اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ عَلَي اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْهَا جَائِرٌ وَ لَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ (9)﴾
مطالبي كه يا مربوط به آيات قبلي است يا جواب سؤالهاي قبلي است، يكي اين است كه اين «باء» در ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾[1] همان طوري كه اشاره شد نميتواند سببيه باشد كه خداوند عالم را به سبب حق خلق كرد، زيرا اين حق يا خود اوست يا غير او، خود او اگر باشد تكرار است بيحاصل خدا خود خالق است آن وقت بگوييم خداي خالق به سبب خودش خلق كرد و اگر غير باشد كه ذات اقدس الهي در اصل آفرينش منزّه از سبب است كه به سبب چيزي عالم را خلق بكند خب خود آن چيز هم كه جزء عالم است و مخلوق اوست، لذا اين ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ به همين معنا خواهد بود كه اين به نحو احق مثل اينكه ميگوييم اين را به نحو احسن خلق كرد يعني ساختارش حق است، نظامش حق است، راهش حق است، مقصدش حق است نظير اينكه گفته شد مسجد قبا «عليالتقويٰ» است اين تقوا جزء مصالح ساختماني مسجد نيست يعني ساختار اين مسجد حق است ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ﴾[2] يا ميگوييم فلان شخص مؤمن نظام زندگياش را بر حق استوار كرد ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي تَقْوَي﴾ اين دو آيه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» گذشت كه هم دربارهٴ مسجد قباست و هم دربارهٴ مردان الهي آيهٴ 108 و 109 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين بود ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾ در آيهٴ بعد دارد ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي تَقْوَي مِنَ اللّهِ﴾ اگر يك وقتي خواستيم بگوييم اين بنا مستحكم است، ميگوييم بر بتون است و آهنهاي مستحكم است و اينها، اگر خواستيم بگوييم اين شخص متزلزل نميشود، ميگوييم بنيان زندگي اين مرد الهي بر تقواست يا آن مؤسسه بر تقوا نهاده شده عالم به حق نهاده شده ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾[3] يعني «اسس العالم علي الحق» و ذات اقدس الهي هم خود را قائم به قسط معرفي كرده است در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» كه ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلاَئِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾[4] او مقسطانه و قائم به قسط نظام هستي را به بار آورد و احداث كرد.
بنابراين معناي ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ اُولي همين است كه ساختار عالم حق است، دربارهٴ آفرينش انعام آيات فراواني است كه بخشي از آن آيات در همين سورهٴ مباركهٴ «نحل» است كه انشاءالله ميخوانيم يك مقدار هم در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» و «زمر» هست. آنهايي كه در سورهٴ «نحل» هست ديگر اشاره نميكنيم چون به خواست خدا در آيندهٴ نزديك به آنها ميرسيم، ولي آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» است آيهٴ 21 از سورهٴ «مؤمنون» اين است ﴿وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَ لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾ چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «زمر» هم آيهٴ شش سورهٴ «زمر» اين است كه ﴿وَ أَنزَلَ لَكُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِن بَعْدِ خَلْقٍ﴾ كه در سورهٴ «زمر» سخن از انزال انعام است، انزال هم به معني خلقت نيست، انزال را در همان اوايل سورهٴ مباركه «حجر» ملاحظه فرموديد كه هيچ موجودي نيست، مگر اينكه در مخزن الهي سابقه دارد و از مخزن الهي به نحو تجلّي و نه تجافي تنزّل كرده به عالم طبيعت رسيده است كه فرمود: ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[5] دربارهٴ انعام هم اين گاو و گوسفند و شتر و اينها بخش قابل توجّهي از آيات الهي مربوط به كيفيت پيدايش شير شفاف از دو جدار آلوده است بين فَرْث و لوث، بين فرَث و دم، اين ﴿مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَّبَناً خَالِصاً﴾[6] اين از اعجازهاي خلق الهي است كه يك جدارش لوث است يك جدارش دم، بين اين خون و اين آلودگي اين شير شفاف را و صاف را و طيّب و طاهر را بيرون ميآورد، روي اين جهت خيلي تكيه ميكند هم در سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه انشاءالله در پيش داريم و هم در سورهٴ مباركه «مؤمنون»، اما آنكه فرمود: ﴿وَ يَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[7] اين مربوط به آيندهٴ محض نيست، چون فعل مضارع هم حال را شامل ميشود هم آينده را فرمود به اينكه اين انعام و حيوانات را كه شما در حجاز و امثال حجاز ميبينيد آشناييد، اما به هند سفر نكرديد تا ببينيد فيلي هم هست، به قطب هم سفر نكرديد تا ببينيد خرسهاي سفيد قطبي هم هست اين حيوانات را ذات اقدس الهي خلق ميكند به دريا نرفتهايد تا ببنيد در عمق اقيانوس ذات اقدس الهي چه چيزهايي را خلق ميكند و از آينده هم خبر نداريد كه چه چيزهايي را خدا خلق ميكند، چه مسائل دامي چه مسائل صنعتي.
لذا اين ﴿يَخْلُقُ﴾ اختصاص به آينده ندارد چون فعل مضارع حال را هم شامل ميشود، اما اينكه حكم عقلي حجت است يا نه، بله خب حكم عقلي اگر بديهي بود حجت است و اگر نظري منتهي به بديهي بود حجت است شما ببينيد در بخشهاي وسيعي از فقه و اصول ميگويند «ويدلّ عليه ادلّة الاربع» دليل عقلي اقامه ميكنند، دليل نقلي اقامه ميكنند، ممكن است خود عقل بعضي از مصالح را نفهمد، ولي آن مقدار را كه ميفهمد ميتواند مخصِّص لبّي، مقيِّد لُبّي و مانند آن باشد، اگر در شريعت مطهَّرِ آمده است كه استفاده نمك قبل از طعام مستحب است، عقل شايد هنوز فوايد نمك را نفهميده باشد، اما نسبت به بعضي از افراد كه فشار خون دارند يا بيماريهايي دارند ميفهمد كه نمك زيانبار است آن وقت اين فهم عقل ميشود مخصِّص لبّي، جلوي اطلاق يا عموم آن روايات را ميگيرد نميشود گفت نسبت به همهٴ افراد استفاده نمك قبل از غذا و بعد از غذا مستحب است، حتي نسبت به كساني كه فشار خون دارند و نمك ضرر دارد اين مقدار را ميفهمد لازم نيست آن ملاكها را بفهمد، چون او كه فتوا به استحباب نداده و نميدهد فقط فتواي عقل اين است كه بعضي افراد از اين حكم مستثنا هستند، خب اين ميشود مخصِّص لبّي، اگر بديهي بود ميشود مخصِّص لُبّي متّصل و اگر نظري بود ميشود مخصِّص لُبّي منفصل.
اما اينكه فرمود: ﴿وَ عَلَي اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ﴾ ملاحظه فرموديد اختصاص به انسان ندارد، خلقت آسمان و زمين را به صورت اصل كلي يكجا ذكر فرمود، خلقت انسان را هم ذكر فرمود، خلقت حيوانات را هم ذكر فرمود بعد ميفرمايد به اينكه ايجاد راه مستقيم بيان راه مستقيم به عهدهٴ خداست يعني اين ديگر اختصاص به انسان ندارد يعني اگر آسمان را خلق كرد، زمين را خلق كرد، بالأخره ستارهها راه خاص خودشان دارند، زمين راه مخصوص خودش را دارد ﴿وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا﴾[8] آفتاب هم راه خاص خودشان را دارند، اين راهها هم بايد مستقيم باشد هم هدفمند، اين ﴿عَلَي اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ﴾ يعني سبيل قصد، نظير ﴿سَوَاءَ السَّبِيلِ﴾[9] است كه در قرآن زياد استعمال شده اين ﴿سَوَاءَ السَّبِيلِ﴾ يعني سبيل سوا و مستوي، ﴿قَصْدُ السَّبِيلِ﴾ يعني سبيل قصد كه به معني قاصد است يعني معتدل، سبيل مقتصد.
اين هم براي سماوات هست هم براي ارض هست هم براي انسان هست هم براي حيوانات، ممكن نيست ذات اقدس الهي يك موجودي را متحرّك خلق كرده باشد و راه را خلق نكرده باشد يا بيان نكرده باشد و هدف را خلق نكرده باشد يا بيان نكرده باشد، اين ﴿وَ عَلَي اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ﴾ در قبال ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ حالا قسمت مهم اين سبيل مربوط به انسان است البته، ولي در سورهٴ مباركهٴ «توبه» به اين آيات عنايت فرموديد كه خداي سبحان فرمود تمام موجودات به رهبري خود من حركت ميكنند و زِمام همهٴ آنها هم به دست من است و من همهٴ آنها را در سورهٴ مباركهٴ «هود» به صراط مستقيم رهبري ميكنم.
آيهٴ 56 سورهٴ مباركهٴ «هود » اين بود: ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَي اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُم مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِيَتِهَا﴾ هيچ جُنبندهاي نيست، مگر اينكه زِمام و افسارش به دست ذات اقدس الهي هست خب، خدا كجا ميبرد؟ به چه راهي رهنمود ميدهد؟ ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ پس هر موجودي را به طرف راه راست ميبرد، حيوانات هيچكدام تمرّدي ندارند، اين انسان است گاهي متمرّد ميشود ﴿أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي﴾[10] ميشود ﴿تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا﴾[11] ميشود ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا﴾ ميشود ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ ميشود اين انسان است كه خودش را از دست خدا باز ميدارد، منتها گرفتار قهر الهي ميشود به آن معنا كه از دست ذات اقدس الهي نجات پيدا كند كه مقدور كسي نيست، ولي از آن راه راست از دست رحمت خدا خودش را باز ميدارد همين، گرفتار غضب الهي ميشود، هيچ موجودي نيست مگر اينكه «ناصيه» پيشاني و پيشاروي او به دست خداست يك، خدا هم به طرف صراط مستقيم رهنمود ميدهد دو، ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ اين ﴿إنَّ﴾ جواب آن سؤال است كه خب حالا كه «ناصيهٴ» هر موجودي به طرف خداست و در دست خداست، خدا كدام سمت ميبرد؟ ﴿عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾.
سؤال ديگر، آيا ممكن است كه كسي اين صراط مستقيم را كج كند، معوج كند، به هم بزند، جلويش را بگيرد كه در كل نظام زمام از دست ذات اقدس الهي ـ معاذ الله ـ بيرون برود؟ فرمود آن ممكن نيست آن را در سورهٴ مباركهٴ «حجر» خوانديم، در سورهٴ مباركهٴ «حجر»ي كه بحش قبلاً گذشت آيهٴ 41 اين است كه ﴿قَالَ هَذا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ﴾ يعني «هذا صراط مستقيم عليّ ايجاده و ابقائه و بيانه والهداية اليه» اين عناصر چهارگانه و مانند آن به عهدهٴ من است. اين ﴿مُسْتَقِيمِ﴾ صفت است براي ﴿صِرَاطٍ﴾، اين ﴿عَلَيّ﴾ معاني آن عناصر خاص را ميفهماند، «هذا صراط مستقيم» كه ﴿عَلَيّ﴾ همهٴ اين امور، بر من است كه من اين را حفظ بكنم خب.
پس بنابراين اينكه گفته شد ﴿وَ عَلَي اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ﴾ به اين معنا خواهد بود كه ذات اقدس الهي اين نظام را كه به حق آفريد اگر اينها بيحركت بودند نظير فرشتهها، گرچه آنها هم يك راه خاص خودشان را دارند، خب سخن از تعارض و راه و هدفمند بودن و اينها شايد مطرح نشود، اما وقتي عالم حركت است، عالم طبيعت است، عالم حيات و موت است، عالم تزاحم است، راه هست يا نيست؟ بله، فرمود ايجاد راه راست به عهدهٴ من است ابقاي راه راست به عهدهٴ من است تبيين راه راست به عهدهٴ من است رهبري راه راست به عهدهٴ من است فرستادن راهنمايي اين راه راست به عهدهٴ من است، بر من است كه اين كارها را انجام بدهم، چرا؟ ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[12] باز چرا؟ چرا ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ ببينيد قدم به قدم به انسانِ متفكّر ميدان ميدهد.
ميفرمايد به اينكه بر من است چون عالم را خلق كردم بالأخره بايد اين هفت، هشت تا كار را انجام بدهم، چرا؟ براي اينكه بر من ثبت شده است كه من رحيمانه كار بكنم باز چرا؟ اين در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مبسوطاً گذشت. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آن بحث اساسي ارائه شد به ضميمه آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «انبياء» اين را ملاحظه بفرماييد، در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» آيهٴ 23 فرمود: ﴿لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ﴾ هرگز ذات اقدس الهي زير سؤال قرار نميگيرد، زير سؤال نميرود. سؤال به معناي استعطايي هر چه بخواهيم امر است و روا كه ﴿وَ سْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾[13]، ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾[14] همه از خدا سؤال ميكنند او مسئول است به سؤال استعطاء، هر فقيري از ذات اقدس الهي سؤال ميكند و ما سواي او فقيرند اين يك، سؤال استعلامي و استفهامي كه آدم بخواهد چيزي بفهمد، مطلبي ياد بگيرد خب بالأخره به وسيله انبيا و اوليا از ذات اقدس الهي سؤال ميكنند ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾[15]، ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ﴾[16]، ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾[17]، ﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ﴾[18] از اين سؤالها فراوان در قرآن كريم آمده حكم الهي را سؤال ميكنند، ذات مقدس پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين حكم را از ذات اقدس الهي ميگيرد و به مردم ميفهماند.
پس سؤال استفهامي فراوان هست سؤال استعطايي كه فراگير است اينكه در سورهٴ «انبياء» فرمود: ﴿لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ﴾[19] يعني زير سؤال نميرود، الآن شما وقتي ميگوييد مجلس شوراي اسلامي از فلان وزير سؤال كرده اينكه سؤال استفهامي نيست، سؤال استعطايي نيست، اين يك طليعهاي است براي استيضاح يك سؤالي است يعني بازخواست اعتراضگونه است، اينكه در قيامت فرمود: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[20] مثل ايست بازرسي كه اينها را متوقّف كنيد ما ميخواهيم از اينها سؤال بكنيم اين سؤال، سؤال استيضاحي است اعتراضي است توبيخي است يا مقدمه توبيخ.
ذات اقدس الهي هرگز زير اين سؤال نميرود، چرا؟ براي اينكه بيرون از خلقت عالم كه موجودي نيست تا خدا را زير سؤال ببرد، درون ساختار عالم هم كه غرق احسان و نعمت اويند، او كار بدي نكرده كه زير سؤال برود، ميماند يك مطلب، فرمود اگر من انبيا نميفرستادم، راهنما نميفرستادم، شريعت نميفرستادم خودِ من در قيامت زير سؤال ميرفتم، براي اينكه قيامتي هست، مردم كه نميپوسند از پوست به در ميآيند آن وقت در قيامت به من ميگويند تو كه ميدانستي ما بعد از مرگ به اين عالم عظيم ميآييم چرا راه معين نكردي؟ راهنما معين نكردي؟ دستور ندادي؟ من براي اينكه فردا زير سؤال نروم دين فرستادم انبيا فرستادم، اين را در دو جاي قرآن گفته، يكي در سورهٴ مباركهٴ «نساء» بود كه بحثش مبسوطاً گذشت با كمكگيري از آن آيهٴ «غافر»، سورهٴ «نساء» آيهٴ 164 ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيماً ٭ رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ﴾ اين براي نبوّت عام است ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ گرچه «بعد»، ظرف است مفهوم ندارد، ولي چون در مقام تهديد است مفهوم دارد يعني «بعد الرسل» هيچ حجتي براي مردم نيست، قبل از رسل هست خب.
فرمود ما چرا انبيا فرستاديم؟ براي اينكه خب بالأخره اين مردم كه نابود نميشود از بين بروند كه، همه اينها ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[21] يك بهشتي هست، يك جهنمي هست، يك صراطي هست، يك تطاير و كُتبي هست، يك انطاق جوارحي هست، يك بازخواستي هست، يك ميزاني هست، همهٴ اين حقايق آنجا هست آن وقت همهٴ اينها به من اعتراض ميكردند كه خب تو كه ميدانستي ما بعد از مرگ اينجا بايد بياييم، تو هم كه ما را آفريدي، خب چرا نگفتي بعد از مگر خبري هست؟ چرا نگفتي راهي هست؟ چرا راهنما نفرستادي؟ ما اين همه انبيا را فرستاديم كه ديگر زير سؤال نرويم.
پس اين حجيّت عقل است تا آنجا، آن قدر به عقل بها داد كه ميتواند مستقيماً با خدا گفتمان كند و ـ معاذ الله ـ او را زير سؤال ببرد، اگر وحي و نبوت نبود، عقل ميگويد من هزارها چيز را نميفهمم، فقط بديهيات و اوليات و اثبات مبدأ و گوشهاي از شريعت را ميفهمم و ميفهمم كه نميفهمم و در اين فهم به عدم فهم هم خودم را منزّه از اشتباه ميدانم، ميفهمم كه راهنما ميخواهم، خب چرا راهنما نفرستادي؟ من چه ميدانم برزخي يعني چه؟ بهشت يعني چه؟ اجمالاً ميدانم يك حساب و كتابي هست، عقل اين مقدار را ميفهمد، اگر عقل هدايت نشود و راهنمايي نشود آن چه ميداند نماز چيست؟ او چه ميداند... او اصل عبادت را ميفهمد كه بايد در برابر ذات اقدس الهي خاضع بود، اما آن خضوع بايد نماز باشد، بايد روزه باشد، حج باشد، حج احكامي دارند، عبادات ديگر احكامي دارد اينها را چه ميفهمد؟ آنهايي كه مشكل قيامت را حل ميكند همين فقه و رساله و اخلاق و حقوق است خطوط كلياش را بله ميفهمد، عدل چيز خوبي است ظلم چيز بدي است و مانند آن، اما حالا چطور نماز بخوانيم؟ چطور روزه بگيريم؟ چطور مكه برويم؟ چطور زكات بدهيم؟ چطور خمس بدهيم؟ اينها را كه نميفهمد اصل انفاق خوب است ميفهمد، اصل دستگيري به فقرا خوب است ميفهمد، كجا بايد نيّت بكند؟ نصاب چيست؟ سال چيست؟ اينها را كجا ميفهمد؟ خب.
فرمود ما انبيا فرستاديم تا در قيامت كسي ما را زير سؤال نبرد ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[22] معلوم ميشود قبل از رسل حجّت دارد ديگر، براساس همين جهات فرمود: ﴿وَ عَلَي اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ﴾، ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[23]، ﴿هَذا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ﴾[24] يعني «هذا صراط مستقيم» كه «عليّ احداثه و حفظه و بيانه و الهداية اليه».
پرسش: درباره اينكه اگر از آن صراط مستقيم كسي بخواهد منحرف بشود برابر آيهٴ 57 سورهٴ «هود» ميگويد: ﴿إنَّ ربّي عَلَي كُلِّ شَيءٍ حَفِيظٌ﴾ يعني خود خدا حفظ ميكند.
پاسخ: حفظ ميكند بله، اما جلوي اختيار را كه نگرفته وگرنه آن ميشود جبر، اگر جلوي اختيار را بگيرد و عدهاي مجبوراً مطيع باشند، فرمود آن را ميتواند، ولي آن فايده ندارد فرمود: ﴿لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً﴾[25] اگر ذات اقدس الهي بخواهد با فشار جلوي مردم را بگيرد با ايجاد رُعب و وحشت و رؤياهاي ترسناك و امثال ذلك تعجيز و امثال ذلك، خب يقيناً قدرت دارد، ولي او ديگر كمال نيست اينجا فرمود: ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[26] تا كمال معنا پيدا كند كه اگر كسي بيراهه رفته است با سوء اختيار خود باشد، به راه آمد به حُسن اختيار خود باشد، اگر بخواهد با فشار جلوي مردم را بگيرد ميتواند، ولي آن كمال نيست، در ذيل همين آيهٴ محل بحث هم فرمود: ﴿وَ عَلَي اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْهَا جَائِرٌ﴾، اما ﴿وَ لَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ﴾ اين ﴿شَاءَ﴾ مشيّت تكويني است، وگرنه مشيّت تشريعي را كه همهاش را خواسته كه ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[27] پس براي چيست؟ فرمود ما در ماه مبارك رمضان قرآن را نازل كرديم ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ ميخواهيم همه مردم هدايت بشوند، همهٴ مردم ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[28] شامل حال آنها بشود ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[29] شامل حال آنها بشود ﴿مَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾[30] شامل حال آنها بشود، ذات اقدس الهي با ارادهٴ تشريعي ميخواهد همه در راه راست باشند، اما خب بعضيها ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً﴾[31]، ﴿وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾[32]، اما خود مردم ﴿فَرِيقاً هَدَي وَ فَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلاَلَةُ﴾[33] اگر ذات اقدس الهي ميخواست يقيناً جلوي آنها را ميگرفت، ولي خب اين كمال درش نيست و هرگز چنين ارادهاي هم خداي سبحان نميكند براي اينكه اين با تكامل عالم سازگار نيست خب.
اينكه فرمود: ﴿وَ عَلَي اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ﴾ پس بازگشتش اين است، سبيل در قرآن كريم شواهد فراواني دارد، اقسام و درجات فراواني دارد، گاهي به لحاظ طراح اين راه، مهندس اين راه، معمار اين راه به او نسبت داده ميشود مثل ﴿سَبِيلِ اللَّهِ﴾[34] در قبيل ﴿سَبِيلِ الطَّاغُوتِ﴾[35]، سبيل شيطان و مانند آن.
گاهي به لحاظ اين مبدأ است آغاز است كه طراحان راهاند، گاهي به لحاظ انجام و هدف است كه فرمود: ﴿سَبِيلَ الرُّشْدِ﴾[36] و ﴿سَبِيلَ الْغَيِّ﴾ غوايت در مقابل ضلالت است، گاهي ممكن است هر كدام از اينها در مورد ديگر به كار برود، ولي وقتي در مقابل هم قرار گرفتند ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَ مَا غَوَي﴾[37] «ضلالت» براي بيراهه رفتن است «غوايت» براي بيهدف بودن است، يك وقت انسان كجراهه ميرود، يك وقت اصلاً هدف ندارد. فرمود ذات مقدس پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم در راه است و هم هدفمند ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَ مَا غَوَي﴾ خب.
گاهي به لحاظ هدف تقسيم ميشود كه اين سبيل رشد است آن سبيل غيّ است اين يك، پس گاهي به لحاظ آغاز، گاهي به لحاظ انجام، گاهي به لحاظ سالكان، كساني كه اين راه را ميروند، اگر مؤمن باشند ميگويند سبيل مؤمنين است، اگر كافر و تبهكار باشند ميگويند سبيل مفسدين است. ميفرمايد: ﴿مَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَي وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّي﴾[38] كه اين سبيل الهي به سالكان حق اسناد داده شد، شده سبيل مؤمنين، آن سبيلي كه شيطان طرح كرده است به سالكان سوء آن سبيل اسناد داده شد گفته شد ﴿وَ لاَتَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ﴾[39] موساي كليم به هارون(سلام الله عليهما) فرمود: ﴿اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي﴾ و نزاع نكن ﴿وَ لاَتَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ﴾ خب.
پس اين سه مطلب بود، گاهي سبيل به لحاظ طراحش نبست داده ميشود، گاهي سبيل به لحاظ هدف نسبت داده ميشود، گاهي سبيل به لحاظ سالكانش اسناد داده ميشود، گاهي سبيل به لحاظ خودش كه شأنيت دارد، بالأخره اين راه به مقصد ميرسد يا به درّه ختم ميشود، اين ميشود سبيل هدايت و سبيل ضلالت، اين ميشود سواء سبيل و سبيل معوج و منحرف، بالأخره راهي كه پايانش دره باشد سبيل ضلالت است ديگر، راهي كه پايانش منزل و مقصد باشد سبيل هدايت است.
اين چهار صنف در قرآن كريم هست و هدايت هم گاهي تكويني است گاهي تشريعي، گاهي از درون است گاهي از بيرون، از درون هم اختصاصي به انسان ندارد كه فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا﴾[40] وقتي كه هر حيواني را ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾[41] ميبينيد اين برّهها كه تازه به دنيا آمدند، مادرشان را ميشناسند پستان را ميشناسند همان را ميمكند چه پرنده باشد چه جنبده باشند چه دريايي باشند چه صحرايي باشند بالأخره از همان كودكي كه در آمدند غذايشان را ميشناسند و يك نظام پزشكي خاصي هم به غالب اين حيوانات عطا كرده است كه معمولاً اول اين را پوز ميزنند و بعد ميخورند.
ميگويند كسي كه حرام و حلال، ربا و غير ربا براي او فرق نميكند اين «اضل من الانعام» است براي اينكه هيچ اسبي نيست، هيچ حيواني نيست كه علف را به او بدهند بو نكند و بخورد، بالأخره بود ميكند ميفهمد سمي است يا نه، آن مقداري كه مقدور آنهاست و انسان فريبش نداد بو ميكند، يك پوزي ميزند، آنكه پوز نميزند و ربا و غير ربا برايش يكسان است خب ميشود «أَضل» اين در اخلاقيات ما هست، در كلمات بزرگان هست، در بعضي از روايات هم از اينها استفاده ميشود خب.
ذات اقدس الهي همه اينها را مسلّح كرده است به فجور و تقوا منتها فجور و تقواي اسب اين است كه اين علف سمّي است وبادار است يا نه، اين ديگر مأمور به عبادات و اطاعت كه نيست، فجور و تقواي انسان چيز ديگري است، اين ﴿خَلَقَ فَسَوَّي﴾، ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾ براي همه حيوانات است منتها دربارهٴ خصوص انسان گفته شد به اينكه ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا﴾.
مطلب ديگر اينكه بيان راه مستقيم در اثناي نعمتهاي الهي اشاره به اين است كه اين هم از بهترين نعمتهاي خداست، هنوز نعمتهاي خدا به پايان نرسيده قبلاً هم ملاحظه فرموديد كه سورهٴ مباركهٴ «نحل» را گفتند سورهٴ «نعم»، چون بسياري از انعام الهي در اين سوره مطرح شده است، در اثناي اين بخش از آيات سورهٴ «نِعَم» بهترين نعمت كه نعمت هدايت است كه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾[42] بهترينِ بهترين همان نعمت ولايت است كه آنها را مشخص فرمود، اينجا هم فرمود به اينكه اثناي اين نعمتها، نعمت صراط مستقيم و امثال ذلك را ذكر كرد، اما راه كج را به خدا اسناد ندارد چه اينكه اضلال ابتدايي به خدا اسناد ندارد، فرمود: ﴿وَ مِنْهَا جَائِرٌ﴾ نه اينكه ما كجراهه خلق كرديم تا فريب بدهيم، ما راه مستقيم خلق كرديم ديگران اين را كج ميكنند ﴿وَ مِنْهَا جَائِرٌ﴾ راه ضلالت به ذات اقدس الهي اسناد ندارد در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه انشاء الله بعد در پيش داريم بعداً ميخوانيم بعد از اينكه معاصي را شمرده فرمود: ﴿كُلُّ ذلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً﴾[43] تمام اين گناهان پيش ذات اقدس الهي مكروه است و منفور است.
پس هيچ گناهي و راه گناهي به خداي سبحان اسناد ندارد، منتها اضلال همان طوري كه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد اضلال به خداي سبحان اسناد داده شده، منتها اضلال با هدايت از چند جهت فرق دارد هدايت هم ابتدايي است هم پاداشي، هدايت ابتدايي اين است كه ذات اقدس الهي هر موجودي را مهتدي خلق كرده است يعني هدايتپذير و راه هم به او نشان داد، هدايت پاداشي آن توفيقات است ايثار به مطلوب است فراهم كردن وسيله است ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَ وَ اتَّقَي ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾[44] است، دادن رفيق خوب، همبحث خوب، شاگرد خوب، استاد خوب، همحجره خوب، همسايه خوب، براي رشد يك روحاني اينها همه توفيقات الهي است. فرمود اگر كسي به راه باشد ما هم همهٴ اينها را برايش فراهم ميكنيم وسيله را فراهم ميكنيم ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَ اتَّقَي ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾[45] اينها را فرمود ميكنيم.
پس بنابراين هدايت، ابتدايي است پاداشي است، اما اضلال ابتدايي ـ معاذ الله ـ كه ذات اقدس الهي كسي را ابتدائاً گمراه بكند اين نيست، ولي اگر از درون به وسيله فطرت و عقل، از بيرون به وسيله قرآن و عترت(عليهم السلام) هدايت كرد و كسي هدايتپذير نبود عمداً ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[46] شد عمداً ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا﴾[47] شد، ﴿أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي﴾[48] شد ﴿تَوَلَّى عَن ذِكْرِ﴾ شد بعداً اين را به حال خود راه ميكند، اين رها كردن ميشود اضلال الهي وگرنه اضلال كه امر وجودي نيست كه خداي سبحان يك چيزي به كسي بدهد به نام ضلالت اينكه نيست برخلاف هدايت كه نور است «يقذفه في قلبه من يشاء» اضلال يعني توفيقش را از او ميگيرد او را به حال خود رها ميكند، خب شما بچه را وقتي دستش را رها كرديد اين ميافتد ديگر، مگر انسان يك لحظه ميتواند بدون فيض الهي باشد؟ ممكن نيست، وقتي ذات اقدس الهي او را رها كرده خب او هم سقوط ميكند در دره.
بنابراين اضلال خدا ابتدايي نيست يك، كيفري است دو و اضلال هم به امر وجودي بر نميگردد به امر عدمي بر ميگردد سه.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 3.
[2] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 108.
[3] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 3.
[4] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 18.
[5] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 21.
[6] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 61.
[7] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 8.
[8] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 38.
[9] ـ سورهٴبقره، آيهٴ 108.
[10] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.
[11] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 29.
[12] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[13] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.
[14] ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 29.
[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 189.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 222.
[17] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 85.
[18] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 215.
[19] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 23.
[20] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 24.
[21] ـ سورهٴ واقعه، آيات 49 ـ 50.
[22] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 165.
[23] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[24] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 41.
[25] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 99.
[26] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[27] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[28] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
[29] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.
[30] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.
[31] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 3.
[32] ـ سورهٴ بلد، آيهٴ 10.
[33] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 30.
[34] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 190.
[35] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 76.
[36] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 146.
[37] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 2.
[38] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 115.
[39] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 2.
[40] ـ سورهٴ شمس، آيات 7 ـ 8..
[41] ـ سورهٴ اعليٰ، آيهٴ 3.
[42] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 13.
[43] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 138.
[44] ـ سورهٴ ليل، آيات 5 ـ 7..
[45] ـ سورهٴ ليل، آيات 5 ـ 7..
[46] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 187.
[47] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 29.
[48] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.