اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿و لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ في شِيَعِ اْلأَوَّلينَ (8) و ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (9) كَذلِكَ نَسْلُكُهُ في قُلُوبِ الْمُجْرِمينَ (10) لا يُؤْمِنُونَ بِهِ و قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ اْلأَوَّلينَ (11) و لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ بابًا مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فيهِ يَعْرُجُونَ (12) لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (13)﴾
نظم اين آيات اگر سورهاي با هم نازل شده باشد نظير سورهٴ مباركهٴ «انعام» و مانند آن كه گفتند با هم نازل شد نظم صدر و ساقهاش مشخص است ولي اگر دليلي بر نزول دفعي يك سوره نبود ضرورتي نيست كه آيه بعد با آيه قبل تناسب تنگاتنگ داشته باشد براي اينكه آيه قبل مربوط به يك زمينه خاصي است و آيه بعد مربوط به يك زمينه و در زمان مخصوصي ديگر اگر آيات در زمانهاي جداگانه و خصوصيتهاي جداگانه نازل شد تناسب تنگاتنگ با يكديگر نخواهند داشت البته در جامع سهيماند لكن در خصوص اين سورهٴ مباركهٴ «حجر» تا اينجا آياتش منسجم بود اول درباره عظمت قرآن كريم و اينكه اين كتاب مبين است سخن گفته شد و اينكه عدهاي به اين كتاب كفر ميورزند گفته شد و اينكه عدهاي وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را _معاذالله_ مجنون ميپندارند اين هم گفته شد و دفاع ذات اقدس الهي طرح شد بعد تناسب با اين بحث فرمود به اينكه روش تبهكاران و مجرمين اين است كه هميشه در برابر انبيا موضع ميگرفتند و آيات او را نميپذيرفتند و آنها را مسخره ميكردند و مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» گذشت فرمود براي تسلي وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حقيقت براي آرامش و استقامت امت اسلامي فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ في شِيَعِ اْلأَوَّلين﴾ يعني در پيشينيان هم شيعه شيعه فرقه فرقه گروه گروه بودند ما براي آنها هم انبيا فرستاديم ولي هيچ وقت نبود به صورت موجبه كليه ذكر ميكنند كه دوام را ميرساند و كليت هيچ وقت نبود كه ما پيامبر بفرستيم و با استقبال همه مردم روبهرو شوند يك عدهاي تكذيب ميكردند مسخره ميكردند آنها كه حسگرا بودند و به ماوراي طبيعت ايمان نداشتند او را افسانه ميپنداشتند آنها كه لذت و شهوتگرا بودند چون دستورات انبيا تذكيه و تهذيب اخلاق و پرهيز از محرمات است اينها مشكل عملي داشتند بعضي مشكل انديشه داشتند بعضي مشكل انگيزه بعضي هر دو مشكل در آنها بود لذا اين بود كه يا استهزا ميكردند يا سحر ميگفتند و مانند آن ﴿وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ كانُوا بِهِ﴾ يعني به اين پيامبر به اين ذكر به اين وحي ﴿يَسْتَهْزِؤُنَ﴾ ﴿كَذلِكَ نَسْلُكُهُ﴾ جناب فخررازي اصراري دارد كه اين ﴿نَسْلُكُهُ﴾ را به كفر و استهزا برگرداند كه با تفكر جبري ايشان هماهنگ باشد غافل از اينكه اين﴿كَذلِكَ نَسْلُكُهُ في قُلُوبِ الْمُجْرِمينَ﴾ با ﴿لا يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾ اين هر دو ضمير بايد به يك جا برگردد ﴿لا يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾ كه يقينا به ذكر و وحي و قرآن برميگردد اگر ﴿نَسْلُكُهُ﴾ به استهزا و كفر برگردد اين تفكيك دو ضمير هماهنگ هست كه روا نيست ايشان ميگويد عيب ندارد ما اين تفكيك را ميپذيريم و سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) اين احتمال را ذكر كردند از او و مرجوح دانستند فرمودند: ﴿نَسْلُكُهُ﴾ ضمير ﴿نَسْلُكُهُ﴾ اگر به كفر و استهزا برگردد محال نيست براي اينكه از سنخ ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الفَاسِقِينَ﴾[1] است اضلال دو قسم است اضلال ابتدايي و اضلال كيفري ذات اقدس الهي اضلال ابتدايي ندارد ولي اضلال كيفري دارد اگر كسي تبهكارانه راه خود ادامه را داد آنگاه ذات اقدس الهي او را به حال خودش رها ميكند كه ﴿يُضِلُّ مَن يَشَاءُ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» و ساير سور گذشت محال نيست لكن تفكيك در ضمير است و از نظر ادبي هماهنگ نيست و بحث هم درباره ذكر است آن آيه قبلش هم اين بود كه ﴿الاّ كانوا به﴾ يعني به اين ذكر به اين وحي به اين پيام اللهي استهزا ميكردند پس بنابراين اولي اين است كه ضمير ﴿نَسْلُكُهُ﴾ به همين وحي وذكر و دين و قرآن برگردد سلك هم در خيلي از موارد متعدي به كار رفته است نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «طه» آيه 53 آمده است كه ﴿الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ مَهْداً وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً﴾ كه «سلك» معني ﴿اسْلُك﴾ است و متعدي است يعني راه را تنظيم كرده است چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيه 32 به وجود مبارك موساي كليم فرمود: ﴿اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ﴾ دستت را در گريبان و در بغل بگذار تا ببيني اين يد، يد بيضا ميشود در سورهٴ مباركهٴ «مدثر» هم وقتي از جهنميها سؤال ميكنند كه آيه 42 سوره «مدثر» ﴿مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ٭ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ المُصَلِّينَ﴾ در اين موارد سلك متعدي به كار رفته است چه اينكه «سلك» لازم هم داريم كه ميگويند كه فلان شخص اهل سير و سلوك است سالك صالح است پس سلك هم متعدي است هم لازم اينجا متعدي به كار رفته است ما اين قرآن را در دلهاي تبهكاران راه ميدهيم نفوذ ميدهيم منتها اينها برميگردانند اين ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظّالِمينَ إِلاّ خَسارًا﴾[2] اين صرف نزول باعث خسران است يا وقتي ﴿تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ﴾، ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ﴾[3] اين آيات الهي اگر بر قلبهاي مؤمن و پاك وارد شود ﴿وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيمانًا وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[4] واگر در قلب ناپاك نازل شود عكس العمل حاد دارد كه ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِم﴾ و اين نظير همان غذايي است كه بالا ميآورند و فرق نميكند همان طوري كه انسان سالم حرف ناسالم را برميگرداند و قبول نميكند يعني اگر كسي غيبت و تهمت و خلاف و امثال اينها را به آنها پيشنهاد بدهند اين ميبينيد حالش به هم ميخورد كسي كه مؤمن واقعي است حالش به هم ميخورد مثل كسي كه دستگاه گوارش او سالم است و هنوز مواد مصرف نكرده است اولين باري كه خداي نكرده يك مقداري از اين مواد مخدر را مصرف بكند حالش به هم ميخورد دستگاه سالم اين مواد سمي را نميپذيرد روح سالم پيشنهادهاي ناسالم را نميپذيرد اين شخص بالأخره حالش به هم ميخورد يا عصباني ميشود مجلس را ترك ميكند همان طوري كه يك انسان مهذب در برابر پيشنهاد گناه منقبض ميشود يك انسان آلوده هم در برابر پيشنهاد طهارت آلوده ميشود ﴿إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ﴾[5] اما ﴿وَ إِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ﴾[6] وقتي سخن از بت و تبكده است ميبيني خندان است وقتي سخن از توحيد و خداي واحد احد است ميبينيد مشمئزند ﴿إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ﴾ اما ﴿وَ إِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ﴾ سرّش آن است كه آنها در دستگاهشان دستگاه فكريشان مجاري فكريشان آلودهاند آلوده با آلوده تماس دارد خب.
پرسش: ...
پاسخ: نه اما درباره مجرم هر گناهي يك درجه خاصي از جرم است يك، و هر درجه خاصي از جرم سبب ارتكاب درجه خاصي از گناه است دو يعني كسي كه خداي نكرده دستش به بيت المال دراز شد اين يك سلسله گناهان مخصوص دارد ديگر به كفر و مسئله انكار و ارتداد و اينها كاري ندارد اما اگر كسي _معاذالله_ به طرف شبهههاي فكري و كلامي و اينها رفته در آن فاز و فضا آلوده شد آن گناه باعث يك جرمهاي فكري و اعتقادي ميشود آن جرمهاي اعتقادي يك پيامدهاي تلخ ديگري دارد هر سطح از گناه جرم خاص است يك هر جرم خاص است هر درجهاي از جرم خاص هر نوع و صنف از جرم پيامدهاي خاص خودش را دارد دو، اينچنين نيست كه هر جرمي باعث كفر و استهزا نسبت به پيامبر بشود جرمهاي اخلاقي يك طور است جرمهاي مالي يك طور است جرمهاي اقتصادي يك طور است و جرمهاي كلامي طور ديگر جرايم متعددند معاصي هم متعددند درجات گوناگون دارند انواع متعدد دارند اصناف متعدد دارند هر صنفي از گناه باعث تحقق درجهاي از جرم است و هر جرم مخصوص پيامد خاص خودش را دارد ﴿وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ كانُوا بِهِ﴾ به آن رسول ﴿يَسْتَهْزِؤُنَ﴾ كه منظور از آن رسول همان وحي و دين و خود رسول است ﴿كَذلِكَ نَسْلُكُهُ في قُلُوبِ الْمُجْرِمينَ ٭ لا يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾ اصرار فخررازي اين است كه ضمير بايد به نزديكترين مرجع برگردد نزديكترين مرجع براي ﴿نَسْلُكُهُ﴾ همان استهزايي است از ﴿يَسْتَهْزِؤُنَ﴾ استفاده ميشود ولي از اين غفلت كردند كه منظور قرب معنوي است قرب معنوي بيش از قرب لفظي اثر دارد عنصر محوري بحث را ذكر و وحي و رسول و رسالت و نبوت و اينها تشكيل ميدهد ضمير بايد به اينها برگردد نه به استهزايي كه از ﴿يَسْتَهْزِؤُنَ﴾ استفاده ميشود تا شما بگو ئيد استهزائي كه از ﴿يَسْتَهْزِؤُنَ﴾ استفاده ميشود نزديكتر از رسولي است يا نزديكتر از ذكري است كه قبلاً مطرح شده است ﴿كَذلِكَ نَسْلُكُهُ في قُلُوبِ الْمُجْرِمينَ ٭ لا يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾ به اين رسول به اين وحي به اين ذكر اينها ﴿لا يُؤْمِنُونَ﴾ اين ﴿لا يُؤْمِنُونَ﴾ هم استمرار ميرساند دائماً اينچنيناند.
پرسش: ...
پاسخ: نه ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[7] ناظر بحث تكوين است يعني انسان مختار است ولي در نظام تشريع اگر چنانچه انسان بيراه رفته است.
پرسش: ...
پاسخ: نه اگر چنانچه در نظام تكوين واقعاً انسان مختار است كمال هم در اين است انسان با اختيار يكي از دو راه را بپذيرد اجباري در كار نيست اگر مجبور بود كه كمال نبود مجبور بود به طاعت يا مجبور بود به عصيان در صورت عصيان معذور است در صورت اطاعت مأجور نيست خب كسي كه مجبور به اطاعت است چه اجري به او ميدهند اما فرمود: ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ در نظام تكوين بشر آزاد است و كار خوبي هم است ﴿وَقُلِ الحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُر﴾[8] يا ﴿ وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾[9] ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً﴾[10] اما در نظام تشريع چطور؟ آيا هر دو راه براي انسان يكسان است؟ انسان مخيّر است بين ميوه سالم و مواد مخدر است مخيّر است ديگر مجبور كه نيست اما كدام يك براي او صلاح است؟ از عقل و فطرت از درون وحي و نبوت و انبيا واوليا و ائمه (عليهم السلام) از بيرون گفتند آن كجراهه براي شما مناسب نيست پايانش دوزخ است اين كار را نكنيد خدا با عقل با نقل فرمود بيراهه نرويد برايتان ضرر دارد اين مثل مواد مخدر است خب اگر انسان واقعاً مختار باشد اين بگير و ببندها براي چيست؟ ﴿ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الجَحِيمَ صَلُّوهُ ٭ ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُكُوهُ﴾[11] كجا انسان آزاد است؟ انسان تكوينا آزاد است كه يا درس بخواند يا به دنبال مواد مخدر برود اما كدام را بايد انجام بدهد عقل چه ميگويد؟ فطرت چه ميگويد ؟نقل چه ميگويد؟ وحي چه ميگويد؟ كدام راه به سود انسان است؟ اين راهي كه به سود انسان است اين را عقل و نقل تاييد كردند بعد گفتند اگر بيراهه رفتيد بگير و ببند به دنبال آن است همين خدايي كه فرمود: ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[12] همين خدا فرمود بگيريد و بزنيد و ببنديد ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ خب كجايش ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ اگر ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ است اين بگير و ببندها براي چيست؟ در نظام تكوين به انسان ميگويند مختاري ﴿قُلِ الحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُر﴾[13] شما آزاديد اما خير شما در ايمان است سعادت شما در ايمان است فلاح و صلاح شما در ايمان است بيراهه رفتيد سقوط ميكنيد اين پيام آن دو تا آيه است خب.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر اين ﴿بِهِ﴾ كه به رسول برميگردد اما اين فخر رازي و امثال ايشان ميگويند ضمير ﴿نَسْلُكُهُ﴾ به استهزا بر ميگردد ولي چون نزديك است ولي غافل از اينكه آن قرب معنوي معيار است محور اصلي اين بحث وحي است و ذكر است و نبوت است و رسالت است و امثال ذلك.
