أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
در پايان بحث وقف، مسئله سکني و رقبي و عمري گذشت، چه اينکه در پايان مسئله وقف، مسئله صدقه هم تا حدودي گذشت. گرچه کتاب صدقه همراه با کتاب هبه بحثهاي خاص خودشان را دارند ولي چون وقف، صدقه است و سکني و رقبي و عمري هم صدقه هستند، حکم صدقه هم گذشت که صدقه يک فرق جوهري با هبه و هديه و ساير عقود جايزه دارد. اين عقد لازم است، يک؛ امر عبادي هم است، دو و لزومش هم حکمي است نه حقي، سه. اينها خصوصياتي بود که گذشت.
بحثي درباره صدقه زن هست که صدقه زن اگر از مال مرد باشد بايد به اذن مرد باشد; اما يک طايفه از نصوص دارد که صدقه زن اگر از مال خودش هم باشد بايد به اذن مرد باشد.
امام(رضوان الله تعالي عليه) بيان لطيفی داشت که زمان و مکان در اجتهاد دخيل است. اين حرفي است که وقتي خوب توجيه بشود وزنش روشن ميشود. يک وقت است که زمان و مکان سهم بسزايي در موضوع دارند، اين مسلّم است که فرق ميکند؛ اگر کسي در تابستان يخ کسي را غصب بکند و در زمستان که يخ فراوان است به او بدهد، اين اداي مال نيست، براي اينکه آن وقت گران بود ارزش داشت اما در زمستان بيارزش است، اينجا ما بگوييم که زمان و مکان در اجتهاد دخيل است اين حرف تازهاي نيست، در اينجا اصلاً موضوع عوض ميشود، اينکه روشن است.
نصوصي که درباره صدقه زن هست دو طايفه است: يک طايفه اين است که زن اگر از مال خودش هم بخواهد صدقه بدهد حق ندارد مگر اينکه به اذن زوج باشد؛ از طايفه ديگر استفاده ميشود که زن در اموال خودش, مستقل است، ميتواند صدقه بدهد و نيازي هم به اذن زوج ندارد. چون اين دو طايفه نصوص هست، لذا اينها معارض هماند و برای رفع تعارض، در هيئت تصرف کردند يعنی آن طايفهاي که ميگويد اگر زن از مال خودش بخواهد صدقه بدهد مستقل است، آن را اصل قرار دادند و اين طايفهاي که ميگويد زن اگر بخواهد از مال خودش صدقه بدهد بايد به اذن زوج باشد، اين را حمل بر استحباب کردند؛ يعني اين دو طايفهاي که متعارضاند، رفع تعارضشان به تصرف در هيئت است؛ ظاهر آن جواز است ظاهر اين حرمت، اين حرمت را تبديل به کراهت کردند يا اين دستور را حمل بر استحباب کردند.
اين جمع متعارضين است «بالتصرف في الهيئة»؛ اما اين بيان لطيفي که امام داشتند که زمان و مکان در اجتهاد دخيل است اين است که اگر در عصري باشد که زن آن بلوغ فکري را ندارد، بله بايد با مشورت همسر صدقه بدهد و کمک بکند؛ اما وقتي زن رشد علمي و فکری پيدا کرد، اگر بخواهد از مال خودش به يک مؤسسه کمک بکند چه نيازي به اذن زوج دارد؟ اين تصرف در ماده، علميتر و اولی است نسبت به آن تصرف، آن تصرف در هيئت است و اين تصرف در ماده. اينجا فرمايش ايشان روشن ميشود که زمان و مکان در اجتهاد دخيل است.
اين روايت را قبلاً هم خوانديم، حالا يک مرتبه ديگر هم مرور بکنيم. در همان وسائل، جلد نوزدهم، باب هفدهم از کتاب وقوف و صدقات، صفحه 214 «بَابُ حُكْمِ صَدَقَةِ الْمَرْأَةِ وَ هِبَتِهَا بِغَيْرِ إِذْنِ زَوْجِهَا»؛ در اينجا نهي شده است که در مال خودش بدون اذن زوج، حق تصرف ندارد.
مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) نقل میکند «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قال» که حضرت فرمود: «لَيْسَ لِلْمَرْأَةِ مَعَ زَوْجِهَا أَمْرٌ فِي عِتْقٍ وَ لَا صَدَقَةٍ وَ لَا تَدْبِيرٍ وَ لَا هِبَةٍ وَ لَا نَذْرٍ فِي مَالِهَا إِلَّا بِإِذْنِ زَوْجِهَا»؛ حق ندارد در مال خودش اين تصرفات را بکند مگر اينکه زوجش اذن بدهد، «إِلَّا فِي حَجٍّ أَوْ زَكَاةٍ أَوْ بِرِّ وَالِدَيْهَا أَوْ صِلَةِ رَحِمِهَا»؛[1] يعنی آنجا که واجب است. در امور واجب، ديگر نيازي به اذن زوج نيست اما در امور مستحب، «إِلَّا بِإِذْنِ زَوْجِهَا» حق ندارد اين کار را بکند.
اين روايت مرحوم صدوق را مرحوم شيخ طوسي و همچنين مرحوم کليني(رضوان الله عليهم اجمعين) نقل کردند.
پرسش: در اين روايت اول اين مواردی که به عنوان وجوب ذکر شده مصداق هستند و انحصاری ندارند مثلاً بحث کفاره هم در اينجا قرار میگيرد
پاسخ: بله، معيار اين است که در مستحبات بايد به اذن زوج باشد در واجبات مستقل است.
روايت دوم اين باب که آن را هم مرحوم شيخ طوسي «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا» نقل کرد اين است: _که اين ارسالش هم ضرر ندارد_ «فِي الْمَرْأَةِ تَهَبُ مِنْ مَالِهَا شَيْئاً بِغَيْرِ إِذْنِ زَوْجِهَا قَالَ لَا»؛[2] نميتواند.
روايت «قُرْبِ الْإِسْنَادِ» هم که روايت سوم اين باب است اين است: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَمَّا يَحِلُّ لِلْمَرْأَة أَنْ تَصَدَّقَ مِنْ بَيْتِ زَوْجِهَا بِغَيْرِ إِذْنِهِ قَالَ الْمَأْدُومُ»؛[3] مثلاً يک مقدار خورشتي چيزي از ظهر مانده را ميخواهد صدقه بدهد لازم نيست از شوهرش اذن بگيرد.
پرسش: روايت قبلی از معصوم نبود از بعض اصحاب بود
پاسخ: بله آن مرسله است.
پرسش: ... معلوم نيست که معصوم کيست
پاسخ: «عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا فِي الْمَرْأَةِ»، خب ايشان که از شخص عادي نقل نميکند، روايت است، بخشي از آن مرسل است و بخشي از آن مقطوع است؛ ولي ايشان به عنوان روايت نقل ميکنند. اصلش را مشايخ ثلاث نقل کردند که آن روايت اول مهم است و اينها تأييد آن هستند.
مرحوم صاحب وسائل دارد که «أَقُولُ: وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَی الْجَوَازِ فِي الْأَطْعِمَةِ» يک؛ «وَ الْوَصَايَا» يعني در مال خودش بخواهد وصيت بکند عيب ندارد، دو؛ «وَ الْعِتْقِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ». خب بنابراين، اين دو طايفه ميشود: يک طايفه ميگويد جايز نيست و يک طايفه ميگويد جايز است، جمع بين متعارضين به تصرف در هيئت است؛ اينکه ميگويد جايز نيست يعني صدقه حرام است آنکه ميگويد جايز است يعني صدقه صحيح است، تصرف در هيئت ميکنيم، لذا «فَيُحْمَلُ الْمَنْعُ عَلَی اسْتِحْبَابِ الِاسْتِئْذَانِ». اين جمع بين دو طايفه روايت است «بالتصرف في الهيئة» اما اينکه فرمود: «يأتي»، درباره همين وصيت است و يا اينکه در باب اطعمه و اشربه آمده است که آيا غذاهاي مانده را زن ميتواند بدون اذن زوج، صدقه بدهد و مانند اينها.
«فتحصل أن هاهنا روايتَين»: يک روايت دارد جايز نيست يک روايت دارد که جايز است، اين بزرگواران بين اين دو طايفه روايت، «بالتصرف في الهيئة» جمع کردند يعني اينکه گفت جايز نيست، به اين معناست که مثلاً بدون اذن زوج مکروه است يا مستحب است که از زوج اذن بگيرد؛ اما اينکه امام فرمودند زمان و مکان در اجتهاد دخيل است، اين باعث تصرف در ماده است يعني در عصري که زنها هوشمند هستند و خودشان حقوق دارند، اين زمان و اين مکاني که زن رشدي پيدا کرده و مثل شوهرش شده و حقوقبگير است و خودش کارمند است و ميشناسد که فقرا چه کساني هستند، نيازي به اذن زوج ندارد.
اين معناي دخالت زمان و مکان در اجتهاد است نه اينکه حمل بر استحباب بکنيم، اين وجهي ندارد. خود اين روايت را هم شما يک مرتبه ديگر ملاحظه بفرماييد ميفهميد اين جمع، وجهي ندارد! اين مال خودش است حالا يا از ارث به او رسيده يا حقوق خودش است کار کرده مال به دست آورده است. در آن روايت فرمود: «لَيْسَ لِلْمَرْأَةِ مَعَ زَوْجِهَا أَمْرٌ فِي عِتْقٍ وَ لَا صَدَقَةٍ وَ لَا تَدْبِيرٍ وَ لَا هِبَةٍ وَ لَا نَذْرٍ فِي مَالِهَا إِلَّا بِإِذْنِ زَوْجِهَا»؛ اين عصر، تحمل اين حرف را ندارد.
پرسش: ... اين تدبير به چه معناست؟
پاسخ: «أنت حرّ دبر وفاتي»
پرسش: اگر نذر کرده باشد آن نذر واجب میشود
پاسخ: نميتواند بدون اذن زوج نذر بکند. اين مال آن عصري است که مثلاً رشد علمي ندارد، رشد فکري ندارد؛ اما وقتي که رشد علمي پيدا کرد مثل خود زوج شد يا بهتر از او شد، نيازي به اذن او ندارد. اين معناي دخالت زمان و مکان در اجتهاد است نه اينکه دخيل بودن زمان و مکان در اجتهاد، مصداقش جريان يخ زمستان و تابستان و امثال آن باشد! خب آن معلوم است و ديگر گفتن ندارد.
پرسش: تصرف در ماده معنايش اين است که ...
پاسخ: يعني مورد و مصداق؛ اين هيئتي که ميگويد جايز نيست را حمل بر کراهت بکنيم؛ يا اينکه میگويد اين کار را بايد بکند، بر استحباب حمل بکنيم، اين تصرف در هيئت است. تصرف در ماده، تصرف در زن و مرد است که کدام زن و کدام مرد و کدام روزگار؛ منع را حمل بکنيم به صورتي که او قدرت تدبير ندارد و جواز را حمل بکنيم بر عصري که او قدرت تدبير دارد و عالم است و مانند آن.
پرسش: نذر خصوصيتی دارد، در فتاوا نذر را قيد میکنند
پاسخ: يکي از موارد ابتلاي خانوادگي است. اين در کلام امام نيست در کلام سائل هست و محل ابتلاي اينهاست، اينها نذر ميکنند صدقه ميدهند تدبير دارند يعني ميگويند «أنت حر دبر وفاتي» عتق دارند اينها صدقات خيريه است.
پرسش: ... خيلی اساسی است
پاسخ: نه، آن کسي که مجتهد است ميداند که کار چگونه است، چه زمانی تصرف در ماده است و چه زمانی تصرف در هيئت است.
پرسش: اين فرمايش شما برمیگردد به اينکه مجتهد باشد ولی اگر ما يک ضابطه داشته باشيم ...
پاسخ: ضابطهاش اين است که به لفظ ظهور ميدهد. الآن وقتي که اين لفظ را در اين فضا القاء کنيد هرگز به ذهن افراد نميآيد که زني که مثل مرد کارمند است استاد دانشگاه است، از مال خودش و حقوق خودش بخواهد صدقه بدهد نياز به اذن شوهرش داشته باشد!
پرسش: چه چيزی به لفظ ظهور میدهد که اينکار را نکن
پاسخ: اينکه تعبد نيست، اين لفظ در اين روزگار اين معنا را ميفهماند. آن طوري که اين آقايان سابقاً حمل ميکردند و تصرف در هيئت ميکردند که اين مستحب است، وجهي ندارد که مستحب باشد! براي او يک تعبد محض ميشود، تعبد محضی که هيچ راه عقلي ندارد؛ اما وقتي اين طور بشود، تعبدي است که راه عقلي دارد و عقل هم اين را ميپذيرد و جامعه هم اين را ميپذيرد که وقتی که در ادراکاتش مستقل باشد، مال خودش باشد، اذن شوهر لازم نيست، چون مال خودش است حقوق خودش است ميتواند صدقه بدهد؛ اما آن روزگاري که زنها به آن صورت بودند، بله.
پرسش: در بحث سفر هم میشود اين را تعميم بدهيم
پاسخ: بله در خروج از منزل.
پرسش: الآن با قوانين سازگاری ندارد، مسافرت به يک کشور ديگر
پاسخ: کشور ديگري برود را هنوز عرف نميپذيرد اما خروج از منزل، مثلاً ميخواهد در فلان مؤسسه شرکت بکند، عضو فلان مؤسسه است، مزاحم حقوق شوهرش هم نيست نياز به اذن شوهرش ندارد
مطلب ديگري که در خاتمه بحث اوقاف است اين است که چيزي را مرحوم آقاي محمد جواد مغنيه نوشته به عنوان «من طرائف الوقف»؛ ايشان کتابي نوشته به عنوان «الفقه علي المذاهب الخمسه»، اين در پايان جلد دومش است فرمود: «ما کان في نيتی ان اسجل هنا شيئا يتصل بالوقف بعد ان أنهيت الحديث عنه و عن اقوال المذاهب فيه» لکن در بعضي از چيزها انسان بايد پرده را کنار بزند و وقفنامههايي که در مصر بود و در عهد مماليک و عثمانيهاي گذشته بود را الآن ما بازگو میکنيم.
دارد که جريده بيروت و جريده اخبار مصر در 7/7/1964 به من رسيد، «فتركت القلم و تصفحت الجريدتين» اين دو جريده را، اين دو مجله را خوب بررسي کردم، يکي مربوط به زمان عثمانيها بود که مقتدر بودند يکي هم برای مصريهاي قديم بود که وقفنامههايشان چيست، موقوفههايشان چيست، چگونه وقف کردند، من ديدم که در جريده خبر آمده است که در مديريت اوقاف مصر، غرفهاي از حديد است، يک اتاق کوچک آهني است که صدها سال گذشته است و باز نميشود، مگر اينکه کساني که اسرار مملکت در دستشان است اين را باز کنند: «مضي عليها مئات سنين و هي مقفلة»؛ انباري آهني است، اتاق کوچکي آهني است که صدها سال است که در آن بسته است «و شاءت المديرية ان تفتحها» خواست اين را باز کند «و تطلع علي ما في داخلها و ما ان فتحت ابواب الغرفه حتي رؤيت»؛ حالا يک وقت مدير اين مؤسسه صلاح ديد که اين در را باز کند و اين پروندهها را تجديدنظري بکنند و مطالعه بکنند ببينند که داخلش چيست.
«حتي رؤيت آلاف الحجج و الوثائق مکدسة»؛ صدها سند بسته و مُهر شده آنجا هست، «تعلوها الاتربة» خاک و تراب رويش را گرفته است، چون صدها سال اين باز نشده است. اينها وقتي باز کردند «رأوا العجائب و الغرائب ٣٠٠ حجة کتبت بماء الذهب»؛ سيصد ورقه و سند با آب طلا نوشته شده است «و حجة يرجع تاريخها إلى ألف سنة» بعضي از اسناد هستند که تاريخش به هزار سال قبل ميرسد.«و قد احسست بمتعة و طرافة في قرائتها»؛ من احساس کردم که بروم بعضي از اينها را ميخوانم ببينم خطّش چيست مطلبش چيست چه کسي نوشته مضمونش چيست، اينکه با آب طلا نوشتند چه است، اين چه مطلب مهمي است «إما لأنها کذلک في واقعها» حالا يا اين طور بود، بالاخره تا حالا به دست ما نرسيده بود «و إما لأني کنت غارقا في التنقيب و التفکير» من اصرار داشتم اينها را ببينم براي اينکه کار من اين بود جريده خواندن بود، بالاخره شوقي داشتم که ببينم اينکه مال هزار سال قبل است چيست، اين چيزی که با آب طلا نوشته شده چيست.
«الي قمة الرأس» حالا من گوشهاي از اين وقفنامهها را براي شما ميخوانم که چيست: «و اليک طرفا من هذه المحتويات عساک ان تشعر بالمتعة كما شعرت»؛ تا بفهميد که طرز فکرشان و تاريخ فکرشان چگونه است. نوشته بود که يک: «عقار وقف علي علف البغلة»؛ مؤسسهاي است يا خانهاي است يا ساختماني که اين وقف شده برای علف آن بغله _مثل اينکه الآن ميگويند بنزين ماشين باشد_ «علف البغلة التي كان يرکبها شيخ الأزهر فی ذلک الوقت».
ديگر اينکه: «فلانة وقفت» فلان خانم «ثلاثة آلاف فدان علی العلماء بشرط أن يكونوا علی مذهب أبي حنيفة» اين دو. سوم: «الباشا فلان وقف عشرة آلاف فِدان علی وضع سعف النخل و الريحان علی مقابر أسرته»؛ فلان مقدار وقف کرده که درآمدش را بگيرند گل بگيرند بر قبر پدرشان بگذارند. اُسره يعني خانواده؛ اين وقف قبر خانواده اين آقاست. «و رجل وقف اسهما من ثروته علی الزملاني، أي ساقي المياه في الجامع»؛ قبلاً آب به اين صورت نبود، نذر کرد هر کسي در اين مجلسهاي فاتحه يا مانند آن آب ميگرداند که ساقي اينها بود، فلان مبلغ وقف براي اينها باشد. «و سيدة وقفت علی حبال الدلاء التي يستقی بها في المسجد»؛ از چاه که آب ميگرفتند، بعضي براي آن ظرف وقف ميکردند، بعضي براي حبل و ريسمان وقف ميکردند که مثلاً فلان مبلغ پول وقف شد تا طنابهايي که براي کشيدن آب است بگيرند.
و وقفي بود «علی الجبب و القفاطين للشيوخ» براي شيوخ; چپق و اينها. «و وقف لاطلاق البخور في حلقات الدرس»؛ مثل اينکه قبلاً اسپند دود ميکردند، اين وقف کرد اينجا عطر بخور را دود کنند. بعد دارد که «و أذكر أني قرأت فيما مضی عن وقف في سورية يشتري بريعه صحون بدل الصحون التي تكسرها الخادمات»؛ اگر ظرفي چيزي شکسته، اينها ظرف سالم بگيرند بدهند «كي يسلمن من غضب مخدوماتهن»؛ تا آن مخدومها و آن خانمها عصباني نشوند و به اين کارگرها بد نگويند. بالاخره اينها شستشو ميکنند ظرف از دستشان ميافتد گاهي ميشکند، براي اينکه آنها عصباني نشوند و کاري با اينها نکنند اين وقف را گذاشتند. حالا اينها وقفنامههايي است که با آب طلا نوشتند! اين يکي. «و سمعت ان في حمص وقفا» اين مکافات دارد اين منشأ فتنه است «علی من يری هلال رمضان ليلة العيد» حالا چه کساني ديدند چه فتنهها که به پا شد! براي اينکه به اين موقوفه برسد و پول را بگيرد ميرفت شهادت ميداد که من ديدم، آن وقت چه مکافاتي شد! «و سمعت ان في حمص وقفا علی من يری هلال رمضان ليلة العيد، و من أجل هذا تكثر دعاوي رؤيته هناك»؛ خيليها گفتند ما ديديم. «و يوجد في بعض قری جبل عامل وقف علی أكفان الموتی و إذا دلت هذه الأوقاف علی شيء فإنها تدل علی نوع التفكير في ذاك العهد و حياة المجتمع الذي كان يعيش فيه الواقفون و عاداته و ان كثيرا من الناس إذا ماتوا لم يجد ذووهم ما يكفنونهم به»؛[4] خيلیها هستند که کفن مردهها را ندارند يک عده وقف میکنند که مثلاً بخور بگيريد و اسپند دود کنيد و فلان کنيد! عمده آن وقفنامهاي است که براي ديدن هلال رمضان شده که چه فتنهها از اينجا برميخيزد!
پرسش: برای عيد فطر نيست برای هلال ماه رمضان است ...
پاسخ: نه «ليلة العيد» است، شب عيد فطر است که همان عيد رمضان است در حقيقت.
ايشان ميگويد بعضي از وقفنامهها هزار سال از آن گذشته و درب آهني هم بود قفل هم بود بعضي از اينها را با آب طلا نوشتهاند. بعد ميگويد فکرشان همين بود.
آن وقت اينکه آدم بگويد زمان و مکان در اجتهاد دخيل است، خب وقتي تفکر فرق بکند رشد عقلي فرق بکند زمان و مکان قطعاً دخيل است.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. وسائل الشيعه، ج19، ص214.
[2]. وسائل الشيعه، ج19، ص214.
[3]. وسائل الشيعه، ج19، ص214 و 215.
[4]. الفقه علي المذاهب الخمسه, 2, ص625 و 626.