اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَيءٍ قَالُوا لَو هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَيْنَاكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِيصٍ(۲۱) وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۲۲)﴾
بعد از جريان مبدأ فاعلي نظام و اينكه ذات اقدس الهي عالم و آدم و پيوند انسان و جهان را تنظيم كرد فرمود اين نظام به حق است و به مقصد ميرسد باطل نيست وقتي به مقصد رسيد مقصد اين نظام كه معاد است حوادثي را به همراه دارد برخي از آن حوادث در اين سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» مشخص شد اولين حادثه اين است كه اينها در يك فضاي بازي حضور پيدا ميكنند باز بالمعني المطلق يعني آنچه كه در دنيا به عنوان ستر و نهان و نهاد است در آنجا علن ميشود اين يك و همه مقتضياتي كه كم بود نقصانهاي اقتضا ترميم ميشود اين دو و همه موانع براي مشاهده برطرف ميشود اين سه اينها ميشوند ﴿وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً﴾ اما آن مانع اول انسان گاهي خلافي را انجام داده است سعي ميكند اين خلاف را نزد خود نگه دارد كتمان كند نگويد براي كسي آن روز كتمان رخت برميبندد ﴿وَلاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثاً﴾[1] هيچ چيزي را انسان كتمان نميكند رازي را نگه بدارد اينطور نيست دروغ بگويد اينچنين نيست آن دروغي كه دارد ظاهر ميشود يعني معلوم است دارد دروغ ميگويد كذب خبري كه ممكن نيست كذب مخبري هم معلوم ميشود ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾[2] بنابراين كتمان خاطرهها ممكن نيست ﴿وَلاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثاً﴾[3] اين براي اين و اگر چيزي فراموش شده بود انسان از يادش برد نه اينكه كتمان كرد آن را هم به ياد ميآورد در اثر اينكه نامه اعمالش را ميبيند ميگويد: ﴿مَا لِهذَا الكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا﴾[4] ﴿يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الإِنسَانُ وَأَنَّي لَهُ الذِّكْرَي﴾[5] پس تمام منسيها مذكور ميشوند تمام مسحوبها مذكور ميشوند سهو و خطا و نسيان هم رخت برميبندد اين دو ميماند صحنه بيرون در بيرون گاهي در اثر كوه، دره، دشت هامان و دوري اينها باعث ميشود كه بعضيها افراد را نميبينند يك انسان شرمنده ميتواند يك مقداري فاصله بگيرد از منظر ديگران دور بشود تا او را نبينند تا اين احساس شرم نكند يا اگر فاصله دور رفتن ممكن نيست كنار ديواري در درهاي دامنه كوهي كنار درختي خودش را پنهان كند تا از شرمندگي نجات پيدا كند كسي او را نبيند اين يك همه اين مقتضيات تكميل ميشود و همه اين موانع برطرف ميشود مقتضيات تكميل ميشود براي اينكه منطقه ديد اهل قيامت خيلي وسيع است در سورهٴ مباركهٴ «ق» دارد كه ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ اليَوْمَ حَدِيدٌ﴾ آيه 22 سورهٴ مباركهٴ «ق» اين است ما پرده را از جلوي چشم شما برميداريم بصر شما باصره شما امروز حديد است حدّت دارد تيزبين است و خيلي جاها را ميبيند پس كسي نميتواند بگويد من چشمم ضعيف است نميبينم اينطور نيست يك تبهكار هر جا برود ديگران او را ميبينند وقتي باصره حديد شد حدت داشت تيزبين بود اينچنين نيست كه اگر بخواهد كسي را نبيند در اثر ضعف باصره نبيند پس مقتضي ديدن هست و آن حدّت باصره است ميماند مانع ديدن مانع ديدن گاهي كوه است گاهي درّه است گاهي پشت ديوار است پشت درخت است اينهاست اينها هم كه همه اينها رخت برميبندند برابر اين كريمه ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفاً ٭ فَيَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً ٭ لاَّ تَرَي فِيهَا عِوَجاً وَلاَ أمْتاً﴾[6] فرمود از شما سؤال ميكنند اين كوهها در صحنه قيامت چه خواهد شد فرمود در جواب بگو ذات اقدس الهي همه اينها را ميكوبد اين ناهموارها را هموار ميكند ناصافها را صاف ميكند درهها را پر ميكند كل سرزمين و صاحره قيامت قاع ميشود قاع يعني بيابان صاف بدون پستي بلندي صف صف تأكيد اين قاع است ﴿قَاعاً صَفْصَفاً﴾ يعني بياباني كه فراز و نشيب ندارد دره ندارد تپه ماهوري ندارد كوه ندارد تل ندارد صاف صاف است خب پس متقضي ديدن فراهم است ﴿فَبَصَرُكَ اليَوْمَ حَدِيدٌ﴾[7] مانع ديدن برطرف ميشود قاع صفصف ميشود لذا فرمود: ﴿وَتَرَي الأَرْضَ بَارِزَةً﴾[8] كل منطقه زمين قيامت بارز و شفّاف و روشن است روي اين سه طايفه آيات آن گاه فرمود: ﴿وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً﴾ همه در يك صحنهاند پس بنابراين هيچ كس ممكن نيست كه بتواند چيزي را كتمان بكند مستور بكند اوست و «علي رؤوس الأشهاد»[9] همين كه در مناجات شعبانيه هست «علي رؤوس الاشهاد».
پرسش ...
پاسخ: نه آنها جهنم را از راه دور ميبينند در جريان كفار فرمود كه ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾[10] بهشت هست انبيا هستند اوليا هستند نعم فراواني در يك گوشه هست اما آنها هيچ كدام از اين لذايذ را نميبينند جهنم و شعلههاي جهنم و مار و عقرب را كاملاً از راه دور ميبينند اينها در دنيا چطور بودند در دنيا خب اين همه مراكز مذهب در كنار و گوشه اين كشور بود اينها را نميديدند در دورترين نقطه عالم به وسيله سايتها و اينترنتها و ماهوارهها يك فسادي باشد آنجا را ميبينند در قيامت هم همينطور است آنها همين جا ظهور ميكند ديگر اين همه مراكز ديني و مذهبي هست اينها نميبينند يك گوشه ماهواره كه دارد فساد اخلاقي را نشان ميدهد او را ميبينند در قيامت هم همينطور است ﴿وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ القِيَامَةِ أَعْمَي﴾[11] همينهاي يكه كورندهمين هايي كه ﴿كَلاَّ إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ همينها ميگويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[12] نه يعني خدايا ما اسماء حسنا را ميبينم انبيا را ميبينيم اوليا را ميبينيم بهشت را ميبينيم جهنم را ميبينيم شعلهها را ميبينيم مار و عقرب را ميبينيم همينطور است ديگر اينطور نيست كه آنها واقعاً كور مطلق باشند حتي مار و عقرب را نبينند كه همانطوري كه اينكه فرمود: ﴿وَمَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَي﴾[13] اين كه در دنيا نسبت به رذايل اخلاقي كه كور نبود كه همه را ميديد نامحرم را به خوبي ميديد هرزگيها را به خوبي ميديد و ميفهميد همين معنا آنطور هم ظهور ميكند.
پرسش ...
پاسخ: ظلمت كه خيليها هستند كه از نظر نور و فضيلت ظلمت است وگرنه كاملاً يكديگر را ميبينند لعن هم ميكنند ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[14] با يكديگر مذاكره هم ميكنند همين صحنه كه در دنياي يكديگر را ميشناسند اينهايي كه ﴿يَأْمُرُونَ بِالمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ المَعْرُوفِ﴾[15] آنجا هم همينطوراند حق را نميبينند باطل را به خوبي ميبينند بوي بهشت از فاصله پانصد فرسخي شنيده ميشود استشمام ميشود اما اينها استشمام نميكنند.
پرسش ...
پاسخ: بله منتها براي اينكه اينها در طليعه آن روز اول اشاره شد در ﴿وَبَرَزُوا لِلَّهِ﴾ براي اينها معلوم ميشود كه ﴿يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لاَ تَخْفَي مِنكُمْ خَافِيَةٌ﴾[16] وگرنه برابر آيه 61 سوره «يونس» كه خوانده شد فرمود: ﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ﴾ همين كه ميخواهيد وارد بشويد در مشهد ماييد در محضر ماييد ما شهود داريم منتها آنها نميفهمند كه ﴿لاَ تَخْفَي مِنكُمْ خَافِيَةٌ﴾ در قيامت ميبينند به اينكه خداي سبحان ميديد و چيزي بر او مستور نيست.
پس بنابراين همه كمبود اقتضا آن روز ترميم ميشود همه موانع آن روز برطرف ميشود ﴿وَتَرَي الأَرْضَ بَارِزَةً﴾[17] براز يعني سرزمين باز چون اينها وارد براز ميشوند گفته شد ﴿وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً﴾ اين براي اين آن روز هيچ چارهاي ندارند مگر اينكه به جان هم بيفتند يك به جان هم افتادن و درگيري دروني است كه مستضعفان مقصر با مستكبران دارند كه اين گفتگويشان كم نيست كه بخشي از اين آيات در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود بحث شد بخشي در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بود بحث شد بعضي هم در اين سورهٴ مباركهٴ است بعضي هم در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» و «احزاب» يك بخشي هم با شيطان درگيرند كه ميگويند تو باعث شدي تو وسوسه كردي مثل اينكه امروز هم شيطان را لعنت ميكنند لعنت كردن شيطان معنايش اين نيست كه او را مقصر بدانيم ما موظفيم او را لعن كنيم تبرّي كنيم وسوسهاش را گوش ندهيم اعتنا به او نكنيم و مانند آن وارد خواند قرآن هم ميخواهيم بشويم ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ القُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[18] اما او را مقصر بدانيم اين روا نيست اين احتجاج به سود اوست خب در قيامت يك محاجهاي يك مناظره اي بين مستضعفان و مستكبران هست مستضعفان مقصر هست كه در اينجا طرفين محكوماند يك مناظرهاي با شيطان دارند كه اينها باز در آن مناظره محكوماند.
پرسش ...
پاسخ: اما اينچنين نيست كه لذت ببرند براي حسرت ميبينند آنجا دارد كه همانطوري كه كفار در دنيا مؤمنين را مسخره ميكردند لذت ميبردند ﴿إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ﴾[19] يك ديدن و گفت و شنودي است براي «تشفي قلوب مؤمنين و تحقير كفار» در بخشي از مواقف قيامت اما وقتي كه در جريان قيامت بهشتيها رفتند در آنجا بعضي از بهشتيها از يكديگر سؤال ميكنند كه فلان كس را نديدي «كان لي قريناً» اين هميشه ما را مسخره ميكرد ميگفت مسجد چيست اين حرفها تاريخ مصرفش گذشت عبادت چيست دين چيست خبر داريد نداريد ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَوَاءِ الجَحِيمِ﴾[20] او از بالا سرميكشد اين را در جهنم ميبيند ولي اينها گاهي نگاه حسرتآميز دارند به اصحاب جنّت عرض ميكنند به اينكه ﴿أَفِيضُوا عَلَيْنَا﴾ به تعبيري كه مرحوم شيخ آوردند «أفيضوا علينا من الماء شرباً فإنا عطاشا و أنتم ورود» شما سيرابيد ما تشنه ايم اين همين تعبير قرآني را كه ﴿أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ المَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ﴾[21] اين را به صورت شعر در آورده ﴿أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ المَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ﴾ آنها در پاسخ ميگويند: ﴿قَالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَي الكَافِرِينَ﴾[22] كه اين تحريم، تحريم تكويني است نه تشريعي يعني اين لذايذ بهشتي بر شما حرام است اين گونه از گفتگوها براي طرفين است كه لذت است براي مؤمنان و حسرت است براي كافران اما در صحنه احتجاج يك درگيري داخلي بين مستضفان مقصر و مستكبران است و يك درگيري هم بين معصيتكاران و شيطان است هر دو در اين بخش آمده در سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين آيات مبسوطاً خوانده شد كه در آن روز از يكديگر تبرّي ميكنند ﴿وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ﴾ آيه 166 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا وَرَأَوُا العَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ﴾ در دنيا با يك سلسله اسباب و وسائلي مشكلشان را به حسب ظاهر حل ميكردند الآن ديگر دستآوزيزي ندارند فقط تابع از متبوع، متبوع از تابع تبرّي دارند در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» كه بخشي از آياتش ديروز خوانده شد آنها ميگويند خدايا عذاب مستكبران را زياد بكن در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيه 67 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» اين است ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾ به خدا عرض ميكنند خدايا ما پيرو اين ستم كاران و مستكبران بوديم عذاب آنها را دو برابر كن ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ العَذَابِ وَالعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً﴾ اينها يك چنين چيزي ميخواهند در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» پاسخ الهي به اينها داده شد در سوره «اعراف» فرمود كه اينكه شما ميگوييد ما عذاب اينها را زياد كنيم عذاب شما را هم بايد زياد كنيم آيه 38 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّي إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ خداي سبحان ميفرمايد: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ عذاب شما هم دو برابر است كه مستعضف ستمپذيريد و عذاب آنها هم دو برابر است ولي شما تحليل نميكنيد بررسي نميكنيد آنها دو گناه كردند يكي بيراهه رفتند يكي اينكه شما را گمراه كردند شما هم دو گناه كرديد يكي اصل معصيت را مرتكب شديد يكي اينكه انبيا و اوليا را خانهنشين كرديد به دنبال ديگران راه افتاديد خب اگر شما نرفته بوديد و آنها را تقويت نميكرديد كه اولياي الهي خانهنشين نميشدند اين همان بيان نوراني امام صادق (سلام الله عليه) است كه به آن مستشار ديوان اموي فرمود خب مگر معاويه و امثال معاويه چند نفر بودند اگر شما نرفته بوديد آنها را تقويت نميكرديد در خانه ما بسته نميشد اينكه فرمود: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن﴾[23] راجع به اين دنبالهروي مقصر است اما مستضعفي كه هيچ تقصيري ندارد يعني آنجايي كه مربوط به جهاد بود جهاد كرد آنجايي كه مربوط به هجرت بود هجرت كرد اين ديگر تقيه ميكند و ديگران موظفاند براي آزادي آنها بكوشند در سورهٴ مباركهٴ «نساء» دارد كه آيه 97 بعد از اينكه فضيلت مجاهدان را ذكر كرد فرمود: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ المَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ﴾ آنهايي كه به خودشان ظلم كردند در اثر پذيرش ظلم مستكبران فرشتگان به آنها ميگويند: ﴿فِيمَ كُنْتُمْ﴾ در چه حالي بوديد؟ چرا اين معصيتها را مرتكب ميشديد؟ ﴿قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأَرْضِ﴾ فرشتهها به آنها ميفرمايند: ﴿أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُيهَا﴾ خب حالا جهاد نميتوانستيد بكنيد هجرت كه ميتوانستيد بكنيد كه در محافل گناه هم همينطور است اول امر به معروف نشد بيرون آمدن از آن جلسه نشد تقيه حالا همه جنگها كه با شمشير و تفنگ نيست امر به معروف از بهترين فرايض الهي است اگر كسي مبتلا شد به يك مجلس گناهي اول امر به معروف نشد ترك مجلس نشد تقيه ﴿ألَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُيهَا فَأُولئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيراً ٭ إِلاَّ المُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالوِلْدَانِ﴾ يك وقت يك پيرمرد است پير زن است كودك است كه ﴿لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً﴾[24] نه اهل جنگاند نه اهل هجرتاند هيچ كدام از اينها نيستند ﴿لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً﴾ حيله حيلوله حائل يعني كاري كه بين انسان و بين آن اثر سوء حائل باشد اين را ميگويند حيله حيلوله و حائل و مانند آن ﴿وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً﴾[25] اين گروه ﴿فَأُولئِكَ عَسَي اللّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللّهُ عَفُوَّاً غَفُوراً﴾[26] وگرنه اگر كسي ظلمپذير باشد طبق استدلال قرآن كريم در سورهٴ مباركهٴ« اعراف» به اندازه همان مستكبر معذب ميشود ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[27].
پرسش ...
پاسخ: خب حالا فرق ميكند يك وقت است كه يك بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) دارد كه يك عده غوغا اوضاع را به هم ميزنند خب همين جريان سقيفه و اينها بالأخره همينطور بود كه اگر واقعاً درجات ظلمشان و كفرشان فرق بكند نهخير يكسان نيست عذابشان يكسان نيست اما اگر يك كسي اينچنين باشد وجود مبارك حضرت امير در جريان غوغا ميفرمايد غوغا عبارت از يك گروهياند كه «إذا اجتمعوا غلبوا و إذا تفرقوا لم يعرفوا»[28] يك عده آدمهايي هستند كه وقتي جمع بشوند اوضاع را به هم ميزنند وقتي پراكنده شدند معلوم نيست اينها چه كساني هستند خب جريان سقيفه و امثال سقيفه كه كار كوچكي نبود كه گاهي ميبينيد كه خطر اينها معادل خطر ديگري است البته اگر واقعاً خطرش كمتر باشد به عذاب آنها مبتلا نخواهد شد چون ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[29] ممكن است عفو بكند ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾[30] اما هرگز ممكن نيست بيش از گناه كسي را عقاب بكند فرمود ولي آنها مستضعفان كساني هستند كه زمينه سلطه مستكبران را تهيه كردند همين احاديث مجعول را چه كسي ساخته همين ابوهريرهها ساختند ديگر غرض اين است كه گاهي ممكن است حديثفروشي كنند دينفروشي كنند و با همين كار خاندان اهل بيت را خانهنشين كنند.
پرسش ...
پاسخ: خب حالا با رفيقش يك مسئله علمي طرح ميكند و منصرف ميكند خودش را لازم نيست گوش بدهد كه.
پرسش ...
پاسخ: اگر ميشد كه رها ميكند اگر نشد خيلي كار خودش را مشغول كند با كسي مذاكره كند مباحثه كند بالأخره آدم ميتواند گوش نكند ديگر.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره اگر كسي بخواهد خودش را نجات بدهد خدا وسيلهاش را فراهم ميكند.
پرسش ...
پاسخ: ممكن نيست.
پرسش ...
پاسخ: خب بله ديگر اين فرمود كه در قصر بني مقاتل بود فرمود آنجا باشي و صداي هل من ناصر مرا بشنوي و ياري نكني يقيناً اهل جهنمي خب اين خود حضرت راه حل به آنها نشان داد ديگر اينها مظهر رحمت الهياند ديگر فرمود اگر مشكل سياسي داري نميخواهي نميتواني بالأخره گرفتار سوخت و سوز نباش اين صحنه را ترك كن ديگر اين هم خب نشانه رحمت اين خاندان است ديگر غرض آن است كه آن مستضعفي كه عمداً زير بار استكبار مستكبران ميرود اين ظلمش كمتر از خود آنها نيست البته به اندازه ظلمش كيفر ميبيند.
در نتيجه اين گفتگو به اين صورت پايان ميپذيرد كه اينها ميگويند مستكبران ما را به اين عذاب گرفتار كردند پاسخش اين است كه آنها هم دو برابر عذاب دارند شما هم دو برابر آن روز كاري از اين مستكبران ساخته نيست مستضعفان و پيروان آن روز به پيشوايان و ائمه كفرشان ميگويند كه ﴿إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَيءٍ﴾ آنها ميگويند اگر خدا ما را راه حلي ما نشان ميدهد خلاصي براي ما بود كه ما نجات پيدا ميكرديم شما را هم نجات ميداديم نه در دنيا كه برخيها معنا كردند يعني در همين صحنه قيامت ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِيصٍ﴾ اين را هم در بحث ديروز ملاحظه فرموديد اينها آدمهاي بيتفاوتياند بيتفاوت يعني كساني كه صريحاً به انبيايشان ميگويند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الوَاعِظِينَ﴾[31] و ذات اقدس الهي هم درباره اينها فرمود پيامبر ﴿وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[32] اينها به جايي ميرسند كه ديگر حرف انبيا هم در اينها اثر نميكند ميگويند چه بگوييد چه نگوييد يكسان است خب اينكه ميگويد چه بگوييد چه نگوييد يكسان است در قيامت هم ناچار است بگويد: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِيصٍ﴾ در قيامت هم ذات اقدس الهي نسبت به آنها ميفرمايد كه شما چه صبر كنيد چه صبر نكنيد اينچنين نيست كه اگر صبر بكنيد ما عذابتان را كم ميكنيد اينچنين نيست در سورهٴ مباركهٴ «طور» آيه هفده اين است ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ ٭ اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لاَ تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَيْكُمْ﴾[33] چرا؟ ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ نه «بما كنتم تعملون» بيتفاوتي شما همين است نه «بما كنتم تعملون» ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ شما به جايي رسيديد كه وعظ انبيا و عدم وعظشان براي شما يكسان بود چه بگويند چه نگويند الآن هم بايد بچشيد عذاب الهي را چه صبر بكنيد چه صبر نكنيد اينچنين نيست كه اگر صبر كرديد يك فضيلتي براي شما باشد خب اين بخشي از گفتگوهايي كه در قيامت بين تبهكاران و پيشوايان آنها بود حالا ميماند گفتگوي ديگري كه محيص يعني چاره ميماند گفتگوي ديگري كه با شيطان دارند گرچه شيطان بر غير ابليس اطلاق ميشود ﴿شَيَاطِينَ الإِنْسِ وَالجِنِّ﴾[34] خواهند بود اما عند الاطلاق منظور همان ابليس هست و مفرد هم هست با شيطان گفتگو دارند او را لعن ميكند ميگويند تو باعث شدي شيطان در پاسخ اينها در محكمه عدل الهي اين صحنه برگذار ميشود ببينيد حالا جبريه به چه دست و پا افتادند فخررازي به چه مشكلي معزلي مبتلا شده ﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ﴾ وقتي كه حساب پرهيزكاران مشخص شد حساب تبهكاران مشخص شد اهل بهشت مشخص شدند اهل جهنم مشخص شدند اوضاع گذشت به اين تبهكاران ميگويد كه ﴿إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الحَقِّ﴾ ذات اقدس الهي راست گفت وعده خير داد شما را به حق دعوت كرد و به خير هم عمل كرد يعني دو كار كرد هم وعدهاش حق است صدق انشايي دارد اگر در اينجا تعبير صدق درست باشد هم آن وعده دهنده حق است مثل صدق خبري و صدق مخبري فرمود بهشتي هست در برابر حسنه پاداشي هست ﴿مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[35] هست اگر يك مختصري سختي را تحمل كرديد رد امتحان پيروزمندانه بيرون آمديد آبروي شما را در دنيا و آخرت حفظ ميكنم اين وعدهها حق بود و عمل ميكرد ﴿إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الحَقِّ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «توبه» هست آيات ديگر هست ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ﴾ ﴿وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ﴾[36] از ذات اقدس الهي وفي تر نيست يكي از اسماي حسناي خداي سبحان در اين دعاي نوراني جوشن كبير وفي است او وفا كننده به عهد است ﴿وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ﴾[37] ﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ﴾[38] و مانند آن پس هم وعده او حق است هم وعده دهنده به وعدهاش وفا ميكند و كرد اما من شيطان ميگويد من ﴿وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ﴾ من وعده دادم و خلف وعده كردم من به دروغ وعده دادم گفتم كه اگر اين كار را كرديد به مقصد ميرسيد اينچنين نبود من شما را به چاه آوردم من به كجراهه فرا ميخواندم من ميگفتم پايانش تمدن است بعد ديديد سقوط بود پايانش سعادت است ديديد شقاوت بود پايانش لذت است ديديد ناكامي بود من خلف وعده كردم وعده من دروغ بود گرچه دروغ در انشاها نيست يعني خلاف وعده دادم خب اين يك، ولي من وعده دادم وسوسه كردم همين ﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ﴾ من هيچ تسلطي بر شما نداشتم من فقط يك دعوتنامه نوشتم اين همه انبيا دعوتنامه نوشتند اين همه اوليا دعوتنامه نوشتند فطرت شما دعوتنامه است عقل شما دعوتنامه است قرآن شما دعوتنامه است نهجالبلاغه دعوتنامه است اين همه سخنان چهارده معصوم (عليهم الصلاة و عليهم السلام) دعوتنامه است خب من هم يك دعوتنامه نوشتم همين كاري نكردم اينها را در محكمه الله ميگويند ﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُم﴾ كه برخيها خواستند بگويند كه اين مستثنا مستثناي منقطع است ما هيچ سلطنتي بر شما نداريم فقط دعوت ميكرديم ﴿فَاسْتَجَبْتُمْ لِي﴾ شما هم سينش سين تحقيق است كاملاً پذيرفتيد حرف مرا پس ﴿فَلاَ تَلُومُونِي﴾ مرا ملامت نكنيد ﴿وَلُومُوا أَنفُسَكُم﴾ خودتان را ملامت كنيد از اينجاست كه نفس لوامه شروع ميكند به كار كردن فخر رازي اينجا اين اشكال را نقل ميكند ميگويد معتزله به اشاعره به جبريها ميگويند خب اگر چنانچه انسان در اطاعت و عصيان مجبور است اينها ميتوانند بگويند خدا ما را مجبور كرده چرا جواب نميدهند؟ يا شيطان ميتواند بگويد هم من در اين كار مجبور بودم هم شما در اين كار مجبور بوديد چرا اينها بايد به سوخت و سوز تن در بدهند؟ بايد بگويند ما مجبوريم ديگر بعد ميگويد كه بعضي اصحاب ما جواب دادند كه اين گفتگو اين حرف، حرف شيطان است حرف شيطان كه اعتباري ندارد حجت نيست غافل از اينكه قرآن كريم يك كتاب قصه نيست كه هر حرفي را نقل بكند ممكن نيست حرفي در قرآن نقل بشود مگر اينكه اگر حق است تثبيت ميكند و اگر باطل است ابطال ميكند اين حرف حرف حق است در سورهٴ مباركهٴ «حجر» همين را تثبيت كرده است در سورهٴ مباركهٴ «حجر» آيه 41 و 42 اين است شيطان كه گفت آيه 39 به بعد سوره «حجر» اين است ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ٭ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ المُخْلَصِينَ﴾ آن گاه ذات اقدس الهي در جواب فرمود: ﴿قَالَ هَذا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ﴾[39] اين صراطي است كه من عهدهدارم صراط مستقيم هم هست بر من هست كه اين راه مستقيم را نشان بدهم و حفظ بكنم انبيا اوليا همه را راهبلد اين راه قرار بدهم اين كار را كردم و ميكنم «هذا صراط مستقيم علي بيانه و حفظه و نشره و كذا و كذا» ﴿هَذا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ﴾ كه اين راه هم از يك طرفي به من هم ميرسد ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ﴾[40] تو مدام ميگويي ﴿وَلأُغْوِيَنَّهُمْ﴾ مگر چه كار ميتواني بكني من به اينها فطرت دادم عقل دادم آزادي دادم اختيار دادم انبيا ميفرستم اوليا ميفرستم تو چه سلطنتي داري فقط به تو اجازه دادم كه دعوت كني اين شيطان مثل كلب معلم است اين كلب معلم براي هيچ كسي پارس نميكند مگر به اذن صاحب سگ و هيچ كسي را هم نميگزد مگر به اذن صاحب سگ اينچنين نيست كه ـ معاذاللهـ شيطان نظير اهرمن باشد در برابر يزدان گرچه آنها هم ميگويند ما يك چنين حرفي نميزنيم شيطان يك كلب معلمي است در دستگاه الهي منتها كلب جايش جهنم است ما بايد لعنتش كنيم و از او فاصله بگيريم ولي اينچنين نيست كه خارج از وظيفه خود كاري انجام بدهد اين مأمور الهي است در پارس كردن.
پرسش ...
پاسخ: حالا وقتي.
پارس ميكند اول پارس ميكند مگر اين سگ تربيت شده اول گاز ميگيرد؟ اول كه پارس ميكند اگر ديد دزد است اين دو آيه درباره او است ﴿أنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[41] يك، ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾[42] از آن به بعد وقتي معلوم شد دزد بود خب اين را اغراء ميكند بگيرد ديگر اغراء هست گرفتن است گازگيري هست از آن وقتي كه دزد دارد ميآيد خب فرمود بگير اين را فرمود: ﴿أنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ هي مرتب اينها را گاز ميگيرد و داد اينها در ميآيد داد اينها همين است كه ميگويند فلان دين مثلاً ـ معاذاللهـ اين است كه اين حرفها را ميزنند اگر كسي گوش شنوا و آشنا داشته باشد ميبيند اين حرف سگ گاز گرفتهها است اگر كلب هار كسي را گاز بگيرد او بالأخره نالهاي دارد سر و صدا دارد اين ميگويد دين حالا كهنه شد تاريخ مصرفش گذشت دين ارتجاع است انقلاب ارتجاع است ـ معاذاللهـ اين صداي كسي است كه سگ هار او را گاز گرفت ﴿أنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الكَافِرِينَ﴾[43] نه علي الناس يا علي المؤمنين ﴿عَلَي الكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ﴾ براي چه كسي؟ ﴿لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾[44] از آن به بعد خب آن سگ آماده است براي همين كار اصلاً او را براي همين خلق كردند كه بگيرد و بگزد گاز بگيرد كسي كه عمداً «چندين چراغ دارد و بيراهه ميرود خب فرمود: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ﴾[45] مگر اينكه اصلاً او سگباز باشد به دنبال تو راه بيفتد ﴿إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الغَاوِينَ﴾[46] بعد حالا تو گفتي ﴿لأُغْوِيَنَّهُمْ﴾ من تو و آنها همه را به ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ﴾[47] پس اينچنين نيست كه جناب فخر رازي ميگويد كه اجاب بعض الاصحاب كه اين حرف شيطان است و حجت نيست درست است كه حرف شيطان حجت نيست ولي در محكمه الهي است و قرآن نقل كرده قرآن ميگويد شيطان هيچ سلطهاي بر آدم ندارد جز وسوسه وسوسه هم از بهترين نعمتهاي الهي است اگر كسي وسوسه نباشد او اهل جهاد اوسط و اكبر نباشد كه نميتواند از فرشتهها بگذرد فرشته همين است كه دارند ﴿وَمَا مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾[48] همين اينكه انسان از فرشته برتر ميشود براي اينكه آنجا سخن از وسوسه و جهاد اصغر و اوسط و اكبر نيست درباره مؤمنان است كه جهاد اصغر و اوسط و اكبر است ميتوانند رشد بكند خب اگر وسوسه نباشد سخن از تهذيب نفس و تزكيه نفس و جهاد اوسط و اينها مطرح نيست وسوسه هم يك نعمت خوبي است در كل نظام ما بايد از وسوسه پرهيز كنيم ولي وسوسه در كل نظام چيز خوبي است جهان بشريت بيوسوسه اين ناقص است يعني بشر ديگر كامل نخواهد شد خب پس وقتي آن گفتگوي با مستكبران تمام شد گفتگوي با شيطان فرا ميرسد شيطان هم خودش را تبرئه ميكند ميگويد من در حد وسوسه كار كردم نه بيش از آن مسئوليت هر كسي به عهده خود اوست.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 42.
[2] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 24.
[3] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 42.
[4] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 49.
[5] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 23.
[6] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 105 و 107.
[7] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.
[8] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 47.
[9] ـ مفاتيج الجنان، مناجات شعبانية.
[10] ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 15.
[11] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.
[12] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 12.
[13] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 72.
[14] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.
[15] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 67.
[16] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 18.
[17] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 47.
[18] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 98.
[19] ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 29.
[20] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 55.
[21] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 50.
[22] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 50.
[23] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.
[24] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 98.
[25] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 98.
[26] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 99.
[27] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.
[28] ـ نهجالبلاغه، حكمت 199.
[29] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 40.
[30] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 15.
[31] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 136.
[32] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 10.
[33] ـ سورهٴ طور، آيات 15 و 16.
[34] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 112.
[35] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 160.
[36] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 111.
[37] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 111.
[38] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 40.
[39] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 41.
[40] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 42.
[41] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 83.
[42] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.
[43] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 83.
[44] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.
[45] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 42.
[46] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 42.
[47] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 43.
[48] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 164.