19 04 2006 4826136 شناسه:

تفسیر سوره حجر جلسه 43

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (۳۹) إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ المُخْلَصِينَ (٤۰) قَالَ هَذا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ (٤۱) إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الغَاوِينَ (٤۲) وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ (٤۳) لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ (٤٤)

بحثهاي مبسوطي مربوط به جريان خلافت انسان و مأموريت فرشتگان به سجده و دستور خداي سبحان شيطان را همراه فرشتگان به سجده اطاعت فرشته‌ها و تمرّد شيطان اينها مبسوطاً در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحث شد در آنجا مطرح شد كه آيا اين امر تكويني بود تشريعي بود يا نه تكوين بود و نه تشريع بلكه تبيين يك واقعيت است براي تفهيم اين معنا كه انسان مقام برتري دارد يك و فرشته‌ها در برابر اين مقام خاضع‌اند و خدمتگزار خاضع‌اند دو و شيطان دشمن اين مقام است و كينه‌توز و در صدد اغواي راهيان اين مقام است سه اين معنا به صورت امر و نهي بيان شده و الا امر تكويني باشد يا امر تشريعي باشد اين‌چنين نيست به دليل اينكه امر تكويني تخلف‌بردار نيست امر تشريعي هم فرع بر شريعت است در حالي كه شريعت را چه در سورهٴ «طه» چه در سورهٴ «بقره» دربارهٴ همين جريان حضرت آدم فرمود وقتي وارد زمين شديد ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ[1] ظاهرش اين است كه وقتي وارد زمين شدند مسئله هدايت و شريعت طرح مي‌شود اين احتمالات در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحث شد البته هر كدام از اينها سؤالات خاص خودش را دارد طرح مجدد آنها اينجا مقدور نيست در جريان فرشته‌ها آنجا هم بيان شد كه فرشته‌ها آن صلاحيت را ندارند كه شاگرد بلاواسطه ذات اقدس الهي باشند بلكه شاگرد مع‌الواسطه‌اند و واسطه تعليم فرشته‌ها همان انسان كامل است اين يك مطلب و درسي كه انسان كامل به فرشته‌ها مي‌دهد همان علم‌الاسماء است اين هم مطلب ديگر بهره‌اي كه انسان كامل از اين دروس مي‌برد عالم شدن به اسماي حسناست اين سه مطلب بهره‌اي كه فرشته‌ها از اسماي حسنا مي‌برند در حد انباء و گزارش است نه در حد عالم شدن كه ﴿أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ[2] چهار مطلب اينها همه مبسوطاً در همان جلد اول گذشت در جريان عرضه امانت بر آسمان و زمين از سنخ تكليف نيست تا گفته بشود تكليف به محال جايز نيست چطور خداي سبحان آسمان و زمين را مكلف كرده است به پذيرش اين امانت اين عرضه است براي اثبات اينكه چه اهميت دارد چه اهميت ندارد از آسمان و زمين كاري كه از انسان ساخته است ساخته نخواهد بود از مجموعه آيات سجده و آيات پاياني سورهٴ مباركهٴ «احزاب» برمي‌آيد كاري از انسان ساخته است كه نه از ملائكه ساخته است نه از جن ساخته است نه از آسمانها ساخته است نه از كوهها و نه از زمين از هيچ موجودي كاري كه از انسان ساخته است ساخته نيست در جريان خلافت و نيل به مقام خلافت آنجا ثابت شده است به اينكه ملائكه نمي‌توانند خليفةالله باشد قهراً هم جن هم نمي‌تواند خليفةالله باشد اين راجع به آن بخش خلافت الهي و دستور به سجده كه در چند جاي قرآن آمده درباره حمل امانت هم آسمانها و زمين و كوه مورد بحث قرار گرفتند كه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ﴾ منتها ﴿إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً[3] براي آن است كه اين ملكه عدل و ظلم را دارد اين ملكه علم و جهل را دارد بقيه اين‌چنين نيستند به يك سنخ مأمورند يا با يك سنخ كار مي‌كنند يا اين حد از علم و جهل يا عدل و ظلم را ندارند كه بحث تناسب تعليل ذيل با معلل و مدعاي صدر هم بحث جدايي است از مجموع آيه سورهٴ «احزاب» و آيات «سجده» برمي‌‌آيد انسان مقامي دارد كه براي هيچ موجودي غير از انسان در جهان خلقت ميسور نيست نه ملائكه نه جن نه سماوات نه ارضين نه جبال آنجا هم عرضه امانت است نه تكليف تا گفته بشود تكليف به محال جايز نيست.

مسئله بعدي مسئله اختلاف و امثال ذلك بود كه مستلزم لعن است لعن در آخرت هست در جهنم، جهنميها وقتي وارد دوزخ شدند ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا[4] هر كدام ديگري را متهم مي‌كنند كه تو باعث شدي تو سبب فتنه شدي و مانند آن اين يك مطلب يك مباراتي هم بين مستضعفان و مستكبران هست كه مستضعفان به خدا عرض مي‌كنند خدايا عذاب مستكبران را دو برابر كن ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ[5] كه اين هم بحثش گذشت در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» و مانند آن، كه خدا فرمود هم عذاب مستكبر دو برابر است هم عذاب مستضعف دو برابر است براي اينكه هر كدام دو گناه كردند مستكبر دو گناه كرد لذا دو عذاب دارند يكي اينكه خودش طغيان كرد و معصيت كرد يكي اينكه طبقه محروم را وادار به عصيان كرد مستضعف هم دو معصيت كرد يكي اينكه اصل آن گناه را انجام داد يكي اينكه با بودن رهبران الهي و رهبران عدل و علم رهبران كفر را پذيرفتند اينها هم دو گناه كردند آنها هم دو گناه كردند ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ[6] كه از آيات سورهٴ مباركهٴ «سبأ» و «فاطر» كمك گرفته شد عمده جريان اختلاف بود كه در روزهاي قبل اشاره شد اختلاف واقعاً عذاب است سرِّش اين است كه در درون هر اختلاف يك اتفاقي هست اين يك مطلب و اتفاق يقيناً اثر دارد اين دو مطلب اگر اتفاق مبارك باشد كه اثرش پر بركت است اين سه مطلب و اگر اتفاق منحوس باشد اثرش شرّ است اين چهار مطلب بيان مطالب چهارگانه اين است اگر دو گروهي با هم اختلاف دارند يك اتفاقي در درون اينها نهفته است اين دو گروه كه با هم اختلاف دارند هر دو در اين جهت اتفاق دارند كه بايد يكديگر را مسلوب‌الحيثيه كنند و مسلوب‌القدرة كنند براي اينكه هر كدام دو كار مي‌كنند براي سلب قدرت اين دو كار براي سلب قدرت هم در اين طرف هست هم در آن طرف و پيام اين چهار كار يك چيز است وقتي پيام اين چهار كار يك چيز بود اين مي‌شود اتفاق و اتفاق اثر دارد توضيح مطلب اين است كه اگر زيد و عمرو يا باند زيد و باند عمرو اينها درگير شدند اين باند دو كار مي‌كنند يكي اينكه تلاش و كوشش مي‌كند كه ديگري را مسلوب‌العزة و القدرة كند تا اندازه‌اي موفق مي‌شود يكي اينكه اين تلاش و كوشش او صرف نيرو و صرف حيثيت و عزت است اينكه رايگان از باب كنترل دور اين‌طور نيست شاستي فشار بدهد جمعيتي مسلوب‌الحيثيه بشوند كه اين هم ناچار است سخنراني بكند چيز بنويسد چيز بگويد تحريك بكند برود بيايد خب اينها نيرو صرف مي‌شود پس بخشي از نيروها و استعدادها و امكانات خود را صرف مي‌كند تا ديگري را مسلوب‌العزة و القدرة كند و مقداري هم موفق مي‌شود اگر صد در صد موفق نشد بالأخره يك درصدي موفق مي‌شود آسيب به ديگري مي‌رساند قدرت او حيثيت او را زير سؤال مي‌برد خودش هم تمام نيروها را صرف كرده تا ديگري را مسلوب‌الحيثيه كند پس دو كار كرده يكي اينكه از قدرت خود كم كرده از حيثت خود كم كرده از شرف خود كاسته كار دوم اينكه ديگري را هم مسلوب‌الحيثية كرده پس دو كار را اين گروه اول كردند همين دو كار را گروه دوم هم انجام مي‌دهند گروه دوم براي اينكه گروه اول را مسلوب‌الحيثية و القدرة كنند تلاش مي‌كنند با رسانه‌ها با غير رسانه‌ها، جنجال محفلي گفتن، نوشتن، سخنراني، صرف مال بالأخره همه اينها صرف نيروست با اين صرف نيرو مقداري از قدرت خود كاستند مقداري هم از قدرت طرف مي‌كاهند اين مي‌شود دو كار مجمع اين اين چهار كار اين است كه اين دو باند مي‌شوند مسلوب‌الحيثيه پس گرچه به حسب ظاهر اينها با هم اختلاف دارند در درون هر اختلافي اتفاقي نهفته است و آن اتفاق اثر مي‌كند اين تحليل آن آيه است كه فرمود ﴿وَلاَتَنَازَعُوا﴾ نزاع نكنيد براي اينكه ﴿فَتَفْشَلُوا[7] اين «فاي» تفريع بر نزاع مترتب شده است نزاع همين عناصر چهارگانه است در هر نزاعي چهار كار است ديگر كسي نيرو صرف مي‌كند تا از قدرت ديگري بكاهد آن ديگري هم نيرو صرف مي‌كند تا از قدرت اين بكاهد بازگشت اين چهاركار به سلب حيثيت است اينكه فرمود ﴿وَلاَتَنَازَعُوافَتَفْشَلُوا﴾ فشل و ضعف دامنگيرتان مي‌شود آن وقت ﴿وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ[8] آن ريح و روح و شوكت و جلال و شكوه شما از بين مي‌رود اين براي اختلاف كه اصلاً اختلاف اين خطر را دارد منشأ اختلاف گاهي عامل بيروني است بيگانه است از باب فرّق تسد كه از ديرباز استعمال اين كار را داشت اين از وسوسه‌هاي بيروني و دروني كمك مي‌گيرند تا دو گروه را به جان هم بيندازند انسان بايد عاقل باشد هشيار باشد و بهانه به دست ديگري ندهد اين يكي اين چاره دارد بالأخره چهار نفر عاقل مي‌نشينند مي‌گويند اين دست بيگانه در كار است مي‌خواهد اختلاف ايجاد بكند اينها هم مي‌نشيند فكر مي‌كنند مي‌بينند بله حق با اين عقلاست مي‌نشينند اختلافشان را حل مي‌كنند اما آن اختلافي كه چاره ندارد اين است كه اگر كسي خداي ناكرده دين را بهانه قرار بدهد احكام الهي را زير پا بگذارد دنيا را بر آخرت ترجيح بدهد چنين انساني گرفتار اختلاف مي‌شود در داخله حالا يا باند و حزب خود يا شهر و روستاي خود يا استان خود يا كشور خود اين بخش چاره ندارد براي اينكه اين عذاب اليم است يك و معذِّب اين عذاب هم خود ذات اقدس الهي است دو كه فرمود ما اينها را به جان هم انداختيم آن وقت اين هيچ چاره ندارد مگر توبه كردن و انابه الي‌الله و اصلاح نفس در سورهٴ مباركهٴ «مائده» به قسم دوم اختلاف اشاره شده است فرمود ما در بين يهوديها اين اختلاف را انداختيم در بين مسيحيها اين اختلاف را انداختيم در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ چهارده دربارهٴ نصارا اين است ﴿وَمِنَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَي أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ كه اين همين روزهاي اخير بحث مي‌شد كه تا زمان ظهور حضرت اينها هستند براي اينكه دارد تا زمان قيامت اينها هستند حالا اگر منظور خود قيامت باشد كه تا قيامت هستند بعضي از آيات زمان ظهور حضرت(سلام الله عليه) را مصداق ظهور قيامت مي‌داند براي اينكه از اشراط‌الساعة است ولي بالأخره تا زمان ظهور آن حضرت اينها هستند و با اختلاف هم به سر مي‌برند فرمود ﴿فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ تا روز قيامت اين مسيحيها يك درگيري با هم دارند در همان سورهٴ مباركهٴ «مائده» راجع به يهوديها تعبير تندتري دارد آيهٴ 64 سورهٴ «مائده» اين است ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ طُغْيَاناً وَكُفْراً﴾ آن‌گاه فرمود ﴿وَأَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾ تا روز قيامت ما بين يهوديها بعضهم مع بعض القا كرديم كه بالاتر از اغراست خب اين عذاب الهي است اين گونه از عذاب با نشستن عقلا و راه حل مسائل سياسي حل نمي‌شود اين با نشستن مردان الهي و تهذيب نفس و توبه الي‌الله و انابه الي‌الله اصلاح درون و «غير سوء حالنا بحسن حالك»[9] و اينها بايد حل بشود در بعضي از سور هم ذات اقدس الهي اين هشدار را داد فرمود اگر خداي ناكرده شما بيراهه برويد ممكن است كه ﴿يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً﴾ آيهٴ 65 سورهٴ «انعام» اين است اين هشدار است فرمود ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ﴾ عذابي از بالا بيايد مثل صاعقه و مانند آن ﴿أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ﴾ نظير زمين لرزه و مانند آن ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ يا صاعقه يا زلزله يا اختلاف گفتند اين از ضعيف به قوي از قوي به اقوا اين سير صعودي عذاب الهي را بيان مي‌كند بدترين عذاب كه از هر سيلي بالأخره صاعقه و زلزله كه دائمي نيست يكي، دو روز است اما اين دائمي است ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ شما را به جان هم مي‌اندازد اگر كسي خداي ناكرده با دين او با اخلاق او با احكام او بدرفتاري بكند گرفتار اين عذاب سوم مي‌شود كه از صاعقه و زلزله بدتر است ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلي أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ اين اختلافهايي كه ايجاد مي‌شود اين گاهي منشأ سياسي دارد كه بيگانه اين كار را كرده آن راه حل هم دارد خيلي هم سخت نيست طي آن راه حل اما اگر منشأ نفساني داشته باشد راه حلش بسيار دشوار است در سورهٴ مباركهٴ «قصص» فرمود فرعون مردم را عرباً عربا [پاره، پاره] كرد طبقاتي قرار داد و بعضي را مسلط بر بعض كرد خب اين همان فرّق تسد است در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيهٴ چهار به اين صورت است ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِي الأرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً﴾ كه يك عده مستضعف يك عده مستكبر ﴿يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ﴾ بعد فرمود ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ﴾ بنابراين اختلاف گاهي منشأ سياسي دارد كه به دست بيگانه‌هاست آن راه حل هم دارد اما وقتي منشأ ديني و فقهي و اخلاقي دارد كه راه حلش به دست مسائل سياسي و سياستمدار و اينها نيست راه حلش به دست خود انسان است كه بايد توبه كند و انابه خب اينها راجع به بحثهايي كه مربوط به سؤالات قبل بود.

آن اختلاف نظير اينكه ما در زيارتها به ائمه(عليهم السلام) عرض مي‌كنيم «السلام عليكم يا... و مختلف الملائكة»[10] مختلف يعني رفت و آمد فرشته‌هاي روز مي‌آيند فرشته‌هاي شب مي‌آيند عده‌اي الآن هستند عده‌اي الآن مي‌روند بعداً مي‌آيند اختلاف يعني رفت و آمد رفت و آمد با يكديگر مذاكره با يكديگر ديدار با يكديگر مباحثه با يكديگر تضارب آراي يكديگر همايشهاي يكديگر اينها اختلاف است اما اختلاف به معناي اينكه او اين را بكوبد او اين را بكوبد اين تحليل عقلي امور چهارگانه به يك امر در مي‌آيد كه اتفاق است و اين مسلوب‌الحيثيه كردن است حالا اين معناي بازگشت هر اختلاف به اتفاق و اينكه الاختلاف علي قسمين اختلاف عذاب است بالأخره يا به دست مستكبران و مستعمران است از باب فرّق تسد يا نه به دست ذات اقدس الهي است در سايه اينكه كساني -معاذ‌الله- با احكام او دارند بازي مي‌كنند اما آن اختلاف نظر واقعاً رحمت است تمام اين اشكال و جوابها سؤال و جوابها تضارب آراء اختلاف ديدگاهها اينها رحمت است پيشرفت علم به وسيله همينهاست اما حالا بعد از اينكه روشن شد حق با زيد است ديگر آدم بايد بپذيرد ديگر اگر دوباره بخواهد حرف خودش را توجيه كند اين از آن سنخ اختلاف محمود و ممدوح به اختلاف مذموم مي‌رسد اختلاف قبل العلم رحمت و بركت است دو نفر دارند بحث مي‌كند كاملاً بحثشان هم جدي است تا روشن بشود حق با چه كسي است اين رحمت است اين تضارب آراست اما اختلاف بعدالعلم بغي است فرمود ﴿وَمَا اخْتَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ[11] بعد از اينكه روشن شد حالا حق با زيد است از آن بعد هم دارند اختلاف مي‌كنند آن ديگر اختلاف نفساني است آن ديگر اختلاف محمود نيست بنابراين اختلاف امة من رحمت است به معني رفت و آمد است همين تضارب آراست اختلاف بحثهاست اختلاف ديدگاههاست اينها رحمت و خير و بركت هستند آدم معرفي ديدگاههايشان اشكال دارد نقد دارد اعتراض دارد اينها رحمت است اما حالا وقتي معلوم شد كه حق با چه كسي است از آن به بعد را ذات اقدس الهي مي‌فرمايد اين ديگر اختلاف مذموم است ﴿وَمَا اخْتَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ﴾ اختلاف بعد العلم بغي است و ظلم اختلاف قبل العلم خير است و رحمت بالأخره آدم اشكال دارد حالا يا به دولت يا به ملت عرضه مي‌كند وقتي معلوم شد ديگر بايد بپذيرد ديگر خب.

‌پرسش: ...

پاسخ: آن اختلاف كلامي است اگر نظير راههاي مرحوم علامه سيد شرف الدين(رضوان الله تعالي عليه) باشد راه علامه اميني باشد اينها خير است و رحمت است و بركت كتابهاي كلامي نوشتند الغدير نوشتند النصر و الاجتهاد نوشتند اينها رحمت و بركت است اما بعد از اينكه روشن شد اين به سب و لعن او بپردازد او به سب و لعن اين بپردازد اين درست نيست ديگر به جايي بر نمي‌خورد اين به دست بالأخره سپاه صحابه پاكستان درمي‌آيد وقتي علم باشد و مسائل كلامي باشد آدم مي‌تواند برهان قاطع اقامه كند كه غدير حق است و سقيفه باطل اين راه علمي است اما بعد از اينكه ثابت شد غدير حق است و سقيفه باطل دوباره به جان هم بيفتند آن ديگر اختلاف مذموم است خب.

مطلب ديگر اينكه شيطان در اينجا خيلي قلدري كرده من چنين مي‌كنم چنين مي‌كنم اصل را بر اغوا قرار مي‌دهم اولاً حالا او كجا فهميد انسان زاد و ولد دارد ذريّه دارد بحث ديگر دارد كه گفت ﴿لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾ الآن او با جامعه انساني كار دارد تنها با شخص حضرت آدم طرف نيست براي اينكه حضرت آدم ديگر «الي يوم القيامة» بماند نبود اين مي‌داند جامعه اين حضرت آدم(سلام الله عليه) زاد و ولد دارد فرزند دارد فرزند او اعقاب و نتيجه و نبيره و اينها دارند و «الي يوم القيامة» هم هستند اين را از كجا فهميد مطلب ديگر است لذا گفت تا قيامت به من مهلت بده كه من انتقامم را از اينها بگيرم و اصل را هم بر اين قرار داد كه اكثري قاطع اينها تابع من‌ هستند مگر گروه كمي كه اينها از دست من بيرون مي‌روند اينها حرفهاي تند و تيز ابليس بود كه گفت ﴿بِمَا أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأرْضِ وَلْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ٭ إلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾ يك گروه كمي را استثنا كرده وگرنه همه را تحت سلطه خود آورده اين خواسته او بود شيطان در اول مستكبر بود بعد وقتي تندي و قهر الهي را ادراك كرد كه فرمود ﴿فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ ٭ وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ[12] تنزل كرد ديگر در برابر خدا مستكبر نبود نسبت به آدم تكبر كرد و اظهار عداوت آنجا كه مستقيما نسبت به ذات اقدس الهي اظهار نظر مي‌كند مي‌گويد شما نظرتان اين است ولي من نظرم چيز ديگر است اين استكبار علي‌الله است آنجا با رب ياد نكرد اما وقتي قهر الهي را ديد ﴿اخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ﴾ شد ﴿إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ[13] شد به ربوبيت اعتراف كرد اما عداوتش را نسبت به انسان دارد اعمال مي‌كند اين منافات ندارد كه بگويد رب اما نسبت به انسان عداوتش را اعمال بكند ديد آدمهاي بددهن وقتي كه دارند شلاق مي‌خورند تعزير مي‌شوند زير شلاق هم باز فحش مي‌گويند اينها به بددهني عادت كردند اين‌طور نيست كه حالا زير شلاق تنبيه بشوند بگويند حالا كه داريم تعزير مي‌شويم يا حد الهي جاري مي‌شود من توبه بكنم همان‌جا هم شروع مي‌كند به بددهني اين شيطان از اين قبيل است نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «مومنون» گذشت در سورهٴ مباركهٴ «مومنون» وقتي كه اين كفار آن لحظه خطر را ديدند گفتند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ[14] مشابه اين حالت براي ابليس هم پيش آمد قبلاً كه نمي‌گفت رب مي‌گفت ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ[15] شما نظرتان اين است ولي من نظرم اين است اين مي‌شد استكبار بعد از اينكه ﴿إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ[16] را دريافت كرد گفت ﴿رَب﴾ ديگر مستكبر نبود متكبر بود عنود و لدود بود نسبت به ذات اقدس الهي حرفي نزد نسبت به بندگانش آمده گفته كه من همه اينها را به استثناي گروه كم زير سلطه خودم مي‌آورم ذات اقدس الهي اينجا هم تشر زده قهر خود را نسبت به او نشان داده فرمود اولاً اشتباه مي‌كني تو كل جريانت مثل كلب معلَّم در برابر امر ما مقهوري اين‌چنين نيست كه عالم با رحمان و شيطان ـ معاذ‌الله ـ اداره بشود نظير يزدان و اهرمن نور و ظلمت اين‌طور نيست تو يك كلب معلمي هستي تو را آفريديم و مأموريت هم داري همين، اين مأموريت بد را خودت انتخاب كردي اين بالأخره يك مأموري مي‌خواهد در عالم برابر لوازم ضروري نظام نه از سنخ واجب كفايي تو آمدي اين را انتخاب كردي ولي تو آمدي اصل را بر سلطنت خود قرار دادي گفتي ﴿لأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ يك گروه كمي را استثنا كردي ما كاملاً آمديم و مي‌آييم اصل را بر سلطنت ربوبي قرار مي‌دهيم يك گروه كمي زير مجموعه تو هستند آن هم كساني هستند كه خودشان به سوء اخيتار خودشان به تو تكيه كردند نه تو آنها را توانستي جذب بكني پس هيچ كسي در اختيار تو نيست حواست جمع باشد به نحو سالبه كليه تو آمدي گفتي همه اينها را من گمراه مي‌كنم ﴿إلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾ قدرت اغوا را به خود دادي ذات اقدس الهي آمد كلاً جريان را به عكس كرد فرمود هيچ يعني هيچ از تو هيچ كاري ساخته نيست هيچ سلطنتي نداري مگر نسبت به يك گروه خاص آن هم گروه خاصي كه با سوء اختيار خود به دنبال تو راه افتادند نه تو آنها را كشاندي.

‌پرسش: ...

پاسخ: اكثريت قاطع سر انجام به خير و رحمت است شما اكثريت يك مقطع را نبايد حساب كرد و معيار را هم نبايد مقدس اردبيليها و اينها قرار داد شما مگر مي‌خواهيد همه اينها صدرنشين بهشت باشند بهشت درجات فراواني دارد خيليها اهل بهشت‌اند اما معيار كه مرحوم مقدس اردبيلي و بحر العلوم و ابن فهد حلي(رضوان الله عليهم) نيستند آدم آنها را اگر بسنجد مي‌گويد اكثري افتاده‌اند اما آنها معيار نيستند شما وقتي وارد يك باغ مي‌شويد اين باغ هزار درخت دارد هر درختي هم بر فرض صد ميوه داشته باشد آن ميوه‌هاي شادابِ سالمِ بزرگ پر آب در اين هزار درخت شايد يك چندتايي باشد شما مي‌گوييد اين باغ محصول نداد؟ مگر آنها معيارند هر باغي كه هزار درخت دارد معيار آن ده تا ميوه نيست كه پشت ويترين مي‌گذارند معيار اين است كه آن درصدي كه هست غالب مردم از اين ميوه لذت ببرند و ضرر هم نداشته باشد اكثري اين باغ ميوه داده است.

‌پرسش: ...

پاسخ: كثير نفسي است يعني اينها زيادند اما اين‌طور نيست كه «والعاقبة لاهل التقوي» است رحمت سر انجام «ارحم الراحمين» است «آخر من يشفع ارحم الراحمين» است معيار مقدس اردبيليها نيستند يك و در آن مقاطع پنج، شش‌گانه هم گذشت بسياري از مردم‌اند كه افت و خيز دارند ريزش دارند مشكل دارند اما در حوادث سخت روزگار ساخته مي‌شوند توبه مي‌كند نشد عندالاحتضار ساخته مي‌شوند و حل مي‌شوند نشد در برزخ حل مي‌شود نشد در ساهرهٴ قيامت حل مي‌شود خيلي كم است كه در اين همه مقاطع او طاهر نشود اگر طاهر نشد وارد جهنم مي‌شود وارد جهنم كه شد بعد از يك مدتي سوخت و سوز طاهر مي‌شود بعد وارد بهشت مي‌شود و ديگر بعدي ندارد مي‌شود ابديت وقتي ابديت را شما در نظر بگيريد مي‌بينيد همه اينها نسبت به ابديت اصلاً قابل قياس نيست اين معناي جهان‌بيني است نه اينكه فعلاً انسان آمارگيري بكند بگويد اكثري جوانها كذايند، اكثري مردم اين‌چنين‌اند در بحهثاي اعتقادي براساس جهان‌بيني كه ابديت حرف اول و آخر را مي‌زند بايد مطرح كرد و معيارها هم آن شخصيتهاي برجسته نيستند چه اينكه درجات بهشت هم منحصر به آنها نيست ولي عمده آن است كه اين ﴿لْأُغْوِيَنَّهُمْ﴾ ﴿لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ﴾ ﴿أمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ[17] همه اين تند و تيز‌هايي كه ابليس داشت گفت ﴿أَجْمَعِينَ﴾ را من فريب مي‌دهم مگر بندگان مخلص تو ذات اقدس الهي فرمود نه‌خير اين‌چنين نيست اولاً فرمود ﴿هَذا صِرَاطٌ﴾ اين راهي كه من آوردم راه كه انبيا و اوليا بشريت سعادت كل نظامي كه من گفتم اين صراط است يك مستقيم است دو صراط مستقيم آن است كه نه اختلاف در آن هست نه تخلف اختلاف معنايش اين است كه گاهي اين‌طور است گاهي طور ديگر تخلف معنايش اين است گاهي اين هست گاهي اين نيست آن وقت فوت مي‌شود اگر اختلاف باشد ريزش دارد براي اينكه گاهي اين هست گاهي نيست چيزي جاي او را پر نمي‌كند اگر اختلاف باشد معنايش اين است كه گاهي اين هست گاهي غير اين به جاي اين مي‌نشيند اگر تخلف باشد معنايش اين است كه گاهي اين هست گاهي اين نيست تخلف يك مطلب است اختلاف مطلب ديگر است كاملاً يعني كاملاً دو مبحث و دو دو چيز جداي از هم‌اند صراط مستقيم نه اختلاف‌بردار است نه تخلف‌بردار ﴿هَذا صِرَاطٌ﴾ اين يك خب عهده‌دارش كيست؟ بنيانگذارش كيست؟ تأسيس كننده‌اش كيست؟ راهنمايش كيست؟ ﴿عَلَيَّ﴾ همه امور براي من است خب به تو چه مكرر گفتي «اغوين» «اغوين» «ازينن» «آمرن» از تو كاري ساخته نيست من يك راه صاف مستقيم اتوبان روشن شفاف بدون اختلاف بدون تخلف داشته و دارم خودم هم مسئول اين راهم راهدار من هستم راهساز من هستم تعمير كننده اين راه منم بر من است كه حفظ كنم ﴿هَذا صِرَاطٌ عَلَيَّ﴾ تأسيسه ايجاده حفظه و تبيينه و «هداية الناس اليه» از تو چه چيزي برمي‌آيد حالا كه اين‌چنين است اكثري مردم به طرف اين راه مي‌آيند الا يك گروه مخصوص اين يك مطلب آن هم گروه مخصوص را تو از راه در نبردي آنها با سوء اختيار خودشان به دنبال تو راه افتادند پس تو هيچ كاره‌اي در عالم مبادا كسي خيال كند يك شيطاني هست يك رحماني هست نظير يزدان و اهرمن ـ معاذ‌الله ـ هيچ يعني هيچ كاره از تو هيچ برنمي‌آيد از كلبِ معلَّم چه چيزي برمي‌آيد جز پارس كردن هر وقت شكارچي او را اغراء كرد مي‌رود مي‌گيرد فرمود اين‌چنين نيست كه از تو كار بربيايد تو بايد پارس كني پارس كردن نعمت خوبي است تو بايد دعوت بكني دعوت كردن نعمت خوبي است چيز بدي نيست وسوسه از پر بركت‌ترين نعمتهاي الهي است منتها دعوت انبياء هست دعوت اوليا هست دعوت فطرت هست دعوت عقل هست تصميم‌گيري با خود انسان است اگر چند نفر افت و خيز داشتند خودشان به دنبال تو راه افتادند فرمود ﴿هَذا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ﴾ كه ﴿عَلَيَّ﴾ اين امور ياد شده است نظير بخشهاي ديگر كه فرمود ﴿وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَائِرٌ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آ يهٴ نه اين است فرمود ﴿وَعَلَي اللّهِ قَصْدُ السَّبيلِ﴾ يعني سبيلِ قصد سبيلِ مقتصد سبيلِ ميانه بر خداست كه راه ميانه و معتدل و مستقيم را بيان كند و مي‌كند مگر ممكن است چيزي بر خدا باشد و ذات اقدس الهي تخلف بكند در سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم اين بحث گذشت كه فرمود ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ ذات اقدس الهي بر خودش رحمت را تثبيت كرده است ممكن نيست بر خلاف رحمت عمل بكند آيهٴ 54 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين است ﴿وَإِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ خب اين رحمت الهي است آن‌گاه اگر كسي به دنبال تو راه افتاده است كساني هستند فرشتگاني هستند آدرس مي‌دهند تو را با دست خودت مي‌گيرند اينهايي هم كه به دنبال تو با سوء‌اختيار خودشان راه افتادند آنها را هم به دنبال تو راه‌اندازي مي‌كنند مستقيماً الي النار.

‌پرسش: شيطان وسوسه‌شان مي‌كند يا خودشان وسوسه مي‌شوند؟

پاسخ: خودش به سوء اختيار آن وسوسه بود لذا توبه كرد گفت ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا[18] اين را البته در آنجا تكليف شرعي به اين معنا نبود كه بحثش در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت ولي اين به سوء اختيار خودش بود.

‌پرسش: ...

پاسخ: اما از راه ﴿فَأَزَلَّهُمَا﴾ است از راه اينكه لغزشي ايجاد كرده است وگرنه چرا وجود مبارك آدم مي‌گفت ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «جن» هم به اين صورت آمده است كه فرمود اينها كارهايشان را كه انجام دادند آيه 4 سورهٴ مباركهٴ «حج» اين است ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْديهِ إِلى عَذابِ السَّعيرِ﴾ اين بر او نوشته شده است پس بنابراين او مأَمور الهي است مثل كلبِ معلَّم اين‌طور نيست كه از او كاري ساخته باشد پس كل صحنه را ذات اقدس الهي براساس توحيد برگرداند او گفت من چنين مي‌كنم فرمود تو بايد زينت بدهي زينت دادن كار خوبي است در حد وسوسه است اما سلطه نداري مگر كساني كه به سوء اختيار خودشان تو را به عنوان والي بپذيرند اين زينت البته هست در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 212 گذشت كه ﴿زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا﴾ اين زرق و برق براي آنها زيور است خيال مي‌كنند به چيزي رسيدند به يك امري دسترسي پيدا كردند اين زر و زيور ابزار فريب و نيرنگ شيطان است همين او معارف الهي ابزار زينت انبيا و اولياست فرشته‌هاست عقل است فطرت است اين بشر است كه بايد تصميم بگيرد لذا در اينجا فرمود ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ﴾ نفرمود يك گروه خاص فرمود آن گروه هم كساني‌اند كه خودشان به سوء اختيار خود به دنبال تو راه افتادند.

‌پرسش: ...

پاسخ: بله آنكه فرمود آنكه اصل اولي است كسي كه مؤمن باشد هيچ سلطاني ندارد در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» محاجّه ابليس و غير ابليس گذشت كه در قيامت ابليس بالصراحه بگويد كه من بر شما مسلط نبودم چرا من را ملامت مي‌كنيد ﴿وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ إلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ[19] شما آمديد مي‌خواستيد نياييد اين بالصراحه در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» محاجه ابليس با پيروانش در صحنه قيامت گذشت كه گفت چرا من را ملامت مي‌كنيد من كه كاري نكردم من فقط شما را دعوت كردم خب مي‌خواستيد نياييد.

‌پرسش: ...

پاسخ: بله اما اكثريت مربوط به منطقه طبيعت و دنياست وگرنه سرانجام رحمت الهي شامل حال مي‌شود آيهٴ 22 سورهٴ «ابراهيم» اين بود ﴿وَقالَ الشَّيْطانُ لَمّا قُضِيَ اْلأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ﴾ آخر من كه بر شما مسلط نبودم وسوسه كه سلطه نيست يك طرح است يك دعوتنامه است ﴿إِلاّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي فَلا تَلُومُوني وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ خب شما مي‌خواستيد نياييد اگر يك وقت است كسي جاهل به موضوع بود ناسي بود، ساهي بود غافل بود زاهل بود جهل قصوري به حكم داشت اينها بر اساس «رفع ما اضطروا» معاقب نيستند آنهايي كه معاقب‌اند كساني‌اند كه عالماً عامداً به دنبال او راه مي‌روند عالماً عامداً كسي كه دعوتنامه عقل و فطرت و وحي و رسالت و اينها را دريافت كرده بنابراين اين چه سلطه‌اي است كه ابليس بر آنها دارد پس يا معصيت نيست يا اگر معصيت است به سوء اختيار خود افراد است

«اعاذنا الله من شرور انفسها و سيئات اعمالنا»

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 38.

[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 31.

[3] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 72.

[4] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.

[5] ـ سورهٴ احزاب، آيات 67 ـ 68.

[6] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.

[7] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 46.

[8] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 46.

[9] ـ مفاتيح‌الجنان، اعمال مشترك ماه رمضان.

[10] ـ مفاتيح‌الجنان، زيارت جامعه.

[11] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 3.

[12] ـ سورهٴ ص، آيات 77 ـ 78.

[13] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 35.

[14] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 99.

[15] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 76.

[16] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 35.

[17] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 119.

[18] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 23.

[19] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 22.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق