06 12 2006 4828257 شناسه:

تفسیر سوره نحل جلسه 26 (1385/09/15)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿لاَ جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ (23) وَ إِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ (24) لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاءَ مَا يَزِرُونَ (25) قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَ أَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ (26) ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَي الْكَافِرِينَ (27)﴾

بعد از اينكه فرمود مشكل مشركان حجاز گذشته از آ‌ن انكار علمي، استكبار عملي است فرمود خداي سبحان مستكبرين را دوست ندارد اينها در جاهليت به سر مي‌بردند و اهل انكار و استكبار بودند خصوصيت عصر جاهلي را از اين آيات مي‌شود به خوبي به دست آورد در دورهٴ جاهليت جهل به جاي علم مي‌نشيند و جهل به جاي عقل عملي مي‌نشيند يعني هم جهل به جاي علم در بخش انديشه و جزم مي‌نشيند هم جهل به جاي عقل عملي در بخش انگيزه مي‌نشيند.

فرمود اينها مستكبرند، استكبار از آن گناهاني است كه كتمانش دشوار است يك وقت است يك كسي مبتلا به يك گناهي است مي‌تواند احياناً آن را كتمان كند در خلوت انجام بدهد گاهي انجام بدهد گاهي انجام ندهد و مانند آن اما خوي استكبار اصلاً يك گناه علني است كتمان‌پذير نيست عالمان فن اخلاق گفته‌اند به اينكه خطر استكبار همين است كه اصلاً انسان نمي‌تواند اين شعلهٴ سركش را خاموش كند يا پنهان كند بالأخره اين برتري مي‌طلبد آن وقت برتري‌طلبي را چگونه انسان مي‌تواند كتمان بكند اين خطر در استكبار هست لذا يا تجاوز مالي دارد يا تجاوز فرهنگي دارد يا تجاوز مرزي دارد اين نمي‌تواند آرام بنشيند اينكه نظير غيبت نيست كه اگر مخاطبي پيدا كرد غيبت كند يا نظير سرقت نيست كه اگر مالي گيرش آمده بدزدد يا نظير خيانت نيست كه اگر امانتي به او دادند خيانت كند اين خوي برتري‌طلبي است اين خطر در جاهليت هست اين مطلب اول.

مطلب دوم اين است كه چون اين خوي، خوي كتمان‌پذير نيست اينها هم در بخشهاي فرهنگي كار كردند هم در بخشهاي نظامي هم در بخشهاي ديگر نضربن حارث را آن طوري كه قرطبي نقل مي‌كنند فرستادند به حيره تا كتاب كليله و دمنه و اينها را پيدا كند و قصهٴ برهمن و بودا و اينها را بگيرد و بياورد بخواند عده‌اي را هم فرستادند به ايران بخشهاي رستم و اسفنديار و اينها را گرفتند بردند در حجاز گاهي براي اينها قصه‌هاي فرهنگي كليله و دمنه را مي‌خواندند گاهي براي اينها داستان رستم و اسفنديار را مي‌خواندند بعد به افراد ساده‌لوح هم مي‌گفتند كه ﴿سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَاأَنْزَلَ اللّهُ[1] كه در سورهٴ «انعام» گذشت.

فرستادن نضربن حارث به حيره براي آوردن كليله و دمنه كار همين مستكبران است اينها در داخل، داخل حجاز اين مسموميت را ايجاد كردند كساني كه از خارج حجاز وارد حجاز مي‌شدند در مراسم حج عمره در موسم حج مخصوصاً تقريباً شانزده راه شناخته شده داشت اينها شانزده مبلّغ فراهم كردند در اين شانزده راه گماردند تا مسافريني كه از دور و نزديك وارد مكه مي‌شوند از آنها سؤال مي‌كنند خبر چيست اينكه پيدا شده با بتها و بت‌پرستها و اينها مبارزه مي‌كند اين كيست اين چيست، چه چيزي آورده ﴿قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ اينها هم براي مصرف داخلي نضربن حارث را فرستادند تا با كليله و دمنه و جريان رستم و اسفنديار و امثال ذلك سر اينها را سرگرم كنند وقتي كه اينها از بزرگ‌ترها سؤال مي‌كردند ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ مي‌گويند هيچ چيزي نازل نشده يك داستانهايي است ما قصه كليله و دمنه و رستم و اسفنديار را مي‌گوييم اين داستان نوح و ابراهيم و موسي و عيسي را مي‌گويد اين هم همان است ـ معاذ الله ـ اين براي داخلي.

براي زائران و مسافراني كه از راههاي دور و نزديك وارد مكه مي‌شدند اين شانزده راه شناخته شده را انتخاب كردند شانزده نفر را براي اين شانزده راه گذاشتند كه سر راه اينها را مي‌گرفت آنها هم مي‌گفتند كجا مي‌خواهي بروي مكه چه خبر گفتگويي داشتند مي‌گفتند مكه خبري نيست فقط يك كسي آمده داستان‌سرايي مي‌كند مي‌گوييد من از طرف خدا آمدم اساطيري آورده ـ معاذ الله ـ اين خطر استكبار است «الاستكبار ما هو» يعني اين «المستكبر من هو» يعني اين، اين براي اين.

خاصيت عصر جاهليت اين است كه انسان كار غيرعلمي را به حساب علم چون هيچ كسي با علم بد نيست هيچ كسي با عقل بد نيست آن كسي هم كه كار غيرعلمي مي‌كند «يحسب انه يفعل علما» ﴿يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً[2] كار غيرعلمي را عالمانه مي‌داند خيال مي‌كنند اين كار، كار خوبي است هيچ كسي از شرم خوشش نمي‌آيد خيال مي‌كند اين خدمت است خيال مي‌كند اين خير است منتها چون جاهل مقصر است معذور است البته بعضي از آنها كه جزء ائمه كفر بودند عالماً عامداً اين كار را مي‌كردند آن كسي كه جاهل مقصر هم است در حكم عامد است ديگر.

در عصر جاهلي هر كاري كه انجام مي‌گيرد بوي بد جاهليت را دارد اينكه شما ملاحظه مي‌فرماييد در بين مفسّران اختلاف نظر هست كه اين ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ مفعول باواسطه است براي چه كاري براي ﴿لِيَحْمِلُوا﴾ مفعول باواسطه است براي ﴿لِيُضِلُّوا[3] مفعول باواسطه است يا متعلّق است به آن دنبالهٴ ﴿هُمْ﴾ ﴿يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ اين سه نظر هست و هر سه حق است سرّش اين است كه در فضاي جاهليت آن كسي كه فريب مي‌خورد براساس جهل است آن‌كه فريب مي‌دهد براساس جهل است آن‌كه بار زايد را بعدها بايد بكشد براساس جهل است اين آيه نوراني ملاحظه بفرماييد فرمود: ﴿إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ﴾ حالا مستكبرين را دارد سيرهٴ و سنّت مشئوم اينها را دارد بازگو مي‌كند مستكبرين كساني‌اند كه اينجا ديگر اسم فاعل نيست به وزن اسم فاعل است باب استفعال است ولي اينها صفت مشبهه هستند نه اسم فاعل كه معني حدوثي داشته باشند معناي بقايي دارند اينها صفت مشبهه‌اند در حقيقت.

اين ﴿وَ إِذَا قِيلَ﴾ تكرار را مي‌رساند يعني هر وقتي از آنها سؤال بشود در مكه چه خبر مي‌گويند هيچ يك افسانه‌گويي در آمده نه يك بار از اينها سؤال بكنند ﴿وَ إِذَا قِيلَ﴾ از اينها سؤال بشود كه ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ﴾ اينكه پيامبر است و مدّعي است كه ذات اقدس الهي وحيي بر او نازل كرده اين چيست قصه‌اش چه چيزي است؟ مگر هيچ وحيي نيست ـ معاذ الله ـ نبوت و رسالت در كار نيست يك مشت افسانه است كه او دارد مي‌گويد ما هم از اين افسانه‌ها داريم اين تكرار را مي‌رساند ﴿وَ إِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ براي اينكه اين بهانه را توجيه كنند هم سفري به ايران كردند هم سفري به حيره كردند هم كليله و دمنه را فراهم كردند هم داستان رستم و اسفنديار را تهيه كردند و سرگرم كردند مردم حجاز را.

از نظر خطري كه مبتلا شدند آن هم همين طور است آن آيه اين است ﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ يك، ﴿وَ مِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم﴾ دو، اين ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ به سه ضلع بر مي‌گردد و هر سه هم درست است چون عصر، عصر جاهليت است ﴿يُضِلُّونَ﴾ عده‌اي را كه عالم نيستند اين درست است ﴿يُضِلُّونَ﴾ عده‌اي را در حالي كه نمي‌دانند دارند چه كار مي‌كنند خيال مي‌كنند كار فرهنگي مي‌كنند خيال مي‌كنند خدمت مي‌كنند اين هم درست است ﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ نمي‌دانند چه باري را بايد بكشند اين هم درست است، زيرا وقتي فضا، فضاي جاهلي بود همهٴ اضلاعش جهل است ديگر آن‌كه فريب مي‌خورد براساس جهل تقصيري است با اينكه كسي آمده معجزه آورده فرموده همان طوري كه نفس كشيدن بر شما واجب است استنشاق از هوا واجب است تحصيل علم هم واجب است «طلب العلم فريضة»[4] فرمود برو تا چين هم كه شد بايد برويد ياد بگيريد با معجزه آمده حرفي زده تثبيت كرده و گفته اين كار واجب عيني است بر شما بخشي از علوم البته واجب كفايي است اما اصل ياد گرفتن و مسائل اعتقادي را مستدل ياد گرفتن واجب عيني است ديگر براي اينكه از اين جهل نجات پيدا كنند.

آن وقت اگر بين اين مفسّران بزرگوار اختلاف هست كه اين ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ مفهوم واسطه است براي چه اين نزاع در صورتي است كه عصر، عصر علمي باشد حالا معلوم نيست كه يكي از اينها كه جاهل‌اند آن جاهل كيست ولي در فضاي جاهليت همهٴ كارها براساس جهل است و هر سه كار هم درست است آن‌كه فريب مي‌خورد براساس جهل تقصيري است آن‌كه فريب مي‌دهد براساس جهل تقصيري است آن‌كه بار خود و بار ديگران را مي‌كشد و حمل مي‌كند براساس جهل تقصيري است ﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ اين ﴿كَامِلَةً﴾ براي اينكه ذات اقدس الهي نسبت به يك عده عفو، تخفيف، شفاعت دربارهٴ برخي هم «وآخر من يشفع ارحم الراحمين» اينها هست اما نسبت به يك عده فرمود ﴿لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ[5] خب پس اين مستكبرين چه تخفيفي چه كسي از اينها شفاعت مي‌كند چه كسي عفو مي‌كند اينها را ذات اقدس الهي عفو نمي‌كند فرشتگان الهي عفو نمي‌كنند انبيا و اوليا عفو نمي‌كنند براي اينكه اينها ضالّ مضلّ‌اند اينها يك خطري براي جامعه هستند كه درمانش دشوار است خب، پس ﴿كَامِلَةً﴾ هستند.

اما آن آن اصلي كه گفته شد ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ[6] اين درست است شفاعت، تخفيف، عفو اينها با اين آيه مخالف نيست براي اينكه اين آيه را بر مي‌دارد آيه‌اي كه در سورهٴ «انعام» بود در سورهٴ «اسراء» هست در ساير سور هست كه ﴿لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي[7] آن مي‌گويد هيچ كسي بار ديگري را با حفظ اينكه بار اوست بر نمي‌دارد اما اگر كسي ذات اقدس الهي بار كسي را عفو كرد اين حاكم بر اوست اصلاً بار نيست اگر ذات اقدس الهي عفو كرد تخفيف داد يا مورد شفاعت اهل‌بيت(عليهم السلام) قرار گرفتند يا مورد شفاعت مسجد قرار گرفت، مورد شفاعت قرآن قرار گرفت اصلاً وِزر نيست تا ما بگوييم اين وِزر را ديگري حمل مي‌كند اگر وِزر باشد و ديگري حمل بكند آن وقت با آيه ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾ سازگار نيست با ﴿لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾ سازگار نيست چون ﴿وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ[8] يعني هر كسي نتايج خودش را بايد ببيند الآن با اينكه وِزر او هست نمي‌بيند ديگري دارد مي‌بيند اين هم با ﴿وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾ سازگار نيست هم با ﴿لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ﴾ سازگار نيست اما اصلاً اگر وِزر نباشد برداشته شده باشد نه او مي‌بيند نه ديگري حمل مي‌كند لذا اين اصل به هيچ وجه قابل تخصيص و اينها نيست.

اما در موارد غيبت اين بحثش هم قبلاً گذشت در موارد غيبت كه حسنات كسي به ديوان اعمال كسي منتقل مي‌شود اين هم حاكم است بر اين اطلاق چرا؟ براي اينكه اگر كسي غيبت كرده ديگر عمل حسنهٴ او، عمل او نيست تا در قيامت بگويد اعتراض كند به اينكه من فلان كار خير را كردم چرا نمي‌بينم با اطلاق آيهٴ ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ[9] سازگار نيست به او مي‌گويند كار تو نيست تو يك معامله‌اي كرده‌اي مثل كسي در مسائل مالي يك معامله‌اي كرده بعد وقتي حسابرسي كند بگويد اين مال من كجاست؟ خب مي‌گويند تو فروختي اينجا هم در قيامت اگر بگويد به اينكه اين حسنه من كجاست مي‌گويند تو فروختي، تو معامله كردي آبروي كسي را بردي خب اين در برابر آن اين حسنهٴ تو را به او مي‌دهند اين آن آيه، آن حديث شريف، آن ادله حاكم بر اطلاق ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾ هست اصلاً عمل او نيست.

بنابراين اين اصل همچنان محفوظ است و باقي است اين مستكبران اهل تحقيق نيستند، اهل عفو نيستند، اهل شفاعت نيستند لذا ﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ ديگران خب گناهي دارند گاهي مورد عفوند گاهي مورد تخفيف‌اند، گاهي مورد عفو يعني رأساً برداشته بشود تخفيف يعني باشد ولي مقداري از آن كم بشود شفاعت هست و مانند آن البته شفاعت نسبت به مرتضي‌الدين است ﴿وَ لاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي[10] آن كسي كه مرتضي‌الدين است مشفوع‌له است چه كسي مرتضي‌الدين است؟ كسي كه دين خداپسند را قبول كند، دين خداپسند چيست همين ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً[11] دين خداپسند اسلام است خب آن مشرك چون دين خداپسند ندارد مرتضي نيست مرتضي‌الدين نيست وقتي مرتضي نبود مشفوع‌له نيست وقتي مشفوع‌له نبود شفاعت هم دربارهٴ او اصلاً اثر نمي‌كند چون اين ذوات مقدس انبيا و اولياي الهي(عليهم السلام) از كسي شفاعت مي‌كنند كه مرتضي‌الدين مرتضي‌المذهب باشد نزد ذات اقدس الهي ﴿وَ لاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي﴾، خب.

پس خوي استكبار آثار آن است عصر جاهليت هم اثرش اين است ﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاءَ مَا يَزِرُونَ﴾ كسي كه سنت سيّئه بگذارد اين خطر را دارد چه اينكه اگر سنّت حسنه بگذارد آن بركت را دارد كه «من سنّ سنّة حسنة»[12] هم ثواب اصل عمل را دارد و هم تا آن سنّت هست ديگران ثواب مي‌برند و مشابه آن را اين شخص سنّت‌گذار ثواب مي‌برد اين را هم قبلاً ملاحظه فرموديد كه فرق بين سنّت و بدعت اين است كه سنت با هيچ حكمي از احكام الهي مخالف نيست يك، مطابق با اطلاقات و عمومات است دو، قصد ورود و تشريح هم نيست سه، در چنين فضايي مي‌شود سنّت، حالا درختكاري روايات فراواني به نحو اطلاق دارد كه درختكاري فضيلت دارد و كسي درخت تشنه را سيراب بكند گويا مؤمن را سيراب كرده است و مانند آن.

اما اگر كسي سنت بگذارد كه در فصل مثلاً طليعهٴ بهار كه گياهان دارند از خواب بيدار مي‌شوند جمعيتي حركت بكنند يك هفته درختكاري بكنند اين را سنت قرار بدهد اين مخالف با هيچ دليلي نيست يك، با اطلاقات هم موافق است دو، قصد ورود هم كه ندارند اين سه، اگر اين سه ضلع فراهم شد مي‌شود سنّت حسنه كسي به اين قصد نمي‌رود كه ـ معاذ الله ـ بگويد در اسلام مستحب است كه فلان تاريخ، فلان هفته انسان درختكاري بكند خب اين را كه نمي‌گويد كه مي‌گويد چون درختكاري مستحب است و سيراب كردن نهال بر طبق اطلاقات مستحب است ما اين هفته را اين كار را مي‌كنيم نظير سنتهايي كه ياد شده اما اگر چيزي با اطلاقات مخالف بود مخصوصاً با نصّ خاص مخالف بود خب آن مي‌شود بدعت نظير اينكه نماز مستحبي را كسي به جماعت بخواند خب اين با سنت مخالف است اين با روايت مخالف است اين مي‌شود بدعت.

پس فرق بدعت اين است كه مخالف با شريعت باشد فرق سنت اين است كه با خطوط كلي يا اطلاق عموم موافق باشد يك، و نصّ خاصي هم تخصيص نداده باشد دو، و قصد ورود هم در كار نباشد سه، اين مي‌شود سنت آن مي‌شود بدعت.

حالا در اين بخش ذات اقدس الهي فرمود به اينكه اينها كه اين كار را مي‌كنند نه تنها تخفيفي براي عذاب اينها نيست خزي دنيا هم دارند خزي آخرت هم دارند برخيها مي‌گويند ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً[13] اما اين مستكبران ﴿لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ[14] اين مضمون در آيات قرآن كريم كم نيست كه اينها هم رسواي دنيايند هم رسواي آخرت سرّش اين است كه آن كسي كه برتري‌طلب است يك اعتلا و بزرگي كاذبي را نشان مي‌دهد اين يك، وقتي بزرگي كاذب بود كوچكي مي‌شود حق، صادق، چرا؟ چون طرفين كه نمي‌شود هر دو خلاف باشد كه اگر بزرگي كسي و عزّت كسي كاذب بود خب ذلّت او صادق است ديگر آن‌كه ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ[15] يك عزيز بي‌جهت است براساس گناه مي‌خواهد عزيز بشود پس عزّت او كاذب است اين يك، وقتي عزّت او كاذب شد ذلّت او صادق است او حقيقتاً ذليل است اين دو، در دنيا كه حقايق روشن نيست كتمان‌پذير است آخرت كه ظرف ظهور حق است آنچه باطل است رخت بر مي‌بندد آنچه حق است ظهور مي‌كند سه، عزّت اينها از بين مي‌رود ذلّت اينها ظهور مي‌كند چهار، لذا مي‌فرمايد ﴿تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهونِ[16] اينها غير از سوخت و سوز جهنم رسوا هم مي‌شوند عذاب مهين، عذاب هون اين براي رسواييشان هست براي اينكه اين بزرگي‌شان دروغ بود كوچكي‌شان راست است اگر كوچكي‌شان راست است آن نشئه‌اي كه راستها و صادقها و حقها ظهور مي‌كند بايد ظهور بكند ديگر لذا فرمود ﴿لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ[17] اين مضمون هست.

اينها هم اين‌چنين‌اند فرمود اين مستكبران كه جهادها هم با اينها كار دارد دفاع در اسلام هم با اينها كار دارد نه با آن طبقهٴ ستمديده رهبران الهي مي‌خواهند با مردم با اين اتباع هماهنگي كنند حرفشان را به اين اتباع برسانند اينها نمي‌گذارند تمام جنگها اين است كه جلوي مستكبران را بگيرند ولي در اسلام جنگي با مستضعف و با اتباع نيست منتها حالا آنها اگر خودشان را مثل اينها قرار دادند البته حكم اينها را پيدا مي‌كنند.

فرمود به اينكه اينها اين كارها را انجام دادند ﴿قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود به اينها اعلام بكن اينها تازه مستكبر نيستند كه در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» هست كه آن آياتش را باز قبلاً براي يك مناسبتي خوانده شد فرمود به اين صناديد قريش به سرمايه‌داران مكه بگو ما كساني را قبل از اينها خاك كرديم كه ﴿مَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ[18] اين دنيا خيلي سابقه دارد خيليهايش ماقبل تاريخ است فرمود يك عده‌اي را ما خاك كرديم كه اين سرمايه‌دارهاي حجاز يك دهم ثروت آنها را ندارند ﴿وَ مَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ[19] آخر اينها به چه چيزي مي‌نازند؟ چه اينكه در جريان قارون هم فرمود به اينكه اين قارون نمي‌داند كساني قبل از او بودند كه ﴿أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً[20] ﴿أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً[21] بودند اين قاروني كه ﴿مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ[22] اين دنباله‌روي كساني است كه قبلاً بيش از او داشتند خب پس يك تاريخ مدوّني يك تاريخ مشخصي كه سرمايه‌داري از كجا شروع شد استكبار از كجا شروع شد چقدر سرمايه داشتند اينها كه نبود فرمود: ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ[23] اينها كه در دامنه‌هاي كوه ويلا نمي‌ساختند اينها كوه را تبديل به ويلا مي‌كردند بالأخره خانهٴ حجري دوامش بيشتر است استحكامش بيشتر است ﴿تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً فَارِهِينَ[24] اينها را فرمود ما خاك كرديم ديگران كه در عصر شما هستند در دامنه‌هاي كوه ويلا مي‌سازند آنهايي كه ما خاكشان كرديم اينها كوه را ويلا كردند اينها سنگهاي كوه را، كوههاي سنگي را مي‌تراشيدند به صورت قصر مجلّل در مي‌آوردند خانه‌هاي وسيع در مي‌آوردند اتاقهاي وسيع در مي‌آوردند ﴿تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً فَارِهِينَ﴾ فرمود ما همه اينها را از بين برديم.

اينجا مي‌فرمايد به اين مستكبران بگو اينها حالا ازهر گاهي حيره مي‌روند گاهي ايران مي‌روند گاهي راههاي مكه را مي‌بردند تا مردم بگويند ﴿قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ اما ﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾ اينها بالأخره يك بنياني دارند ديگر، يك مكتبي دارند، يك مؤسسه‌اي دارند مؤسسهٴ فكري، فرهنگي دارند يك دستوري دارند ذات اقدس الهي وقتي بخواهد اين خانهٴ ستم را خراب كند كه از سقف، از بام نمي‌آيد يك، از سقف نمي‌آيد دو، دستور خدا از ديوارها و ستونها نمي‌آيد سه و چهار، تا اينها فرار كنند فرمود ما اگر خواستيم يك گروهي را بگيريم فرمان الهي، عذاب الهي از آن پايه شروع مي‌كند ﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾ از آن قاعده‌ها از آن پايينها ما پايه را سست مي‌كنيم ﴿فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَ أَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ اينها دفعتاً نشستند مي‌بينند سقف ريخت.

اينها را ما اين طور از بين برديم مستكبران معاصر را هم اين طور از بين مي‌بريم ﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم﴾ ﴿فَأَتَي اللَّهُ﴾ نظير ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ[25] است كه در صدر همين سوره بود آنجا چون داشت ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ﴾ آيه اول همين سورهٴ «نحل» اينجا ﴿فَأَتَي اللَّهُ﴾ يعني ﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾ آن وقت وقتي پايه را ذات اقدس الهي ويران كرد ﴿فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَ أَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ اگر از بام و سقف آمده بود مي‌فهميدند اگر از جدار و ستون آمده بود مي‌فهميدند اگر از كف و سطح آمده بود مي‌فهميدند اما از پايه‌هاي مستور آمدند كه نفهميدند از كجا دارند ويران مي‌شوند دفعتاً زير آوار دفن شدند.

شاين براي دنياي‌شان ﴿ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ﴾ كه اين معلوم مي‌شود كمال عذاب است هم در دنيا، هم در آخرت كه اين مي‌تواند تبييني باشد براي ﴿أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ ﴿ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ﴾ آن‌گاه ذات اقدس الهي يا مأمور الهي به اينها مي‌گويد ﴿أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ﴾ شما كه در دنيا بوديد مشاقّه داشتيد محاربه داشتيد محادّه داشتيد ﴿مَن يُحَادِدِ[26] شامل حال شما بود ﴿من يحارب﴾ شامل حال شما بود ﴿مَن يُشَاقِ[27] شامل حال شما بود بخشي در سورهٴ مباركهٴ «حشر» است بخشي در سورهٴ مباركهٴ «مائده» است شما محارب بوديد شما مشاقّه داشتيد شما محاده داشتيد خب اين حدبندي شما، تجاوز شما به حدود الهي، اين محاربه شما با احكام الهي، اين مشاقّه شما با قوانين الهي براي تقويت بت‌پرستي و رعايت حرمت بتها بود خب آن بتها كجايند كه شما دربارهٴ آنها اين همه مشاقّه داشتيد؟ ﴿أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ﴾ اينها خاموش‌اند.

اين را يك سؤالي است كه در قيامت اينها قدرت جوابي ندارند يك وقتي است يك كسي قدرت جواب ندارد مي‌خواهد عذرخوابي بكند كه از نظر رواني يك مقدار آرام بشود ﴿لاَ يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ[28] خب به يك آدم تبهكار اجازهٴ عذرخواهي هم ندهند يك عذاب روحي است ديگر فرمود ما در روز قيامت دهن اينها بسته است ﴿نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ﴾ اينها اجازهٴ عذرخواهي هم ندارند چون در دنيا هر چه خواستند اين دهن را باز كردند و گفتند در دنيا هر چه خواستند از اين دهن گرفتند ديگر حالا دهنشان بسته است بعد فرمود نه تنها دهن اينها بسته است خيليها هستند كه بي‌گناه هم هستند ولي فرمان سكوت مطلق در قيامت حاكم است فقط يك عده حق حرف دارند.

اين چه مقامي است اولين و آخرين همه خفّه هيچ كس حق حرف ندارد مگر اين چهارده نفر چه كسي هستند اينها چه چيزي هستند اينها؟ حالا نگاه كنيد اينها كه حق حرف ندارند چون ﴿نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ[29] ديگران كه بي‌گناه‌اند آنها هم حق حرف ندارند آخر فقط خدا دارد حرف مي‌زند آن روزي كه ظهور كامل قدرت الهي است احدي حق حرف ندارد آنها كه دهن بسته است كه فواضح ديگران كه دهن بسته نيستند مؤمن‌اند، آدم خوبي‌اند، عالم‌اند، عادل‌اند، فقيه‌اند، حكيم‌اند، متكلم‌اند، در دين خدمتها كردند اينها هم حق حرف ندارند وقتي خدا دارد حرف مي‌زند هيچ كس حق حرف ندارد فقط همين چهارده نفر حق حرف دارند.

در سورهٴ مباركهٴ «نبأ» دارد كه 38 ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلاَئِكَةُ صَفّاً﴾ اين ملائكه هم حق حرف ندارند تا اجازه بيايد ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ﴾ خدا غريق رحمت كند سيدنا الاستاد را عصمت را از اينجا استفاده مي‌كنند مي‌فرمايند ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ﴾ خب اولين و آخرين حاضرند روح و ملائكه هم صف بستند يك عده كه دهن‌بسته‌اند كه اصلاً به اينها مي‌گويند ﴿اخْسَئُوا[30] يك عده هم كه دهنشان بسته نيست جزء بزرگان دين‌اند، علمايند، حكما‌يند، فقهايند، مراجع‌اند، عدول‌اند، شهدايند اينها هم حق حرف ندارند يك عده هم ملائكه‌اند اينها هم حق حرف ندارند تا اذن صادر بشود، اذن را به چه كسي مي‌دهند ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾ از اين ﴿قَالَ صَوَاباً﴾ سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) عصمت مي‌فهمند، مي‌فرمايند حالا آن روز اگر كسي اشتباه بكند، بخشوده نيست به چنين آدمي اجازه نمي‌دهند خب بالأخره كسي كه حرف مي‌زند ممكن است در حرفش اشتباه بكند ديگر يا بدفهمي داشته باشد حرف غيرعالمانه بزند عمدي در كار نيست ولي يا حرفش غيرعالمانه است يا براساس سهو و نسيان است اگر غيرعالمانه بود صواب و صحيح نيست اگر سهو و نسيان بود صواب و صحيح نيست فقط صواب بگويد، خب كسي كه فقط صواب مي‌گويد معصوم است ديگر.

بيان سيدنا الاستاد ذيل همين آيهٴ محل بحث كه ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ فرمود منظور از اينها معصومين اهل‌بيت عصمت و طهارت‌اند اينها هستند كه مي‌توانند بگويند بعد مي‌فرمايد كه ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ كه اينها تنها اينها نيستند فرمود بله، ما نمي‌گوييم ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ در اينها استعمال شده ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ يك معناي مطلقي دارد درست است اما اينجا «لخصيصة المقام» مي‌گوييم منظور از اين ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ اهل‌بيت‌اند، معصومين‌اند اينها كساني‌اند كه فقط حق حرف دارند يك، و درست مي‌گويند دو، يعني اشتباه نمي‌كنند ديگر حق حرف فقط به اينها داده شده

البته اين بحث مبسوطش را در سورهٴ «اعراف» دارند وقتي كه در جريان اعراف بهشتيها وضعشان مشخص، جهنميها وضعشان مشخص، اصحاب اعراف وضعشان مشخص، اين اصحاب اعراف خود ائمه(عليهم السلام)‌اند كه به فرمان الهي اجازه مي‌دهند، دستور مي‌دهند بگويند شما اينهايي كه وضعشان روشن نيست ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ[31] آنجا هم ايشان دارند به اينكه در قيامت كه احدي حق حرف ندارد فقط معصومين حق حرف دارند اينجا هم مي‌فرمايد كه فقط اينها حق حرف دارند بعد مي‌فرمايند نمي‌گوييم ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ در قرآن هر جا استعمال شده منظور ائمه‌اند البته ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ جاي ديگر مصادق ديگر هم دارد اما اينجا به قرينةالمقام منظور از ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ كسي است كه «لا يفعلون الا الحق» «لا يتكلمون الا بالحق» «لا يقولون الا الحق» اين را در ذيل اين آيه دارند، خب.

﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ خب اينها را كه مي‌گويند از آن جهت كه «خليفة الله»‌اند مي‌گويند ديگر از طرف خدا دارند مي‌گويند بر فرض كسي بخواهد حرف بزند بايد حرف خودش را بزند نه حرف اين روز را قانون قيامت چيست؟ اينها دارند مي‌گويند اينها دارند قانون قيامت را مي‌خوانند كه امروز كفار رسوايند و اين حرف كيست؟ حرف خليفهٴ خداست ديگر ﴿إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَي الْكَافِرِينَ﴾.

حشر همه ان‌شاءالله با انبياي و اولياي الهي.

«و الحمد لله و رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 93.

[2] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 104.

[3] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 88.

[4] ـ كافي، ج1، ص30.

[5] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 162.

[6] ـ سورهٴ زلزله، آيهٴ 7.

[7] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 164.

[8] ـ سورهٴ زلزله، آيهٴ 8.

[9] ـ سورهٴ زلزله، آيهٴ 7.

[10] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 28.

[11] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.

[12] ـ فصوص المختاره، ص136.

[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 201.

[14] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 33.

[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 206.

[16] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 93.

[17] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 33.

[18] ـ سورهٴ سباء، آيهٴ 45.

[19] ـ سورهٴ سباء، آيهٴ 45.

[20] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 78.

[21] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 34.

[22] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 76.

[23] ـ سورهٴ فجر، آيات 7 ـ 8.

[24] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 149.

[25] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 1.

[26] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 63.

[27] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 4.

[28] ـ سورهٴ مرسلات، آيهٴ 36.

[29] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 65.

[30] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 108.

[31] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 49.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق