12 04 2006 4820410 شناسه:

تفسیر سوره حجر جلسه 37

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (26) وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ (27) وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنّي خالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (28) فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ (29) فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُون (30) إِلاّ إِبْليسَ أَبي أَنْ يَكُونَ مَعَ السّاجِدينَ (31)  قالَ يا إِبْليسُ ما لَكَ أَلاّ تَكُونَ مَعَ السّاجِدينَ (32) قالَ لَمْ أَكُنْ ِلأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجيمٌ (34) وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ (35)﴾

گرچه از ظاهر اين آيه بر مي‌آيد كه جن قبل از انسان خلق شده است ولي اين منافات ندارد به اينكه «اول ما خلق الله» روح مطهر انسان كامل باشد و وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد از نظر خلقت ارواح خب آنها مقدم‌اند اما مجموع روح و بدن كه بر او انس اطلاق بشود اين بعد از جريان آفرينش جن است پس «اول ما خلق الله نور نبينا» (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن محفوظ است آن مقام نورانيت چه اينكه اول كسي هم كه گفت «بلي» وجود مبارك آن حضرت بود و اهل بيت (عليهم السلام) ولي انس بر آن روح تنها اطلاق نمي‌شود انس بر روح با بدن اطلاق مي‌شود اين تركيب انس يعني انسان كه مركب از روح و بدن است اين بعد از خلقت جن حاصل شده است مطلب ديگر اين است كه اين روح شئون فراواني دارد كه بخشي به ادراك مربوط است بخشي به تحريك آن ادراك هم يا ادراك حسي است يا وهمي است يا خيالي است يا عقل است آن تحريك هم كه نيروي عملي اوست يا جذب است يا دفع آن جذب ملايم را مي‌گويند شهوت و آن دفع منافي را مي‌گويند غضب كه انسان اين سه كار را همواره دارد يك كاري مربوط به انديشه و ادراك اوست يك كاري مربوط به انگيزه و كار اوست كار او يا جذب ملايم است كه خواسته‌ها را جذب مي‌كند يا دفع منافي است كه ناخواسته‌ها را طرد مي‌كند اينها از شئون نفس‌اند.

مطلب بعدي اين است كه سجده ذاتاً عبادت نيست اگر ذاتاً عبادت مي‌بود هرگز براي غير خدا روا نبود ﴿خَرُّوا لَهُ سُجَّداً[1] جا نداشت ﴿اسْجُدُوا لآِدَمَ[2] جا نداشت و مانند آن سجده يك نوع تكريم مخصوص است اين يك و چون تكريم مخصوص است حكم كلامي ندارد حكم فقهي دارد اين دو حكم فقهي آن اين است كه اين نوع تكريم براي غير خدا جايز نيست اين سه و اين نوع تكريم به دستور خدا براي هر كه دستور داد جايز است اين چهار و چون ذات اقدس الهي براي حضرت آدم يعني مقام انسانيت دستور اين كار را داد اين كار مي‌شود جايز مي‌شود پنج سجده ذاتاً عبادت نيست كه براي غير خدا حرام باشد و از نظر كلامي هم حتي اشكال داشته باشد اما براي غير انسان كامل اين كار جايز است يا نه بايد دستور فقهي بيايد خب دستور فقهي نيامد ديگر براي غير خدا نيامد و براي حضرت آدم (سلام الله عليه) و ملائكه آنها دستور دادند اما جريان اينكه چطور جن با اينكه از آتش است و جسم و جاني دارد اين با ملائكه محشور مي‌شود ملائكه را مي‌بيند ملائكه او را مي‌بينند با آنها معاشر است اين بايد عنايت بشود به اينكه ملائكه را تقسيم كردند به اقسام متعدد آنهايي كه در ملأ اعلي هستند آنها كه حاملان عرش‌اند آنها كه مأموران فرستادن و آوردن وحي‌اند آنها حسابشان جداست نازلترين درجه ملائكه، ملائكه ارضي‌اند كه بعضي از حكما گفتند2 آنها ممكن است بدن داشته باشند يك بدن لطيفي همه ملائكه كه در حد حاملان عرش نيستند آنكه وارد قلب مطهر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌شود آن جبرئيل است و ملائكه خاص كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ[3] فرمود: ﴿بِالحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالحَقِّ نَزَلَ[4] و اين وحي الهي از مبدأ اصلي‌اش تنزل كرد آمد و آمد آورنده وحي مستقيماً آن را در قلب پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) جا داد ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرِينَ﴾ خب پيداست چنين فرشته‌اي مجرد است اينكه جسم نيست كه وارد قلب مطهر حضرت بشود اما هيچ دليلي ندارد اينها كه جميع ملائكه حتي ملائكه ارض آن ملائكه‌اي كه وجود مبارك امام سجاد (سلام الله عليه) دارد كه هر قطره باراني كه مي‌آيد يك ملكي او را همراهي مي‌كند اين‌گونه از ملائكه كه موكل ارض‌اند كارهاي ارضي را انجام مي‌دهند اينها خب شايد جسم لطيف داشته باشند ما چه دليلي براي استحاله اينها داريم؟ و اگر جن يعني ابليس با ملائكه بود در سطح اينها بود نه در سطح ﴿وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُم[5] كذاو كذا نه در حد اسرافيل (سلام الله عليه) يا عزرائيل (سلام الله عليه) يا جبرايئل (سلام الله عليه) يا ميكائيل (سلام الله عليه) در حد آنها كه نبود بنابراين ممكن است يك ابليسي يك جني كه اين هم داراي روح است و داراي جسم لطيف است با برخي از ملائكه ارضي محشور باشد مأنوس باشد و مانند آن اينكه آن مقام بالا كه نداشت.

مطلب ديگر اينكه در جريان معراج وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) يقيناً هم جسم داشتند هم روح اما استدلالي كه به آيه قبلي شد در بحث ديروز ﴿مَا كَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأَي[6] چون رؤيت به فؤاد نسبت داده شد معلوم مي‌شود آن مرئي يك امر قلبي است نه امر بدني اگر احتمالاً اين ﴿رَأَي﴾ به چشم ظاهري برگردد معنايش اين است كه آنچه را كه با چشم ديد دل تكذيب نكرد ولي ظاهرش اين است كه اين راي به فؤاد بر مي‌گردد ﴿مَا كَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأَي﴾ آنچه را كه فؤاد ديد در گزارش دروغ نگفت صحيح ديد و راست هم گزارش داد نه اينكه حضرت جسم نداشت در آن حالت هم جسم داشت هم روح منتها اين مشهود او روحي است مثل اينكه وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) هم جسم داشت هم روح و آنچه را كه مي‌بيند با روح مي‌بيند كه فرمود: «ما كنت اعبد ربًا لك اره»[7] به دليل اينكه كنار اين جمله آن جمله بعدي است كه در بحث ديروز اشاره شد كه فرمود: «لا تدركه العيون في مشاهدة الابصار ولكن رأته القلوب بحقائق الإيـمان»[8] خب اينكه فرمود: ﴿فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ﴾ براي او سجده كنيد و سجده كنيد و همگان سجده كردند و ابليس سجده نكرد و ﴿مَعَ السّاجِدينَ﴾ نبود اصلاً حاضر نبود با آنها همراه باشد دليلش هم خودبيني است اين خودبيني او در جريان در سورهٴ مباركهٴ «ص» بازتر بيان شده در سورهٴ مباركهٴ «ص» آيه 71 به بعد اين است ﴿إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنّي خالِقٌ بَشَرًا مِنْ طينٍ﴾ تلاوت اين بخش از آيات براي اينكه فرق بين اين بخش و بخش محل بحث يعني سورهٴ مباركهٴ «حجر» مشخص بشود كه چرا آنجا در سوره «ص» سخن از ضمير متكلم وحده است كه فرمود: ﴿خَلَقْتُ بِيَدَيَّ[9] او ﴿بِيَدَيَّ﴾ اما اينجا دارد ﴿وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ﴾ با الف و لام دارد آنجا با «ياء» متكلم دارد فرقش چيست؟ در آنجا فرمود در سورهٴ مباركهٴ «ص» آيه 71 به بعد ﴿إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنّي خالِقٌ بَشَرًا مِنْ طينٍ ٭ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ ٭ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إِلاّ إِبْليسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ﴾ برخيها خواستند اين ﴿كانَ﴾ را به معناي صار بگيرند يعني «صار من الكافرين» در حالي كه نه اين با ﴿مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ[10] هماهنگ است اين كفرش مستور و دروني بود و با امتحان الهي بيرون آمد اين از همان اول هم كافر بود منتها آزمون نشده تا مشخص بشود نه «صار من الكافرين» ﴿وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ﴾ آن وقت ذات اقدس الهي به او مي‌فرمايد: ﴿قالَ يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ[11] با اينكه خداي سبحان منزه از دست است اما در اينجا فرمود: ﴿بِيَدَيَّ﴾ با دو دستم خلق كردم اينكه در دعاهاي شبهاي جمعه و امثال شب جمعه است كه «يا باسط اليدين بالرحمه»[12] با اينكه ذات اقدس الهي منزه از يد است اين نشانه كمال لطف و عنايت است اگر كسي بخواهد چيزي را به ديگري بدهد بخواهد با كمال لطف و صفا عطا كند دو دستي مي‌دهد فرمود خدا دو دستي عطا مي‌كند هم نشانه فراواني نعمت است هم نشان صفا و لطف نعمت است او «باسط اليدين بالعطيه» است.

پرسش: ...

پاسخ: نه خب اين در درون او يك استكباري بود مستور اين نشان آن است كه ممكن است آن خباثت دروني شش هزار سال هم به آدم مهلت بدهد بعد يك وقتي ظهور پيدا بكند اين است كه مي‌گويند: «انما الامور بخواتيمها»[13] همين است اينكه حسن عاقبت را آدم طلب مي‌كند عاقبت به خيري را طلب مي‌كند همين است خيلي روشن نيست به اينكه عاقبت امر چه در مي‌آيد «الغني و الفقر بعد العرض علي الله»[14] اين از بيانات نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) است چه كسي توانگر است چه كسي تهيدست است يوم الحساب معلوم مي‌شود «الغني والفقر بعد العرض علي الله» اين است كه هميشه انسان بايد بين الخوف و الرجاء باشد هرگز نبايد بر گذشته تكيه كند و مغرور بشود چون از درون درون خود بي‌خبر است نمي‌داند چه خبر است كه.

پرسش: ...

پاسخ: بله خب چون مستور نبود امتحان نشده بود بعد وقتي امتحان شد ﴿فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجيم﴾ شد اينها را بيرون كردند در نشئه ظاهر خبيث و طيب با هم‌اند آن وقت آزمون كه مي‌آيد ﴿لِيَميزَ اللّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ[15] مي‌شود ﴿وَيَجْعَلَ الخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَي بَعْضٍ[16] مي‌شود ﴿فَيَرْكُمَهُ﴾ مي‌شود ﴿فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ[17] مي‌شود قبل از امتحان اينها با هم بودند خب.

پرسش: در صف ملائكه بوده تعلق در صف ملائكه معنا مي‌دهد؟

پاسخ: نه ملائكه نداشتند منافق ممكن است نفوذي باشد در فرشته‌ها نفاقي نبود ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُم[18] بود در هيچ جا شما مي‌بينيد ذات اقدس الهي نقصي را به فرشته‌ها نسبت نداد تا فرمود سجده كنيد ﴿فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ﴾ بود اما يك نفوذي ممكن است منافقانه در صف نيكان راه پيدا كند اين از همين قبيل بود فرمود: ﴿اخْرُج﴾ امتحان براي همين است ديگر خب فرمود چرا سجده نكردي ﴿لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ[19] يعني«أأستكبرت» ﴿أَمْ كُنتَ مِنَ العَالِينَ[20] بد كردي مستكبرانه رفتار كردي يا نه واقعاً مقامت عالي است تو نبايد سجده مي‌كردي يا بايد سجده مي‌كردي و مستكبر بودي اين يك استيضاحي است كه ذات اقدس الهي از ابليس مي‌كند خب براي چه سجده نكردي برتر از آدم بودي يا نه مادون بودي و مستكبرانه سجده نكردي ﴿قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ[21] من از او بالاترم من جزء عالينم بالأخره استكبار نكردم من از او برترم چرا؟براي اينكه ﴿خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ[22] مرا از آتش خلق كردي او را از طين خلق كردي و من از او بالاترم يعني اول كسي كه قياس بي‌جا كرد او بود آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود من اين همه توضيح براي شما دادم گفتم اين از تراب است از طين است طين لازب است حمأ مسنون است صلصال است صلصال كالفخار است اينها هيچ روح خودم را به او وقتي كه روح خودم را به او دادم روح منسوب خودم را به او دادم آن وقت سجده كنيد شما باز به بدنش پرداختيد من كه نگفتم براي ارزش بدن او سجده كنيد كه گفتم وقتي ﴿فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ﴾ جريان آن تعليم اسما هم شاهد زنده است تعليم در جريان ذات اقدس الهي نسبت به آدم بود ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ كُلَّهَا[23] است اما آدم (سلام الله عليه) نسبت به فرشتگان تعليم نداشت انباء داشت كه فرمود: ﴿ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ[24] نه اينكه ﴿عَلَّمَ﴾ براي حضرت آدم باشد كه حضرت آدم بشود فاعل حضرت آدم مفعول است ﴿عَلَّمَ﴾ خدا ﴿آدَمَ﴾ را ﴿الأَسْماءَ كُلَّهَا﴾ آن وقت آدم نسبت به ملائكه معلم نبود «منبئ» بود ﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِم[25] فرمود اين همه معارف مطرح است ما به خاطر آن روح و آن تعليم اسما و اينها گفتيم سجده كنيد تو الآن چسبيدي به بدن كه من را از آتش خلق كردي او را از خاك آن وقت در برابر ذات اقدس الهي هم اظهار نظر مي‌كند مي‌گويد به نظر من من از او بهترم.

پرسش: ...

پاسخ: بله اين معلوم مي‌شود تغليب است ديگر به قرينه استثنا همين استثنا معلوم مي‌شود كه اين مشمول خطاب است براي اينكه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: ﴿ما مَنَعَكَ أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ﴾ در جاي ديگر فرمود من به تو گفتم سجده بكن اين معلوم مي‌شود مشمول امر است ديگر اگر مشمول امر نبود كه خداي سبحان نمي‌فرمايد من به تو امر كردم كه.

پرسش: او در سطح ملائكه بود ولي ...

پاسخ: جزء ملائكه نبود ولي جزء مأموران بود تغليباً ذات اقدس الهي به همه اينها فرمود: ﴿اسْجُدُوا﴾[26] در همان بيان خصوصي خداي سبحان به شيطان مي‌فرمايد كه ﴿إِذْ أَمَرْتُكَ[27] من به تو گفتم امر كردم به تو كه سجده بكن اين معلوم مي‌شود مأمور بود گاهي از خلقت خود انسان خبر مي‌دهد گاهي از مأمور بودن ابليس خبر مي‌دهد معلوم مي‌شود ابليس مأمور بود اينكه گفت: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ[28] كه قياس باطل كرد آن جريان و عظمت انسان كه مربوط به روح اوست خليفة اللهي است عالم به اسماي الهي است آن بخش را اصلاً نديده اينها مبسوطاً در اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحث شده است آنچه در نوبت ديروز اشاره شد اين است كه هر وقت سخن از من بهترم ما بهتريم معلوم مي‌شود تريبون دست شيطان است اينجا سخن از ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ است در سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بخش آنجا هم مطرح شد يعني در جريان طالوت و حضرت داوود آنجا مبسوطاً آمده كه خداي سبحان وقتي به آنها فرمود پيامبر آن عصر آيه 247 به بعد سوره «بقره» ﴿وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكًا قالُوا أَنّي يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا﴾ پيامبر آن عصر به مردم آن سرزمين فرمود خداوند براي شما اين سلطاني را مشخص كرده است ﴿وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكًا قالُوا أَنّي يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ﴾ اين ما گفتن در برابر حرف پيامبر كه از خدا نقل كرد آن من گفتن در برابر امر ذات اقدس الهي همه حرفهاي ابليسي است ما بهتريم من بهترم در برابر دين هر وقت خداي ناكرده چنين لفظي از آدم صادر شد يا از قلم انسان صادر شد بداند كه نويسنده و گوينده شيطان است اين مي‌شود شياطين الانس در يكي از خطبه‌هاي نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) هست كه كسي به حضرت امير اعتراض كرد حضرت فرمود: «نفث الشيطان علي لسانك»[29] اين حرفي است كه شيطان از زبان تو دارد مي‌زند در آن خطبه كه فرمود در ذيل خطبه همام كه «أهكذا تصنع المواعظ»[30] حضرت در ذيل به آن شخصي كه چنين بي‌ادبي را كرده فرمود خب پس هر جا اگر واقعاً نعمتي خدا به آدم داد آدم بايد شاكر باشد اما اگر نعمتي را ندارد و مدعي باطل است يا نعمتي را خدا به او داد بي‌جا دارد مصرف مي‌كند بداند حرف شيطان را دارد مي‌زند خب.

پرسش: ...

پاسخ: در سورهٴ مباركهٴ «ص» هم مشابه همين مطلب بيان شده است الآن تفاوتي كه هست اين است كه در سوره «ص» ذات اقدس الهي خلقت را به خود اسناد داد فرمود: ﴿خَلَقْتُ بِيَدَيَّ[31] الآن ما دنبال اين بحثيم كه چرا در آيه محل بحث فرمود: ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلي يَوْمِ الدِّينِ﴾، ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلي يَوْمِ الدِّينِ﴾ در آيه محل بحث در سورهٴ «حجر» ولي در سورهٴ مباركهٴ «ص» فرمود: ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتي إِلي يَوْمِ الدِّينِ[32] اين حرف همان بعض‌المحققين است كه مرحوم امين‌الاسلام در مجمع ذكر كرده مرحوم امين‌الاسلام در مجمع دارد كه «قال بعض‌المحققين» نكته فارق بين سوره «حجر» و سوره «ص» اين است كه در آنجا فرمود: ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتي إِلي يَوْمِ الدِّينِ﴾ اينجا دارد ﴿إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ﴾ با الف و لام چرا اين تفاوت راه پيدا كرد فرمودند در آنجا در اصل جريان آفرينش خلقت حضرت آدم در آنجا فرمود: ﴿خَلَقْتُ بِيَدَيَّ[33] به خودش اسناد داد خلقت بدن او را ﴿لَما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ﴾ آن هم شيطان پاسخ داد لذا ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتي إِلي يَوْمِ الدِّينِ﴾ اينجا سخن از «خلقت بيدي» نيست بلكه سخن در اين است كه ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾ ﴿خَلَقْتُ بِيَدَيَّ﴾ يا ﴿بِيَدَيَّ﴾ مطرح نيست چون اينجا به اين صورت مطرح است و در سؤال استيضاحي هم فرمود چرا سجده نكردي ﴿قالَ يا إِبْليسُ ما لَكَ أَلاّ تَكُونَ مَعَ السّاجِدينَ﴾ نفرمود سجده نكردي لما خلقت بيدي در كيفر و پاسخ او هم فرمود ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلي يَوْمِ الدِّينِ﴾ با «الف و لام» ذكر كرد اين فرقش است.

پرسش: ...

پاسخ: محتمل هست محتمل هست ولي اين آيه مي‌فرمايد تو واقعاً جزء عالين بودي برتر از آدم بودي يا نه برتر از آدم نبودي ولي مستكبرانه اين كار را نكردي خب ﴿فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ﴾ كه نشانه غرور و هبوط و سرعت در كار است ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إِلاّ إِبْليسَ﴾ كه ﴿أَبي أَنْ يَكُونَ مَعَ السّاجِدينَ﴾ اين اباي او كه مذمت را به دنبال دارد اباي استكباري است ابا در قرآن شايد قبلاً هم ملاحظه فرموديد دو قسم است يك قسمش اباي استكباري است كه مذمت را به همراه دارد يك قسمش اباي اشفاقي است كسي مقدورش نيست لذا ابا دارد آن ديگر با مذمت همراه نيست نظير بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «احزاب» كه ﴿إِنّا عَرَضْنَا اْلأَمانَةَ عَلَي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها[34] آن ابا اباي اشفاقي است ﴿وَ أَشْفَقْنَ مِنْها﴾ يعني به ستوه آمدند نتوانستند اگر كسي در اثر عجز ابا داشته باشد مذموم نيست ولي در اثر استكبار ابا داشته باشد مذموم است آنجا كه فرمود: ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ[35] آنجا مذموم است اما آنجا كه فرمود ﴿فابين ان يحملنها واشفقن منها﴾ آنجا جا براي مذمت نيست ﴿قالَ يا إِبْليسُ ما لَكَ أَلاّ تَكُونَ مَعَ السّاجِدينَ ٭ قالَ لَمْ أَكُنْ ِلأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾ اما اينكه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» دارد ﴿مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيِّ[36] هر زنده‌اي را از آب خلق كرديم اين منافات ندارد با اينكه شيطان كه زنده است جن كه زنده است از آتش خلق شده باشد يعني جزء غالبش نار است نه اينكه اصلاً عنصر ديگري نباشد چه اينكه مواد سوخت و سوزي هم بالأخره بلاواسطه يا مع‌الواسطه از آب تشكيل مي‌شوند اين راجع به آن قسمت است خب در جريان اينكه ﴿مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ[37] نشان آن نيست كه عده زيادي در درونشان استكبار بود براي اينكه ممكن است جمعي گفته بشود مصداقش در خارج يكي باشد اين كم نيست در قرآن كريم اين معنا ظرفيت آن را دارد كه مصاديق داشته باشد ولي بيش از يك مصداق پيدا نكرده اما اشكالي كه در جريان ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ[38] آمده است كه ﴿الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[39] جمع است ولي بيشتر از يك مصداق ندارد پاسخش اين است كه اين ظرفيت تطبيق را دارند منتها بيشتر از يك مصداق پيدا نشده اگر يك جمعي گفته بشود معنايش اين نيست كه حتماً چند تا مصداق دارد اين ظرفيت تطبيق را دارد منتها در خارج بيش از يك مصداق پيدا نشده يا اگر شده قرآن كريم از آنها نقل نكرده ممكن است اين چنين باشد ولي ظاهرآً نيست خب.

مطلب بعدي آن است كه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» فرمود ما انسان را تا به سر حد جنين رسانديم و ﴿فَكَسَوْنَا العِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ[40] اين ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ با جريان جسمانية‌الحدوث و روحانيةالبقاء سازگارتر است البته اگر حركت جوهري هست يا عامل و عوامل ديگر هست محرك كل و فاعل كل و حقيقي همان ذات اقدس الهي است و لاغير اما ﴿وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾ با آن جرياني كه روح در بدء پيدايشش مجرد است سازگارتر است و اين منافات ندارد با «خلق الله الارواح قبل الاجساد»[41] چون آن معناي خلقت روح قبل از اجساد آن جنبه عقلي روح است نه جنبه نفسي روح، روح بالأخره از آن جهت كه وجود عقلي دارد هميشه قبل از بدن بود و هست و مانند آن اما آن ديگر نفس نيست نفس يك موجودي است كه كار او تدبير بدن است اگر صبغه نفسي مي‌داشت جنبه نفسي مي‌داشت لازمه‌اش اين بود كه ساليان متمادي معطل باشد تا بدن پيدا بشود اين به بدن تعلق تدبيري بگيرد و مانند آن پس آن روايات سرجايش محفوظ است كه «خلق الله الأرواح قبل الأجساد» يك آيه سوره «مؤمنون» با جسمانية‌الحدوث سازگارتر است دو و جسمانية‌الحدوث و روحانية‌البقاء نه اين است كه خودبخود اين روح مي‌شود مجرد مي‌شود و حركت مي‌كند مگر مي‌شود يك متحركي بي‌محرك به كمال برسد هر مستكملي يك مكمل مي‌خواهد هر متحركي يك محرك مي‌خواهد بيان نوراني حضرت ابي ابراهيم امام كاظم (سلام الله عليه) كه مرحوم كليني (رضوان الله تعالي عليه) در آن جلد اول اصول كافي بيان كرده يك وقتي هم آن روايت خوانده شد وجود مبارك امام كاظم مي‌فرمايد هر حركتي بالأخره يك منشأي مي‌خواهد مبدئي مي‌خواهد «كل متحرك محتاج الي من يحركه أو يتحرك به»[42] مگر مي‌شود متحرك بدون انگيزه و عامل بيروني و محرك حركت بكند اينكه شدني نيست خب اگر حركت هست يقيناً محرك مي‌خواهد تحول هست يقيناً محول مي‌طلبد و مانند آن.

پرسش: ...

پاسخ: آنجا هم در آيات سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آنجا مشخص شد مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله تعالي عليه) آنجا به صورت مبسوط به روايت بيان كرده كه مرحوم امين الاسلام هم همان فرمايش مرحوم شيخ طوسي را در مجمع‌البيان آورده يعني عالم ذر به اين معنا تام نيست عالم ذريه درست است ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي[43] آن طوري كه ذرات ريزي را خدا خلق كرده باشد يك به ابداني تعلق گرفته باشد دو مجموع اين ذرات و آن بدن شده باشد انسان سه از اينها اقرار گرفته باشد چهار دوباره اين ارواح از اين ابدان فاصله بگيرند پنج بار ششم به اين ابدان فعلي تعلق بگيرند شش يا هفت اين مي‌شود تناسخ مرحوم شيخ طوسي در تبيان مبسوطاً اين را به عنوان تناسخ باطل كرده همان فرمايش را هم در مجمع‌البيان امين الاسلام آمده كه بدني داشتند اين ذرات ريز به آن بدن تعلق گرفتند از آنها اقرار گرفتند دوباره اين ارواح آن ابدان را ترك كردند به ابدان فعلي تعلق گرفتند اين چنين نبود ذريه بود نه به صورت ذراتي كه به بدن تعلق گرفته باشند از مجموع روح و بدن اقرار گرفته باشند خب در جريان فرشته‌ها كه فرشته‌ها يا ديده مي‌شوند يا ديده نمي‌شوند اين هم قبلاً بحث شد كه آيات سورهٴ مباركهٴ «فرقان» نشان آن است كه عده‌اي درخواست ديدن ملائكه مي‌كردند خداي سبحان فرمود و ديدن خدا _معاذالله_ فرمود ذات اقدس الهي كه اصلاً ديدني نيست ملائكه را شما مي‌بينيد اما عند الاحتضار مي‌بينيد ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْري يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا[44] روز احتضار در حال احتضار كه اين چشم ظاهري‌تان كه ديگر از كار افتاده چشم برزخي‌تان باز شده ملائكه را مي‌بينيد آنجا بحث شده است با نقل از آيات سورهٴ مباركهٴ «فرقان» كه ملائكه ديده مي‌شوند اما نه با اين چشم فرق ملكوت و ملك هم هم در سورهٴ مباركهٴ «انعام» مبسوطاً بحث شد كه به وجود مبارك حضرت ابراهيم ملكوت را ديد ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ[45] هم در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بحث شد كه خداي سبحان ما را تشويق مي‌كند به نظردرباره ملكوت ﴿أَوَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ[46] آنجا فرق بين ملك و ملكوت از يك سو، فرق بين نظر و بصر از سوي ديگر كه اين نظر و بصر در فارسي همان است كه مي‌گوييم بين نگاه و ديدن فرق است خيليها نگاه مي‌كنند ولي نمي‌بينند به تعبير مرحوم علامه در شرح تجريد در مسئله ﴿وُج2ُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ٭ إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ[47] مي‌فرمايد نظر غير از ديدن است شما خيلي از موارد براي استهلال قمر مي‌گوييد «نظرت الي القمر فلم أره» نگاه كردم ولي نديدم نگاه كردن چيزي است و ديدن چيز ديگر است ديدن براي ابراهيم خليل (سلام الله عليه) بود ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ والارض[48] نظر براي همه ما هست فرمود نگاه كنيد شايد ببينيد اگر ديدن براي ماها ممكن نبود ما را دعوت به نظر نمي‌كردند منتها اين نگاه با نظريه است نه با نگاه چشم براي اينكه همين معنا را به ابي بصير نابينا هم مي‌گويند به ابي بصير نابينا كه از اصحاب خاص حضرت است و كور است يا به جابر ابن عبدالله كه آخر عمر كور شد به اينها هم مي‌گويند ملكوت را ببين اين معلوم مي‌شود با چشم فيزيكي و مادي نيست ديگر خب.

پرسش: اگر ملائك ديده بشوند با چشم همين بدني كه داريم يا چشم ديگري كه ...

پاسخ: معمولاً با چشم برزخي است گاهي ممكن است آن حالت براي كسي به بركت ولي يا نبي يا امامي (عليهم السلام) حاصل بشود كه انسان بتواند ببيند نظير اينكه گاهي فرشته به صورت دحيه كلبي ظهور مي‌كرد و كساني كه در خدمت حضرت بودند مي‌ديدند يا به بركت يك پيامبر ديگري عده‌اي ببينند ولي به طور عادي هر كسي بتواند ملائكه را ببيند اين چنين نيست ظاهراً.

پرسش: ...

پاسخ: نه خدا را نه آن آياتش قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» خوانده شد اينها كه مي‌گفتند خدا را به ما نشان بده يا ملائكه را به ما نشان بده و يك مناسبتي گرچه به سورهٴ مباركهٴ «فرقان» نرسيديم ولي به مناسبتي آيات سورهٴ مباركهٴ «فرقان» خوانده شد آنجا جوابي كه خداي سبحان مي‌دهد مي‌فرمايد درباره خدا كه اصلاً جوابش منفي است صددرصد.

پرسش: با چشم، دل؟

پاسخ: با چشم دل كه وجود مبارك حضرت امير مي‌بيند وجود مبارك پيامبر ديد اينكه بحثش گذشت اما مثالي ندارد يعني شكل و قيافه‌اي ندارد كه در بحث ديروز هم اشاره شده در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آيه 21 اين است ﴿وَ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَولا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ﴾ يك، ﴿أَوْ نَري رَبَّنا﴾ دو، پاسخ اين است كه ﴿لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا في أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبيرًا﴾ درباره رؤيت خدا اصلاً جواب را چون منتفي است و محال است مطرح نمي‌كند درباره ملائكه فرمود بله يك چند روزي صبر كنيد ملائكه را هم مي‌بينيد ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْري يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا[49] حالت احتضار مي‌بينيد يعني اين چشم ديگر فرزندان و پرستاران و عيادت كننده‌ها را نمي‌بيند ولي همين انساني كه اطرافيان را نمي‌بيند ملائكه را مي‌بيند چشم را هم ببندد هم مي‌بيند معلوم مي‌شود كه آن را با چشم برزخي مي‌بينند آنها شكل دارند و قيافه دارند و مانند آن ذات اقدس الهي را اين طور نمي‌شود ديد اما البته با حقيقت قلبي مي‌شود ديد.      

«و الحمدلله رب العالمين»

 

 [1] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 100.

 [2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 34.

 [3] ـ سورهٴ شعراء، آيات 193 و 194.

 [4] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 105.

 [5] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 17.

 [6] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 11.

 [7] ـ كافي، ج1، ص98.

 [8] ـ كافي، ج1، ص98.

 [9] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 75.

 [10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 33.

 [11] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 75.

 [12] ـ مفاتيح الجنان، دعاي جوشن كبير.

 [13] ـ بحارالانوار، ج9، ص330.

 [14] ـ نهج البلاغه، حكمت 452.

 [15] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 37.

 [16] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 37.

 [17] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 37.

 [18] ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.

 [19] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 75.

 [20] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 75.

 [21] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 76.

 [22] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 76.

 [23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 31.

 [24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 31.

 [25] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 33.

 [26] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 11.

 [27] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 12.

 [28] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 12.

 [29] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 193.

 [30] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 193.

 [31] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 75.

 [32] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 78.

 [33] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 75.

 [34] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 72.

 [35] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 34.

 [36] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 30.

 [37] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 33.

 [38] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 55.

 [39] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 55.

 [40] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 14.

 [41] ـ بحارالانوار، ج58، ص132.

 [42] ـ كافي، ج1، ص125.

 [43] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 172.

 [44] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 22.

 [45] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 75.

 [46] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 185.

 [47] ـ سورهٴ قيامت، آيات 22 و 23.

 [48] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 75.

 [49] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 22.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق