28 02 2006 4819667 شناسه:

تفسیر سوره حجر جلسه 11

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿لَوْ ما تَأْتينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ (7) ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ ما كانُوا إِذًا مُنْظَرينَ (8) إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ (9)﴾

بحث در نزاهت قرآن كريم از تحريف بود كه هيچ تغيّر و دگرگوني در اين كتاب راه پيدا نكرد شواهد عقلي و قرآني تا حدودي بازگو شد بحثهاي روايي در حد تأييد است مگر آن روايتهاي قطعي الصدور روايتهاي ظني الصدور اگر درباره نزاهت قرآن از تحريف وارد شده باشد مؤيد است نه دليل زيرا اعتبار روايت به اين است كه امامت ثابت شده باشد اگر امام معصومي امامتش ثابت شده باشد قول او حجت است سنت او اعم از قول، فعل، تقرير او حجت است امامت وقتي ثابت مي‎شود كه نبوت ثابت باشد چون امام جانشين پيامبر است و امامت امام را جامعه از نصي كه پيامبر از طرف ذات اقدس الهي اعلام مي‎كند مي‎فهمد نظير حديث غدير و روايات ديگر پس حجيت روايات فرع بر امامت ثبوت امامت امام معصوم است امامت امام معصوم فرع بر ثبوت نبوت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اثبات نبوت پيامبر فرع بر معجزه داشتن اوست معجزه فعلي كه معجزه خالد الي اليوم القيامه است همان قرآن كريم است اگر ما نتوانيم اعجاز قرآن را ثابت كنيم نبوت ثابت نمي‎شود وقتي نبوت ثابت نشد امامت ثابت نمي‎شود وقتي امامت ثابت نشد حجيت روايات ثابت نمي‎شود كساني كه خيال مي‎كنند با حمايت از تحريف -‌معاذالله- از اهل بيت از امامت دارند دفاع مي‎كنند اين يك غفلتي بيش نيست اين آسيب رساندن به اصل مسئله امامت است اين يك مطلب.

‌پرسش: ...

پاسخ: الآن اين است ديگر.

پرسش: ...

پاسخ: الآن معجزه پيامبر براي جهانيان قرآن كريم است «شق القمر» را بايد با تاريخ ثابت كرد فيه نظر معجزات طير مشوي و معجزات فراوان ديگر را بايد با روايات ثابت كرد.

‌پرسش: ...

پاسخ: تابعين انبياي ديگر معجزات آنها را يكي پس از ديگري احراز مي‎كردند بقيه هم قبول نداشتند ما بايد قبول بكنيم ديگر براي اين كه چون دين دين خاتم است پيامبر ديگر كه نمي‎آيد كه چون پيامبر ديگر نمي‎آيد بالأخره همين است كه بايد بپذيريم و تنها راهش هم همين است لذا ذات اقدس الهي معجزه بودن تورات را  انجيل را صحف حضرت ابراهيم را زبور حضرت داوود را اينها را به عهده نگرفت خب اگر معجزه بودن قرآن كريم ثابت نشود در شرايط كنوني براي جامعه نبوت ثابت نمي‎شود وقتي نبوت ثابت نشد امامت ثابت نمي‎شود وقتي امامت ثابت نشد حجيت روايات ثابت نمي‎شود از اين جا معلوم مي‎شود كه اگر روايتي در تأييد نزاهت قرآن از تحريف يا اجماعي در تأييد نزاهت قرآن كريم از تحريف ذكر شد اينها مؤيد مسئله‎اند نه دليل زيرا حجيت اجماع از آن جهت كه به سنت برمي‎‎گردد به اين است كه يا رضاي معصوم (عليه السلام) كشف را مي‌كنيم يا خود معصوم (سلام الله عليه) داخل در مجمعين است و مانند آن پس حجيت اجماع حتي اجماع محصل به لحاظ كشف از رضاي معصوم يا قول معصوم (عليه السلام) است پس به سنت برمي‎گردد روايات هم همچنين چه اينكه اگر كسي بخواهد به روايت تمسك كند براي اثبات تحريف -‌معاذالله- او هم مشكل گرفتار دور خواهد بود براي اينكه اصل حجيت قول معصوم ثابت نشده و بر فرض هم ثابت بشود باز عدم حجيت ثابت مي‎شود اين است كه راهي براي اثبات نزاهت قرآن از تحريف نيست مگر يا برهان عقلي يا استدلال به خود قرآن كريم در قرآن كريم اين آيه ﴿لاَ يَأْتِيهِ البَاطِلُ[1] هست و اين نه از راه اجماع از راه تاريخ قطعي اين از لبان مطهر پيامبر صادر شده است و ﴿لوكان﴾ است ﴿اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ﴾ است اينها همه از لبان مطهر آن حضرت صادر شده است حالا اگر -‌معاذالله- بخشي از قرآن كريم تحريف شده باشد آن طوري كه برخيها نقل كردند مثلاً فلان سوره بود برداشتند فلان سوره بود برداشتند اگر -‌معاذالله- بعضي از سور از قرآن حذف شده باشد طبق بقيه آياتي كه مانده است به استناد همين آياتي كه مانده است انسان مي‎تواند استدلال كند كه اين كتاب كتاب خدا نيست استدلال كند كه اين كتاب كتاب خدا نيست چرا؟ براي اينكه شك در حجيت مساوق با قطع به عدم حجيت است ما اگر يقين داشته باشيم چيزي حجت نيست يا شك داشته باشيم در حجيت او نمي‎توانيم به آن استناد كنيم بايد يقين فقط يقين داشته باشيم كه حجت است در بين حالتهاي سه‌گانه بايد يقين كنيم و احراز كنيم كه اين شيء حجت است ما اگر خواستيم ثابت كنيم كه قرآن كريم حجة‌الله است به خود اين كتاب مراجعه مي‎كنيم مي‎بينيم اين كتاب در سوره مباركه «نساء» آيه 82 مي‎فرمايد كه اگر شما تدبر كنيد مي‎فهميد كه اين قرآن كتاب خداست چرا؟ براي اينكه هيچ اختلافي در آن نيست ﴿أ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافًا كَثيرًا﴾ به صورت قياس استثنايي ترسيم فرمود اگر اين كتاب از نزد غير خدا بود كتابي كه در ظرف 23 سال تنظيم مي‎شود در شرايط مهاجرت و غير مهاجرت در شرايط فقر و غنا در شرايط جنگ و صلح در شرايط امنيت و عدم امنيت در شرايطهاي گوناگون در شرايط شكست و پيروزي تنظيم مي‎شود در ظرف 23 سال، حتماً اختلاف است ولو اختلاف كم هم باشد اختلاف زياد است اگر نزد غير خدا بود باعث اختلافات فراوان بود چرا؟ براي اينكه حالتهاي گوناگون در طي اين 23 سال بالأخره خيلي از جهلها به علم تبديل مي‎شود خيلي از سهو و نسيان و غفلتها به تذكر و علم و آگاهي تبديل مي‎شود اين طور نيست كه بشر در طي اين 23 سال يك‌دست باشد هرچه را مي‎دانست همان اندازه بداند هيچ سهو نكند هيچ نسيان نكند هيچ غفلت نداشته باشد هيچ مطلبي را كه گفته جاهل نباشد اين براي اين و درباره ذات اقدس الهي اين كار مستحيل است چرا؟ براي اينكه منشأ اختلاف يا دوگونه حرف‌زدن يا دو گونه نوشتن يا جهل است يا سهو است يا نسيان است يا غفلت است و اين تالي باصله مستحيل است زيرا ذات اقدس الهي به كل شيء عليم است ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً[2] است ﴿وَمَا يَعْزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ[3] است عذوب و غفلت نيست سهو و نسيان نيست جهل نيست چون اينها نيست منشأ اختلاف هم نيست پس اختلاف محال است درباره واجب تعالي اگر يك اختلاف كم هم باشد باعث پيدايش اختلاف كثير است ولو يك ذره اختلاف داشته باشد باعث اختلاف كثير است سرش اين است كه ذات اقدس الهي يك كار شخصي جزئي معيّن ندارد بلكه او رب العالمين است اين يك اصل اگر ذره‎اي در يكي از گوشه‎هاي اين عالم آسيب ببيند كل اين سلسله آسيب مي‎بيند چون اينها به هم منسجم و مرتبط‎اند اين دو اصل پس يك ذره اختلاف خداي سبحان يك ذره اختلاف در گفتار او باعث اختلاف كثير است اين نتيجه. نظير ﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ[4] اين ﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ﴾ كه مفهوم ندارد خداي سبحان ظلاّم نيست ولي -‌معاذالله- ظالم است اين طور كه نيست او برابر آيه سوره «كهف» ﴿وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً[5] اين نكره در سياق نفي است احدي را ذات اقدس الهي ستم نمي‎كند ولي يك ذره ظلم او باعث مي‎شود كه او ظلاّم باشد چرا؟ براي اينكه كل اين سلسله را او دارد اداره مي‎كند اگر در يك ذره تخلف پيدا بشود همه اين سلسله يك ذره يكي از اينها را فشار بدهد كم بكند همه به ديگري فشار مي‎دهند اين‌چنين نيست كه اينها گسيخته و گسسته باشند كه شما اگر يك تسبيح صددانه‎اي در دستتان است يك ميلي متر به يكي از اين دانه‎ها فشار بدهيد تا آخر دانه‎هاي صد فشار مي‎بيند چون به هم وابسته است اين‌چنين نيست كه گسيخته باشد كه الآن يك دولتمردي يك صدم حقوق را خداي ناكرده تخلف كند يك صدم اين يك صدم به همه سرايت مي‎كند يك ذره‎اش مساوي با يك ميليارد است اگر منسجم‌اند اگر گسيخته باشند پراكنده باشند بله ظلم اين الف به با سرايت نمي‎كند اما اگر بعضيها منسجم‌اند بعضيها معلول‌اند بعضيها علت‌اند و روابط علي و معلولي بين اينها برقرار است فشار به يك ذره تا آخر فشار مي‎رساند يك ذره ظلم خدا -‌معاذالله- مستلزم آن است كه او ظلاّم باشد كه اين تحليل در كتاب شريف الميزان هم است يك ذره اختلاف خداي سبحان باعث اختلاف كثير است يك وقتي انسان يك صفحه مي‎نويسد در يك صفحه يك جايش اختلاف دارد خب همان يك جاست اما يك وقتي قانون اساسي مي‎نويسد اگر قانون اساسي مي‎نويسد يك ذره‎اش با ذره ديگر كه اختلاف داشته باشد تمام اصول بعدي آسيب مي‎بيند يك و مواد بعدي كه مجلس و امثال مجلس به استناد اين قانون اساسي تصويب مي‎كنند همه آسيب‎پذيرند دو، يك ذره اختلاف در قرآن باعث اختلاف كثير خواهد بود به هر تقدير برهان مسئله اين است كه اگر اين كتاب من عند غير الله باشد بعضي آياتش با بعضي اختلاف دارد خب خصم مي‎گويد كه آن بعضي از آياتي كه شما مدعي هستيد تحريف شده اين در دست ما نيست كه ما با اينها بسنجيم كه ببينيم متفق‌اند يا مختلف‌اند مؤلف‌اند يا مخالف كه پس قرآني حجت است كه اختلاف نداشته باشد يك، ما هم كه نمي‎توانيم توافق آيات و عدم اختلافش را ثابت كنيم اين دو، پس شك داريم كه اين كلام الله است -‌معاذالله- يا نه سه، شك در حجيت مساوق با قطع عدم حجيت است اگر مشكوك الحجيه بود نبوت مشكوك الحجيه است وقتي نبوت مشكوك الحجيه بود امامت مشكوك الحجيه است امامت كه مشكوك الحجيه بود روايات مشكوك الحجيه است اين يك دليل، دليل ديگر در سوره مباركه «بقره» است در سوره مباركه «يونس» خوانده شد در سوره مباركه كه ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ[6] آنجا هم است قرآن تحدي كرده فرمود كه شما يا مثل اگر شك داريد كه اين كتاب كتاب خداست يا يك كتاب مثل اين بياوريد ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ﴾ يا ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ[7] يا ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ[8] يك سوره مثل قرآن كريم بياوريد خب اين خصم خون‎آشام كه دست‌بردار نيست مي‎گويد اين قرآن شما فعلاً 114 سوره دارد ما نتوانستيم مثل اين 114 سوره بياوريم و آزموديم مثلاً اما آن سور ديگر را نديديم كه شايد بتوانيم مثل آنها بياوريم مخصوصاً اين آيه‎هايي كه با كلامهاي عادي سستي نقل كردند كه هر كسي متفنن و متضلع باشد كاملاً مي‎فهمد كه آنها هرگز شبيه قرآن كريم نيست آنها يا مجعول است يا در صدد تفسير قرآن است نه اينكه قرآن نازل باشد خب خصم مي‎گويد كه من بعضي از سور را در دسترس ندارم اگر دسترس داشته باشم شايد بتوانم مثل آن بياورم.

پرسش: اين بخش اثبات اعجاز است ؟

پاسخ: اعجاز همين است.

پرسش: ...

پاسخ: نه همين يك سوره مي‎شود حجت همين يك سوره مي‎شود كلام الله.

‌پرسش: ...

پاسخ: اعجاز همين يك سوره معجزه است بقيه.

پرسش: ...

پاسخ: بسيار خب بقيه را دروغ گفته ديگر چون بقيه را -‌معاذالله- مي‎گويد كلام الله است چون بقيه را مي‎گويد كلام الله است بقيه را مي‎شود آورد پس معلوم مي‎شود درباره بقيه شك كرد ديگر.

پرسش: ...

پاسخ: بقيه را ما در دسترس نداريم كه.

پرسش: ...

پاسخ: قرآن كريم كه حرف شما را نزده كه شما حرف خودت را داري مي‎زني او كه نگفته بقيه را نه فقط يك سوره مثل سوره «يس» كه گفت اين 114 سوره يكسان است هر كدام را توانستي بياور.

پرسش: ...

پاسخ: منظور اين است كه خود قرآن كريم مي‎فرمايد كه يا مثل اين كتاب بياوريد يا ده سوره يا ﴿بسورة من مثله﴾ يك سوره مباركه «بقره» اين است اين تنوينش تنوين تنكير است يعني در بين اين 114 سوره مثل هر كدام آورديد حق با شماست حالا اگر كسي مگر همه مي‎توانند مثل سبعه معلقه مثل اُمرُء القيس شعر بگويند همه مي‎توانند مثل حضرت امير خطبه ايراد كنند همه مي‎توانند مثل سرايندگان فارسي‎زبان فلان غزل را بگويند؟ اما بعضي اشعارش را چرا اگر خود قرآن ادعايش اين است كه اين سوري كه در قرآن است شما مثل هر كدام اينها آورديد خب اگر بعضي از سور را آدم نتواند بياورد شبيه بعضي از سور را توانست بياورد ديگر قرآن طبق بيان خود قرآن حجت نيست چرا؟ براي اينكه قرآن حرفش اين است كه اگر شما -‌معاذالله- مثل هر كدام از اينها آوردي معلوم مي‎شود اين كلام بشر است خب خصم مي‎گويد كه قرآن -‌معاذالله- 170 سوره دارد شما 114 تا به ما نشان داديد بقيه را به نشان نداديد ديگر يا 150 سوره دارد شما 114 تا را به ما نشان داديد بقيه را نشان نداديد شايد ما بتوانيم مثل آن بقيه بياوريم اگر يك چنين حرفي زد انسان راهي براي پاسخ ندارد و شما خيال نكنيد همه جا قم است و شما خيال نكنيد اين كاريكاتور دانمارك يك كاريكاتور مسخره‎اي است مسخره جواب ندارد خير اين اهانت و مسخره نيست مسخره و اهانت را آن سلمان رشدي كرده اين شما حالا اگر اين سايت داريد دستگاه اينترنت داريد و اهل اين كاريد بررسي كنيد اين تمام شبهات را جمع كرده اين شبهات زنجيره‎اي را به صورت كاريكاتور در‎آورده اينكه نخواست مسخره كند و يك عده‎اي بخندند كه الآن مگر مي‎شود چنين حرفي را زد خدا غريق رحمت كند مرحوم آقا شيخ آقا بزرگ را فرمود استاد ما مرحوم حاجي نوري (رضوان الله عليه) دأبش اين نبود بنايش اين نبود مشربش هم اين نبود خواست اگر مي‎گفت اين كتاب فصل الخطاب في عدم تحريف الكتاب جا داشت و مبناي آن نبود آنها خيال مي‎كنند اگر گفتند قرآن از دست رفت روايات ماند از اهل‌بيت حمايت كرده‌اند خب اين خصم كه اين كتاب بين الرشد را دارد زير سؤال مي‎برد اگر يك چنين چيزي بود مي‎گفت خب به زعم شما مسلمانها قرآن 150 سوره دارد يا نه 115 سوره دارد شما 114 تا را به ميدان آورديد يكي‎اش را كه نياورديد بعد در همين قرآن خدا مي‎فرمايد شما شبيه هر كدام از اين سوره‎ها آورديد معلوم مي‎شود اين كلام‌الله نيست خب آن سوره پانزدهم را كه در دسترس ما نيست آن را به ما نشان بدهيد شايد ما بتوانيم مثل آن بياوريم.

پرسش: ...

پاسخ: چرا خيليها بهتر از او به استقبال او شبيه او رفتند شعر گفتند خود آن بيچاره‎ها اين ادعا را نداشتند خود آنها كه اين شعرها را گفتند چون مي‎دانستند كه بهتر از او يا مثل او در آينده نزديك يا دور است اما آن كه مي‎گويد آسمان برويد حرف من است زمين برويد حرف من است اين از بشريت كه سخن نمي‎گويد به يك جاي كر وصل است وقتي وجود مبارك حضرت امير مي‎فرمايد: «سلوني قبل أن تفقدوني فلأني بطرق السماء أعلم مني بطرق الارض»[9] اينها يك راه ديگري دارند اينها به قرآن وصل‌اند و وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با حقيقت وحي وصل است شما مي‎بينيد ابن سينا خب يك فحلي است كه بالأخره امام (رضوان الله عليه) مي‌فرمايد در طي اين هزار سال مثل او نيامده او آن‌چنان چنگ مي‎آورد به حرفهاي افلاطون خب افلاطون افلاطون است ديگر شاگردي مثل ارسطو تربيت كرده درباره ملايي افلاطون كه كسي حرفي ندارد آن‌چنان مرحوم بو علي به همآورد افلاطون مي‎رود كه اگر سرمايه‎اش اين است كه ﴿بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ[10] اما مي‎بينيد وقتي در شفا نام مبارك انبيا را مي‎برد مي‌فرمايد انبيا «الذين لا يعطون من جهة غلطاً و لا سهواً» مثل يك بچه كوچك در كنار اين سفره نشسته است خب اينها هستند انبيا حسابشان جداست همه اينها به عنوان يك كاريكاتور زنجيره‎اي يك شبهات زنجيره‎اي است حالا مسئله حمايت حوزه‎ها دولتها ملتها در سراسر جهان سر جايش محفوظ است روزافزون بايد باشد آنها را به عذاب اليم گرفتار كرد از خدا خواست قيام مردمي ما باشد تا فتنه خاموش بشود ولي آنها نخواستند مسخره بكنند كه خواستند اين شبهات را به صورت مسخره در بياورند كه هم عوام بخندد هم دانشمند بپذيرد شبهات علمي است كه به صورت كاريكاتور در آمده خب حالا اگر كسي بهانه به دست او بدهد بگويد قرآن ما -‌معاذالله- 115 سوره بود 114 تاي آن هست يك دانه‎اش نيست خب او نگاه مي‎كند مي‎گويد در اول قرآن شما در همين سوره مباركه «بقره» آيه 23 و 24 اين است ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلي عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ﴾ شما اگر شك داريد اين كلام‌الله است خب شما يك سوره مثل اين بياوريد او فوراً برمي‎گردد مي‎گويد آقا شما اول آن صد وپانزدهمي را به ما نشان بده شايد ما بتوانيم مثل او بياوريم شما كه نگفتيد شبيه سوره «يس» بياور كه، كه «يس» بشود حجت كه شما گفتيد شبيه هر سوره‎اي آورديد كافي است اين حرف شماست.

پرسش: اين در اوائل بعثت يا اواسط بعثت بوده ؟

پاسخ: سه مرحله دارد ديگر.

پرسش: ...

پاسخ: نه اين ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ[11] تا آخر زنده است اگر اول هم آمده باشد براي آخر هم زنده است براي اينكه آخر اول اين حرف را كه نسخ نكرده است.

پرسش: ...

پاسخ: به اول و وسط و آخر است اين‌چنين نيست كه در اول آمده بعداً نسخ شده باشد كه.

پرسش: ...

پاسخ: نگفت كه كل كتاب بياوريد كه همين مقدار است اين سورة سورة تا آخر هست هر لحظه به لحظه‎اش است تا آخر اين است آن وقت همين مقدار نازل شده بود همين مقدار بعد وقتي سوره «ناس» رسيد سوره «والناس» اين ﴿بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ يك اصل ثابت است گذشته و حال و آينده را شامل مي‎شود مي‎فرمايد: ﴿بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ چه سوره‎اي كه من قبلاً آوردم چه سوره‎‎اي كه امروز آوردم چه سوره‎اي هم كه بعداً مي‎آورم اين سوره‎اي كه بعداً مي‎آورم مشمول ﴿بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ است يا نه؟ اگر يك سوره‎اي بعداً بياورد مي‎تواند بگويد اين براي حرف قبلي بود اين براي تاريخ بعدي است اين تاريخ مصرفش گذشته -‌معاذالله- يعني هر سوره‎اي كه من مي‎آورم اين «لا مثيل لها و لا عديل لها و لا نظير لها و ليس كمثلها شيء» چون كلام ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ[12] است.

پرسش: ...

پاسخ: به يك سوره هم صحيح است ولي تحدي به 114 سوره هم صحيح است تحدي به 115سوره هم ـ ‌معاذالله‌ـ صحيح است اين يك اصل ثابت است به يك سوره هم صحيح است هر اندازه كه قرآنيت قرآن ثابت شد اين‌چنين نيست كه حالا بعداً ده سوره اضافه شده حضرت بفرمايد كه اين تاريخ مصرفش گذشته من نسبت به آنها تحدي كردم نسبت به اينها تحدي نكردم.

پرسش: اصل تحدي.

پاسخ: اصل تحدي است اصل تحدي ناظر به كل سورة من سور القرآن هر چه كه صدق عليه أنه القرآن مورد تحدي است آن روز يك سوره بود الآن 114 سوره است اين اصل قرآن است كل ما صدق عليه أنه قرآن مصداق تحدي است.

پرسش: اصل اثبات تحدي را مي‌خواستيم.

پاسخ: اصل اثبات تحدي را مي‎خوانيم تحدي مي‎گويد كه كل ما صدق عليه أنه قرآن فهو مورد تحدي خب آن سوره صد و پانزدهم هم صدق عليه أنه قرآن آن هم مورد تحدي است آن را بياوريد ببينيم كه مي‎شود مثل آن آورد يا نه؟ اگر دردسترس نباشد كه با اين سازگار نيست غرض اين است كه يك اصل حاكم است اصل حاكم نظير ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي[13] اين ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي﴾ در مكه نازل شد معنايش اين نيست كه ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي﴾ مربوط به حال و گذشته است و آينده را شامل نمي‎شود خير تا پيامبر پيامبر است و از خدا سخن مي‎گويد: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي[14] است نمي‎شود گفت -‌معاذالله- اين تاريخ مصرفش گذشت اين براي قبل بود در مكه نازل شد حالا در مدينه -‌معاذالله- يمكن أن ينطق بالهوي اين اصول حاكم و ثابت در قرآن كريم است اگر فرمود: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي﴾ يعني گذشته و حال و آينده هر چه به وحي برمي‎گردد اين‌چنين است اينكه فرمود: ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ[15] يعني سوري كه قبلاً آمد سوري كه الآن آمده سوري كه بعد مي‎آيد هر كدام از اينها مشمول اين اصل كلي است وقتي يك سوره آمده تحدي به يك سوره كرده به ده سوره آمده به آنها كرده به بيست سوره آمده به همه آنها تحدي كرده كه هر كدام يك سوره‎اي از اين بيست سوره وقتي سوره صدم آمده يعني يك سوره از اين صد سوره، صد و سيزدهمين كه آمده به همه اينها صد و چهاردهمين كه آمده يعني به هر يك از اينها اگر -‌معاذالله- قرآن 115 سوره داشته باشد خصم مي‎گويد اين ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ تحدي عام است و اصل حاكم يعني شما اگر توانستيد مثل هر كدام از اين سوره‎ها بياوريد معلوم مي‎شود اين كلام‌الله نيست خب شما آن سوره صد و پانزدهم را بياوريد ما هم بررسي كنيم فصحايمان را دعوت كنيم شايد مثل او بياورند ﴿بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾.

پرسش: ...

پاسخ: نه ﴿بِسُورَةٍ﴾ اين تنوينش مثل اينكه طور ديگر بايد حرف بزيم تازه داريد درس مي‎خوانيد تا اين تا تنوين تاء نكره است ﴿بِسُورَةٍ﴾ يعني تنكير فهميديد.

پرسش: ...

پاسخ: نه بسورة «أي سورة كانت» شما هر چه را كه خواستي انتخاب بكن انتخاب با شما ولي من بايد ارائه بكنم فهميديد انتخاب با ملحد ولي من بايد ارائه كنم آن ملحد مي‎گويد شما ارائه كن من مي‎آورم تا ﴿بِسُورَةٍ﴾ تنوينش تنوين تنكير است مي‎گويد انتخاب با شما اين مي‎گويد خب بين چه چيزها من انتخاب بكنم؟ هر كدام از سوره‎هايي را كه خواستي انتخاب بكنيد بسيار خب پي سه مرحله است يك من 115 سوره آوردم -‌معاذالله- دو انتخاب با شماست سه انتخاب را بين 114 سوره بكن اين مي‎شود غلط وقتي كه من مي‎گويم انتخاب با شماست بايد 115 سوره را نشانش بدهم نه 114 تا را يكي را در جيب خودم قايم بكنم بگويم مستوره ندارد مثل بقيه بياور من ادعايم اين است كه انتخاب با شماست خصم مي‎گويد مثل كدام بياورم؟ من مي‎گويم مثل هر كدام از اينها كه خواستي بياور انتخاب با خودت است خصم مي‎گويد انتخاب با من است؟ مي‎گويم بله مي‎گويد چند‎تا سوره آوردي؟ مي‎گويم 115تا مي‎گويد 115 تا را به من نشان بده من ارزيابي كنم من در موقع آزمون 114 تا را به او نشان بدهم خصم مي‎گويد آن يكي را هم به من نشان بده شايد بتوانم مثل او بياورم آن‎ وقت من چه جواب بياورم تنوين ﴿بِسُورَةٍ﴾ تنوين تنكير است اختيار را به خصم داد نگفت شما مثل سوره «بقره» بياوريد كه طولاني است كه نگفت مثل سوره «يس» بياوريد كه يا «رحمن» بياوريد كه ترجيع بند دارد كه اين تايش تنوين تنوين تنكير است انتخاب را هم به خصم داده فرمود هر سوره‎اي كه خواستيد بياوريد بياوريد خب اگر بعضي از سور اين طوري كه در بحرالفوائد مرحوم آشتياني (رضوان الله عليه) هست و بعضي از كتابها كه بين ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً﴾ به اندازه سوره «بقره» -‌معاذالله- حذف شده است آن مي‎شود قرآن؟ بعضي گفتند ده سوره بيست سوره كمتر و بيشتر حذف شده است اين مي‎شود قرآن؟ اين خصمي كه با بين‌الرشد ما به مبارزه برخواست آن وقت ساكت مي‎نشيند در برابر مبارزات او الآن ما جواب نقد داريم اما در برابر آن تحريف ما دستمان خالي است بخواهيم به روايات تمسك كنيم كه حجيت روايات وابسته به اين است بخواهيم به خود قرآن تمسك بكنيم كه يك گوشه‎اي از قرآن افتاده اين يك محجور بودن قرآن همين است مي‎بيني اين حرفها حرفهاي ابتدايي است چون قرآن در حوزه‎ها نيست چون محجور است علوم قرآن نيست اينها چطور الآن در مسئله برائت كسي حرفي ندارد؟ چون تقريباً ديگر بين‌الرشد است اين قدر انسان خواند در سطح و خارج كه در شك در تكليف برائت جاري بكند براي او روشن است آن اوائل مشكل بود اما اين علوم اگر در حوزه‎ها بود هرگز انسان يك چنين شبهه‎هايي طرح نمي‎كرد خب پس بنابراين اگر -‌معاذالله- بخشي از قرآن از دست رفته باشد بقيه هم زير سؤال مي‎رود هم به استناد آيه سوره «نساء» كه ﴿وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً[16] هم به استناد آيه سوره «بقره» يونس آيات ديگر كه ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ[17] ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ[18] ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ[19] و مانند آن زير سؤال مي‎رود اما اينكه احياناً بيگانه‎ها گفتند يا اينجا سؤال مي‎شود كه قرآن يك كتاب منطقي منسجم نيست «من عذر مي‎خواهم سيد بزرگوار» اگر كتاب منطقي نيست براي اين است يك وقتي است كتاب حكمت يا فقه يا اصول آدم مي‎نويسد صدر و ساقه‎اش منسجم است يك وقت خودش معارف عقائد و اخلاق و حقوق مي‎آورد [كه] صدر و ساقه‎اش منسجم است يك وقتي به سؤالات بايد پاسخ بدهد ببينيد سؤالات چون منسجم نيست جوابها منسجم نيست يكي از عادت ماهانه زنانه زنان سؤال مي‎كند ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ[20] يكي از جريان ذي‌القرنين سؤال مي‎كند ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي القَرْنَيْنِ[21] يكي از مسائل نجومي مي‎پرسد ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الأَهِلَّةِ[22] يكي از مسائل ماوراء طبيعت و روح سؤال مي‎كند ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ[23] يكي از ظهار و جدال سؤال مي‎كند ﴿يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا[24] خب بايد به اينها پاسخ بدهند يا نه؟ خب البته بين جريان عادت ماهانه زنانه و جريان ذي القرنين رابطه‎اي نيست اما اين سؤالها مرتبط نيست او هم مسئول پاسخ دادن است اما آن خط حاكم يكي است آن عدل يكي است آن معارف توحيدي يكي است آن مسائل اخلاقي يكي است آن مسائل حقوقي يكي است نبايد توقع داشت يك كتابي كه گاهي از اصحاب كهف مي‎پرسند گاهي هم از اهله مي‎پرسند گاهي هم از سؤالات انبياي امم گذشته مي‎پرسند گاهي هم از جريان قيامت مي‎پرسند ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ[25] يك چنين كتابي كتابي منسجم باشد شما ببينيد در كتابهاي فقهي مسئله عادت زنانه هست اما مسئله ذي القرنين نيست در مسئله كلامي مسئله معاد هست اما مسئله عادت ماهانه زنانه نيست شما دلتان مي‎خواهد اين قرآن كريم هم مثل كتاب فقهي يا اصولي يك كتابي باشد كه موضوع و مبادي و مسائل خاص دارد اين نور است بايد به سؤالات مردم پاسخ بدهد سؤالات هم از همين قبيل است و اگر در همين سؤالها هم شما خب بررسي كنيد مي‎بيند خط حاكم يكي است يعني همه را به توحيد دعوت مي‎كند همه را به عدل الهي دعوت مي‎كند و مانند آن اما درباره اين اختلاف قرائات كه به فقه برمي‎گردد چون بالأخره قرآن كريم با يك قرائت نازل شده است مگر آياتي كه دو بار نازل شده باشد چون بعضي از آيات است كه دو بار نازل شده خب آن آياتي كه دو بار نازل شده ممكن است با دو قرائت نازل شده باشد ولي اگر يك آيه‎اي يك بار نازل شده باشد اين حتماً با يك قرائت نازل شده و اين اختلاف قرائات اگر به معصوم(سلام الله عليه) نرسد كه حجت نيست اگر به معصوم (سلام الله عليه) برسد معنايش اين است كه ذات اقدس الهي به وسيله پيامبر و خود آن حضرت و اهل‌بيت (عليهم الصلاة و عليهم السلام) دستور اجازه قرائتهاي گوناگون را هم داده است اين مي‎شود حكم فقهي وگرنه قرآني بودنش يك دانه است براي ما هم فرق نمي‎كند بدانيم كدام يك از آنها قرآن است البته اگر تحقيق بكنيم به آن برسيم اولي است براي اين كه وقتي امام(سلام الله عليه) فرمود اين‎طور هم جايز است آن‎طور هم جايز است با روايت معتبر ثابت شده است براي ما حجت است اثر فقهي دارد در نماز مي‎توانيم اينها را با اين سبك بخوانيم يك، اگر كسي اجير شده قرائت قرآن بكند به آن قرائت بكند درست است مگر آنكه در اجاره قيد شده باشد كه شما به قرائت حفص بخوان خب اگر ثابت شده كه به قرائت حفص بخوان ديگر نمي‎تواند به قرائت عاصم بخواند گرچه صحيح است مثل اين كه كسي اجير شده كه نماز اول وقت بخواند نماز قضا را اول وقت بخواند خب اين اگر وسط وقت هر وقتي بخواند درست است اما وقتي اجير اين است ﴿أَوْفُوا بِالعُقُودِ[26] مي‎گويد بر اساس آن عنصر محوري عقدتان وفا كنيد اگر خلاف كردي ذمّهٴ ميّت تبرئه مي‎شود او نمازش ادا شده است با قضاي شما اما شما مشكل گرفتن حق الاجره‎ايد اجاره شما مشكل است نه آن نماز ميّت نماز ميّت درست است اگر كسي اجير شده كه اول وقت براي پدر فلان كس نماز بخواند اين وسط وقت نماز خواند پدر او آمرزيده مي‎شود براي اينكه ذمهٴ او تبرئه شده تبرئاً هم بخواند تبرئه مي‎شود فضلاً از اجاره و نيابت ولي او در گرفتن اجرت مشكل فقهي دارد غرض اين است كه اينها به بحثهاي فقهي برمي‎گردد البته در استدلالهاي تفسيري هم بي‌اثر نيست كه اگر كسي خواست به عنوان مفسر اين آيه معنا كند اگر اين آيه اين باشد معنايش اين است آيه به آن قرائت باشد معنايش آن است ولي اين تقريباً به تعارض روايات برمي‎گردد كه در اصول ملاحظه فرموديد اختلاف قرائات اگر به روايات معتبر معصومين (عليهم السلام) برسد به منزله تعارض روايت است.

«والحمد لله رب العالمين»

 

 [1] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 6.

 [2] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 64.

 [3] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 61.

 [4] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 46.

 [5] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 49.

 [6] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 34.

 [7] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 13.

 [8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 23.

 [9] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 189.

 [10] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 88.

 [11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 23.

 [12] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 11.

 [13] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 3.

 [14] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 3.

 [15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 23.

 [16] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 82.

 [17] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 34.

 [18] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 13.

 [19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 23.

 [20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 222.

 [21] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 83.

 [22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 189.

 [23] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 85.

 [24] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 1.

 [25] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 187.

 [26] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 1.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق