه فاعل «ترك» آن «هو» باشد نه ﴿مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ﴾ كه «والدان» فاعل ترك باشد آن وقت اين ﴿الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ خبر باشد براي مبتداي محذوف، مبتداي آن هم «هُم» است كه به «موالي» برميگردد آن «موالي» چه کسانی هستند؟ «هُم الدان و الاقربون».; ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ﴾.
پس معلوم ميشود كه آنچه كه انسان با مرگ آن رها ميكند حسابي براي ارث بردن در كار هست كه خدا قرار داده اينها
پرسش: ...
پاسخ: خواه و ناخواه ما بايد اينجا چيزي را به حذف بگيريم براي اينكه ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ «موالي مما» يا بايد بگوييم «يرثون مما» اين «يرثون» به هر حال خواه و ناخواه ميخواهد آن وقت اين «الوالدان» بيان آن «موالي» است كه ضمير «ترك» به ميّت برگردد يا نه, فاعل «ترك» است آنچه كه «والدان و اقربون و الذين عقدت ايمانكم» ترك كردند ما «موالي» قرار داديم موالي چه كساني هستند مشخص نيست آنچه را كه «والدان و اقربون» و هم پيمانها ترك كردند براي آنها ما موالي قرار داديم موالي چه كساني هستند مشخص نيست ولي اگر گفته بشود كه آنچه را كه ميّت ترك كرد ما موالي قرار داديم، موالي هم آن «والدان و اقربون» و هم پيمانها هستند مسئله حل است
خواه و ناخواه ما ميخواهيم تقدير بگيريم آن وقت چند تا فاعل براي «ترك» ذكر كردند براي چيست؟ آنچه را كه والدان و بستگان و هم پيمانهاي شما ترك ميكنند ما موالي قرار داديم چند تا فاعل براي «ترك» ذكر كردن براي چيست؟! «أنسب» اين است كه آنچه را كه ميّت ترك ميكند ما براي او موالي معين كرديم موالي چه كساني هستند؟ طبقه اوّل والداناند، بستگاناند، هم پيمانها هستند. اين خطوط كلي ارث ميشود طبقه اوّل عمودَين طبقه دوم اخوه و اخوات و جد تا برسد به فلان طبقه سوم است اگر اينها نبود ميرسد به ضامن جريره كه بشود هم پيمان ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ ضامن جريره است، هم پيمانهايتان. اين پيمان در جاهليت بود و اسلام امضا كرده است منتها در جاهليت اين بود اگر كسي هم پيمان شد در طول ساير ورّاث ارث ميبرد و اسلام آمده اين را در رديف آخر قرار داده كه اگر اين طبقات نَسبي و سببي و اينها نبود بعد مسئله ضمان جريره مطرح است و إلاّ سه تا فاعل براي «ترك» ذكر كردن نكتهاي نخواهد داشت
پس ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ﴾ كه اين موالي چه كار ميكنند؟ «يرثون ممّا ترک ميّت» آنچه را ميّت ترك كرد اينها ارث ميبرند اينها چه کسانی هستند اين موالي چه کسانی هستند؟ والداناند و اقربوناند و هم پيمانها
پرسش: ...
پاسخ: جعل ولايت كرديم موالي چه سمت دارد؟ جعل كه سه مفعولي نيست دو مفعولي است دو مفعول هم قبلا بايد مبتدا و خبر باشد. غرض اين است كه بر فرض هم باشد اين بايد قبلا پيوندي بين موضوع و محمول باشد تا جعل بيايد دو تا مفعول كند كه آن جعل دو تا مفعولي همان جعل تركيبي است كه در حقيقت اينها مبتدا و خبر خواهند بود آن وقت بايد گفت «يرثون» تقدير است يعني موالي «يرثون ممّا ترك»
پرسش: ...
پاسخ: در جاهليت پيمان ميبستند كه در مواقع جنگ كمك هم باشيم در موارد صلح و سازش يار هم باشيم در قرضها مددكار هم باشيم در ارث تو از من ارث ببري من از تو ارث ببرم اين پيماني در جاهليت بود به آن وسعت آن امضا نشد كه در رديف پدر و مادر و برادر و اينها باشند و امّا در شرايط خاص امضا شده است به عنوان ضمان جريره و در طول ساير ورّاث قرار ميگيرند لذا فرمود ﴿الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ «أيمان» يعني يمين اين كف كه ميدهند، در پيمانها كف ميدهند دست به دست هم ميدهند، اين همان است چون در قرارها و در پيمانها يمين با يمين «تمسح الأيمان بالأيمان»، دست به هم ميدهند، اين را گفتند ﴿الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ اين كنايه از آن است و اين اماره آن است مثل «تصفيق»، «بَارَكَ اللَّهُ لَكَ فِي صَفْقَةِ يَمِينِكَ»[1] و إلاّ اين در متن عقد نيست قراردادي است كه اگر طرفين بستند كه ضامن جريره يكديگر باشند اين پيمان بسته ميشود و باعث ارث بردن است منتها در اين پيمان, كف ميدهند يمين به يمين, چون يمين به يمين است گفتند عقد أيمان ولي در حقيقت عقد چيز ديگر است اين ضرورتي ندارد كه حالا مصافحه بكنند كف بدهند اين اماره است براي اينكه پيماني بسته شده است چنين چيزي است.
پرسش: ...
پاسخ: مفعول اوّل «جعلنا موالي» است مفعول دوم آن بايد كه خبر «موالي» قرار بگيرد مفعول دوم «جعل» بايد كه خبر باشد براي مفعول اول مفعول دوم در اينجا «يرثون» است اينجا «الموالي يرثون, جعلنا موالي ورّاثاً» ما موالي را ورّاث قرار داديم «الموالي ورّاث، الموالي يرثون»
بنابراين سه وارث را به عنوان ترسيم خطوط كلي ذكر فرمود يكي «والدان»اند يكي «اقربون»اند يكي هم پيمانها اينجا كلمه «اقربون» نشان ميدهد كه اينها آنچنان نيستند كه در عرض هم باشند يعني پدر و مادر هم ارث ببرند، برادر و جد هم ارث ببرند، عمو و پسر عمو هم ارث ببرند نه به شهادت «اقربون» نشان ميدهد هر كسي كه نزديكتر است اولي به ارث خواهد بود و توضيح اين در سوره «احزاب» خواهد بود كه ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾[2] پس اين زمينه را براي طبقه بندي ميراث مشخص فرمود با كلمه «اقربون»، براي اينكه با بودن عمو، پسر عمو اقرب نيست نسخ ديگر در كار نيست
پرسش: ...
پاسخ: نسبت به ما بعد اقرب ميشود يعني نسبت به طبقه پنجم و ششم و اينها ميشود اقرب چون سه طبقه كه بيشتر نيست با طبقه دو، سه اقرب نيست با فقدان طبقه اولي و ثانيه طبقه سوم ميشود اقرب.
اين خطوط كلي ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ﴾ آن ميّت، آن موالي عبارتند از «والدان»اند و «اقربون»اند ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾.
وقتي رسول اكرم سلام الله عليه مكه را فتح كرد، چند تا كار سنگين و رسمي اعلام كرد فرمود آن اسناد ربوي اينها همه «تَحْتَ قَدَمَيَّ»،[3] اينها را پاره ميکنم اينها ديگر چيزي داخل آن نيست من از فلان كس اين قدر ميخواهم به فلان كس اين قدر بدهكارم اين سندهاي ربوي همهشان «تَحْتَ قَدَمَيَّ»، اينها هيچ آن دفترها را بشوييد و اوّل دستور داد اين عموي رباخوارم عباس را بگيريد اوّل اين را گرفت فرمود اين اسناد و اين دفترها را همه را خط بطلان بكشيد و امّا كه بگوييد ما اين قدر خواستيم و اين قدر طلب داشتيم و اين قدر هنوز مانده و اينها ديگر اين چنين نيست تمام اسناد ربوي اينها «تَحْتَ قَدَمَيَّ»،[4] اينها همه زير پاي من اينها هيچ. امّا پيمانهاي ديگر، آن حلفي كه بستيد، حلفها، حلف در غير مسئله ضمان جريره, اينها نه امّا حلفي كه مربوط به ميراث است كه يار يكديگر مدد يكديگر هماهنگ و همكار يكديگر باشيد وارث يكديگر باشيد «فتمسكوا به» اين عند الاماميه ممضا است منتها جاي آن را عوض كردند فرمودند كه اين چنين نيست كه به قرارداد باشد شما بخواهيد در طبقه اولي و ثانيه و ثالثه اين هم پيمانهايتان را وارث كنيد نه، اگر طبقه اولي و ثانيه و ثالثه نبود «من النَسببي و السببي»، آن وقت نوبت به مسئله ضمان جريره ميرسد و سر جاي خود محفوظ است پس اين ديگر نسخ نيست براي نسخ اين است كه اصل اين پيمان را القا بكند و امّا اگر جابهجا بكنند بگويند آقا قدري كنارتر، اين تخصيص است تقييد است نه نسخ. نسخ اين است كه اين را رأساً بردارند
پرسش: ...
پاسخ: بيمه؟ به ارث برنميگردد يك قرارداد بدوي است نه آخر اين در مسئله ارث نيست كه اگر من مُردم ارث ببريد شما مُرديد ارث ببرم بيمه عمم عمر هم ممكن است بكند بگويد من بيمه عمر هم ميكنم يعني من تا زندهام اين مقدار مبلغ ميدهم ماهيانه و ساليانه بعد از مرگ من شما هم اين مقدار به ورثه من بدهيد ساليانه اين قراردادي است تابع قرارداد است چه طبقه اوّل و دوم و سوم باشند چه طبقه اوّل و دوم و سوم نباشند و آن وقت بعد از مرگ به من بدهيد نه از من ببريد
پرسش: ...
پاسخ: نه، آن ديگر ارث ديگر نيست ببينيد در ارث اين است كه بعد از اينكه من مردم از مال من ببريد كه بشود ارث
پرسش: ...
پاسخ: بله؟ نه آيههاي ديگر فقط تقديم و تأخير را مطرح ميكنند ميفرمايند كه بعضيشان اولاي از بعضيها هستند يعني با بودن «اولوا الارحام» نوبت به مسئله ﴿عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ نميرسد. نسخ اين است كه اين بالكل زايل بشود امّا نه اگر بگويند اين محفوظ است منتها قيدي دارد كمي كنارتر برود، يك تخصيص بزنند يا تقييد بزنند اصل آن را حفظ ميكنند منتها قيدي به آن زدند وصفي به آن اضافه كردند اين ميشود تخصيص يا تقييد نه نسخ.
بنابراين مسئله مهاجرت كه قبلا ارث ميبردند، مهاجر ارث ميبرد يا جار ممكن بود در آن توهم ارث باشد، اينها مطرح نيست فقط والداناند روي اين خطوط اقربوناند و هم پيمانها اينها هستند و البته آيا «والدان و اقربون» به همين اشعار كافي باشد كه طبقه بندي يا نه، ما ظهور بيش از اين ميخواهيم كه طبقه بندي باشد حالا اين خطوط كلي آن طبقه بندي كه الآن بيان وارث است نه بيان ميراث فصل اوّل در اين است كه وارث چه كساني هستند فصل دوم و سوم اينها در اين است كه ميراث چيست و به پدر چقدر ميرسد و به مادر چقدر ميرسد و به برادر اينها چقدر ميرسد آن بيان ميراث است الآن بيان اصل الارث و تشخيص ورّاث در سوره «انفال» فرمود سوره «انفال» آيه 72: ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾ وليّ يکديگر هستند ﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ﴾ ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾ ولي يكديگرند ﴿وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ﴾ حالا بر فرض مهاجرت نكردند امّا در امور ديني به هر حال از آنها كمك خواستند ﴿فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ﴾ مگر عليه دولتي كه با شما پيمان صلح و صفا بستند دارند ميجنگند شما نميتوانيد بر خلاف تعهدتان عمل كنيد ﴿وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ﴾.
اينجا فرمود اصل ايمان و مهاجرت كافي بود براي ولايت ارثي كه مهاجرت هم ارث ميبرد هجرت هم از اسباب ارث بود «كما قيل» ولي آيه 75 همين سوره به كمك آيه سوره «احزاب» «كما يأتي»، مدار ارث را مشخص كرد كه هجرت و ايمان و امثال ذلك نقشي ندارد يا نَسب يا سبب كسي مهاجر بود بيايد ارث ببرد از انصار اين چنين نيست فرمود آيه 75 سوره «انفال» ﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ﴾ مسأله رحامت مطرح است ديگر هجرت و امثال ذلك در ارث نقشي ندارد آنچه كه معيار ارث است رحامت است آن ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ را هم بستند به مصاهره و سببي و دامادي، آن را به آن معنا حمل كردهاند ديگر بر اساس آن تحليل ضمان جريره شامل نميشود ولي از اين واضح تر جريان سوره «احزاب» است
پرسش: ...
پاسخ: بحث ولايت است بله شامل اين هم ميشود آن موالياي كه قرار دادند اينها هستند چون ميفرمايد موالي از آن ما ترك ارث ميبرد موالي چه كساني هستند؟ اينها اولياي شما هستند
پرسش: ...
پاسخ: آن مشخص شد كه آن كلي است
پرسش: ...
پاسخ: آن مسئله فوق ولايت و دوستي است آن ولايت به معني اولي به تصرف است
در سوره «احزاب» ﴿النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ﴾[5] اين صدر آن مربوط به اولي به تصرف است اين بخش اوّل كه ﴿النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ بخش دوم در عين حال كه يك حكم فقهي را دارد بيان ميكند به دهن كجي منافقين هم دارد جواب ميدهد، بخش دوم; مؤمنين ميگفتند به اينكه همانطوري كه بعد از مرگ يكي از افراد رسول اكرم با همسران آنها ازدواج ميكند، ما هم اين كار را ميكنيم, قصد هتک داشتند. اين توطئه منافقين بود خواستند از اين نظر اهانتي به رهبر مسلمين بكنند
پرسش: ...
پاسخ: ديگر هتك است كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم رحلت بكند اينها با همسر او ازدواج بكنند بنابر هتك داشتند اين معلوم است يعني هر چه از دست اينها برآمد از نظر سياسي و نظامي و اينها كردند، آخر دست به ناموس زدند ديگر در جريان سوره «نور». از اين منافق هر چه انسان خيال بكند برميآيد و قرآن كريم فرمود: ﴿وَ الَّذي تَوَلَّى كِبْرَهُ﴾[6] اين عذاب سخت به دنبال اوست و يازده آيه پشت سر هم آمده كه اين اصلا راه ندارد ممكن است زن پيغمبر كافر باشد و اين ننگ نيست امّا آلوده نخواهد بود و اين ننگ است لذا در كتابهاي كلامي اين مسئله مطرح است و قرآن هم سخت موضع گرفته در برابر آنها.
فرمود ممكن است زن پيغمبر كافر باشد ننگ نيست ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا﴾[7] ننگ نيست پسر آدم كافر باشد زن آدم كافر باشد اين ننگ نيست چون اصابت نميكند و آنها هم توطئهشان هم براي هتك حرمت رسول الهي صلوات الله و سلامه عليه بود كه اين توطئه را چيدند و قرآن هم سخت موضع گرفت و گفت اين نبود و نيست اصلا اين چه حرفي است ميزنيد شما اين منافق تا اينجا هم حاضر شد از آن طرف حاضر است با كفار هم پيمان بشود و لشكر بكشد و بكُشد و كشته بدهد و اينها، از اين طرف دست به اين خيانت هم ميزند و قرآن كريم اينها را مشخص فرمود و اين مسئله حرز، حرز است خلاصه نه خون و فرمود صريحاً، لوط پيغمبر و نوح پيغمبر كه زنشان كافر بود و اين هم ننگ نبود و آنها هم فرمودند شما از ما جدا ما هم از شما جدا، شما مشمول عذاب الهي هستيد امّا اين به حرمت وليّ الهي اصابت ميكند اين است كه مصون بايد باشد
پرسش: ... پاسخ: تمام اينها بيان «كفروا» است چون باز كردن وجه شبه است ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا﴾ اينها را اين در تشريح كفر است بنابراين اين حسابها مشخص است اين منافقين اين مطلب را هم طرح كردند كه رسول الله صلوات الله و سلامه عليه رحلت بكند ما با همسر او ازدواج كنيم دست از اين دهن كجي هم بر نداشتند ﴿لَعَنَهُمُ اللَّهُ﴾[8] يعني «في الدرك الاسفل من النار» بيان يكي از شراح اصول كافي ظاهرا مرحوم ملا صالح مازندراني است[9] او داماد مرحوم مجلسي بود از شاگردان خوب مرحوم مجلسي هم بود و در اصفهان در كنار قبر مرحوم مجلسي رضوان الله عليه هم مدفون است ايشان دارد به اينكه سر اينكه اينها را قرآن كريم «اضل» از حيوان ميداند براي اينكه اين عقرب ظاهر آن عقرب است باطن آن هم عقرب است، آدم راحت است امّا اين ظاهر او انسان است باطن او عقرب است، آدم مصافحه ميكند مسموم ميشود نميداند چه خبر است. اين است كه اين از آن بدتر است عقرب هم اگر عاقل بود آدم ميتوانست زندگي بكند؟! ميفهميد از چه راهي نقشه بكشد از چه راهي وارد شود مار اگر ميفهميد آدم ميتوانست زندگي بكند؟! ممكن نبود از دست اينها زندگي سخت است براي اينكه ﴿أَضَلُّ سَبيلاً﴾[10] از مار و عقرباند اين ظاهر آن حيه است باطن آن هم حيه است آدم ميبيند راحت فرار ميكند امّا آن ظاهر او انسان است باطن او حيه است ميرود مصافحه ميكند مسموم ميشود; اين منافق اين است. اين از اين هم دست بردار نبود لذا آيه صريح فرمود اينها مادرانتان هستند هر چه ميخواهيد بگوييد ديگر دهانها را بست ﴿وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾ آنچنان دهان اينها را بست ديگر نتوانند حرف بزنند آن غير از آن آيه است فرمود به اينكه ﴿وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً﴾[11] اين لحن نشان ميدهد كه چه تعبيري دارد ميكند آنجا صريح فرمود كه حق نداريد بعد از مرگ پيغمبر اكرم صلوات الله و سلامه عليه با همسر او ازدواج بكنيد اين حكم فقهي خشك است امّا ﴿وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾ يك حكم فقهي است همراه با سياست فرمود آنها مادرانتان هستند هرچه ميخواهيد بگوييد اين است مواظب دهانتان باشيد اين است كه بستند خيلي از چيزها را فرمود به اينكه نكاح با آنها حرام است اين فقط حكم فقهي از آن استفاده ميشود ما در قرآن داريم ﴿وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ﴾ اين ديگر خيلي صريح دلالت دارد به اينكه حق ازدواج نداريد با زنان پيغمبر بعد از او
پرسش: ... پاسخ: حرمت نه محرميّت نه ديگر نشان ميدهد ديگر كه اينها در چه زمينه است براي همين نكته تحريم سياسي هم در آن هست نه تحريم فقهي حرمت غير از محرميّت است نظير جمع «اُختين»[12] كه حرمت نكاح است نه محرميّت
پرسش: ...
پاسخ: بله، نه علي اي حال خلاف قرآن كريم است كه كردند؟
پرسش: ...
پاسخ: عرض كنم كه اين اگر درست باشد مربوط به آن بيان است كه رسول اكرم سلام الله عليه به حضرت امير عليه السلام فرمود بعد از مرگ من طلاق زنهاي من به دست توست يعني اين حرمت را ميتواني برداري چون اين در احتجاجات هست[13]
پرسش: ...
پاسخ: نه دو تا حرف است آن طلاق غير از اين طلاق است در احتجاجات هست كه سؤال ميكنند اين يعني چه كه رسول اكرم صلوات الله و سلامه عليه به حضرت امير فرمود كه بعد از رحلت من طلاق زنهاي من به دست توست يعني چه؟[14] او هم جواب دادند به اينكه همان طلاق سياسي است چون در قرآن دو لحن راجع به حرمت ازدواج با همسران پيغمبر هست يكي اينكه شما حق نداريد با زنهاي پيامبر ازدواج كنيد اين يكي; يكي اينكه آنها مادرانتان هستند لذا دهان اينها بسته شد فرمود ﴿وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾ اين صغرا، ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ﴾،[15] اين كبرا، بنابراين «حرمت عليكم ازدواج ازواج النبي»
از اين جهت حكم فقهي فرمود به اينكه بعد از رحلت رسول اكرم صلوات الله و سلامه عليه اگر نميتوانند با همسرهاي او ازدواج كنند براي آن حرمت هم پيماني با حضرت است و اين لياقت را تو از آنها بگير اگر بيراهه رفتند اين لياقت را بگير بشوند يك زن عادي وقتي يك زن عادي شدند ميشود با آنها ازدواج كرد. اگر آن صحنه درست باشد، به طلاق حضرت خواهد بود اگر درست نبود كه نبود
پرسش: ...
پاسخ: وقتي كه اين حرمت را حفظ كرد از اين طرف طرد شد گفت برو از اين طرف طرد شد بر فرض اينكه اگر ثابت بشود بر فرض ثبوت آن به آن طلاق بسته است
علي اي حال اينكه فرمود ﴿وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾ اين ميشود صغرا، ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ﴾ اين ميشود كبرا بنابراين ازدواج با همسران حضرت تحريم شده با بيان فقه سياسي كه دهان آنها هم بسته شد اين بخش دوم.
سوم. فرمود: ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ﴾ از چه كسي اولي هستند؟ ﴿مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ﴾ كه در سوره «انفال» بود پس در سوره «انفال» گرچه گفته شد مؤمنين ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾[16] ولي اين آمده مسئله نسب را مطرح كرده است، رحامت را مطرح كرده است رحامت بالاتر از هجرت است رحم از رحم ارث ميبرد با بودن رحم مسئله هجرت مطرح نيست
فرمود مؤمنين ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾ هستند از چه چيزي «اولي» هستند؟ در اينها تقدم و تأخر است ولي جمعا از مؤمنين و مهاجرين اولي هستند پس مسئله مؤمنين و مهاجرين كنار ميرود «ارث يدور مدار الرحامة لا الهجرة».
پرسش: ... پاسخ: سوره «انفال» بله آيه 72 و 75 آن تا حدودي تثبيت ميكرد كه هجرت نقشي دارد در ارث ولي سوره «احزاب» ميفرمايد «ارث يدور مدار الرحامه لا الهجرة» پس مهاجر از كسي ارث نميبرد هجرت نقشي در ارث بردن ندارد رحامت مطرح است
پرسش: ...
پاسخ: بله بله، اين مرحله پنج سوره «احزاب» اين آخرين مرحله است كه اولويت آن هم اولويت تعييني است «كما في الاصول» نه اولويت تفضيلي باشد كه آنها هم ارث ميبرند منتها اينها اولي هستند اين چنين نيست اگر اولويت، اولويت تعييني شد ديگر ارث «يدور مدار الرحامه لا الهجرة» و نقشي ندارد.
پرسش: ...
پاسخ: نبايد ارث ببرد براي اينكه ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾ است، دختر او بود ديگر آن شايد از باب جدال احسن بود و إلاّ اينها ارث نميبرند براي اينكه ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾ هستند وقتي دختر هست ارث به عمو نميرسد اين گاهي ﴿وَ جَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾،[17] است كه مطلب حق را به زبان او ميگويند و إلاّ ) ميآيد به خواست خدا كه وقتي فرزند هست نوبت به عمو نميرسد كه او ارث ببرد يا امثال ذلك
﴿إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً﴾[18] چيزي نيست مگر شما خودتان خواستيد بدهيد بدهيد دوستانتان، اقربانتان، بستگانتان، ولي ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾ هستند با بودن عمودَين به اخوه و اخوات نميرسد مگر خواستيد چيزي بدهيد بدهيد با بودن طبقه دوم به طبقه سوم نميرسد ولي خودتان خواستيد چيزي به آنها بدهيد، بدهيد. اين را هم ظاهرا در آيه سوره «نساء» است كه ميآيد ﴿وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى﴾[19] نگذاريد اينها محروم برگردند در هنگام تقسيم ارث اگر ﴿أُولُوا الْقُرْبى﴾ آمدند چيزي هم به آنها بدهيد ﴿وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى﴾ چيزي هم به آنها بدهيد اين ﴿إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً﴾ يك كار خير نسبت به اينها انجام بدهيد، اين ضرورتي ندارد «لان الارث يدور مدار الرحامة» با حفظ ترتيب ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ﴾ پس با بودن طبقه اوّل به طبقه بعد نميرسد ﴿إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً﴾
پرسش: ...
پاسخ: چون تصريح كرده كه مسئله رحامت مطرح است نه هجرت آن قبلا ميگرفت
پرسش: ...
پاسخ: چرا ديگر اگر ولايت تعييني باشد اصلا از بين ميرود ديگر يعني امر «يدور مدار طول رحامت» ميگردد ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾ مسئله ايمان و هجرت ميرود كنار
پرسش: ... پاسخ: نه نداشت با مسئله رحامت آن آيه 75 داشت «من المهاجرين و المؤمنين» نداشت
پرسش: ... پاسخ: ﴿أَوْلى بِبَعْضٍ﴾ از چه كسي؟ ديگر اين را ندارد در آيه ولي وقتي اولويت تعييني باشد ديگر مسئله هجرت مطرح نيست اصلا يعني ارث «يدور مدار الرحامه»، رحامت «بعضهم اولي ببعض» مثل اينكه ميگويند شما اين كتاب را بين آقايان طلاب تقسيم بكنيد به غير طلاب ندهيد در همين محدوده «بعضهم اولي ببعض» هستند اين چنين است يعني از محدوده رحامت بيرون نميرود به مسئله هجرت نميرسد.
پرسش: ... پاسخ: اين بايد در آن عقد ذكر بشود كه «تَرِثُنِي وَ أَرِثُك»[20] بايد ذكر بشود براي اينكه ظهور داشته باشد
پرسش: ...
پاسخ: اين بايد ثابت بشود اولا اين بايد ثابت بشود اين يكي و ثانيا بعد از مقدمات جرم معلوم ميشود كه حاصل بود اين دو تا; معوم میشود نسبت به گذشته دارد تعزير ميكند و إلاّ بخواهد اقرار بگيرد صرف اين اصلا شكنجه صحيح نيست مگر اينكه حضرت ميدانست به اينكه اينها خلاف كردند يك گوشه را بخواهند كتمان بكنند از اين راه مگر اينكه حاكم علم پيدا كند اگر علم پيدا كرده كه خلاف شرع كرده حد الهي را يا تعزير الهي را حكم ميكند بعد جاري ميكند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. مستدرک الوسائل، ج13، ص245.
[2]. سوره انفال، آيه75; سوره احزاب, آيه6.
[3]. بحارالانوار، ج21، ص405؛ «...فَخَطَبَ النَّاسَ وَ قَالَ إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَ أَمْوَالَكُمْ حَرَامٌ عَلَيْكُمْ كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا فِي شَهْرِكُمْ هَذَا فِي بَلَدِكُمْ هَذَا أَلَا كُلُّ شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ الْجَاهِلِيَّةِ تَحْتَ قَدَمَيَّ مَوْضُوعٌ وَ دِمَاءُ الْجَاهِلِيَّةِ مَوْضُوعَةٌ وَ إِنَّ أَوَّلَ دَمٍ أَضَعُ فِي دِمَائِنَا دَمُ ابْنِ رَبِيعَةَ بْنِ الْحَارِثِ كَانَ مُسْتَرْضِعاً فِي بَنِي سَعْدٍ فَقَتَلَهُ هُذَيْلٌ وَ رِبَا الْجَاهِلِيَّةِ مَوْضُوعَةٌ وَ أَوَّلُ رِباً أَضَعُ رِبَانَا رِبَا عَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِب...».
[4]. بحارالانوار، ج21، ص405؛ «...فَخَطَبَ النَّاسَ وَ قَالَ إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَ أَمْوَالَكُمْ حَرَامٌ عَلَيْكُمْ كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا فِي شَهْرِكُمْ هَذَا فِي بَلَدِكُمْ هَذَا أَلَا كُلُّ شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ الْجَاهِلِيَّةِ تَحْتَ قَدَمَيَّ مَوْضُوعٌ وَ دِمَاءُ الْجَاهِلِيَّةِ مَوْضُوعَةٌ وَ إِنَّ أَوَّلَ دَمٍ أَضَعُ فِي دِمَائِنَا دَمُ ابْنِ رَبِيعَةَ بْنِ الْحَارِثِ كَانَ مُسْتَرْضِعاً فِي بَنِي سَعْدٍ فَقَتَلَهُ هُذَيْلٌ وَ رِبَا الْجَاهِلِيَّةِ مَوْضُوعَةٌ وَ أَوَّلُ رِباً أَضَعُ رِبَانَا رِبَا عَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِب...».
[5]. سوره احزاب، آيه6.
[6]. سوره نور، آيه11.
[7]. سوره تحريم، آيه10.
[8]. سوره احزاب، آيه57.
[9]. شرح الكافي الأصول و الروضة, (مولى صالح المازندراني)، ج1، ص155.
[10]. سوره فرقان آيه.44
[11]. سوره احزاب، آيه53.
[12]. سوره نساء، آيه23; ﴿وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ﴾.
[13]. إثبات الوصية, ص163; و روي ان الحسين عليه السّلام عند ما فعلت عائشة وجّه إليها بطلاقها، و كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله جعل طلاق أزواجه بعده الى أمير المؤمنين عليه السّلام و جعله أمير المؤمنين بعده الى الحسن و جعله الحسن الى الحسين عليهما السّلام.
و قال النبيّ (صلوات اللّه عليه): «ان في نسائي من لا تراني يوم القيامة و تلك من يطلّقها الأوصياء بعدي».
[14]. إثبات الوصية, ص163; و روي ان الحسين عليه السّلام عند ما فعلت عائشة وجّه إليها بطلاقها، و كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله جعل طلاق أزواجه بعده الى أمير المؤمنين عليه السّلام و جعله أمير المؤمنين بعده الى الحسن و جعله الحسن الى الحسين عليهما السّلام.
و قال النبيّ (صلوات اللّه عليه): «ان في نسائي من لا تراني يوم القيامة و تلك من يطلّقها الأوصياء بعدي».
[15]. سوره نساء، آيه23.
[16]. سوره انفال، آيه72.
[17]. سوره نحل، آيه125.
[18]. سوره احزاب، آيه6.
[19]. سوره نساء، آيه8.
[20]. الأمالي, (صدوق)، النص، ص96.