اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَ أَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ (26) ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَي الْكَافِرِينَ (27)﴾
بعد از ارائهٴ حجت بالغهٴ الهي در مسئلهٴ توحيد خالق و توحيد ربّ و توحيد اله و معبود فرمود مشركان حرفي براي گفتن ندارند پيروان آنها از مستكبران آنها اطاعت ميكنند مستكبران آنها درصدد مكر و حيلهاند كه با مكر و حيله جلوي احتجاج الهي را بگيرند فرمود: ﴿قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ مكر كردند، حق را به صورت باطل نشان دادن، صدق را به صورت كذب ارائه كردن، خير را به عنوان شرّ مطرح كردن، حَسَن را به عنوان قبيح طرح كردن و مانند آن است.
اين كار را كردند لذا نور را ظلمت و خير و بركت را افسون و اسطوره و اينها ناميدند اين مكرشان بود ذات اقدس الهي فرمود اين مكر اثر نكرد و خداي سبحان مكّارها را از بين برد ﴿قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ اينها كه بناي مكر را گذاشتند به جايي نرسيدند خدا اينها را مستأصل كرد مستكبران را مستأصل كرد معناي استكبار روشن شد اما معناي استيصال اين است كه خداي سبحان اصل يك كسي را منقطع كند مستأصل يعني منقطعالاصل اگر اصل و ريشهٴ كسي از بين رفت ميگويند مستأصل شد ذات اقدس الهي اينها را مستأصل كرد يعني اصل و ريشهٴ اينها را برد و براي ريشهكني اينها هم تشبيهي كرد، مثالي زد فرمود به اينكه اين گروه يا اين خاندان يا اين تشكيلات حكومتي مثل يك بناي رفيعي است كه پايههايي دارد، ديوارهايي دارد و سقفي و اينها در درون اين بنا زندگي ميكنند خداي سبحان به اينها بارها مهلت داد اينها نپذيرفتند فرمان قهر الهي از پايه شروع شد ﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم﴾ اما نه «من السقف» نه «من الجدار» نه «من العماد» بل ﴿مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾ از پايه فرمان الهي شروع شد اينها در حالي كه در آن بنا بودند، مستقر بودند خداي سبحان پايههاي اينها را ويران كرد لذا سقف فرو ريخت بر سر اينها براي اينكه ثابت كند اينها در خانه بودند و سقف اينها را زير گرفت فرمود: ﴿فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ﴾ بالأخره سقف بالاست ديگر كلمهٴ فوق لازم نبود، سقف كه تحت نيست سقف كه يمين و يسار نيست سقف فوق است اما وقتي كه بفرمايد: ﴿فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ﴾ يعني اينها در درون آن بنا بودند و سقف خانه ريخت اين با تعبيراتي كه در آيات ديگر است ﴿وَ أَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ و مانند آن هماهنگ است.
فرمود: ﴿قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ اين شبيخون فرهنگي، اين تهاجم فرهنگي اينها هم از سنخ مكر است براي اينكه فريب دادن جوانها با تسويل و مانند آن از سنخ همين مكر خواهد بود.
پرسش....
پاسخ: بله، اين براي تأكيد مسئله است كه زير آوار رفتند يك وقت است ميگوييم ﴿فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ﴾ كلمهٴ فوق را كه نگوييم آن تأكيد را به همراه ندارد ما براي اينكه تثبيت بشود كه اينها در خانه بودند و زير آوار ماندند و سقف هم اينها را له كرده لذا هم ﴿مِن فَوْقِهِمْ﴾ دارد هم ﴿عَلَيْهِمُ﴾ دارد ﴿فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ﴾ كه هيچ راه براي علاج و درمان اينها نيست، خب.
﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ أَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ چون اگر اين تخريب از سقف شروع ميشد يا از ديوار شروع ميشد يا از ستون شروع ميشد اينها ممكن بود بفهمند و فرار كنند و نجات پيدا كنند اما.
پرسش: مثل زلزله ميمامند مثل زلزله كه فرار كنند بيايند بيرون.
پاسخ: بله، اما قبل از اينكه اينها فرار بكنند سقف ميريزد گاهي ميبينيد اينها در حال خواباند گاهي به قدري سريع است كه فرصت فرار نيست.
فرمود به اينكه اينها مستأصلاند ﴿وَ أَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ در تعبيرات ديگر نظير آنچه كه فرمود: ﴿فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا﴾[1] از همين قبيل است اينها از راهي كه فكر نميكردند عذاب الهي به سراغ آنها ميآيد معذّب ميشوند در بعضي از تعبيرات هم هست كه ﴿فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا﴾ نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «حشر» است، در سورهٴ «حشر» فرمود ما آنها را آنچنان عذاب ميكرديم و عذاب كرديم كه نه دوستان فكر ميكردند نه دشمنان سورهٴ مباركهٴ «حشر» آيهٴ دوم اين است ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا﴾.
در جريان مدينه وقتي وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وارد مدينه شدند و حكومت اسلامي تشكيل دادند انصار همان گروه ضعيفي بودند بالأخره يك مختصر مسكني داشتند ولي مهاجران كساني بودند كه بايد در ايوان مسجد مينشستند و زندگي ميكردند اصحاب صفّه بودند مهاجر كه مسكني نداشت، امكاناتي نداشت انصار هم ضعيف بود ثروت دست همين اسراييليهاي مدينه بود آنها كاخ داشتند قلعههاي محكم داشتند اينها كوخنشين بودند يك عده هم كوخ هم نداشتند در صفه و ايوان مسجد بودند جنگي كه شروع شد مشركان از بيرون و يهوديهاي مدينه هم تداركات مالي را داشتند هم عقبه جنگ را حفظ ميكردند هم جاسوسي ميكردند هم سرمايهدار معروف و رسمي مدينه بودند نه دوستان فكر ميكردند كه مسلمانها پيروز ميشوند نه دشمنان فرمود خداي سبحان كاري كرد كه هيچ كس فكر نميكرد اينها شكست بخورند از هر دو گروه نام ميبرد ميفرمايد خدا ﴿هُوَ الَّذِي﴾ اوست كسي كه ﴿أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ﴾ اين اسراييليهاي مدينه را مجبور كرد از خيبر و امثال خيبر متواري بشوند در حالي شما پيروز شديد و خداي سبحان اين كار را انجام داد كه ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا﴾[2] شما براساس معادلات نظامي هيچ فكر نميكرديد كه اينها فرار ميكنند براي اينكه اينها قلعههاي محكم داشتند آن روز كه وسايل هوايي نبود فتح قلعه هم كه كار آساني نبود حالا اينها چه ميدانستند كه وجود مبارك حضرت اميري هست و قدرت ملكوتي هست و باب خيبر را يك نفره ميكند و اينها را كه فكر نميكردند كه، خب.
پس خود مؤمنان هرگز فكر نميكردند كه يهوديها با همهٴ اقتداري كه دارند كاخنشيناند، قلعهنشيناند، در قلعه هم بسته است اينها بتوانند پيروز بشوند خود يهوديها و مشركان و منافقان و مستكبران مخالف هم آنها هم مطمئن بودند كه هرگز شكست نميخورند فرمود: ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا﴾ شما فكر نميكرديد كه اينها فرار ميكنند متواري ميشوند از مدينه ﴿وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾[3] خود يهوديها مقتدران و سرمايهداران مدينه هم ميگفتند قلعههاي ما حافظ ماست، ما وقتي درون قلعه رفتيم و در را بستيم اين دري كه هفتاد نفر بايد اين را باز و بسته كنند كسي نميتواند آن را باز كند كه ما هم نيروهاي مسلحمان بالاي قلعه اشراف دارند بنابراين ممكن نيست ما شكست بخوريم.
پس نه دوست گمان ميكرد كه اينها شكست ميخورند نه دشمن فرمود اولين بار ذات اقدس الهي اين كار را كرده بعدها شما به بركت الهي راه افتاديد اينكه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ﴾[4] هميشه تمام نعمتهاي جهان براي خداست منتها آن اولين بار را ذكر ميكند اين كلمه اول، تنها اول زماني نيست كه مثلاً حالا تاريخش مقدم است زماناً مقدم است ممكن است ديگري همين كار را در زمان بعدي بكند اين گذشته از اوليت زماني اوليت رتبي و درجه هم هست وقتي مثلاً دربارهٴ حضرت امير(سلام الله عليه) گفته ميشود حضرت عليبن ابيطالب(عليهم السلام) «اول القوم اسلاماً» است نه يعني تاريخ اسلام حضرت جلوتر از ديگران است اين سبق زماني خيلي كمال نيست يك وقت است در مسجد به روي نمازگزارها باز است يكي فرصت بيشتري دارد زودتر از ديگران وارد ميشود اين حالا يك فخري باشد كه در مجامع عمومي انسان بگويد من اولين كسي بودم كه وارد مسجد شدم اينكه از آن قبيل نيست.
