اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحِسَابِ (۵۱) هذا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ وَلِيُنذَرُوا بِهِ وَلِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُولُوا الالبَابِ (۵۲)﴾
در پايان اين سوره مباركه «ابراهيم» فرمود تبهكاران هر چه ميكشند محصول كار خودشان است و خداي سبحان عين آنچه را كه اينها انجام دادند به اينها پاداش ميدهد كيفر ميدهد كه ﴿لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ﴾ كه خود عمل آنچه را كه اينها كسب كردند ميشود جزا نه «ليجزي الله كل نفس بما كسبت» بلكه ﴿مَّا كَسَبَتْ﴾ قهراً اين با آن آيهاي كه فرمود: ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[1] هماهنگ در ميآيد اين ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ يك وقت بر اساس ﴿وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[2] معنا ميشود كه مفهوم دارد يعني كيفري كه در قيامت به تبهكاران ميدهند بيشتر از گناه آنها نيست ﴿وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ اين نسبت به مافوق مفهوم دارد نه نسبت به مادون نسبت به مادون مفهوم ندارد كه جزاء كيفر كمتر از گناه نيست چون ممكن است خداي سبحان تخفيف يا عفو را مصلحت بداند و كيفر كمتر از گناه باشد اينكه فرمود: ﴿وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ يعني «ليس زائدً عليها» نه ليس ناقصاً عنها گاهي تحديد طرفيني است نظير دماء ثلاث كه اگر كمتر از سه روز شد حكمش اين است اگر بيشتر از ده روز شد حكمش آن است دو طرفش محدود است نبايد كمتر از سه روز باشد نبايد بيشتر از ده روز گاهي تحديد يك جانبه است نظير كر نبايد كمتر از سه وجب و نيم باشد نه فقط سه وجب و نيم سه وجب و نيم در سه وجب و نيم اگر بيشتر شد اشكال دارد كمتر از اين نبايد باشد اين مقدار و بيشتر مشابه آن تحديدي كه در مسافت نماز مسافر مطرح است كه كمتر از هشت فرسخ نباشد نه اينكه بيشتر از هشت فرسخ ممنوع است فقط بايد هشت فرسخ باشد پس تحديد گاهي طرفيني است گاهي يك طرفه است اينكه فرمود: ﴿وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[3] يعني بيشتر نيست نه يعني كمتر نيست ممكن است خدا تخفيف بدهد يا عفو كند ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[4] هم كه در آن آيه است ناظر به اين است كه مفهومش اين است كه بيشتر از سيئه نيست نه حتماً جزا به اندازه سيئه است كه كمتر از او نيست اين يك مطلب.
مطلب ديگر اينكه وفاق جزا با عمل گاهي به اين است كه خود عمل را به انسان ارائه ميكنند ميگويند كه اين ﴿لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ﴾ كه اين همان است كه شما انجام داديد پس به لحاظ كميت است كه ﴿وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ ناظر بر آن است گاهي ناظر بر عينيّت است كه ﴿لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ﴾ و ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ هم ميتواند ناظر بر اين باشد خوب ﴿لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ﴾ جناب فخر رازي از قاضي معتزلي نقل ميكند كه اين آيه كه در پايان سوره «ابراهيم» است مثل بخش اول سوره «ابراهيم» دليل بر استقلال عبد است در كار عبد در كار خود مستقل است مشكل معتزله اين بود كه اينها غالب تفويض بودند و عبد را مستقل ميپنداشتند مشكل عشائره اين بود كه عبد را مجبور ميپنداشتند اماميه طبعاً للائمه (عليهم السلام) گفتند بين جبر و استقلال بين جبر و تفويض منزله است و در روايات ما هست كه بينشان اوسع مما بين الارض و السماء است اينها نقيض هم نيستند كه رفعشان محال باشد گر چه جمعشان محال است ولي رفعشان محال نيست لذا جبر و تفويض هر دو ابطال شده هر دو نفي شده لاجبر و لاتفويض بل امرٌ بين الامرين امر بين امرين يعني اختيار است انسان مجبور نيست مستقل هم نيست آن گاه جريان جبر و تفويض در سوره مباركه «نساء» آيه 78 و 79 آنجا مبسوطاً بحث شد و آنجا تكرارش ديگر لازم نيست در آن سوره مباركه «نساء» آيه 78 و 79 سوره اين است كه آنها ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ القَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً ٭ مَا أصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَي بِاللّهِ شَهِيداً﴾ چون آنجا مبسوطاً بحث شد اينجا تكرار نميشود امام رازي بعد از اينكه حرف قاضي معتزله را نقل كرد كه ذيل سوره «ابراهيم» مثل صدر سوره «ابراهيم» دليل بر استقلال است ايشان ميگويد كه ما در صدر همين سوره «ابراهيم» (سلام الله عليه) آنجا استقلال را و اين تفويض را باطل كرديم و آن وقت به اين خيال كه تفويض باطل شد جبر ثابت ميشود ميگويد پاسخ قاضي معتزله از صدر همين سوره مشخص ميشود صدر سوره كه قاضي معتزله ادعاي استقلال كرد اين است كه ﴿الر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَي صِرَاطِ العَزِيزِ الحَمِيدِ﴾ و خدايي كه اين كار را كرده است ﴿الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَي الآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً﴾[5] كه كارها را به خود تبهكارها اسناد ميدهد كه اينها با اختيار خود بغي دارند صد عن سبيل الله دارند دنيا را بر آخرت ترجيح ميدهند و مانند آن امام رازي در همان صدر اين سوره مباركه «ابراهيم» به زعم خود ادلهاي معتزله را باطل كرده يعني استقلال و تفويض را باطل كرد مشكل اينها اين است كه اگر تفويض باطل شد جبر ثابت ميشود در حالي كه اينها نقيض هم نيستند كه اگر يكي نفي شد ديگري ثابت بشود خوب هم جبر باطل است هم تفويض بلكه امرٌ بين الامرين.
مطلب ديگر اينكه در اثناي اين سوره مباركه «ابراهيم» به يك مناسبتي تعارض علم و دين شد كه بعضي از اشكالات يا سؤالات نوشته آمده كه اگر انشاءالله در بحثهاي بعد مناسب بود آنها هم مطرح ميشود چون ما ديديم آيه مناسبي در اينجا نيست.
مطلب بعدي آن است كه مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله عليه) در ذيل همين آخر اين جمله كه ﴿ هذا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ وَلِيُنذَرُوا بِهِ وَلِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أولُوا الالبَابِ﴾ ميفرمايند كه اين هم حجت است بر جبريه در مسئله اراده اين يك هم حجت حجت است عليه جبريه در مسئله معصيت اين دو كه اينها ديگر لازم نيست به بازگو كردن و هم حجت است بر اصحاب معارف اصحاف معارف يك اصطلاحي است كه نزد آن قدما بود تفسير تبيان مرحوم شيخ طوسي فراوان است گوشهاي از آن حرفها و اصطلاحات در تفسير مرحوم امين الاسلام طبرسي هم است در مجمعالبيان اينها فكر ميكردند كه معارف بديهي است و نيازي به تحقيق و تفحص و پژوهش و اينها ندارد ميگويند اين ادله كه تذكر كنيد ياد بگيريد اولوالالباب بشويد اين حجيت عقل را ميرساند دعوت به استدلال ميكند دعوت به تفكر ميكند زيرا بسياري از مسائل بديهي نيست بسياري از مسائل قريب به بديهي و بديهي نيست بسياري از مسائل را بايد ساليان متمادي انسان تلاش و كوشش بكند تا اينكه مسئله را متوجه بشود اين هم كه مرحوم شيخ انصاري (رضوان الله تعالي عليه) فرمود ما قبول داريم آن عقل فطري بديهي خوب او را همه قبول دارند مگر مسائل عقلي دم دست است كه اگر مثلاً فلان چيز نشد «لدار او تسلسل و ان لم اجتمع الضدان او اجتمع المثلان» اينطور نيست كه اگر كسي سي چهل سال درس بخواند تازه به مسئله ترتب ميرسد و ميتواند چيزي را كشف بكند شيخنا الاستاد مرحوم آقاي فاضل توني (رضوان الله عليه) كه شاگرد مرحوم جهانگيرخان قشقايي بودند حاج آخوند كاشي ايشان فرمودند در اصفهان چون قبل از قم اصفهان حوزه علميه بود و آن وقت فروغ فراواني داشت آقاياني كه به زيارت قبور تخت فولاد اصفهان مشرف شدند ميبينند آنجا چه خبر است بسياري از مراجع و فقها و حكماي بزرگ جهان تشيع در قبرستان تخت فولاد دفناند فاضل هندي صاحب كشفاللسان آنجا دفن است آقاي سيد حسين خوانساري آنجا دفن است فقهاي ديگر آنجا دفناند چون آنجا حوزه علميه سابقه دار و كهني بود بعدها قم شكل گرفته ايشان ميفرمودند كه وقتي مسئله ترتّب حل شد در حوزه علميه اصفهان آنجا توپ در كردند اين ترتّب طوري است كه گر چه مقيد در مرحله مطلق نيست اما مطلق در مرحله مقيد است خوب اينها همه را عقل ميفهمد اين دم دست نيست كه اگر ترتب نباشد اجتمع الضدان او اجتمع المثلان او دار او تسلسل اينكه مرحوم شيخ انصاري فرمود كه ما عقل فطري را قبول داريم خوب آن را همه قبول دارند اين معنايش يك بخشي از اخباريگري است انسان بايد بدون اينكه غرق بشود در معارف غوص بكند تا آنجا كه ممكن است دُر در بياورد و اين جان كندن ميخواهد آسانترين راه جان كندن است فضلاً از دشوارترين راه خب بنابراين همين كارهايي كه مرحوم شيخ طوسي انجام داد اين كار آساني نيست و وقتي عميق شد خيلي از چيزها نصيبش بشود چطور ديگران درباره جهانشناسي و كيهانشناسي و درياشناسي و عمق دارند غوص دارند و آسمان و زمين را تسخير كردند باذن الله ما همه بگوييم اگر چيزي بديهي بود قبول داريم فطري بود قبول داريم وگرنه نه اين جلوي اجتهاد را بستن است مرحوم شيخ طوسي فرمود كه اينكه فرمود: ﴿وَلِيَذَّكَّرَ أولُوا الالبَابِ﴾ كه اين امر غايب است ديگر امر است ديگر اين نشان حجيت عقل است در مسائل اجتهادي گوشهاي از اين سه برهاني كه مرحوم شيخ طوسي در تبيان ذكر كردند مرحوم امين الاسلام طبرسي در مجمعالبيان ذكر كرده است فرمود: «و فيه دليلٌ علي حجية العقل» يكي از اجزاء سهگانه فرمايش شيخ طوسي در تبيان در مجمعالبيان آمده است خوب فرمود بايد متذكر بشوند تا اينكه معارف برايشان حل بشود اصحاب معارف يعني آنها اما در جريان عمل علم به غيب علم به غيب ائمه (عليهم السلام) مأمور نبودند كه در محاكم قضائي به علم غيب عمل بكنند اما وجود مبارك ولي عصر (ارواحنا فداه) او نظير حضرت خضر عمل ميكند چون آن دالان ورودي قيامت است اين ميخواهد كل جهان را تسخير كند او با «انما اقضي بينكم بالبينات والإيمان»[6] جور در نميآيد لذا به وجود مبارك حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) كه ظهور كرد به علم غيبش عمل ميكند نظير كاري كه وجود مبارك حضرت خضر (سلام الله عليه) داشت و اين جزء اشراط الساعه است كم كم هم جريان قيامت ميخواهد قيام بكند و احكام قيامت در زمان ظهور آن حضرت بخشي ظهور ميكند اين دالان ورودي قيامت است تا به ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾[7] عمل بشود حضرت (سلام الله عليه) كه ظهور كرد مشرق عالم و مغرب عالم هر كه مؤمن باشد صداي «أنا بقية الله»[8] را ميشنود و در كمترين فرصت خودش را ميرساند نه با هواپيما يا علل و عوامل ديگر آن هم ممكن است اما بالاخره اين صدا را ميشنود «انا بقية الله» ، ﴿بقية الله خيرٌ لكم﴾[9] آثار قيامت در زمان ظهور حضرت جلوه ميكند لذا وجود مبارك حضرت كه تشريف فرما شدند به علم غيب خودشان عمل ميكنند اين فرض است.