عبارت ... ذلك علامت يك سنّتي است چه سنّتي كه.
پرسش: ...
پاسخ: ما همين كار را كرديم ديگر ما هيچ كسي را بدون حجت نگذاشتيم سوء اختيار خود آنها است كه برميگردانند اينچنين نيست كه اگر يك ملتي نپذيرفت ما وحي را قطع كنيم در بخشهاي ديگر از قرآن كريم فرمود: اينچنين نيست كه حالا نپذيرفتند ما پيامبر نفرستيم وحي نفرستيم كه ﴿مَا مَنَعَنا﴾[14] كه اين كار را انجام بدهيم از اينها منصرف بكنيم خب نپذيرفتند نپذيرفتند ولي در جامعه افرادي هستند كه ميپذيرند و خيلي هم تشنه اين معارفاند و اينها هم در قيامت حجتي ندارند اگر ما نياورده بوديم اينها در قيامت ميگفتند: ﴿ لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَي﴾[15] براي اينها حجت بالغه است ﴿ مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُم﴾[16] ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾[17] و مانند آن براي مردان الهي هم كه راهنمايي است و سلوك طريق حق است ما اين راه را هميشه انجام داديم آنها هميشه مسخره ميكردند ما هم هميشه اين قرآن و وحي و نبوت را در دلهاي اينها برديم آنهايي كه صالح بودند پذيرفتند آنهايي كه طالح بودند بالا آوردند ﴿ كَذلِكَ نَسْلُكُهُ في قُلُوبِ﴾ اينكه فرمود: ﴿وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ﴾ همچنين ما اين وحي و نبوت را در دلهاي مردم دوانديم ولي اينها خب قبول نكردند اين طور نبود كه ما فقط به پيامبر بگوئيم تو وحي را ببر در خانهات بنشين هر كسي آمد به سراغت بگو نه خير بلاغ مبين داشته باشيم در بعضي از تعبيرات دارد به وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلم) فرمود كه ﴿ وَقُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً﴾[18] اين حرفها را بليغ كن بالغ كن ببر و برسان تا دل مردم حالا از آن به بعد مختارند ميخواهند بپذيرند ميخواهند نپذيرند اينچنين نيست كه منتظر باشيد بيايند از تو مسأله سؤال بكنند تو بايد اين حرفها را به جان مردم برساني نه به گوش مردم بلكه به فهم مردم برساني اين قدر خود كتابها اين طور است ببينيد گاهي با قصه گاهي با مثل گاهي با نقل داستانهاي افراد عادي يا كه در خدمت انبيا بودند كه بالأخره آن مطلب برهاني در سطح جامعه قابل فهم باشد خب شما ميخواهيد درس بگوييد يا ميخواهيد مردم را هدايت بكنيد اگر ميخواهيد درس بگوييد بله همين كتابهاي يكسره جامد و خشك كافي است اما وقتي ميخواهيد سخنراني كنيد موعظه كنيد دو تا حكايت ميخواهد دو تا مثل ميخواهد دو تا شعر ميخواهد كه تو جان مردم نفوذ بكند مبادا يك كسي خيال بكند سخنراني هم مثل درس اصول و فقه و فلسفه و اينها است كه يك سلسله مطالب خشك را تحويل بدهد آن سخنران موفق نيست آن نويسنده هم موفق نيست مگر توده مردم يكسره اهل استدلالاند همه در يك حد ميانديشند قرآن كريم بهترين راه براي تبليغ است هم برهان در آن هست هم قصه در آن هست هم مثل در آن هست است هم تبشير در آن هست هم انذار در آن هست كه جامعه از هر طبقهاي كه باشد اين معاني را ميفهمد.
پرسش: ...
پاسخ: ملائكه كه اختيار دارند منتها شهوت و غضب ندارند اختيارشان هم عين كمالشان است جبر نيست در آنجا اختيار است خب.
فرمود: ﴿ لا يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾ ﴿خَلَت﴾ يعني مضت اين سنت اگر از قبيل اضافه به مفعول باشد يعني سنت خدا درباره اينها گذشت كه خدا اينها را به كيفر مبتلا كرد اما اگر از سنخ و قبيل اضافه به فاعل باشد يعني روش اينها طريقت اينها همين بود كه هر پيامبري كه ميآمد چون با حسگرايي اينها مطابق نبود مسخره ميكردند چون با اصالة الذات و شهوت اينها هماهنگ نبود مسخره ميكردند ﴿وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ اْلأَوَّلينَ﴾ آنها اين قدر معاندند اين قدر لجوجاند كه اگر ما روز روشن اين معجزه را در دو جهت اين را شفاف كرد فرمود بهترين يا از بهترين معجزه اين است در آسمان باز شود و برود بالا ديگر از اين شفافتر معجزه نيست و اين هم در روز انجام بگيرد نه در شب اگر ميفرمود: «ولو فتحنا عليهم باباً من السماء فباتوا فيه يعرجون» يعني شبانه بيتوته بكنند و رفت و آمد بكنند اما ميفرمايد: ﴿فَظَلُّوا﴾ اين «ظل» عمل روزانه است در برابر «بات» كه عمل شبانه است اينها اگر روز روشن در آسمان باز بشود بروند بالا ميگويند چشمبندي است مگر الآن شما نميبينيد حالا كار با مسائل سياسي و كار با مسائل جهاني و اينها نداريم واقعاً ببينيد افغانستان چه شد عراق چه شد فلسطين چه شد روزانه دارند ميكشند ميگويند دموكراسي و آزادي است همين است ديگر حالا چطور ميشود بشر به اين صورت در بيايد همين طور كه ميبينيد وجود مبارك موساي كريم به فرعون فرمود آخر براي تو روشن شد حق با من است ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ بَصائِرَ﴾[19] ديگر از اين شفافتر ذات اقدس الهي در موارد كوتاه و كمي آيات را به بينات ياد ميكند در جريان ابراهيم خليل و كعبه و مقام ابراهيم و اينها فرمود: ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ﴾[20] كه واقعاً سرزمين مكه آيات بينات دارد اما و همچنين در جريان حضرت موساي كليم فرمود: ما ﴿تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتِ﴾[21] داديم چيزي از اين عصا كه معجزه ميشود و به صورت اژدهاي دمان درميآيد دوباره ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الأُولَي﴾[22] از اين شفافتر وجود مبارك موساي كليم فرمود فرعون آخر اينها براي تو روشن شده كه اينها معجزه است خب براي چرا ايمان نميآوري؟ ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[23] اليوم فرعون عصرهم همين است خب اين فلسطيني كه زن و بچهشان آواره كردهاند سالهاست الآن بيش از پنجاه سال نزديك شصت سال 55، 56 سال است 55، 56 سال است كه اينها را آواره كردند و سرزمين و زمين و مزرعه زراعي همه را گرفتند و بيرون كردند و هر روز هم دارند ميكشند اينها اگر از خودشان دفاع كردند بگويند شما تروريستيد آخر با هيچ فرهنگي با هيچ منطقي با هيچ عقلي با هيچ نقلي جور در نميآيد در عراق هم ميگويند شما را براي دموكراسي آورديم و داريم تلاش ميكنيم براي آزادي شما اين كار را ميكنيم اين طور است ديگر غرض اين است كه در هر عصر و مصري هستند فرعون و نمرودها فرمود كه اگر اينها روز روشن در آسمان باز بشود اينها روزانه رفت و آمد بكنند ميگويند اين چشمبندي است مثل اينكه الآن را شما ميبينيد فرمود: «فظلوا فيه يعرجون لباتوا» نه شبانه بروند روز روشن در آسمان باز بشود رفت و آمد بكنند ميگويند چشمبندي است و سحر است اينها اين طورند ﴿وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ بابًا مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فيهِ يَعْرُجُونَ ٭ لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ﴾ ﴿إِنَّمَا﴾ هم ميگويد ميگويند اين فقط چشم بندي است ﴿إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ﴾ اما سؤالهايي كه شده عنايت كنيد آن كتابهايي كتابهاي فراواني در حفظ قرآن صيانت قرآن از تحريف نوشته شده به بركت انقلاب و خونهاي پاك شهدا اما اگر اين نزاهت و آن صيانت و آن كتابهايي كه در نزاهت قرآن از تحريف تأليف شده ملاحظه فرماييد و اين هشت ده فصلي كه سيدنا الاستاذ (رضوان الله عليه) تبيين كردهاند ملاحظه فرماييد برخي از شبهات حل ميشود يكي از سؤالها اين است خب قرآن محفوظ است نزد وجود مبارك ولي عصر است چه عيب دارد خب قرآني كه خدمت ولي عصر (سلام الله عليه) است مثل قرآني كه در لوح محفوظ است مشكل جامعه را حل نميكند خدا ميفرمايد كه ﴿ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ القُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾[24] براي مردم نازل شده نه اينكه نزد امام زمان غايب باشد و در دسترس مردم نباشد قرآن را براي هدايت مردم نازل كرديم نه اينكه در يك جايي ذخيره باشد خب پس اين چرا نازل شده خب اگر ميخواست خدمت در نزد حضرت باشد خب در لوح محفوظ بود ديگر اين نازل شده براي هدايت مردم.
پرسش: ...
پاسخ: عدل قرآن سيزده تايشان اين سيزده معصوم (سلام الله عليهم اجمعين) حضور شفاف داشتند آثارشان هم شده اين صد جلد بحارالانوار و كتابهاي ديگر اين وجود مبارك حضرت هم همان حرفها را دارد فرمود كه از احكام اين سيزده نفر كه به شما رسيده است استفاده ميكنيد من هم مثل آفتاب پشت پردهام شما خودتان را تنظيم كنيد من بايد شما را ببينم نه شما من را ببينيد و همه آن چيزي كه در كتاب و سنت است اگر عمل كنيد كافي است من براي يك روز مشخصي را ذات اقدس اله در نظر گرفته است كه بايد ظاهر بشوم اين بر خلاف آن است كه كل قرآن در دسترس جامعه نباشد بعد وجود مبارك پيغمبر فرمود: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي أهل بيتي وانهما لن يفترقا»[25] از اين طرف هم ائمه ميفرمايند كه روايات ما را بايد بر قرآن عرضه كنيد آن وقت هر دو را از دست داديم براي اينكه قرآن كه نزد امام زمان است فرضاً روايات هم كه تا عرضه بر قرآن نشود معلوم نشود كدام مخالف است كدام مخالف نيست حجت نيست پس چيزي در دست ما نميماند نه ثقل اكبر نه ثقل اصغر اما درباره علوم كدام علم ميشود حجت كدام علم نميشود حجت كدام علم ميشود اسلامي كدام علم نميشود اسلامي اين را در بحث معارضه علم و دين يك، محاربه علم و دين دو، اينها كاملاً تفكيك شده بعضي از علوم هستند كه محارب ديناند اين علوم تجربي تكيهگاهشان فلسفه علوم است فلسفه مضاف اين علوم تجربي يك، به فلسفه علوم تكيه ميكند اين دو، فلسفه علوم به فلسفه مطلق تكيه ميكند اين سه، اين فلسفه مطلق يا الهي است در خدمت وحي است و نبوت است و رسالت است و معاد است خود را برده انبيا الهي ميداند يا _معاذالله_ الحادي است اگر علم آن فلسفه فلسفه الحادي بود حسگرا بود كه منكر همه اين امور است اين فلسفه مطلق كه الحادي است فلسفه علم را كه فلسفه مضاف است زير مجموعه خود دارد آن علوم تجربي الحادي هم زير مجموعه خود دارد آن در حقيقت عقل نيست وهم است و خيال است و گمان است و امثال ذلك.
پرسش: بعضيها نقل كردهاند كه ... محضر آقا امام زمان.
پاسخ: خب البته آن تفسير واقعي علوم، بله ما مكلف به آن نيستيم ما مكلفيم به همين مقداري كه در اين صد جلد بحارالانوار و جوامع و مجامع روايي ديگر هست و مكلفيم اينها را بررسي كنيم و بعد عرضه كنيم بر قرآن كريم اگر مخالف قرآن كريم نبود براي ما حجت است البته بركات آنها علوم فراوان آنها معارف آنها كه ما محروميم حرفي در آن نيست اما آن مقداري كه جامعه بتواند روي پاي خود بايستد سعادت خودش را تأمين كند كاملاً در دست جامعه هست عقل و نقل حجت شرعياند بارها به عرضتان رسيد مبادا كسي عقل را در برابر وحي قرار بدهد وحي سلطان علوم است پيغمبر سلطان همه علما است ما علممان يا حكمت و كلام است يا فقه و اصول اينها در رديف هماند يا عقل است يا نقل، عقل و نقل را انسان بايد زير پر آن سلطان علوم كه وحي است بگذارد اين شعر جناب حكيم صناعي كه قبلاً خوانده شد ناظر به همين است خب اين از حكماي بزرگ بود قبل از خيلي از سرايندهها بود ايشان ميگويد:
«مصطفياندر جهان آنگه كسي گويد كه عقل ٭٭٭ آفتاب اندر سما آنگه كسي گويد سحا
سحا آن ستاره ضعيفي است كه سابقاً افراد براي اينكه ببينند فلان شخص باصرهاش ضعيف است يا نه او را به ديدن ستاره ضعيف سحا ميآزمودند يك چنين چيزي است جناب صناعي ميگويد مگر كسي سحا را با شمس مقايسه ميكند عقل فارابيها و بوعلي سيناها و صدها برابر اينها حداكثر سحايند با بود وجود مبارك پيغمبر در عالم كسي اسم عقل را ميبرد عقل و نقل اينها زير مجموعه وحياند مبادا كسي خيال كند حكما و متكلمين در برابر انبيا و اوليا هستند _معاذالله_ حكما و متكلمين جزو علماي عادياند مثل فقها و اصوليين آنچه كه معصوم است وحي است آن كه معصوم است نبي و ولي اهلبيت (عليهم الصلاة و عليهم السلام)اند آنچه كه به دست ما رسيده است كه كلام الله است بلا غير اين آيات قرآن كريم است كه ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي﴾[26] اما معناي اين چيست؟ از اين به بعد اختلاف است يكي از همين ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ﴾[27] حرمت نماز جمعه را ميفهمد حرمت يكي وجوب تعييني ميفهمد يكي هم بينهما مراتب وجوب تخييري ميفهمد با احتياط لازم نسبت به نماز چهار ركعتي يكي نسبت به نماز چهار ركعتي احتياط مستحبي ميداند يكي ميگويد تخيير محض است احتياط مستحبي هم لازم نيست كما هو الحق همه اينها زير مجمومه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الجُمُعَةِ﴾ است يك وقتي حتماً بايد او را بياوريم بخوانيم براي شما مرحوم شيخ طوسي در عدةالاصول ميگويد من ديدم كه اختلاف با علماي ما فقهاي ما بزرگان ما در مسائل فقهي بيش از اختلاف شافعي و حنفي و مالكي است آنها سه مذهباند ما علمايمان كه همهشان داراي يك مذهباند اختلاف علماي ما بيش از اختلافي است كه حنفي و شافعي و مالكي با هم دارند شما ببينيد مرحوم علامه با خودش مشكل دارد در تذكرة يك طور فتوا ميدهد در مختلف يك طور فتوا ميدهد ابن ادريس ببينيد با شيخ طوسي در چالش است ميگويد شما در تهذيب يك طور فتوا داديد در استبصار يك طور فتوا داديد من تعجب ميكنم از شما وحي معصوم است آن چهارده نفر معصوماند چكار به شيخ طوسي و شيخ مفيد دارد ماييم و روايات از اين روايت يك كسي حرمت ميفهمد يك كسي وجوب ميفهمد اختلاف الي ماشاءالله از نظر معرفتشناسي يكي حق و بقيه باطل آن كه روشمندانه وارد شد و به واقع رسيد «للمصيب اجران» آن كه بيروش وارد شد براي او دو جرم است و آنكه روشمند وارد شد و به واقع نرسيد «للمخطئ اجر واحد» مبادا كسي خيال بكند كه چون وحي معصوم است عقل معزول است وحي در دسترس زيد و عمر نيست ماييم «و سوادٌ علي بياض» آيات قرآني، آيات قرآني عين وحي است اين الفاظ عين وحي است اما معناي اين آيه چيست شما ديديد آنچنان حالا «مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز» آنچنان اين فقهاي بزرگ ما به جان هم افتادند كه يكي به ديگري بگويد مگر مسلمان نيستي مگر مؤمن نيستي چرا ميگويد نماز جمعه واجب نيست خب بگو نماز جمعه واجب است اين طور به جان هم افتادند و ميافتند مگر خدا در قرآن نفرمود: ﴿إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ﴾[28] آن يكي ميگويد براي زمان حضور امام است از همين آيه اينچنين نيست كه حالا وحي آيه معصوم است آيه عين كلام الله است بدون كم و زياد اينكه ميگويند نه يك واوش كم نشده يك واو زياد نشده كه مثلي است اين مثل از همان شمشير برهنه ابوذرها در آمده ميگويند يك واو كم و زياد ندارد چون همان شمشيري بود كه ابوذر گفت كه «لا اضع السيف عن حاتفي حتي توضع الواو في مكانها» شما اين واو ﴿وَ الَّذِينَ﴾ را برنداريد وگرنه من شمشير ميكشم اينكه ميگويند يك واو كم نشده يك واو زياد نشده غرض اين است كه عقل اينچنين است عقل در اصول حجت است برائت عقلي دوشادوش برائت نقلي است عقل در فقه حجت است آنجايي كه براي خيار و غير خيار و دهها مشكل علمي فقهي داريم هم با روايت قابل حل است هم با عقل قابل حل است اين مشكل عقد فضولي و اجازه و شرط متأخر و كشف و اينها همه به بركت عقل حل است شما ببينيد ميداندار بحثهاي اين معاملات در فقه ما همين عقل است بنابراين چه در اصول باشه عقل است چه در فقه باشد عقل است مبادا كسي خيال بكند عقل در برابر وحي است و ديروز هم اشاره شد قبلاً هم بازگو شد ما اجتهاد در نص داريم كه كار اصوليين ماست بر خلاف اخباريين اين چيز بسيار خوبي است بايد هم باشد اجتهاد در نص يك اجتهاد در قبال نص داريم كه حرام است عقلاً و نقلاً اين كار «متعتان كانتا» اين بود يك اجتهادي داريم در مديريت مملكت در موضوعات هرگز نميشود گفت فلان چيز چون نهيي در آن وارد نشده ما اصالة الحلة جاري كنيم اصالة البرائة جاري بكنيم يك روز شما ببينيد وسيلةالنجاة مرحوم آقا سيد ابوالحسن ملاحظه كنيد بعضي كتابهاي فقهي ميگفتند ترياك چون ذاتاً ضرر ندارد اين كشيدنش حلال است مگر اينكه به حد ضرر برسد امروزه ثابت شد كه اگر يك ذرهاش به جايي راه پيدا بكند اين خانمانسوز است خب اگر علم شده كارشناسي شده در مسائل اقتصادي در مسائل سياسي در مسائل تجاري در مسائل كشاورزي در مسائل دامداري كه فلان كار زيانبار است باز هم بايد گفت: «كل شيء لك حلال»[29] اين تمسك به «كل شيء لك حلال» قبل از كار كارشناسي همان تمسك به عام قبل از فحص از مخصص است حالا يك كسي كشور به عهده اوست حالا ميخواهد اداره كند اين به اصالة الحله تمسك بكند «كل شئ لك حلال» يا نه بايد كار كارشناسي بكند متخصصان كارشناسي بكنند ببينند چه ضرر مملكت است چه چيزي سود مملكت است اگر قبل از فحص به «كل شيء لك حلال» تمسك كرد از سنخ تمسك به عام قبل از فحص از مخصص است مثل بحثهاي حجامت و اينها كه وارد شده حجامت چيز خوبي است نمك قبل از طعام چيز خوبي است بعد از طعام خوب است آدم ميتواند فتوا بدهد مستحب است استعمال نمك مطلقاً يا از قبيل تمسك به عام و مطلق قبل از فحص از مخصص لبّي است از كارشناس ميپرسيم نمك براي چه كسي مستحب است؟ براي چه كسي خوب است؟ فشاردارخون خوب است كسي كه به بعضي از بيماريهاي ديگر مبتلاست نمك قبل از غذا براي او مستحب است؟ يا نه اين عمومات و اين اطلاقات هم نظير عمومات ديگر و اطلاقات ديگر قابل تقييد است؟ غرض آن است كه عقل را در برابر نقل نبايد قرار داد يك نقل هم انبار اختلاف است حالا انشاءالله عبارت عدة الاصول شيخ طوسي را برويد بخوانيد كه ايشان در بحث حجيت خبر واحد ميفرمايد اختلاف علماي ما بيش از اختلاف شافعي و حنفي و مالكي است آن كه معصوم است و احدي درباره او توهم خلاف نميكند همان چهارده نفرند و آن كه معصوم است و آن چيزي كه معصوم است وحي الهي است حالا بقيه سؤالات براي روزهاي بعد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 1.
[2] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 82.
[3] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 125.
[4] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 2.
[5] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 45.
[6] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 45.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[8] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.
[9] ـ سورهٴ بلد، آيهٴ 10.
[10] ـ سورهٴ انساء، آيهٴ 3.
[11] ـ سورهٴ حاقه، آيات 30 ـ 32.
[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[13] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.
[14] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 59.
[15] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 134.
[16] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 164.
[17] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.
[18] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 64.
[19] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 102.
[20] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 97.
[21] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 101.
[22] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 21.
[23] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 102.
[24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[25] ـ مستدرك الوسائل، ج7، ص255.
[26] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 3.
[27] ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 9.
[28] ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 9.
[29] ـ كافي، ج6، ص339.