جلسه درس اخلاق: آیت الله العظمی جوادی آملی؛ شرح حکمت 115
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
بيانات نورانی اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) مثل قرآن کريم به چند بخش قابل تقسيم است. قرآن کريم سورههاي طولاني دارد و سورههاي کوتاه، سخنان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هم گاهي خطبههاي خيلي بلند است گاهي کلمات کوتاه.
مطلب دوم اين است که در قرآن کريم سورههايي که قبل از مسئله تشکيل حکومت و هجرت حضرت به مدينه و تعيين نظام حکومتی، نازل شده، مضمون آن سورههاي مکي، معارف توحيدي و وحي و نبوت و معاد و اعتقادي است، البته گاهي هم مسائل اخلاقي و فقهي را مطرح ميکنند؛ اما سورههايي که در مدينه بعد از استقرار حکومت نازل شد، بخش مهمش مربوط به فروعات دين است و احکام نماز و روزه و امثال ذلک است.
سخنان نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه هم بشرح ايضاً. قبل از مسئله تصدي حکومت، بيانات نوراني آن حضرت درباره معارف کلي و امثال اينهاست، گاهي هم درباره مسائل اجتماعي و اينها سخناني دارد؛ ولي بعد از استقرار حکومت، نامههاي حضرت دستورهاي حضرت بخشنامههاي حضرت، بعد از اينکه در خطوط اوليه، اصول دين را ذکر ميکنند، مربوط به کشورداري و اخلاق اجتماعي و اخلاق فردي و امثال ذلک است. اين يک مطلب که مربوط به نهج البلاغهشناسي است.
مطلب ديگري که مربوط به نهج البلاغهشناسي است اين است که بيانات نوراني آن حضرت گاهي خطبه است گاهي نامه است گاهي خطابه است گاهي دعاست و گاهي وصيتها و امثال ذلک است که منسجم است؛ اما گاهي کلمات پراکندهاي را سيد رضي(رضوان الله تعالي عليه) نقل ميکند که اين کلمات پراکنده معلوم نيست مستقل است يا جزء خطبه است يا جزء نامه است يا جزء وصيتهاست يا جزء ادعيه است يا جزء سفارشهاي ديگر است. تفسير خطبهها آسان است تفسير نامهها آسان است تفسير ادعيه آسان است و مانند آن، زيرا يک مفسر وقتي سرمايه اصلي در دست اوست، تبيين مفاد آن مطلب دشوار نيست. سرمايه اصلي يک مفسر، دو عامل است: «السباق» و «السياق». سباق همان است که در اصول ميگوييم تبادر. وقتي مطلبي از لفظ به ذهن منسبق ميشود که از آن به تبادر نام ميبريم اين را سباق ميگويند. سياق، کمک گرفتن از صدر و ذيل آن نامه يا خطبه يا خطابه و مانند آن است. اين دو عامل مهم وقتي در دست يک مفسر باشد، تفسير خطبهها يا نامهها يا ادعيه دشوار نيست، البته آن صعوبت علمي نهجالبلاغه همچنان سرجايش محفوظ است؛ اما وقتي جزء کلمات قصار شد، اين معلوم نيست که جزء خطبه است معلوم نيست که جزء خطابه است معلوم نيست که جزء وصيتهاي حضرت است معلوم نيست که جزء ادعيه حضرت است معلوم نيست که جزء محاورات حضرت است!
تفصيل و تبيين اين گونه از کلمات حکيمانه آسان نيست، براي اينکه اگر صدر و ذيلي دارد در دسترس نيست؛ اما اگر جايي معلوم بشود که اين کلمه را حضرت در جواب سؤال سائلي فرمودند که آن سؤال هم بايد البته معلوم باشد، کلمه جدايي در کنارش نيست، تبيين آن آسان است.
از نظر بحثهايي که در طي سالها بود ما به کلمات حکيمانه که به عنوان کلمات قصار حضرت مطرح است رسيديم. به کلمه صد و شانزدهم رسيديم؛ آن کلمه طبيه که به عنوان صد و شانزدهمين کلمه است اين است: «وَ قَالَ ع كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ وَ مَا ابْتَلَی اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه». اين کلمه تکرار هم شده است؛ يعني در بخشهاي ديگر همين کلمه آمده است. در مجموعه ديگري که از وجود مبارک حضرت نقل شده است در آن مجموعهاي که به کميل زياد نخعي فرمايشاتی را دارند، بالصراحه حضرت همين سه جمله را آنجا هم دارند؛
يعني کلمه 260 را که ملاحظه بفرماييد، همان 116 است. «وَ قَالَ ع كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ [بِالسِّتْرِ] عَلَيْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ وَ مَا ابْتَلَی اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه». حالا چطور شد که سيد رضي اين را دو بار تکرار کرد، وقتي به آن جمله رسيديم رازش مکشوف ميشود.
اين جمله نوراني «كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ»، شرح دو آيه از آيات قرآن کريم است. ذات اقدس الهي در قرآن ميفرمايد شما هميشه اهل محاسبه باشيد؛ قبل از اينکه ديگران شما را در محکمه به حساب بکشند خودتان اهل محاسبه باشيد؛ حالا يا بعد از نماز است يا فرصتهاي ديگر است. فرمود: «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»،[1] به ما هم فرمودند هيچ دشمني بدتر از هوس نيست؛ اين بيان نوراني حضرت است که فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»؛[2] اين شيطان که هوا ابزار اوست تمام راز و رمز خيانتها و خدعهها را آشناست که چگونه حق را باطل نشان بدهد و باطل را حق نشان بدهد. از راهي وارد ميشود که انسان را ميبيند و انسان او را نميبيند، ابزار کار هم در دست اوست، سوابق طولاني هم در اين راه دارد و آدم(سلام الله عليه) را هم از بهشت بيرون کرد و سوگند هم ياد کرد که انسان را گمراه بکند، البته از راه درون که هوس هست، لذا محاسبه هوس و خواستههاي هوس و خواستههاي بيرون و خواستههاي درون، وظيفه هر روزه ماست.
اين بيان نورانی که حضرت امير فرمود: «كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ»، اين واژه «مستدرج» از دو جهت تدريج را به همراه دارد: يکي اينکه خود ماده تدرّج، تدريج بودن را به همراه دارد و يکی هم هيأت استفعالي که دارد يعنی استدرج هم يعنی به تدريج، تدريج را اعمال کرده است. فرمود نعمتهاي فراواني به انسان ميرسد، در کنار اين نعمتهاي فراوان، احترامهاي زيادي هم انسان ميبيند ولي غافلانه آن نِعَم را صرف ميکند، يک؛ غافلانه اين بزرگداشتها و احترامهاي جامعه را تحويل ميگيرد، دو؛ دفعتاً ميافتد، سه.
اين کلمه 116 است؛ فرمود: «كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ»؛ نفرمود مُدرَج يا مدروج؛ هم ماده تدريج را ميرساند هم هيأت استفعالي «كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ» ذات اقدس الهي نعمتهاي فراواني به او داد، جامعه که ابزار کار خداي سبحان هستند بندگان خدايند مأموران الهياند آنها خدماتي به او ارائه کردند. اين هم از نظر زندگي مرفّه است هم در جامعه محترم است اما آن رفاه زندگي را به حساب استحقاق خودش ميآورد و اين حرمت اجتماعي را هم به حساب لياقت خودش ميآورد، دفعتاً سقوط ميکند.
فرمود: «كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ»؛ اگر ذات اقدس الهي نسبت به کسي احسان کرد، او خودش را نبازد، اگر جامعه به کسي احترام کرد، او خودش را نبازد، اين ميخواهد امتحان بکند. «كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ»؛ خيلي از لغزشهاي زباني و غير زباني را انسان مبتلا ميشود و ذات اقدس الهي ستّار است، او ستّار العيوب است.
فرشتگاني که مواظب ما هستند، کاملاً مينگارند و مينويسند: ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْه رَقيبٌ عَتيدٌ﴾[3] نه يعني يکي رقيب است و ديگري عتيد است! آن که در شانه راست است ﴿رَقيبٌ عَتيدٌ﴾ که حسنات را مينويسد و آن که در شانه چپ است ﴿رَقيبٌ عَتيدٌ﴾ يعني يک مراقب مستعد و آماده است. رقيب را رقيب ميگويند براي اينکه رقبه ميکشد گردن ميکشد، مراقب را مراقب گفتند براي اينکه اين رقبه ميکشد؛ سرکشي کردن هم همين است.
فرمود دو تا فرشته، يکي در طرف راست است که ﴿رَقيبٌ عَتيدٌ﴾ هر دو صفت اين يکي است و يکي هم در طرف چپ نشسته است که او هم ﴿رَقيبٌ عَتيدٌ﴾ نه يکي رقيب است و ديگري عتيد. ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ﴾ چه حَسن چه سيء ﴿إِلاَّ لَدَيْه رَقيبٌ عَتيدٌ﴾ اين رقيب مستعدّ آماده اين سرکش مستعدّ آماده مينويسد آن يکي هم مينويسد.
فرمود اينها مينويسند اما حق گفتند ندارند فقط ستّار هستند. «وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ»؛ او شهرتي در جامعه دارد محترم است از او به نيکي نام ميبرند ولي اين فتنه است، اين مفتون اين فتنه را تشخيص نميدهد چون اهل محاسبه نيست. بعد فرمود: «وَ مَا ابْتَلَی اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه»؛ خدا کسي را ابتلا نکرد به مثل املاء؛ املاء يعني مهلت دادن. يک وقت است که کسي غفلتي دارد خدا فوراً او را متنبّه ميکند اين به هوش ميآيد يا توبه ميکند يا ترک ميکند و مانند آن؛ يک وقت است که اين هم شهرت اجتماعي دارد هم بهره مادي دارد هم موقعيت سياسي اجتماعي پيدا ميکند، در چند سال به همين روال ميگذراند، دفعتاً اين را ميگيرد؛ اما دفعتاً که ميگيرد به تدريج از قضا و قدر الهي ميآيد ولي او باخبر نيست. چون به تدريج از راه دور میآيد و او باخبر نيست، دفعتاً گرفتار خواهد شد، لذا فرمود: «وَ مَا ابْتَلَی اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه»، اينکه در قرآن تعبير به املاء دارد يعني مهلت ميدهيم، ما مهلت ميدهيم ببينيم اين در اين آزمونها چه ميکند.
حالا برويم به سراغ آياتي که اين جملههاي نوراني تفسير آن آيات است. مسئله استدراج هم در سوره مبارکه «اعراف» آمده است هم در سوره مبارکه «قلم». در آيه 182 سوره مبارکه «اعراف» به اين صورت آمده است که ﴿وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَ نَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُون﴾؛ ذات اقدس الهي وقتي بخواهد بگيرد دفعتاً نميگيرد که شخص بفهمد، تدريجاً ميگيرد که نفهمد و از راهي ميگيرد که نفهمد که تا جبران بکند. ﴿سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُون﴾ اين در سوره مبارکه «اعراف» است.
در سوره مبارکه «ن» هم همين مسئله استدراج آمده به اين صورت آيه 44 سوره مبارکه «قلم»: ﴿فَذَرْني وَ مَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَديثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُون﴾؛ يعني شما شفاعت نکنيد دخالت نکنيد چون ما به اندازه کافي اتمام حجت کرديم مهلت داديم، نعمت داديم مهلت داديم شهرت پيدا کرد اجتماع او را احترام کرد و مانند آن؛ اما او به هيچ وجه بيدار نشد و ما نه تنها تدريجاً بلکه استدراجاً نه تنها آرام آرام بلکه مخفيانه _ دو عامل هم عامل مادي هم عامل هيأت_ که او متوجه نشود تا دفعتاً اين را بگيريم. ﴿سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُون﴾؛ وقتي که نميداند، راه براي درمان ندارد.
اينکه در آيات ديگر دارد که ﴿لا يعذب عذابه احد﴾[4]، براي اينکه تمام راهها را ميبندد. اگر او بخواهد لطف کند از راهي لطف ميکند که کسي نميتواند ببندد و اگر بخواهد ببندد از راه میبندد که کسي نميتواند باز کند. اين دو آيهاي که يکي در سوره «اعراف» است يکي در سوره مبارکه «ن»، با بيان نوراني حضرت امير شرح ميشود. حضرت در خيلي از موارد است که تصريح ميکند به اينکه آن آيه معنايش اين است؛ يک وقت است که در صدد شرح آيات است. اگر ما اين تطبيق بين قرآن و نهجالبلاغه را درست رعايت کنيم ميبينيم در بسياري از موارد کلمات نوراني آن حضرت شرح آيات است، لذا همتاي قرآن کريم از اين جهت که مفسر آن است و کلام آن حضرت دون کلام خالق و فوق کلام مخلوق است بيان ميشود.
بعد از ضلع سهگانه اين حديث فرمود خطر گرچه هر جا باشد زيانبار است لکن املاء و مهلتدادن، يک خطر خطير کمنظيري است. در همين سه جمله که فرمود: «كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ» هر چه او بيراهه رفته است ما احسان کرديم ولی به هوش نيامده است «وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ» ما عيبش را پوشانديم آن خوبياش را مردم ديدند و ثناگوي او شدند ولي او فريب خورد «وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ» اين فتنه است ولي او متوجه نميشود، بعد از بيان اين عناصر سهگانه فرمود: «وَ مَا ابْتَلَی اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه»؛ خدا هيچ کسي را به مثل مهلت دادن مبتلا نکرد، چون اگر مهلت تمام شده باشد، بعد انسان غرق بلا است و هيچ راهي هم ندارد اما اگر در بين راه باشد، بالاخره يک راههايي هست توسلي هست دعايي هست حالتي هست که انسان بتواند ناله کند.
خدا غريق رحمت کند مرحوم مجلسي(رضوان الله تعالي عليه) را فرمود اين خدايي که فرمود: ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾[5] ، روح را چگونه به ما داد؟ مگر روح اول به پا داد و بعد کمکم به مغز داد يا روح را به ما داد؟ اما در هنگام گرفتن که اين طور نميگيرد _خدا غريق رحمت کند مرحوم مجلسي را!_ همه ما ميدانيم کسي که ميميرد اول پايش سرد ميشود، اين خداست! اول پا ميميرد يعنی زبان هست، فکر هست، تا انسان بگويد «يا الله»! اين حرف مرحوم مجلسي است.
اين پا کمکم سرد ميشود تا ساق، تا ساق مرده است اما زبان باز است فکر باز است قلب باز است، ميآيد تا سينه ولي زبان باز است فکر باز است. خدا از انسان نيممرده هم «يا الله» را قبول ميکند؛ اين خداست! فرمود: ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾ مگر روح را از پا ميدمند؟ به کل بدن تعلق ميگيرد؛ اما در مرگ اينطور نيست. اين خداست که انسان نيممرده هم بگويد «يا الله» بياثر نيست، حالا يا نجات کل است يا تخفيف است؛ تا توبه چه توبهاي باشد!
فرمود اين املا گرفتارتان نکند؛ مدام مهلت، مدام مهلت، مدام مهلت! «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»، آن وقت هم جامعه راحت است هم کشور راحت است هم دولت راحت است هم ملت راحت است هم مردم بينالملل گرفتار جنگ سوم و چهارم نيستند و راحت هستند. الآن مشکل اساسي جامعه بشري اين است که اصلاً غافل محض است، هيچ به اين فکر نيست که مرگ چيست! آيا من که ميميرم مثل درختي هستم که خشک ميشود و هيزم ميشود يا مثل پرندهاي که از قفس پرواز ميکند؟ اصلاً اين حرفها براي مردم جامعه امروز مطرح نيست، وگرنه نه جنگ جهاني دوم و سوم داريم نه جنگهاي نيابتي داريم نه تحريم داريم نه اين طور تجاوز به کشورهاي ديگر داريم.
هيچ يعني هيچ! اصلاً به اين فکر نيستند که بعد چه میشود، آيا من که ميميرم مثل درختي است که هيزم ميشود يا ميميرم مثل پرندهاي است که از قفس آزاد ميشود يا راههاي ديگري دارد؟ اينکه فرمود: ﴿هم غافلون﴾[6] اين است؛ املا اين است. اين است که گفتند: «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»؛ فرمود مبادا گرفتار استدراج بشويد. آن وقت خودتان هميشه به استقبال مرگ ميرويد چون به مراتب آن دنيا بهتر از اين دنياست.
غرض اين است که فهميدن کلمات نوراني حضرت به اين دو عامل وابسته است: «السباق» و «السياق». اگر جايي جداي از کلمات ديگر بود، اين سباق و سياق را خودش دارد. اين کتاب شريف تمام نهج البلاغه که الآن _به لطف الهي_ در جامعه مطرح شد، اين يک تفسير بسيار خوب از قرآن کريم است. خيلی از دعاهاست _بالاخره سرمايه همه اينها قرآن است_ به منزله تفسير آيه محسوب ميشود، خيلي از جملههاست که به منزله شرح آيه محسوب ميشود، خيلي از جملههاست که به منزله شأن نزول آيه محسوب ميشود. اين کتاب نوراني را يک دور حتماً مطالعه کنيد و کنارش يادداشت بگيريد، تا موقع تفسير از آن بهره کامل ببريد. خدا غريق رحمت کند سيد رضي(رضوان الله تعالي عليه) را! او با امکانات محدودي که داشت همين مقدار را در اختيار ما قرار داده است؛ اما اين کتابي که اخيراً به عنوان تمام نهج البلاغه چاپ شده خيلي فرق ميکند؛ خيلي از خطبهها تتميم شده، خيلي از نامهها تتميم شده، خيلي از وصايا تتميم شده، خيلي از کلمات نوراني تتميم شده است. بعضي از کلمات است که اصلاً مستقيماً مثل اينکه دارد آيه را تفسير ميکند. همين دو آيهاي که يکی در سوره «اعراف» هست يکي در سوره «قلم»، شما وقتي با اين دو آيه روبهرو ميشويد، آن وقت اين جمله نوراني حضرت را که «كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ اليه» ملاحظه میکنيد، ميبينيد که دارد اين دو آيه را تفسير ميکند.
بنابراين اينکه گفته شد کلام اينها نور است و بيانات اينها همتاي با قرآن است اثر دارد. اميدواريم همه شما بزرگان که چشم و چراغ اين ملت هستيد، مشمول دعاي نوراني آن حضرت باشيد و حشرتان با قرآن و عترت باشد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. غررالحکم، ص352.
[2]. مجموعة ورام، ج1، ص59.
[3]. سوره ق، آيه18.
[4]. سوره فجر، آيه25.
[5]. سوره حجر، آيه 29؛ سوره ص، آيه72.
[6]. سوره روم، آيه7.