مطلب ديگر اينكه در طنطاوي در تفسير طنطاوي ذيل همين بحث ﴿رب انه لاضللن﴾[10] و جريان حضرت ابراهيم كه كعبه را ساخته قومش براي اقامه صلات تلاش و كوشش كرده مردم را به وحدت و اتحاد دعوت كرده آنجا طنطاوي ذيل همين بخش از تفسير سوره مباركه «ابراهيم» در جلد هفتم صفحه 242 از جلد هفتم نقل ميكند كه حالا اين عرض كنيم كه در آستانه دهه عاشورا مسافرت تشريف ميبريد جامعه هم از شما انتظار هدايت الهي دارند هم ﴿وَلِيُنذَرُوا بِهِ﴾ معلوم بشود هم دعوت به اتحاد معلوم بشود و هم اينكه بيگانهها در چهار سو در كميناند طنطاوي در جلد هفتم تفسير خودش در صفحه 242 ميگويد كه ادوارد برون و آن مستشرق معروف در اوائل قرن بيست مسيحي اوائل قرن بيستم تقريباً صد سال قبل به من گفته چون معاصر ايشان بود گفت به من گفته كه حكومت انگليس من را امر كرده «امر البحث في امة الاسلام أيمكن التفاقكم ام هم محكومون محكومٌ عليهم بالتفرق و الانحلال» گفت من مستشر را دولت انگليش مأموريت داد كه بررسي كنم ببينم مسلمانها با هم متحدند يا محكوم به تفرقاند وقتي محكوم به تفرق شدند مرحوم به اذمحلال و انحلال هم هستند من رفتم كاملاً بررسي كردم ايران رفتم تركيه رفتم و كشورهاي ديگر را هم بررسي كردم «و توجهت الي بلاد الترك و الفرس ايام السلطان عبدالحميد و عاشرت طلبت الفرس بعلمائها» هم طلاب و دانشجويان ايراني را فارسيها را و علما اينها را ديدم ديدم اينها جداً اختلاف مذهبي دارند با هم يعني در درون خود اسلام مذهبهايي و فرقههايي هست كه به هيچ وجه كنار هم جمع نميشوند و بعضيها را هم شنيدم كه اينها ميگويند كه ما با اين شمشيرمان با روسها كه جنگيديم حاضريم با كساني كه با ما مخالف مذهباند مخالفت مذهبي دارند ولو به حسب ظاهر مسلماناند هم بجنگيم و آنها نزد ما بدتر از روسيه ملحدند من اين حرفها را جمعبندي كردم ديدم كه هيچ وقت اينها به اتحاد و اتفاق و اينها نزديك نيستند و گزارش دادم كه اينها اين طورند از آن سالها به بعد هم خوب همين بريتانياي پير اين استعمار پير خوب توانست استفادههاي سوء بكند تا اينكه بالأخره جريان مرحوم شيخ فضل الله و بزرگان ديگر و سيد حسن مدرس و فدائيان اسلام تا رسيد به امام (رضوان الله تعالي عليهم اجمعين) و اين انقلاب را و مركز خونهاي پاك شهدا نصيب ما كردند بزرگان اهل معرفت اينها اين حرف را زدند يعني براي هفت قرن قبل است گفت سر موفقيت موساي كليم (سلام الله عليه) و براندازي نظام طغيان فراعنه خونهاي شهدا است اينكه خون شهيد به زمين نميرود در رگهاي بدن جامعه است به جامعه تزريق ميشود جامعه را بيدار ميكند حرف هفتصد سال قبل آن بزرگوار است بعد ميآيد به بركت همان ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُم﴾[11] به بركت آن ذبح و شهادتها موساي كليم پيروز شده است وگرنه انبياي ديگر بدون شهادت نميتوانستند پيروز بشوند.
پرسش ...
پاسخ: مداد علما همان است كه شهيد را راه اندازي ميكند ديگر و اما اگر كسي در زبان آنجا دستور تقيه بدهد اين چه فضيلتي نسبت به دم شهيد دارند خوب آن دستي كه اعلاميه مينويسد ميفرمايد به اين تقيه حرام است بلغ ما بلغ كه دست امام بود خوب آن قلم و آن مركب جزء «مداد العلماء» است كه «افضل من دماء الشهداء»[12] است خوب غرض اين است كه ايشان اين كار را كردند يعني از براي يكصد سال قبل است اين حرف ادوارد كه گفت من مأموريت پيدا كردم ببينم چه خبر است و چون در آستانه محرميد شما تشريف ميبريد ميبينيد اگر خداي نكرده روشنفكريها نباشد و تبليغ نباشد و ارشاد نباشد و هدايت نباشد و خرافاتروبي نباشد و عوامزدگي را زدودن نباشد ممكن است خداي ناكرده بر سر اسلام بيايد آنچه را كه اموي آوردند ابوريحان بيروني خوب ميدانيد معاصر مرحوم بوعلي بود از حكما و رياضيدانان به نام اسلام است خوب اينها قبل از هزار سال نام داشتند و نامشان در طي اين چند قرن مانده است ديگر كسي مانند بوعلي و ابوريحان بيروني و اينها بيايد بسيار كم است ايشان در كتاب تحقيقماللهند كه اسرار هند را بيان كرده در تحقيقماللهند چاپ همان هند است اين كتاب چاپ هند است كتاب البيروني تحقيقماللهند من مقوله في العقل او معزولة در اين كتاب صفحه 95 و 96 اين جريان را نقل ميكند ميبينيد البته ابوالحسن عامري هم معاصر ايشان است در همان كتابشان همين مطلب را نقل ميكنند آن هم براي قبل از هزار سال است ميگويد كه معاويه براي تشكيل حكومت سرمايه و ثروت و زراندوزي بعد از اينكه در سال پنجاه و سه هجري برخي از مناطق بتپرست را فتح كردند مسلمانها بتهاي ارزنده ظاهري آن منطقه بتپرست را آورده دربار خود مرصّع كرده مزيّن كرده مطلا كرده مذهّب كرده و از راه كشتي به هند فرستاده تا سلاطين بتپرست هند اين بتهاي مكلل و مزيّن و مذهّب را به اعلي القيم بخرند خوب اين يك خليفه مسلمانها است جانشين پيغمبر است و از بتفروشي دارد مايه ميگيرد سنه 53 و 54 ايشان در صفحه 96 اين را نقل ميكند ببينيد جريان وجود مبارك سيد الشهداء ديگر ضروري شد ديد ديگر هيچ چاره ندارد ميگويد كه علل گسترش بتپرستي در هند و امثال هند را ذكر ميكند صفحه 96 سطر دوم دارد «به الي السبب الاول ذهب معاويه» در اصنام در اصنامي كه به دستش آمد «لما فتحت» آن منطقه «في سنة ثلاث وخمسين في السائفه و حمل منها اصنام الذهب مكللةً مرصعةً بالجواهر فبعث معاويه بها الي السند لتباع هناك من ملوكهم فانه رأي بيعها قائمةً قائمة الثمن الدينار ديناراً و اعرض عن الآفة الأخيرة في حكم الاياله لا الديانه» اين آمده گفته «الاياله لا الديانه» مملكت نه ديانت نه تنها سياست از ديانت جدا است در تعارض سياست مقدم است «الاياله لا الدياله» كار به اينجا رسيد وجود مبارك سيدالشهداء (سلام الله عليه) ديد بعد از آن طولي هم نكشيد كه معاويه هم به هلاكت رسيد چون اين سال 53 فرض شد در سال 54 و 55 هم اين بتفروشي شروع شد و خوب بعد معاويه هم به هلاكت رسيد و سال 61 شد و جود مبارك سيدالشهداء (سلام الله عليه) قيام كرد شما بزرگواران حامل يك چنين پيامي هستيد تا براي شما ممكن است منبر را ترك نكنيد و جريان سيدالشهداء شرف دنيا و آخرت ما است مبادا كسي خداي ناكرده خيال بكند كه اين منبرها آدم را كوچك ميكند كه اگر خداي ناكرده اين فكر باشد اينجا هم متأسفانه نظير پاكستان بشود كه كار به دست ذاكرين ميافتند كه علماء آنجا مهجورند كسي حرف علماء را گوش نميدهد شما ببينيد در بعضي از روستاها يا شهرها حتي خود مركز متأسفانه بعضي از حسينيهها را مداحها دارند اداره ميكنند نه علماء مشكلش همين است ديگر خوب وقتي كسي اهل سخن باشد و اهل استدلال باشد اين فاصله بگيرد اين منبر را رها بكند مردم كه جريان عزاداري را كه ترك نميكنند كه اگر يك عالم بزرگواري يك تحصيل كردهاي يك جوان فاضلي يك سخنران ديني متعهد و متديني اداره نكند بالاخره با همين خوابها اداره ميشود ديگر يك مقدار مشكلات را هم بايد تحمل كرد و اين شرف را حفظ كرد مطلب ديگر اينكه واقع اين انقلاب ما مديون اين تاسوعا و عاشورا است بختي از شما آقايان در بطن اين انقلاب بوديد بالأخره سني داريد و آن راهپيماييهاي چهارصد هزار نفري بختيار را هم در تهران ديديد به عنوان حمايت قانون اساسي اين براي اينكه چون در قانون اساسي آمده سلطنت هست و موروثي هست و اينها ايشان به عنوان حمايت از شاه كه نميتوانست براي اينكه شعار رسمي شعار مرگ بر شاه بود به عنوان حمايت از قانون اساسي كه در قانون اساسي اين جريان سلطنت موروثي امضا شده است يك تظاهرات چهارصد هزار نفره را راه اندازي كرده كه كل خيابان انقلاب را آنها با آن طرز خاصي كه راهپيمايي ميكردند پر كردند يك راهپيمايي متشكل منظم چهارصد هزار نفره كم نبود عدهاي گفتند كه خوب با اين قدرتي كه الآن بختيار دارد و اين راهپيمايي عظيم با حمايت مستقيم و مكرر آمريكا مگر ميشود شاه را از بين برد طولي نكشيد كه تاسوعا و عاشوراء آمد سيل راه افتاد ديدند كار چهارصد هزار نيست كار چهار ميليون نيست ميليونها مردم و زنها و بچهها راه افتادند اين چهار تا راهپيمايي يكي تاسوعا يكي عاشوراء يكي اربعين يكي 28 صفر آن روز كار انقلاب را به پايان رساند اين كشور كشور ابيعبدالله است الآن هم خداي ناكرده يك حادثه اي پيش بيايد همان است منتها حالا مردم احياناً ميگويند مسئولين كار خودشان را انجام بدهند اگر لازم بود ما هم حضور پيدا ميكنيم خوب يك شرف مملكت يك اساس مملكت است اين را كه نميشود همين طوري با چهارتا گريه و اينها حل كنيم بنابراين منبر را ترك نكنيد اين يك و با هيئات هم هماهنگ باشيد اين دو اين عزيزاني هم كه علمدار و پرچمدارند اينها يك قدري نيروي جواناند با خواهش ميشود از آنها خواهش كرد كه شما سينه هر چه بخواهيد بزنيد عزاداري كنيد زنجير بزنيد اينها به جا است اما آن علم و آن آهن سرد بيخاصيت را براي چه بلند ميكنيد؟ اينها را ميشود دوستانه در همان ايام دهه روز سوم چهارم پنجم قبل از عاشورا اينها را آدم توجيه بكند كه و از صدا و سيماي منطقههايتان هم بخواهيد وقتي فيلمبرداري ميكنند اين آهنهاي سرد را نشان ندهند اين علمها را نشان ندهند آن خروش مردمي را نشان بدهند مردم با اين شهادت زندهاند شما نميدانم در شبهاي عمليات در جبهه حضور داشتيد يا نداشتيد البته بخشي از شما حضور داشتيد آنجا آن خاكريز مقدم مرثيه يا حسين يا حسين بود سرود اي ايران اي ايران يا نبود يا در خاكريز چهارم پنجم بود اول اسلام بود و كربلا بود و شهادت بود بعد مسائل ديگر خوب حالا آدم اين سرمايه عظيم را رها بكند با بود امام زمام بتفروشي شد وجود مبارك عليبن ابيطالب اينطور بود وجود مبارك امام مجتبي اينطور بود وجود مبارك امام حسين اينطور بود اينها همه امام زمان بودند ديگر همه امام زمان خود بودند با بودن اين ذوات قدسي معصوم بتفروشي رسمي به نام امت اسلامي و دولت اسلامي از شام به هند و سند ميرفت دير بجنبند همين است آن وقت آدم دو قدم آن طرفتر را شما ميبينيد اين هند ـ معاذاللهـ آخر اين حرفها گفتنش در محضر شما بزرگواران صحيح نيست آنها با ادرار گاو دارند دينشان را حفظ ميكنند مگر نيست مگر الآن عصر علم نيست الآن بيش از اين اندازه نميدانم موتور و دوچرخهاي كه در كوي و برزن ما است جهان بالاي سر ما ماهواره دارد ماهواره رقمش چند تا است هزار تا است دو هزار تا است سه هزار تا است چهار هزار تا است اينها كه نيست كه اين بيش از موتور و دوچرخه در بالاي سرمان ماهواره است ما در چنين عصري ميبينيم يك عده با مدفوع گاوشان دارند دينشان را حفظ ميكنند آن وقت ما با داشتن علي و حسين نتوانيم دينمان را حفظ بكنيم اين بدا به حال ما اصل اگر يك وقتي از 1400 سال تا 1500 سال قبل بود ميگفتند زمان جاهليت بوده الآن مثل آب زمزم تقديس ميكنند شما در جريان رجالالزراعي كه اسمش را ميدانيد سابقهاش را هم داريد كه اين بزرگان قوم اين را از اينجا بيرون كردند چرا نقاط ضعيف را نقل ميكنيد چه رسد به اينكه انسان بيايد شرف دنيا و آخرتش كه سيدالشهداء است با خواب و با يك چيزهايي كه معتبر نيست مگر مقتل كم است مگر مصيبت كم است مگر حرفهاي گدازنده كم است مگر اشعاري كه ترجيع بند گونه بعد از مرحوم محتشم كاشاني سرايندگان فخر فخرآور ما گفتند كم است خوب همين ترجيع بندي كه ما به مرحوم محتشم كاشاني است خيليها هم به همان وضع شعر گفتند آنها پوست و استخوان آدم را ميسوزانند اگر كسي اهل معرفت باشد ديگر لازم نيست كه حتماً آن حرفهايي كه معقول نيست مقبول نيست منقول نيست آنها را آدم نقل بكند ديگر.
پرسش ...
پاسخ: چرا ايشان فرمودند علما هم تأييد كردند نه چون ايشان فرمودند.
پرسش ...
پاسخ: بسياري از همان فرمايش ايشان را علما تأييد كردند اين گفته و عرائض ما را هم تأييد و امضاء فرمايش ايشان است چون رهبر ما است فرمود ما هم داريم تبعيت ميكنيم خيليها فرمودند خيليها گفتند خيليها دارند ميگويند و اثر دارد شما ميبينيد اثر يك چيزي است كه ساليان متمادي در يك جايي رسوخ كرده تا كم بشود به آساني نيست كه همين آثار يكي قمه زدن را ايشان فرمودند ديگران هم تأييد كردند الحمدلله هم برطرف شد چرا اثر ندارد اگر اثر نميكرد كه نميگفتند امر به معروف واجب است كه مگر ميشود كه يك چيزي بياثر باشد و لغو باشد بعد بر ما واجب بكنند خوب اينكه امر به معروف بر ما واجب است و نهي از منكر بر ما واجب است براي اينكه اثر دارد منتها اثر نسبي دارد اين يك تدريجي دارد اين دو ما هم نبايد در بيفتيم خداي ناكرده با كسي مخالفت بكنيم و اين وسيلهاي بشود براي رنجش و چالش اين را هر چيزي براي خودش يك راه دارد ﴿قُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً﴾[13] اين گفتار نرم خيلي اثر دارد كجا ما گفتار نرم داشتيم اثر نكرد بنابراين اين ده روز را شما طرزي حرف بزنيد كه خدا به اين سخنرانيتان قسم بخورد.
پرسش ...
پاسخ: خوب نبايد ما بالأخره بايد مردم را بيدار كنيم ما اگر حرفهاي عالمانه بزنيم دانشگاهي ميآيد و محقق ميآيد و پژوهشگر ميآيد و آنها هم ميپسندند ما چون حرفهاي خوابآور ميزنيم خوابپسند ميآيد ما ميتوانيم طرزي حرف بزنيم كه خدا به اين يك ساعت سخنراني ما قسم بخورد اين كم كمال نيست الآن خدا به شرحلمعه قسم خورده خدا به مكاسب قسم خورده خدا به كتب اربعه قسم خورده فرمود: ﴿ن وَالقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ﴾[14] قسم به آنچه كه اينها مينويسند اينكه نسبت به حرفهاي باطل كه قسم نخورد كه اين ﴿ما﴾ كه ما چه ماي مصدريه باشد يعني كتابت چه موصوله باشد يعني مكتوب بالأخره خدا به نوشتهها قسم خورده فرمود به چيزي كه عالمان دين مينويسند ﴿ن وَالقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ﴾ يعني «يسطره اصحاب القلم يسطره العلماء» يعني شرحلمعه يعني مكاسب يعني اصولكافي يعني منلايحضرهالفقيه يعني الميزان خوب ميدانيد نوشتار كه اختصاصي ندارد كه گفتار هم همين طور است هر كسي يك ساعت سخنراني عالمانه و محققانه بكند لله خداي سبحان ميفرمايد من سوگند ياد ميكنم «بما ينطقون» مگر فرق است بين سخنراني بين ملفوظ و مكتوب فرقي نيست وقتي خدا به مكتوب قسم ميخورد يا به كتابت قسم ميخورد خوب به ملفوظ هم قسم ياد ميكند به آنكه تمثيل است نه تأيين اگر خداي سبحان به يك چيزي قسم خورد به او بها ميدهد روزانه ميبينيد يك نوري است در حوزه ميشود فقه ميشود اصول ميشود تفسير ميشود قضا و قضا خوب آدم ميتواند يك ساعت سخنراني بكند كه خدا به اين سخنراني قسم بخورد همان طوري كه ميتواند يك مقاله بنويسد كه خداي سبحان به اين مقاله قسم بخورد اين كلام براي هميشه زنده است اين ديگر اختصاصي به شرحلمعه و مكاسب ندارد الآن هم همين طور است سالهاي بعد هم همين طور است الي يوم القيامه هر كس يك كتاب علمي نوشته خالصانه نوشته مشمول ﴿وَالقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ﴾[15] است الي يوم القيامه سخنراني عالمانه كرده با اخلاص سخنراني كرده مشمول آن امر استنباطي «و ما ينطقون» است خوب وقتي يك چنين نعمتي در اختيار ما است چرا ما اين نعمت را فراموش بكنيم من دعا ميكنم خداي سبحان فرد فرد شما را عالم رباني بكند سخنان شما را مؤثر قرار بدهد و به شما شرح صدر عطا بكند عزّت و سعادت و سيادت دنيا و آخرت به شما مرحمت بكند و شما را وارثان انبيا قرار بدهد مورد رضاي ولي عصر قرار بدهد آبروي شما را در دنيا و آخرت حفظ بكند امام زمان را از شما راضي قرار بدهد ادعيه زاكيه آن حضرت را شامل حال شما قرار بدهد امام ما را هم با شهداء غريق رحمت بفرمايد رهبر ما مراجع ما حوزههاي ما همه را در سايه امام زمان حفظ بفرمايد دولت ما ملت ما مملكت ما جوانهاي ما همه را در سايه امام زمان از هر خطري محافظت بفرمايد دنيا و آخرت ما را در سايه امامش حفظ بفرمايد.
«غفر الله لنا و لكم والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته»
[1] ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 26.
[2] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 40.
[3] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 40.
[4] ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 26.
[5] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 3.
[6] ـ كافي، ج7، ص414.
[7] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 33.
[8] ـ بحارالانوار، ج52، ص192.
[9] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 86.
[10] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 36.
[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 49.
[12] ـ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص399.
[13] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 44.
[14] ـ سورهٴ قلم، آيهٴ 1.
[15] ـ سورهٴ قلم، آيهٴ 1.