اما وقتي مكتبي آمده است بر خلاف سنتهاي جاهلي بود همه عليه او قيام كردند عدهٴ زيادي تشخيص ندادند عدهٴ زيادي هم سوء نيت داشتند كسي آن شهامت را داشته باشد آن معرفت علمي را داشته باشد قبل از ديگران بفهمد و بيش از ديگران احساس خطر بكند و پيش از ديگران اين خطر را استقبال بكند و صريحاً اعلام بكند اين فخر دو عالم است لذا هميشه اهلبيت(عليهم السلام) به اينكه وجود مبارك حضرت امير اول كسي بود كه اسلام آورد اين را مطرح ميكردند اين تنها اول زماني نيست در جريان انقلاب هم همين طور بود.
فرمود اولين باري كه ذات اقدس الهي مدينه را تطهير كرد فيض الهي نصيب شما شد وگرنه شما كه قدرت نميكرديد شما حتي گمانش را هم نميكرديد تا دست به اين كار بزنيد آنها هم گمان نميكردند كه بايد متواري بشوند تا براي خودشان در جاي ديگر جا فراهم بكنند اينها خيال كردند براي هميشه در مدينه و خيبر ميمانند شما هم هميشه فكر ميكرديد كه كوخنشين نيستند و از آنها بايد وام بگيريد وامهايتان را آنها بايد بدهند تجارت رسمي و اقتصاد اصلي مدينه هم دست همين اسراييليها بود.
فرمود به اينكه ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا﴾[5] اين يك، آنها هم ﴿وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾ دو، اين قلعهها حافظ آنهاست ﴿فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا﴾ آنها فكر نميكردند يك مرد الهي پيدا ميشود با اشاره در قلعه را باز ميكند و همهٴ آنها را متواري ميكند فرمود اين كار، كار خدا بود، فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ﴾ اين حرف اول را هميشه ذات اقدس الهي ميزند و دين الهي ميزند در اينجا هم فرمود به اينكه ﴿وَ أَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ اين ﴿مِنْ حَيْثُ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ مناسب است با آن ﴿مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا﴾[6] آنها فكر نميكردند كه شكست ميخورند اينها هم مكّارها فكر نميكردند كه ذات اقدس الهي ريشهٴ اينها را ميكند اين ريشهكن كردن همين طور است، خب.
در اين بخش فرمود به اينكه اينها مكرهايشان اين بود در سورهٴ مباركهٴ «كهف» دارد كه ﴿تُمْلَي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً﴾[7] در سورهٴ مباركهٴ «كهف» و همچنين سورهٴ «فرقان» وقتي مكر آنها را ذكر ميكند ميفرمايد اينها ميگويند كه اين نوشتهها را ـ معاذ الله ـ خداي سبحان نازل نكرده است بلكه يك عدهاي مينويسند و به كسي كه مدّعي رسالت است ميدهند تا او بخواند در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آيهٴ پنج اين است ﴿وَ قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً﴾ گفتند اين دستنوشتهاي است يك عدهاي مينويسند حالا يا از ايران ميآيد يا از حيره ميآيد از يمن ميآيد از جاي ديگري ميآيد چون در خود مكه كاتبان بسيار كم بودند و شناخته شده بودند ميگفتند كه اينها دستنوشتههايي است كه از شهرهاي ديگر ميآيد و كشورهاي ديگر ميآيد و اين ـ معاذ الله ـ مزدور ديگران است و اينها را براي شما ميخواند با اين مكر افراد پيرو خود را فريب دادند.
خداي سبحان ميفرمايد به اينكه ما همهٴ اينها را ريشهكن كرديم، مستأصل كرديم بدون اينكه اينها بفهمند از چه راهي معذّب الهياند ﴿فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَ أَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ اين تنها مسئلهٴ اينكه اينها به زبالهدان تاريخ رفتند نيست اگر انسان بميرد تاريخ مصرفش بگذرد كه عذابش منقطع است ميفرمايد به اينكه ﴿ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ﴾ چون عذاب يوم قيامت بدتر از عذاب دنياست اهتمام اين جريان ﴿يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ باعث شده است كه اين ظرف را مقدّم بياورد نكتهٴ تقديم ﴿يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ بر ﴿يُخْزِيهِمْ﴾ ميتواند اين باشد نفرمود «يخزيهم يوم القيامه» بلكه فرمود: ﴿ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ﴾ درست است در ظرف و جار و مجرور يك اتسايي است كه در متعلقات ديگر نيست اما اين نكته ميطلبد ﴿ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ﴾ براي اينكه همگان را از رسوايي آنها باخبر ميكند و درون اينها را ظاهر ميكند مكر و حيله و اينها را ظاهر ميكند در دنيا ممكن است عذرخواهي كنند، بهانهجويي كنند ولي آنجا چون ﴿تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾[8] است اسرار نهان ميشود.
آنگاه ذات اقدس الهي به اينها ميفرمايد به اينكه شما بتها را همسان خداي سبحان قرار ميداديد، ميگفتند ﴿إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[9] آنها هم اعتراف داشتند كاري كه بايد از خدا بخواهند از بتها ميخواستند ميگفتند اينها مقرّباند اينها شفيعاند بالاستقلال ميفرمايد ﴿أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ﴾ چون شما نه تنها دفاع لفظي ميكرديد بلكه جامعه را منشق كرديد شقّ عصاي امت كرديد جامعه را ارباً اربا [پاره، پاره] كرديد يك شِقّ و يك شَقّ و يك محدوده شدند مسلمانها يك شِقّ و يك شَقّ و يك محدوده شما شدند كفّار مثل اينكه سيل ميآيد منشقّ ميكند كوه را به دو قسمت تقسيم ميكند صحرا را به دو قسمت تقسيم ميكند قسمت سمت راست و چپ يا شمال و جنوب اين را ميگويند منشقّ كرده چنين كاري را ميگويند شقّ عصاي مسلمين.
فرمود شما مشاقّه كرديد يعني كينهٴ شما، عداوت شما باعث چنين شكافي شد يك راهخط كوچكي نكشيديد در جامعه كه شما نظير آن سيل كه درهاي احداث ميكند منشقّ ميكند يك شقّ راست، شقّ چپ شما هم جامعه را اين كار كرديد كه مشاقّه كرديد از بس عنود بوديد خدايانتان، بتهايتان كه شما دربارهٴ آنها مشاقّه ميكرديد كجا رفتند؟ ﴿أَيْنَ شُرَكَائِيَ﴾ آنها كه شريك من قرار داديد اين دنيا در بحثهاي قبل هم اشاره شد از بس رذل است كه يك گوسالهاي را به جاي ذات اقدس الهي مينشانند و از او حمايت ميكنند آن ﴿أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ﴾[10] را به جاي ﴿الْحَيِّ الَّذِي لاَ يَمُوتُ﴾[11] مينشانند خب يك كسي كه مردهٴ غيرزنده است به جاي زندهاي كه هرگز نميميرد قرار ميدهند.
فرمود: ﴿أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ﴾ اينها قدرت حرف ندارند ديگر چون آن روز، روز حرف نيست به اينها اجازهٴ حرف هم نميدهند اجازهٴ عذرخواهي هم نميدهند ﴿لاَ يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ﴾[12] يك گروه فقط آن روز دارند حرف ميزنند، البته وقتي آدم وارد بهشت شد تكليفش روشن است وارد جهنم هم شد تكليفش روشن است اما در ساهرهٴ قيامت خيليها لرزاناند معلوم نيست كه ذات اقدس الهي ميبخشد، نميبخشد حالا محاكمه علني است با محاكمه علني نيست «علي رئوس الاشهاد» آدم را محاكمه ميكنند يا «علي رئوس الاشهاد» محاكمه نميكنند لذا همه ميلرزند و احدي هم حق حرف ندارد هر كسي مشغول كار خودش است و اجتماع آن روز هم كه ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[13] يك اجتماع فردي است زمين كه يقيناً گنجايش اين جمعيت را ندارد زمين را ذات اقدس الهي توسعه ميدهد بعد از اينكه فرمود: ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ﴾[14] ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ انسان هم در يك جايي محشور ميشود كه كساني كه در اطراف او هستند اصلاً شايد نميشناسد اينچنين نيست كه اهل يك شهر را يكجا جمع بكنند كه﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾[15] مردم را با رهبرانشان جمع ميكنند اگر انشاءالله كسي رهبران الهي را قبول كرد كنار هم جمع ميشوند.
در آن روز خيليها ميلرزند ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾ اين جهانلرزه است نه زمينلرزه واقعاً خيليها ميلرزند نميدانم خداي سبحان ميبخشد، نميبخشد محاكمه علني هست يا علني نيست، خب كساني كه سخنرانيها كردند كتابهايي نوشتند مردم از سخنراني و كتابهاي آنها استفاده كردند وارد بهشت شدند خودشان مشكل داشتند مشكلي داشتند اينها علمفروش بودند يا فقهفروش بودند يا تفسيرفروش بودند بالأخره كاسب بودند نه روحاني نه عالم ربّاني واقعاً ميلرزند معلوم نيست آنها رفتند بهشت يا ميروند بهشت و اينها بالأخره گيرند و كاسبكاري كردند.
لذا كسي حق حرف ندارد نه تنها ميلرزند ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾[16] حق حرف هم ندارند حالا يا دهنبسته است يا ذات اقدس الهي اجازهٴ حرف نميدهد حالا اين حرف نزدن، اصل حرف نزدن اصل حرف زدن همه به عنايت الهي و به قدرت خداست منتها گاهي حرف زدن ميشود معجزه گاهي حرف نزدن ميشود معجزه هر دو را ذات اقدس الهي نقل كرده است يك وقتي يك كودكي كه وقت حرفش نيست حرف ميزند در گهواره ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً﴾[17] خب، اين حرف زدن معجزه است يك وقتي يك پيغمبر كهنسالي كه ساليان متمادي مردم را به ارشاد و هدايت موفق كرده است حالا سر پيري زبانش بند ميآيد او زكرياست اين حرف نزدن معجزه است ﴿آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَيَالٍ سَوِيّاً﴾[18].
پرسش...
پاسخ: البته، اين اميدآور است اما خوف محض نيست يأس نيست وقتي انسان وارد كريم ميشود اميد بخشش دارد اما نه در حدّ غرور و در حدّ اميد محض كه خوف در آن نباشد خب انسان از يك سمتي خائف است از يك سمتي اميدوار است بين خوف و رجاست يأس نيست كه بد باشد چون خداي سبحان كريم است از اين طرف خوب هم است بين خوف و رجاست.
غرض آن است كه گاهي حرف نزدن به قدرت الهي است خب زكرياست، پيغمبر است اين همه سخنها را در مدت عمر فرموده اما الآن زبان بند بيايد اگر ذات اقدس الهي بخواهد بند بياورد ميتواند بخواهد بند را باز كند ميتواند منتها دربارهٴ وجود مبارك زكريا(سلام الله عليه) فرمود بخواهي نماز بخواني، ذكر بگويي، عبادت بكني، مناجات بكني زبانت باز است بخواهي با مردم حرف بزني حرف عادي بزني زبانت بسته است اين ذكر ﴿سَوِيّاً﴾ براي همين است اين يك وقتي مشكل فيزيكي يا مشكل طبّي در فضاي دهن و كام و زبان پيدا نشده فرمود: ﴿آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَيَالٍ سَوِيّاً﴾ تو سالم هستي، كاملاً لسانت، حلقت، حنجرهات باز است اما فقط ميتواني ذكر بگويي با خدا سخن بگويي با مردم نميتواني سخن بگويي، خب.
گاهي سخن گفتن معجزه است گاهي زبان بند آمدن معجزه است هر دو به دستور الهي است آن روز تمام زبانها بند ميآيد تنها يك كسي كه خداي سبحان به او اذن ميدهد آن گروه معذورند كه حرف بزنند آنها هم، هم بايد اهل علم باشند كه خدا علمشان را امضا بكند يك، و هم از سهو و نسيان و خطا مصون باشند يعني معصوم باشند دو، لذا غير از اهلبيت(عليهم السلام)، انبياي الهي، معصومان گذشته كسي حق حرف ندارد.
در سورهٴ مباركهٴ «نبأ» فرمود به اينكه ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾[19] حالا اولين و آخرين همه حاضرند و همه ميلرزند يك كسي ميخواهد حرف بزند حرف بزند آن هم اشتباه بكند آن هم در آن روز پس معلوم ميشود به چنين آدمي اجازه حرف نميدهند ديگر اين ﴿قَالَ صَوَاباً﴾ بالقول المطلق بايد صواب باشد نه صواب نسبي نه يعني عمداً اشتباه نميكند ولي سهواً ممكن است حرفش خطا در بيايد خير، گفتار او بالقول المطلق صواب است كسي كه قول او بالقول المطلق صواب است اين معصوم از جهل است و جهالت است و سهو است و نسيان است و مانند آن اين همان انبيا و اوليا و اهلبيت(عليهم السلام) در ميآيند، خب.
فرمود اينها اهل علماند عالمانه سخن ميگويند چطور عالمانه سخن ميگويند يعني علم تجربي دارند يا علم فقه و اصول دارند احكام را ميگويند يا از ارادهٴ ما خبر ميدهند اينها ميدانند كه ما چه تصميم ميخواهيم بگيريم يك همچنين اهل علمياند، خب كدام اهل علم است كه از ارادهٴ خدا باخبر است كه آيا خدا ميبخشد، نميبخشد خودش فرمود به اينكه غير شرك را ممكن است ما ببخشيم ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ﴾ اما ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾[20] شما در كتابهاي كلامي ملاحظه فرموديد جميع گناهان، شرك، الحاد هر گناهي باشد با توبه بخشوده ميشود همهٴ مشركان صدر اسلام بودند كه توبه كردند و شركشان رد شد و خدا هم قبول كرد الآن هم هر مشركي، هر مُلحدي توبه بكند و اسلام بياورد خب يقيناً مقبول است.
اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ﴾ يعني بدون توبه ﴿وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ﴾ يعني بدون توبه اما ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾[21] دربارهٴ آن شرك كه منفي است اما دربارهٴ اين مغفرت بدون توبه ميبخشد نه با توبه چون با توبه شرك هم ميبخشد اما اين به نحو موجبهٴ جزئيه است قضيه محمله است كه در حكم موجبهٴ جزئيه است ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ «من يشاء» چه كسي است خدا ميداند گاهي داشتن آبا و اجداي خوب يا داشتن فرزندان خوب يك فرزند شهيدي، يك فرزند جانبازي بالأخره مشكل پدر را ممكن است حل بكند اما ما چه ميدانيم خدا از چه كسي ميبخشد از چه كسي نميبخشد.
آن بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفهٴ سجاديه هم همين است كه «يا من لا تبدّل حكمته الوسائل»[22] خدايا گرچه فرمودي ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾[23] اما هيچ وسيلهاي مسير حكمتت را عوض نميكند كه ـ معاذ الله ـ كار غير حكيمانه بكني، خب.
پس اين ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ يك مطلبي است قفل شده كليد هم دست خودش است ما از كجا بفهميم كه خدا نسبت به چه كسي ميبخشد نسبت به چه كسي نميبخشد تا كسي مجراي علم الهي نباشد «ان قلوبنا اوعية وكر الله» نباشد ﴿وَ مَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ الله﴾[24] فرمود قلوب ما منشأ ارادهٴ الهي است نباشد خب چه ميداند خدا از چه كسي ميبخشد خب چه ميداند خدا چه تصميمي ميگيرد اين بشود تريبون قيامت ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَي الْكَافِرِينَ﴾.
پرسش...
پاسخ: بله ديگر الآن حرف همين بود كه آن ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ﴾[25] يعني بدون توبه وگرنه شرك را ذات اقدس الهي يقيناً با توبه ميبخشد.
پرسش...
پاسخ: بله ديگر حرف اين بود كه شرك را بيتوبه نميبخشد يك، مادون شرك را بدون توبه ميبخشد دو، اما ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾[26] اين «من يشاء» كليد دست خودش هست و كار حكيمانه هم دارد ما از كجا بفهميم كه خدا از زيد ميگذرد يا نميگذرد لذا همگان بين الخوف و الرجاء هستند آنكه در سورهٴ مباركهٴ «زمر» هست كه فرمود خطاب بكن ﴿قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً﴾[27] كه جمع محلا به «الف» و «لام» است اين با توبه است به دليل اينكه بعدش دارد ﴿أَنِيبُوا إِلَي رَبِّكُمْ﴾[28] آن موجبهٴ كليه با توبه است و درست هم است فرمود: ﴿يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ﴾ چرا؟ چون خدا همهٴ گناهان را ميبخشد شما نگوييد ما پرگناهيم نه راه توبه باز است انابه كنيد ﴿أَنِيبُوا إِلَي رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا﴾ اين چون محفوف به توبه است با موجبهٴ كليه آمده اما آيهٴ سورهٴ «نساء» چون محفوف به توبه نيست به صورت موجبهٴ جزئيه آمده آن هم قضيه محمله ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾، «من يشاء» چه كسي است خب چه ميدانيم چه كسي است لذا همه ميلرزند.
پرسش: مشرك تا مادامي كه مشرك است... برايش معنا ندارد...
پاسخ: خب اين ضرورت به شرط المحمول است ديگر مشرك ميتواند با توبه از شرك در بيايد واجب است بر او كه توبه كند و مؤمن بشود.
پرسش: آن وقت كه مؤمن شد كه ديگر توبه معني ندارد كه؟
پاسخ: نه، با توبه اين مؤمن ميشود از شرك و الحاد بيرون ميآيد وارد حوزه ايمان و اسلام ميشود آنوقت مورد عنايت خداست تا توبه نكرد بخشوده نخواهد شد.
بنابراين هر گناهي حتي شرك با توبه بخشوده ميشود به دليل اينكه اين مشركان صدر اسلام بودند كه مسلمان شدند ﴿الْيَوْمَ﴾ هم هر مشرك و ملحدي توبه كند و اسلام بياورد، اسلامش مقبول است آن را كه ذات اقدس الهي در سورهٴ «نساء» وعده داده است فرمود: ﴿يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ﴾[29] بيتوبه است نه با توبه آنكه در سورهٴ مباركهٴ «زمر» هست كه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً﴾[30] با توبه است به دليل آنكه آنجا دارد ﴿أَنِيبُوا إِلَي رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا﴾[31].
فتحصل جميع ذنوب با توبه بخشوده ميشود يك، بيتوبه شرك بخشوده نميشود دو، بيتوبه غير شرك بخشوده ميشود اما ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ چه كسي است و در چه حالتي است روشن نيست خب در چنين فضايي يك عده تريبون دستشان هست خب اينها حرف ميزنند علم اينها را ذات اقدس الهي در اين آيه امضا كرد ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ صيانت اينها را از خطا در سورهٴ مباركهٴ «نبأ» امضا كرد فرمود به اينكه ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلاَئِكَةُ صَفّاً لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾[32] خب،
حالا ميخواهد حرف بزند اين همان بحثهاي دنيا را ميخواهد مطرح كند يا از ارادهٴ خدا خبر بدهد اين چه علمي است اين يك علم عادي است يا ميخواهد از تصميم خدا در آن روز مردم را باخبر كند اين ميشود سخنگوي خدا اين ميشود لسان الهي اين ميشود ولي خدا اين است.
پرسش: عصمت انبيا و اوليا ...
پاسخ: خب نه البته ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[33] هست ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾[34] هست لواي حمد فقط به دست وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است غرض اين است كه چنين روزي است آن روز، خب.
در آن روز ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ ﴿الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ را كه ذات اقدس الهي مشخص كرده است اين همان علمي است كه ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ﴾[35] فقه حكمت است، اصول حكمت است، تفسير حكمت است، حكمت، حكمت است، كلام حكمت است در صورتي كه درست باشد يك، و در جان پاك بنشيند دو، آن ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ﴾ قبلاً ملاحظه فرموديد حكمت قرآني حكمت مصطلح نيست چه اينكه فقه قرآن هم فقه مصطلح نيست ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾[36] حكمت و كلام را هم شامل ميشود تفسير را هم شامل ميشود فقه و اصول را هم شامل ميشود هم فقه به اصطلاح قرآن غير از فقه مصطح است هم حكمت به اصطلاح قرآن غير از حكمت مصطلح است.
ولي به هر تقدير فرمود خداي سبحان به اينها علم داد اينها جزء كسانياند كه از علم الهي برخوردارند آثار اينها را در سُوَر متعدّد بيان كرد كه اينها نتيجهٴ علمشان چيست در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ 107 فرمود اينها كه به آنها علم داده شد اهل سجدهاند، اهل خضوعاند، اهل خشوعاند و مانند آن ﴿قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّداً ٭ وَ يَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً ٭ وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً﴾[37] اينها اهل خضوعاند، اهل خشوعاند و مانند آن مؤيّد اين همان آيهٴ معروف ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾[38] است.
باز اثر ديگري كه از ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ و اين علم ويژه ياد ميكند اين است كه در قبال ظاهربينان اينها مردم را هشدار ميدهند ميگويند به اينكه آنچه را كه فعلاً دنيا به سَمت اوست اين كمال نيست الآن شما ميبينيد حالا كجا دارند ميروند و بعضي از كشورها را هم متأسفانه به دنبال خودشان ميبرند جايزهها و كمالها براساس همين زدنها و بردنها و مشتزدنها و اينهاست اين را كمال ميدانند پرچم هم بالا ميرود بالأخره يك وقتي جهان بايد بيدار بشود كه راه اين نيست اينها كمال نيست ورزش بسيار چيز خوبي است اما اينها ورزش نيست.
فرمود به اينكه در سورهٴ مباركهٴ «قصص» اينچنين فرمود بعد از اينكه حرف قارون را ذكر كرد فرمود: ﴿فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ﴾[39] قارون با آن جلال و شكوهي كه رفت ﴿قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ ﴿يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ﴾ براي اينكه ﴿إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ﴾ اما ﴿وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾[40] علما حرفشان را به مردم رساندند به اينها گفتند ﴿وَيْلَكُمْ﴾ اين زينت نيست، اين كمال نيست، اين حظي عظيم نيست ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً وَ لاَ يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ﴾ حرف علم آن است كه كمال را بشناسند، فضيلت را بشناسند به مردم برسانند كه دنبال چه چيزي داريد ميگرديد به دنبال چه چيزي داريد ميرويد ﴿وَيْلَكُمْ ثَوَابُ﴾.
در بخشهاي ديگر هم مشابه اين تعبير هست كه كساني كه ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾[41] هستند حرفهاي اساسي براي گفتن دارند هم در دنيا، هم در آخرت در دنيا اين موردهايي بود كه اشاره شده در آخرت آيهٴ 56 سورهٴ مباركهٴ «روم» هست كه فرمود: ﴿وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ﴾ آيهٴ 55 اين بود 56 اين است ﴿وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَي يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ اينها كه از صحنهٴ برزخ وارد صحنهٴ قيامت ميشوند خيال ميكنند كه يك ساعتي بيشتر نماند وقتي وارد آن جريان عظيم قيامت ميشوند برزخ با همهٴ طولاني بودن براي آنها يك ساعت است يك لحظه بيست نيست، خب.
كساني كه علم و ايمان به آنها داده شد ميگويند به اينكه شما مدتها در برزخ مانديد تا روز بعث و الآن روز بعث است اينكه فرمود: ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمَانَ﴾ در موارد ديگري كه ايمان اضافه نشده اثر ايمان هست آن ﴿يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّداً﴾[42] اثر ايمان است ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾[43] اثر ايمان است ﴿وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ﴾[44] اثر ايمان است، پس يا اثر ايمان را ذكر ميكند مثل آن آيات ديگر يا نه خود ايمان را مطرح ميكند مثل آيهٴ 56 سورهٴ روم كه فرمود: ﴿وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَي يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا يَوْمُ الْبَعْثِ﴾ اين آثار پربركت ايمان است.
اما آن سؤالهايي كه شفيع براي اين است كه مشفوععنده بداند و خداي سبحان ميداند لذا شفاعت نزد خدا معنا ندارد اين بايد توجه كرد كه شفيع غير از شاهد است شفيع براي احتجاج نيست، شفيع براي عذرخواهي است و طلب بخشش است شفيع جناح طائر است وقتي كه سائل با شفيع ميرود يعني شما ببخشيد نه اينكه دليل بياورد تا بگوييم مشفوععنده كه ميداند چه حاجت به شفيع اگر شفيع نظير بيّنه بود جاي اين سؤال بود گرچه جواب خاص دارد اما شفيع براي بخشش است و خود خدا هم شفيع است «وآخر من يشفع ارحم الراحمين» سرّش اين است كه خدا هم قاضي است و هم جزا دهنده و هم شفيع كه «وآخر من يشفع ارحم الراحمين» چون ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[45] بعضي از اسماي الهي حاكم بر اسماي ديگر است شفاعت خود خدا به اين است كه عدل خدا با خود اين مجرم به پيشگاه فضل خدا ميروند از فضل خدا گذشت ميطلبند ميگويند به اينكه شما محكمه را اداره كنيد نه ما اگر خداي سبحان محكمه را با عدل اداره كند كار خيليها مشكل است اگر با فضل اداره كند اميد هست اينكه در دعاها خوانده ميشود «اللهم عاملنا بفضلك و لا تعاملنا بعدلك»[46] همين است اين ميشود نحوهاي از شفاعت كه بازگشتش به حكومت فضل الهي است بر عدل الهي.
اما اينكه سارق هم مستكبر است هر سرقتي استكبار نيست بله سرقتهاي كلان راندخواري و مفاسد اقتصادي سر از استكبار در ميآورد اما اين سرقتهاي جزئي كه منشأش ذلت و فقر است اين براساس استكبار نيست، استكبار يك خصيصهاي است كه جاهطلبي را به همراه دارد.
اينها بعضي از سؤالهايي بود كه بايد پاسخ داده ميشود.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[2] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[3] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[4] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[5] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[6] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[7] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 5.
[8] ـ سورهٴ طارق، آيهٴ 9.
[9] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 98.
[10] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 21.
[11] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 58.
[12] ـ سورهٴ مرسلات، آيهٴ 36.
[13] ـ سورهٴ واقعه، آيات 49 ـ 50.
[14] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 48.
[15] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 71.
[16] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 1.
[17] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 30.
[18] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 10.
[19] ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 38.
[20] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 48.
[21] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 48.
[22] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 13.
[23] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 35.
[24] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 29.
[25] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 48.
[26] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 48.
[27] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 53.
[28] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 53.
[29] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 48.
[30] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 53.
[31] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 54.
[32] ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 38.
[33] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 253.
[34] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 55.
[35] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 269.
[36] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 122.
[37] ـ سورهٴ اسراء، آيات 107 ـ 109.
[38] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 28.
[39] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 79.
[40] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 80.
[41] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 56.
[42] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 107.
[43] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 28.
[44] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 80.
[45] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[46] ـ شرح اصول كافي، ج10، ص214.