أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
فصل سوم که مربوط به موصی به است که وصيت کننده چيزی را وصيت میکند آن احکامي داشت شرايطي داشت که بخشي از آن گذشت بخشي از آن هم به خواست خدا خواهد آمد. مهمترين بخش آن اين است که اين بيش از ثلث نباشد. وقتي که فرمود: ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ في أَوْلادِكُمْ﴾ اين نشان ميدهد که اين با يک حکم محبتي و مهرباني همراه است. يک وقت است که حکم آمرانه است: ﴿أَقِيمُوا الْصَّلاَةَ﴾[1] ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾[2] اينها آمرانه است. يک وقت حکم نهادي و مهربانانه است مثل ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ في أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن﴾[3] اين هم حکم شرعي است اما «كُتِبَ عَلَيْكُمُ» که ثلث اين است و ارث اين است يا «أَقِيمُوا» در آن نيست مهربانانه است در اين حکم مهربانانه که مربوط به نهاد خانواده است فرمود وصيت بيش از ثلث نباشد و اگر بود به وارث ضرر رسانده. هم محروم کردن از اصل ارث که مشروع نيست و هم وصيت به مازاد بر ثلث که مشروع نيست و بايد به اذن وارث باشد اينها را به صورت ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ﴾ و اينها ذکر کرد.
اما حالا واقعاً وصيت منحصر در ثلث است يا نه؟ در طليعه بحث اشاره شد تحديد گاهي دو طرفه است گاهي يک طرفه، يک طرفه هم گاهي به طرف پايين است گاهي به طرف بالا. تحديد دو طرفه مثل ايام عادت که کمتر از سه روز نبايد باشد بيشتر از ده روز نبايد باشد. تحديد به لحاظ نفي زائد درباره مسئله کيفر جهنميهاست که در قرآن فقط يک آيه است که فرمود: ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾[4] که کلمه وفاق در قرآن درباره کيفر دوزخيان است. اين کيفر دوزخيان که دارد جزاء مطابق با عمل است يعني بيشتر از عمل نيست نه کمتر از عمل نميشود. ممکن است کيفر کمتر از عمل باشد «بالعفو و التخفيف» و امثال ذلک.
پس اينطور نيست که ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ کيفر مطابق با عمل است يعني الا و لابد نه کم ميشود نه زياد، نه! اين تحديد به لحاظ نفي زائد است وگرنه نفي اقل میشود. قسم سوم تحديد به لحاظ نفي اقل است نسبت به زائد نفياي ندارد مثل اينکه مسافت بايد هشت فرسخ باشد، بيش از هشت فرسخ اگر شد، شد ولي کمتر از هشت فرسخ نبايد باشد. اين سه قسم است در تحديد که تحديدها گاهي به لحاظ طرفين است گاهي به لحاظ نفي زائد است گاهي به لحاظ نفي مادون.
در جريان ثلث به لحاظ نفي زائد است ميشود که وصيت کمتر از ثلث باشد ولي بيشتر از ثلث نميشود نظير کيفر دوزخيان که ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ به لحاظ نفي زائد است وگرنه کمتر از آن هم ميشود «بالعفو و التخفيف» و امثال ذلک اما درباره اينکه وصيت بايد به ثلث باشد اين دو طايفه روايات متعارض دارد، يک طايفه که معروف است وصيت بايد به ثلث باشد و اگر کمتر از ثلث بود بهتر از آن است که به ثلث باشد و اگر به ربع بود يا به خمس بود أولي است. در بعضي از نصوص آمده که ذات اقدس الهی سهمي که براي خود قائل شد در امور خيريه خمس است. ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا﴾[5] متأسفانه اين «أنّما» اين «أنّ» با «ما» متصل نوشته شده است!
﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ﴾،[6] اين «أنّ» حرف مشبهة بالفعل است و آن «ما» اسمش است اما باهم نوشته است.
درباره خمس در روايت دارد که خدا به خمس قانع شد: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ﴾، در همان روايات وصيت دارد که خدا براي خودش خمس قائل شد شما که وصيت ميکنيد هم به اندازه خمس باشد و نشد اگر بيشتر از خمس خواستيد ربع باشد، بيشتر از ربع، ثلث باشد؛ ولي از ثلث بيشتر حق نداريد و هر چه وصيت کمتر بهتر است، براي اينکه سهام ورثه را زياد بکند. در زمان حيات خودش مختار است که هر چه در راه خدا ميخواهد صرف کند اما انسان که مُرد چون مال براي ورثه ميشود هر چه کمتر بهتر.
يک سلسله روايات است که معارض نيست چون درجات فضيلت و استحباب است از خمس بعد از آن ربع، آخرين مرحله ثلث. اين يک سلسله طايفه است که جمع مراتب فضل است. يک سلسله روايات است که واقعاً بين نفي و اثبات تعارض دارد. روايات دارد که اگر مازاد بر ثلث بود مثلاً نصف بود اين باطل است. خيلي از روايات بود که مازاد بر ثلث بود و باطل است. وقتي هم حضور امام(سلام الله عليه) بردند امام هم فرمود اين باطل است و بايد به ثلث برگردد. يک طايفه از نصوص است که امام امضا کرده، با اينکه شخص به مافوق ثلث حالا يا به جميع مال يا به نصف وصيت کرده است حضرت امضا فرموده است. اين جمعش چگونه است؟ اين با همه آن روايات که فرمود بايد ثلث باشد معارض است. سرّش اين است که در خصوص آن شواهدي هست که آن روايتي که دارد اگر بيش از ثلث بود بايد ورثه اجازه بدهند، آنجا ورثه بودند وارث مالک بودند بايد اجازه میدادند اين طايفه از نصوص که امام(سلام الله عليه) امضا کرده است اين شخص وارثي نداشت، يک، خود امام وارث «مَنْ لا وَارِثَ لَه»[7] بود، دو، بنابراين حق مسلّم خودش بود امضا کرد، سه. بنابراين اين معارض با آن نصوص ديگر نيست.
رواياتي که مربوط به مقدار وصيت است اين دو تعارض را دارد که يک سلسله روايات تعارضش بدئي است مثل خمس و ربع و اينها که حمل بر فضيلت ميشود نه تحديد، حمل بر مراتب فضل است؛ آن طايفه دوم هم واقعاً متعارض نيست براي اينکه موضوع جايي است که شخص وارثي نداشت و امام(سلام الله عليه) وارث «مَنْ لا وَارِثَ لَه» بود و حق مسلّم خود امام بود امام هم امضا کردند.
مرحوم محقق(رضوان الله عليه) اينگونه فرمودند که «و الوصية بما دون الثلث افضل» يعني حد وصيت ثلث است اين تحديدش به لحاظ نفي مازاد است نفي مادون عيب ندارد. کمتر از ثلث باشد يعني ربع باشد يا خمس باشد. اين اينطور نيست که تحديدي به لحاظ طرفين باشد اين تحديد به لحاظ نفي زائد است يعني وصيت بايد به لحاظ ثلث باشد يعني نصف نميشود و تمام نميشود اما کمتر از ثلث که ربع باشد يا خمس باشد ميشود «الوصية بما دون الثلث افضل» اما به مافوق ثلث باشد باطل است الا به امضا «حتی انها بالربع افضل من الثلث» از يک طرف «و الخمس أفضل من الربع»[8] از طرف ديگر. هر چه متعلق وصيت کمتر باشد فضيلتش بيشتر است.
حالا روايات اين باب خوانده بشود تا برسيم به آخرين فرع اين بخش.
پرسش: ... ريشه شرعی دارد وصيت اتفاقا اين است ...
پاسخ: تا انسان زنده است هر چه بخواهد بکند ميتواند اما حالا که دارد ميميرد در حقيقت از مال ديگري دارد ميبخشد، ثوابش هم کمتر است. وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در ماجرای آن انبار خرما فرمودند اگر اين يک دانه را با دست خودش ميداد بهتر از اين بود که همه انبار را وصيت کند. اين روغن چراغ ريخته است که دارد نذر ميکند! علاقه به مال بايد در زمان حيات از دل کَنده بشود، زماني که زنده است هر کاري ميخواهد بکند و حالا که دارد ميميرد از مال ديگران دارد ميبخشد.
پرسش: ....
پاسخ: اصلش همين است تا ثلث است.
پرسش: کمتر بودن کمتر بودن چرا
پاسخ: چون سهم ديگران است از مال ديگران دارد ميبخشد اما به خود ديگران وصيت بکند که شما ببخشيد، حالا به ورثه برسد ورثه هر کاري ميخواهند بکنند، همان ادله و همان دعوت به خير و همان خيرات و مبرّات سرجايش محفوظ است. تاکنون مال موصي بود حالا همين سفارشها را نسبت به ورثه ميکند که شما اين کارها را بکنيد و امثال ذلک.
پرسش: ... مشکلات اجتماعی هست که احساس میکنند بچه ها به اندازه کافی دارند ...
پاسخ: زمان حياتش ببخشد، حالا در آخرين لحظه که دارد ميميرد! اين معلوم ميشود که نمیتواند از مال دل بکَند، حالا که ميبيند از دستش در رفته است اين کار را ميکند.
پرسش: با اين بيان حضرتعالی آن بخشش در زمان حيات افضل است ...
پاسخ: بله، در همان جريان که انباري از خرما را وصيت کرد وجود مبارک حضرت پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) داشت به وصيت عمل ميکرد بعد فرمود يک دانه از اين خرما اگر در زمان حيات خودش با دست خودش ميداد بهتر از آن بود که الآن همه اينها را خيرات بکند. وصيت به اين معنا هر چه کمتر بهتر، براي اينکه دارد از مال ديگري ميبخشد. اگر واقعاً علاقه مند به کار خير بود در زمان حياتش اين کار را ميکرد و ادامه ميداد و بعد زمان حياتش ثلث باشد.
اما روايات فراواني که درباره اين است که وصيت هر چه کمتر بهتر، يعني اگر به ربع باشد يا به خمس باشد، فراوان است و معارضي ندارند و اينها تعارضشان بر درجات استحباب حمل ميشود و اما آن طايفه ديگر که معارضاند که اگر کسي به جميع مال وصيت بکند، اين وصيت باطل است ولي در جاي ديگر فرمود وصيت باطل نيست و خود امام(سلام الله عليه) مطابق حکمي که فرمودند عمل کنيد اين در جايي است که شخص وارث نداشت، يک، و امام وارث «مَنْ لا وَارِثَ لَه» بود، دو، امام سهم خودش را فرمود که در راه خير صرف کنيد.
رواياتي که بود فراوان بود. در اين بخش از روايات، يک مسئله جنف است يک مسئله حنف است يک مسئله حاف است. حيف که ناقص يايي يا ناقص واوي است يعني ظلم. حاف يعني ظَلَم. جَنَفَ هم مشابه همين است حَنَفَ مقابل اينهاست. دين حنيف داريم طريقه جنيف داريم حيف و ميل هم داريم. اين روايات هر سه قسم را دارد مخصوصاً قسم جَنَفَ و قسم حاف. ﴿مَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً﴾[9] جَنف يعني بيميلي، بيعدلي. جنف در مقابل حنف است حنيف به چه کسي ميگويند؟ جنيف به چه کسي ميگويند؟ آن کسي است که پايش مستقيم است پايش سالم است وقتي که راه ميرود مستقيماً به طرف رو به رو ميرود ميگويند اين حنيف است[10]. آنکه پايش کج است و وقتي راه ميرود يک طرفه ميرود جنف يعني «مال عن الوسط الي احد الجانبين»[11] جنيف يعني اين، حنيف يعني آن. دين حنيف يعني دين مستقيم و صاف، روش جنيف يعني اينکه راه ميرود پايش به يک طرف کج است بالاخره، حرف ميزند يک طرفش کجا است، چيزي مينويسد يک طرفش کج است؛ فرمود: ﴿فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً﴾.
پس انسان يا جنيف است يا حنيف. دين حنيف که دين وجود مبارک ابراهيم خليل است يعني دين مستقيم و صاف. اگر پاي کسي کج باشد به يک طرف ميگويند اين جنيف است يعني به يک طرف کج راه ميرود. همين را قرآن کريم دارد که ﴿فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً﴾. حيف هم همينطور است حاف يعني ظلم. چند روايت داشت که اگر کسي بيش از اندازه وصيت بکند اين نسبت به ورثه حيف کرده است.
در وسائل جلد نوزدهم صفحه 268 آن رواياتش اين بود که «السُّكْرُ مِنَ الْكَبَائِرِ وَ الْحَيْفُ» آن هم از کبائر است حيف و ميل اين است. چند تا روايت بود که قبلاً خوانده شد.
اما حالا وصيت مستحب است کمتر از ثلث باشد در وسائل جلد نوزده صفحه 269 باب نُه اين است که «بَابُ اسْتِحْبَابِ الْوَصِيَّةِ مِنَ الْمَالِ بِأَقَلَّ مِنَ الثُّلُثِ» يک «وَ اخْتِيَارِ الْخُمُسِ عَلَى الرُّبُعِ» دو، بعد مرحله سوم را حالا که بنا شد کمتر از ثلث باشد اينها درجه فضلش فرق ميکند هر چه کمتر بهتر. خمس افضل است بعد از آن ربع است آخرين مرحله ثلث است.
در قرآن دارد که ﴿وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ﴾[12] اين پيشفرست است. فرمود ذات اقدس اله کار خير شما را ميپروراند ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ منتها يک وقت است که کسي کار خيري ميکند رابطهاش را قطع ميکند! آيه اين را نميخواهد بگويد. آيه نميخواهد بگويد اگر کسي کار خيري کرد خدا اين را ده برابر پاداش ميدهد اين کسي که کار خيري کرد و رابطهاش را با آن قطع کرد اين آيه اين را نمیگويد چون آيه نمیگويد کسی کار خوب کرد، میگويد کسي کار خوب را بياورد ﴿مَنْ جاءَ﴾ در دستش باشد. بنابراين هميشه بايد حافظ آن باشد، مبادا کاري بکند که اين از بين برود و باطل بشود چون گفتند اگر شما کار خيري کرديد نگوييد! کار خيري کرديد کرديد، مدام اين را بگويي، ولو قصد ريا نداري ولي هر چه بگوييد از لطافتش کاسته ميشود، لذا بايد مواظب باشيد که تکان نخورد و آسيب نبيند و در دستت باشد. اگر قرآن گفته باشد که کسي کار خوب کرد ما به او جزاء ميدهيم بله، اگر کسي کار خوب کرد خدا ده برابر ميدهد، بله؛ اما اين را که نگفت. فرمود کسي که وارد قيامت ميشود بايد حسنه اش در دستش باشد يعني کار خوب کرد حدوثاً و بقائاً هم آن را نگه داشت. يک وقت است که بعداً اين قدر ميگويد که بيش از پژمرده شدن است و مدام می خواهد خودش را نشان بدهد، کلا از بين می رود. اگر کسي کار خيري کرد اگر سري به آن نزند و مواظب آن نباشد ميپوسد و اين پاداش ندارد. اگر آيه می گفت«من فعل الحسنه فله عشر امثالها» بله؛ اما لسان رسمي اين است که ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ در دستش باشد ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾. اين راهش چيست؟ راهش اين است که مواظب آن حسنه باشد، مثلا سمعه نباشد. سمعه يعني انسان بگويد برای اينکه بخواهد به گوش ديگران برساند. ريا معنايش اين نيست که کار خدا را به ديگري نشان ميدهد ريا اين نيست، ريا اين است که به ديگري نشان ميدهد که من دارم براي خدا کار ميکنم در حالی که براي خدا کار نميکند، فقط ميخواهد به مردم نشان بدهد؛ نه اينکه واقعاً براي خدا ميخواهد کار بکند و به ديگري نشان میدهد، اينکه ريا نيست، کسي که واقعاً براي خدا کار ميکند لازم نيست که به ديگري نشان بدهد. ريا معنايش اين نيست که براي رضاي خدا کار ميکند و به مردم نشان ميدهد، اينکه نميشود، اين ميخواهد به مردم نشان بدهد که من براي رضاي خدا کار ميکنم در حالي که نميکند چون اگر براي رضاي خدا باشد که به مردم نشان نميدهد.
در اين روايت اول باب نُه آنجا «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ لَأَنْ أُوصِيَ بِخُمُسِ مَالِي أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُوصِيَ بِالرُّبُعِ وَ لَأَنْ أُوصِيَ بِالرُّبُعِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُوصِيَ بِالثُّلُثِ وَ مَنْ أَوْصَى بِالثُّلُثِ فَلَمْ يَتَّرِكْ» همه حق را گرفته «وَ قَدْ بَالَغَ إِلَى أَنْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَأَنْ أُوصِيَ بِخُمُسِ مَالِي أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُوصِيَ بِالرُّبُعِ»[13] خلاصه هر چه کمتر بهتر. در زمان حيات خودش می تواند خيلي ببخشد.
روايت دوم اين باب که مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) «عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) نقل می کند اين است: «قَالَ: مَنْ أَوْصَى بِالثُّلُثِ فَقَدْ أَضَرَّ بِالْوَرَثَةِ»؛ اين حمل ميشود بر اينکه مثلاً اقل فضل است يعني نهايت را وصيت کرده است کمترين فضيلتش اين است اما «وَ الْوَصِيَّةُ بِالرُّبُعِ وَ الْخُمُسِ أَفْضَلُ مِنَ الْوَصِيَّةِ بِالثُّلُثِ وَ مَنْ أَوْصَى بِالثُّلُثِ فَلَمْ يَتَّرِكْ»[14] چيزي را از حق او نگذاشته همه را استيفا کرده است. البته «اضرّ» حمل بر کراهت ميشود وگرنه حق مشروع اوست.
روايت سوم اين باب که باز از وجود مبارک امام صادق «عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ» است اين است که وجود مبارک حضرت امير فرمود: «الْوَصِيَّةُ بِالْخُمُسِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَضِيَ لِنَفْسِهِ بِالْخُمُسِ» استنياسي است «وَ قَالَ الْخُمُسُ اقْتِصَادٌ وَ الرُّبُعُ جَهْدٌ وَ الثُّلُثُ حَيْفٌ»[15] حاف يعني ظلم؛ حيف مثل جنف است.
روايت چهارم اين باب هم که از وجود مبارک حضرت امير است اين است: «لَأَنْ أُوصِيَ بِالْخُمُسِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُوصِيَ بِالرُّبُعِ وَ لَأَنْ أُوصِيَ بِالرُّبُعِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُوصِيَ بِالثُّلُثِ»[16] که در خود رواياتِ به حسب ظاهر متعارض، شاهد جمع داخلي هست که اين مربوط به مراتب فضل است.
اما روايات باب دَه. گاهي ميبينند کسی کار خيري انجام ميدهد بعد اين را شارع مقدس امضا ميکند اين گاهي بناي عقلاست و شارع امضا ميکند گاهي بناي يک فرد است کسي اين کار را کرده است البته به عنايت الهي و شارع آن را امضا ميکند و اين را سنت قرار ميدهد.
روايت اول باب ده اين است که «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص ـ وَ الْمُسْلِمُونَ يُصَلُّونَ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ ـ» در مکه که بودند به طرف بيت المقدس نماز ميخواندند بعضي از بزرگان نقل ميکردند که قبله اول قدس بود ولی وجود مبارک حضرت که ميايستاد جلوي کعبه يا دو طرف کعبه نميايستاد پشت کعبه ميايستاد که هم به کعبه اقتدا کرده باشد هم به طرف قدس، البته نه به عنوان اينکه کعبه قبله است کعبه قبله نبود، بلکه برای احترام کعبه اين کار را می کرد، چون فرقي نميکرد، بالاخره بايد رو به قدس باشد، رو به قدس چهار نحو ممکن است: جلوی کعبه بايستد دو طرف کعبه بايستد پشت کعبه بايستد، همه به طرف قدس ممکن است ولي حضرت پشت کعبه ميايستاد که هم رو به کعبه باشد هم رو به قدس.
شخصي بود قبل از اينکه قبله عوض بشود در مدينه بود «فَأَوْصَى الْبَرَاءُ بْنُ مَعْرُورٍ (إِذَا دُفِنَ) أَنْ يُجْعَلَ وَجْهُهُ إِلَى تِلْقَاءِ النَّبِيِّ ص إِلَى الْقِبْلَةِ» اين شخص وصيت کرد که اگر مُرد رويش به طرف مکه باشد جايي که پيغمبر بود. در مدينه خيليها آن روزها وضعشان روشن نبود. او وصيت کرد که وقتی مُرد در هنگام دفن مثلاً رويش به طرف مکه باشد که پيغمبر آنجاست يعنی به طرف کعبه باشد. همين کار اين آقا مورد امضاي شريعت قرار گرفت و جزء سنت شد. «وَ أَوْصَى بِثُلُثِ مَالِهِ فَجَرَتْ بِهِ السُّنَّةُ»[17] هم آن اولي سنت شد هم اين دومي. ثلث مال سنت شد منتها اينجا محور بحث ثلث مال است.
روايتهاي متعددي در اين باب است که سؤال ميکنند. روايت دوم اين باب اين است که «سالتُ ابا عبدالله عليه السلام عَنِ الرَّجُلِ يَمُوتُ مَا لَهُ مِنْ مَالِهِ فَقَالَ لَهُ ثُلُثُ مَالِهِ وَ لِلْمَرْأَةِ أَيْضاً»[18] چه زن چه مرد. اين را مرحوم کليني فرمود که «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ ذَكَرَ مِثْلَهُ».
روايت سوم اين باب اين است که «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَمَّا يَقُولُ النَّاسُ فِي الْوَصِيَّةِ بِالثُّلُثِ وَ الرُّبُعِ عِنْدَ مَوْتِهِ أَ شَيْءٌ صَحِيحٌ مَعْرُوفٌ أَمْ كَيْفَ صَنَعَ أَبُوكَ- قَالَ الثُّلُثُ ذَلِكَ الْأَمْرُ الَّذِي صَنَعَ أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ»[19] ثلث است، پدر ما هم همين کار را کرده است، اما در آنجا که مصلحت میدانست. حالا بقيه روايات إنشاءالله براي روز بعد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره بقره، آيات43، 83 و 110.
[2]. سوره بقره، آيه183.
[3]. سوره نساء، آيه11.
. سوره نبأ، آيه26.[4]
[5]. سوره انفال، آيه41.
[6] . سوره انفال، آيه41.
[7]. وسائل الشيعه،ج26، ص248.
[8]. شرائع الاسلام، ج2، ص195.
[9]. سوره بقره، آيه182.
[10]. ر.ک: لسان العرب، ج9، ص56.
[11]. ر.ک: لسان العرب، ج9، ص32.
[12]. سوره بقره، آيه110.
[13]. وسائل الشيعه، ج19، ص269.
[14]. وسائل الشيعه، ج19، ص269و270.
[15]. وسائل الشيعه، ج19، ص270.
[16]. وسائل الشيعه، ج19، ص270و271.
[17]. وسائل الشيعه، ج19، ص271.
[18]. وسائل الشيعه، ج19، ص272.
[19]. وسائل الشيعه، ج19، ص272.