اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَاصْنَعِ الفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ (۳۷) وَيَصْنَعُ الفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِن قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُم كَمَا تَسْخَرُونَ (۳۸) فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ (۳۹) حَتَّي إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ القَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ (٤۰) وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْريها وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (٤۱) وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالجِبَالِ وَنَادَي نوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلاَ تُكُن مَعَ الكَافِرِينَ (٤۲) قَالَ سَآوِي إِلَي جَبَلٍ يَعْصِمُني مِنَ المَاءِ قَالَ لاَ عَاصِمَ اليَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا المَوْجُ فَكَانَ مِنَ المُغْرَقِينَ (٤۳)﴾
اينكه فرمود ﴿واصنع الفلك باعيننا و وحينا﴾ كشتي را در ديدگاه ما بساز ديدگاه الهي دو قسم است با احراز به اينكه او منزّه از اعضا و جوارح جسماني است منزه از چشم جسماني است و منظور شهود باطن است يا اعانت باطن است اين شهود دو قسم است يك شهود عام است و يك شهود خاص نظير معيّت كه دو قسم است يك معيّت خاص است و يك معيّت عام معيّت عام خداي سبحان نسبت به هر انساني دارد ﴿وَ هو معكم أينما كنتم﴾[1] هرجا باشيد خدا با شما هست و از اعمال و اقوالتان باخبر است يك معيّت خاصّه است كه با نصرت و كمك همراه است مثل ﴿ان الله مع الذين اتقوا﴾ إن الله لمع المحسنين﴾[2] و مانند آن كه اين معيّت مال همه نيست چه اينكه يك معيّت خاصّي هم خداي سبحان با كفار دارد با آنها هست كه آنها را در موقع بگيرد اين ميشود سه معيّت در حقيقت آن معيّت عام معيّت قيّوميّه مطلق است كه در سورهٴ حديد آمده است ﴿و هو معكم أينما كنتم﴾[3] آن معيّت خاص براي دستگيري است و اعانت و نصرت است كه ميگويند ﴿ان الله مع الذين اتقوا﴾[4] و ﴿و إنّ الله لَمَع المحسنين﴾[5] و مانند آن يك معيّت خاص است كه آن امر سوّم است و آن اين است كه خداي سبحان با كافران است كه در موقع حساس آنها بگيرد فرمود ﴿و هو معهم إذ يبيّتون ما لايرضيٰ من القول﴾[6] آنها كه پشت درهاي بسته شبيخون ميزنند بيتوته ميكنند تبييت ميكنند جلسات محرمانه تشكيل ميدهند سخناني كه خدا راضي نيست دارند تصميمهايي كه خدا راضي نيست ميگيرند خدا با آنها است يعني آنجا هست كه اينها را همانجا بگيرد و خفه كند ﴿و هو معهم اذ يبيّتون ما لايرضيٰ من القول﴾[7] پس ذات اقدس إله گذشته از آن معيّت عامّي كه با هر انساني دارد با مؤمنان يك معيّت ويژه دارد براي نصرت با كافران يك معيّت ويژه دارد براي خذلان شهود خداي سبحان عين در مرئاي خداي سبان بودناند همين دو سه قسم است يك قسم عام است كه در سورهٴ مباركهٴ يونس آيهٴ 61 گذشت فرمود هر كاري بكنيد مشهود خداييد در مشهد خداييد در محضر خداييد ﴿و ما تكون في شأنِ و ما تتلوا منه من قرآنِ و لا تعملون من عمل إلاّ كنّا عليكم شهوداً إذ تفيضون فيه﴾[8] هر كاري كه ميخواهيد انجام بدهيد چه خوب چه بد در مشهد خداييد در محضر خداييد خدا ميبيند يك شهود يا مرئا و منظر خاص است كه مال مؤمنين است نظير آنچه كه در جريان حضرت نوح آمده كه فرمود ﴿واصنع الفلك باعيننا﴾ اصل كشتي سازي در مرئا و منظر ما است در عين ما است در شهود خاص ما است كه با نصرت همراه هست چه اينكه جريان اين كشتي هم در مشهد خدا است فرمود ﴿تجري بأعيننا﴾[9] آن را ظاهراً در سورهٴ مباركهٴ قمر فرمود در سورهٴ مباركهٴ قمر آيهٴ 14 اين است ﴿تجري بأعيننا﴾[10] جريان اين كشتي هم در مرئاي ما است در منظر ما است با عين ما است با نصرت ما است يعني مرئاي كمك و نصرت قسم سوّم مرئا و منظر بودن همان است كه خداي سبحان نسبت به كفّار دارد آنهايي كه معصيت ميكنند فرمود ﴿ألم يعلم بانّ الله يريٰ﴾[11] اين ﴿ألم يعلم بأن الله يريٰ﴾[12] تهديد را هم ضمناً تفهيم ميكند يعني اينكه دارد گناه ميكند بايد بداند كه در مرئاي ما است در مشهد ما است در حضور ما است اين در مشهد ما بودن در مرئاي ما بودن ناظر به اين است كه او حيايي را تحصيل نكرده است قهراً مورد توبيخ هم خواهد بود پس اين ﴿باعيننا﴾ آن يك عينيّت خاص و رؤيت خاص و شهود خاص و منظر و مرئا بودن خاص است كه با تأييد همراه است.
مطلب ديگر اين است كه همانطوري كه شفاعت دربارهٴ بخشش از گناه مشروط است ﴿من ذا الذي يشفع عنده إلاّ باذنه﴾[13] هست ﴿ولا يشفعون إلاّ لمن أرتَضي﴾[14] است ﴿لا يشفعون الا﴾[15] مگر براي كسي كه ﴿اتّخذ عند الرّحمن عهداً﴾[16] بالأخره شفاعت بايد به اذن خدا باشد مشفوعٌ له بايد دينش مرتضيٰ باشد در بحثهايي كه مربوط به نجات از عذاب دنيا است آن هم همينطور است نه هر كسي مأذون است شفاعت كند نه هر كسي ميتواند مشفوعٌ له باشد نوح(سلام الله عليه) ميتواند شفيع باشد چون جزء انبيا و اوليا است امّا كفّار مشفوعٌ له نيستند فرمود ﴿و لا تخاطبني في الذين ظلموا انهم مغرقون﴾ لذا وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) دربارهٴ همسرش هرگز لب باز نكرد كه شفاعت بكند براي اينكه چون بايد اذن داشته باشد نسبت به كفّار اذن داده نشد امّا نسبت به پسرش كه درخواست كرد آن رازي دارد كه در آيات بعد خواهد آمد چون پسرش به حسب ظاهر جزء مسلمانها بود ولي معلوم نبود كه اين منافق است انسان منافق در روزي كه امتحان الهي فرا ميرسد ﴿هم للكفر يومئذٍ أقرب منهم للايمان﴾[17] اينها به كفر نزديكتر از ايمان هستند در حال عادي مذبذبين بين ذلك هستند ﴿لا إلي هؤلاء و لا إلي هؤلاء﴾[18] امّا روز امتحان بالأخره ﴿هم للكفر يومئذٍ أقرب﴾[19] ديگر مرزشان مشخص ميشود اين اقرب تعييني است نه تفضيلي نه اينكه نزديكتراند اين افعل تفضيلي نيست كه باز به اين سمت هستند نه خير نظير ﴿أولوا الأرحام بعضهم أوليٰ ببعضٍ﴾[20] يعني در روز آزمون چهرهشان مشخص است كجا ميروند ديگر.
سؤال ...
جواب: بالأخره اين بايد به تعليم الهي باشد يا بالذات است اين است كه به تعليم الهي باشد ذات اقدس إله لحظه به لحظه اين جزئيات را به وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) القا ميكند تعليم ميكند تفهيم ميكند وگرنه اينطور نيست كه اينها ذاتاً عالم باشند مثل خداي سبحان ـ معاذ الله ـ دربارهٴ اينها ميفرمايد﴿تلك من أنباء الغيب نوحيها إليك﴾[21] ميفرمايد اين اسرار غيبي است اين علوم غيبي است كه ما به نوح گفتيم به صالح گفتيم به حضرت هود گفتيم اينها، اينها علوم غيبياي است كه ذات اقدس إله بايد تعليم بكند به اينها افاضه بكند و تا عالم بشوند وگرنه از نزد خودشان كه نميدانند كه تا آن لحظه علم به باطن پسرش مشخص نبود بعد وقتي كه با خداي سبحان در ميان گذاشت معلوم شد كه پسرش واقعاً كافر بود خب كه آن بعد خواهد آمد
بالأخره اين كه فرمود ﴿و لا تخاطبني في الذين ظلموا انهم مغرقون﴾ اين ناظر به آن است كه ﴿من ذا الذي يشفع عنده الا باذنه﴾[22] شفاعت چه مربوط به طلب مغفرت باشد چه براي رفع عذاب دنيا بايد به اذن خداي سبحان باشد ﴿و يصنع الفلك و كلما مر عليه ملأ من قومه سخروا منه﴾ كه اين مسخرههاي متقابل بازگو شد ﴿قال ان تسخروا منا فانا نسخر منكم﴾ كه اين همانطوري كه ملاحظه فرموديد روي صنعت ادبي جزء مشاكله است وگرنه از اين طرف مسخره نيست كه قيبح باشد از اين طرف عدل است و تنبيه است و تعديل نظير ﴿فمن اعْتدي عليكم فَاعْتدوا عليهم بمثل ما عتدوا ... عليكم﴾[23] اگر كسي تعدّي كرده است شما هم تعدّي بكنيد اين دوّمي عدل است عدوان نيست تعدّي نيست تعبير از عدل به اعتدي للمشاكله است كه از صنايع ادبي است
سؤال ...
جواب: فرمود اگر نه آنجا هم دارد به اينكه اگر ما اين كار را نميكرديم شما نميدانستيد در همان آيات ديگر دارد كه اگر ما اين تعريف را نميكرديم اين انباء را نميكرديم آگاهتان نميكرديم شما با خبر نبوديد
سؤال ...
جواب: آن هم همينطور است ﴿جزاءُ سيّئةٍ سيئةٌ﴾[24] هم از همين باب است ديگر جزاي سيّئه حسنه است سيّئه نيست يعني اگر كسي معصيت كرده بخواهند او را تنبيه كنند عذاب كنند جزاي سيّئه را سيئه بدهند اين جزاي سيّئه حسنه است سيّئه نيست منتها نسبت به او سيّئه است يك و از اين جزا كه حسنه است تعبير به سيّئه كردهاند روي صنعت مشاكله است كه از صنايع ادبي است خب
سؤال ...
جواب: آن هم همين، بله آن براي آن است كه بالاتر از عدل چيزي است بنام احسان خداي سبحان هم عدل را هم احسان را امر كرده يكي امر وجوبي است ديگري امر استحبابي ﴿ان الله يأمر بالعدل﴾[25] كه فريضه است و الاحسان كه نافله است چون احسان اين است كه انسان از حقّ خودش بگذرد و اين بالاتر از عدل است احسان كه بر مردم واجب نيست عدل بر مردم واجب است لذا در همان سورهٴ نحل فرمود كه ﴿وَ إن عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به﴾[26] اين عدل است اين كار را بكنيد عدل است امّا اين ديگر حدّاقل است بالاتر از اين، اين است كه ﴿و لئن صبرتم لهو خيرٌ للصّابرين﴾[27] اگر تحمّل بكنيد عفو بكنيد مثل اينكه در بحثهاي ديگر فرمود ﴿و أن تعفوا أقرب للتقوي﴾[28] اينچنين نيست كه حالا عفو واجب باشد يا صبر واجب باشد آنيكه واجب است اين است كه عدل باشد يعني از اين حدّ عصيان آنها نگذرد آن هم وجوبش نسبت به تعدّي است نه حدّ از اين طرف نه اينكه جزاي عادلانه واجب باشد اگر خواستيد عفو بكنيد كه مرحلهٴ اعلي است اگر تنزّل كرديد خواستيد پاسخ بدهيد عفو نكنيد نبايد از حدّ عدل بگذريد آنجا هم همين است ﴿وَ إن عاقبتم﴾ اگر خواستيد عقاب بكنيد معاقبه بكنيد ﴿فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به﴾[29] امّا ﴿وَ لئن صبرتم لهو خيرٌ للصابرين﴾[30] خب.
فرمود ﴿فانّا نسخر منكم كما تسخرون ٭ فسوف تعلمون من يأتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذابٌ مقيم﴾ كه بحثش گذشت حتّي ﴿اذا جاء امرنا﴾ خداي سبحان فرمود كه وقتي كه دستور ما بيايد اينها غرق ميشوند امر الهي را در موارد متفرّقه مبسوطاً بيان فرمود بخشي از آن امر در همين سورهٴ مباركهٴ هود آمده بخشي هم در سورهٴ مباركهٴ قمر بازگو شد در سورهٴ قمر آيهٴ 9 به بعد به اين صورت است ﴿كذبت قبلهم قوم نوحٍ فكذّبوا عبدنا و قالوا مجنونٌ و ازدجر﴾[31] فرمود در گذشته قبل از اينكه اين كفّار پيغمبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) را تكذيب بكنند در گذشته قوم نوح حضرت نوح را تكذيب كردند و اهانت كردند گفتند اين مجنون است وجود مبارك نوح خداي خود را خواند با نيايش به خدا عرض كرد ﴿أني مغلوبٌ فَانْتصر﴾[32] ﴿فدعا ربّه أنّي مغلوبٌ فانتصر﴾[33] نه از نظر حجّت و استدلال مغلوبم بلكه از نظر ستم و ظلمي كه اينها كردند مغلوبم آنگاه امر الهي كه آمده به اين صورت است فرمود ﴿ففتحنا أبواب السّماء بماءٍ منهمرٍ ٭ و فجّرنا الأرض عيوناً فالْتقي الماء علي أمرٍ قدْ قُدر﴾[34] ما براي اينكه آن طوفان را محقّق بكنيم امر ما به اين صورت باز شد كه درهاي آسمان را باز كرديم آب فراواني ريخت و چشمههاي زمين را هم آن شكافهاي زمين را هم شكافانديم در جاهاي حساسش را آب از شكافهاي زمين بالا آمده آب را وقتي از بالا پايين ميآيد خداي سبحان فرمود ما او را به صورت قطرهاي نازل كرديم تا به مزارع و مراتع و رهگذرآسيبي نرسد ﴿فتري الْودق يخرج من خلاله﴾[35] ما اين ابر را اوّل باردار كرديم بعد از اينكه باردار شد اين را غربالي كرديم وقتي غربالي شد از آن مجاري تنگش قطره قطره باران ميبارد ﴿ودق﴾ اين قطره قطرهاي از اين مجراهاي باريك ابر نازل ميشود شلنگي نكرديم كه ريزش بكند يكجا مزرعهٴ مردم و باغ مردم و خانهٴ مردم را خراب بكند كه آبشاري وارد بشود بلكه قطره قطره وارد ميشود اين طبع قضيه است امّا اگر يك وقتي بخواهد عذاب بيايد اينجوري نيست كه غربالي وارد بشود سدّي وارد ميشود درجريان نوح فرمود غربالي ما باران وارد نكرديم آب وارد نكرديم ما سدّ گونه ببنيد اين سدّ آبهاي فرواني در آن ذخريه است همين كه دريچه و پنجره اين سدّ را باز بكنند ميبنيد خروارها آب از زير اين در ميآيد فرمود ما آسمان را اينچنين كرديم در آسمان را باز كرديم نه اين را غربالي ريختيم ﴿ففتحنا ابواب السماء﴾ آن وقت دفعتاً آن قدر باران شديد بود كه مثل اينكه در سدّ را باز كردند ﴿ففتحنا أبواب السماء بماءٍ﴾[36] كه ﴿منهمرٍ﴾ است آب ريزش دار در جريان اشك چشم هم اين دوتا آيهاي كه در سورهٴ مباركهٴ مائده و اينها بود گذشت در جريان اشك چشم هم همينطور يك وقت انسان به طور عادي اشك ميريزد قطره قطره از شبكهٴ چشمش ميآايد گوشهٴ چشمش و بعد ميريزد در صورتش اين قطرات است يك وقت است آنقدر اشك ميريزد كه تمام اين شبكه چشم را اين اشك پر ميكند يك جا ميريزد وقتي اين قطرات اشك جمع شد يكجا ريخت مثل اينكه چشم دارد ميريزد نه اشك اين دو تعبيري كه در قرآن كريم در همين موضوع آمده است فرمود ﴿تريٰ أعينهم تفيض من الدّمع﴾[37] همين است يك وقت از سنخ فيض الدّمع است ﴿فاض الدموعوهُ﴾ يعني اشكهاي او ريخت اين را ميگويند فاض الدمع يعني اشكش ريخت يك وقتي ميگويند فاضت العين فاضت العيون فاضت الاعين يعني چشمشان ريخت نه اشكشان ريخت اين مصححش آنجا است كه ﴿تري أعينهم تفيض من الدمع﴾[38] عينشان ﴿تفيض و تجري﴾ نه دمعشان يفيض آنجا كه چشم جاري ميشود مصححش اين است وقتي اشك فراوان شد تمام شبكهٴ چشم را گرفت و يك جا ريخت مثل آن است كه چشم ريخته باشد در دوجاي قرآن اين تعبير هست كه ﴿تري أعينهم تفيض من الدمع﴾[39] خب
سؤال ...
جواب: بله ديگر چون يك جاي مشخص كه نبود كه اگر اين طوفان كل خاورميانه را گرفته پس كل اين فضاي بالا درش باز شد آب ريخت و كل اين سرزمينها دهنهٴشان باز شد آب جوشيد ﴿فالْتقي الماء علي أمرٍ قد قدر﴾[40]
سؤال ...
جواب: نه خيلي از ... چون آخر ارض دارد ديگر عيون ارض ديگر فرمود به اينكه ﴿عيوناً﴾[41] نه عيناً آنجا نفرمود و فجرنا الارض عيناً آنجا هم عيوناً چشمه هاي فراواني پس از زمين هم چشمه هاي فراواني جوشيد از بالا هم آبهاي فراواني آمد مثل در سدّ را باز ميكنند در سدّ را باز ميكنند كه غربالي نميآيد كه سيلي ميآيد ﴿فَفتحنا أبواب السماء بماءٍ منهمرٍ﴾[42] اين آبي كه اين جور ميريزد ﴿ان انحمر الماء﴾ اگر از غربال بريزد نميگويند ﴿انحمر الماء﴾ اگر از سدّ بريزد ميگويند انحمر الماء ﴿بماءٍ منهمرٍ ٭ و فجرنا الأرض عيوناً﴾[43] آنگاه ﴿فالْتقي الماء علي أمرٍ﴾[44] كه ﴿قد قدر﴾[45] بايد اندازهاش مشخص بشود كه از اين كوهها برود بالا كه اين كوههاي رايج را زير پوشش بگيرد كه ديگر كسي نتواند برود روي كوه و از غرق نجات پيدا كند آن منطقه هم منطقهٴ كوهستاني بود يعني منطقهاي كه وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) بود بالأخره جبلي داشت كه پسر نوح گفت ﴿سأوي الي جبل يعصمني من الماء﴾ اين خيال كرد نظير سيلهاي عادي است بالأخره سيلهاي عادي در همان دامنههاي كوه هست و در وادي يعني در درّه است و در دشت وادي يعني درّه وادي را ميگيرد دشت را ميگيرد هامان را ميگيرد تا دامنهٴ كوه هم ممكن است بيايد امّا به سينهٴ كوه و قلّهٴ كوه كه ديگر نميرسد كه اين سيل عادي طوفانهاي عادي هم همينطور امّا اين طوفان عادي كه دَر آسمان مثل دَر سد باز شد آني كه تمام آبها پشت اين در ذخيره بود اين دَر را كه باز كردند اين آبها ريخت مثل اينكه دريچه سدّ را كه باز ميكنند براي كشاورزي فصل لازم آب سيل گونه ميريزد در چنين فضايي آن منطقه هم منطقه كوهستاني بود اينها فكر ميكردند كه بالاي كوه را آب نميگيرد پسر نوح گفت من ميروم بالاي كوه مرا حفظ بكند وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) كه از جريان با خبر بود گفت خود كوه هم زير آب ميرود كوهي نميماند كه تو را حفظ بكند خودش محفوظ نيست چگونه تو را حفظ بكند ﴿لا عاصم اليوم من امر الله﴾ اين ﴿علي أمرٍ قد قدر﴾[46] است ديگر آنگاه در چنين حالتي كه كوهها زير آب رفت ﴿و حملناه علي ذات ألواحٍ و دُسر....﴾[47] گاهي تعبير به فلك ميكند نظير آنچه كه آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ نوح محلّ بحث است گاهي ميفرمايد كه ذات الواح است يعني اين سفينه داراي لوحهايي است و ميخهايي اين كه چوبها لوح يعني چوب اين چوبها را به منزلهٴ جدار و سقف و كف اين كشتي قرار دادند اين را ميخ كوب كردند شده كشتي ﴿و حلمناه علي ذات ألواح﴾ اين سفينه كه داراي الواح و اخشاب است و دُسر است كه دسار و مسمار و ... ميخ دارند ﴿تجري بأعيننا﴾[48] پس نه تنها ﴿و اصنع الفلك باعيننا﴾ بلكه ﴿تجري باعيننا﴾[49] اين همان است كه تأييد ميكند كه ﴿بسم الله مجريٰها و مرسيٰها﴾ جملهٴ مستقلّه است است وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) وقتي به اينها فرمود سوار بشيد اينها اوّل نگران بودند آخر ما سوار بشويم اين طوفان خود طوفان كشتي را غرق ميكند ديگر فرمود نه اين كشتي بخواهد برود به نام خدا ميرود بخواهد بايستد به نام خدا ميايستد منتظر لنگرنباشد كه اين سكّان يعني لنگري داشته باشد اين را حفظ بكند لنگرش ﴿بسم الله﴾ است موتور تحركياش هم ﴿بسم الله﴾ است خب ﴿و حملناه علي ذاتِ ألْواحٍ و دسرٍ ٭ تجري بأعيننا جزاءً لمن كان كفر﴾[50] وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) ساليان متمادي تبليغ كرد، هدايت كرد ديگران به او كفر ورزيدند ما جزايي كه به نوح(سلام الله عليه) ميدهيم پاداشي كه به او ميدهيم اين است كه با ﴿بسم الله﴾ بر طوفان مسلّط است با ﴿بسم الله﴾ اين كشتي را تسخير ميكند آن وقت چهطوري تسخير ميكند ﴿و هي تجري بهم في موج كالجبال﴾ وقتي درهاي آسمان باز شد سدّگونه آبها ريخته شد چشمه هاي زمين گشوده شد اينها آبها هم فوران كرد كه اين كوههاي اطراف را هم زير پوشش گرفت اين همين كه وجود مبارك نوح اراده ميكرد اين حركت كند ميفرمود ﴿بسم الله الرحمن الرحيم﴾ اين راه ميافتاد و ميفرمود ﴿بسم الله﴾ اين ميايستاد انسان اگر به قرب نوافل برسد گوينده انسان است امّا به لسان خدا سخن ميگويد اين قرب نوافل كه «كنت لسانه الذي يتكلم به او ينطق به كنت بصره الذي يبصر بها» همين است اگر كسي ولي خدا شد به قرب نوافل بار يافت مخلوق خدا شد ذات اقدس إله نه در مقام ذات يك نه در مقام صفات ذات دو كه اين دو منطقه، منطقهٴ ممنوعه است در مقام فعل كه مقام امكان است لسان اين شخص ميشود آن وقت اين شخص با زبان خدا حرف ميزند اگر يك وقتي وجود مبارك حضرت امير دارد « و انا يد الله»[51] اين حرفها را كه ميگويد به لسان الهي ميگويد خود خدا حقّ دارد بگويد كه اين كار به دست من است و با ديد ضن هست يا نه اگر كسي خليفهٴ او شد فاني در او شد محبوب او شد به قرب نوافل بار يافت به زبان خدا حرف ميزند نه به زبان خودش نه به زبان علي بن ابيطالب به زبان الله آن وقت اگر در مقام سوّم باشد نه مقام اوّل كه منطقهٴ ممنوعه است نه مقام دوّم كه منطقه ممنوعه است مقام سوّم كه مقام امكان است و خارج از ذات است فعل است عقلاً ممكن است اگر يك روايتي به اين مضمون وارد شده است يؤخذ به كه بخشي از اين روايات را مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيدشان نقل كرده است «و عين الله ... أنا يد الله ...»[52] و مانند آن خب.
سؤال ...
جواب: نه مستحبّات است، مستحبّات
سؤال ...
جواب: بله، اما حالا در جريان حضرت نوح(سلام الله عليه) در اين خصوص داده يا نداده بايد ثابت بشود معلوم ميشود قبل از غرق پسر نداده بود ديگر
سؤال ...
جواب: ... اصلش اين است ... بعد از سوار شدن و غرق شدن پسر است ديگر به پسر گفت بيا سوار شو گفت ﴿سأوي الي جبل يعصمني من الماء ... و حال بينهما الموج و كان من المغرقين﴾ موج آمد و كوه و دامنهٴ كوه و قلّه كوه را همه را زير پوشش گرفت اين هم غرق كرده حالا در جرياني كه هست ﴿تجري بأعيننا جزاءً لمن كان كفر﴾[53] غرض آن است كه اينها لحظه به لحظهاي افاضه ميشود از آن به بعد اينها ميشوند عالم به غيب تا خدا در فلان لحظه لسان فلان ولياش نباشد به فلان وليّ سخن غيبي نميگويد كه خب.
سؤال ...
جواب: نه خب درجات قبلي كه پس از ... است
سؤال ...
جواب: نه آن لحظهاي كه در آن مقطع در آن مرحله در آن رتبه وجودي كه لسان، لسان الهي شد عين، عين الهي شد او هم حقّ ميبيند هم حقّ ميگويد امّا اين تدريجاً بايد بيايد ديگر به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمود ﴿ما كنت تدري ما الكتاب و لا الإيمان﴾[54] تو قبلاً كه نميدانستي كه ما به تو آموختيم حالا كه آموختي ميشود عالم غيب فرمود ﴿و لو كنت أعلم الغيب ستكثرت من الخير﴾[55] فرمود من كه ذاتاً علم غيب بلد. نيستم كه خداي سبحان هم هرچه داد بله فلان لحظه من علم ندارم همان لحظه كه علم آمد البتّه عالم به غيب هستم و براي من هيچ ترديدي ندارد كه فلان مطلب همينطور است خب
﴿و قال اركبوا فيها بسم الله مجريٰها و مرسيٰها﴾ اين همان است كه ﴿إن ربي لغفور رحيم ٭ و هي تجري بهم في موج كالجبال﴾ اين كشتي نظير كشتي هاي تحت البحري نيست كه زير دريا حركت كند روي دريا حركت ميكند براي اينكه با موج همراه است كشتيهاي در دريا ديگر با موج و اينها چون در درون دريا كه موجي خبري نيست كشتي هاي تحت البحري با موج همراه نيست ايني كه موج است روي دريا است نه توي دريا اينكه فرمود
سؤال ...
جواب: نه خير ﴿و قال اركبوا فيهابسم الله مجريٰها و مرسيٰها﴾ اين جمله مستقل است يعني حركت و سكون اين تحت تدبير به اسم خدا است با اسم خدا جاري ميشود جريان دارد با اسم خدا راسي ميشود و ثابت ميشود لنگر او سكون او به نام خدا است حركت او هم به نام خدا است ﴿بسم الله مجريٰها و مرسيٰها﴾ اين نظير كشتي هاي ديگر نيست كه با موتور حركت كند يا با باد حركت كند و يك سكان و لنگري هم داشته باشد كه با آن لنگر ساكن بشود ارسا يعني اثبات و ﴿وَ الجبال أرساها﴾[56] از همين قبيل است جبال را رواسي قرار داد از همين قبيل است سكون و آرامش كشتي به نام خدا است با يك نام ساكن ميشود با يك نام به حركت در ميآيد خب ﴿و هي تجري بهم في موج كالجبال﴾ از اينجا البتّه معلوم ميشود يك كشتي تحت البحري نبود فوق البحر است احتمال اينكه جريان او هم موج ايجاد بكند هست چون كشتيهاي بزرگ مخصوصاً اقيانوس پيما اينها وقتي راه ميروند دو طرف موج ايجاد ميكنند يك چون بالأخره يك مقدار زيادي از چرخهاي اينها در آب است وقتي ميروند آب را ميشكافند ميفرمود ﴿و تري الفلك موٰاخر﴾ ﴿مواخر﴾[57] يعني شكافنده اينها ﴿مواخر﴾[58] هستند آبها را ميشكافند راه باز ميكنند ميروند اين آب را كه شكافتند دو طرف يك موجي ايجاد ميشود ﴿كالجبال﴾ يك كشتي كه فرض كنيد طولاني باشد و قطرش هم زياد عرضش هم زياد طولش هم زياد اين كشتي آب را ﴿مواخر﴾[59] است به تعبير قرآن كريم يعني آبها را ميشكافد و ميرود براي خودش جادّه درست ميكند خب وقتي جادّه درست ميكند اين دو طرف آبها كنار ميرود ميشود يك ديواري از آب ﴿في موج كالجبال﴾ خواهد بود خب.
در اين حال يك مقداري حضرت كه وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) كه مؤمنين را دستور به سوار شدن آنها را راهنمايي كرد سوار بشويد داشتند سوار ميشدند پسرش فاصله گرفت اينها در همان اعضاي خانواده بود پسرش فاصله گرفت چون يك مقدار فاصله گرفت ندا محقق شد ندا مال جايي است كه مخاطب و منادا دور باشد از منادى اگر نزديك باشد جا براي ندا نيست يك مقدار فاصله گرفت كه مصحح ندا باشد ﴿و نادي نوح ابنه﴾ آن ندا هم اين بود كه فرمود ﴿و كان في معزل﴾ اين ﴿و كان في معزل﴾ مصحح ندا است يك مقداري فاصله پيدا كرد خودش را كنار كشيد چون كنار كشيد فاصله گرفت مصحّح ندا است فرمود ﴿يا بنيّ﴾ اين براي تصغير نيست براي تحبيب است و ترحم پسرك من اين همهاش كاف تصغير نيست كه بچّهٴ كوچك باشد بلكه پسر بزرگي بود مكلّف بود الاّ اينكه براي تحبيب و جريان عاطفه و اينها است فرمود ﴿اركب معنا﴾ با ما سوار كشتي بشو ﴿و لا تكن مع الكافرين﴾ نفرمود و لاتكن من الكافرين فرمود با آنها نباشد به حسب ظاهر از نظر مكان نزديك آنها شدي از نظر فكر و عقيده هم با آنها نباش هنوز روشن نبود براي حضرت نوح روشن نبود كه اين واقعاً كافر است ظاهراً مسلمان است و منافق است ﴿هم للكفر يومئذٍ أقرب﴾[60] ﴿قال سأوي الي جبل يعصمني من الماء﴾ وقتي نوح(سلام الله عليه) او را به سفينهٴ غيبي دعوت كرده است اين به جبل پناهنده شد گفت پناه ميبرم اوي يعني مأويٰ ميگيريم آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ كهف آمده آيهٴ 16 سورهٴ كهف ﴿و إذ اعتزلتموهم و ما يعبدون إلاّ الله فَأووا إلي الكهف﴾[61] يعني به كهف مراجعه كنيد پناهنده بشويد كهف مأوايتان باشد كه اصحاب كهف، كهف را مأوايشان قرار دادند ﴿فأووا إلي الكهف﴾[62] آنجا فرمود ﴿فأووا﴾[63] امر شده است به الكهف پناهنده بشويد اينجا پسر نوح گفت ﴿سأوي الي جبل يعصمني من الماء﴾ وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) به عنوان نفي جنس فرمود روز قهر الهي هيچ كس و هيچ چيزي عاصم نيست ﴿لا عاصم اليوم من امر الله﴾ اين امر كه آمده هيچ چيزي جلوي آن امر را نمي گيرد فقط رحم خدا است پس بيا اين كشتي كشتي نجات است و خداي سبحان سرنشينان اين كشتي را مورد رحمت قرار ميدهد كه ﴿إن ربي لغفور رحيم﴾ ناظر به سرنشيان كشتي است ﴿لا عاصم اليوم من امر الله الا من رحم﴾ آنگاه ديگر ردّ و بدل نشد ديگر پسر نوح نگفت من او را قبول ندارم اصلاً كفرش را ظاهر نكرد دفعتاً ﴿و حال بينهما الموج فكان من المغرقين﴾ اين معمّا هنوز حلّ نشد لذا بعدها وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) براي حلّ اين معما از خداي سبحان سؤال كرد كه خب پسر من كه اهل من است اين يك شما هم كه فرموديد اهلت نجات پيدا ميكند اين دو شما هم كه احكم الحاكميني اين سه معمّا چه گونه حل ميشود جواب داد كه صغري ممنوع است اين اهل عيب ندارد ما گفتيم اهلت را نجات ميدهيم ﴿إنّه ليس من أهلك انه عملّ غير صالح﴾[64] خب اگر براي نوح(سلام الله عليه) كفر پسرش ظاهر ميشد كه ديگر سؤال نميكرد اين موج فرصت نداد كه برايشان مسئله حل بشود اين معمّا هم كه لا ينحل مانده پسرش هم ظاهراً مسلمان بود علم غيب ذاتاً مخصوص ذات اقدس إله هست وقتي خداي سبحان به يك بندهاي ندهد او ميگويد ﴿و لو كنت أعلم الغيب لاستكثرت من الخير﴾[65] من كه ذاتاً علم غيب ندارم كه بايد خدا عطا بكند ما عالم بشويم وقتي عطا كرد ميفرمايد ﴿تلك من أنباء الغيب نوحيها اليك﴾[66] كذا و كذا تمام قصّهها را از صدر تا ساقه جريان را شرح ميدهد گذشته را شرح ميدهد آينده را شرح ميدهد آن وقت وجود مبارك نوح با ضرس قاطع ميگويد كه خدايا اينها نسل آيندهاش هم كافر است نه او هست با ضرس قاطع ميگويد ﴿رب لاٰتذر علي الأرض من الكافرين ديّاراً ٭ انك إن تذرهم ... ولا يلدوا إلا فاجراً كفاراً﴾[67] با نفي تأكيدي خب اينجور انسان با ضرس قاطع حرف بزند معلوم ميشود از غيب با خبر شد ديگر
بقيهٴ بحث انشاء الله براي بعد از تعطيلات نوروزي
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 4.
[2] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 69.
[3] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 4.
[4] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 128.
[5] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 69.
[6] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 108.
[7] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 108.
[8] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 61.
[9] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 14.
[10] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 14.
[11] ـ سورهٴ علق، ايه 14.
[12] ـ سورهٴ علق، آيهٴ 14.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.
[14] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 28.
[15] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 28.
[16] ـ سورهٴ مريم، ايه 78.
[17] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 167.
[18] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 143.
[19] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 167.
[20] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 75.
[21] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 49.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.
[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 194.
[24] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 40.
[25] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 90.
[26] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 126.
[27] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 126.
[28] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 237.
[29] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 126.
[30] ـ سورهٴ نحلل، آيهٴ 126.
[31] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 9.
[32] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 10.
[33] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 10.
[34] ـ سورهٴ قمر، آيات 11 ـ 12.
[35] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 43.
[36] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 11.
[37] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 83.
[38] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 83.
[39] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 83.
[40] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 12.
[41] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 12.
[42] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 11.
[43] ـ سورهٴ قمر، آيات 11 ـ 12.
[44] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 12.
[45] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 12.
[46] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 12.
[47] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 13.
[48] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 14.
[49] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 14.
[50] ـ سورهٴ قمر، آيات 13 ـ 14.
[51] ـ التوحيد، ص 164.
[52] ـ التوحيد، ص 164.
[53] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 14.
[54] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 52.
[55] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 188.
[56] ـ سورهٴ نازعات، آيهٴ 32.
[57] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 14.
[58] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 14.
[59] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 14.
[60] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 167.
[61] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 16.
[62] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 16.
[63] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 16.
[64] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 46.
[65] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 188.
[66] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 49.
[67] ـ سورهٴ نوح، آيات 26 ـ 27.