22 05 2022 969404 شناسه:

Fiqh Discussions- Will – Session 33

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

کتاب وصيت مشتمل بر چند فصل بود: يک فصلش مربوط به اين بود که «الوصية ما هي؟» فصل بعد اين بود که «موصي من هو؟» شرايطش چيست؟ اوصافش چيست؟ و فصل سوم اين است که موصي به چيست؟ متعلق وصيت چيست؟ در اينجا چند طرف محل بحث است: يک طرف که اصل تعيين متعلق وصيت است، دوم اينکه اگر اين وصيت، مبهم بود راهش چيست؟، سوم احکام وصيت است.

در طرف دوم که وصاياي مبهمه است، گاهي آن وصيت کننده و آن موصي آشنا به فرهنگ وصيت نيست يا هم زمان نيست يا هم زبان نيست مبهماتي هست، مخصوصاً اينکه گاهي وصيتها در پايان عمر است که شخص به سهو و نسيان يا به مشکلات ديگر مبتلا ميشود. در اين حالتها نسبت به اين وصيتهاي مبهم بايد چگونه عمل بشود؟ اينکه يک طرف را اختصاص دادند به وصاياي مبهمه، چون اينها غالباً در پايان عمر قرار ميگيرد و در پايان عمر سهو است نسيان است اضطرار است اضطراب و امثال ذلک است.

چند مصداق از مصاديق وصاياي مبهمه را ذکر کردند، چون اين محل ابتلاي گذشتهها هم بود. در عصر ائمه(عليهم السلام) هم اينگونه از امور مبتلا بود و سؤال ميکردند، اين روايت هم در کتاب وصيت آمده است که اگر وصيت مبهم بود، از نظر کلمه مبهم بود از نظر مقصد مبهم بود راهش چيست؟

مطلب مهمي که در اين فرع است اين است که وصيت يک امر خانوادگي است و امور خانوادگي گذشته از اينکه حکم شرعي شفاف و روشني دارد با توصيه اخلاقي هم همراه است. در جريان احکام جدّي، تعبير به اينکه خدا شما را سفارش ميکند، وصيت ميکند و اينها کمتر است، البته هست اما نه به شدت مسئله وصيت ولي در امور وصيت، ذات اقدس الهی غير از اينکه سهام را مشخص ميکند، موصي را مشخص ميکند، وصي را مشخص ميکند، تعبير به مِهر و محبت دارد که ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ في‏ أَوْلادِكُمْ خدا شما را وصيت ميکند، خدا وصيت کننده است شما وصي هستيد، متعلق وصيت نهاد خانواده است که ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ في‏ أَوْلادِكُمْ. يک حکم شفاف بگويد نظير اينکه فلان نماز چند رکعت است، فلان روزه مفطراتش چيست، به آن شدت و شفافيت نيست: ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ في‏ أَوْلادِكُمْ.

بنابراين اصل نهاد خانواده که روي محبت و لطف است و عنايت است، اساس خانواده عاطفه است. يک بيان نوراني از امام صادق (سلام الله عليه) است که اين نهاد خانواده را تثبيت ميکند بعد نهاد جامعه هم با همين نهاد خانواده شکل ميگيرد؛ فرمود: «تَزَاوَرُوا» قهر نکنيد، از يکديگر فاصله نگيريد، به زيارت يکديگر برويد «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا» شما که شيعيان ما هستيد وقتی دور هم جمع شديد، سخنان ما را نقل ميکنيد. سخنان ما غير از آن مسائل قانوني، مسائل اخلاقي را هم به همراه دارد «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا وَ أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَي بَعْض»[1] احاديث ما و کلمات نوراني ما عاطفه ايجاد ميکند، مهرباني و گذشت و نزديکی و عاطفه ايجاد ميکند و جامعه با عاطفه زنده است، جامعهاي که در آن عاطفه است خونريزي و جنگ و اختلاف و دعوا و اينها نيست.

ما يک تعبير عرفي هم داريم، اين تعبير عرفي درست هم است که ميگويم: «سنگ روي سنگ بند نميشود»! الآن شما يک بناي مستحکمي بخواهيد بسازيد برج بسازيد خانه بسازيد، اگر در آن رديف اول سنگ گذاشتيد رديف دوم نميتوانيد سنگ بگذاريد، چون سنگ روي سنگ بند نميشود بايد يک ملات نرم بگذاريد که سنگ دوم روي سنگ اول قرار بگيرد، وگرنه سنگ روي سنگ بند نميشود.

 فرمود کلمات ما آن ملات نرم است. آن وقت اعضاي خانواده وقتي که کنار هم جمع شدند، ميشود جامعه مستحکم که هيچ چيزي نميتواند بين اينها اختلاف ايجاد کند. عاطفه اين هنر را دارد، گرچه خودش رقيق است ولي محکمتر از هر آهني کار ميکند. فرمود: «وَ أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَي بَعْض» اين درست که سنگ روي سنگ بند نميشود، ولي عاطفه سنگ را روي سنگ قرار ميدهد، آن وقت ميشود برج، ميشود خانه، ميشود سدّ. اين سدّ مستحکم روي آن ملات نرم است. فرمود حرفهاي ما اينطور است، آن وقت جامعه مستحکم ميشود.

ذات اقدس الهی هم براي نهاد خانواده از همين راه ما را تعليم داد، فرمود: ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ في‏ أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن‏[2] چون اين چنين است اگر کسي در اثر ناسازگاري احياني بين اعضاي خانواده بخواهد ديگري را از ارث محروم کند يا سهم او را به او کم بدهد، اين روايات دارد که اين کار را نکنيد. چندين روايت است که وصيت يا حيف است يا عدل. اين حيف در قبال عدل قرار گرفته است يعني اگر کسي در وصيت، سهم ورثه را رعايت کرده است اين عادلانه وصيت کرد، عادلانه با مسئله ارث برخورد کرد و اما اگر کسي حيف کرد، حيف و ميل که ميگويند «حاف» يعني مال مردم را خورد و جور کرد، يعني «ظَلَمَ».[3] «مَن عَدَلَ فهو کذا، من حاف فهو کذا». اين «حاف» يعني حيف کرد در قبال عدل است، مثل «جار».

يک وقت ميگوييم: «من عدل کذا، من جار کذا» يا «من عدل کذا، من ظلم کذا»، قسم سوم اينکه «من عدل کذا، من حاف کذا» اين «حاف» گاهي جاي «ظلم» قرار ميگيرد، گاهي جاي «جار» قرار ميگيرد. عدل و جور، عدل و ظلم، عدل و حيف. حيف و ميل، «حاف» يعني «ظلم». در روايات که آمده: «من عدل في الوصية»، حکمش کذا، «من حاف في الوصية» حکمش کذا، «حاف» يا سهم الإرث کسي را ندهد يا در هنگام وصيت بعضي را از ارث محروم بکند يا کمتر به او بدهد، اين خلاف شرع است. اين از نظر تکليفي خلاف شرع است و اما از نظر حکم وضعي نافذ نيست.

ممکن است کسي اين مطلب شرعي را نداند مطابق وصيتنامه برود در محکمه قانون و قانون بگويد که حق با اين وصيتنامه است که سهم الإرث را مشخص کرده است و اما او حق ندارد چنين کاري بکند، چون انسان تا زنده است در مال خود ميتواند تصرف کند ولي نسبت به بعد از موت، به اندازه ثلث می­تواند وصيت کند.

در باب وصيت هم گفتند آنچه خيلي مهم است آن وصيتهاي عهدي است که تمام شرفش را، تعهداتش را، عقايدش را، اخلاقياتش را، باورهايش را با خدا در ميان ميگذارد اما وصاياي مالي خيلي مهم نيست. فرمودند اگر کسي به ثلث وصيت کند، خيلي به بچههايش جفا کرده است! بهتر از ثلث، خمس است. نشد، ربع است. خيلي به بچههايتان آسيب نرسانيد. مسئله مالي خيلي مهم نيست، عمده آن تعهدات است.

 در مسائل مالي هر چه کمتر بهتر. مبادا کسي حق ورثه را کم بدهد درباره ارث دخالت بکند و بگويد که اين مقدار به او بدهيد اين مقدار کمتر به او بدهيد اين مقدار بيشتر بدهيد، نه! فرمود کاري به سهام ورثه نداشته باشيد. سهام ورثه «علي کتاب الله» است ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ في‏ أَوْلادِكُمْ. درباره ورثه شما سهم آنها را دست نزنيد، سهمي که مربوط خود شماست به نام ثلث هر چه کمتر بهتر اما آن وصيتهاي عهدي و آن تعهدات و اخلاقيات و ايمانيات را محکم بکنيد.

مرحوم محقق اين فرع را ذکر کرد. اين فرع يک سلسله اصول کلي دارد و به دنبال آن اقوال بزرگان و فقها هم هست، دو. در قبالش روايتي است که سندش از چند جهت گير دارد: يکي اينکه خود آن راوي اصلي که ميرسد او مجهول است؛ دوم اينکه معلّي در اين روايت است، اين معلّي معلوم نيست که معلّي بن عثمان است يا معلّي بن محمد که مشترک است، اين دو، اين دو تا اشکال از نظر سند است؛ مضمونش هم تقريباً مخالف با شريعت است، براي اينکه اين ميگويد فلان شخص از ورثه را از ارث محروم کرد. حالا اين پسرخوانده بود يا مشکل ديگري داشت يا آلودگي داشت، غرض اينکه اين مشکلات بود. بعضي از بزرگان مثل مرحوم شيخ[4]، مثل مرحوم صدوق[5] در خصوص اين مورد ظاهراً به اين روايت في الجمله عمل کردند لکن بسياري از بزرگان به اين روايت عمل نکردند.

اما اصل مسئله، مرحوم محقق فرمود: «و لو أوصى بإخراج بعض ولده من تركته» اگر وصيت کند که بعضي از فرزندان او از ترکه او سهمي نبرند. اين کاري به ثلث ندارد، اين دخالت در ارث است که وصيت نامشروع است. کسي وصيت بکند که از نظر سهم الإرث فلان کس را محروم کنيد يا کمتر بدهيد! اين حق را ندارد اصلاً. انسان تا زنده است ممکن است در مال خودش تصرف بکند و به بعضي اينقدر بدهد و به بعضي قدري کمتر يا بيشتر بدهد اما به لحاظ بعد الموت حق ندارد و اصلاً بيگانه است.

«لو أوصي بإخراج بعض ولده من ترکته» که ارث نبرد يا کمتر ارث ببرد «لم يصح» اصلاً چنين وصيتي مشروع نيست. حالا اگر   اينگونه وصيت کرد يا کتباً يا شفَهاً_ نه شِفاهاً! شفاهي درست نيست؛ يا شفاهاً يا شفهي. می گويند امتحان شفاهي   درست نيست؛ اين لفظ درست نيست _ اگر در وصيتنامه بگويد که فلان شخص را سهم الإرث ندهيد يا کمتر به او بدهيد اين مشروع نيست.

اگر اين کار را بکند حکم فقهياش چيست؟ آيا اين اصلاً باطل است يا توجيهي دارد؟ اقوال فقها در اين زمينه چيست؟ ميفرمايد: «فيه تردد» تردد بين چيست؟ بين اينکه چنين وصيتي باطل باشد «و بين إجرائه مجرى من أوصى بجميع ماله لمن عدا الولد» يک وقت است که اين وصيتي که شما ميگوييد وصيت کرد که فلان شخص را از ارث محروم کند اين کلاً کاغذ باطله است! برخي ميگويند نه، اين کاغذ باطله نيست، اين راه صحيح دارد و آن اين است که اگر وصيت بکند که همه مال مرا به اين دو نفر بدهيد و به آن يکي اصلاً ندهيد، اين ميشود وصيت، يک، صحيح است، دو؛ منتها چون مازاد بر ثلث است به امضاي ورثه برميگردد، کار مشروعي است.

 يک وقت است وصيت ميکند که هيچ سهمي براي فلان پسر قائل نباشيد، اين کاغذ باطله است و لغو است. بعضي ميخواهند بگويند کسي که يک پسر را محروم کرد اين کاغذ باطله نيست، اين راه صحيح دارد و آن اين است اگر وصيت بکند که همه مال مرا به اين دو نفر بدهيد اين کاغذ باطله نيست، چرا؟ براي اينکه اين وصيت نسبت به ثلث صحيح است، يک، مازاد بر ثلث به ورثه برميگردد، دو، به مقدار ثلث، ثلث کلاً مال اين دو نفر ورثه ميشود، بقيه که دو ثلث مانده، بين همه ورثه تقسيم ميشود آن يکي هم سهم ميبرد.

پس اگر دو تا برادر بودند يا سه برادر بودند، اين شخص بگويد همه مال من براي اين دو نفر است، آن سومي را محروم کند، اين کاغذ باطله نيست، چرا؟ براي اينکه اين وصيت مشروعي است، وصيتي است به ثلث. اگر خود ورثه هم حاضر بودند کلاً درست ميشود، اگر حاضر نبودند امضا بکنند نسبت به ثلث اين وصيت صحيح است، آن دو ثلث ديگر بين سه نفر تقسيم ميشود. پس آن دو نفر هم ثلث را گرفتند هم در دو ثلث سهيم بودند، اين يکي که خواست او را محروم بکند، اين يکي فقط در آن دو سوم سهم دارد. پس راه صحيح دارد. اين کاغذ باطله نيست.

«و فيه تردد» بين چه چيزي؟ بين اينکه اين کاغذ باطله باشد باطل باشد رسماً و «اجرائه مجري من أوصي بجميع ماله لمن عدا الولد» اگر کسي وصيت بکند که اين سه فرزندي که من دارم کل مال من براي اين دو فرزند است، اين وصيت مشروع است. کاغذ باطله نيست، چرا؟ براي اينکه اين وصيت نسبت به ثلث مشروع است. اين ثلث را به اين دو نفر ميدهند بقيه را «علي کتاب الله» بين اين سه نفر تقسيم ميکنند. پس سهم آن دو نفر خيلي بيشتر است و سهم اين يکي کمتر است.

پرسش: مصداق ظلم است يا نه؟

پاسخ: حالا اصلاً مشکل اين آقايان اين است که شما خواسته خودتان را بر وصيتنامه داريد تحميل ميکنيد. وصيتنامه اين نيست. وصيتنامه اين است که اين سومي ارث نبرد. اين اول و وسط و آخرش خلاف شرع است. بله اگر آنگونه وصيتنامه را تنظيم بکند درست است. وصيت بکند که جميع مال من براي اين دو نفر است اين منحل ميشود به ثلث و ثلثين، نسبت به ثلث صحيح است نسبت به ثلثين باطل است و بين هر سه نفر تقسيم ميشود. اگر همين را آن سومي اجازه هم بدهد باز هم صحيح است. آن يک مطلب است، يک مطلب را شما ميگوييد «علي خلاف کتاب الله» اين شخص ميگويد که اين سومي ارث نبرد، اين با صريح قرآن مخالف است، اين ارث است.

بنابراين چيزي که وصيتنامه است صريحاً خلاف شرع است، چيزي که شما ميگوييد اگر اينطوري بگويد و ميگفت بله، اگر اينطور ميگفت صحيح بود، نه اينکه شما اين خلاف شرع را بياوريد بر يک امر ديگر تطبيق بکنيد، لذا ميفرمايد که اين روايت مهجور است. گذشته از اينکه سندش دو تا اشکال دارد: يکي اينکه خود آن راوي اصلي مجهول است هم مجهول الإسم است هم مجهول العدالة و اشکال دومش اين است که يک معلّي در آن است معلوم نيست که اين معلّي بن عثمان است يا معلّي بن محمد، اين مشترک است بين ضعيف و ثقه.

«فيه تردد بين البطلان و بين اجرائه مجري من أوصي بجميع ماليه لمن عدا الولد» اگر کسي بگويد تمام مال مرا بين اين دو نفر تقسيم بکنيد به سومي اصلاً ندهيد! اين راه تصحيح دارد. «فتمضى» امضا ميشود اين وصيت «في الثلث» يعني يک سومش را به اين دو نفر ميدهند بقيه را بين اين سه نفر تقسيم ميکنند. اين شخص يک فرزند را محروم کرده است از بعضي از مال و طبق اين توجيه خلاف شرع هم نکرده است.

پرسش: اين يک سومي که به آن دو نفر داده می­شود به عنوان ثلث است يا به عنوان فريضه است؟

پاسخ: ثلث است، چون وصيت نسبت به ثلثش امضا ميشود.

پرسش: چون ثلث نافذ است از آن جهت است

پاسخ: بله   

پرسش: بالسويه تقسيم بشود يا اگر آنها مثلا دختر

پاسخ: آنها «علي کتاب الله» تقسيم ميشود.

پرسش: نه، خود همين ثلث. بين اين دو تا تقسيم بشود ...

پاسخ: ظاهرش تسويه است

«و يكون للمخرج نصيبه من الباقي بموجب الفريضة» فريضه يعني سهم الإرث. اين دو قول است. اولي معروف است دومي «قيل» است که مرحوم شيخ طوسي و صدوق به آن پرداختند.

مرحوم محقق ميفرمايد: «و الوجه الأول» طبق قاعده، بطلان است. «و فيه رواية بوجه آخر» که به وجه ديگر توجيه شده اما «مهجورة» اين روايت مهجور است براي اينکه غالب فقها به آن عمل نکردند براي اينکه راوي مجهول است اسماً و وصفاً و مشترک هم در آن هست.

اين روايت را حالا بايد ببينيم که کدام روايت است و رازش چيست و چه کساني به اين عمل کردند و چه کساني به اين عمل نکردند؟! در اين زمينه چند تا روايت است که درباره اصل وصيت که وصيت بايد مهربانانه باشد طوري باشد که اگر اختلافي در اعضاي خانواده است با موت آن پدر يا مادر، آن اختلاف حل بشود نه اينکه خودش زمينه اختلاف بشود. مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالي عليه) در کتاب وصيت جلد نوزده صفحه 264 باب پنج اين عناوين را شروع کرده است.

اولين روايت باب پنج که مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) از امام صادق(سلام الله عليه) «عَنْ أَبِيهِ ع» امام باقر(عليه السلام) نقل کرده است اين است که «قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ ع مَا أُبَالِي أَضْرَرْتُ بِوُلْدِي أَوْ سَرَقْتُهُمْ ذَلِكَ الْمَالَ» يعني اگر خداي ناکرده من در وصيت خلاف بکنم، اين ضرر رساندن به ورثه مثل سرقت است و خلاف شرع است.

اين روايت مرحوم صدوق را مرحوم شيخ هم نقل کرده است.

روايت دوم اين باب هم که مرحوم صدوق «بِإِسْنَادِهِ عَنِ السَّكُونِيِّ» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) از امام باقر(عليه السلام) نقل کرد اين است که «قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ ع مَنْ أَوْصَى وَ لَمْ يَحِفْ» «حاف يحيف» يعني «ظلم». «مَنْ أَوْصَى» و حيف و ميلي نکرد «وَ لَمْ يُضَارَّ كَانَ كَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فِي حَيَاتِهِ»[6] اگر وصيت بکند به ورثه آسيب نرساند، مثل اينکه در زمان حيات خودش اين مال را صدقه داده باشد. اين احسان است.

اين روايت را هم مرحوم کليني نقل کرد هم مرحوم شيخ. اصل اين روايت را مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) نقل کرد.

باب ششم يعني صفحه 265، آن باب اين است که وصيت را زيبا انجام بدهيد که خيلي وصيتها بودند که وصي خوب انتخاب کردند که نصيب کسي نميشود اينگونه از وصيتها! دارد که «مَنْ لَمْ يُحْسِنْ عِنْدَ الْمَوْتِ وَصِيَّتَهُ كَانَ نَقْصاً فِي مُرُوءَتِهِ وَ عَقْلِهِ» آن وقت دارد که رسول خدا به علي(سلام الله عليه) وصيت کرد و وجود مبارک حضرت امير امام حسن را، وجود مبارک امام حسن امام حسين را، وجود مبارک امام حسين امام سجاد را، وجود مبارک امام سجاد امام باقر را، اينها وصيتهايي است که پيدا نميشود!

روايت دوم اين باب را که آن را باز مرحوم صدوق نقل کرد وصيت پيامبر نسبت به حضرت امير اين است که «يَا عَلِيُّ أُوصِيكَ بِوَصِيَّةٍ فَاحْفَظْهَا فَلَا تَزَالُ‏ بِخَيْرٍ مَا حَفِظْتَ وَصِيَّتِي إِلَى أَنْ قَالَ يَا عَلِيُّ مَنْ لَمْ يُحْسِنْ وَصِيَّتَهُ عِنْدَ مَوْتِهِ كَانَ نَقْصاً فِي مُرُوءَتِهِ وَ لَمْ يَمْلِكِ الشَّفَاعَةَ»[7] کسي که نزديک مگر وصيت خوبي نکرد اين حق وصيت را انجام نداد، يک، و از شفاعت هم بهرهاي نميبرد، دو.  

در روايت سوم اين باب که مرحوم کليني نقل کرده است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) «فِي حَدِيثٍ قَالَ: إِنْ أُجِّلْتَ فِي عُمُرِكَ يَوْمَيْنِ فَاجْعَلْ أَحَدَهُمَا لِأَدَبِكَ لِتَسْتَعِينَ بِهِ عَلَى يَوْمِ مَوْتِكَ قِيلَ لَهُ وَ مَا تِلْكَ الِاسْتِعَانَةُ قَالَ تُحْسِنُ تَدْبِيرَ مَا تُخَلِّفُ وَ تُحْكِمُهُ»[8] فرمود اگر دو روز وقت داري، يک روز را صرف کن به اينکه وضع خانوادگي را چگونه تنظيم بکني. هم وصيت خوب بکني، هم اين نهاد خانواده را به مِهر و مهرباني و گرمي و صفا و وفا دعوت بکني. اساس خانواده روي محبت و اينهاست «إِنْ أُجِّلْتَ فِي عُمُرِكَ يَوْمَيْنِ» اگر دو روز مهلت داري، يک روز را براي اينکه اين ادب ديني را در مسئله خانواده رعايت بکني «لِتَسْتَعِينَ بِهِ عَلَى يَوْمِ مَوْتِكَ» به حضرت عرض شد که آن استعانت چيست؟ چه­گونه کمک ميکند؟ فرمود: «تُحْسِنُ تَدْبِيرَ مَا تُخَلِّفُ وَ تُحْكِمُهُ» آنچه که خَلَف تو هستند و آنچه که حکم ميکني بين اينها که محبت و صفاست از نظر اخلاقي، تنظيم حقوق شرعي است «علي کتاب الله» که هيچ مشکلي در خانواده پيش نيايد.

باب هفتم که باب استحباب صدقه است که اين کار خوبي است و آخر عمر بايد باشد.

اين باب هفتم خيلي اميدبخش است که رسول الله فرمود: «مَنْ خُتِمَ لَهُ بِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ ـ وَ مَنْ خُتِمَ لَهُ بِصِيَامِ يَوْمٍ دَخَلَ الْجَنَّةَ ـ وَ مَنْ خُتِمَ لَهُ بِصَدَقَةٍ يُرِيدُ بِهَا وَجْهَ اللَّهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ»[9] اينها تقريباً يعني تا آخرين لحظه اين خدمات عبادي و مالي انجام بشود.

باب هشتم «عَدَمِ جَوَازِ الْجَوْرِ فِي الْوَصِيَّةِ و الحَيفِ فيها بِتَجَاوُزِ الثُّلُثِ» ميخواهد وصيت کند حداکثر ثلث است. بهتر از ثلث اين است که کمتر باشد ربع باشد خمس باشد ولي از ثلث نگذرد. اگر از ثلث بگذرد حيف و ظلم کرد. اگر بيش از ثلث وصيت کرد بايد حتماً به عدل و معروف برگردد يعني به ثلث برگردد.

روايت اول را مرحوم شيخ طوسي «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع» امام باقر(سلام الله عليه) نقل کرد که «قَضَی أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي رَجُلٍ تُوُفِّيَ وَ أَوْصَی بِمَالِهِ كُلِّهِ أَوْ أَكْثَرِهِ فَقَالَ لَهُ الْوَصِيَّةُ تُرَدُّ إِلَی الْمَعْرُوفِ» کسي وصيت کرد و خيال کرد که کار خيري انجام داد! اگر کسي ميخواهد کار خير انجام بدهد در زمان حياتش بکند، چرا خلاف شرع ميخواهد بکند؟! فرمود نه، اين وصيت خلاف شرع است بايد به معروف برگردد «فَمَنْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ أَتَى فِي وَصِيَّتِهِ الْمُنْكَرَ وَ الْحَيْفَ» اگر در وصيتش کار حرام کرد، حيف يعني ظلم و جور. «حاف» يعني «ظلم و جار» در برابر «عدل» اين حيف کرد «فَإِنَّهَا» اين وصيت حائفه و ظالمه «تُرَدُّ إِلَى الْمَعْرُوفِ وَ يُتْرَكُ لِأَهْلِ الْمِيرَاثِ مِيرَاثُهُمْ»[10] چرا درباره ميراث؟ حق نداريد درباره آن وصيت کنيد.

اين روايت مرحوم شيخ طوسي را کليني هم نقل کرد مرحوم صدوق هم نقل کرد.

روايت دوم اين باب که مرحوم شيخ طوسي «بِإِسْنَادِهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ» از وجود مبارک امام صادق که او از امام باقر(سلام الله عليهما) نقل کرد اين است که «مَنْ عَدَلَ فِي وَصِيَّتِهِ كَانَ كَمَنْ تَصَدَّقَ بِهَا فِي حَيَاتِهِ» اگر کسي وصيت عادلانه کرده باشد، حدود وصيت را رعايت کرده باشد مثل آن است که در زمان حيات خودش اين کار را کرده باشد. چرا ميگوييم مثل اين است؟ براي اينکه انسان با دست خودش انجام بدهد بهتر از اين است که بگويد و وصيت بکند که بعد از من انجام بدهيد «وَ مَنْ جَارَ فِي وَصِيَّتِهِ» جور کرد ظلم کرد کسي را محروم کرد برای کسي زياد کرد برای کسي کم کرد، يک، و در ارث دخالت کرد، دو، اين «لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَنْهُ مُعْرِضٌ»[11] ذات اقدس الهي دو نگاه دارد، چون الله ﴿بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ بَصِيرٌ﴾[12] است الله   سميع است هر حرفي را ميشنود و همه چيز را ميبيند اين نگاه عمومي است.

چيزي نيست که خدا نبيند، صدايي نيست که خدا نشنود. اينکه ميگوييم ﴿إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ[13] يعني همه حرفها را ميشنود تا در «يوم القيامة» بررسي کند اما در مسئله دعاها در ذيل دعا دارد: «إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاء»[14] خدايا تو دعاها را گوش ميدهي! دو تا سميع داريم: يکي سمع فيزيکي است که بعضي با ابزار گوش ميدهند و ذات اقدس الهی بدون ابزار؛  اين سميع دوم به معناي اينکه حرف را عمل ميکند مثلاً ما ميگوييم اين بچه حرف ما را گوش ميدهد! اين معنايش اين نيست که فيزيکي گوش ميدهد. ميگوييم آن آقا حرفهاي ما را نميشنود فلان شخص حرف ما را ميشنود. اينکه در دعاها آمده «إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاء» به معني دوم است. او غيبت را هم ميشنود، ظلم و فحش را هم ميشنود! اين «إِنَّكَ» برهان مسئله است. تو به دعاها گوش ميدهي، دعا را عمل ميکني. وگرنه او غيبت را هم ميشنود فحش را هم ميشنود، دروغ را هم ميشنود، چون «بکل شيء سميع» است.

اما اينکه در ادعيه دارد که در ذيل دعا دارد که خدايا اين کار را بکن «إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاء»، يعني تو حرفها را گوش ميدهي. نگاه هم همينطور است او که ﴿بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ بَصِيرٌ﴾ است اما در آيات دارد که روز قيامت شد ﴿وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَة﴾، خدا يک عده را نگاه نميکند اين نگاه تشريفي است. ﴿وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِم يَوْمَ الْقِيامَة‏﴾[15] اين نگاه تشريفي است، وگرنه خدا با همه حرف ميزند همه را نگاه ميکند! غرض اين است که اين نگاههاي به معنا اجابت با نگاه فيزيکي و شنيدني و اينها دو باب است در دو بحث است.

اينجا دارد که اگر کسي اين کار را بکند «وَ مَنْ جَارَ فِي وَصِيَّتِهِ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَنْهُ مُعْرِضٌ» خدا او را نگاه نميکند. اين ﴿وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَة﴾ همين قضيه است وگرنه او ﴿بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ بَصِيرٌ﴾ است چطور ميشود خدا اين را نگاه نکند؟ خدا همه را نگاه ميکند به حساب و کتاب همه ميرسد.

پرسش: نظر رحمت نميکند!

پاسخ: بله، نظر رحمت است، عنايت است نظر ويژه است. تشريفي است ﴿وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِم‏ يَوْمَ الْقِيامَة﴾.

اين روايت دوم را که مرحوم صدوق نقل کرد، کليني هم نقل کرد.

روايت سوم با همين اسناد از وجود مبارک امام صادق و امام باقر(سلام الله عليهما) است که حضرت امير فرمود: «الْحَيْفُ فِي الْوَصِيَّةِ مِنَ الْكَبَائِرِ»[16] شما برخلاف آيه داريد عمل ميکنيد!

اين روايت سوم را هم مرحوم صدوق نقل کرد هم صاحب قرب الإسناد نقل کرد.

پرسش: اين وصيت شدني هم نيست شرعاً که بيش از يک سوم باشد يا منظور همان يک سوم است؟

پاسخ: خود وصيت کردن يک فعل است و کتابت است و عمل است و قول است وصيت کرد که اين کار را بکند، خلاف شرع کرده است مثل اينکه دروغ گفته است قانوني را تنظيم کرده است که فلان کار را بکنيد، خب فلان کار را بکنيد مثل اينکه کسي بگويد که نماز صبح سه رکعت است! اين خلاف شرع است لازم نيست که عمل بشود! عمل نميشود اما اين نظر دادن خلاف شرع است.

پرسش: فرموديد باطل است

پاسخ: حرام است تکليفاً باطل است وضعاً.

اين روايت سوم را که «الْحَيْفُ فِي الْوَصِيَّةِ مِنَ الْكَبَائِرِ»، اين را مرحوم صدوق هم نقل کرد در قرب الإسناد حميري هم نقل کرد.

روايت چهارم را که مرحوم طبرسي در مجمع البيان نقل کرد اين است که در حديث است که فرمود: «إِنَّ الضِّرَارَ فِي الْوَصِيَّةِ مِنَ الْكَبَائِرِ»[17] ضرار در وصيت از کبائر است. کسي را مثلاً محروم بکند، يک، و فلان کس ارث ببرد فلان کس ارث نبرد، دو.

در تفسير عياشي هم آمده که «السُّكْرُ مِنَ الْكَبَائِرِ وَ الْحَيْفُ فِي الْوَصِيَّةِ مِنَ الْكَبَائِرِ»[18] سُکر از کبائر است حيف در وصيت هم از کبائر است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. الکافي، ج2، ص186.

[2]. سوره نساء، آيه11.

[3]. لسان العرب، ج9، ص60.

[4]. تهذيب الاحکام، ج9، ص235.

[5]. من لايحضره الفقيه، ج4، ص219.

[6]. وسائل الشيعه، ج19، ص264.

[7]. وسائل الشيعه، ج19، ص265و266.

[8]. وسائل الشيعه، ج19، ص266.

[9]. وسائل الشيعه، ج19، ص266.

[10]. وسائل الشيعه، ج19، ص267.

[11]. وسائل الشيعه، ج19، ص267.

[12]. سوره ملک, آيه19.

[13]. سوره حج، آيه75.

[14]. الكافي، ج‏2، ص575.

[15]. سوره آل عمران، آيه77.

[16]. وسائل الشيعه، ج19، ص268.

[17]. وسائل الشيعه، ج19، ص268.

[18]. وسائل الشيعه، ج19، ص268.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق