02 03 2006 4819721 شناسه:

تفسیر سوره حجر جلسه 13

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ و إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ (7) و لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ في شِيَعِ اْلأَوَّلينَ (8) و ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (9) كَذلِكَ نَسْلُكُهُ في قُلُوبِ الْمُجْرِمينَ (10) لا يُؤْمِنُونَ بِهِ و قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ اْلأَوَّلينَ (11) و لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ بابًا مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فيهِ يَعْرُجُونَ (12) لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (13)﴾

بعضي از سؤالاتي كه مربوط به نزاهت قرآن كريم از تحريف شده است بازگو كنيم و بقيه مباحث را به كتاب نزاهت قرآن از تحريف و همچنين به تفسير سيدنا الاستاد علامه طباطبائي (رضوان الله عليه) ارجاع بشود چون خطوط كلي صيانت قرآن از تحريف بازگو شد يكي از آن شبهات اين است كه اگر به آيه ﴿إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ و إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ استدلال كنيم براي حفظ قرآن از تحريف گرچه آيه سندش قوي است و قطعي است لكن دلالتش به ظنون است و ظني است آن‌گاه ما با يك امر ظني بخواهيم يك مطلبي را كه مربوط به اصول است استفاده كنيم بنابراين صيانت قرآن از تحريف ظني خواهد بود نه قطعي براي اينكه قرآن گرچه سندش قطعي است ولي دلالتش ظني است پاسخ اين شبهه و امثال اين شبهه اين است كه براي نزاهت قرآن از تحريف تنها اين آيه نبود قسمت مهم آن برهان عقلي بود كه از چند مقدمه تشكيل شد كه مبسوطاً گذشت اين يك، آيه‌اي كه در سورهٴ مباركه «فصلت» است﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ و لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ[1] است ساير شواهد قرآني هم در كنار هم است اينها از يك سو جواب مهم آن است كه از قرآن به طور قطع استفاده مي‌شود كه اين كتاب مصون از تحريف است نه به طور ظن چرا؟ براي اينكه گرچه ظاهر اين آيه نص نيست اما ظهور قوي دارد ﴿إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ و إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ با اطلاق البته ظهور دارد اما ظهور ظني‌الحجه است يا قطعي‌الحجه؟ اينكه در بحثهاي سابق اشاره شد كه ظنية الطريق لا تنافي قطعية الحكم يعني قطعية‌الحجه ظاهر كتاب قطعاً حجت است نه ظناً پشتوانه اين مظنه آن قطع است اصول عهده‌دار حجيت قطعي خبر واحد است عهده‌دار حجيت قطعي ظاهر آيه است آيا خبر موثق ظني‌الحجه است يا قطعي‌الحجه؟ ظاهر قرآن ظواهر قرآن ظني‌الحجه است يا قطعي‌الحجه؟ ظني‌الدلاله است ولي قطعي‌الحجه حجيتش يقيني است و ظهور هم در همه محاورات و ادبيات قابل استناد است ديگر ما كجا در محاورات و ادبيات و گفتگو و خريد و فروش و اسناد و وصايا و وقفنامه‌ها نص داريم؟ شما در غالب اين وقفنامه‌ها ظهور است در غالب اين وصايا ظهور است در غالب اسناد ظهور است در غالب اين مقابله نامه‌ها ظهور است در سطح بين الملل تفاهم نامه‌ها ظهور است بناي زندگي مردم بر ظهور است نص كه خبري از او نيست نص يعني يك عبارتي كه صد در صد باشد هيچ احتمال خلاف ندارد بنابراين زندگي مردم روي ظهور است ظهور قطعي‌الحجه است نه ظني‌الحجه پس ما حجت بالغه الهي داريم به اينكه قرآن مصون از تحريف است ظني نيست دلالت ظني است ولي اين ظن خاص قطعاً حجت است اين راجع به آن.

 ‌پرسش: ...

پاسخ: اين قاطع است اين ما قاطعيم.

 ‌پرسش: ...

پاسخ: ما قاطعيم كه خداي سبحان فرمود اين قرآن مصون از تحريف است حالا آن برهان عقلي قطعش از طرف ديگر است ما بخواهيم به اين آيه تمسك كنيم ظني‌الدلاله است ولي دلالت ظني يقيناً حجت است كما ثبت في الاصول كه ظاهر قطعاً حجت است نه ظاهر ظناً حجت است ولي از مجموع ظواهر آيات از يك سو آن برهان عقلي از سوي ديگر ارجاع اهل‌بيت (عليهم السلام) جامعه را به قرآن كريم از سوي سوم اصرار پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كه «اني تاركٌ فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي ... لن يفترقا»[2] از سوي چهارم از مجموع اين ادله ما صد در صد مثل يوم يقين داريم كه بين‌الرشد است و قرآن محفوظ است اما نسبت به تك تك اين آيات اگر كسي بخواهد سؤال كند شبهه طرح كند پاسخش اين است كه وقتي ظهور پيدا كرد ظهور قطعاً حجت است نه ظناً فرق است بين ظني‌الدلاله بودن و اينكه همين ظني‌الدلاله يقيناً حجت است و اگر ظني‌الدلاله يقيناً حجت نباشد ظناً حجت باشد آن مظنه يك پشتوانه ديگر مي‌خواهد مظنه كه نمي‌تواند پشتوانه مظنه ديگر باشد و اصلاً زندگي جامعه روي ظهور است تمام اين اسناد و وصايا و و قطعنامه‌ها و مقابله‌ها چه در سطح محلي چه در سطح بين منطقه‌اي چه در سطح بين‌المللي اين است.

مطلب ديگر اينكه چطور قرآن محفوظ بود و كتابهاي ديگر محفوظ نبود؟ اينها قبلاً گفته شد اين سؤالهاي بعدي نشانه آن است كه يا حضور نبود يا ظهور نبود.

 ‌پرسش: اصلاً كتاب هدايت مي‌شود ظني‌الدلاله باشد يا نه؟

پاسخ: بله اصلاً زندگي مردم روي ظنون است شما وقتي حرف مي‌زنيد با دوستانتان با محافظانتان با شاگردانتان با نصوص سخن مي‌گوييد نامه مي‌نويسيد با نصوص سخن مي‌گوييد اسناد و قباله‌جات و وصايا و وقفنامه‌ها با نصوص است يا با ظواهر است؟ همه‌اش با ظواهر است شما در غالب اين مكتوبات اگر صد تايش را بررسي كنيد شايد 99 تايش همين ظهور باشد نص در آن پيدا نشود مگر يكي مثلاً زندگي مردم با اين ظهور است بنابراين اگر ظهور را بردارند زندگي مردم فلج است در كدام وصيتنامه در كدام وقفنامه در كدام مقابله‌نامه در كدام سند در كدام تفاهم‌نامه در كدام پروتكل نمي‌شود خدشه كرد كه شايد اراده اين باشد شايد يك كلمه‌اي حذف شده شايد منظور از حذف مجاب مضاف باشد شايد منظور مطلق نباشد شايد منظور عام نباشد اين شايد همه جا هست.

 ‌پرسش: مي‌توانيم آن را نفي‌اش كنيم بگوييم قرآن چون كتاب هدايت است.

پاسخ: نفي مي‌كنيم ما يقين داريم حجت يقيني داريم كه اين كتاب مصون است ما مگر نماز نمي‌خوانيم با همين ظهور روزه نمي‌گيريم مگر ما شك داريم نماز صبح دو ركعت است مگر ما شك داريم كه نماز صبح بايد خواند مگر ما شك داريم كه نماز ظهر را بايد خواند يا يقين داريم؟ مگر ما شك داريم كه به طرف قبله بايد نماز خواند يا يقين داريم؟ خب اينها هم با ظهور است ديگر ﴿فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ[3] يا آن‌طرف ﴿فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ [4] همه ظهور است ديگر مگر ما در عده زنان در عده وفات در حدود و يا ﴿فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ[5] اينها مگر شك داريم ما؟ همه اينها حجت است ديگر صدر و ساقه فقه ما به ظهور است صدر و ساقه دين ما با همين ظهورات است ظهور زندگي مردم را تأمين مي‌كند ما كه دنبال نص نيستيم البته نص باشد چه بهتر ولي ما بايد حجت قاطع داشته باشيم حجت قطعي داريم ديگر پشتوانه اين ظهور آن حجيت قطعي است ما يقين داريم كه ظواهر قرآن حجت است هر چه قرآن فرمود حجت است به نص بود بالنص به ظهور بود بالظهور.

مطلب ديگر اينكه چرا مطالب كتب پيشين محفوظ نشد مطالب كتب پيشين خطوط كلي‌اش همين است كه قرآن كريم پذيرفته ﴿مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيْهِ[6] است خطوط كلي عقايدش، اخلاقش، فقهش، حقوقش محفوظ است مي‌ماند خطوط جزئي يعني شريعت و منهاج ﴿لِكُلِّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً و مِنْهاجًا[7] آنها البته نسخ شده است اما اينكه چرا الفاظ تورات و انجيل آنها محفوظ نشد؟ چون آنها الفاظشان معجزه نبود و ذات اقدس الهي هم عهده‌دار حفظشان نشد و بعد از آنها هم يك كتاب ناسخي به نام قرآن كريم بنا بود بيايد چه اينكه آمده است پس معارف آنها محفوظ شد در قرآن كريم خطوط كلي عقائد اخلاق فقه و حقوق محفوظ شد خطوط جزئي كه شريعه و منهاج است كه منسوخ است و چون ذات اقدس الهي آنها را معجزه قرار نداد عهده‌دار حفظ آنها نبود اين تفاوت اصلي قرآن با ساير كتابها اما اين سؤال كه بعد از﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ[8] آيات ديگري هم نازل شده اين منافات دارد با اينكه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ يعني ما كامل كرديم شريعت را مستحضريد كه اين در بخش ذي حجه نازل شده است و ذي‌حجه تا رحلت وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كمتر از سه ماه بود در حدود هشتاد روز 75 روز بود در اين بخش اگر هم آياتي نازل شد آياتي بود كه به منزله شروح و ذيل آيات ديگر بود آن عنصر اصلي كه مايه كمال دين است و جمال و شكوه دين است و كفار را نااميد مي‌كند همين مسئله ولايت است در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيه سوم كه فرمود ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ﴾ امروز كفار نااميد شد براي اينكه كفار فكر مي‌كردند با رحلت وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) چون فرزندي ندارد بساط دين _معاذالله_ برچيده مي‌شود وقتي مسئله ولايت و خلافت و جانشيني وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) مطرح شد همه نااميد شدند علي هم كه يك شخصيت شناخته شده نبرد صحنه‌هاي بدر و حنين و احد و همه جا بود ديگر يك چنين انساني هم با در جريان خواندن سورهٴ «برائة» براي مردم مشرك آن روز علي بود همه موارد حساس علي بود خب يك چنين ذات مقدسي جاي پيغمبر نشست ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ﴾ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ﴾ حالا بعد سه چهار تا حكم فقهي هم بر فرض نازل شده باشد آن هم تتمه اين است و در ذيل همين است مدت طولاني نبود كه حالا مثلاً ما بگوييم در اين مدت طولاني آياتي نازل شده و اينها خب.

 ‌پرسش: ...

پاسخ: نه حالا ما چه مي‌دانيم اگر دين ناقص بود يقيناً ذات اقدس الهي عمر طولاني عطا مي‌كرد خب عمر طولاني به انبياي ديگر عطا كرده است البته اگر وجود مقدسش زنده بود ممكن بود خطبه‌هايي ادعيه‌اي راهنماييهايي دعوتهايي آن دعوتي كه از كسراي ايران كرد قيصر روم كرد عملي مي‌شد و اسلام با بركت اهل‌بيت سراسر ايران را مي‌گرفت به بركت اهل‌بيت سراسر روم را مي‌گرفت نه اسلام متفرق اينها بركاتي بود كه اگر وجود مبارك حضرت حضور مي‌داشت اينها بود اما حالا آيات قرآن كه متوقف باشد بر حيات آن حضرت به همين اندازه بود البته وجود مبارك حضرت هر چه بيشتر مي‌ماند بركات بيشتري داشت ديگر خب.

 ‌پرسش: ...

پاسخ: تكرار نه يعني منظور اين آيه تكميلي مي‌گويد نه مسبوق است نه ملحوف آيات ديگر حالا يا آيات ديگر به عنوان شرح بود توضيح بود بله ممكن بود وجود مبارك حضرت اگر عمر بيشتري داشتند بركات بيشتري داشتند و ديگر مردم گرفتار سقيفه نمي‌شدند مردم گرفتار منا امير و منكم امير نمي‌شدند با وضع بهتري حكومت اداره مي‌شد اينها ممكن بود ما كه نمي‌دانيم مطلب بعدي اين است كه.

 ‌پرسش: ...

پاسخ: يعني آنچه كه مكمل دين است داشتن متولي است اينكه فرمود دو بار كلمه ﴿اليَوْمَ﴾ تكرار شده معلوم مي‌شود خبري است ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُم﴾ همه كفار نااميد شدند خب اين با احكام فقهي كه نااميد نمي‌شوند كه عمده اين است كه اينها گفتند كه اين ابتر است _معاذالله_ ﴿نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ المَنُونِ[9] منون منيه يعني مرگ منتظر ارتحال حضرت بودند ﴿نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ المَنُونِ﴾ مي‌گفتند منون و منيه و مرگ آن حضرت كه بيايد بساط او جمع مي‌شود وقتي ديدند كسي كه به منزله جان او است الا في النبوه به جاي او نشست ديگر همه نااميد شدند ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا﴾ اين همه احكام كه در قرآن كريم است هيچ‌گاه سخن از ﴿ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا[10] نيامده خب اين كامل مي‌شود بعد ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ و أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي و رَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دينًا[11] بعد فرمود از خدا بترسد از آنها نترسيد براي اينكه آنها حالا ناچارند حريم بگيرند و كمتر از سه ماه هم وجود مبارك حضرت زنده بودند چيزي در اين بخشها نازل نشده است كه چشمگير باشد و مثلاً دين را تكميل كرده باشد.

مطلب ديگر اينكه گفته شد در سخنان سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) در آن كتاب شريف شيعه در اسلام و مانند آن هم مطابقت قرآن شرط شد هم مخالفت قرآن ظاهراً فرمايش ايشان در همين است كه مخالفت قرآن مانع است مطابقت قرآن را به عنوان توضيح و شرح ذكر مي‌كند شما در اصول ملاحظه فرموديد معيار مانعيت مخالفت كتاب است نه شرطيت موافقت كتاب اين يك چيز روشني است در اصول اين‌چنين نيست كه در اخبار علاجيه آمده باشد اگر مخالف كتاب بود طرد كنيد و مخالف كتاب نبود بگيريد آن وقت راوي سؤال مي‌كند بپرسد كه خيلي از چيزها كه در قرآن كريم نيست تا اين مخالف او باشد موافق هم نيست ما بايد چه كنيم؟ معلوم مي‌شود اگر چيزي مخالف كتاب الله نبود حجت است قرآن كريم خطوط كلي را بيان كرده بعد هم فرمود كه﴿ما كُنّا مُعَذِّبينَ حَتّي نَبْعَثَ رَسُولاً[12] اين هم جزء خطوط كلي قرآن است هر چه را كه قرآن بيان كرد كه حكمش مشخص است هر چه را كه بيان نكرد آن را هم مشخص كرد فرمود شما آزاديد اين مي‌شود برائت نقلي پس چيزي نيست كه در قرآن نيامده باشد اگر چيزي از احكام در قرآن فروگذار نكرد قهراً هر خبري يا مطابق است يا مطابق نيست يا مخالف است يا مخالف نيست و اگر هم گفته شد بايد مطابق باشد بايد مطابق با دليل برائت و ادله ديگر است وگرنه آنچه كه محور در اصول است مانعيت مخالفت كتاب است يك، آنچه كه محور در فقه است مخالفت با كتاب است دو، مي‌گويند شرط مخالف كتاب نافذ نيست نه شرط موافق كتاب نافذ است شرط در ضمن عقد اين است شرط مخالف كتاب اين است فقه بنايش بر اين است اصول بنايش بر اين است اين است كه سيدنا الاستاد (رضوان الله تعالي عليه) كه خودشان خريّت اين صنعت بودند كه نمي‌آيند حرفي را كه مقبول اصوليين است مقبول فقها است يك فرمايش خلاف بفرمايند.

مطلب ديگر اينكه چرا معجزه وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اگر با اين تحليل عقلي بايد ثابت بشود آن وقت توده مردم چه كنند؟ توده مردم در عصر نزول خب معجزات فراواني بود جريان منزل جابر بود آن سخن‌گفتن سنگريزه‌ها بود و مانند آن دهها معجزه از ذات مقدس پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل كردند حالا بزرگان مثل مرحوم آقاي ميرداماد و اين حكماي بزرگ از اين معجزات يك بهره ديگري دارند كسي كه آمده يك چند تا سنگريزه‌اي در كف دستش گذاشته آمده حضور پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت عرض كرد اگر گفتيد در مشت من چيست من باور مي‌كنم تو پيامبري اگر نتوانستي من باور نمي‌كنم حضرت فرمود من بگويم در مشتت چيست يا آنكه در مشت توست بگويد چيست اين مشرك ديد كه اين سنگين‌تر است عرض كرد آنكه در مشت من است بگويد چيست؟ آن‌وقت آن سنگريزه از دست همان در مشت بسته همان مشرك شروع كرد به عرض ادب و سلام كردن به پيشگاه وجود مقدس پيغمبر خودش را معرفي كردن خب آن از اين طرف. از اين معجزات كم نبود مرحوم ميرداماد و امثال ميرداماد مي‌گويند معجزه وجود مبارك پيغمبر در اين نبود كه سنگريزه را به حرف بياورد معجزه در اين بود كه آن پرده و پنبه غفلت را از گوش اين مشرك بردارد تا صداي تسبيح دائمي او را بشنود وگرنه اين ﴿وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ[13] از اين معجزات فراوان بود اما معجزه خالد و جاودان بايد معجزه علمي باشد معجزه حسي كه هميشه محفوظ نيست معجزه علمي مورد استدلال خواص است توده مردم برابر آن فطرتشان بناي عقلائي كه جزء قضايا است كه قياساتها معها بر اساس﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ[14] هر جاهلي به متخصص آن فن مراجعه مي‌كند و مي‌فهمد اين ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾ هم در اين گونه از مسائل هست هم در مسائل فقهي و مانند آن خب هر ناشناسي به اهل خبره مراجعه مي‌كند ديگر از اين جهت معجزه براي همه مردم هست منتها بعضي بلاواسطه بعضي مع‌الواسطه.

مطلب ديگر اينكه چرا در اين آيه به قرآن تعبير نشده؟ «انا نحن نزلنا القرآن و انا له لحافظون» خب اين فرقي ندارد در بعضي از آيات از همين كتاب به قرآن ياد شده در بعضي از آيات به عنوان كتاب ياد شده در بعضي از اين آيات به عنوان ذكر ياد شده چون در آيه قبل آنها از قرآن به ذكر ياد كردند گفتند: ﴿يا أَيُّهَا الَّذي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ[15] ذات اقدس الهي مي‌فرمايد اين ذكر را ما نازل كرديم ما هم حفظش مي‌كنيم اگر قبلاً سخن از قرآن بود ايشان هم مي‌فرمود: «انا نحن نزلنا القرآن» اگر قبلاً سخن از كتاب بود مي‌فرمود: «انا نحن نزلنا الكتاب» چون قبلاً سخن از ذكر بود فرمود: ﴿إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ﴾.

 ‌پرسش: ...

پاسخ: خب البته وقتي ائمه (عليهم السلام) كه معصوم‌اند به وسيله آيه تطهير صيانتشان محفوظ مي‌شود آيه تطهير معنايش همين است ديگر﴿إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ و يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا[16] نزاهت اهل‌بيت عصمت اهل‌بيت صيانت اهل‌بيت از تحريف گناه و سهو و خطا و نسيان در احكام هم همين است ديگر اما راجع به خود قرآن در همين زمينه فرمود ما قرآن را فرستاديم ما قرآن را حفظ مي‌كنيم درباره شهاب‌سنگها آنچه كه فعلاً مطرح است آثار طبيعي است آثار غير طبيعي‌اش را كه ما نمي‌دانيم چيست اسراري در عالم است كه براي بحثهاي طبيعي حل آنها ميسور نيست بحثهاي ماوراي طبيعي هم يقيناً خواهد بود باران مي‌آيد، كجا مي‌آيد، كجا مي‌ريزد همه حكمت دارد در بيانات نوراني امام سجاد (سلام الله عليه) است كه مي‌فرمايد هر قطره باراني را يك فرشته مي‌آورد و در روايات ما هم هست كه به عدد به اندازه نياز هر گياهي قطره باراني نازل مي‌شود مي‌بارد اگر مردم شايسته باشند و به موقع ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا و اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ[17] است ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ و اْلإِنْجيلَ و ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ و مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم[18] است و مانند آن ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا[19] است فرمود اگر اينها به راه باشند به موقع باشند كفران نعمت نكنند فقرا را درياب‌اند ما به موقع باران مناسب را نازل مي‌كنيم نشد به اين بادها دستور مي‌دهيم اين ابرهاي بارنده را به طرف دريا هدايت كند آنجا ببارد يا بيابانها ببارد اين در روايات ما هست فرمود ما به اندازه نياز زمين باران مي‌فرستيم اينها اگر به راه باشند دستور مي‌دهيم اينجا بيايد ﴿نَسُوقُ الْماءَ إِلَي اْلأَرْضِ الْجُرُزِ[20] بيراهه بروند دستور مي‌دهيم كه يا به درياها ببارند يا به صحراهاي بي‌سود و مردم به راه باشند ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا[21] اين نماز استسقا از همين قبيل است آن دعاي استسقائي كه در صحيفه‌سجاديه است از اين قبيل است آن دعاي استسقائي كه در نهج‌البلاغه است از اين قبيل است بنابراين اين شهاب‌سنگها و اينها يك علل طبيعي دارد كه رصدخانه تشخيص مي‌دهد يك علل ماوراي طبيعي دارد كه تشخيصش به عهده ماها نيست.

 مطلب ديگر اينكه خب قرآن كريم چون براي هر عصر و نسل است اگر براي نسل دوم و سوم الي يوم القيامه بخواهد استدلال كند آنهايي كه محضر مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را درك نكردند قرآن مي‌خواهد استدلال كند اين با تحريف سازگار نيست كما مر غير مر براي اينكه آيه سوره «نساء» مي‌گويد اين كتاب همه‌اش همگون است و هماهنگ است و يكدست آيات سوره «بقره» سوره «يونس» آيات ديگر مي‌فرمايد اگر شما توانستيد يك سوره‌اي مثل اين بياوريد اگر يك سوره _معاذالله_ از قرآن كم شده باشد با هيچ كدام از اينها هماهنگ نيست اگر سوره كم نشده باشد يك آيه كم شده باشد با جريان سوره «نساء» هماهنگ نيست بيان ذلك كما مر غير مر اين است اگر يك سوره فوت شده باشد آن كسي كه تازه مي‌خواهد مسلمان بشود مي‌گويد كه قرآن مدعي است كه من معجزه‌ام و مي‌گويد براي اثبات اعجاز او شما هر سوره‌اي شبيه هر سوره‌اي از سور قرآن بياوريد معلوم مي‌شود معجزه نيست ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ[22] انتخاب آن سوره هم به عهده شما مستشكل و كسي كه مي‌خواهد تازه اسلام بياورد مي‌گويد خب شما اختيار و انتخاب سوره را به دست ما گذاشتي اما همه اين سور در دسترس ما نيست بعضي از سور حذف شده است شايد آن سوري كه حذف شده ما اگر در دست داشته باشيم مي‌توانستيم مثل او بياوريم اين جواب ندارد اين سؤال از طرف ديگر مي‌گويد ادعاي اعجاز براي قرآن كريم براي اين است كه اين كتاب اصلاً اختلاف ندارد آياتش همگون‌اند هيچ آيه‌اي نقيض آيه ديگر مخالف آيه ديگر نيست خب ﴿لوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّه لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافًا كَثيرًا[23] اين ادعاي قرآن است بخشي از قرآن در دسترس است بخشي از قرآن _معاذالله_ در دسترس نيست خب آنها كه در دسترس نيست را كه ما نمي‌توانيم آنها را با اينها كه در دسترس است بسنجيم ببينيم مطابق است يا نه هماهنگ است يا هماهنگ نيست پس به چه دليل اين كتاب كلام الله است؟ اصل مطلب زير سؤال مي‌رود بنابراين هرگز ممكن نيست يك كسي كه مي‌خواهد تازه مسلمان بشود او را به اين كار دعوت بكنند اما جريان حذف كه مثلاً در بعضي از جاها دارد كه ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ[24] در بعضي از جاها دارد ﴿جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ[25] كه گفتند ﴿مِن﴾ حذف شده است اين ﴿مِن﴾ حذف شده است نظير آن تعبيراتي است كه در كتابهاي ادبي خود ما است حذف شده است نه يعني كه اول ذكر كرده‌اند بعد گرفته‌اند حذف شده است يعني ذكر نكرده‌اند «و حذف ما يعلم منه الجائز» يعني مي‌شود نگفت نه اينكه بگوييم و بعد برداريم آنهايي كه مي‌گويند من محذوف است نه يعني ﴿جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ بود بعد ﴿مِن﴾ را برداشتند نظير ﴿الَّذينَ آمَنُوا﴾ ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ[26] معنايش اين نيست كه مؤمنين اول مشرك بودند يا كافر بودند يا منافق بودند يا فاسق بودند بعد خدا آنها را از ظلمت به نور خارج كرد بارها گذشت كه اين خروج قبل از دخول (اللّهُ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ) يعني نمي‌گذارد كه اينها وارد كفر و نفاق بشوند اين هم كه مي‌گويند: ﴿مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ[27] ﴿مِن﴾ حذف شده است يعني ذكر نشده در لسان خداي سبحان در لسان بي‌لساني او در لسان وحي نه اينكه ذكر شد بعد برداشتند اين تعبير حذف از همين قبيل است حالا شما اين كتاب نزاهت قرآن از تحريف را كه مدتها رويش بحث شده ملاحظه بفرمائيد بقيه بحث را هم كه پاسخ اشكالات است سيدنا الاستاد در الميزان مطرح كرده ملاحظه فرموديد چون ايشان علوم القرآن را در تفسير مطرح كردند معناي وحي را معناي نزول وحي را معناي معجزه‌بودن را معناي حفظ قرآن از تحريف را كه اينها جزء علوم قران است اين را ايشان در همين تفسير الميزان در متن تفسير ذكر كردند حالا اينها را ملاحظه فرموديد فتحصل [در نتيجه] كه اين كلام‌الله اين كتاب همان است كه از زبان بي‌زباني ذات اقدس الهي نازل شده است به وسيله اسكورت مخصوص از فوق عرش از هر جا نشأت گرفته است آمده است دو طرفش محفوظ بود به وسيله فرشته‌ها تا ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمينُ ٭ عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ ٭ بِلِسانٍ عَرَبِيِّ مُبينٍ[28] در مقام تلقي وجود مبارك پيامبر معصوم بود در مقام حفظ معصوم بود در مقام ابلاء و ابلاغ و املاء و نطق معصوم بود از لبان مطهر آن حضرت تا سطح جامعه براي هميشه معصوم است ﴿مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ و مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ٭ لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَأحاطَ بِما لَدَيْهِمْ و أَحْصي كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَدًا[29] وقتي در سطح جامعه مصوناً محفوظاً معصوماً ماند حالا بعضيها عمل مي‌كنند بعضي عمل نمي‌كنند بعضي به ميل خود تفسير مي‌كنند بعضي به ميل ديگري تفسير مي‌كنند اينها هست اما اصل كتاب در قرآن كريم است وقتي بخواهد در دلهاي جامعه راه پيدا كند مي‌فرمايد ما آب زلال را فرستاديم تا سطح گوش آب زلال است تا سطح سامعه امت آب زلال است وقتي وارد دستگاه فطري افراد مي‌شود فرق مي‌كند اگر اين دستگاه ظرف بلورين شفاف صاف باشد ما حقيقت را داديم او حقيقت را هم گرفت مي‌شود مؤمن اگر وارد دستگاه آلوده شد اين به ميل خود يا برمي‌گرداند يا به ميل خود تفسير مي‌كند فرمود: ﴿كَذلِكَ نَسْلُكُهُ في قُلُوبِ الْمُجْرِمينَ﴾ اگر «في قلوب المؤمنين» بود «ان هذه القلوب أوعية فخيرها أوعاها»[30] اين دلها ظروف معارف است اگر ظرفي سالم باشد آن مطلب زلال كه كوثر معرفت است ﴿إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ﴾ آن كوثر در قلب بلورين مي‌ايد اين صاحب شرح صدر مي‌شود ﴿إِلاّ مَنْ أَتَي اللّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ[31] مي‌شود اين مي‌شود مؤمن اگر خداي ناكرده ظرف سفالي شكسته زباله‌داني باشد آن آيات مي‌آيد اينجا و آلوده مي‌شود اين ظرف كه آلوده شد مظروف را هم آلوده مي‌كند اين تعليق حكم بر وصف مشرف به عليّت است فرمود: ﴿كَذلِكَ نَسْلُكُهُ في قُلُوبِ الْمُجْرِمينَ﴾ آن وقت آن مجرمين وقتي دهن باز مي‌كنند مي‌شود مسخره اينها قرآن را مسخره مي‌كنند از اين طرف اين آب زلال وارد شد از آن‌طرف مسخره درآمد چرا وقتي كساني كه دستگاه گوارش آنها ضعيف است مريض است زخم اثناعشر دارند شما بهترين سيب و گلابي را اگر به دهان آنها بريزيد آنها قي مي‌كنند لجن بيرون مي‌آورند براي اينكه اين دستگاه نمي‌تواند اين سيب و گلابي را بپذيرد شما چه چيزي به او داديد؟ غير از گلابي شيرين كه چيزي به او نداديد كه اين دستگاه مريض است فرمود ما از اين طرف اين معارف را در قلب آنها وارد كرديم آنكه از دهن او در مي‌آيد مسخره است ﴿كَذلِكَ نَسْلُكُهُ في قُلُوبِ الْمُجْرِمينَ﴾ «بما انهم مجرمون» يعني مشكل براي خودش است مثل اينكه شما كه پرستار يك بيماريد مي‌گوييد من جز سوپ تميز چيزي به او ندادم او خودش قي مي‌كند من ميوه خب به او دادم آبميوه دادم ولي او قي مي‌كند تقصير من نيست ملاحظه بفرمائيد ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ في شِيَعِ اْلأَوَّلينَ ٭ و ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ ٭ كَذلِكَ نَسْلُكُهُ في قُلُوبِ الْمُجْرِمينَ﴾ ما از اين طرف آبميوه خب به او داديم او از آن‌طرف تف كرد و قي كرد اين ﴿في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ[32] است اين مشكل براي خود او است وگرنه اگر آن ظرف شفاف بلورين را بيايند و ببرد سلمان و اباذر تحويل مي‌دهد اين هر جا برود سلمان و اباذر دارد اما در صورتي كه آن سفالين و زباله‌دان و آلودگي را به همراه نداشته باشد اگر «في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ» باشد بله اما ﴿في قُلُوبِ الْمُجْرِمينَ﴾ بما انهم المجرمون باشد همين است ديگر به رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود نگران نباش اين حادثه تنها براي شما نيست انبياي قبلي هم همين را داشتند مردان الهي هم هستند كه حافظان دين هستند به خوبي تلقي مي‌كنند به خوبي حفظ بكنند به خوبي منتشر مي‌كنند «ان في ذلك لآياتٍ في صدور العالمين» هست اينها است ﴿لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ[33] است ﴿وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ[34] است ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ[35] است اين نگران نباش آنها هم هستند فرمود اما اينكه مي‌بينيد استهزاء مي‌كند مشكل خودشان است.

«والحمدلله رب العالمين»

 

 [1] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 42.

 [2] ـ وسائل الشيعه، ج27، ص189.

 [3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 115.

 [4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 144.

 [5] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.

 [6] ـ سورهٴ بقره آيهٴ 97.

 [7] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.

 [8] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.

 [9] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 30.

 [10] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.

 [11] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.

 [12] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 15.

 [13] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 44.

 [14] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 43.

 [15] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 6.

 [16] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.

 [17] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.

 [18] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 66.

 [19] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 16.

 [20] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 27.

 [21] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 16.

 [22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 23.

 [23] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 82.

 [24] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 100.

 [25] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 25.

 [26] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 257.

 [27] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 25.

 [28] ـ سورهٴ شعراء، آيات 193 ـ 195.

 [29] ـ سورهٴ جن، آيات 27 و 28.

 [30] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 147.

 [31] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 89.

 [32] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 10.

 [33] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 48.

 [34] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 66.

 [35] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق