اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَ أَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ (26) ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَي الْكَافِرِينَ (27) الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ (28) فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيَها فَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرينَ (29)﴾
بعد از اتمام حجت و ارائه ادلهٴ تام بر توحيد خالق و ربّ و اله و معبود و نداشتن دليل براي مشركان فرمود اينها با مكر و توطئه در صدد اغواي ديگران بودند هم خود گمراه شدند هم ديگران را گمراه كردند لذا ذات اقدس الهي بعد از اتمام حجت و دادن فرصت كافي به حيات اينها خاتمه داد در قيامت هم خداي سبحان احتجاج ميكند ميفرمايد آنهايي كه شركاي من قرار داديد كجا هستند ميگفتيد ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[1] يا ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾[2] و اعتراف داشتيد كه اينها كار خدايي ميكنند ﴿إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[3] پس خدايان شما كجايند ﴿أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ﴾ در اين حال كه ذات اقدس الهي يك سؤال توبيخي دارد و همگان ساكتاند كساني كه از علم الهي برخوردارند سخنگوي رسمي آن صحنهاند ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ اين هم شرك مشركان را ابطال ميكند هم تأثير آن آلههٴ دروغين را برطرف ميكند و هم صحنه را صحنهٴ حق نشان ميدهد.
در قيامت كه آن روز پنجاه هزار سال است مواقف زيادي است موقفهاي فراوان است در بعضي از مواقف سؤال ميكنند فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[4] اينها را بازداشت كنيد كه از آنها سؤال بكنيم در يك موقف خاص جا براي سؤال نيست آن طوري كه در سورهٴ «الرحمن» آمده است كه ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَانٌّ﴾[5] در آن محدوده كسي زير سؤال نميرود، چرا؟ ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَانٌّ﴾ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾[6] تا حدودي سؤال شده، تا حدودي جواب داده شده، تا حدودي افراد باطنهايشان ظاهر شده، تا حدودي به صورت باطنشان مصوّر شدند اينكه فرمود: ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَانٌّ﴾ براي اينكه جا براي سؤال نيست ما سؤال بكنيم كه چه؟ اين شخص با اين صورت در آمده حالا اگر كسي به صورت گرگ در آمده كسي بخواهد از او سؤال كند كه شما واقعاً خوي درندگي داشتيد خب الآن اين گرگ است ديگر.
چرا ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَانٌّ﴾ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾ سيما يعني علامت، نه سيما يعني صورت منتها چون علامت در صورت است خيال ميكنند سيما به معني صورت است وسَمَه يعني علامت گذاشت موسوم يعني علامتدار، سِمِه بر وزن عِدِه يعني علامت و نشانه، نشانهٴ اينها در چهرهشان است حالا اگر كسي به صورت مور در آمده يا كسي به صورت گرگ در آمده يا به صورت كلب و خنزيز در آمده ديگر جا براي سؤال نيست كه پس اگر آن قبل بود ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ بعد وقتي تا حدودي اوضاع روشن شد و باطنها آشكار شد ميفرمايد: ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَانٌّ﴾ چرا؟ چون ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾.
بنابراين آن پنجاه هزار سال يا پنجاه هزار موقف هر موقف حكم خاص خودشان را دارند اما وقتي قيامت به پا شد مثل يك همايشها را ميبينيد يك سمينارهاي عمومي، همايشهاي عمومي موقع خواندن قرآن كسي حرف نميزند ديگر نطق قبل از دستور و مقالهخواني و سخنراني و اينها نيست فقط موقع خواندن قرآن است هيچ كسي حرف نميزند در صحنهٴ قيامت هم شبيه چنين حالتي است يك صحنهاي است يك لحظهاي است يك مقطعي است كه هيچ كس حق حرف ندارد ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾[7] آن روز كسي ميخواهد اعلان برنامه بكند هر كسي كه نيست كه فقط از طرف بنيانگذار آن همايش اعلان برنامه ميكنند وگرنه اين نامه را به دست هر كسي نميدهند كه.
بعد وقتي نوبت سخنراني شد نوبت سؤال و جواب شد ميزگرد شد هر كسي حرف خودش را ميزند در جريان قيامت همين طور است شبيه اين طور است يعني در آن مقطع هيچ كس حق حرف ندارد ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾ بعضيها مجازند از طرف ذات اقدس الهي كه اعلان برنامه بكنند وگرنه در مقاطع خاص از تكتك اينها سؤال ميشود ميفرمايد به اينكه ما از اينها كه ميخواهيم سؤال بكنيم ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم﴾[8] ما دهنشان را مُهر ميكنيم.
پرسش...
پاسخ: آن در جهنم است ديگر، در جهنم است اين، اين آيهٴ ﴿قَالَ اخْسَئُوا﴾[9] اين «اخس» همان حرفي است كه به سگها ميگويند سگ كه خيلي اُو ميكشند ميگويند اِخسَ عرب ميگويد اِخسَ بعد از اينكه اينها در جهنم مستقر شدند اگر بخواهند يك قدري زوزه بكشند ميگويند ﴿اخْسَئُوا﴾ اما در اين صحنهها تا از آنها سؤال نشود حق حرف ندارند يعني در يك مقطع است كه كسي حق حرف ندارد، خب.
در جهنم كه رفتند زوزههايشان زياد است يكديگر را لعن ميكنند ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[10] بهشتيها هم كاملاً يكديگر را سلام ميكنند ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ﴾[11] يكديگر را سلام ميكنند هيچ سخن لغوي نيست ﴿إِلَّا قِيلاً سَلاَماً سَلاَماً﴾[12] از اين حرفها در بهشت زياد است از آن حرفهاي زشت هم در جهنم زياد است اما در صحنهٴ قيامت قبل از اينكه برنامههاي خاص اعلان بشود اعلان برنامه كردن و اينها به دستور ذات اقدس الهي در دست افراد خاص است.
در بعضي از مقاطع ميفرمايد به اينكه ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم﴾[13] خب اينجا دهن بسته است در مقطع ديگر دارد ﴿تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾[14] حالا مرحوم امينالاسلام و ديگر مفسران(رضوان الله عليهم) درصدد اين هستند كه چگونه يك جا دارد دهن بسته است يك جا دارد زبان شهادت ميدهد اگر اين مربوط به تعدّد موقف باشد كه مشكلي نيست در يك موقف دهن بسته است در يك موقف دهن را باز ميكنند اجازهٴ حرف زدن ميدهند ايشان به زحمت افتادند ديگران هم اينچنين كه بستن دهن منافات ندارد به شهادت دادن زبان، زبان را از دهن بيرون ميآورند در بيرون فضاي كام شهادت ميدهد خب البته اين ممكن است ولي با تكلّف همراه است ولي يك موقف هست كه ﴿تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ هست يك موقف است كه ﴿نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ﴾ هست اين مواقف فرق ميكند در موقفي كه نسبت به همهٴ مشركان يك سؤال هست نه سؤال خاص جوابي كه مربوط به همهٴ مشركان و همهٴ بتپرستهاست هم به وسيلهٴ كسي است كه تريبون قيامت دست آنهاست ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾[15] به همهٴ مشركان خطاب ميشود ﴿أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ﴾ نه به گروه خاص.
دربارهٴ گروه خاص در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه از برخيها كه سؤال ميكنند اينها صريحاً ميگويند ما كه مشرك نبوديم در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 22 و 23 قبلاً بحث شد فرمود: ﴿وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ اين سؤال الهي است سؤال توبيخي است نه سؤال استفهامي و اينها ميگويند فلان كس زير سؤال رفت يعني سؤال اعتراضآميز آنگاه پاسخي كه آنها ميدهند اين است ﴿ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا وَ اللّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ فتنهٴ اينها، ترفند اينها در قيامت همان ترفند دنيا بود مكر و حيله و دروغ اينها گفتند خدايا ما كه مشرك نبوديم اين خدايا ما كه مشرك نبوديم معنايش اين نيست كه اينها در قيامت با اختيار خود دارند دروغ ميگويند دروغ در قيامت ممكن نيست نه بد است جِدّ متمشّي نميشود يك وقت است يك كسي هَزل دارد شوخي دارد الآن كه روز روشن است ميگويد شب است، خب بله اين هَزل ممكن است اما جِدش متمشي بشود و همگان آفتاب را ببينند در حضور هم كسي بگويد الآن شب است ممكن است وقتي از اين مجلس بيرون رفته بگويد شب اين جلسه برقرار شد اين را ممكن است بگويد براي كسي كه غايب در صحنه است اما كسي كه حاضر در صحنه است همگان حاضرند آفتاب را ببينند جِد متمشي نميشود كه كسي خبر دروغ بگويد، بگويد الآن شب است.
قيامت اين طور است روز ظهور حق است باطلها كه ظاهر ميشود حق هم كه ظاهر ميشود خفايي هم در كار نيست ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ﴾[16] ظهور تام است دروغ متمشي نميشود اما اينها كه دروغ ميگويند ظهور ملكات دنيايشان است يعني برابر همان كذب مستقر و مستمر اينجا هم ميگويند ما بتپرست نبوديم چون آدم دروغگو در خواب هم كه ميخواهد حرف بزند حرفهاي كاذب ميزند آدم بددهن وقتي در خواب هم كه حرف ميزند فحش ميگويد اين ظهور آن ملكات دروني است نه اينكه با اختيار خود در خواب فحش بگويد يا با اختيار خود تصميم بگيرد كه گزارش دروغ بدهد.
در قيامت اينها هم همين طورند ﴿ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا وَ اللّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾[17] آنگاه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾[18] ببينيد چطوري اينها عليه خودشان دارند دروغ ميگويند شرك شما كه روشن شد باطنتان هم كه در آمد عقيدهتان هم كه در كف دستتان است آخر چه ميگوييد ما مشرك نبوديم.
پرسش: للذين اشركو..خطاب عام است كه
پاسخ: بله، اما همهشان كه نيست ﴿أَشْرَكُوا﴾ خاص يعني در اينجا نه اينكه «لجميع المشركين» به اين عده ميگويند اينها ميگويند فلان يك گروهي كه اينها جزء مشركيناند اينها هم ميگويند ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ و بر فرض هم نسبت به عام باشد براي ماها دشوار است فرض اين مسئله كه چگونه ميلياردها نفر را يكجا سؤال ميكنند و ميلياردها نفر يكجا جواب ميدهند اما ذات اقدس الهي كه ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[19] حالا فرض بفرماييد ده ميليارد مشرك ذات اقدس الهي از تكتك اينها سؤال ميكند تكتك اينها هم ميگويند ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ اين براي ماها دشوار است ولي براي ذات اقدس الهي كه با همه هست در همه حال هست ممكن است از همه مشركان يكجا اين سؤال را بكند همه مشركان هم يكجا اين جواب را بدهند.
پرسش...
پاسخ: در قيامت صغرا هر كس قيامتي دارد اما در قيامت كبرا ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[20] در حشر اكبر همه با هماند ديگر دربارهٴ قيامت صغرا «من مات فقد قامت قيامته»[21] اما در قيامت كبرا اولين و آخرين با هماند، خب.
پرسش...
پاسخ: برزخ هم گوشهاي از قيامت است ديگر شايد يكي از مصاديق قيامت صغرا همان برزخ باشد.
در اينجا از خزي آنها كه خبر ميدهد دربارهٴ حرف ﴿الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ به صورت فعل ماضي ياد كرده است در قبلش دارد كه ﴿ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ﴾ كه مضارع است ﴿وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ﴾ كه مضارع است اما ﴿قَالَ الَّذِينَ﴾ اينجا ماضي است اين براي اينكه مستقبل محققالوقوع از اين گروه در حكم ماضي است تعبير به ﴿قَالَ﴾ شده [است] يعني تحقق امور را ميرساند آن روز ديگر فصلالخطاب با اينهاست.
اما اينكه در بعضي از روايات وارد شده است كه اهلبيت(عليهمالسلام)اند اينها اين حرف را ميزنند در عين حالي كه روايت ديگري هم هست كه انبيا و بزرگان ديني اين حرف را دارند هر دو حق است لكن صحنهٴ قيامت هم مثل صحنهٴ دنيا همان طوري كه اين انبيا درجاتي داشتند مرسلين درجاتي دارند در قيامت هم درجاتشان ظهور ميكند برابر ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[22] يك، برابر آيه ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾[23] دو، اينها درجات مختلفي دارند انبيا و مرسلين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) آن كسي كه پرچمدار همه است كسي كه اعظم از همه باشد مظهر اسم اعظم باشد حالا ببنيم او كيست.
در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آمده است كه وجود مبارك پيامبر اعظم(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) شهيد شهداست، شهيد در قرآن كريم به معناي شاهد اعمال و اينهاست گرچه برخيها احتمال دادند كه در بعضي از موارد منظور از شهيد، شهيد در معركه باشد ولي معمولاً شهيد در معركه را قرآن به ﴿قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾[24] و امثال ذلك ياد ميكند نه شهيد، اصطلاح شهيد در روايات ماست در قرآن شهيد گفته ميشود يعني شاهد اعمال يعني آن كسي كه اعمال را ميبيند عقايد را ميبيند اخلاق را ميبيند و در قيامت هم شهادت ميدهد دنيا ظرف تحمل اين امور است يك، در قيامت ظرف اداي شهادت است دو، اينها هم شاهد حين صحنهاند كه ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾[25] و هم شاهد يوم القيامهاند كه در محكمهٴ الهي شهادت ميدهند شهادت در قرآن كريم ظاهراً همين اصطلاح شهادت قضايي است نه شهادت جهادي، شهادت جهادي را قرآن تعبير به «قُتل في سبيل اللّه» ﴿قُتِلوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ﴾ ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾[26] و مانند آن تعبير ميكند، خب.
در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 41 اين است ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ﴾ اين حرفها براي آن است كه اگر در روز اول گفته شد اين چهارده نفر حق حرف دارند براي اينكه اين چهارده نفر يك نورند يك، و ديگران اگر بخواهند سخن بگويند بعد از تريبون اين چهارده نفر است اين دو، حالا با احراز اينكه اينها يك نورند برابر روايات فراوان كه يكي از آنها زيارت جامعهٴ كبيره است اگر ثابت شد وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يك سِمَتي دارد آنكه برابر آيهٴ مباهله ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾[27] به منزلهٴ نفس اوست، او هم همين سِمت را خواهد داشت منتها به بركت پيامبر.
آيهٴ 41 سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين است كه ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ﴾ هر امتي بالأخره يك شاهدي دارد ديگر پيامبر آن امت شاهد آن امت است ﴿وَ جِئْنَا بِكَ عَلَي هؤُلاَءِ شَهِيداً﴾ هر امتي يك شهيدي دارد، شاهدي دارد تو شهيد شهدايي وقتي شهيد شهدا بودي شهيد امام هم هستي هر امت يك شهيد دارد كه پيامبر اوست ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنَا بِكَ عَلَي هؤُلاَءِ﴾ يعني هم شهدا هم مشهودعليهم هم انبيا هم اُمَم ﴿وَ جِئْنَا بِكَ﴾ به توي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم» ﴿عَلَي هؤُلاَءِ شَهِيداً﴾ اين ميشود شهيد شهدا اين يك.
در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آن وصف خاص خود را ذات اقدس الهي به خليفهٴ اعظم ميدهد آن كسي كه مظهر اسم اعظم است خداي سبحان آن وصف خاص را به او عطا ميكند در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آن بخش پايانياش اين بود كه وجود مبارك پيامبر ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ اين رئوفِ رحيم از اوصاف خاص ذات اقدس الهي است آيهٴ 128 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين بود ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ خب شما در قرآن كريم ميبينيد كه خداي سبحان اين وصف را براي خودش ذكر كرد كه خداوند ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ همين وصف را كه براي ذات اقدس الهي است بالذات و بالاصاله براي خليفهٴ خود قرار داد بالتبع و بالعرض فرمود پيامبر ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «حشر» مهيمن را از اسماي حسناي خود قرار داد خدا مهيمنِ عزيزِ جبّارِ غفور مهيمن براي اوست شما در صدر و ساقهٴ قرآن بگرديد مُهَيمن را به غير خود اسناد نداد اما در سورهٴ مباركهٴ «مائده» قرآن را مُهيمن ميداند ميفرمايد قرآن مُهيمن بر كتابهاي ديگر است حساب قرآن با كتابهاي ديگر غير از حساب تورات و انجيل با يكديگر است و مانند آن آيهٴ 48 سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين است ﴿وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ﴾ اين ﴿مُصَدِّقاً﴾ وصف انجيل و تورات نسبت به يكديگر است يك، وصف عيسي و موسي(سلام الله عليهما) نسبت به يكديگر است دو، وصف خود پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به آنها هم هست سه، اين ﴿مُصَدِّقاً﴾ مشترك است اما فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ﴾[28] هيمنه دارد، سلطنت دارد سيطره دارد تورات و انجيل در عرض هماند اما قرآن كه در عرض آنها نيست سلطان آنهاست اين هم يك مطلب.
و هر پيامبري همتاي با كتاب خودش است ديگر ممكن نيست كتاب او يك مطلبي داشته باشد كه آن پيامبر ـ معاذ الله ـ نداند كه پس نه تنها قرآن مهيمن است بلكه وجود مبارك پيامبر هم ﴿مُهَيْمِناً عَلَيْهِ﴾ و آن سيزده نور ديگر چون با اين نور مقدس يكياند اين چهارده نفر مهيمن بر گذشتگاناند اگر در روايات ما هست كه اينها حرف ميزنند توجيه قرآني دارد وقتي مهمين شد سلطان است سيطره دارد اين بايد حرف بزند اگر ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[29] هست اگر ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾[30] هست اگر هيمنه اين كبراست اما «من هو المهيمن» از آن دو تا آيه بر ميآيد كه انبيا با هم تفاوت دارند بعضي فاضلاند بعضي افضل اما «من هو الافضل» صغرا را آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «مائده» مشخص ميكند آنكه هيمنه دارد، سيطره دارد صاحب قرآن است، بنابراين اگر بنا شد تريبون را به دست كسي بدهند كه در برنامه اعلان بكند در حضور اولين و آخرين همين چهارده نفرند، خب.
در بحث سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين بحث گذشت وقتي كه همه ساكتاند اينها به اذن خدا بگويند ﴿ادْخُلُوا﴾ اينها ﴿وَ عَلَي الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ﴾[31] بعد ميفرمايد: ﴿ادْخُلُوا﴾ فرمان ورود بهشت ميدهند آنجا گذشت اين روايات اين طور نيست كه فقط سرّ فضيلت باشد و پشتوانهٴ قرآني نداشته باشد اين طور نيست خب.
بنابراين ﴿قَالَ الَّذِينَ﴾ اينكه الميزان همچنان ميدرخشد سرّش اين است اينها را ميگويند تفسير قرآن به قرآن ببينيد هيچ كدام الفاظ در اينجا نيست كه از يك كلمهاي به واژهٴ ديگر به يك لغت ديگر با المعجم انسان حل بكند اين را ميگويند تفسير قرآن به قرآن وگرنه شما وقتي به تفسير طبري مراجعه ميكنيد براي يازده قرن قبل الآن بيش از 1100 سال است اين كتاب نوشته شده او هم تصريح ميكند «القرآن يفسّر بعضه بعضا» به معاصر يعني به المنار مراجعه ميكنيد ميبينيد اين هم دارد «القرآن يفسّر بعضه بعضا» بينهما مراتب كمتر تفسيري شما پيدا ميكنيد كه اين حرف در او نباشد اما آنها لنگ المعجماند فخر رازي هم ميگويد همهٴ اينها گفتهاند تا آنجا كه من يافتهام همه اينها ميگويند «القرآن يفسّر بعضه بعضا» اما اينها در محدودهٴ ادبياتاند، در محدودهٴ المعجماند، در محدودهٴ كلمه و لغتاند اينجا ميبينيد اين درياوار غواصي ميكند بدون اينكه به دنبال كلمه و لغت بگردد اين ميشود طباطبايي حشرش با صاحب قرآن، خب.
ميفرمايد به اينكه اين حرف را كه اينها زدند، اين حرف را كه اهلبيت زدند و اولياي الهي زدند انبياي ديگر هم همين فرمايش را دارند البته ديگر اوضاع آرام و ساكت است كسي حق حرف ندارد تا اينكه از تكتك اينها سؤال بشود ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ كافرين چه كسانياند ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾ اينها كسانياند كه ذات اقدس الهي مستقيماً اينها را قبض روح نميكند اينها آن لياقت را ندارند يك، و آن لياقت را ندارند كه عزراييل(سلام الله عليه) اينها را قبض روح بكند دو، اين مأموران جزء اينها را قبض روح ميكنند كه با عذاب اليم همراه است اين سه.
در مسئله «توفّي» ملاحظه فرموديد كه آيات قرآن سه طايفه است يك وقت اين توفي، اين در كتاب شريف توحيد مرحوم صدوق هست يك كسي آمده خدمت حضرت امير(سلام الله عليه) عرض كرد كه شما كه ميفرماييد در قرآن اختلافي نيست خب ما ميبينيم اين «توفّي» را گاهي خدا به خودش اسناد ميدهد گاهي به ملائكه اسناد ميدهد گاهي به عزراييل(سلام الله عليه) اسناد ميدهد گاهي ميفرمايد: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾[32] گاهي دارد ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[33] گاهي هم دارد ﴿إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[34] فرمود اينها درجاتي دارد، مراتبي دارد بعضيها هستند كه هنگام قبض روح آن ملائكهٴ جزء كه با خشونت همراه است آنها دست به كار ميشوند اوساطشان خود عزراييل(سلام الله عليه) دست به كار ميشود مگر عزراييل براي هر كسي ميآيد و اوحدي اينها ذات اقدس الهي خودش قبض روح ميكند آنكه ميگويد «روزي رخش ببينم و تسنيم» اين تازه آرزوي آن مقام را دارد، خب.
اين گروه سوم، كفار كسانياند كه ملائكهٴ غضب قبض روح ميكنند حالا آياتي كه در اين زمينه هست بحث تفسيري لازم نيست، بحث اجمالياش اين است كه خداي سبحان قبض روح ميكند در سورهٴ مباركهٴ «زمر» هست آيهٴ 42 سورهٴ «زمر» ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَي عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرَي إِلَي أَجَلٍ مُسَمّيً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾ اينجا «توفّي» در آيهٴ 42 سورهٴ مباركهٴ «زمر» به ذات اقدس الهي اسناد داده شد در آيهٴ يازده سورهٴ مباركهٴ «سجده» «توفّي» به عزراييل(سلام الله عليه) كه ملك الموت است گرچه نام شريف عزراييل نيامده و اسناد داده شد در سورهٴ «سجده» آيهٴ ده اين است كه مشركين ميگفتند ما كه ميميريم، ميپوسيم ديگر بعد از مرگ خبري نيست كه انسان كه رفته در گور تمام شد ﴿وَ قَالُوا أَإذَا ضَلَلْنَا في الْأَرْضِ﴾ ما ميپوسيم و در زمين گُم ميشويم ديگر بعد خبري نيست كه ﴿وَ قَالُوا أَإذَا ضَلَلْنَا في الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ ٭ قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾ شما اصلاً جايي نميرويد شما كه فوت نميكنيد، وفات پيدا ميكنيد اين بارها به عرضتان رسيد، اين وفات «تاء» جزء كلمه نيست بر خلاف فوت، فوت يعني از بين رفتن، فوت در قرآن يكجا آمده آن هم براي نفي فرمود: ﴿فَلاَ فَوْتَ﴾ انسان وفات ميكند متوفّا ميشود نه فوت كند، وفات اين «تاء» جزء كلمه نيست زائد است از ماده «وفيٰ» است، استيفاست متوفي، متوفا معنايش اخذ تام است وقتي كسي خوب سخنراني كرد يا مقالهٴ خوبي نوشت حق اين مطلب را خوب ادا كرد ميگويند مستوفا بود، كسي طلبش را خوب گرفت يا دينش را خوب ادا كرد ميگويند استيفا شد يعني چيزي فروگذار نشد انسان كه ميميرد چيزي فروگذار نميشود آن بخشي كه تن است به دست ملائكةالارض سپرده ميشود آن بخشي كه جان است و حقيقت انسان است و اصل انسان است به دست فرشتههاي مرگ سپرده ميشود فرمود شما متوفا هستيد نه فوت كننده ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم﴾ چيزي از دست شما نميرود كه ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾ تمام حقيقتتان محفوظ است مگر انديشه، افكار، اوصاف مُردني است مگر علم ميپوسد، مگر اخلاق ميپوسد، مگر عقايد ميپوسد چه چيزي از بين ميرود اين نقد است يك روزي هم ما دستور ميدهيم اينها را ظاهر كنند ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾، خب.
پس اين آيات سه طايفه است.
پرسش...
پاسخ: بله، اينها در طول هماند منتها آنجايي كه ملائكةالارض يا ملائكهٴ ديگر متوفياند، توفي ميكنند آنجا عزراييل(سلام الله عليه) حضور دارد ذات اقدس الهي هم حضور دارد اما آن محتضر بيچاره فقط با اينها درگير است آنجايي كه خود عزراييل(سلام الله عليه) حضور دارد ذات اقدس الهي حاضر است مأموران زير دست او هم حاضرند ولي اين شخص با خود عزراييل(سلام الله عليه) روبهروست.
پرسش...
پاسخ: آنجايي هم كه نظير ذات اقدس الهي وجود مبارك پيامبر يا اهلبيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) توفّي ميكنند آنجا هم عزراييل(سلام الله عليه) حاضر است ولي آنكه مشاهده ميكند آن جمال ربوبي را مشاهده ميكند وگرنه در هيچجا نيست كه كار بدون اذن خدا و بدون حضور خدا باشد، خب.
در اينجا فرمود: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾ اين ملائكه وقتي كه متوفياند اينها جزء ملائكهٴ خشم و غضباند كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» گوشهاي از نحوهٴ توفّي اينها گذشت در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آمده است كه اينها موقع قبض روح كفار و ظالمان تنبيهشان ميكنند آيهٴ پنجاه سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين بود ﴿وَ لَوْ تَرَي إِذْ يَتَوَفَّي الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾ اين ميشود فشار جان دادن، فشار جان دادن آن سكرات موت اين نيست كه مُحتضر دست و پا بزند خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد اين بارها ميفرمود ممكن است يك شهيدي در ميدان جنگ در معركهٴ قتال تير بخورد دست و پا بزند اين معناي احتضار نيست، اين جان كندن نيست اين مثل يك آدمي است كه تشنه است و در بيابان سوزان به يك استخر زلال رسيده در استخر دارد شنا ميكند اگر او ميتوانست يا ما راه داشتيم از او بپرسيم كه در چه حالتي چنين جوابي به ما ميدهد و ممكن است يك رباخوار، راندخوار، رشوهگير، آدم فاسدي به ايست قلبي مبتلا بشود زود از اين دنيا برود اين هنوز نمرده اين را طبيب ميگويد مرد و اجازهٴ دفن ميدهند ولي قرآن كه او را نميگويد مُرده كه.
كسي ميميرد كه از دنيا وارد برزخ بشود يك، كسي وارد برزخ ميشود كه از تكتك اين علاقهها را مثل دندان از او بكنند در حال حيات اين دو، اين ميشود فشار جان دادن انسان كه ميميرد مشكلش اين است كه متعلَّق علاقهها را از دست او ميگيرد يك، علاقهها ميماند دو، علاقهٴ بدون متعلَّق فرياد را به همراه دارد سه، چرا يك معتاد وقتي گير كرد آن طور در عذاب اليم است براي اينكه مواد را از او گرفتند يك، اعتياد مانده دو، اعتياد بدون مواد دردآور است اين سه، اين معني جان دادن است اگر كسي بخواهد آسان جان بدهد بايد علاقه را رها كند نه متعلِّق را متعلّق را خواه و ناخواه از او ميگيرند.
در بيانات نوراني ائمه(عليهم السلام) مخصوصاً در خطبههاي نمازجمعه زياد اين را خواندند «اوصيكم بالرفض لهذه الدنيا التاركة لكم و ان لم تحبوا تركها»[35] فرمود خب اين را رها كنيد قبل از اينكه شما را رها كند، رهايش كنيد نه يعني برويد اصحاب صُفه باشيد اين تعلّق را رها كنيد، وقتي تعلّق نباشد آدم دنبال حرام و دنبال باندبازي و فريبكاري و اينها نيست آنكه معيل است و ما عايله اوييم فرمود من محترمانه شما را تأمين ميكنم دنبال چه چيزي ميگرديد، خب.
اگر آدم علاقه را رها نكند علاقه را از او ميگيرند اين مثل اينكه دندان را بدون تخدير بكنند خب چرا دندان بدون تخدير ميكَنَند درد ميآيد براي اينكه ميخواهند بميرانند ديگر چرا يك تكّه گوشت يا تكّه پوست را اگر قيچي بكنند درد ميآيد براي اينكه زنده است ميخواهند روح را از آن بگيرند از كل بدن ميخواهند روح را بگيرند همين طور است ديگر اين طور نيست كه تامّه موت آسان باشد كه اگر كسي علاقه داشته باشد همين طور است فشار جان دادن است تا از دنيا وارد برزخ بشود مدتها طول ميكشد حالا ممكن است دو، سه سال هنوز از آن وقتي كه اين مُرده اين را گذاشتند در قبر اما هنوز در فرهنگ قرآن اين نمرده اين وارد برزخ نشده اين در دالان ورودي است اين وقتي علاقهها كنده شده آن وقت راحت ميشود وارد آن نشئه خودش ميشود.
اينكه فرمود در هنگام مرگ در سورهٴ مباركهٴ «انفال» دارد كه ملائكه سيلي به صورت و پشت اين متوفاي شخص محتضرِ كافرِ ظالم ميزنند بارها هم اين داستان از مرحوم آقاي شاهآبادي(رضوان الله تعالي عليه) استاد امام(رضوان الله عليه) نقل شده ايشان يك رسالهٴ شريف و لطيفي دارند به نام شذرات در آن رساله اين آيه را خوب توجيه كردند فرمودند به اينكه دو جاي قرآن هم هست اين كه ملائكه سيلي به صورت كفار و به پشت كفار ميزنند ﴿وَ لَوْ تَرَي إِذْ يَتَوَفَّي الَّذِينَ كَفَرُوا﴾[36] ملائكه چه كار ميكنند ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾[37] ايشان اين طور توجيه كردند كه ملائكهٴ دنيا مدبّرات امر دنيا به اذن خدا ميبينند اين شخص عمري را به بطالت گذرانده وقت رفتنش هست با روي سياه و دست خالي دارد ميرود پشتش را محكم ميزنند اين را بيرون ميكنند كه وقتت تمام شد برو، ملائكهٴ برزخ ميبينند اين مدتي در دنيا گذشته اتمام حجت شده با دست خالي و روي سياه دارد ميآيد به صورتش سيلي ميزنند كه با اين وضع چرا به كجا ميآيي؟ ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾، خب.
آن نكتهٴ مهم اين است كه در آيهٴ محل بحث فرمود اينها به خودشان ظلم كردند ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ﴾ دربارهٴ همين كفار، همين ﴿الَّذِينَ مَكَرُوا﴾[38]، همين مستكبران چون دنبالهٴ مستكبران و كفّار و ماكران و اينهاست ظلم به نفس يك وقتي انسان سطحينگر است ميگوييم به خودش ستم كرده، به خودش ستم كرده يعني چه؟ يعني كار بدي كرده بالأخره جوابي براي گفتن ندارند اينها گاهي با الفاظ بازي ميشود گاهي ميگوييم تشبيه است و اينها اما ظلم از كلماتي است، از اموري است كه حتماً كثرت و تعدّد ميطلبد بعضي از امورند كه الفاظشان متعدّد مفاهيمشان متعدّد ولي وحدت را هم تحمّل ميكنند مثل عالم و معلوم كسي به خودش علم داشته باشد حضور ذات براي ذات اين منشأ اتحاد عالم و معلوم است دو تا لفظ است، دو تا مفهوم ولي مصداق واحد اما علت و معلول اين طور نيست، خالق و مخلوق اين طور نيست، محرك و متحرك اين طور نيست و اينها طبيب و مريض هم اين طور نيست اما اگر يك طبيبي خودش را معالجه ميكند طبّش براي انديشه است بيمارياش براي تن است دو چيزند در حقيقت، ظالم و مظلوم هم از همين قبيل است ما بگوييم «الف» ظالم خودش است يعني چه فرض ندارد مگر اينكه بگويد مجاز است و تشبيه ظلم معنايش اين است كه اين ظالم يك حدّ خاص دارد يك، مظلوم يك حدّ مخصوص دارد دو، اين ظالم از حدّ خود تجاوز كرده به حدّ مظلوم رسيده سه، اين ميشود ظلم اما «الف» به خودش ظلم ميكند يعني چه مگر اينكه بگوييد مجاز است، تشبيه است و اينها ولي در قرآن كريم از اين تعبيرات زياد است كه ﴿مَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾[39] و مانند آن ﴿ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ﴾ و مانند آن.
اين ميتواند تحليلي ديگر داشته باشد و آن اين است كه ما يك بدني داريم، اعضا و جوارحي داريم كه با او كار ميكنيم يك خودي داريم كه او خود حيواني و مدبّر اين بدن و اكل و شُرب دارد و بعضي از امور را درك ميكند و وظيفهها را در حد خود درك ميكند و بايد انجام بدهد، يك خود الهي داريم كه در درون، درون است او ديگر براي ما نيست او فطرت ماست او را به ما نداند او را به ما امانت دادند تمليك نكردند گرچه بدن هم تمليك نشده گرچه اين خود حيواني متوسط هم تمليك نشده ولي فطرت اين معنا در او روشنتر است كه فطرت را به ما نبخشيدند فطرت را به ما ندادند ما هر كاري بكنيم كه بر خلاف دستور دين باشد به اين درون ما، به اين همسايه ما، به اين امانت الله ظلم كرديم به او ظلم كرديم.
ما يك حدي داريم ما غذايمان محدود است حلال و حرام ما محدود است زندگي ما محدود است خوابيدن ما، خوردن ما همه اينها محدود است براي اين خودِ مياني است اما آن چراغ را كه به ما دادند به ما چراغ دادند كه درست راه را ببينيم او را به ما تمليك نكردند تا كسي بگويد من ميخواهم چراغ خودم را خاموش كنم به ما نداند او را اگر يك خلافي كرديم به آن خود واقعياي كه به ما امانت دادند به او ستم كرديم اين خودِ نفساني ميشود ظالم آن خودِ عقلاني ميشود مظلوم يك قدري جلوتر برويم ميبينيد اين مفسران يكسان فكر نميكنند اينها اگر گفتند ولايتمدارند اينطور نيست كه ولايت اينها در اشك و روضه ظهور بكند اينها يك ريشههاي قرآن در ميآورند شما ببينيد بعضي از مفسّران چقدر لطيفانديشند ميگويند شما اگر حق ائمه(عليهم السلام) را نداديد به خودتان ظلم كرديد، چرا؟ براي اينكه طبق آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «احزاب» مگر او از خودت بالاتر نيست، از خودت بهتر نيست، از خودت عزيزتر نيست مگر ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾[40] نيست خب پس اگر حرفهاي او را گوش ندادي به خودِ خودِ خودت ستم كردي او كه از جانت عزيزتر است كه او جانِ جانان است اين ميبينيد بازي با قرآن نيست ـ معاذ الله ـ، خب.
وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جريان غدير آن خطبه را خوانده است از همه هم اقرار گرفته كه «ألست اولي بكم» بعد هم فرمود حضرت امير هم همين است «من كنت مولاه فهذا علي مولاه»[41] بعد فرمود من كه از مالتان بهتر نيستم كه، از جانتان بهترم پس من ميشوم جانِ جانان اين اولويت هم اولويت تعييني است نه اولويت تفضيلي نظير ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾[42] كه در كنار او آمده اينكه اولويت تفضيلي نيست كه بگوييم او بهتر از ما مستحباً كه او بهتر از ماست وجوباً بهتر از ماست يعني چه؟ بيگانه است و از ما بهتر است يا جانِ جانان است.
پس اگر كسي حق ولايت اين خاندان را رعايت نكرده است به جانِ جانان ظلم كرده است ﴿ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ﴾ اين است آن وقت اين معناي قرآني با اين لطايف كه حل شد آن وقت رواياتي كه دارد كه اينها كه حق ولايت ما را غصب كردند اهل سقيفهاند اينها مشمول همين طايفهاند اينچنين نيست كه جزافاً بگويند اينها مشمول اين طايفهاند آن وقت دربارهٴ اين گروه ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ﴾ حالا موقع مردن كه شد دست و پا ميزنند ﴿فَأَلْقَوُا السَّلَمَ﴾ سلم يعني انقياد، تسليم، ما مطيع بوديم، ما مخلص بوديم، ما مستسلم بوديم، ما هميشه در خدمت شما بوديم همين دروغها را ميگويند اينها القاي سلم ميكنند القاي تسليم ميكنند القاي انقياد ميكنند ميگويند ﴿مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ﴾ ما كه كار بد نميكرديم اينها يا از باب ﴿وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[43] است يا نه واقعاً همان مكر است ديگر همان طوري كه در دنيا مكّاره مينشيند و محتاله ميرود اينجا هم همان ظهور ميكند تا حال در دنيا بودن با مكر زندگي ميكردند الآن هم با مكر زندگي ميكنند.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا».
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 18.
[2] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 3.
[3] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 98.
[4] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 24.
[5] ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 39.
[6] ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 41.
[7] ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 38.
[8] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 65.
[9] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 108.
[10] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.
[11] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 10.
[12] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 26.
[13] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 65.
[14] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 24.
[15] ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 38.
[16] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 25.
[17] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 23.
[18] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 24.
[19] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 4.
[20] ـ سورهٴ واقعه، آيات 49 ـ 50..
[21] ـ بحارالانوار، ج58، ص7.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 253.
[23] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 55.
[24] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 169.
[25] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 105.
[26] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 154.
[27] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 61.
[28] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.
[29] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 253.
[30] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 55.
[31] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 46.
[32] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 42.
[33] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 11.
[34] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 61.
[35] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 99.
[36] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 50.
[37] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 50.
[38] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 45.
[39] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 33.
[40] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 6.
[41] ـ بحارالانوار، ج37، ص166.
[42] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 75.
[43] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 104.