اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ (۹) وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (۱۰) إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ (۱۱) فَلَعَلَّكَ تَارِكُ بَعْضَ مَا يُوحَي إِلَيْكَ وَضَائِقُ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذيرٌ وَاللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ (۱۲) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (۱۳)﴾
جريان انسان همانطوري كه قبلا ملاحظه فرموديد از فطرت و طبيعت تشكيل شده است يعني ذات اقدس اله درباره آفرينش انسان فرمود ﴿انّي خالق بشراً من طين ٭ فإذا سوّيته و نفخت فيه من روحي﴾[1] پس يك طبيعتي دارد كه به زمين برميگردد و يك روحي دارد كه به ماوراي طبيعت برميگردد
مطلب دوم آن است كه فضايل فراواني را در قرآن كريم به انسان اسناد داده است و او را مستحق اين فضايل دانست و او را به اين فضايل دعوت كرد وعدهاي كه به اين فضايل رسيدند آنها را هم معرفي كرد و ستود رذايل فراواني را هم به انسان اسناد داد و كساني را كه به اين رذائل مبتلا شدند آنها را معرفي كرد راه نجات اين رذائل را هم بازگو كرد آنچه كه در بخشهاي قبل گفته شد كه انسان مايل به فضيلت است روي جنبه ﴿نفخت فيه من روحي﴾[2] است يعني فطرتي كه دارد آن روح ملكوتي كه دارد كه حق، خداي سبحان فجور و تقوي را به او الهام كرده است اين مايل به فضايل است و مايل به كرامتهاي اخلاقي و آن جهتي كه به ﴿انّي خالق بشراً من طين﴾[3] برميگردد كه به طبيعت است و دنياست از آ نجهت بيش از پنجاه مورد در قرآن كريم انسان را به آن سمت معرفي كرد كه انسان ظلوم است انسان جهول است انسان هلوع است انسان جزوع است انسان منوع است انسان قتور است انسان عجول است ﴿و كان الانسان اكثر شيئ جدلا﴾[4] و مانند آن بنابراين بين اين دو طايفه آيات چنين جمع ميشود كه آياتي كه دلالت دارد انسان به طرف فضيلت مايل است به لحاظ فطرت او است كه نفخت فيه من روحي آياتي كه دلالت دارد او به رذيلت گرايش دارد به لحاظ طبيعت اوست كه ﴿انّي خالق بشراً من طين﴾[5]
مطلب دوم آن است كه قرآن در ضمن معرفي كه صبغه وصفي دارد صبغه دستوري هم دارد يعني گرچه به حسب ظاهر جمله خبريه است ولي پيام انشا را هم در بر دارد كه اين گونه از جملههاي خبري به داعي انشا القا ميشود و آن اين است كه هم بيماريها را بيان ميكند هم راه درمان را اينكه ميفرمايد انسان اينچنين است ﴿الّا الذين صبروا﴾ يعني آمنوا و اصبروا در حقيقت راهش اين است كه به حسب ظاهر خبر است اما در حقيقت انشاست يعني آمنوا و اصبروا
مطلب ديگر آن است كه اين كه فرمود آمنوا واصبروا و بخشهاي ديگر هم از همين قبيل است چرا حالا به صورت يك جمله خبريه فرمود و به صورت امر ذكر نكرد ميفرمايد كه مگر كساني كه مومن باشند و صابر باشند و عمل صالح داشته باشند اين ميخواهد از جريان خارج خبر بدهد و به ما بگويد عدهاي هستند كه دين را به متن زندگيشان بردند خيلي از ماها به دين علاقمنديم به دستورات ديني عمل ميكنيم اما اينها را يك مراسم ميدانيم جداي از زندگي ميدانيم ما نماز ميخوانيم روزه هم ميگيريم اما در غالب كارها مضطريم و مضطربيم اين آيات طرزي بيان ميكند كه اين دين را بياورد در متن زندگي يعني مشكلات روزمره ما را بشمارد بعد بگويد علاجش نماز و روزه است ما هيچ ارتباطي بين درمان اين بيماريها با نماز و روزه نميبينيم نمازمان را ميخوانيم روزه مان را هم ميگيريم اما اضطرابمان را هم داريم قرآن كريم كه فرمود ﴿و ننزّل من القرآن ما هو شفاءٌ و رحمة للمؤمنين﴾[6] اين دستورات دين را ميبرد در متن زندگي ميگويد اين بيماريها كه ميبينيد اينها خيلي تلخ است ديگر براي اينكه زندگي را براي آدم تنگ ميكند
آدم آسايشي ندارد نه خواب درستي دارد نه غذاي درستي ميخورد نه فكرش جمع است اين اضطراب راه حلش نماز و روزه است حالا چگونه نماز و روزه چگونه نماز چگونه صبر اين مشكلات را حل ميكند آن را تشريح ميكند حالا ملاحظه فرماييد اين آيات را فرمود اين مشكل جامعه هست مشكل فرد هم هست بسياري به اين وضع مبتلايند كه ﴿و لئن اذقنا الانسان منا﴾ پس مطلب اول اين است كه تمام رذايل به آن ﴿اني خالق بشرا من طين﴾ برميگردد و تمام فضايل به ﴿نفخت فيه من روحي﴾ .﴿لقد كرمنا بني آدم﴾ از همين قبيل است
سوال: جواب: بسيار خوب طبيعت هم يك امر نقصي است يك موجود ناقص اين فقدانها را به همراه دارد ديگر هرجا عيب است و نقص به آن نقص وجود برميگردد ديگر. خوب ﴿و لئن أذقنا الإنسان منّا رحمةً ثم نزعناها منه إنّه ليؤس كفور﴾ مستحضريد كه در بهشت جا براي زوال نعمت نيست اما در دنيا دولت را دولت گفتند براي اينكه تداول ميشود ﴿تلك الأيّام نداولها بين النّاس﴾[7] گاهي به دست زيد است گاهي به دست عمرو است گاهي انسان سالم است گاهي مريض است اين هر روز همينطور تغيير هست براي آزمون و هر روز هم همين اضطراب هست انسان يكسان نيست گاهي نا اميد ميشود افسرده ميشود پژمرده ميشود كفران عملي دارد ﴿و لئن أذقناه نعماء بعد ضرّاء مسته ليقولنّ ذهب السّيئات عنّي﴾ ميگويد حالا ديگر گرفتاريهايمان رد شد مشكلاتمان رد شد بدبختيهايمان رد شد ﴿إنه لفرح فخور﴾ اين درد زندگي است راه علاج چيست؟ ﴿الّا الذين صبروا﴾ يعني يا ايها الذين آمنوا اصبروا اين جمله خبريه است وصف است ولي بار دستوري را به همراه دارد بار انشايي را به همراه دارد ﴿الّا الذين صبروا و عملوا الصالحات﴾ اينها اينگونه نيستند اينها وقتي هم كه نعمت به آنها رسيد شاكرند و اگر از آنها گرفت صابرند و در هر دو حال راضياند به رضاي الهي ميدانند در كلاس آزمون هستند يك چيزي ميدهند چيزي از او ميگيرند مال او نيست اين هفتاد هشتاد سالي بايد امتحان بدهد بعد نتيجه بگيرد ﴿الّا الذين صبروا و عملوا الصالحات﴾ اينها گذشته از اينكه اين مشكلات را ندارند يعني يئوس و كفور نيستند يعني فرح و فخور نيستند مغفرت و اجر كبير هم دارند آن چهار تا نقص را ندارند اين دوتا فضيلت را هم دارند جمعاً مي شود شش تا سوره مباركه معارج هم كه به عنوان شاهد در بحثهاي قبل ذكر شده است ملاحظه بفرماييد آيه 19 به بعد سوره مباركه معارج اين است﴿إنّ الإنسان خلق هلوعاً﴾[8] هلوع يعني چه؟ يعني﴿ اذا مسّه الشّر جزوعاً ٭ و اذا مسّه الخير منوعاً﴾[9] كه گفتند اين دو آيه تفسير آن آيه قبل است هلوع بودن يعني اينكه اگر يك مشكلي به او رسيد فورا جزع ميكند و بردباري را از دست ميدهد و اگر خيري به او رسيد انحصار طلب است مناع للخيرا ست نميگذارد به ديگري برسد خوب اين يك درد جامعه است ديگر در مسائل سياسي همين درد است در پست و مقام همين درد است كسي راي آورد همين درد است در مسائل خانوادگي همين درد است در مسائل روستا و شهر همين درد است حالا علاجش چيست؟ ﴿الّا المصلين﴾[10] يعني يا ايها الذين آمنوا صلوا اين در عين حال كه وصف است دستور را هم به همراه دارد در عين حال كه خبر است انشا را هم بهمراه دارد يعني ميخواهيد از اين مشكل نجات پيدا كنيد نماز بخوانيد نماز آن هم نماز اول وقت براي اينكه در نماز مخصوصا اول وقت انسان با خداي خود گفتگو دارد يعني تمام اينها از توست دادي ميگيري ما هم آمادهايم جريان نماز را مخصوصا نماز اول وقت را يعني دين را به متن زندگي آوردن است آن وقت اين ميشود ﴿ألا بذكر الله تطمئنّ القلوب﴾[11] درست است كه ما بالاخره خاكيم و كوچكيم و از ما كوچكتر خدا خلق نكرده ولي او ما را به عنوان بندگي قبول كرده ما هم او را به عنوان مولويت بايد قبول بكنيم رابطه مان را بايد قوي بكنيم خيلي هم خودماني حرف بزنيم اين دعاي ابوحمزه ثمالي را هم مباحثه كنيد هم پيش مطالعه كنيد هم بالاخره فكر كنيد رويش جمله به جمله همين است كه خدايا تو ما را آفريدي خب دليل ندارد كه ما رابطه مان را با تو قطع كنيم يا ناشدني بگوييم ما هر وقت مشكل داريم با تو حرف ميزنيم «اخلو به حاجتي» تو هم حرفهاي ما را گوش ميدهي مشكل ما را برطرف ميكني خوب اگر يك چنين كسي ما را به عنوان بندگي قبول كرده فقط ما بايد او را به عنوان مولويت قبول كنيم رابطه مان را حفظ بكنيم اين رابطه را هم جدي بگيريم هميشه با او حرف بزنيم بگوييم كار كه به دست توست به ما بردباري بده به ما صبر بده خوب بالاخره اين يك خيري است كه به دست ما رسيده چهار نفر ديگر هم استفاده كنند اين چه دردي است كه حتماً بگوييم ما بايد داشته باشيم ديگري نداشته باشد يا جناح ما داشته باشد جناج ديگر نداشته باشد اين درد ما است ديگر چه در روستا چه در شهر در مسائل سياسي در مسائل غير سياسي فرمود نماز گزارها راحتند اگر يك خيري رسيد به همه ميدهند ديگر اين هلوع و جزوع بودن مال طبيعت انسان است اين ﴿الّا المصلّين﴾[12] مال فطرت انسان است اگر آن ﴿نفخت فيه من روحي﴾[13] حاكم شد آن هلوع و جزوع و منوع بودن را تعديل ميكند اگر نشد همين درد جامعه هست ميبينيد نماز جماعت براي ما يك مراسم است نه يك مناسك اينطور نيست كه، اين غالب اين آيات چه بصورت خبر بيان شده انشا را هم به همراه دارد يعني نماز بخوانيد نمازِ اولِ وقت بخوانيد گفتگو بكنيد با او حرف بزنيد به جِدّ بگوييد ﴿ايّاك نعبد و ايّاك نستعين﴾[14] از تو كمك ميخواهيم راه راست را به ما نشان بده اين راه راست را به ما نشان بده يعني نه اينكه ما را مسلمان بكند خب ما مسلمان شديم به حسب ظاهر ديگر چه كسي است كه راه راست را نداند اين در تمام جزئيات در فلان حادثه من چكار بكنم در فلان حادثه چكار بكنم در فلان مسئله اجتماعي چكار بكنم در فلان مسائل اخلاق چكار بكنم در فلان مسائل خانوادگي چكار بكنم در ريز و درشت تو بالاخره ما را راهنمايي كن با چه كسي قهر بكنم با چه كسي مهر داشته باشم از چه كسي ببرم به چه كسي مرتبط شوم در تمام جزئيات ما را راهنمايي بكن
سوال: جواب: بله خوب برابر فطرت عمل ميكنند ديگر اينها چون برابر فطرت عمل ميكنند آن مشكلات را حل ميكنند آنها هم هلوع و جزوع بودن چون برابر طبيعت عمل ميكنند مشكلاتشان را زياد ميكنند ﴿الّا المصلّين﴾[15] اينها حالا چندين صفت براي اينها ذكر ميكند ﴿الّذين هم علي صلاتهم دائمون ٭ و الّذين في أموالهم حقّ معلوم ٭ للسائل و المحروم ٭ و الّذين يصدّقون بيوم الدّين ٭ و الذين هم من عذاب ربهم مشفقون ٭ انّ عذاب ربهم غير مأمون ٭ و الّذين هم لفروجهم حافظون ٭ الّا علي أزواجهم أو ما ملكت أيمانهم فإنّهم غير ملومين﴾[16] نماز و روزه چشم گذار چشمش پاك است دهنش پاك است بدنش پاك است اين است، يعني اين ميآيد در متن زندگي يعني يك كسي كه نماز گزار است صبح وقتي از منزل ميرود به محل كار ظهر كه از محل كار برميگردد در اين بين راه وسطها چه در محل كار چه در بين راه چشمش پاك است گوشش پاك است نامحرم را نگاه نميكندحرف بد نميزد اين معني اش است خيلي از ماها سكولاري زندگي ميكنيم يعني چي؟ يعني دين را جداي از زندگي ميدانيم آنها دين را از سياست جدا ميدانند يك مشكل ديگر ي دارند ما هم دين را از زندگي جدا ميدانيم يعني نماز را مال مسجد ميدانيم نماز ظهر در راه آزاديم وسطها آزاديم در خيالها آزاديم در انديشهها آزاديم در انگيزه آزاديم در حرفها آزاديم اين معناي جدايي دين از زندگي است چه ما بخواهيم چه نخواهيم مبتلاييم و قرآن كريم كه ﴿يعلّمهم الكتاب و الحكمة﴾[17] است اين دردهاي روز را ذكر ميكند ميگويد نماز گزارها اين درد را ندارند چون نماز ستون دين است ديگر خوب اگر ما در بيرون خيمه زديم ستون زديم آن وقت در شهر بي خيمه زندگي كرديم همين است ديگر يك چيزي به دست آدم برسد آدم نگويد من خودم كار كردم خب خيليها رفتند چيزي گيرشان نيامده، اينطور نيست اگر كسي درس و بحث داشته باشد يا هر كسي دنبال كار برود چيزي گيرش بيايد كه اين دانشگاه است كه هزارها نفر ميروند بعضيها به مقصد نميرسند بعضي نه حوزه هست اين طور است بازار است اين طور است دامداري و كشاورزي اين طور است در هر رشتههايي يك گروه مخصوصي ميرسند اين طور نيست كه هر كسي برود برسد كه خب استعداد نيست تلاش نيست پي گيري نيست آزمون نيست بالاخره نيست نيست كم نيست اين را تلاش قرآن كريم اين است كه دين را بياورد در زندگي غالب دردها را ذكر ميكند ميگويد نماز گزار اين درد را ندارد روزه گير اين درد را ندارد در اين مسئله آيات محل بحث سوره مباركه هود برابر آنچه در سوره مباركه معارج آمده همين طور است اينجا صبر را ذكر ميكند آنجا صلات را ذكر ميكند كه ﴿استعينوا بالصبر و الصلاة﴾[18] جامع هر دوست خوب
مطلب ديگر اينكه در بحثهاي گذشته گفته شد به اينكه شانس و بخت و اينها جزء خرافات است
سوال: جواب: نه بالاخره روح چون بالاخره موجود مجرد است نه زماناً متاخر است نه زماناً متقدم نه زماناً معيت دارد دوتا موجود زماني را كه متزمناند زمانمند هستند با هم ميسنجند اما يك موجود ماوراي طبيعت را با موجود زمان مند و زمان دار نميسنجند كه بگويند زماناً متقدم است يا زمانا متاخر است
فرمود به اينكه خرافات و امثال ذلك در كار نيست در جريان قرعه ملاحظه فرموديد در اصول كه قرعه مال آن تزاحم حقوقي است براي هر كار نيست يعني يك فقيه يك مجتهد در موقع فحص از احكام با قرعه و استخاره بخواهد حكم خدا را به دست بياورد اين چنين نيست حكم خدا بالاخره يا از راه عقل است يا از راه نقل عقل اگر شد مبادياش بايد مشخص باشد و نقل اگر هست يا قرآن است يا سنت سنت هم به وسيله روايات و اجماع و امثال ذلك كشف ميشود و اگر دستش به واقع نرسيد اصول عمليه است اصول عمليه را كه اصول عمليه گفتند براي اينكه عهده دار رفع حيرت عندالعمل است از واقع حكايت نميكند حتي استصحاب هم كه يك اصل محرز است از واقع حكايت نميكند به صورت اماره به عنوان نظير اماره، ميگويد تو به منزله اين متيقن هستي در ظرف شك با حفظ شك يعني موضوعش شك باشد اين اصول عمليه برائت و احتياط و تخيير و استصحاب جاري است در بعضي از موارد كه تزاحم حقوقي است نه احكام جاي قرعه است قرعه غير از شانس و بخت آزمايي است قرعه دوتا قول در آن است كه آيا براي كشف واقع است يك جايي كه واقع داشته باشد و معلوم نباشد قرعه است يا نه در توضيعات ابتدايي هم ميشود قرعه زد كه حق همين قول دوم است ظاهراً. گاهي بعضي از امور است كه نه امارهاي در كار است نه اصلي از اصول عمليه چون قرعه لكل امر مشكل هست جايي كه اماره بتواند حل بكند يا جايي كه اصل بتواند حل بكند ما مشكلي نداريم آن جايي كه نه اماره توانست مشكل را حل بكند نه اصل عملي توانست مشكل را حل بكند اينجا جاي قرعه است همان نظير درهم ودعي كه دو نفر هر كدام يك درهمي را پيش يك اميني وديعه گذاشتند اين دوتا درهم كه مال دو نفر بود پيش اين شخص امبن به عنوان وديعه سپرده شده بود يكي را دزد برده يا گم شده معلوم نيست كه آنكه گم شده مال كداميك از دو نفر بود آنكه هم مانده مال كداميك از دو نفر است نه امارهاي است كه اينجا مشكل را حل بكند نه اصل عملي نه برائت عهده دار حل است نه استصحاب نه تخيير و نه احتياط تزاحم حقوقي هم هست در چنين مواردي گفتهاند قرعه بزنيد قرعه براي بيان شانس نيست كه شانس كسي مشخص شود آنكه فرمود «كل مشكل فيه القرعة»[19] براي فصل خصومت است گاهي مصلحت در اين است كه كسي به يك امري برسد برابر قضا و قدر الهي گاهي هم يك آزموني در كاراست وگرنه شانس بخت اتفاق تصادف اينها نه معيار واقعي دارد نه علم اينها را تأييد ميكند چون شانس را انسان بايد معنا كند كه شانس چيست؟ تا انسان به صحت و سقم او فتوا بدهد بنابراين قرعه كاري به مسئله شانس و امثال شانس ندارد خوب پس اگر قبلا گفته شد انسان مايل به فضيلت است آن به لحاظ فطرت است و اگر بخشي از چه اينكه بخشي از آيات عهده دار آن است و اگر آياتي هم عهده دار مذمت انسان هست ناظر به طبيعت اوست و اين بخش وسيعي از قرآن كريم براي آن است كه دين را وارد مسئله زندگي بكند يعني انسان بگويد ﴿ايّاك نعبد و ايّاك نستعين﴾[20] و ميداند بالاخره مديرِ او خداست و خدا عهده دار اوست تلاش و كوشش ميكند كه راه راست برود و تمام آبرويش هم تامين است اگر داد به عنوان آزمون است گرفت به عنوان آزمون است نه ﴿يؤس كفور﴾ است نه ﴿فرح فخور﴾ است بلكه صابر و بردبار است ﴿ألا بذكرالله تطمئنّ القلوب﴾[21]
سوال... : جواب: نه شانس اصلاً يك امر موهومي است جبر بالاخره يك راهي دارد يك راه علمي دارد منتها باطل هست شانس يك امر موهوم است نظير بخث و اتفاق و تصادف و امثال ذلك خوب، مطلب ديگر آن است كه فرمود ﴿فلعلّك تاركٌ بعض ما يوحيٰ إليك و ضائق به صدرك أن يقولوا لولا أنزل عليه كنز أو جاء معه ملك إنّما إنت نذير و الله علي كل شيء وكيل﴾
در اينجا چند مطلب هست كه بعضي از آنها در نوبت قبل اشاره شد مطلب اول همان دو اصل كلي بود كه هيچ دستوري را ذات اقدس اله به پيغمبر (صلّي الله علي و آله و سلم) نداد مگر اينكه پيغمبر آنها را ابلاغ كرده است و ابلاغ ميكند ﴿و ما هو علي الغيب بضنين﴾[22] اين به نحو سالبه كليه آن بخش ديگرش كه به عنوان موجيه كليه است اين است كه ﴿و ما ينطق عن الهوي ٭ إن هو إلّا وحيٌ يوحيٰ﴾[23] كه عرض شد در آن نوبت قبل اينها دو تا مسئله است و دوتا عنوان بلكه دوتا فصل است يكي اينكه هيچ مطلب غيبي را او كتمان نميكند اين به فصل صفات سلبي پيغمبر (صلّي الله علي و آله و سلم) يكي اينكه هر چه از زبان مطهر حضرت در بخشهاي ديني درميآيد وحي الهي است قرآن كريم است و مانند آن اين موجبه كليه است به اوصاف ثبوتي حضرت برميگردد اينها را ممكن است در كنار هم ما ذكر بكنيم ولي دوتا فصل است دوتا فصل يعني دوتا فصل مبادا اينها را خيال بكنيد يك مطلب است انسان پشت سر هم ميگويد يك فصل في ما يرجع الي صفاته الثبوتيه (صلّي الله علي و آله و سلم) يك فصل في ما يرجع الي صفاته السلبيه (صلّي الله علي و آله و سلم) اين هم يك مطلب بود كه گذشت
مطلب ديگر اين است كه خوب بالاخره پيغمبر رئوف است مهربان است ﴿رحمة للعالمين﴾[24] است غصه ميخورد از اينكه يك عدهاي را با فشار ميحواهد به طرف بهشت بياورد و از جهنم نجات بدهد نميآيند آياتي نازل ميشود كه ﴿فلعلّك باخع نفسك عليٰ آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفاً﴾[25] يا ﴿فلا تذهب نفسك عليهم حسرات﴾[26] اين هم جا دارد بالاخره او مهربان است عطوف است رئوف است ﴿بالمؤمنين رئوف رحيم﴾[27] ﴿رئوف بالعباد﴾[28] همان مظهر رافت الهي است رافتي را كه ذات اقدس اله به خود نسبت ميدهد در بخش فعل وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله علي و آله و سلم) را مظهر اين ميداند ميفرمايد به اينكه ﴿عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم﴾[29] اين رئوف رحيم كه از اسماي فعلي ذات اقدس اله است به وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله علي و آله و سلم) اسناد داده شده است چون او مظهر اين اوصاف فعلي خدا ست ﴿لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم﴾[30] لذا اگر يك وقتي يك كسي بيراهه رفته است كج راهه رفته است راه جهنم را انتخاب كرده حضرت نگران است ذات اقدس اله هم از اين نگراني او ياد كرده است با تجليل هم ياد كرده است ﴿فلعلّك باخع نفسك عليٰ آثارهم إن لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفاً﴾[31] اين را هم رويش صحه گذاشته اين ﴿فلا تذهب نفسك عليهم حسرات﴾[32] يك نهي اشفاقي است يعني لازم نيست اين حد غصه بخوري
مطلب ديگر آياتي است كه مربوط به ماست كه هيچ ارتباطي با آن آيات ندارد از سنخ تسليت و امثال ذلك نيست يك موضع گيري قطعي است آنها گفتند مگر ميشود ما دست از دينمان برداريم خدا هم ميفرمايد مگر ميشود تو هم دست از وحيت برداري آنها گفتند ﴿أ إنا لتاركوا آلهتنا لشاعرٍ مجنون﴾[33] مگر ميشود ما دست از دينمان برداريم اين هم يك لعلّ ايست نظير استفهام انكاري مگر ميشود تو دست از دين برداري ﴿فلعلك تارك بعض ما﴾ يعني لا تترك يعني مگر ميشود تو هم دست بر ميداري مگر ميشود تو صرف نظر بكني؟ آنها ميگويند ماييم و همين خداي سبحان از طرف پيغمبر ميفرمايد ما هم همين هستيم اين چنين نيست كه ما كوتاه بياييم دست برداريم اين غصه خوردن در قبال كفر آنها نيست اين پافشاري بر موضع ديني خودشان است در سوره مباركه صافات آيه 35 به بعد فرمود﴿ إنهم كانوا اذا قيل لهم لا إله إلّا الله يستكبرون﴾[34] اينها در برابر توحيد نه تنها كفر ميورزند بلكه مستكبرند ﴿و يقولون أ إنا لتاركوا آلهتنا لشاعرٍ مجنون﴾[35] معاذ الله اين پيغمبر شاعر است آن عقلش را مثلا عقل سالم را ندارد مگر ميشود ما دست از مراممان برداريم ﴿أ انّا لتاركوا آلهتنا لشاعر مجنون﴾[36] در قبال اين ﴿أ إنا لتارك آلهتنا﴾[37] ذات اقدس اله فرمود ﴿فلعلّك﴾ يعني لا تترك مگر تو هم دست برميداري اين يك لعل ايست نظير استفهام انكاري يعني تو هم دست بر نميداري تو هم ضائق الصدر نيستي براي اينكه اين بخش از سوره مباركه يعني سوره مباركه يونس و اينها جزء عتايق سور نيست در سوره و الضحي و امثال ذلك آنها كه جزء اوائل بعثت نازل شدند و جزء عتايق سورند آنجا مستقيماً فرمود ﴿ألم نشرح﴾[38] در بخشهايي كه مربوط به عتايق سور است فرمود ﴿ألم نشرك لك صدرك ٭ و وضعنا عنك وزرك ٭ الذي انقض ظهرك﴾[39] سوره مباركه شمس بعد از سوره ضحي ﴿ألم نشرح لك صدرك ٭ و وضعنا عنك وزرك ٭ الذي أنقض ظهرك و رفعنا لك ذكرك﴾[40] اين كسي كه مشروح الصدر است ديگر ضائق الصدر خواهد بود لذا با لعلاي كه به منزله استفهام انكاري است ذكر كرده
يعني مگر ميشود تو ضائق الصدر بشوي تو تنگ حوصله بشوي مگر ميشود تو دست برداري آنها ميگويند ﴿أ انا لتاركوا آلهتنا لشاعر مجنون﴾[41] تو هم اين آيات را برايشان بخوان ﴿فلعلّك تارك بعض ما يوحيٰ إليك﴾ مگر ما هم دست برميداريم؟ پس بنابراين اين ﴿لعلّك﴾ از سنخ ﴿فلعلّك باخع نفسك عليٴ آثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفاً﴾[42] نيست آن جا دارد انسان متاسف باشد از اينكه يك عدهاي كج راهه به جهنم ميروند خب جا دارد چيز خوبي هم هست اما دست برداري از پيام كه چيز خوبي نيست شدني هم نيست لذا فرمود آنها همان طور كه اصرار ميكردند چه اينكه در سوره مباركه صافات گذشت گفتند ﴿ائت بقرآن غير هذا أو بدله﴾[43] ﴿او ائت بقرآن غير هذا أو بدّله﴾ كه در سوره مباركه يونس گذشت اين هم همان است ديگر فرمود مگر ميشود تو دست برداري آنها پيشنهادشان اين بود كه شما آيه 15 سوره مباركه يونس كه قبلا بحث شد اين بود ﴿و إذا تتليٰ عليهم آياتنا بيّنات قال الّذين لا يرجون لقائنا ائت بقرآن غير هذا أو بدّله قل ما يكون لي أن ابدّله من تلقاء نفسي﴾[44] مگر من ميتوانم عوض كنم من هستم و حرفم همين است چون اين را به من گفتند بگو ﴿ان اتّبع الّا ما يوحيٰ اليّ انّي أخاف ان عصيت ربي عذاب يوم عظيم﴾[45] مگر من ميتوانم عوض كنم؟ اينجا هم ميفرمايد كه مگر ميشود تو عوض بكني يا مگر مي شود تو تنگ حوصله بشوي حوصلهات سر بيايد خوب ما صحنه دلت را مشروح كرديم ﴿ألم نشرح لك صدرك﴾[46] وجود مبارك موسي كليم (سلام الله عليه) بعد از اينكه از ذات اقدس اله درخواست شرح صدر كرد ﴿ربّ اشرح لي صدري﴾[47] خداي سبحان هم اين شرح صدر را در بين خواسته هاي ديگر يك جا به او عطا كرده فرمود ﴿فقد أوتيتَ سُؤلك يا موسي﴾[48] اين رفت ديگر هيچ چيز او را ضائق الصدر نكرد وقتي بين دريا و ارتش جرار فرعون قرار گرفت بني اسرائيل كه همراه آن حضرت بودند ميگفتند جلو كه دريا است پشت سر هم كه لشكريان فرعون هستند آخر اينجا جا بود كه ما را آوردي؟ به ضرص قاطع فرمود ﴿كلّا انّ معي ربي سيهدين﴾ بدون كمترين ترس اين جاي صبر نبود اينجا جاي غصه خوردن و افسردن نبود فرمود نه اين حرفها چيست دريا در اختيار اوست برگرديم در اختيار اوست با جمله اسميه با تأكيد انّ با ردعِ كلا همه جهت، اين نتيجه شرح صدر است ديگر اگر ذات اقدس اله به پيغمبر (صلّي الله علي و آله و سلم) شرح صدر عطا كرده فرمود ﴿ألم نشرح لك صدرك﴾[49] حالا اين در برابر چهار تا جاهلِ عرب جاهلي ضائق الصدر ميشود لذا اين لعل استفهامي است در مورد انكار
سوال: ... جواب: نه چون آخر خود ذات اقدس اله تامين فرموده با يك سالبه كليه و يك موجبه كليه فرمود اين پيغمبري كه من ميشناسم و به شما معرفي كردم ﴿ما هو علي الغيب بضنين﴾[50] يك اين جزء صفات سلبيه او است كه ضنت بورزد چيزي را كتمان بكند نيست دو، ﴿و ما هو ينطق عن الهويٰ * إن هو الّا وحي يوحيٴ﴾[51] هر چه از زبان مطهر او در ميآيد حرف من است بدون كمترين تفاوت پس هم اوصاف ثبوتياش را مشخص فرمود كه همه حرفهاي او وحي خداست و هم اوصاف سلبي آن حضرت را مشخص كرد كه هرگز او چيزي را كم نميآورد آن وقت در چنين فضايي ميفرمايد مشكرين گفتند ﴿أ إنا لتاركوا آلهتنا لشاعر مجنون﴾[52] فرمود ﴿فلعلّك تارك بعض ما يوحيٰ إليك و ضائق به صدرك﴾ مگر تو كم ميآروي؟ يا ترك ميكني نخير تو هم ترك نميكني تو هم تا آخر حرفت را ميزني
سوال: ... جواب: بله كه ببينيد ما آيات را كه ميگوييم يفسر بعضه بعضا ينطق بعضه بعضا يصدق بعضه بعضا يك وقت است بخشي از آيات مدعاست بخشي از آيات دليل است ولو چند سال بعد فاصله بشود اينها كنار هم هستند بعضي آيات متشابهاند بعضي آيات محكمند ولو چند سال بعد فاصله از هم نازل شوند اينها كنار همند بعضي آيات دستور ميدهند امر ميكنند نهي ميكنند بعضي آيات وعده بهشت و وعيد جهنم ميدهند اينها چند سال از هم فاصله داشته باشند كنار همند براي اينكه آنكه امر ميكند اين آيات وعد مال اوست آنكه نهي ميكند اين آيات وعيد جهنم مال اوست اين سه فصل فصل چهارم اين است كه ما را به عبرت گيري و اينكه غافل نباشيد مواظب باشيد در عالمي زندگي ميكنيد كه مصالح اوليه اين عالم غفلت است مواظب باشيد تغافل چيز خوبيست ولي غفلت چيز بديست اينها را دستور ميدهد بعد قصص انبيا و امم را نقل ميكند اينها ولو بعد از چند سال هم نازل شود اين قصص عبرت آموز مصدق و مفسر و ناطق اين آياتيست كه ما را به مسائل اخلاقي و مسائل موعظتي دعوت ميكند اين معناي ينطق بعضه بعضا است اين چهار فصل را كه شما ميبينيد متشابهات و محكمات مدعيات و ادله اوامر نواهي از يك سو وعد و وعيد از سوي ديگر دستورات اخلاقي با قصص عبرت آميز اين چهار فصل را كه شما فهرست برداري ميكنيد هر كدام از اينها كنار آنچه كه به آن مربوط است قرار ميگيرد اينجا هم همينطور است در اين بخش ميفرمايد آنچه كه قلب مهربان شما نسبت به كج رفتاري اين كج انديشان هست اين رافت و رحمت است داري ولي خوب لازم نيست اين قدر خودت را به زحمت بيندازي اين يك، يك وقت است كه نه حرف آنها را نقل ميكند آنها ميگويند ﴿أ إنّا لتاركوا آلهتنا لشلعر مجنون﴾[53] مگر ميشود ما دست برداريم اين هم ميگويد تو بگو مگر ميشود ما هم دست برداريم ما حرفمان همين است ﴿فلعلّك تارك﴾ بعد از اينكه ذات اقدس اله فرمود هرگز پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم چيزي را كم نميكند چيزي را پنهان نميكند چيزي را مستور نميكند چيزي را ضنت نميورزد ﴿و ما هو علي الغيب بضنين﴾[54] بعد هم فرمود ﴿الم نشرح لك صدرك﴾[55] اين چه معنا دارد؟ بعد هم در سوره مباركه نسا خوانديم فرمود بالاخره همه زمين اگر كافر بشوند تو تنها باشي تو بايد وظيفه ات را انجام بدهي نه وظيفه ات را انجام بدهي يعني زير سقف مخفيانه چهارتا موعظه بكني خير فرياد بكشي ﴿فلا تكلّف الّا نفسك﴾[56] لذا حضرت با همان وضع اين قد سنگ زدند پاي مباركش در جريان طائف كه تا بخش وسيعي از آن مچ پايش خوني شد كسي ياري نكرد.
سوال: جواب: ما هم در تعبيرات عرفي ميگوييم، ميگوييم شايد اين طوري بخواهي بكني شايد با فلان كس بخواهي رفاقت بكني شايد فلان مجله را خواندي اين شايد و اينها همين است ديگر مگر در ادبيات عرفي ما اين حرفها نيست يعني چرا اين كار را كردي؟ اگر يك وقتي يك كسي به ديگري را ميبيند كه اين بيراهه سياسي ميرود ميگويد شايد فلان مجله را خواندي شايد فلان روزنامه را خواندي شايد فلان راديو را گوش كردي يعني چرا اين كار را كردي اين آيا اين كار را كردي اين هم استفهام انكاري است آن هم نهي است اين هم به صورت شايد است گاهي ميگويند مگر فلان راديو را گوش داري؟ اين طوري ميگويند شايد فلان راديو را گوش دادي اين طوري ميگويند خوب اينكه در تعبيرات روزانه ما هست چه در تازي چه در فارسي اين هم همان است بنابراين از سنخ تسليت نيست كه دلداري بدهد از سنخ پافشاري و موضع گيريِ صحيح است بعد هم فرمود به اينكه اين صبر دو قسم است
سوال: جواب: نه از زبان پيغمبر ميگويد يعني وجود ذات اقدس اله از زبان پيغمبر به مردم ميگويد مگر ميشود من ترك كنم؟ بله يعني تو مردم را بلغ و ابلغ بگو اين معني را تو بگو اين چون من نذير هستم ﴿انما انا نذير﴾[57] ﴿اني انا نذير﴾[58] هست آنها گفتند به اينكه ما صبر ميكنيم روي همان مرام ما به يكديگر ميگفتند ﴿اصبروا علي آلهتكم﴾[59] اين يك صبر مذموم است ذات اقدس اله هم فرمود ﴿اصبر علي ما يقولون﴾[60] تو هم صبر بكن اين صبر محمود است آنها لجاج دارند تو استقامت داشته باش آنها در آن كجروي اصرار دارند تو صراط مستقيم استقامت داشته باش آنها گفتند ﴿امشوا و اصبروا علي آلهتكم﴾[61] اين يك صبر حرامي است ديگر صبرِ مذموم است ديگر تعصب حرام است ديگر. آن يك حميت محمود است ﴿اصبر علي ما يقولون﴾[62] اين چنين نيست كه آنها يك حرفي بزنند قرآن، منتها ذات اقدس اله اينكه عرض كرديم با بايد جدي بگيريم او را نزديك بدانيم با او دوست باشيم حالا به ما كه نگفتند كه شما با آن رفيع و با ذوالعرش تماس داشته باشيد انيها نه مقدور ما هست نه از ما توقع د ارند ما با همين اسماي حسناي متوسط رابطه داريم با او درد دل ميكنيم راز و نياز ميكنيم گفت و گو ميكنيم او را قبول كرديم و با او حرف ميزنيم كه مشكل ما را حل بكن اين هم چه در صراط مستقيم خواستن چه در راههاي ديگر آن حرفهاي ما را ميپذيرد فرمود آخر شما كارتان را به من بسپريد من جانشين شما، اينها كه تعارف كه نيست كه اين دعا از زبان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم از فرمايشات پيغمبر (صلّي الله علي و آله و سلم) هست همين دعاي نوراني را وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) در نهج البلاغه از پيغمبر نقل كرده كه شما وقتي ميخواهيد برويد مسافرت كليدتان را بدهيد دستِ خدا يعني چه؟ يعني اين دعا را ميخوانيد البته در را قفل ميكنيد گاز را مواظب باشيد آب را مواظب باشيد اين كه راه عقل است همه اين كارها را آدم ميكند تازه ميشود اعقل با توكل زانوي اشتر را، اينها تازه بستن زانوي شتر است مواظب در بودن در را قف كردن گاز را بستن آب را بستن شيرها را مواظب بودن چك كردن همه اينها در حد اعقل است يعني «اعقل و توكل»[63] اينها از عقال كردن است بعد ازن دعا را بخوانيد «اللهم أنت الصاحب فى السفر و أنت الخليفة في الاهل و لا يجمعهما غيرك لأن المستخلف لا يكون مستصحباً و المستصحب لا يكون مستخلفاً»[64] خدايا من كه دارم ميرود سفر همراه من باش مرا حفظ بكن خانه را كه اينجا گذاشتم خليفه من باش همين جا تشريف داشته باش خانه من را هم حفظ بكن خليفه من باش يعني چه؟ انسان خليفة الله است در طول اين بحثها تا حدودي روشن شد الله خليفه الانسان ميشود در مقام فعل ما كه با آن ذو العرش رابطه نميتوانيم داشته باشيم ولي همين مقداري كه ميفهميم ما ميتوانيم رابطه داشته باشيم كه او هم رفيع الدرجات است هم ذو العرش، ذوالعرش مال كسي است كه ﴿دنا و تدلّي﴾[65] اما ما كه در همين مراحل وسطا با او رابطه داريم ميتوانيم كليد منزل را به او بسپاريم اين دعاي پيغمبر است دعاي امير المومنين است اين حرفها جدي است اينها جدي گرفتن دين است باور كردن است اين معناي توكل است كه فرمود «اعقل و توكل»[66] يعني زانوي شتر را عقال بكن بعد توكل بكن چون خيلي از اين كارها همه اين كارها در حد علل امدادي و اعدادي است كليد دار ديگري است هزاران حوادثي در راه است كه انسان پيش بيني نميكند فرمود بگوييد «اللّهم أنت الصاحب في السفر»[67] با ما در آن سفر هستي ما را حفظ ميكني اين دعاست ديگر، دعا گرچه به صورت خبر ذكر ميشود ولي انشا است يعني اللهم اصحبني في سفري با من بيا من را رها نكن «اللّهم انت الصاحب في السفر»[68] يعني اصحبني و صاحبني في سفري «و الخليفة في الاهل»[69] حالا كه من زن و بچه را گذاشتم دارم ميروم تو خليفه من هستي جانشين من هستي نماينده من هستي نائب من هستي بچه هاي من را حفظ بكن تا اين اندازه به ما گفتند دعا بكنيد ذيگر بعد بگوييم كه و «لا يجمعهما غيرك»[70] خدايا غير از تو كسي نميتواند كه هم همراه ما باشد ما را حفظ بكند هم خليفه ما باشد نماينده ما باشد بچه هايمان را حفظ بكند «و لا يجمعهما غيرك»[71] چرا؟ «لأن المستصحب لا يكون مستخلفاً» آن كه همراه ما ميآيد پيش زن و بچه ما نيست آنكه پيش زن و بچه ماست كه همراه ما نميآيد اين معناي آوردن دين در زندگي است اين چنين نيست كه ما يك مراسم داشته باشيم يعني ماه مبارك رمضان روزه بگيريم ظهر و عصر هم نماز بخوانيم نه اين را بايد بياريم در زندگي آن وقت انسان راحتِ راحت زندگي ميكند نه كسي را فريب ميدهد نه فريب كسي را ميخورد اين هم همان است غرض آن است كه آنها گفتند اصبروا علي ما يقولون و ذات اقدس اله فرمود كه تو هم اين چنين باش ﴿و اصبر علي ما يقولون﴾[72] آنها گفتند ﴿واصبروا علي آلهتكم﴾[73] فرمود من به تو ميگويم من خليفه تو هستم من از طرف تو حرف ميزنم گاهي تو خليفه من هستي بگو قال الله گاهي من مستقيما از طرف تو دارم حرف ميزنم و وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله علي و آله و سلم) اين مطالب را به مردم القا ميكند كه من يك صبر محمود و ممدوحي دارم شما يك پايان نوار
[1] ـ سورهٴ ص، آيات 72_71
[2] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 72
[3] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 71
[4] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 54
[5] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 71
[6] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 82
[7] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 140
[8] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 19
[9] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 21_20
[10] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 22
[11] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 28
[12] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 22
[13] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 72
[14] ـ سورهٴ فاتحه، آيهٴ 5
[15] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 22
[16] ـ سورهٴ معارج، آيات 30_23
[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 129
[18] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 153
[19] ـ عوالي اللالي، ج 3، ص 512
[20] ـ سورهٴ فاتحه، آيهٴ 5
[21] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 28
[22] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 24
[23] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 4_3
[24] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 107
[25] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 6
[26] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 8
[27] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 128
[28] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 207
[29] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 128
[30] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 128
[31] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 6
[32] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 8
[33] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 36
[34] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 36
[35] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 36
[36] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 36
[37] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 36
[38] ـ سورهٴ شرح، آيهٴ 1
[39] ـ سورهٴ شرح، آيات 3_1
[40] ـ سورهٴ شرح، آيات 4_1
[41] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 36
[42] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 6
[43] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 15
[44] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 15
[45] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 15
[46] ـ سورهٴ شزح، آيهٴ 1
[47] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 25
[48] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 36
[49] ـ سورهٴ شزح، آيهٴ 1
[50] ـ سورهٴ نكوير، آيهٴ 24
[51] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 4_3
[52] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 36
[53] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 36
[54] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 24
[55] ـ سورهٴ شرح، آيهٴ 1
[56] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 84
[57] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 70
[58] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 89
[59] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 6
[60] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 17
[61] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 6
[62] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 17
[63] ـ عوالي اللئالي، ج 1، ص 75
[64] ـ نهج البلاغه، خطبه 46
[65] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 8
[66] ـ عوالي اللئالي، ج 1، ص 75
[67] ـ نهج البلاغه، خطبه 46
[68] ـ نهج البلاغه، خطبه 46
[69] ـ نهج البلاغه، خطبه 46
[70] ـ نهج البلاغه، خطبه 46
[71] ـ نهج البلاغه، خطبه 46
[72] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 17
[73] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 6